درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۲۴: خبر واحد ۷۷

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

صحبت در دلیل سومی عقل بود بر حجیت خبر واحد بالخصوص نه از باب مطلق ظن. می‌خواهیم بگوییم عقل بالخصوص بین این ظنون خبر واحد ظنی مثل خبر واحد ثقه را به دلیل عقل می‌توانیم حجت بکنیم. دو وجهش را خواندیم و آن دو تا را باطل کردیم مانده وجه سوم مال آقای شیخ محمد تقی اصفهانی صاحیب هدایه المسترشدین. ایشان هم از یک راه دیگری وارد شدند و به حکم عقل خبر واحد غیر علمی یعنی همینقدر که راوی آن ثقه است اما علم آور نیست ایشان این را هم حجت کرده. از چه راهی؟ آمده گفته یقینا ما همه مکلفیم تا قیامت به کتاب و سنت باید عمل بکنیم هم اجماع داریم بر این مطلب و هم ضرورت دینمان است و هم اخبار متواتره داریم که کتاب الله و عترتی. یعنی قرآن و مفسرین قرآن. نتیجتا پس ما همه ذمه‌مان مشغول است به اینکه باید به کتاب و سنت عمل بکنیم. حالا چکار کرده ایشان؟ می‌گوید درجه اول باید علماً به اینها عمل بکنیم مثلا کتاب را به نصوصش عمل بکنیم روایات را مثلا به خبر متواترش عمل بکنیم اگر دستمان نرسید چون همه احکام که نصوص ندارد همه احکام که خبر متواتر ندارد اگر نتوانستیم علماًُ به کتاب و سنت عمل کنیم نوبت به ظن می‌رسد یعنی باید به مظنون الدلاله‌های قرآن عمل کنیم به مظنونات خبر عمل کنیم یعنی خبر واحد ظنی. اگر این هم نشد از هر راهی که بتوانیم حکمی که مطابق با کتاب و سنت است بدست بیاوریم باید عمل بکنیم نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این است که پس ما باید به همه خبرها عمل بکنیم تا بدانیم به آن چیزی که بعهده ماست یعنی آن سنتی که باید عمل بکنیم به همه خبرهای مظنون الصدور باید عمل بکنیم تا بدانیم به سنت عمل شده به همه آیات مظنون الدلاله باید عمل بکنیم تا بدانیم به آن تکلیفی که به عهده ما آمده عمل شده. این دلیل ایشان.

ایشان می‌خواهد بفرماید این دلیل دلالت ندارد بر حجیت خبر بالخصوص. این همان دلیل انسداد است برگشتش به دلیل انسداد است وقتی برگشتش به دلیل انسداد شد همه ظنون را حجت می‌کند که یکدانه‌اش هم خبر است بالخصوص خبر را حجت نمی‌کند. چرا؟ ایشان می‌گوید برای اینکه این سنتی که در کلام شیخ محمد تقی است سنت یعنی قول و فعل و تقریر معصوم. پس ما مکلفیم ـ فعلا با کتاب کاری نداریم در اینجا صحبت کنیم ـ تا قیامت به سنت عمل بکنیم سنت هم یعنی قول و فعل و تقریر معصوم. ما اول باید ببینیم چرا اینها حجت است اصلا ما چرا به قول و فعل و تقریر معصوم باید عمل بکنیم چه مناطی دارد؟ مناطش کاشفیت از واقع است. قرآنش هم همینطور. چرا قرآن اینقدر برای ما محترم است؟ چرا گفتار و کردار و رفتار معصوم برای ما معتبر است؟ بخاطر کاشفیت از واقع. پس اول ما سنت را چه معنا کردیم؟ قول و فعل و تقریر. حالا ببینیم مناطش چیست؟ ما به چه مناطی باید به گفتار و کردار و رفتار و این بزرگواران عمل بکنیم؟ بخاطر اینکه کاشف از واقع است بخاطر کاشفیت از واقع, چون گفتار و کردارشان ما را به واقع می‌رساند از این جهت ما به اینها عمل می‌کنیم. چه نتیجه می‌گیریم؟ پس از هر راهی که بتوانیم کشف بکنیم گفتار و کردار و رفتار اینها را برای ما حجت است. انسدادی‌ها هم همین را می‌گویند. یعنی اگر از راه شهرت شما فهمیدی نماز جمعه وجوب دارد مطابق با واقع است کاشف از واقع است از اجماع کشف کردی که عرق جنب از حرام نجس است از خواب دیدن من کشف کردم که فلان چیز حکم الله واقعی است. این را عنایت داشته باشید می‌خواهیم اشکال کنیم بر شیخ محمد تقی دو کار باید کنیم یکی اینکه سنت را معنا کنیم به قول و فعل و تقریر معصوم. و کار دیگر اینکه مناطش را بدست بیاوریم. چرا ما موظفیم به قول و فعل و تقریر معصوم عمل بکنیم؟ بخاطر اینکه اینها کاشف از واقع است پس میزان رسیدن به واقع است حالا که میزان رسیدن به واقع است از هر راهی ما توانستیم به واقع برسیم ولو از راههای غیر معتبر مثل شهرت فتوایی مثل اجماع مثل خواب دیدن از هر راهی ما توانستیم بفهمیم که این حکم حکم الله واقعی است آن مناط هست حالا که اینجور شد می‌شود انسداد. انسدادی‌ها هم همین را می‌گویند انسدادی‌ها می‌گویند ما یک تکلیفی داریم در واقع, علماً که دستمان نمی‌رسد احتیاط هم که شارع راضی نیست پس از هر راهی که ظن پیدا کردیم به حکم الله واقعی باید به او عمل بکنیم این دلیل آقای شیخ محمد تقی برگشتش به انسداد است که همه ظنون را حجت می‌کند مگر دو جا. فقط دو طائفه از احکام داریم که در آن دو جا ولو ظن به حکم واقعی هم داریم ولی ظن به صدورش نداریم. خلاصه هر حکم واقعی را که آدم گمان پیدا کند که این حکم واقعی است ظن به صدورش پیدا می‌کند مگر دو جا. آنجایی که حکم واقعی را از طریق اولویت عقلیه بدست بیاوریم یا از طریق استقراء بدست بیاوریم البته آنجا ظن پیدا می‌کنیم که حکم الله واقعی چهل تا شتر است در مورد چهار انگشت. اولویت عقلیه همین را می‌گوید ما از طریق اولویت عقلیه گمان پیدا می‌کنیم که حکم چهار انگشت زن چهل تا شتر است از طریق استقراء گمان برای ما حاصل می‌شود که این غذا خوردن برای مقدمه زنا کردن حرام است و حکم الله واقعی. با اینکه گمان داریم حکم الله واقعی است ولی ظن به صدورش نداریم. یعنی دوجاست که آدم گمان می‌کند به حکم الله واقعی, ولی گمان به صدورش از ائمه نمی‌شود. مگر می‌شود این مطلب که آدم گمان کند چیزی حکم الله واقعی است ولی ظن به صدورش پیدا نکند؟ بله. ما داریم حدیث امیرالمومنین (س) , وسائل ج۱۸ ص۱۲۹ ح۶۱ ان الله سکت عن اشیاء خدا از یک احکامی ساکت شده حکم واقعی آن را نگفته لم یسکت نسیانا نه اینکه فراموش کرده بلکه مصلحتا لکم رحمه لکم نقل نکرده. پس می‌شود ما حکم واقعی داشته باشیم ولی صادر از معصوم نشده باشد بخاطر مصلحت. نتیجتا پس ما فقط دو جا داریم که مشمول این دلیل آقای شیخ محمد تقی نمی‌شود یعنی با اینکه گمان داریم حکم الله واقعی است ولی ظن به صدورش نداریم مگر بله ممکن است رب حکم واقعی ممکن است یک چیزهایی حکم واقعی باشد اما از طرف معصوم صادر نشده باشد.

