درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۲۱: خبر واحد ۷۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

ایشان دیروز یک مثالی زدند که در آن مثال هم علم اجمالی صغیر بود و هم علم اجمالی کبیر بود و با این مثال می‌خواستند بفهمانند که در یک چنین جاهایی که ما دو جور علم داریم، عام و خاص، یا به تعبیر دیگر صغیر و کبیر، ما باید ملاحظه آن علم اجمالی کبیر را بکنیم ملاحظه علم اجمالی صغیر کافی نیست همان مثالی که زدند اگر ما یک گله گوسفند را در نظر بگیریم که پنجاه تا سیاه دارد پنجاه تا سفید دارد من اگر علم اجمالی پیدا کردم در این پنجاه تا سیاه‌ها پنج تا موطوئه و حرام است اینجا اتفاقا دو شاهد عادل آمد گفت ما شهادت می‌دهیم این پنج تا حرام است و من هم احتمال دادم این پنج تای مشهود به، همان پنج تای معلوم بالاجمال ماست که بشود انحلال حکمی. اگر احتمال بدهم این همانهاست به این مقدار پنج تا بگذارم کنار، آن علم اجمالی ما منحل می‌شود مسئله‌ای هم نیست یعنی علم اجمالی ما منحل می‌شود به علم اجمالی تفصیلی نسبت به حرمت این پنج تا و نسبت به بقیه هم شک بدوی است. علم منحل می‌شود احتیاط از بقیه لازم نیست. ولی اگر یک علم اجمالی دیگر هم ضمیمه‌اش کنیم در مجموع صدتا در مجموع قطیع غنم هم علم اجمالی دارم در اینها هم پنج تا حرام است با این علم اجمالی دوم، آن پنج تا را کنار گذاشتم دردی دوا نمی‌کند اگر علم اجمالی ما همان صغیر بود با کنارگذاشتن آن پنج تا مطلب تمام بود ولی با این علم اجمالی دومی که ما داریم کنار گذاشتن آن پنج تا سیاه علم اجمالی ما را منحل نمی‌کند همچنان علم اجمالی ما به حال خودش باقی است یعنی بعد از کنارگذاشتن آن پنج تا یعنی با ضمیمه این سفیدها و آن ۴۵ تا سیاه‌ها باز هم ما علم اجمالی داریم در اینها پنج تا حرام هست شما باید پنج تا دیگر بگذاری کنار. البته احتیاط تام اقتضا می‌کند همه را بگذاری کنار. حالا چونکه احتیاط تام متعذر و متعسر است شارع راضی نیست حالا به مقدار معلوم بالاجمال، آن پنج تای اولی کفایت نمی‌کند باید پنج تای دیگر هم بگذاری کنار به مقتضای علم اجمالی کبیر. هر جا که علم اجمالی صغیر و کبیر بود آدم باید آن کبیر را رعایت بکند ایشان می‌گوید این مثال ما نحن فیه هم از این قبیل است مثال ما نحن فیه چه بود؟ ایشان فرمودند، چون ان قلت گفته بود ما علم اجمالی داریم مثلا هزارتا تکلیف داریم اگر به مقدار آن هزارتا از لابلای اخبار ما هزارتا واجب و حرام به دست آوردیم علم اجمالی منحل می‌شود ایشان می‌گوید نه، منحل نمی‌شود بر فرض هم هزارتا خبر بگذاری کنار. آن بقیه اخبار با سائر امارات یعنی اجماعات و شهرات و اولویات، باز هم هنوز علم اجمالی داریم که تکالیف واقعیه لابلای اینها هست آنوقت لازمه چیست؟ پس به تمام این امارات ظنیه باید عمل بکنیم تا بدانیم آن تکالیف واقعیه عمل شده. ولی همان است که گفتیم، دلیل اعم از مدعا. مدعای ما این بود که فقط خبر را حجت بکنیم با این علم اجمالی که ما درست کردیم همه امارات حجت شد که البته یکدانه‌اش هم خبر است. پس نتیجتا دلیل عقلی اول با آن اشکال باطل شد. که اشکال چه بود؟ دلیل اعم از مدعا. یک اشکال هم دیروز خواندیم که دلیل مباین با مدعاست. با چه بیان؟ با این بیان: ما گفتیم علم اجمالی داریم اخبار زیادی صادر از معصوم است و ما این را می‌دانیم اخبار صادره از معصومین حکم الله واقعی است یعنی مضامین کلمات ائمه که از ائمه صادر شده مضامین اینها حکم الله واقعی است. وظیفه ما چیست؟ ما به هر خبری که ظن داریم که مطابق با واقع است باید عمل بکنیم نه اینکه هر خبری که ظن به صدور داریم الآن آن روایت می‌گوید مغرب به ذهاب حمره مشرقیه است آن روایت راوی آن از این اعدل است به مراتب عادلتر است اتفاقا روایاتش هم چندتاست آن روایاتی که می‌گوید مغرب به استتار شمس است چندتاست اما آن روایتی که می‌گوید مغرب به ذهاب حمره است یکدانه است ببینید این یکدانه چونکه موافق مذهب عامه است و مخالف مذهب عامه است ما ظن پیدا می‌کنیم که مطابق با واقع است. آن یکی چه؟ آن ولو عددش زیاد است رواتش هم اعدلند ظن بصدورش داریم ولی ما دنبال ظن بصدور نباید برویم عرض کردم مقطوع الصدورش هم اگر تقیه‌ای باشد ارزش ندارد اگر امام یقینا یک مطلبی را فرمودند بدون شک. اما ما می‌دانیم برای تقیه فرمودند به درد نمی‌خورد این روایت. مقطوع الصدورش هم به درد نمی‌خورد اگر مظنون المطابقه با واقع باشد چه برسد به اینکه مظنون الصدور. الآن در اینجا نگاه بکنید یوخذ به و لایوخذ به، باید به این اخذ بکنی چون مضمونش مطابق با واقع است اما این مظنون الصدور است این را می‌گیریم آن را نمی‌گیریم و حال آنکه با دلیل عقلی می‌خواستیم ما چکار کنیم؟ دلیل عقلی می‌گفتیم هر مظنون الصدوری را باید بگیری و حال آنکه ما باید برویم دنبال مظنون المطابقه. به مظنون المطابقه ما باید عمل بکنیم نه به مظنون الصدور. پس این هم دلیل شد مباین با مدعا.

