درس مکاسب - خیارات

جلسه ۴۲: خیار شرط ۷

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

قسم چهارم از ثمن

قسم چهارم این است که: ثمن مبیع که شرط ردّ آن شده است کلّی بوده است و به تصرّف فروشنده و قبض او درآمده است. در این صورت مرحوم شیخ دو قسم می‌کند:

قسم اوّل این است که: آن ثمن کلّی در قبض و ذمّۀ فروشنده بوده، نظیر آنچه که در روایت ابن یسار وجود داشت.

در این فرض می‌فرمایند: ردّ ثمن به ردّ ما فی الذمه است. یعنی در آن مثال هزار تومان که پول صد من گندم بوده است در ذمۀ عمرو خریدار بوده است عمرو خریدار گندم و فروشندۀ حیاط هزار تومان به زید فروشنده گندم بدهکار بود. حیاط را فروخته به شرط ردّ ثمن. قهراً تا یک سال ما فی الذمه را به خریدار حیاط برگرداند حق فسخ دارد.

إنّما الکلام در این جهت است که آن هزار تومان را که عمرو خریدار گندم و فروشندۀ حیاط به زید فروشندۀ گندم می‌دهد، عین ثمن است یا بدل ثمن است؟

یک احتمال این است که عین ثمن باشد.

و احتمال دوم این است که بدل ثمن باشد.

چون وقتی عمرو خریدار گندم خانه را به زید فروشنده گندم فروخت، در مقابل خانه هزار تومان را گرفت، به مجرّد گرفتن پول ذمۀ عمرو خریدار گندم از عین ثمن ساقط شد، چون دیگر بدهکار نیست، حال که می‌خواهد پول را برگرداند قهراً بدل ثمن است.

و علی التقدیرین در اینجا ردّ ما فی الذمه محقّق خیار است چه عین ثمن باشد و چه بدل ثمن باشد.

قسم دوم از صورت چهارم این است که ثمن کلّی در ذمه فروشنده حیاط و خریدار گندم نبوده است. مثلاً زید حیاط عمرو را خریده است به پانصد هزار تومان علی نحو کلّی فی الذمّه، فروشنده حیاط با زید شرط کرده است که هرگاه پانصد هزار تومان را به زید داد حق فسخ داشته باشد. بعد از تحقّق عقد بیع خریدار با تعیین ثمن به کلّی فی الذمّه تعیّن می‌بخشد و پس از گرفتن پول توسط فروشنده که تا یک سال جعل خیار کرده است وقتی می‌تواند اعمال خیار کند که پانصد هزار تومان را برگرداند.

کلام در این است که عین را بپردازد یا بدل آن را؟ سه صورت دارد:

تارة فروشنده شرط کرده که عین پول را بپردازد.

و أخری شرط کرده عین یا بدل را برگرداند.

و ثالثه شرط کرده عند عدم تمکّن از ردّ عین، بدل را بدهد.

و اگر اطلاق گفته است، لا یبعد که متبادر از اطلاق أعم از ردّ عین و بدل باشد و بعضی از روایات یؤیّد ذلک.

پس در این قسم دوم از چهارم تابع این است که چه چیز شرط شده است.

۳

فسخ چه زمانی محقق می‌شود؟

أمر سوم در این است که: در بیع شرط پول را که فروشنده به مشتری برگرداند به نفس ردّ الثمن فسخ محقق می‌شود یا نه؟ مثلاً زید فروشنده حیاط پانصد تومان را به خریدار تحویل می‌دهد، به مجرّد این دادن بیع واقع فسخ شده است یا خیر؟ به مجرّد ردّ الثمن بیع منحل می‌شود یا احتیاج به (فسخت) گفتن دارد؟

دو نظریه در این زمینه وجود دارد:

نظریۀ أولی این است که به نفس ردّ فسخ محقق نشده است باید بعد از ردّ ثمن (فسخت) بگوید یا فسخ فعلی بیاید، لذا قیل به اینکه ظاهر کلمات اصحاب بنابراین که مراد آنها احتمال دوم باشد. یعنی در بیع شرط خیار موجود باشد و قدرت بر فسخ معلّق بر ردّ ثمن باشد.