۲

ادامه اشکال به کلام صاحب هدایة

یک کلام دنبال این است که دیروز نخواندیم این نادر است این خیلی نادر است. چرا؟ برای اینکه روایات ما حتی ارش الخدش را معین کرده یعنی جرم جریمه ارش الخدش. یعنی اگر شما یک خط روی دست کسی انداختی همینقدر یک خراش کردی همین هم جریمه‌اش روشن شده مسائل عام البلوی ـ بلوی یعنی احتیاج ـ مسائلی که مورد احتیاج مردم است تا قیامت همه را ائمه ما فرمودند قرآن کلیاتش را فرموده ائمه هم جزئیاتش را فرمودند پس ما گفتیم ممکن است حکم واقعی داشته باشیم که ائمه نفرموده باشند بله داریم طبق آن حدیث سکوت اما نادر است خیلی کم است آنوقت نتیجه‌اش چیست حالا که کم است؟ پس هر حکمی را شما ظن پیدا کردی که حکم الله است واقعی است ظن به صدورش هم پیدا می‌شود و لکن نادر دقت کردید به کجا می‌خورد؟ ما گفتیم می‌شود حکم واقعی باشد یعنی عندالله یک حکمی هست اما از ائمه صادر نشده. شاهدش هم آن حدیث سکوت لکن هذا نادر جدا این خیلی کم است للاطمینان. علم عادی اطمینان است برای اینکه ما اطمینان داریم که هذه المسائل العامه البلوی مسائلی که مورد احتیاج عمومی است قد صدر حکمها حتی ارش الخدش, صدر حکمها فی الکتاب او ببیان الحجه قولا او فعلا او تقریرا فکل ما این فاء‌نتیجه است نتیجة چیست؟ نتیجه نادر است, می‌شود حکم واقعی باشد صادر از معصوم نشده باشد ولی کم است حالا که کم است این نتیجه‌اش است فکل ما, پس هر وقت شما از یک اماره‌ای ظن به حکم الله تعالی پیدا کردی ظن به صدورش هم پیدا می‌کنی. نتیجة ندرت است. ولو داریم حکم اللهی که واقعا هست و صادر نشده ولی خیلی کم است چون بنا شده همه مسائل عام البلوی را قرآن و ائمه بیان بکنند حالا که کم است نتیجه‌اش چه می‌شود؟ پس از هر راهی حتی از راه اولویت قطعیه حتی از راه استقراء اگر شما ظن به یک حکمی پیدا کردی که این حکم الله واقعی است ظن بصدورش هم پیدا می‌کنی پس نتیجه نادر این می‌شود هر وقت از هر راهی از هر اماره‌ای ظن به حکم خدا پیدا کردید بلافاصله ظن به صدور آن حکم هم از ائمه پیدا می‌کنید.

برویم سراغ اشکالمان. تا حالا مطالب متفرقه در این مطلب گفتیم اشکال دارد گم می‌شود. آفای شیخ محمد تقی چه فرمودند؟ ما تا قیامت ذمه‌مان مشغول است که به سنت عمل بکنیم سنت هم یعنی قول و فعل و تقریر معصوم. و چرا به چه مناطی ما باید به این عمل بکنیم؟ به مناط کاشفیت از واقع. نتیجه‌اش چه می‌شود؟ پس هر چیزی که کاشف از واقع بود انسان گمان داشت که این ما را به واقع می‌رساند این برای ما حجت است و هو الانسداد.