۲

اشکال سوم شیخ انصاری بر دلیل عقلی اول

می‌رسیم به اشکال سوم یعنی ایراد سومی که شیخ انصاری بر دلیل عقلی اولی دارد. سه چهار تا دلیل عقلی می‌خواهیم بیاوریم تا حالا ما یکدانه‌اش را خواندیم ما سه چهارتا دلیل عقلی می‌خواهیم بیاوریم بر حجیت خبر ظنی الصدور. فعلا یکدانه‌اش را آوردیم ایشان این یکدانه را سه چهار تا ایراد دارند ایراد امروز این است دلیل اخص از مدعاست. دلم می‌خواهد آقایان هر کدام از اینها را خلاصه یک کلمه در ذهنشان باشد بعد که توضیحات می‌دهیم با عبارت تطبیق بدهید. ایراد اول چه بود؟ دلیل اعم از مدعا. چرا؟ مدعای ما این بود که خبر را حجت بکنیم و حال آنکه با آن دلیل عقلی همه امارات حجت شد. دلیل شد اعم از مدعا. ایراد دومی که مال دیروز بود دلیل مباین با مدعا بود مدعای ما این بود که با این دلیل عقلی می‌خواستیم خبرهای مظنون الصدور را حجت بکنیم و حال آنکه طبق آن دلیل عقلی خبرهای مظنون المطابقه حجت شد. و اما ایراد امروز، دلیل اخص از مدعاست. مدعای ما چیست؟ ما با این دلیل عقلی می‌خواستیم ثابت بکنیم هر خبری ظنی الصدوری حجت است چه مثبت تکلیف و چه نافی تکلیف. ما چون دو جور اخبار داریم یک اخبار داریم مثلا فرض کنید می‌گوید فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است اینها مثبت تکلیف است یک اخبار هم داریم نافی تکلیف است مثلا خبری هست که لایجب السوره فی الصلوه، در نماز سوره لازم نیست که البته این را حملش می‌کنند بر نمازهای مستحبی والا در نمازهای واجب غیر از فاتحه باید سوره هم بخوانیم. آن می‌گوید یجب الرکوع یا یجب الفاتحه این می‌گوید لایجب السوره، این خبر است این هم خبر است آن مثبت تکلیف است که می‌گوید فاتحه واجب است این نافی تکلیف است که می‌گوید سوره واجب نیست. ما مدعایمان این بود با این دلیل عقلی که آوردیم می‌خواستیم بگوییم تمام اخبار ظنی الصدور حجت است چه آنکه می‌گوید سوره واجب نیست چه آنکه می‌گوید فاتحه واجب است هر دوی اینها را ما با آن دلیل عقلی می‌خواستیم حجت بکنیم و حال آنکه یکقدری فکر می‌کنیم فقط می‌بینیم مثبتها حجت می‌شود یعنی آن دلیلهایی که مثبت تکلیف است، چرا؟ برای اینکه دلیل عقلی ما این بود دیگر، ما یقین داریم تکالیفی در واقع هست برای عمل به آن تکالیف واقعیه باید چکار کنیم؟ باید به همه خبرها عمل بکنیم تا برسیم به آن تکالیف واقعیه، از باب احتیاط. یعنی احتیاطا به همه خبرها شما عمل بکن تا بدانی به آن واجبات و محرمات واقعیه شما عمل کردی احتیاطا. خبر نافی تکلیف که احتیاط ندارد. شما احتیاطا خوب است سوره نخوانی؟! ولو سوره هم واجب نباشد. آدم الآن نمی‌داند سوره واجب است یا نه، قاعده اشتغال، احتیاط اقتضا می‌کند آدم سوره بخواند نه اینکه احتیاطا سوره نخواند پس ببینید دلیل عقلی ما چکار کرد؟ گفت شما احتیاطا ـ نه اینکه تکلیفی داریم در واقع ـ احتیاطا به هر خبری عمل بکن که بدانی به آن تکالیف واقعیه عمل شد. این فقط با مثبتات می‌سازد با اینکه می‌گوید این واجب است این حرام است شما احتیاطا آنهایی که خبر می‌گوید واجب است بیاور آنهایی که خبر می‌گوید حرام است نیاور. این احتیاط را بکن که بدانی به تکالیف واقعیه عمل شده اما این خبری که می‌گوید سوره واجب نیست در نماز، این احتیاط ندارد من احتیاطا سوره نخوانم، احتیاط سوره نخوانم به عکس است شما که نمی‌دانید سوره واجب است یا نه، احتیاطا باید سوره بخوانید. خلاصه مطلب اخبار نافی تکلیف احتیاط در آنها نیست. می‌گوید خوردن سیب حرام نیست سوره مثلا واجب نیست شما واجب نیست به اینها عمل بکنی. حتما باید سیب بخوری حتما باید سوره نخوانی، اینجوری که نیست. پس خلاصه آن دلیل عقلی اگر خبر را برای ما حجت می‌کند خبرهای مثبت تکلیف را آنهایی که احتیاطا می‌گوید این کار را بکن اما اخباری که می‌گوید فلان چیز واجب نیست آنها احتیاط ندارد دلیل شد اخص از مدعا. مدعا این است که تمام اخبار حجت است چه نافی چه مثبت و حال آنکه این دلیل عقلی فقط مثبتها را برای ما حجت می‌کند می‌گوید اینهایی که می‌گوید واجب است شما احتیاطا بیاور که بدانی به واجبات عمل کردی اما آنکه می‌گوید این واجب نیست احتیاط ندارد پس دلیل شد اخص از مدعا. تا برسیم به کلمه بعدی.

