نتیجه این شد در صورتی که مبیع عبدی باشد که بر مشتری آزاد شود، در این صورت به نظر مرحوم شیخ خیار مجلس برای بایع و مشتری ثابت نمیباشد.
صاحب مقابیس محقّق تستری تفصیلی در این مسأله داده است که بنا بر بعض از اقسام دو احتمال وجود دارد، یعنی ممکن است خیار مجلس باشد یا نباشد و بنا بر بعضی از اقسام خیار مجلس ثابت میباشد و خود محقّق تستری همین قسم را انتخاب کرده است که نتیجتاً میگوید خیار مجلس در مورد بحث ثابت میباشد.
توضیح ذلک: بیعی که واقع میشود تارة میگوییم خیار و انعتاق دو معلول برای علّت واحدهای میباشد که بیع باشد کأنّه بیع علّت است و دو معلول دارد: أحدهما خیار میباشد و دیگری آزاد شدن عبد میباشد.
فرض دوم این است که گفته بشود: بیع معلول واحد دارد و آن ملکیّت مشتری و این ملکیّت که معلول بیع است علّت برای دو معلول دیگر میباشد: یکی خیار و دیگری آزاد شدن عبد.
فرض سوم این است: بیع علّت برای دو معلول است که أحدهما خیار است و دیگری ملکیّت و ملکیّت معلولی دارد که آزاد شدن عبد باشد که بگوییم خیار مترتّب بر عقد است و انعتاق مترتّب بر ملکیّت که در نتیجه خیار و ملکیّت معلولین لعلّه واحده میباشند که عقد بیع باشد و لذا میفرماید: الأول بالأول و الثانی بالثانی. یعنی اوّل خیار مترتّب بر عقد است و الثانی یعنی آزاد شدن عبد مترتّب بر ملکیّت است.
فرض چهارم این است که: انعتاق مترتّب بر عقد باشد و خیار مترتّب بر ملکیّت باشد یعنی انعتاق و ملکیّت معلولین لعلّه واحده باشند که عقد بیع است.
محقّق تستری میفرماید: در مسأله دو احتمال وجود دارد، یعنی بنا بر فرض اول و دوم و چهارم مسأله ذو احتمالین میباشد:
احتمال اول این است که در این بیع خیار مجلس نسبت به عین و قیمت ساقط باشد. دلیل اینکه فروشنده خیار نسبت به عین ندارد أخصّیت و أنصیّت ادلۀ انعتاق نسبت به ادلۀ خیارات میباشد. بنا بر دو فرض از سه فرض خیار مجلس با آزاد شدن در رتبۀ واحده میباشند برای اینکه هر دو معلول برای علّت واحدهای هستند که عقد میباشد و معلولین لعلّه واحده در رتبۀ واحده میباشند و بنابراین که هر دو معلول ملکیّت باشند ایضاً معلولین لعلّه واحده فی رتبه واحده میباشد لذا تقدّم أحد المعلولین لعلّه واحده که در رتبۀ واحده هستند مرجّح میخواهد و مرجّح أخصیّت ادلۀ انعتاق عمودین نسبت به ادلۀ خیار مجلس میباشد.
اگر أخصیّت در عبارت صحیح باشد مراد اجرای حکم عموم و خصوص مطلق باشد مع العلم به اینکه نسبت بین ادلۀ خیارات و ادلۀ انعتاق عموم من وجه میباشد و لکن ما نحن فیه از عموم من وجههایی میباشد که با او معاملۀ عموم مطلق میشود.
پس دو مدّعا از ما ذکرنا روشن شد:
مدّعای اول اینکه نسبت بین دو ادلّه عموم و خصوص من وجه میباشد.
مدّعای دوم این است که بر این عموم من وجه حکم عموم مطلق بار میشود.
توضیح مدّعای اول این است که: (البیّعان بالخیار) میگوید فروشنده خیار مجلس دارد، چه اینکه مبیع عبد باشد، کتاب باشد یا قالی و... و ادلۀ انعتاق میگوید: أحد العمودین بر فرزند خویش آزاد میشود چه به بیع مالک شده باشد چه به هبه کردن یا غیرهما.
در صورتی که مبیع کتاب مکاسب یا قالی بوده است مادۀ افتراق از ناحیۀ ادلۀ انعتاق میباشد و مادۀ اجتماع موردی است که پدر زید به واسطۀ بیع انتقال به زید پیدا کرده باشد که بما اینکه بیع واقع شده است ادلۀ خیار مجلس میگوید فروشنده خیار دارد و بما اینکه مبیع پدر زید بوده است ادلۀ انعتاق میگوید پدر زید بر زید آزاده شده است. فإذن نسبت بین دو ادلّه عموم و خصوص من وجه میباشد.
مدّعای دوّم این است که: در ما نحن فیه حکم عموم مطلق باید بار بشود یعنی ادلۀ انعتاق تقدّم بر ادلۀ خیارات به دلیل أخصیّت پیدا میکنند.
دلیل بر این مطلب أحد الجهتین است: یا به واسطۀ این است که موارد ادلۀ انعتاق نسبت به موارد خیار مجلس کمتر است و اگر در مورد اجتماع، ادلۀ خیار مجلس مقدّم شود برای ادلۀ انعتاق مورد نادر باقی میماند لذا با اینکه نسبت عموم من وجه است معاملۀ عموم مطلق میشود و أحد العامین حکم خاص پیدا میکنند چون موجب لغویّت أحد الدلیلین میشود.
و یا به واسطۀ این جهت است که عتق مبنی بر تغلیب است، لذا ادلۀ انعتاق تقدّم پیدا میکند.
و هذا ما أفاد الشیخ از أخصیّت، که أخصیّت حکمی مراد است.
یا أنصیّت چون ادلۀ انعتاق دلالتش بر عتق أقوی از ادلۀ خیار مجلس است.
إلی هنا روشن شد که در این سه صورت فروشنده نسبت به عین خیار مجلس ندارد و اما اینکه گفتیم نسبت به قیمت خیار مجلس ندارد دلیل آن این است: وقتی شخص قیمت عبد را استحقاق دارد که بگیرد که استحقاق گرفتن مبدل و عین را داشته باشد و در ما نحن فیه فروشنده استحقاق گرفتن مبدل را ندارد در نتیجه استحقاق گرفتن بدل را هم ندارد.
مضافاً به اینکه در فرض چهارم جهتی وجود دارد و آن این است که انعتاق تقدّم رتبی بر خیار دارد.