والحاصل خلاصه حرفهای دیروز است. یک مقداری حرفهای متفرقه فاصله شد می‌خواهد اشکال را دوباره بگوید. والحاصل آقای شیخ محمد تقی صاحب هدایه, این استدلال شما درست نیست برگشتش به انسداد است. چرا؟ برای اینکه مطلق ظن به حکم الله ظن به کتاب و سنت است. چرا؟ چون از هر راهی شما ظن پیدا کردی به اینکه این حکم الله است حکم الله هم که مطابق کتاب و سنت است یدل علی اعتباره اعتبار این مطلق الظن. همان دلیلی که دلالت دارد بر اعتبار کتاب و سنت همان دلیل دلالت دارد بر اعتبار مطلق الظن. پس نتیجتا شما آمدید مطلق ظن را یعنی از هر راهی که ما ظن به حکم الله واقعی پیدا کردیم و فهمیدیم این حکم الله واقعی است باید به آن عمل بکنیم تا بدانیم به احکام واقعیه که تا قیامت مکلفیم به آنها عمل کنیم, عمل کردیم. نتیجتا چه شد؟ دلیل به درد نمی‌خورد عین آن دو تا دلیل عقلی برگشتش به دلیل انسدادی است که بعدا می‌خوانیم.

[دفاع از کلام صاحب هدایه]

ان قلتی آمده می‌خواهد توجیه کند. می‌خواهد این اشکال را برطرف کند می‌گوید نه, حرف و استدلال آقای شیخ محمد تقی برگشتش به انسداد نیست. چرا؟ سنت را اخبار معنا می‌کند. همه حرفها اینجاست. ما چرا اشکال کردیم؟ سنت را قول و فعل و تقریر گرفتیم چون قول و فعل و تقریر گرفتیم بعد گفتیم مناط حجیت اینها کاشفیت از واقع است نتیجه‌اش این شد هر کاشف از واقعی حجت است که شد انسداد. این آقا می‌خواهد چکار کند؟ می‌خواهد توجیه کند می‌گوید نه, ایشان که سنت را معنا نکرد به قول و فعل و تقریر معصوم. سنت را به اخبار معنا کرد. معنای سنت قول و فعل و تقریر نیست همان اخباری که در اختیار ماست. کتاب یعنی همین قرآن. سنت هم یعنی همین اخبار. حالا ببینیم چه می‌شود؟ اصلا به انسداد بر نمی‌گردد. چرا؟ پس ایشان گفته ما تا قیامت مکلفیم به سنت عمل بکنیم سنت هم یعنی اخبار. در درجه اول به اخبار متواتره. چون علم است اگر دستمان نرسید به هر خبر ظنی الصدور. هر خبر ظنی را حجت کرد عنایت کردید چه شد؟ سنت را چرا شما قول و فعل و تقریر معنا می‌کنید سنت یعنی این روایات. پس آقای شیخ محمد تقی چه می‌گویند؟ ایشان می‌فرماید تا قیامت ما مکلفیم به این روایات عمل بکنیم در درجه اول علماً یعنی روایات متواتره. اگر متعذر بود که متعذر هم است ما برای همه احکام که خبر متواتر نداریم اگر دسترسی نداشتی به خبر متواتر عمل کن به هر خبر مظنون الصدور. پس بنابراین سنت شد خبر, در درجه اول خبر متواتر در درجه دوم هر خبر مظنون الصدوری. پس نتیجتا با این علم اجمالی ایشان آمدند فقط خبر ظنی را حجت کردند نه هر ظنی را که شما بگویید انسداد می‌شود.

ان قلت می‌خواهد توجیه کند می‌خواهد بگوید سنت را شما اشتباه معنا کردید و برگرداندید به انسداد. سنت معنایش این روایات است این اخبار و احادیثی است که از ائمه به دست ما رسیده. آنوقت مراد شیخ محمد تقی چه می‌شود؟ حالا که مراد از سنت اخبار شد مراد ایشان این است یجب الرجوع الی الاخبار المحکیه محکیه یعنی منقوله, رجوع باید بکنیم درجه اول به این اخبار منقوله از ائمه. سنت را اخبار معنا کرده. فان تمکن دارد مراد آقای شیخ محمد تقی را می‌گوید, سنت یعنی روایات و اخبار. آقای شیخ محمد تقی چه فرمودند؟ فرمودند درجه اول علماً یعنی اخباری که مفید علم است آن اخباری که نقل شده برای ما و مفید علم است اگر دستت نرسید به هر خبر مظنون الصدوری نه به هر چیزی. به هر خبر مظنون الصدوری. این دلیل عقلی شد بر حجیت خبر ظنی, هیچ به انسداد هم برنمی گردد. لذا فرموده مراد صاحب حاشیه این است که درجه اول حالا که باید به سنت عمل کنیم سنت هم یعنی اخبار, درجه اول باید به اخباری که نقل شده ما عمل بکنیم اگر متمکن بودیم از رجوع به آن اخبار علی وجه یفید العلم , خبر متواتر فهو که خیلی خوب است حرفی در آن نیست والا اما اگر خبر متواتر ما نداشتیم برای احکاممان وجب شیخ محمد تقی دارد می‌گوید سنت را که اخبار معنا کردیم آقای شیخ محمد تقی دارد برای ما حرف می‌زند حالا که بناست مکلفیم تا قیامت به اخبار عمل بکنیم اخبار اگر متواتر بود که چه بهتر, اگر نبود رجوع به اخبار علی وجه یظن نه به هر چیزی. پس نتیجتا به انسداد هیچ برنگشت و شد دلیل عقلی بر حجیت خبر ظنی الصدور. فهو المطلوب هیچ اشکالی وارد نیست.