و ثالثا ایراد سومی که ما به این دلیل عقلی داریم این است که دلیل اخص از مدعاست. این خلاصه‌اش تا از روی عبارت تطبیق بکنیم مقتضی هذا الدلیل دلیل عقلی چه بود؟ وجوب العمل بالخبر المقتضی للتکلیف یعنی آن خبرهای که اقتضای تکلیف می‌کند چون دلیل عقلی می‌گفت حالا که تکالیف واقعیه هست من عقل می‌گویم احتیاطا شما به هر خبر واجب و حرامی عمل بکن که به واقع برسی پس الآن این دلیل عقلی خبرهای مثبت تکلیف خبرهای مثبت وجوب و حرمت را احتیاطا عملش را بر ما واجب کرده اما خبرهای نافی که احتیاط در آنها تصور نمی‌شود پس آنها واجب نیست و حال آنکه مدعای ما بود همه خبرها حجت است چه مثبت چه نافی. ایشان می‌فرماید این دلیل عقلی که به ما گفت احتیاطا به همه خبرها عمل بکن یعنی خبرهای مثبت تکلیف را می‌گوید لانه الذی یجب العمل به خبرهای موجب تکلیف است که واجب العمل است اما خبرهای نافی که واجب العمل نیست خبرهای نافی نهایتش موافقت التزامیه دارد یعنی شما بگو بله من در دل قبول دارم که سوره واجب نیست خبرهای نافی تکلیف فقط موافقت التزامیه می‌خواهد یعنی شما در دلت بگو بله خدایا من ملتزمم طبق این روایت که سوره واجب نیست اما نه اینکه در خارج هم واجب باشد سوره نخوانی. خلاصه آنکه واجب است این است که عملی انجام بدهد نه اینکه من واجب باشد سوره نخوانم. و خلاصه مطلب آقا خبرهای نافی تکلیف عمل قلبی دارد عمل جوانحی دارد یعنی در دلم من باید این را بپذیرم که شارع گفته اما دیگه عمل جوارحی ندارد بقول امروزی‌ها عمل فیزیکی ندارد که این می‌گوید نکن من باید در خارج یک عمل فیزیکی انجام بدهم اینجوری نیست. پس نتیجتا ما می‌خواستیم هر خبر ظنی را حجت بکنیم چه مثبت چه نافی، ولی این دلیل عقلی فقط به مثبتها احتیاطا عمل کن که بدونی آنها عمل شده نافی‌ها خارج می‌شود و این دلیل شد اخص از مدعا. فقط و فقط این دلیل عقلی مثبتها را می‌گیرد آنهاست که احتیاطا ـ یجب العمل احتیاطا ـ آدم باید عمل بکند که بداند به واقع عمل کرده والا آنها که می‌گوید واجب نیست احتیاط ندارد و اما الاخبار الصادره از ائمه النافیه للتکلیف فلایجب العمل بها آنها که دیگر واجب العمل نیست برای اینکه نافی‌ها که احتیاط نیست نعم یجب الاذعان بله باید اعتقاد داشته باشید بمضمونها یعنی من قبول دارم که شارع گفته سوره واجب نیست قبول دارم که گفته سیب خوردن حرام نیست قبول دارم اما آیا بر طبقش هم باید عمل بکنم؟ احتیاط در اینها تصور نمی‌شود نهایتش شما باید اذعان داشته باشی به مضمون و مفاد اینها. و ان لم تعرف بعینها ولو ندانی کدام است بگویی خدایا من هر چه تو گفتی قبول دارم چه آنهایی که گفته واجب است چه آنهایی که گفتی واجب نیست. همین. اما کدامش واجب العمل است؟ آنهایی که فرمودی واجب است چون عقل به من گفته اینها را بیاور تا بدانم تکالیف واقعیه تو را عمل کردم اما آنهایی که فرمودی واجب نیست آنها وجوب عمل ندارد چون احتیاط در آنها تصور نمی‌شود.