بنابراین احتمال ردّ ثمن فسخ نمی‌باشد به سه دلیل:

دلیل اول این است: بیع شرط أحد مصادیق خیار شرط است، یعنی فروشنده برای خودش جعل خیار کرده است و این جعل خیار را معلّق به رد ثمن کرده است. بناء علی هذا در هر موردی که خیار شرط داشته باشد احتیاج به فسخ دارد. پس در ما نحن فیه هم احتیاج به (فسخت) گفتن داریم.

دلیل دوم این است که در باب فسخ دلالت قولی یا فعلی علی الفسخ احتیاج دارید و ردّ ثمن دلالتی بر آن ندارد.

دلیل سوم این است: ردّ ثمن دلالت بر ارادۀ رادّ به فسخ دارد. رد الثمن کاشف از اراده فسخ است نه کاشف از مراد که فسخ باشد. لذا فسخ ما یدلّ علیه می‌خواهد که در ما نحن فیه موجود نیست.

پس به نفس ردّ ثمن فسخ محقق نمی‌شود.

نظریه دوم این است که: به مجرّد ردّ ثمن فسخ محقق می‌شود.

مرحوم شیخ یمیل إلی هذا، و الوجه فی ذلک: فروشنده این پانصد هزار تومان را به خریدار می‌دهد، دادن این پول به خریدار معنای آن یا این است که فروشنده ثمن را ملک خریدار کرده تا عوض آن حیاط را تملّک کند و تملّک مبیع فسخ می‌باشد، و یا عرف این معنا را می‌فهمد که مقصود فروشنده تملّک حیاط بوده است، فعلیه الرادّ دالّ علد التملیک و التملّک. فعلی التقدرین ما یدلّ علی الفسخ موجود است.

و یؤیّد ذلک بل یدلّ علی ذلک روایت معاویه بن میسره می‌باشد که امام علیه السلام فرموده است: حیاط را برگردان که مشخص می‌شود به ردّ ثمن فسخ محقق شده است.

۴

مسقطات خیار در بیع الشرط

أمر چهارم در مسقطات خیار در بیع الشرط است:

مسقط اول: اسقاط بعد از عقد است. مثلاً زید گفته است این مکاسب را به صد تومان می‌فروشم و برای خودم خیار قرار می‌دهم به این ترتیب اگر تا یک سال پول را برگرداندم حق فسخ داشته باشم. بعد از عقد فروشنده ذوالخیار می‌گوید: (أسقطت خیاری)، به این اسقاط بیع شرط لازم می‌شود چون لکلّ ذی حق اسقاط حقّه.

بنا بر احتمال دوم از احتمالات خمسه لا ینبغی التأمّل که اسقاط مسقط خیار است. کلام در این است که بنا بر احتمال اول اسقاط مسقط است یا نه؟

دو نظریه وجود دارد:

یک نظریه این است که: اسقاط بعد از عقد مسقط می‌باشد. دلیل آن این است که: گرچه بنا بر احتمال اول یک ساعت بعد از عقد خیار فعلی برای بایع ثابت نمی‌باشد، پس فروشنده حقّی ندارد که بخواهد اسقاط کند، مع ذلک صاحب این نظریه می‌گوید الاسقاط مسقطٌ، چون سبب خیار آمده است که عقد باشد و قد ذکرنا در باب خیار مجلس در مسأله اسقاط که شروع در شیء به منزلۀ تحقّق آن شیء است، لذا می‌توانید بگویید فروشنده مالک خیار است، لذا له اسقاط حقّه.