[جواب به دفاعیه از کلام صاحب هدایه]

قلت سه تا جواب. یکی همان بود که ما دیروز عرض کردیم اگر ما سنت را روایات بگیریم برگشتش به مظنون الاخبار می‌شود برمی گردد به آن دلیل عقلی اول. دیروز یک اشکالی عرض کردیم ایشان سه تا اشکال می‌کنند یکی را ما دیروز گفتیم یکی هم امروز. جواب: اولا سنت به معنای اخبار نیست سنت معنایش همان قول و فعل و تقریر معصوم است آن آقا چه جوری توجیه کرد؟ سنت را اخبار معنا کرد که توانست توجیه بکند می‌گوییم اشتباه می‌کنید سنت به معنای اخبار نیست سنت آن محکیات است اینهایی که در اختیار ماست حاکی از آن گفتار و کردار و رفتار است پس اولا سنت به معنای اخبار نیست به معنای قول و فعل و تقریر معصوم است ایشان خودش دارد استفاده می‌کند یعنی ما استفاده می‌کنیم از کلمات شیخ محمد تقی که سنت به معنای اخبار نیست. معلوم است نه ان قلت و نه ایشان هیچکدام هدایه نداشتند شما هدایه را مراجعه بکنید خود ایشان تصریح کرده که مقصودم از سنت قول و فعل و تقریر معصوم است. دیروز ایشان معنا کرد سنت را اما از خودش گفت یعنی ظاهرا اینجوری است مراد مراد از سنت آن است شروع کرد به اشکال کردن. این آقا آمد گفت نه خیر سنت آن نیست معنایش. معلوم می‌شود هیچکدام هدایه را نداشتند نگاه کنند شما به هدایه مراجعه بکنید همان دلیل ششم اگر حوصله‌اش را دارید آن وسطها خود ایشان تصریح می‌کند می‌گوید من که گفتم تا قیامت به سنت موظفید عمل بکنید سنت یعنی قول و فعل و تقریر معصوم. آنوقت قهرا اگر آن شد ایراد شیخ وارد است.

ان قلت اگر این ایراد را بکنی قلت مع یعنی اولا, سنت در اصطلاح علما عبارت از خود قول حجت, فعل حجت و تقریر حجت است نه اخباری که حاکی یکی از اینهاست این اولا. یرد یعنی ثانیا. ببینید مع اولا, یرد می‌شود ثانیا. یعنی اولا که اینجور حالا با اینکه حرف شما خلاف اصطلاح است سنت را آنجوری معنا کردید درست نیست مضافا بر او یرد علیه ایراد چیست؟ ایشان می‌گوید عبارتهای شیخ محمد تقی را نگاه کنید گفت ما اجماع داریم بر عمل به سنت. ضرورت دینمان است اخبار متواتره داریم اگر معنای سنت آن باشد این عبارتها درست است اگر سنت را قول و فعل و تقریر بگیریم اجماع داریم بر عمل به سنت. ضرورت دینمان اقتضا می‌کند اخبار متواتره داریم والا اگر سنت روایات باشد کی ضرورت دین ماست ضرورت دین ماست که به این روایات عمل بکنیم این تازه اول بحث است که آیا ما باید به این اخبار عمل بکنیم یا نه. عنایت کردید پس خلاصه مطلب ایشان می‌فرماید که از این کلماتی که شیخ محمد تقی فرمودند اینها قرینه است ـ معلوم می‌شود ندیده کلام را ـ می‌گوید اینها قرینه است که مقصود ایشان از سنت آن قول و فعل و تقریر است آنهاست که اجماع داریم باید به آنها عمل بکنیم آنهاست که ضرورت دین ماست ما باید به گفتار و کردار و رفتار این بزرگواران عمل بکنیم آنهاست که اخبار متواتره داریم اما این روایاتی که در اختیار ماست اگر نمی‌دانیم صادر شده یا صادر نشده اینها که ضرورت ندارد اینها همه قرینه است بر اینکه آن سنتی که شیخ محمد تقی فرمودند به قرینه این کلمات آن سنتی است که ما معنا کردیم. وقتی هم که سنت را آنجور معنا کرد اشکال وارد است پس اولا سنت را شما اشتباه معنا کردید این اولا. حالا سلمنا بر فرض هم سنت به قول شما اخبار ولی با آن تعبیرات آقای شیخ محمد تقی نمی‌سازد. یرد علیه اگر بگوییم سنت معنایش اخبار است ایراد می‌شود بر او به این ایراد. می‌گوییم امر به عمل به اخبار محکیه , اخبار متواتره که حتما واجب العمل است چون اخباری که مقطوع الصدور است چون اینها ملحق به همان قول و فعل و تقریر معصوم است عمل به اخبار محکیه یعنی منقوله, عمل به این اخباری که مفید قطع است مثل اخبار متواتره آنکه حتما حتما وجوبش ثابت است بما دل به آن ادله‌ای که دلالت دارد بر رجوع به قول حجت و هو الاجماع که آن ادله این است یعنی اگر ما سنت را دلیل داریم که باید رجوع بکنیم به او, اخبار متواتره هم عین همان قول حجت است همان ادله‌ای که می‌گوید به قول حجت ـ فعل و تقریر را هم ضمیمه بکنید ـ همان ادله‌ای که می‌گوید به قول و فعل و تقریر حجت عمل بکنید همان ادله اخبار مقطوع الصدور را هم می‌گوید باید عمل بکنید آن ادله کدام است؟ اجماع و ضرورتی که الثابته من الدین او المذهب یعنی ضرورت دین ماست که به اخبار متواتره و قول و فعل و تقریر معصوم عمل بکنیم. اما رجوع به این روایات چه؟ کی ما اجماع داریم کی ضرورت داریم؟! بله نهایتش اگر نظرتان باشد شیخ طوسی و علامه ادعای اجماع کردند بر حجیت خبر واحد فی الجمله در مقابل سلب کلی سید مرتضی اینها ادعای اجماعی کردند که عمل به این روایات واجب است ولی دیگر ضرورت ندارد دیگر اخبار متواتره ندارد اما رجوع به اخبار منقوله‌ای که لا تفید القطع یعنی خبر واحد غیر علمی. خبر متواتر که ملحق به قول حجت است اما سایر اخبار یعنی خبر واحد غیر علمی, اما اخباری که نقل شده برای ما لاتفید القطع بصدورها عن الحجه که بحث ما هم همینجاست آیا خبر واحد غیر علمی که قطع بصدورش نداریم حجت است یا نه؟ لم یثبت ذلک ذلک یعنی وجوب, ثابت نشده وجوبش. یعنی وجوب رجوع به این اخبار ثابت نشده نه با اجماع نه با ضرورت دینی که ادعا کرد آن ضرورت را مستشکل. بله غایه الامر یعنی نهایت امر اجماع امامیه است بر او فی الجمله. فی الجمله یعنی در مقابل سلب کلی سید مرتضی بله ادعای اجماعی فی الجمله شده که ما باید به خبرهای واحد غیر علمی هم عمل بکنیم ادعای اجماع امامیه شده علیه یعنی بر وجوب رجوع به اخبار غیر علمی. چنین اجماعی شد چنانچه ادعا کرد شیخ و علامه در مقابل سلب کلی سید مرتضی و اتباعش. بله نهایتش ادعای اجماع شده که عمل به این روایات واجب است.

