درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۲۳: خبر واحد ۷۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

صحبت در دلیل دومی عقلی بود بر حجیت خبر که مال آقای فاضل تونی است ایشان دلیل عقلی اقامه کرده بر حجیت خبر ظنی البته محدود. خبر ظنی با این شرایط که در کتب اربعه باشد و خلاصه جمعی هم عمل کرده باشند. عقل می‌گوید این اخبار در این کتب اربعه حجت است. با چه بیان؟ همه ما می‌دانیم مکلفیم به نماز و همه هم می‌دانیم این نماز دارای یک اجزاء و شرایط و موانعی است و می‌دانیم که این اجزاء و شرایط و موانع همه با خبر اکثرش با خبر واحد ظنی ثابت شده و ما اگر بخواهیم این خبرها را به اعتبار اینکه خبر واحد است بگذاریم کنار، نماز از حقیقت نماز بودنش خارج می‌شود یعنی صحب سلب دارد می‌شود گفت این نماز بدون این اجزاء و شرایط نماز نیست حالا که این باطل است پس نقیضش حق است لذا به آن گفتیم قیاس خلف. یعنی این آقای فاضی تونی مطلوبش را از چه راهی ثابت کرد؟ از راه ابطال نقیض. که اگر بگوییم خبر واحد را ترک کنیم و حجت نیست بسیاری از این اجزاء و شرایط را باید بگذاریم کنار و وقتی اینها را بگذاریم کنار آن نماز دیگر نماز نیست و حال آنکه این چون از حقیقت خودش خارج می‌شود و دیگر به آن نماز نمی‌گویند این عمل باطل است پس نقیضش این است که باید بگوییم آن اخبار جامع الشرایط حجت است. این بیان عقلی ای که ایشان کردند. ایشان با دو سه تا ایراد، دو تا گفتند ولی همان سه چهار ایراد قبلی اینجا هم وارد است. ایراد اول اینکه این دلیل اعم از مدعاست دلیل باید مساوی با مدعا باشد مدعای شما چیست؟ می‌گویید ما یک نمازی داریم آن نماز اجزاء و شرایطی دارد اجزاء و شرایطش فقط در این کتب اربعه است ما اگر به اینها عمل بکنیم می‌دانیم به آن نماز با آن اجزاء و شرایط عمل کردیم. ایشان می‌گوید نه، بعد از این هم که شما به این اجزاء و شرایط عمل بکنید باز هم علم اجمالی داریم یعنی در غیر این اخبار هم علم اجمالی داریم که اجزاء و شرایط نماز ما در آنها ذکر شده، بلکه در شهرات و اجماعات هم بعضی از اجزاء و شرایط هست پس ما باید به هر چیزی که دلالت بر جزئیت و شرطیت نماز می‌کند به آن عمل بکنیم ولو در غیر این اخبار باشد شما با این بیان فقط می‌خواستید اینها را حجت بکنید و حال آنکه دلیلتان اقتضا می‌کند. جهتش هم این است او خیال می‌کند علم اجمالی ما صغیر است یعنی به مقدار اجزاء و شرایط اگر پیدا کردیم دیگر می‌دانیم آن نماز را آوردیم ایشان می‌گوید نه، ما بعد از کنار گذاشتن اینها هنوز علم اجمالی ما به حال خودش باقی است هنوز می‌دانیم که اجزاء و شرایط دیگری هم در سایر اخبار و امارات هست که باید به آنها عمل بکنیم چون و علم اجمالی کبیر است پس باید به هر اماره‌ای که دلالت بر جزئیت و شرطیت عبادتی می‌کند باید به همه‌اش عمل بکنیم. نتیجتا دلیل شد اعم از مدعا. و اما به یک اعتبار دیگر اخص از مدعاست. شما می‌خواستید تمام این اخبار کتب اربعه را که جامع الشرایط هستند همه را بگویی حجت است چه مثبت جزئیت و شرطیت و چه نافی آن را. یعنی چه مثبتش را و چه نافی. چه آنکه می‌گوید سوره واجب نیست چه آنکه ما گوید فاتحه واجب است شما بنا بود اخبار جامع الشرایط را برای ما حجت بکنید اعم از اینکه مثبت جزء و شرط باشد یا نباشد و حال آنکه دلیلتان اقتضا می‌کند فقط مثبتها یعنی آنهایی که دلالت بر جزئیت و شرطیت دارد آنها واجب العمل است آنهایی که می‌آید می‌گوید این جزء نیست سوره جزء نیست موالات شرط نیست آنها که دیگر وجوب عمل ندارد مخصوصا روی مبنای فاضل سبزواری. چون فاضل سبزواری مبنایشان این است هر چیزی را که ما شک بکنیم جزء نماز است یا شرط نماز است احتیاطا باید آن چیز را بیاوریم پس بنابراین یک خبری که الآن می‌گوید سوره واجب نیست حالا شک داریم سوره واجب است یا واجب نیست روی قول شما نباید بیاوریم چون این خبر نافی است و حال آنکه این واجب العمل نیست مخصوصا روی مبنای آقای فاضل سبزواری که ایشان هر چیزی را شک در جزئیت و شرطیت می‌کند قاعده اشتغال جاری می‌کند نتیجتا به این اعتبار دلیل می‌شود اخص از مدعا. پس دلیل عقلی هم باطل شد. می‌شود آن دوتا ایرادهایی هم که ایشان آنجا کردند اینجا بکنیم. حالا ایشان به همین مقداری که قناعت کردند ما هم قناعت می‌کنیم.