نظریه دوم این است که: اسقاط مسقط نمی‌باشد، چون فرعی علامه در کتاب تذکره دارد و آن این است خیار حیوان و خیار شرط مبدأ حدوث آنها مورد اختلاف است. جماعتی می‌گویند مبدأ حدوث خیار شرط و حیوان من حین العقد است و جماعتی می‌گویند من حین التفرق است.

علامه فرموده است: لو قلنا که مبدأ خیار شرط و حیوان من حین التفرّق است خریدار اگر بگوید (أسقطت خیاری) اسقاط بعد از عقد و قبل از تفرّق مسقط می‌باشد یا خیر؟

علامه می‌فرماید: در باب اسقاط خیار فعلی لازم است. در این فرض خیاری نیست تا اسقاط شود. در ما نحن فیه هم اسقاط بعد از عقد مسقط نخواهد بود.

مرحوم شیخ راهی می‌خواهد باز کند و آن اینکه بین ما نحن فیه و خیار حیوان و شرط تفاوت است. در خیار شرط و حیوان تا تفرّق نباشد هیچی نیست، خیار بعد از تفرّق می‌آید، قدرت بر خیار هم ندارد. چون افتراق به فعل تنهایی او حاصل نمی‌شود، چون عدم مصاحبت دیگری نیز دخالت دارد.

ولی در ما نحن فیه گرچه خیار فعلی نیست ولی بعد از عقد قدرت بر ردّ ثمن دارد، قدرت بر سبب خیار دارد و هذا المقدار یصلح للفرق بین ما نحن فیه و خیار الشرط و الحیوان.

در نتیجه در ما نحن فیه اسقاط مسقط می‌باشد.

مسقط دوم مضیّ مدّت معینه است. کلام در این است که ردّ ثمن به چه می‌باشد؟ گاهی به غیر جنس ثمن است که یقیناً تحقق پیدا می‌کند و أخری به ردّ المعیوب است که باید ما به التفاوت را بدهد.

مسقط سوم تصرّف در ثمن می‌باشد. دلیل بر این، همان دلیل بر اینکه تصرّف در بقیّه خیارات مسقط می‌باشد.

در روایت آمده در خیار حیوان: (فإن أحدث فیه حدثاً فذلک رضی منه فلا شرط له). آنچه از این روایت استفاده می‌شود این است که التصرف مسقطٌ.

به دلیل اتحاد مناط و علّت، لذا از خیار حیوان تعدی به سائر خیارات می‌کنند.

۵

تطبیق قسم چهارم از ثمن

وإن كان الثمن كلّياً، فإن كان في ذمّة البائع (خریدار حیاط و فروشنده گندم) كما هو مضمون رواية سعيد بن يسار المتقدّمة فردُّه (ثمن مشروط) بأداء ما في الذمّة، سواءً قلنا: إنّه عين الثمن أو بدله، من حيث إنّ ما في ذمّة البائع سقط عنه (بایع) بصيرورته (ما فی ذمه البایع) ملكاً له، فكأنه تَلِفَ، فالمراد بردّه المشترط: ردُّ بدله (ثمن).

وإن لم يكن الثمن في ذمّة البائع وقَبضَه، فإن شرط ردَّ ذلك الفرد المقبوض أو ردَّ مثله (عین) بأحد الوجوه المتقدّمة فالحكم على مقتضى الشرط. وإن أطلق فالمتبادر بحكم الغلبة في هذا القسم من البيع المشتهر ببيع الخيار هو ردّ ما يعمّ البدل، إمّا مطلقاً، أو مع فقد العين.

ويدلّ عليه صريح بعض الأخبار المتقدّمة إلاّ أنّ المتيقّن منها (اخبار) صورة فقد العين.

۶

تطبیق فسخ چه زمانی محقق می‌شود؟

الثالث

قيل: ظاهر الأصحاب بناءً على ما تقدّم: من أنّ ردّ الثمن في هذا البيع عندهم مقدّمةٌ لفسخ البائع أنّه لا يكفي مجرّد الردّ في الفسخ.

وصرّح به في الدروس وغيره.