و اما دعوی الضروره نه دیگه چه ضرورتی دین ماست؟ ضرورت دین ما چیست؟ گفتار و رفتار و کردار معصومین باید عمل کنیم اما دیگه ضرورت دینمان نیست که به این روایات هم باید عمل بکنیم شاید درست نباشد آنکه ضرورت دین ماست آن است. ایشان می‌فرماید نهایتش راجع به خبر ما اجماع داریم که باید عمل بشود اما اینکه ادعای ضرورت دین ادعای اخبار متواتره کما ادعاها المستدل چنانچه آقای شیخ محمد تقی استدلال کرد گفت ضرورت دین ماست اخبار متواتره ما داریم که به سنت باید عمل بکنیم اگر سنت به معنای اخبار باشد این دعوی لیست فاعل لیست آن دعوی است اگر سنت به معنای اخبار باشد این ادعای ضرورت دین بر عمل به این اخبار لیست این دعوی فی محلها و لعل همین دعوی قرینه است براینکه, یعنی ایشان که ادعا کرده آقای شیخ محمد تقی, ادعا کرده ضرورت دین است شاید این منظورش این قرینه است بر اینکه آن سنت مقصود همان قول است. ببینید این کاشف از این است که ندیده ایشان. والا اگر به خود هدایه مراجعه بکند ایشان تصریح کرده که مقصود من از سنتی که ضرورت دین ماست آن قول و فعل و تقریر معصوم است و شاید همین دعوی یعنی ادعای ضرورت اینکه ایشان ادعای ضرورت دین کرده بر عمل به سنت این خودش قرینه است بر اینکه مراده مراد مستدل, از آن سنت نفس قول و فعل و تقریر معصوم است مرادش آن است و وقتی مرادش آن شد با بیان دیروز برگشتش به دلیل انسداد است. پس مراد از سنت اینهاست لاحکایتها یعنی اخبار, نه اخباری که حکایت می‌کند اینها را که التی لاتوصل الیها علی وجه العلم که علی وجه العلم ما را به آن قول و رفتار و کردار نمی‌رساند.