۳

اشکال چهارم مرحوم شیخ بر دلیل عقلی اول

و کذلک این کذلک ظاهرش این است که تتمه همین ثالثا است یعنی ما هنوز در ایراد سوم هستیم و این تتمه مطلب است و حال آنکه این رابعا است من این را از خودم عرض نمی‌کنم حاشیه قلائد شاگرد ایشان، حاج آخوند قمی که قبرش هم در همین ایوان حضرت معصومه (سلام الله علیها) است ایشان از شاگردهای شیخ بوده حاشیه خیلی خوبی دارد به نام حاشیه قلائد. ایشان می‌گوید کذلک یعنی رابعا. این اشکال چهارم است اصلا به قبلی نمی‌خورد اشکال قبلی چه بود؟ دلیل اخص از مدعا. اینکه الآن می‌خواهیم بخوانیم رابعا، دلیل مباین با مدعا. یعنی عین دیروزی است چطور دیروز می‌گفتیم دلیل مباین با مدعاست این که الآن می‌خواهیم بخوانیم رابعا، کانه می‌خواهد بگوید شیخ انصاری رابعا فرموده در چاپ اشتباه شده رابعا افتاده. پس خلاصه ولو هنوز در دلیل سوم هستیم خیال می‌کنیم کذلک تتمه همان حرفهایی است که داریم می‌زنیم یعنی داریم می‌گوییم دلیل اخص از مدعاست این تتمه‌اش است، اصلا ربطی به آن ندارد این خودش یک رابعا است دلیل مباین با مدعاست. پس می‌خواهیم رابعا بخوانیم ولو ظاهر کتاب تتمه دلیل سوم است ولی شما یک رابعا بگذارید می‌خواهیم یک دلیل چهارم بخوانیم یعنی می‌خواهیم یک ایراد چهارمی بخوانیم بر دلیل عقل.

سوال:

جواب: بله آن را در جای خودش. آن را به مناسبت عرض کردم در کتاب قطع گفتیم موافقت التزامیه واجب است یا واجب نیست. این را فقط بعنوان اینکه عبارت روشن بشود والا در مقام توضیحش نیستیم صفحه ۱۹ کتاب قطع, تمام این حرفها را ایشان آنجا زد من فقط یک کلمه خواستم بگویم این اخبار نافی فقط شما باید در دل قبول داشته باشید شارع فرموده اما اینکه واجب هم است که عمل کنی، واجب است سوره نخوانی، نه اینجوری نیست اتفاقا احتیاط این است که آدم سوره بخواند ما که نمی‌دانیم سوره واجب است یا نه احتیاطا باید سوره بخوانیم نه اینکه بگوییم احتیاطا نخوانیم پس نتیجتا دلیل عقلی اخبار مثبته را برای ما حجت کرد نافی‌ها را حجت نمی‌کند.