۲

دلیل سوم: کلام صاحب هدایة المسترشدین

برویم سراغ آخرین دلیل. سومین دلیلی که برای حجیت خبر واحد ثقه بالخصوص. بحث فراموش نشود ما فعلا داریم بالخصوص یعنی ادله‌ای می‌خواهیم بیاوریم که بالخصوص خبر واحد را برای ما حجت کند حالا بعدا ادله‌ای می‌آوریم که همه ظنون حجت است آن باشد در جای خودش. فعلا ما در این مقام هستیم می‌خواهیم دلیل بیاوریم از عقل که بالخصوص خبر ظنی حجت است. این دلیل را آقای شیخ محمد تقی صاحب حاشیه، اقامه کرده در هدایه المسترشدین. من دیروز یک کلمه‌ای گفتم که توجه نداشتم گفتم اینقدر این مفصل است که اگر با چاپ‌های روز چاپش بکنند ده بیست جلد می‌شود غرض اشتباه کردم چند جلد می‌شود که شنیدم چند جلد هم شده. پنج جلد چهار جلد می‌گویند شده. علی کل حال مجلداتی می‌شود من چون جدیدی‌ها را نمی‌دانستم فکر کردم هفت هشت جلد می‌شود. علی کل حال هدایه المسترشدین در شرح معالم الدین یک کتاب خیلی مفصلی است در هر بحثی وارد می‌شود مفصل بحث می‌کند من جمله همین بحث. ایشان هشت تا دلیل اقامه کرده برای حجیت خبر واحد ثقه بالخصوص. عمده دلیل ششم است که همین دلیل ششم را برادرش صاحب فصول بعنوان دلیل هفتم در فصول نقل کرده. این دلیل ششم ایشان یا هفتم صاحب فصول این است: خیلی مفصل است ایشان ملخص کردند خلاصه حرف این است ما یقین داریم همه ما مسلمانها می‌دانیم تا انقراض عالم به کتاب و سنت باید عمل بکنیم هم اجماع داریم هم ضرورت داریم هم اخبار متواتره ـ اخبار متواتر اشاره به آن همان روایاتی است که پیغمبر فرمودند: انی تارکم فیکم الثقلین... با کلمات مختلف یا انی فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ـ این را از طریق شیعه و سنی، عین حدیث غدیر است که از طریق سنی‌ها خیلی زیاد نقل کردند که پیغمبر هم داستان غدیر را فرمودند و امیرالمومنین (سلام الله علیه) را منسوب کردند هم داستان کتاب الله و عترتی را. اخبار متواتره دهها طریق فقط از راه سنی‌ها این روایت نقل شده لذا می‌شود اخبار متواتره. پس ما خبر متواتر داریم که تا قیامت، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا، باید به اینها عمل کنیم تا چه وقت؟ حتی یرد علی الحوض. یعنی تا حوض کوثر یعنی خلاصه تا وقتی دنیا دنیاست ما باید به این کتاب و سنت عمل بکنیم تا قیامت بشود کنار حوض کوثر. علی کل حال ایشان آمده با این اخبار متواتره که دستور داده عمل به کتاب و سنت واجب است با آنها می‌خواهد ثابت بکند با دلیل عقل که هر خبر ظنی ثقه برای ما حجت است ولو مفید علم نباشد. حالا چه جوری می‌خواهد وارد بشود؟ پس ما یقینا مکلفیم که به کتاب و سنت عمل بکنیم سنت هم یعنی این روایات چون اگر نظر آقایان باشد همان اول که خبر واحد را شروع کردیم صفحه ۶۷ ایشان سنت را آنجا معنا کرد سنت یک معنایی در ذهن ما دارد یعنی روایات. تا می‌گوییم کتاب و سنت، کتاب یعنی قرآن سنت هم یعنی روایات. ولی ایشان معنای دیگری کردند آنجا سنت را. سنت فرمودند آن قول و فعل و تقریر امام است اینهایی که دست ماست اینها سنت نیست سنت آن چیزی است که آن روز از زمان امام صادق خارج شد سنت آن کاری است که هزار و دویست سیصد سال پیش آن معصوم کرد. آنها سنت است این روایات حاکی از سنت است. غرض سنت دو معنا دارد یک معنای متداول پهلوی ماها. تا می‌گوییم کتاب و سنت کتاب یعنی قرآن و سنت هم یعنی روایات. ولی ایشان سنت را اینجور معنا نکردند سنت یعنی گفتار و کردار و رفتار معصوم. هر چه بگوید کاری بکند ایشان یا دیگری کاری بکند ایشان نگاه کند (تقریر، امضاء کردن) سنت این است این روایاتی که دست ماست می‌گوییم قال الصادق این حاکی از آن است پس آنها محکی است حالا ایشان فعلا این استدلال را داریم می‌خوانیم می‌خواهیم سنت را همان روایات معنا کنیم تا برسیم به اشکال ایشان. پس آقای شیخ محمد تقی می‌فرماید وظیفه ما این است که تا قیامت به کتاب و سنت عمل بکنیم سنت هم یعنی این روایاتی که در کتابها در اختیار ما است ما باید به این قرآن و به این روایات عمل بکنیم به این علم اجمالی داریم به مقتضای این علم اجمالی چکار باید بکنیم؟ هر جایی علم اجمالی باشد اشتغال یقینی باشد انسان باید کاری بکند که آن اشتغال یقینی تبدیل بشود به برائت یقینی. همه ماها یقین داریم که ذمه ما مشغول است به این قرآن و به این روایات عمل بکنیم. حالا چه جوری باید عمل بکنیم؟ در درجه اول علماً. در درجه دوم علمیا. این علمیا یعنی ظن خاص. چون چیزهایی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم مثلا مثل خبر ثقه آنکه علم نیست اما علمی است علمی یائش یاء نسبت است نزدیک به علم است ما که الآن ذمه‌مان مشغول است به این قرآن و به این روایات عمل بکنیم در درجه اول باید علماً عمل بکنیم اگر متمکن نبودیم علمیاً یعنی به ظن خاص. این را یکقدری باید توضیح بدهیم در کتاب علمش کدام است؟ نصوص. آخه این کتاب ما مرکب است از نصوص و ظواهر. یک نصوصی ما در این قرآن داریم یک ظواهری داریم. مثلا نصوص کدام است؟ احل الله البیع و حرم الربا. حرم الربا نص است. حرم علیکم المیته، حرم علیکم الخمر، حرمت علیکم امهاتکم. به اینها می‌گویند نصوص. یعنی الآن ما یقین صد درصد داریم که از نظر اسلام ربا حرام است با نص قرآنی ثابت شده حرم الربا. ازدواج با مادر صد در صد حرام است میته صددرصد حرام است خمر صددرصد حرام است این احکامی که با نص صریح ثابت می‌شود به اینها می‌گویند علم. یعنی ما همه علم داریم که ازدواج با مادر حرام است خمر و میته حرام است. اما در این قرآن یک تعداد ظواهر ما داریم نص در مطلب نیست. می‌دانید که افعل صیغه امر است فعل امر می‌گویند ظهور در وجوب دارد ما در قرآن یجب الصلوه نداریم که نص صریح، خدا بیاید بفرماید یجب الصلوه. چه داریم؟ اقیموا الصلوه، آتوا الزکاه. یعنی افعل داریم راجع به آن محرمات نص بود اما راجع به بعضی از احکام نص در کار نیست ظهور است ظهور یعنی چه؟ یعنی افعل ظهور اولیه‌اش معنای حقیقی اش وجوب است اگر قرینه باشد می‌شود از آن اراده استحباب هم بکنیم. اینکه می‌گویند قرآن قطعی السند است ظنی الدلاله، نسبت به اینجور است. بعضی‌ها اشکال می‌کنند حمله می‌کنند که چرا آقایان این حرفها را می‌زنند. به نصوص که نمی‌گویند اگر می‌گویند قرآن ظنی الدلالت است راجع به ظواهرش است اقیموا الصلوه این ظهور دارد در وجوب. حالا نمی‌دانیم واقعا وجوب مراد است از این اقیموا ـ چون افعل است ـ از افعل انسان می‌تواند هم وجوب اراده بکند هم استحباب. حالا ما نمی‌دانیم این اقیموا که افعل است ظهور در وجوب دارد معنای حقیقی اش وجوب است آیا اینجا هم معنای حقیقی آن وجوب است یا استحباب است. چکار می‌کنیم؟ اصالت الحقیقه جاری می‌کنیم اقیموا الصلوه معنای حقیقی اش این است یعنی نماز واجب است ببینید با حرم علیکم المیته فرق کرد آن نص قرآنی بود این ظاهر قرآنی است آن علم است این علمی است. چرا علمی است؟ یعنی ما ظن داریم که اصالت الحقیقه حجت است دلیل بالخصوص داریم بر اینکه اصالت الحقیقه حجت است پس نتیجه آنکه این قرآنی که ما موظفیم به آن عمل بکنیم اشتغال یقینی داریم مرکب است از احکامی که با نص صریح ثابت شده و احکامی که با ظهورات ثابت شده یعنی با ظهور اصالت الحقیقه با ظهور اطلاقات و عمومات این حکم‌ها را از قرآن استفاده می‌کنیم پس بنابراین حالا ما می‌خواهیم به قرآن عمل بکنیم در درجه اول باید علما عمل بکنیم ما که علم نداریم خیلی احکام ما علمی نیست نوبت می‌رسد به ظنی. یعنی درجه اول باید علماً امتثال بکنیم درجه دوم به ظن خاص که به آن علمی می‌گویند. این مال قرآن. بیاییم سراغ روایات در روایات علمش کدام است؟ اخبار متواتر. چون اخبار متواتر قطعی الصدور است ما علم داریم به این حکمی که با خبر متواتر ثابت شده ظنی اش کدام است؟ خبر واحد ثقه. پس ببینید قرآن هم علم دارد هم علمی. یعنی آن نصوصش علم است آن ظواهرش ظن خاص است که علمی هم به آنها می‌گویند روایات هم همینجور. روایات هم متواترش علم است اگر ما در یک حکمی خبر متواتر داشتیم ما علم داریم به آن حکم صددرصد. اما اگر نه، خبر علمی را برای همه که نداریم ما. همه احکام ما که با خبر متواتر ثابت نشده نوبت می‌رسد به خبر ظنی الصدور. پس نتیجه چه شد؟ ذمه ما مشغول است که عمل بکنیم به قرآن و روایات. درجه اول علماً. که در قرآن علمش آن نصوص است در روایات هم علمش آن اخبار متواتره. اگر متمکن نبودیم برای همه احکاممان علم نداشتیم نوبت به ظن خاص می‌رسد یا از باب اصالت الحقیق در قرآن یا از باب ظن به خبر مظنون الصدور به اینها باید عمل بکنیم اگر از اینها هم نبود یعنی نسبت به یک حکمی نه علم داشتیم نه علمی نه نص کتابی داشتیم نه ظهور، نوبت می‌رسد به اینکه از هر راهی ظن پیدا کردی شما به اینکه این مدلول قرآن و مدلول روایات است باید عمل بکنی. پس به حکم عقل خبر مظنون الصدور واجب شد. این استدلال ایشان تا برسیم به ایرادش. عنایت بفرمایید:

الثالث ما ذکره بعض المحققین که خواندیم. ملخص استدلال ایشان این است: وجوب عمل به کتاب و سنت، کتاب که همان قرآن است سنت هم فعلا داریم روایات معنا می‌کنیم که استدلال ایشان روشن بشود تا بعدش ایراد بکنیم ملخص حرف ایشان این است ذمه ما مشغول است که باید عمل بکنیم به قرآن و روایات و این وجوب مسلم است ثابت است هم اجماع داریم هم ضرورت دین ماست هم اخبار متواتره که اشاره به همان کتاب الله و عترتی است تمام اینها دلالت دارد که ما باید به این کتاب و روایات عمل بکنیم و بقاء هذا التکلیف ایضا بالنسبه الینا آنکه مسلم است که ما مکلفیم ذمه ما مشغول است به قرآن و روایات عمل بکنیم و این تکلیف باقی است نسبت به ما ثابت بالادله المذکوره با این ادله‌ای که گفتیم یقینا عمل به کتاب و سنت بر ما واجب است و حینئذ شیخ محمد تقی دارد می‌فرماید حالا که این مطلب ثابت شد ذمه ما مشغول است باید به این قرآن و روایات عمل بکنیم ان امکن الرجوع الیهما در درجه اول امتثال علم، یعنی علماً باید به کتاب و سنت عمل کنیم اگر ممکن بود رجوع به این دوتا علی وجه یحصل العلم بهما یعنی باید علم پیدا کنیم به این دو تا بحکم او الظن الخاص یا علم یا علمی. غرض این ظن خاص را علمی هم می‌گویند خبر متواتر علم است اما خبر واحد ثقه علمی است یعنی منسوب به علم است نزدیک به علم است ظن خاص هم می‌گویند اگر توانستیم علماً یا علمیا بهما به این کتاب و سنت عمل کنیم که فهو اینکه خیلی خوب است و همین جا استدلال ما تمام است ولی اگر علم نبود به ظن خاص. یعنی هر خبر واحد ظنی الصدور را باید ما عمل بکنیم بخاطر اینکه به آن تکالیف واقعیه عمل بشود. این هو جواب ان است اگرممکن بود این کار که فهو. یعنی فهو المطلوب. و الا اگر علماً و علمیا شما نمی‌توانید به کتاب و سنت عمل بکنی المتبع هو الرجوع الیهما باید به این کتاب و سنت عمل کنی علی وجه یحصل الظن منهما یعنی از هر راهی ظن پیدا کردی این حکم مدلول قرآن و مدلول روایات است به آن عمل بکنی. این تا اینجا.