نعم ایشان می‌گوید می‌شود یک توجیهی کرد. آخه ما گفتیم این ادعای ضرورت فقط می‌سازد با اینکه سنت قول و فعل باشد اگر مقصود از سنت روایات باشد ادعای ضرورت آدم نمی‌تواند بکند. کی ضرورت دین ماست که ما باید به این روایات عمل بکنیم. بله ضرورت دین ماست که باید به کتاب عمل بکنیم اما ضرورت دین ما این باشد به این روایات ما عمل بکنیم چنین ضرورتی ما نداریم ایشان می‌خواهد توجیه کند. چرا ممکن است ضرورت به این اخبار را درست بکنیم یک توجیهی برایش بکنیم ولی همان هم باز ایراد دارد توجیهش چیست؟ بگوییم ایشان که گفت ضرورت دارد عمل به این اخبار برای این است که اگر شما همه اخبار را بگذاری کنار خروج از دین لازم می‌آید. از این جهت ضروری است. توجیه داریم می‌کنیم تا الآن گفتیم ادعای ضرورت غلط است که ما بگوییم ضروری دین ماست به آن روایات عمل کنیم این غلط است. کی ضروری دین ماست؟! حالا می‌خواهیم توجیهش بکنیم شاید مقصود ایشان این است اگر مراد از سنت روایات باشد می‌شود ضرورت را درست کرد با چه بیان؟ بگوییم ایشان که گفته ضروری است عمل به این روایات برای این است که اگر شما همه این روایات را بگذاری کنار خروج از دین لازم می‌آید پس بالضروره من الدین همه را نمی‌شود بگذاری کنار. از این راه می‌شود یک توجیهی بکنی ولی این هم باز ایراد دارد. لذا ایشان می‌فرماید نعم ما گفتیم ضرورت درست نیست نسبت به عمل به این اخبار نعم لو ادعی یا لو ادعی آن ان قلت, حالا هر جوری می‌خواهید بخوانید. نعم لو ادعی الضروره بله می‌شود یا ادعا کند خود همان مستدل, بگوید مقصود من از اینکه ادعای ضرورت کردم بر وجوب رجوع به این اخبار یعنی به این حکایات غیر علمیه, علت اینکه گفتم ضروری دین ماست حکایت یعنی اخبار. علت اینکه ما گفتیم ضروری دین است عمل به این اخبار غیر علمی علتش این است لاجل لزوم الخروج عن الدین لو طرحت بالکلیه یعنی این اخبار را اگر ما همه را بگذاریم کنار خروج از دین لازم می‌آید پس اگر سنت به معنای روایات باشد ما اشکال کردیم گفتیم ضرورت ندارد حالا می‌خواهیم ضرورت را درست بکنیم. ضرورت دارد عمل به روایات. چرا ضرورت دارد؟ برای اینکه اگر همه را بگذاریم کنار, از دین خارج می‌شویم چون از دین خارج می‌شویم ضروری دین ماست که باید به این روایات عمل بکنیم. ایشان می‌فرماید می‌شود یک چنین توجیهی بکنیم بگوییم علت اینکه رجوع به این حکایات یعنی اخبار غیر علمی واجب است به آنها عمل بکنیم بخاطر اینکه خروج از دین لازم می‌آید اگر همه را رها کنیم. یرد علیه عبارت خیلی عبارت جالبی نیست جواب آن لو را در تقدیر بگیرید. نعم لو ادعی, قبل از یرد آن جواب لو را بگذارید, نعم لو ادعی این مطلب لکان له وجه لکنه. پس دو سه کلمه در تقدیر بگیرید. عیبی ندارد می‌خواهیم عبارت را از نظر ادبی جلوه بدهیم. لو ادعی اگر آقای مستدل ادعا کند این مطلب را لکان له وجه می‌شود برای ضرورت یک توجیهی درست کنیم لکنه یرد. پس قبل از یرد این عبارت را بگذارید لو کان آنجوری لکان له وجه لکنه یرد. ایشان می‌فرماید اگر آن آقا چنین ادعایی بکند می‌شود یک توجیهی کرد یعنی ضرورت را می‌شود درست بکنیم به این اعتبار لکنه یرد علیه. دوباره باز می‌خواهد ایشان اشکال بکند. چرا یرد؟ سوال می‌کنیم چرا شما اگر اینها را بگذاریم کنار خروج دین لازم می‌آید؟ لابد بخاطر اینکه اینها مطابق با احکام واقعی است. اگر شما اینها را بگذاری کنار خروج از دین لازم می‌آید من سوال می‌کنم چرا اگر ما اینها را بگذاریم کنار خروج از دین لازم می‌آید؟ برای اینکه کثیری از اینها مطابق با واقع است که اگر شما بگذاری کنار واقع را گذاشتی کنار. اگر این را گفتیم دوباره انسداد می‌آید کنار. یعنی نباید اینها را بگذاریم کنار برای اینکه خیلی از اینها ما را به واقع می‌رساند هر چیزی شما را به واقع رساند باید به آلان عمل بکنید. دوباره اشکال انسداد آمد درس شیرین است برخلاف دیروز که یکقدری عبارتها بود خیلی منظم ایشان دارند اینجا بحث می‌کنند. اگر این ادعا را بکنی ضرورت عمل به اخبار را ثابت بکنی لکان له وجه بله توجیه خوبی است لکنه یرد علیه. این ایراد ان اراد دو تا ایراد داریم. چرا اگر ما اینها را بگذاریم کنار خروج از دین می‌آید؟ ان اراد لزوم الخروج عن الدین من جهه العلم بمطابقه کثیر منها للتکالیف الواقعیه ما اینها را بگذاریم کنار چرا خروج از دین لازم می‌آید؟ برای اینکه اکثر اینها را ما علم داریم مطابق با تکالیف واقعیه است و معلوم است تکالیف واقعیه را اگر بگذاریم کنار خروج از دین لازم می‌آید. باید چکار کنیم؟ باید به هر چیزی که شما را به تکالیف واقعیه می‌رساند عمل بکنید. دوباره همان محذور انسداد آمد. چرا ما اگر اینها را بگذاریم کنار خروج از دین لازم می‌آید؟ برای اینکه علم داریم ما. یقین داریم که کثیری از این روایات مطابق تکالیف واقعیه است و تکالیف واقعیه را که ما نمی‌توانیم بگذاریم کنار. التی آن تکالیف واقعیه‌ای که یقین داریم بعدم جواز رفع الید عنها عند الجهل بها تفصیلا حالا که ما تفصیلا نمی‌دانیم که نمی‌توانیم همه را بگذاریم کنار. پس برای این جهت ضرورت دارد فهذا پس این برگشت به همان دلیل انسداد. یعنی اگر مقصود از اینکه خروج از دین لازم می‌آید چونکه می‌دانیم کثیری از اینها مطابق با واقع است از این جهت خروج از دین لازم می‌آید این برگشتش به دلیل انسدادی است که ذکروه لحجیه الظن برای حجیت ظن گفتند یعنی همان دلیل انسدادی.

سوال:

جواب: بله دیگه شد انسداد دوباره. یعنی سنت را همان روایات معنا کردیم ضرورتش را هم درست کردیم اما می‌گوییم چرا خروج از دین لازم می‌آید؟ می‌گوییم برای اینکه چون اکثرش مطابق با واقع است و انسان تکالیف ولقعیه را که نباید کنار بگذارد پس از هر راهی ما ظن به تکلیف واقعی پیدا کردیم باید عمل بکنیم.

و مفاده و مفاد این دلیل لیس الا لیس الا را بگذارید کنار, مفاده حجیه کل اماره, مفاد این دلیل با این بیانی که ما گفتیم مفادش حجیت تمام اماراتی می‌شود که کاشف است از تکلیف واقع. بنابراینکه علت طرح اینها باعث بشود که انسان تکالیف واقعیه را بگذارد کنار.