و اما رابعا می‌خواهیم یک ایراد دیگری بخوانیم مثل دیروزی است دلیل مباین با مدعاست. عنایت بفرمایید اصلا ما چرا می‌خواهیم بگوییم خبر واحد حجت است؟ این روشن بشود. عنایت بکنید این ایرادی که الآن می‌خواهیم بخوانیم آقای آخوند قبول دارد صفحه ۱۰۴. آخه من پریروز گفتم چه؟ گفتم آقای آخوند شیخ را قبول ندارد. در چه قبول ندارد؟ ایراد اولی را قبول ندارد یعنی کانه آقای آخوند هم مثل ایشان است دلیل عقلی را قبول ندارد منتها آن ایرادها را قبول نداشت لذا این ایرادی را که می‌خواهیم بخوانیم کفایه را ببینید علی وجه لاینهض را پیدا کنید کفایه‌های قدیمی ج۲ص۱۰۴ فلاوجه لاینهض تقدیما او تخصیصا او تقییدا. این عبارت ایشان همین چهارمی است علی کل حال توجه داشته باشید آقای آخوند هم مثل ایشان این دلیل عقلی را که خواندیم قبول ندارد منتها شیخ با سه چهارتا ایراد قبول ندارد آقای آخوند با این ایرادی که می‌خواهیم بخوانیم پس نتیجتا آقا دلیل عقلی از کار افتاد یعنی یک نفر ما نداریم آن دلیل عقلی را بر حجیت خبر واحد قبول داشته باشد منتها اختلاف است که درست نیست یک ایراد به آن وارد است دوتا وارد است سه تا وارد است؟ اختلافی است. ولی مسلم است که این دلیل عقلی با این ایرادی که گفتیم دیگه از کار می‌افتد. عنایت داشته باشید ما اصلا چرا به این فکر افتادیم که بخواهیم خبر ثقه را حجت بکنیم؟ چند وقت کار ما همین است مدتی است ما این بحث را شروع کردیم خبر واحد ثقه، همینقدر خبری راوی آن ثقه باشد که بخاطر وثاقت ظن بصدورش پیدا کنیم ما چرا به فکر افتادیم که خبر واحد ثقه، خبر ظنی الصدور را حجت بکنیم؟ ما به این فکر افتادیم برای این است می‌خواهیم خبر واحد را حجت بکنیم تا بتوانیم عمومات کتاب و سنت را تخصیص بزنیم تا بتوانیم مطلقات قرآن را تقیید بکنیم اگر اینها حجیتش ثابت بشود آنوقت می‌تواند عموم عام را تخصیص بزند اطلاق مطلقات را تقیید بکند و حال آنکه این دلیل عقلی حجیت برای ما درست نمی‌کند احتیاطا به ما می‌گوید عمل کن مثالهایش را بزنیم. ما در روایات داریم کل شیء لک حلال، این از اصول عملیه است دیگر. همه چیز در دنیا حلال است مشابه این را قرآن هم فرموده: خلق لکم ما فی الارض جمیعا، در دنیا هر چه هست برای شما خلق شده، احل لکم الطیبات، در دنیا هر چه هست استفاده بکنید غیر از خمر و خنزیر و میته که خود قرآن می‌شمارد آن چندتا را بگذارید کنار، ما الآن هم در قرآن داریم هم در روایات داریم که همه چیز برای شما حلال است، ما می‌خواهیم چکار کنیم؟ ما می‌خواهیم بگوییم عصیر عنبی اذا غلا حرام است یک روایت هم بیشتر نداریم آب انگور اگر جوش بیاید حرام است همین یک روایت را هم بیشتر نداریم ما می‌خواهیم بگوییم این حجت است چون راوی آن ثقه است می‌خواهیم این را حجت قرار بدهیم که آن عام را تخصیص بزنیم یعنی خدا که فرموده همه چیز حلال است همه چیز برای شما خلق شده استفاده بکنید مگر عصیر عنبی اذا غلا. ببینید یعنی آن عام دلالتش بر عموم خیلی قوی است عام از اصول لفظیه است، اطلاق و عموم از اصول لفظیه‌اند اینها دلالتش بر عموم و اطلاق خیلی دلالت قوی ای است با دلالت قوی می‌گوید همه چیز در دنیا حلال است من کی می‌توانم بگویم مگر فلان چیز؟ آن موقعی که خبر ثقه حجت باشد یعنی اگر این خبر حجت باشد می‌تواند آن عام را از ظاهرش بردارد و تخصیص بزند. یا مثلا در قرآن دارد اعتق رقبه, مرتکب فلان جرم اگر شدی جریمه‌اش این است که یک بنده آزاد کنی، اطلاق دارد می‌خواهید بنده مومن، می‌خواهید بنده کافر. اطلاق دارد. در روایت دارد اگر آن جرم را مرتکب شدی اعتق رقبه مومنه، اگر حجت باشد می‌توانیم آن اطلاق قرآن را تقیید بزنیم. خلاصه حجیت خبر کارش این است، نه اینکه عمومات و اطلاقات حجت تام و قوی است اگر ما بخواهیم از ظاهرش صرف کنیم یعنی عموم را تخصیص بزنیم اطلاق را تقیید بزنیم با یک حجت قوی باید این کار را بکنیم. آقای عقل کی برای ما حجت کرد اینها را؟ گفت احتیاطا به اینها عمل بکنید. دقت کردید نگفت مستقلا. عقل به ما گفت حالا که می‌دانید اخبار صادره از معصوم هست نمی‌دانیم کدام است احتیاطا به این خبرها عمل بکنید نگفت حجت است گفت احتیاطا، از باب ناچاری. نمی‌دانی تکالیف کدام است از باب ناچاری به اینها عمل کن. پس چه شد؟ عمل به اینها شد از باب ناچاری. کی حجیت برای ما درست کرد؟! و وقتی حجیت برای ما درست نکرد آن نقشه‌ای که ما داشتیم به هم خورد. ببینید دلیل مباین با مدعا. مدعای ما این بود که خبر را بگوییم حجت است به وسیله او عمومات را از ظاهرش صرف کنیم مطلقات را از ظاهرش صرف کنیم اصل اولیه ما این بود مطلوب ما از حجیت خبر واحد این بود و عام دلالتش بر عموم خیلی قوی است مطلق دلالتش بر اطلاق خیلی قوی است من اگر بخواهم از آن عام از آن مطلق رفع ید بکنم با یک حجت قوی باید بکنم و این وقتی است که خبر واحد حجت باشد و حال آنکه عقل کی برای ما حجت درست کرد؟! عقل می‌گوید حالا که شما می‌دانید یک تکالیف واقعیه‌ای هست شما احتیاطا از باب ناچاری به این اخبار عمل بکن شاید ان شاء الله به واقع برسی. پس حجیتی ما نداریم. آن مطلوبی که ما داشتیم به هم خورد. یعنی نمی‌توانیم با یحرم عصیر عنبی آن عمومات را تخصیص بزنیم عموم را از ظاهرش سلب بکنیم با این اعتق رقبه مومنه نمی‌توانیم آن اطلاق را از ظاهرش سلب بکنیم. نتیجتا دلیل شد مباین با مدعا. آن مطلوبی که ما برای حجیت خبر داشتیم از بین رفت. عبارت آقای آخوند این است: این عقل که برای ما حجیت درست نکرد بطوری که لاینهض، یعنی می‌خواهد بگوید اینها لاینهض تخصیصا و تقییدا و ترجیحا، عبارت ایشان این است یعنی اینها صلاحیت تخصیص ندارند، چون عقل چه جوری گفت اینها را عمل بکن؟ از باب ناچاری. حجیت برای ما درست نکرد وقتی حجیت درست نکرد ما نمی‌توانیم آن تخصیص و تقیید را بزنیم وقتی نتوانستیم بدهیم مدعای ما ثابت نشده آن مطلوبی که ما با او خبر واحد را خواستیم حجت بکنیم از بین می‌رود.