۳

اشکال به کلام صاحب هدایه

عنایت بکنید این سنت را عرض کردیم دو معنا دارد اگر سنت را به همین معنایی که معنا کردیم روایات، اگر معنا بکنیم، می‌خواهیم اشکال را شروع کنیم، این استدلال برگشتش به استدلال عقلی اول است اگر ما سنت را روایات معنا کنیم همان که در ذهن ماست اگر سنت را روایات معنا کنیم چکار کردند؟ فرمودند به همه اخبار مظنون الصدور باید عمل بکنیم تا بدانیم به آن روایات واقعی عمل کردیم این برگشتش به همان دلیل عقی اول است که چهارتا ایراد بر آن بود. و اگر سنت را به قول و فعل و تقریر معصوم گرفتیم برگشتش به دلیل آینده است. ایشان اینجا فعلا یکی را می‌گوید تا بعدا برسیم ما می‌خواهیم بگوییم این استدلال عقلی ایشان تمام نیست. چرا؟ اگر مقصودش از سنت روایات باشد این دلیل عقلی برگشتش به دلیل عقلی اول است که چهارتا اشکال داشت. اگر مقصودش از سنت قول و فعل و تقریر معصوم باشد این دلیل عقلی برگشتش به دلیل عقلی آینده است آن دلیل عقلی آینده چیست؟ هر خبری را هر ظنی را هر چیزی را که ظن به حکم پیدا کنیم برای ما حجت می‌کند انسدادی‌ها همین را می‌گویند. می‌گویند شما حتی اگر از راه خواب ظن پیدا کردی فلان چیز واجب است این ظن در حق شما حجت است و طبق آن ظن باید عمل بکنی. چرا؟ همان مقدمات. برای اینکه احکامی هست علماً و علمیاً هم دست ما به آنها نمی‌رسد احتیاط هم که مشکل ساز است پس باید به ظن عمل کنیم آنوقت اینها دو طائفه می‌شدند یک طائفه شان کشفی بودند که یعنی بعد از این مقدمات کشف می‌کردند که شارع ظن را برای ما حجت کرده ولی مشهورشان حکومتی بودند می‌گفتند بعد از این مقدمات، عقل حکم می‌کند که نتیجه‌اش را آنجا گفتیم اگر کشفی بشویم نتیجه‌اش مهمله است یعنی اجمالا می‌دانیم یک ظنونی حجت است اما اگر حکومتی بشویم نتیجه‌اش موجبه کلیه است تمام ظنون در هر موردی در هر مرتبه‌ای از هر سببی که پیدا بشود حجت است. حالا عنایت بفرمایید می‌خواهد اشکال کند به این دومی. سنت را می‌خواهد روی همان معنایی که قبلا ایشان معنا کرده بود سنت را صفحه ۶۷ با این کتابها، ایشان فرمودند سنت قول و فعل و تقریر معصوم است چون سنت را اینجور گرفتند می‌خواهند اشکال کنند ولی شما از اول دوجور بگویید. بگویید آقای شیخ محمد تقی مرادتان از سنت چیست؟ اگر مقصود از سنت روایات است این دلیل عقلی همان دلیل عقلی اولی است. دلیل عقلی اولی چه بود؟ به هر خبر مظنون الصدوری عمل بکن تا بدانی به آن اخبار صادره عمل شده اگر مقصودت از سنت روایات باشد این دلیل عقلی همان است و چیز اضافه‌ای نیست و ما چهارتا اشکال به آن کردیم اگر مقصودتان از این سنت قول و فعل و تقریر معصوم است اگر این مرادتان باشد این برگشتش به دلیل عقلی انسدادی است که آقایان می‌آورند برای حجیت مطلق ظن. باز هم چیز اضافه‌ای نیست. پس نتیجتا استدلال ایشان علی کل حال باطل است. حالا ایشان می‌گوید و یرد علیه ان هذا الدلیل بظاهره ظاهر این دلیل عباره اخری از دلیل انسدادی است که بعدها می‌خوانیم علماء ذکر کردند آن را برای حجیت ظن فی الجمله اگر کشفی شدیم, مطلقا اگر حکومتی شدیم. این دلیل شما همان است، چرا؟ می‌گوید برای اینکه مراد به سنت این است. مراد به سنت اگر آن بود دلیل عقلی شما برگشتش به او بود اما حالا که سنت این است این دلیل عقلی شما برگشتش به انسداد است مراد از سنت قول حجت، فعل حجت معصوم و تقریره فاذا وجب علینا پس بر ما چه واجب است؟ عمل بکنیم به قرآن و قول و فعل و تقریر. سنت را داریم اینجوری معنا می‌کنیم آنوقت معنایش این است اگر شما بتوانی علماً به قول و فعل و تقریر معصوم عمل بکنی که فهو. اگر نمی‌توانی از هر راهی که ظن پیدا کردی که این حکم مدلول قول و فعل و تقریر است باید به آن عمل کنی و این می‌شود انسداد. لذا ایشان می‌فرماید مراد از سنت آن محکیات است این روایات سنت نیست حاکی از آنهاست سنت آن محکیات است محکیات کدام است؟ قول و فعل و تقریر حجت. فاذا وجب علینا، حالا می‌خواهیم به این آقا حرف بزنیم شما می‌گویید بر ما واجب است رجوع بکنیم به مدلول کتاب و سنت. یعنی چه؟ یعنی قول و فعل و تقریر معصوم و لم یتمکن وظیفه اولی ما این است به مدلول اینها عمل بکنیم حالا اگر ما متمکن نبودیم لابدیم که رجوع بکنیم اگر متمکن نبودیم رجوع بکنیم الی ما ما یعنی احکام. اگر نتوانستیم رجوع بکنیم به آن احکامی که علم علم صددرصد داریم که مدلول کتاب و سنت است اگر نتوانستیم تعین به اعتراف خود این آقای مستدل باید رجوع بکنیم الی ما ما یعنی احکام. یعنی به احکامی که گمان داریم کونه که آن حکم مدلول احدهما است یعنی به حکمهایی باید عمل بکنیم که مدلول قرآن و قول و فعل و تقریر باشد مدلول آنها یعنی آنها دلالت بکند یعنی باید عمل بکنیم به چیزهایی که کتاب و قول و فعل و تقریر معصوم دلالت بر او می‌کند. حالا می‌خواهد نتیجه بگیرد اگر ما ظن پیدا کردیم از یک راه غیر معتبر به اینکه نماز جمعه واجب است مثلا شهرت. الآن می‌دانید که شهرت علما بر اینکه نماز جمعه را واجب می‌دانند به این می‌گویند شهرت فتوائیه و ما قبلا خواندیم که شهرت فتوائیه حجت نیست معقد اجماع را هم ما گفتیم حجت نیست اجماع داریم که عرق جنب از حرام نجس است شهرت است بر اینکه نماز جمعه واجب است حالا من گمان پیدا کردم به وجوب این جمعه، از کجا؟ از یک راه غیر معتبر. گمان پیدا کردم به نجاست عرق جنب از حرام، از کجا؟ از راه اجماع که آن هم غیر معتبر است اما گمان دارم که این وجوب و این نجاست مدلول کتاب و قول و فعل و تقریر معصوم است باید به آن عمل بکنم انسدادی‌ها هم همین را می‌گویند. می‌گویند از هر راهی شما ظن پیدا کردی که این حکم الله واقعی است باید به آن عمل بکنی. مثلا فاذا ظننا ان مودی الشهره من مثال زدم مثلا به وجوب نماز جمعه، که این وجوب الآن می‌شود چه؟ مودای شهرت یا معقد اجماع که من مثال زدم به عرق جنب از حرام، الآن نجاست عرق جنب از حرام معقد اجماع است، وجوب جمعه مودای شهرت است حالا من گمان کردم که این وجوب، مودی آن وجوب است که من مثال زدم معقد اجماع همان نجاستی است که من مثال زدم حالا من گمان کردم که این وجوب نماز جمعه یا این نجاست عرق جنب از حرام این مدلول کتاب است یعنی کتاب بر او دلالت دارد یا مدلول سنت است یعنی مدلول قول و فعل و تقریر است وجب الاخذ به من باید به این مودای شهرت و به این معقد اجماع که گمان دارم مدلول قول و فعل و تقریر است عمل بکنم و لااختصاص للحجیه ایشان می‌گوید حجیت اختصاص ندارد به آن احکامی که یظن که شما گمان کنید مدلول این سه تاست , نه. عنایت بکنید اصلا قول و فعل و تقریر امام چرا حجت است؟ اصلا ارزشش مال چیست؟ برای اینکه کاشف از واقع است خود قول و فهل و تقریر ارزشش و حجیتش به مناط کاشفیت از واقع است حالا اگر شما از یک راه دیگر از راه خواب دیدن گمان پیدا کردی که این حکم، حکم الله واقعی است باید به آن عمل کنی. اینجا اشکال دارد شروع می‌شود ایشان می‌خواهد این حرفهای شما انسدادی‌ها دارند اینها را می‌گویند. شما می‌گویید ما اگر گمان پیدا کردیم که این حکم مدلول کتاب و سنت است باید عمل بکنیم می‌گوییم آن سنت مناط حجیتش چیست؟ مناط حجیتش کاشفیت از واقع است اگر شما از راه خواب ظن به یک حکمی پیدا کردید و گمان کردید که این حکم الله واقعی است آن هم حجت می‌شود و انسدادی‌ها همینها را حجت می‌کنند فلا اختصاص للحجیه ایشان می‌گوید حجیت اختصاص ندارد بما یظن کونه مدلولا لاحد هذه الثلاثه همین دوتا مثالی که زدیم وجوب جمعه که مودی شهرت بود نجاست عرق جنب از حرام که معقد اجماع بود. ایشان می‌گوید حجیت اختصاص ندارد به اینها که ما گمان نداریم اینها مدلول یکی از اینهاست، نه، اگر اینها حجت است بخاطر کاشفیت از واقع است پس شما از هر راهی ظن پیدا کردی که این حکم مطابق با واقع است باید به آن عمل بکنی ولو از راه خواب دیدن باشد. می‌شود خلاصه مطلب ظن انسدادی. ایشان می‌فرماید من جهه حکایه احدها این هذه الثلاثه همان قول و فعل و تقریر است از جهت حکایت یکی از اینها. یعنی این روایات که تسمی این التی صفت حکایت است یعنی اگر این قول و فعل و تقریر را کسی حکایت کرد مثلا زراره آمد گفت امام اینجور گفت این جور کرد حکایت است دیگر، اگر کسی آمد سنت را حکایت کرد ایشان می‌فرماید آنها را هم ما باید به آنها عمل بکنیم آن حکایتی که تسمی خبرا و حدیثا فی الاصطلاح یعنی اگر یک راوی ثقه‌ای آمد این سه تا را حکایت کرد اگر بی‌واسطه باشد به آن می‌گویند حدیث، یعنی بی‌واسطه نسبت به رسول الله بدهند اگر باواسطه بدهند می‌شود خبر، بنا براینکه بینشان فرقی باشد والا خبر و حدیث یکی است.