ولعلّ منشأ الظهور: (دلیل اول احتمال اول) أنّ هذا القسم فردٌ من خيار الشرط مع اعتبار شي‌ءٍ زائدٍ فيه، وهو ردّ الثمن. (دلیل دوم) وعلّلوا ذلك أيضاً: بأنّ الردّ من حيث هو لا يدلّ على الفسخ أصلاً. وهو حسنٌ مع عدم الدلالة، (احتمال دوم:) أمّا لو فرض الدلالة عرفاً إمّا بأن يفهم منه كونه تمليكاً للثمن من المشتري ليتملّك منه المبيع على وجه المعاطاة، وإمّا بأن يدلّ الردّ بنفسه على الرضا بكون المبيع ملكاً له والثمن ملكاً للمشتري فلا وجه لعدم الكفاية مع اعترافهم بتحقّق الفسخ فيما هو أخفى من ذلك دلالةً.

(دلیل سوم احتمال اول) وما قيل: من أنّ الردّ يدلّ على إرادة الفسخ والإرادة غير المراد. ففيه: أنّ المدّعى دلالته على إرادة كون المبيع ملكاً له والثمن ملكاً للمشتري، ولا يعتبر في الفسخ الفعلي أزيد من هذا؛ مع أنّ ظاهر الأخبار كفاية الردّ في وجوب ردّ المبيع بل قد عرفت في رواية معاوية بن ميسرة حصول تملّك المبيع بردّ الثمن، فيحمل على تحقّق الفسخ الفعليّ به (رد ثمن).

۷

تطبیق مسقطات خیار در بیع الشرط

الرابع

يسقط هذا الخيار بإسقاطه بعد العقد على الوجه الثاني من الوجهين الأوّلين، بل وعلى الوجه الأوّل؛ بناءً على أنّ تحقّق السبب وهو (سبب) العقد كافٍ في صحّة إسقاط الحقّ. لكن مقتضى ما صرّح به في التذكرة: من أنّه لا يجوز إسقاط خيار الشرط أو الحيوان بعد العقد بناءً على حدوثهما من زمان التفرّق عدم الجواز أيضاً. إلاّ أن يفرّق هنا: بأنّ المشروط له مالكٌ للخيار قبل الردّ ولو من حيث تملّكه للردّ الموجب له (خیار) فله إسقاطه (خیار)، بخلاف ما في التذكرة.

ويسقط أيضاً بانقضاء المدّة وعدم ردّ الثمن أو بدله مع الشرط أو مطلقاً، على التفصيل المتقدّم.

ولو تبيّن المردود من غير الجنس فلا ردّ. ولو ظهر معيباً كفى في الردّ، وله الاستبدال.

ويسقط أيضاً بالتصرّف في الثمن المعيّن مع اشتراط ردّ العين أو حمل الإطلاق عليه (ثمن معین)، وكذا الفرد المدفوع من الثمن الكلّي إذا حمل الإطلاق على اعتبار ردّ عين المدفوع. كلّ ذلك لإطلاق ما دلّ على أنّ تصرّف ذي الخيار فيما انتقل إليه رضا بالعقد ولا خيار. وقد عمل الأصحاب بذلك في غير مورد النصّ كخياري المجلس والشرط.

وإن كان الثمن كلّياً ، فإن كان في ذمّة البائع كما هو مضمون رواية سعيد بن يسار المتقدّمة (١) فردُّه بأداء ما في الذمّة ، سواءً قلنا : إنّه عين الثمن أو بدله ، من حيث إنّ ما في ذمّة البائع سقط عنه بصيرورته ملكاً له ، فكأنه تَلِفَ ، فالمراد بردّه المشترط : ردُّ بدله.