و ان اراد اما اگر بگوییم نه, علت اینکه اینها را بگذاریم کنار خروج از دین لازم می‌آید برای اینکه علم داریم که اکثر اینها صادر از معصوم است داریم نزدیک می‌شویم به آن دلیل عقلی اول, که این برگشتش به آن است اگر بگوید اینها ضرورت دارد برای این است که اگر ما اینها را بگذاریم کنار خروج از دین لازم می‌آید برای این است چون اکثر اینها را علم به صدورش داریم حالا که علم به صدورش داریم پس از هر راهی ظن به صدور خبر پیدا بکنیم باید به آن عمل بکنیم که این می‌شود و برگشتش. اگر آنجور باشد برگشتش به دلیل انسداد است اینجور باشد برگشتش به دلیل عقلی اولی است و ان اراد اگر مراد این باشد لزوم خروج از دین بخاطر خصوص علم اجمالی است که ما داریم به صدور اکثر هذه الاخبار. چونکه اکثر اینها را علم داریم که صادر از معصوم است از این جهت است که اگر همه را بگذاریم کنار آنوقت لازم می‌آید خروج از دین. حتی لایثبت بها این کتابها که دست من است «بها» است چون مونث است بزنید به جهت خصوص علم اجمالی. آن کتابها که دست آقایان است «به» است بزنید به خود علم اجمالی. غرض «به» باشد به خود علم می‌خورد. من جهه خصوص علم اجمالی. اینهایی که «بها» است به آن جهت می‌خورد آنهایی که «به» است به خود آن خصوص علم اجمالی می‌خورد آنوقت ایشان می‌فرماید نتیجه این علم اجمالی, حتی این نتیجه است, نتیجه‌اش این می‌شود لایثبت به این علم اجمالی غیر از خبر ظنی من الظنون یعنی بین ظنون فقط خبر ظنی حجت می‌شود اگر می‌خواهید عبارت راحتتر باشد معنا, آن «لا» و آن «غیر» را بگذارید کنار, مطالعه‌تان را بکنید آنوقت اگر بگذارید سرش, عیبی ندارد اولا کلمه حتی نتیجه است آن لا را هم بگذارید کنار ـ در مطالعه, نه اینکه خط بزنید ـ غیر را هم بگذارید کنار, عبارت این می‌شود, نه اینکه ما علم اجمالی داریم که اکثر اینها صادر از معصوم است نتیجه‌اش چه می‌شود؟ نتیجه‌اش این است که یثبت بها, به آن علم اجمالی ثابت می‌شود خبرهای ظنی, غیر را هم که بنا شد بگذاریم کنار. فقط خبرهای ظنی برای ما حجت می‌شود از بین ظنون. لیصیر آن علم اجمالی, تا اینکه آن علم اجمالی دلیل عقلی بشود بر حجیت خبر واحد و هذا اگر این باشد این یرجع الی الوجه الاول این همان ایرادی است که من دیروز عرض کردم اگر این دومی مراد باشد برگشتش به وجه اولی است که قدمناه و قدمنا جواب از او را. فراجع.

۳

حاصل کلام مرحوم شیخ در ادله حجیت خبر واحد

هذا تمام الکلام حجیت خبر واحد با ادله اربعه. ادله سید را خواندیم که ایشان ادله ثلاثه داشت بر عدم حجیت خبر واحد, کتاب و سنت و اجماع. دیگر عقل نداشتند آنها. ولی ما چهارتا, عقل و اجماع و کتاب و سنت, با چهار دلیل ما ثابت کردیم که خبر واحد ولو غیر علمی هم باشد بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم منتها ما آیات را گذاشتیم کنار, ما آیات را قبول نکردیم عقلی‌ها را هم هیچکدام را قبول نکردیم ما خبر واحد را حجت می‌دانیم مثل مشهور اما با دو دلیل. یک دلیلمان روایات و یک دلیلمان هم بنای عقلاء. اجماعات می‌خواندیم بنای عقلاء بنای مسلمین. پس نتیجتا ایشان می‌فرماید هذا تمام الکلام فی الادله التی اقاموها ادله‌ای که علما اقامه کردند بر حجیت خبر واحد این تمام شد ولی ایشان عرض کردیم بین این چهار دلیل, یک دلیل را قبول نکردند و قد علمت ایشان می‌فرماید دانستی دلالت بعضی از اینها را, کدام بود؟ روایات و بنای عقلاء. و عدم دلاله البعض آیات و عقل. عنایت کردید؟ قد علمت در تمام اینجاها که ما رسیدیم دانستی دلالت بعضی از اینها را, روایات و بنای عقلاء. و دانستی که بعضی‌هایش دلالت ندارد یکی همین عقل یکی هم آیات دلالت ندارد.

انصاف مطلب این است آنهایی که دال است یعنی دلالت دارد بر حجیت خبر واحد, خبر واحد مورد وثوق را حجت می‌کند که این انصافش را یکی دو بار هم قبلا گفتند ما با این ادله ثابت کردیم حجیت خبر واحد را ولی انصافش این است الدال منها یعنی آن روایات و آن بنای عقلاء که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد یدل علی «لم» و «الا» را هم بگذارید کنار. یدل علی وجوب العمل بما یفید الوثوق و الاطمئنان یعنی آنهایی که مفید وثوق و اطمینان است به مودایش. و هو الذی فسر به الصحیح فی مصطلح القدماء همه اینها را خواندیم ما گفتیم خبر موثق همان خبری است که قدما به آن می‌گویند خبر صحیح. المعیار فیه معیارش چیست؟ معیارش این است که احتمال مخالفتش با واقع بعید باشد الآن اگر یک خبر ثقه‌ای مثل زراره به دست ما رسید مثلا نماز جمعه واجب است ولو من احتمال خلاف می‌دهم اما احتمال خلاف را اعتنا نکن. عقلاء وقتی ثقه به آنها خبر می‌دهد ولو احتمال خلاف هم می‌دهند شاید اشتباه کرده ولی به آن احتمال خلاف اعتنا نمی‌کنند معیار خبر صحیح معیار خبر موثق این است که احتمال مخالفت آن خبر با واقع بعید باشد بحیث لایعتنی به العقلاء که عقلاء به آن اعتنا نکنند و لایکون عندهم موجبا للتحیر یعنی خبری که باعث تحیر و تردد نشود که لاینافی حصول مسمی الرجحان یعنی در عین اینکه احتمال خلاف می‌دهیم ولی مسمای رجحان در آن صادق است کما نشاهد فی الظنون الحاصله بعد التروی فی شکوک الصلوه الآن شما در نماز شک می‌کنید رکعت سه و چهار است کمی تروی می‌کنید کمی تامل و فکر می‌کنید ظنت که به چهار رسید بنا را بر چهار می‌گذاری ولو احتمال سه می‌دهی ولی دیگر اعتنا نمی‌کنی همینکه شما ظن به چهار برایت پیدا شد در رساله‌ها هم نوشته اند, یکوقت پنجاه پنجاه است پنجاه درصد سه و پنجاه درصد چهار. اما آنجایی که شما ظن به چهار رکعت داری ولو احتمال سه رکعت هم می‌دهی اعتنا نکن. فافهم و لیکن علی ذکر منک لینفعک فیما بعد اینهایی که گفتیم یادتان باشد تا بعدها به درد می‌خورد.