پس نتیجه چه شد؟ خلاصه شما با این دلیل عقلی ما را وادار کردید به هر حکمی که ظن داریم مدلول این قول و فعل و تقریر است و ظن داریم که مدلول حکم الله واقعی است به هر یک از این مظنونات ما باید عمل بکنیم تا بدانیم به احکام واقعی رسیدیم انسدادی‌ها هم همین را می‌گویند. فقط دو طائفه از احکام است که مشمول این دلیل شما نمی‌شود دو طائفه از احکام ما داریم که مشمول این حکم نمی‌شوند آن دو طائفه را بگذار کنار, هر چه دیگر احکام ما داریم مشمول این دلیل شماست و حجت می‌شود و انسدادی‌ها هم همین را می‌گویند. حالا آن دو طائفه کدام است؟ یک وقت ما یک حکمی را از راه ظن, اولویت عقلیه می‌فهمیم, تا مثالش را بزنیم. ما دو جور حکم داریم بعضی از حکم‌ها است که از طریق اولویت عقلیه آن حکم را به دست می‌آوریم بعضی از حکم‌ها است که از راه استقراء بدست می‌آوریم ایشان می‌فرمایند فقط این دو طائفه از احکام مشمول دلیل شما نیستند والا این دلیل شما تمام احکام را غیر از این دو طائفه برای شما حجت می‌کند و این عین انسداد است حالا آن دو طائفه را بگوییم. ما بعضی از احکام با اولویت عقلیه به ذهنمان می‌آید که حکم الله این است آن مسئله دیه راجع به انگشت زن نظرتان است؟ کسی آمد سوال کرد یک زنی را یک انگشتش را قطع کردند چندتا شتر باید دیه بدهد؟ امام فرمود ده تا. عرض کرد دو تا چه؟ فرمود بیست تا. عرض کرد سه تا چه؟ فرمود سی تا. او خیال می‌کرد اگر اضافه بکند امام هم ده تاها را می‌روند بالا. گفت آقا چهارتا چه؟ فرمود بیست تا. این یکدفعه تعجب کرد. اولویت عقلیه اقتضا می‌کند حالا که یکدانه ده تا، دوتا بیست تا، سه تا سی تا، اولویت عقلیه اقتضا می‌کند که انسان ظن پیدا بکند که چهارتا چهل تا. الآن ببینید به ظن ما اولویت عقلیه می‌آید که حکم الله شارع برای چهارتا چهل شتر است. ببینید این حکمی است که ما از راه اولویت عقلیه به دست آوردیم البته این مشمول این دلیل نمی‌شود و اما برای استقراء چندتا مثال بزنیم ما استقراء کردیم در فقه البته استقراء ناقص, استقراء تام که حجت است استقرا, ناقص کردیم دیدیم شارع چندتا مقدمه را حرام کرده کسی اگر اسلحه بفروشد به دشمنان اسلام این مقدمه است برای کوبیدن اسلام این مقدمه که حرام است فروش اسلحه به دشمنان دین چرا حرام است؟ برای اینکه این مقدمه است برای نابودی دین. این یکجا که مقدمه را شارع حرام کرده. انسان انگور بفروشد به کسی که می‌داند می‌خواهد این را شراب بکند همین انگور فروختن را شارع حرام کرده, چرا؟ برای اینکه مقدمه است برای شرب خمر. این مثالها را یادم می‌آید شیخ در مکاسب می‌زند. اگر کسی چوب بفروشد به کسی که می‌داند این می‌خواهد صنم درست بکند باز همین چوب فروشی حرام است چون مقدمه شرک است. یا اگر کسی مسافرتی می‌خواهد برود از اینجا می‌خواهد برود تهران, مسلمانی را اذیت بکند این سفر حرام است چون مقدمه یک معصیتی است. ما استقراء کردیم دیدیم در این موارد شارع مقدمه حرام را حرام کرده حالا خودمان می‌خواهیم یک حکم بگذاریم روی آن. یک نفر می‌گوید من دارم این غذای لذیذ را می‌خورم قدرت پیدا کنم بروم زنا کنم بگوییم این غذا حرام است این را دیگر ما در روایات نداریم ما استقراء کردیم دیدیم در چند مورد شارع مقدمه حرام را حرام کرد از این راه استقراء ما هم یک حکمی استفاده می‌کنیم می‌گوییم پس اگر کسی طبق آن مقدماتی که حرام است اگر کسی غذایی بخورد که قدرت پیدا بکند که این مقدمه بشود برای زنا بگوییم همین غذایی که دارد می‌خورد حرام است ایشان می‌فرماید فقط این دو دسته احکام است که مشمول دلیل شما واقع نمی‌شود والا غیر از این دو دسته احکام, تمام احکامی که از هر راهی شما بدست بیاورید تمام آنها می‌شود حجت. و انسدادی‌ها هم همین را می‌گویند نعم یخرج ایشان می‌فرماید فقط و فقط دو دسته حکم است ـ نه اینکه گفت این دلیل عقلی شما همه احکام ظنیه را می‌گیرد حالا می‌خواهد استدراک بکند ـ می‌گوید بله فقط دو دسته احکام است که مشمول این دلیل نمی‌شود یخرج از مقتضای این دلیل, چه چیزی یخرج؟ آن جایی که ظن حاصل بشود به یک حکمی از یک اماره‌ای که گمان نداری مدلول قول و فعل و تقریر است کدام است آنجا که ظن به حکم الله داریم ولی گمان نداریم که مدلول کتاب و سنت است؟ آنجایی که ظن پیدا کند به اولویت عقلیه. مثالش چه بود؟ الآن من ظن دارم که چهارتا انگشت زن باید چهل تا باشد روی اولویت عقلیه می‌گویم حالا که سه تا سی تاست روی اولویت عقلیه پس باید چهارتا چهل تا باشد من الآن گمان پیدا کردم که حکم الله در مورد چهارتا انگشت چهل تاست ولی این مشمول نمی‌شود یعنی آن دلیل شما شامل این نمی‌شود. چرا؟ دلیل شما احکامی را که آدم ظن دارد مدلول حکم الله است این چهل تا شتر را ما گمان نداریم که این مدلول کتاب و سنت است. یکی هم استقراء. استقراء هم که مثالش را زدیم یعنی بعد از آن چندتا مثال ما استفاده می‌کنیم که همین غذایی را هم که این دارد می‌خورد برای اینکه مقدمه باشد برای زنا, آدم گمان برایش حاصل می‌شود که این غذا خوردن هم حرام باشد ایشان می‌گوید اگر شما ظن به یک حکمی پیدا کردید از راه اولویت عقلیه یا از راه استقراء ظن پیدا کردی که ان این فاعل آن ظن است یعنی اگر ظن پیدا بکند الحکم کذا عند الله الحکم کذا کدام است؟ یعنی چهارتا انگشت چهل تا شتر یعنی غذا خوردن اینجوری که بشود حرام. ایشان می‌فرماید اگر از راه اولویت ظنیه و استقراء کسی ظن پیدا کرد که این حکم کذاست عند الله و لم یظن بصدوره عن الحجه اما گمان به صدور پیدا نکرد بلکه قطع داریم بعدم صدوره عنه بلکه ما می‌دانیم این حکمها از شارع صادر نشده, نگفته غذا خوردن برای زنا حرام است نفرموده برای چهارتا انگشت چهل تا شتر. یقین داریم اینها صادر نشده مگر می‌شود حکمی را آدم ظن پیدا بکند حکم الله واقعی است ولی از ائمه ظن به صدور پیدا نکند؟ می‌گوید بله. این جواب از اشکال است. نه اینکه گفتیم می‌شود یک حکمی را آدم ظن پیدا بکند حکم الله واقعی است اما از ائمه صادر نشده باشد ظن به عدم صدور پیدا نکند ایشان می‌فرماید بله حدیث داریم امیرالمومنین فرمودند ان الله سکت عن اشیاء و لم یسکت عنها نسیانا, یک احکامی را خدا نفرموده در لوح محفوظ هست خدا نفرموده اما نه اینکه یادش رفته بلکه مصلحتا و رحمه نگفته. پس می‌شود یک حکمی واقعا حکم الله باشد ولی روی یک مصالحی از معصوم صادر نشده باشد. بله می‌شود. غرض جواب اشکال است ما گفتیم که می‌شود آدم به ذهنش بیاید که فلان چیز حکم الله است ولی گمان به صدور پیدا نکند مگر می‌شود؟ بله اذ رب حکم واقعی چه بسا حکم واقعی ما داریم که لم یصدور عنهم از ائمه صادر نشده بلکه طبق همان حدیث سکوت بقی مخزونا عندهم لمصلحه من المصالح.