وإن لم يكن الثمن في ذمّة البائع وقَبضَه ، فإن شرط ردَّ ذلك الفرد المقبوض أو ردَّ مثله بأحد الوجوه المتقدّمة (٢) فالحكم على مقتضى الشرط. وإن أطلق فالمتبادر بحكم الغلبة في هذا القسم من البيع المشتهر ببيع الخيار هو ردّ ما يعمّ البدل ، إمّا مطلقاً ، أو مع فقد العين.

ويدلّ عليه صريح (٣) بعض الأخبار المتقدّمة (٤) إلاّ أنّ المتيقّن منها صورة فقد العين.

الثالث

هل يكفي مجرّد الردّ في الفسخ؟

قيل (٥) : ظاهر الأصحاب بناءً على ما تقدّم : من أنّ ردّ الثمن في هذا البيع عندهم مقدّمةٌ لفسخ البائع أنّه لا يكفي مجرّد الردّ في الفسخ.

__________________

(١) تقدّمت في الصفحة ١٢٨.

(٢) راجع الصفحة المتقدّمة.

(٣) في «ش» : «صريحاً».

(٤) كما في رواية ابن ميسرة المتقدّمة في الصفحة ١٢٨.

(٥) راجع مفتاح الكرامة ٤ : ٥٦٥ ، والمقابس : ٢٤٨ ، والمناهل : ٣٣٣.

وصرّح به في الدروس (١) وغيره (٢).

ولعلّ منشأ الظهور : أنّ هذا القسم فردٌ من خيار الشرط مع اعتبار شي‌ءٍ زائدٍ فيه ، وهو ردّ الثمن. وعلّلوا ذلك أيضاً : بأنّ الردّ من حيث هو لا يدلّ على الفسخ أصلاً (٣). وهو حسنٌ مع عدم الدلالة ، أمّا لو فرض الدلالة عرفاً إمّا بأن يفهم منه كونه تمليكاً للثمن من المشتري ليتملّك منه المبيع على وجه المعاطاة ، وإمّا بأن يدلّ الردّ بنفسه على الرضا بكون المبيع ملكاً له والثمن ملكاً للمشتري فلا وجه لعدم الكفاية مع اعترافهم بتحقّق الفسخ فيما هو أخفى من ذلك دلالةً.

وما قيل : من أنّ الردّ يدلّ على إرادة الفسخ والإرادة غير المراد (٤). ففيه : أنّ المدّعى دلالته على إرادة كون المبيع ملكاً له والثمن ملكاً للمشتري ، ولا يعتبر في الفسخ الفعلي أزيد من هذا ؛ مع أنّ ظاهر الأخبار كفاية الردّ في وجوب ردّ المبيع بل قد عرفت في رواية معاوية بن ميسرة حصول تملّك المبيع بردّ الثمن (٥) ، فيحمل على تحقّق الفسخ الفعليّ به.

__________________

(١) الدروس ٣ : ٢٦٩.

(٢) مثل المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٤ : ٢٩٢ ، والشهيد الثاني في المسالك ٣ : ٢٠٢.

(٣) علّله بذلك المحقّق الكركي في جامع المقاصد ٤ : ٢٩٢ ، والسيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٦٥ ، والسيّد المجاهد في المناهل : ٣٣٣ ، والمحقّق التستري في المقابس : ٢٤٨.

(٤) قاله السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٦٥ ، والسيّد المجاهد في المناهل : ٣٣٣.

(٥) راجع الرواية في الصفحة ١٢٨.

الرابع

مسقطات بيع الخيار

يسقط هذا الخيار بإسقاطه بعد العقد على الوجه الثاني من الوجهين الأوّلين ، بل وعلى الوجه الأوّل ؛ بناءً على أنّ تحقّق السبب وهو العقد كافٍ في صحّة إسقاط الحقّ. لكن مقتضى ما صرّح به في التذكرة : من أنّه لا يجوز إسقاط خيار الشرط أو الحيوان بعد العقد (١) بناءً على حدوثهما من زمان التفرّق عدم الجواز أيضاً. إلاّ أن يفرّق هنا : بأنّ المشروط له مالكٌ للخيار قبل الردّ ولو من حيث تملّكه للردّ الموجب له فله إسقاطه ، بخلاف ما في التذكرة.