يظنّ (١) كونه مدلولا لأحدهما ، فإذا ظننّا أنّ مؤدّى الشهرة أو معقد الإجماع المنقول مدلول للكتاب أو لقول الحجّة أو فعله أو تقريره ، وجب الأخذ به ، ولا اختصاص للحجّيّة بما يظنّ كونه مدلولا لأحد هذه الثلاثة من جهة حكاية أحدها التي تسمّى خبرا وحديثا في الاصطلاح.

نعم ، يخرج عن مقتضى هذا الدليل : الظنّ الحاصل بحكم الله من أمارة لا يظنّ كونه (٢) مدلولا لأحد الثلاثة ، كما إذا ظنّ بالأولويّة العقليّة أو الاستقراء أنّ الحكم كذا عند الله ولم يظنّ بصدوره عن الحجّة ، أو قطعنا بعدم صدوره عنه عليه‌السلام ؛ إذ ربّ حكم واقعيّ لم يصدر عنهم وبقي مخزونا عندهم لمصلحة من المصالح.

لكن هذا نادر جدّا ؛ للعلم العاديّ بأنّ هذه المسائل العامّة البلوى قد صدر حكمها في الكتاب أو ببيان الحجّة قولا أو فعلا أو تقريرا ، فكلّ ما ظنّ من أمارة بحكم الله تعالى فقد ظنّ بصدور ذلك الحكم عنهم (٣).

والحاصل : أنّ مطلق الظنّ بحكم الله ظنّ بالكتاب أو السنّة ، ويدلّ على اعتباره ما دلّ على اعتبار الكتاب والسنّة الظنّيّة.

فإن قلت : المراد بالسنّة الأخبار والأحاديث ، والمراد أنّه يجب الرجوع إلى الأخبار المحكيّة عنهم ، فإن تمكّن من الرجوع إليها على

__________________

(١) في (ظ) ، (ر) و (م) : «ظنّ».

(٢) في غير (ر) و (ص) : «كونها».

(٣) لم ترد «عنهم» في (ر) ، (ص) ، (ظ) و (م).

وجه يفيد العلم فهو ، وإلاّ وجب الرجوع إليها على وجه يظنّ منه بالحكم.

قلت : مع أنّ السنّة في الاصطلاح عبارة عن نفس قول الحجّة أو فعله أو تقريره ، لا حكاية أحدها ، يرد عليه :

أنّ الأمر بالعمل بالأخبار المحكيّة المفيدة للقطع بصدورها ثابت بما دلّ على الرجوع إلى قول الحجّة ، وهو الإجماع والضرورة الثابتة من الدين أو المذهب. وأمّا الرجوع إلى الأخبار المحكيّة التي لا تفيد القطع بصدورها (١) عن الحجّة ، فلم يثبت ذلك بالإجماع والضرورة من الدين التي ادّعاها المستدلّ ؛ فإنّ غاية الأمر دعوى إجماع الإماميّة عليه في الجملة ، كما ادّعاه الشيخ والعلاّمة (٢) في مقابل السيّد وأتباعه قدّست أسرارهم.

وأمّا دعوى الضرورة من الدين والأخبار المتواترة كما ادّعاها المستدلّ ، فليست في محلّها. ولعلّ هذه الدعوى قرينة على أنّ مراده من السنّة نفس قول المعصوم أو فعله أو تقريره ، لا حكايتها التي لا توصل إليها على وجه العلم.

نعم ، لو ادّعى الضرورة على وجوب الرجوع إلى تلك الحكايات الغير العلميّة ؛ لأجل لزوم الخروج عن الدين لو طرحت بالكلّيّة ، يرد عليه :

أنّه إن أراد لزوم الخروج عن الدين من جهة العلم بمطابقة كثير

__________________

(١) في (ص) ، (ظ) و (ل) : «بالصدور».

(٢) راجع الصفحة ٣١١ و ٣٣٣.

منها للتكاليف الواقعيّة التي يعلم بعدم جواز رفع اليد عنها عند الجهل بها تفصيلا ، فهذا يرجع إلى دليل الانسداد الذي ذكروه لحجّية الظنّ ، ومفاده ليس إلاّ حجّية كلّ أمارة كاشفة عن التكليف الواقعيّ.

وإن أراد لزومه من جهة خصوص العلم الإجماليّ بصدور أكثر هذه الأخبار ـ حتّى لا يثبت به غير الخبر الظنّيّ من الظنون ـ ليصير دليلا عقليّا على حجّية خصوص (١) الخبر ، فهذا الوجه يرجع إلى الوجه الأوّل الذي قدّمناه وقدّمنا الجواب عنه ، فراجع (٢).

حاصل الكلام في أدلّة حجيّة الخبر الواحد

هذا تمام الكلام في الأدلّة التي أقاموها على حجّية الخبر ، وقد علمت دلالة بعضها وعدم دلالة البعض الآخر.

والإنصاف : أنّ الدالّ منها لم يدلّ إلاّ على وجوب العمل بما يفيد الوثوق والاطمئنان بمؤدّاه ، وهو الذي فسّر به الصحيح في مصطلح القدماء (٣) ، والمعيار فيه : أن يكون احتمال مخالفته للواقع بعيدا ، بحيث لا يعتني به العقلاء ولا يكون عندهم موجبا للتحيّر والتردّد الذي لا ينافي حصول مسمّى الرجحان ، كما نشاهد في الظنون الحاصلة بعد التروّي في شكوك الصلاة ، فافهم. وليكن على ذكر منك ؛ لينفعك فيما بعد.

__________________

(١) لم ترد «خصوص» في (ر).

(٢) راجع الصفحة ٣٥١ و ٣٥٧.

(٣) راجع الصفحة ٣٣٦.