خلاصه عنایت بفرمایید آقای صاحب فصول آمده ثابت کرده عمل به کتاب و سنت واجب است به ایشان عرض می‌کنیم سنت چه معنایی دارد اگر سنت به معنای روایت باشد این دلیل عقلی همان دلیل عقلی است که چندتا اشکال داشت اگر سنت به معنای آن قول و فعل و تقریر باشد این دلیلتان انسدادی است که بعدا می‌گوییم پس شما یک دلیل عقلی برای حجیت خبر بالخصوص از باب ظن خاص اقامه نکردید.

الوجه الثالث : ما ذكره صاحب هداية المسترشدين

الثالث

ما ذكره بعض المحقّقين من المعاصرين (١) ـ في حاشيته على المعالم ـ لإثبات حجّيّة الظنّ الحاصل من الخبر لا مطلقا ، وقد لخّصناه لطوله ، وملخّصه :

أنّ وجوب العمل بالكتاب والسنّة ثابت بالإجماع ، بل الضرورة والأخبار المتواترة ، وبقاء هذا التكليف أيضا بالنسبة إلينا ثابت بالأدلّة المذكورة ، وحينئذ : فإن أمكن الرجوع إليهما على وجه يحصل العلم بهما بحكم أو الظنّ الخاصّ به فهو ، وإلاّ فالمتّبع هو الرجوع إليهما على وجه يحصل الظنّ منهما (٢).

هذا حاصله ، وقد أطال قدس‌سره في النقض والإبرام بذكر الإيرادات والأجوبة على هذا المطلب.

المناقشة فيما أفاده صاحب الهداية

ويرد عليه : أنّ هذا الدليل بظاهره عبارة اخرى عن دليل الانسداد الذي ذكروه لحجّيّة الظنّ في الجملة أو مطلقا ؛ وذلك لأنّ المراد بالسنّة هو (٣) : قول الحجّة أو فعله أو تقريره ، فإذا وجب علينا الرجوع إلى مدلول (٤) الكتاب والسنّة ولم نتمكّن من الرجوع إلى ما علم أنّه مدلول الكتاب أو السنّة ، تعيّن الرجوع ـ باعتراف المستدلّ ـ إلى ما

__________________

(١) وهو الشيخ محمد تقي الأصفهاني ، صاحب هداية المسترشدين.

(٢) هداية المسترشدين : ٣٩٧ ، الوجه السادس.

(٣) في (ر) ، (ص) ، (ظ) ، (ل) و (م) : «هي».

(٤) لم ترد «مدلول» في (ت) و (ظ).

يظنّ (١) كونه مدلولا لأحدهما ، فإذا ظننّا أنّ مؤدّى الشهرة أو معقد الإجماع المنقول مدلول للكتاب أو لقول الحجّة أو فعله أو تقريره ، وجب الأخذ به ، ولا اختصاص للحجّيّة بما يظنّ كونه مدلولا لأحد هذه الثلاثة من جهة حكاية أحدها التي تسمّى خبرا وحديثا في الاصطلاح.

نعم ، يخرج عن مقتضى هذا الدليل : الظنّ الحاصل بحكم الله من أمارة لا يظنّ كونه (٢) مدلولا لأحد الثلاثة ، كما إذا ظنّ بالأولويّة العقليّة أو الاستقراء أنّ الحكم كذا عند الله ولم يظنّ بصدوره عن الحجّة ، أو قطعنا بعدم صدوره عنه عليه‌السلام ؛ إذ ربّ حكم واقعيّ لم يصدر عنهم وبقي مخزونا عندهم لمصلحة من المصالح.

لكن هذا نادر جدّا ؛ للعلم العاديّ بأنّ هذه المسائل العامّة البلوى قد صدر حكمها في الكتاب أو ببيان الحجّة قولا أو فعلا أو تقريرا ، فكلّ ما ظنّ من أمارة بحكم الله تعالى فقد ظنّ بصدور ذلك الحكم عنهم (٣).

والحاصل : أنّ مطلق الظنّ بحكم الله ظنّ بالكتاب أو السنّة ، ويدلّ على اعتباره ما دلّ على اعتبار الكتاب والسنّة الظنّيّة.

فإن قلت : المراد بالسنّة الأخبار والأحاديث ، والمراد أنّه يجب الرجوع إلى الأخبار المحكيّة عنهم ، فإن تمكّن من الرجوع إليها على

__________________

(١) في (ظ) ، (ر) و (م) : «ظنّ».

(٢) في غير (ر) و (ص) : «كونها».

(٣) لم ترد «عنهم» في (ر) ، (ص) ، (ظ) و (م).