ويسقط أيضاً بانقضاء المدّة وعدم ردّ الثمن أو بدله مع الشرط أو مطلقاً ، على التفصيل المتقدّم.

ولو تبيّن المردود من غير الجنس فلا ردّ. ولو ظهر معيباً كفى في الردّ ، وله الاستبدال.

هل يسقط هذا الخيار بالتصرّف في الثمن المعيّن؟

ويسقط أيضاً بالتصرّف في الثمن المعيّن مع اشتراط ردّ العين أو حمل الإطلاق عليه ، وكذا الفرد المدفوع من الثمن الكلّي إذا حمل الإطلاق على اعتبار ردّ عين المدفوع. كلّ ذلك لإطلاق ما دلّ (٢) على أنّ تصرّف ذي الخيار فيما انتقل إليه رضا بالعقد ولا خيار. وقد عمل‌

__________________

(١) لم نعثر عليه بعينه ، نعم جاء فيها : «لو قلنا : بأنّ مبدأ المدّة العقد وأسقطا الخيار مطلقاً قبل التفرّق سقط الخياران : خيار المجلس والشرط ، وإن قلنا بالتفرّق سقط خيار المجلس دون خيار الشرط ؛ لأنّه غير ثابت» التذكرة ١ : ٥٢٠.

(٢) يدلّ عليه ما في الوسائل ١٢ : ٣٥١ ، الباب ٤ وغيره من أبواب الخيار.

الأصحاب بذلك في غير مورد النصّ كخياري المجلس والشرط.

ظاهر المحكيّ عن الأردبيلي والسبزواري عدم السقوط

وظاهر المحكي (١) عن المحقّق الأردبيلي وصاحب الكفاية (٢) عدم سقوط هذا الخيار بالتصرّف في الثمن ؛ لأنّ المدار في هذا الخيار عليه ؛ لأنّه شُرّع لانتفاع البائع بالثمن ، فلو سقط الخيار سقطت الفائدة ، وللموثّق المتقدّم (٣) المفروض في مورده تصرّف البائع في الثمن وبيع الدار لأجل ذلك (٤).

المحكيّ عن الطباطبائي ردّهما

والمحكيّ عن العلاّمة الطباطبائي في مصابيحه الردّ على ذلك بعد الطعن عليه بمخالفته لما عليه الأصحاب بما محصّله : أنّ التصرّف المسقط ما وقع في زمان الخيار ولا خيار إلاّ بعد الردّ ، ولا ينافي شي‌ءٌ ممّا ذكر لزومَه بالتصرّف بعد الردّ ؛ لأنّ ذلك منه بعده لا قبله وإن كان قادراً على إيجاد سببه فيه ؛ إذ المدار على الفعل لا على القوّة ، على أنّه لا يتمّ فيما اشترط فيه الردّ في وقتٍ منفصلٍ عن العقد كيومٍ بعد سنةٍ مثلاً (٥) ، انتهى محصّل كلامه.

__________________

(١) حكاه السيّد المجاهد في المناهل : ٣٤٠ ، وراجع مجمع الفائدة ٨ : ٤٠٢ و ٤١٣ ، وكفاية الأحكام : ٩٢.

(٢) في «ش» زيادة : «أنّ الظاهر».

(٣) المتقدّم في الصفحة ١٢٧ ١٢٨.

(٤) ذكر التعليل في مجمع الفائدة ٨ : ٤١٣ ، مع تفاوت في الألفاظ ، نعم حكاه عنه السيّد المجاهد في المناهل : ٣٤٠ بالألفاظ المذكورة.

(٥) حكاه عنه السيّد المجاهد في المناهل : ٣٤١ ، والعبارة المحكيّة موجودة في المصابيح (مخطوط) : ١٣٩ ، وقد نقل الشيخ حاصلها ، كما قال.