رابعا لایثبت به, به این دلیل عقلی، با این دلیل عقلی ما حجیت نتوانستیم درست کنیم نتوانستیم حجیت درست کنیم. پس چه درست کردیم؟ وجوب عمل احتیاطا. این را دقت داشته باشید. یعنی عقل چکار کرد برای ما؟ عقل گفت حالا که می‌دانید یک تکالیفی هست من به تو دستور می‌دهم از باب ناچاری به این خبرها عمل بکن شاید برسی به واقع. کی گفت برای ما حجت است؟! گفت از باب ناچاری. آنوقت این دلیلهایی که از باب ناچاری به آنها عمل می‌کنیم این نمی‌تواند تخصیص بزند عمومات قوی را، مطلقات قوی را. آن مطلوبی که ما داشتیم به هم خورد. رابعا لایثبت با این دلیل عقلی حجیت. حجیت غیر از عمل از باب ناچاری است عقل به ما گفت از باب ناچاری به اینها عمل بکنید چون دستتان به واقع نمی‌رسد، حجیت برای ما درست نکرد لایثبت به این دلیل عقلی حجیت خبر بر وجهی که ینهض بتواند این خبر قیام کند برای صرف ظواهر کتاب و سنت قطعیه. ظواهر را صرف بکند یعنی عمومات را بیاید تخصیص بزند عمومش را بردارد مطلقات را از اطلاقش منصرف بکند.

و الحاصل حاصل چیست؟ چهارمی. این والحاصل خلاصه این چهارمی است. معنای حجیت خبر اصلا چیست؟ معنای حجیت خبر این است یعنی کونه دلیلا متبعا یعنی یک دلیل متبع است، در کجا؟ در مخالفت اصول عملیه و اصول لفظیه. یعنی کار حجیت خبر واحد این است که اگر جایی با آن اصول لفظیه مخالف بود بتواند ظاهر آن را بردارد این کی می‌تواند بردارد، چرا؟ برای اینکه حجیت برایش درست نکرد. این را عنایت بکنید آنها حجیتشان مسلم است دلالت عام بر عموم و دلالت اطلاق بر مطلق اینها از اصول لفظیه مسلم الحجیه است، کل شیء لک حلال، این الآن ظاهرش این است که می‌گوید تمام چیزهای دنیا برای شما حلال است ما چه وقت می‌توانیم از آن عموم رفع ید کنیم یعنی آن عموم را تخصیص بزنیم؟ آنوقتی که یک حجت در مقابل آن بیاوریم و آن وقتی است که این خبرها حجیتش برای ما درست بشود و حال آنکه آقای عقل برای ما حجت نکرد عقل گفت حالا که می‌دانید تکالیفی در واقع هست شما هم که خبر ندارید چیست من می‌گویم از باب ناچاری به این روایات فعلا عمل کن. شد عمل از باب ناچاری. حجیت ندارد. لذا آن مقصودی که ما داشتیم که می‌خواستیم با خبر واحد عمومات را از ظاهرش صرف کنیم مطلقات را از ظاهرش صرف بکنیم مطلوب به هم خورد, شد دلیل مباین با مدعا. مطلقا یعنی اصول لفظیه چه مثبت تکلیف باشد چه نباشد این خبر واحد اگر حجت باشد در حین مخالفت با آنها، آنها را می‌گذارد کنار. و هذا المعنی این مطلوب ما بود یعنی هذا المطلوب، هذا المعنی، کدام معنا؟ که بتواند ظواهر را از ظاهرش بزند کنار. بتواند تخصیص بزند هذا المعنی یعنی هذا المطلوب لایثبت بالدلیل المذکور با این دلیل عقلی این ثابت نمی‌شود که آقای آخوند هم با همین ایراد چهارم آمده این دلیل را به هم زده. خلاصه روز اولی که دلیل عقلی را شروع کردند از همان موقع فرمودند من سابقا این را می‌گفتم. یعنی چه؟ یعنی از همان اول ما فهمیدیم این باطل است حالا مانده سه چهار تا دلیل عقلی که ایشان آنها را از همین الآن باطل می‌کند. ایشان می‌فرماید لایثبت به این دلیل عقلی این معنای ما, چنانچه لایثبت باکثر ما سیاتی من الوجوه العقلیه بل کلها نه تنها با این دلیل عقلی مطلوب ما ثابت نمی‌شود الآن با دلیلهای عقلی بعدی هم همینجور. یعنی از الآن ایشان ریشه دلیل عقلی‌های بعدی را هم زد. خلاصه مطلب آقا ما دلیل عقلی بر حجیت خبر نداریم ایشان همانطور که آیات را منکر شدند ایشان از ناحیه آیات هیچ چیز را قبول نکردند عمده دلیل ایشان بر حجیت خبر واحد روایات بود و بناء عقلاء. آیات را قبول نکردند عقل را هم ایشان قبول نمی‌کنند می‌فرمایند این دلیل عقلی برای حجیت خبر یا یکی یا دوتا یا سه تا یا چهارتا اشکال دارد. لذا می‌فرماید این دلیل عقلی کامل نیست چنانچه دلیلهای عقلی را هم که می‌خوانیم آنها هم کامل نیست.

۴

دلیل عقلی دوم کلام فاضل تونی در کتاب وافیه

الثانی من وجوه دلیل عقلی. چون بنا شد من وجوه، سه چهارتا دلیل عقلی با سه چهار بیان می‌خواهیم بیاوریم که عقل می‌گوید خبر واحد برای شما حجت است این دلیل را فاضل تونی در کتاب وافیه صفحه ۱۵۹ اقامه کرده. یک توجهی داشته باشید فرقش با آن دلیل عقلی یکقدری محدودتر است آن وسیعتر بود این هم دلیل عقلی می‌خواهد بیاورد بر حجیت خبر، اما کدام خبر؟ خبر در کتب اربعه. آن دلیل عقلی قبلی اینجوری نبود می‌گفت تمام خبرها، مظنون الصدورها واجب العمل است هر چه خبر هست این آقا آمده می‌گوید نه، من این دلیل عقلی که الآن می‌آورم بر حجیت خبر واحد یک دسته از اخبار است اخبار کتب اربعه. آنهم باز یک شرطی دارد شرطش این است که به آن اخبار عمل کرده باشند والا در کتب اربعه آن خبرهایی که عمل نکردند آنها را هم باز نه. دقت کردید چقدر محدود است. آن دلیل عقلی می‌گفت هر خبر مظنون الصدوری، می‌خواهد در کتب اربعه، می‌خواهد در غیر کتب اربعه، می‌خواهد علما عمل کرده باشند، می‌خواهد عمل نکرده باشند ولی این محدودش کرده. ما الان می‌خواهیم یک دلیل عقلی بیاوریم بر حجیت خبر اما کدام خبر؟ خبر مشروط به دو شرط: شرط اول اینکه در کتب اربعه باشد شرط دوم: اینکه جمعی هم به آن عمل کرده باشند ردش نکرده باشند آن هم در اخباری که مثبت جزئیت و شرطیت عبادات باشد. آنوقت دلیل عقلی اش را حالا از رو می‌خوانیم. عنایت بفرمایید دلیل عقلی دوم را فاضل تونی در وافیه صفحه ۱۵۹ ایشان استدلال کرده بر حجیت خبر موجود در کتب معتمده. نه هر خبر مظنون الصدوری. خبرهای مظنون الصدوری که در کتب معتمده هست مثل چه؟ همان کتب اربعه لمشایخ الثلاثه. این یک شرط است. شرط دوم: تازه آن روایتهای کتب اربعه هم مع عمل جمع به یک جمعی به آن عمل کرده باشند آنها را من حجت می‌دانم یعنی چه عمل کرده باشند؟ یعنی من غیر رد ظاهر یعنی کسی رد نکرده باشد. پس ببینید همه اخبار کتب اربعه را هم این آقا نمی‌خواهد حجت بکند یک مقدار از اخبار کتب اربعه آنها که علما به آنها عمل کرده باشند بوجوه این بوجوه متعلق به مستدلا است یعنی این آقای بزرگوار، فاضل تونی، با چند وجهی آمده خبرهای کتب اربعه را برای ما حجت کرده قال الاول انا نقطع ببقاء التکلیف الی یوم القیامه می‌گوید همه ما می‌دانیم مکلفیم تا روز قیامت به یک تکالیفی. کدام ماست که نمی‌دانیم. همه ماها می‌دانیم تا انقراض عالم ما مکلفیم به یک تکالیف شرعیه، مخصوصا سیما اصول ضروریه مثل صلات و زکات و صوم و حج و متاجر و باب معاملات و نکاح و امربمعروف و نهی از منکر. این تکالیف را همه ماها تا روز قیامت داریم. عنایت بفرمایید چه جوری می‌خواهند ایشان نتیجه عقلی بگیرد؟ ببینید آقا ما یقین داریم همه‌مان مکلفیم تا قیامت، حالا همان نمازش را بگوییم که طول نکشد ما همه ما دانیم مکلفیم به نماز. و همه می‌دانیم که این نماز یک اجزاء و شرایط و موانعی دارد نماز چندین جزء دارد مثلا لاصلوه الا بفاتحه الکتاب. این دلالت دارد که فاتحه جزء نماز است. لاصلوه الا بطهور پس معلوم می‌شود طهارت شرط نماز است لاتصل فی ما لایوکل لحمه نماز نخوان در لباس حیوانی که غیر ماکول اللحم است معلوم می‌شود غیر ماکول اللحم مانع است. سه تا مثال زدم چون ایشان جزء و شرط و مانع دارد من هم سه تا روایت مثال زدم. نمازی که ما می‌خواهیم بخوانیم یک اجزائی دارد مثل لاصلوه الا بفاتحه که دلالت دارد فاتحه جزء نماز است یک شرایط دارد لاصلوه الا بطهور پس معلوم می‌شود طهارت و غسل و وضو و تیمم شرط نماز است و یک موانعی دارد این نماز و آن لباس غیر ماکول است چون روایت می‌گوید نماز باید در ماکول باشد لاتصل در نماز غیر ماکول اللحم. ایشان می‌فرماید نماز که تا قیامت واجب است یقینا. این نماز دارای اجزاء و شرایطی است یقینا. و این اجزاء و شرایط و موانع همه با خبر واحد ثابت شده. تمام اینها با خبر واحد ثابت شده یعنی اگر شما الآن می‌خواهی فاتحه بخوانی یک خبر می‌گوید فاتحه واجب است یک خبر می‌گوید قبله شرط است یک خبر به شما می‌گوید طهارت شرط است یک خبر به شما می‌گوید در رکوع رفتی ذکر واجب است. خود رکوع و سجود دلیل قطعی دارد اما ذکر رکوع و سجود با یک خبر واحد ثابت شده. تشهد با یک خبر واحد ثابت شده اگر کسی بیاید بگوید من خبر واحد را قبول ندارم چکار باید بکند؟ آنکه توی خیابان دارد می‌رود الله اکبر و دولا شود. این می‌شود نماز. پس ببینید به نماز مکلفیم تا قیامت. این نماز اجزاء و شرایط دارد اجزاء و شرایطش با خبر واحد ثابت شده اگر شما بگویی من خبر واحد را قبول ندارم توی خیابان داری می‌روی پشت به قبله الله اکبر و دولا بشوی این شد نماز. آنوقت این نماز است واقعا. ایشان می‌گوید از اینکه می‌فهمیم این نماز نیست باید با آن اجزاء و شرایط بیاید اجزاء و شرایط هم که با خبر واحد ثابت شده پس عقل می‌گوید خبر واحدهایی که مثبت اجزاء و شرایط است حجت است. از این راه آمده برای ما خبر واحد را حجت کرده. یک کلمه دیگر عرض بکنم توی حرفهای فاضل تونی نیست ما یک اسمی می‌خواهیم روی این دلیل بگذاریم. این دلیل اسمش قیاس خلف است.

[قیاس خلف]

تعریف قیاس خلف را بدانیم به درد خیلی جاها می‌خورد. معنایش این است آدم اثبات مطلوب می‌کند با ابطال نقیض. یادتان باشد اگر اثبات مطلوب کردیم با ابطال نقیض، به این می‌گویند قیاس خلف. الآن اینجا همینطور است. من به شما می‌گویم خبر واحد حجت است، به چه دلیل؟ برای اینکه اگر قبول نکنید باید نماز را آنجور بخوانید. نماز آنجوری که باطل است پس بنابراین حق است خبر واحد حجت است آن نماز به درد نمی‌خورد، رو به قبله, تکبیر با طهارت با رکوع با ذکر رکوع و ذکر سجود، خلاصه دلیل عقلی چه شد؟ من با ابطال نقیض این مرامم, شما نقیض را قبول نداری می‌گویی خبر واحد حجت نیست می‌گوییم اگر خبر واحد را می‌خواهی ترک بکنی اجزاء و شرایط نماز ما با این خبر واحد ثابت شده اگر شما قبول نکنی حجیت خبر واحد را باید نماز را آنجوری بخوانی و نماز آنجوری که باطل است پس حرف شما باطل است اثبات می‌شود مطلوب من به ابطال نقیض.

المناقشة الثالثة في الوجه الأوّل

وثالثا : أنّ مقتضى هذا الدليل وجوب العمل بالخبر المقتضي للتكليف ؛ لأنّه الذي يجب العمل به ، وأمّا الأخبار الصادرة النافية للتكليف فلا يجب العمل بها. نعم ، يجب الإذعان بمضمونها وإن لم تعرف بعينها.

وكذلك لا يثبت به حجّيّة الأخبار على وجه ينهض لصرف ظواهر الكتاب والسنّة القطعيّة (١).

والحاصل : أنّ معنى حجّيّة الخبر كونه دليلا متّبعا في مخالفة الاصول العمليّة والاصول اللفظيّة مطلقا ، وهذا المعنى لا يثبت بالدليل المذكور ، كما لا يثبت بأكثر ما سيأتي من الوجوه العقليّة بل كلّها ، فانتظر.

__________________

(١) وردت في (ت) ونسخة بدل (ه) زيادة ، وهي : «لأنّ العمل بالخبر من باب الاحتياط لا يوجب تخصيص العام وتقييد المطلق».

الوجه الثاني على حجية خبر الواحد : ما ذكره الفاضل التوني

الثاني :

ما ذكره في الوافية ـ مستدلا على حجّيّة الخبر الموجود في الكتب المعتمدة للشيعة كالكتب الأربعة مع عمل جمع به من غير ردّ ظاهر ، بوجوه ـ قال :

الأوّل : أنّا نقطع ببقاء التكليف إلى يوم القيامة سيّما بالاصول الضروريّة ، كالصلاة والزكاة والصوم والحجّ والمتاجر والأنكحة ونحوها ، مع أنّ جلّ أجزائها وشرائطها وموانعها إنّما يثبت بالخبر الغير القطعيّ ، بحيث يقطع بخروج حقائق هذه الامور عن كونها هذه الامور عند ترك العمل بخبر الواحد ، ومن أنكر فإنّما ينكر باللسان وقلبه مطمئنّ بالإيمان (١) ، انتهى.

المناقشة فيما أفاده الفاضل التوني

ويرد عليه :

أوّلا : أنّ العلم الإجماليّ حاصل بوجود الأجزاء والشرائط بين جميع الأخبار ، لا خصوص الأخبار المشروطة بما ذكره ، ومجرّد وجود العلم الإجماليّ في تلك الطائفة الخاصّة لا يوجب خروج غيرها عن أطراف العلم الإجماليّ ، كما عرفت في الجواب الأوّل عن الوجه الأوّل (٢) ؛ وإلاّ (٣) أمكن إخراج بعض هذه الطائفة الخاصّة ودعوى العلم الإجماليّ في الباقي ، كأخبار العدول مثلا ؛ فاللازم حينئذ : إمّا الاحتياط

__________________

(١) الوافية : ١٥٩.

(٢) راجع الصفحة ٣٥٧.

(٣) في (ر) ، (ص) و (ه) زيادة : «لما».