درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۱۴: خبر واحد ۶۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

عرض شد که اجماع علما بر طریقه عمل کردن به خبر واحد است و شارع هم ما ندیدیم ردع بکند این مطلب را. پس بنابراین عدم ردع دلیل بر رضاست یعنی عقلاء که در امور عادیه که به خبر ثقه عمل می‌کنند عامل به خبر ثقه را مطیع می‌دانند تارک را عاصی می‌دانند و شارع هم ردع نمی‌کند ما کاشف می‌کنیم در احکام هم همینطور است یعنی اگر کسی عامل به خبر ثقه باشد مطیع است تارک باشد این را عاصی می‌دانند شارع هم رد نکرده. کسی اشکال کرد که نه خیر شارع ردع کرده آیات و روایات زیادی داریم ما که شارع گفته عمل به غیر علم جایز نیست عمل به ظن محکوم است و این روایات خبر ثقه هم که بیش از ظن نیست پس نتیجتا شما می‌گفتید رادع ندارد، رادع دارد پس نتیجتا عمل به خبر ثقه که مفید علم نیست جوازی ندارد. این را مستشکل گفت. ایشان چه فرمودند؟ ایشان فرمودند این آیات و روایات عمل به ظن را محکوم می‌کند ولی یک ظن مخصوصی است ربطی به کار ما ندارد. چه ظنی است؟ ظن غیر معتبر. یعنی اگر کسی متعبد بشود به یک چیزی که نمی‌داند شارع خواسته یا نه. ظن غیر معتبر است. این از نظر قرآنی افترا است (آلله اذن لکم ام علی الله تفترون) آن کسی که الآن یکساعت به ظهر روی ظنی که پیدا کرده از خبر فاسق که مثلا دو رکعت نماز واجب است الآن دارد بعنوان دین می‌آورد، دارد افترا می‌زند آلله اذن لکم خدا اذن داده این نماز را؟! دارید افترا می‌بندید. تشریع از نظر قرآنی افترا است از نظر عقلاء حساب کنیم تصرف در سلطنت مولی است علی کل حال اگر آن آیات و روایات عمل به ظن را محکوم می‌کند ظنون غیر است ربطی عتبر داریم ظن از قول ثقه پیدا شده که عقل او را تایید می‌کند عقلاء او را تایید می‌کنند شارع مقدس او را تایید کرده اگر ما به این خبر یعنی به این ظن اینجوری عمل کنیم و بعنوان دین الله هم بیاوریم نه افترا بر خداست و نه تصرف در سلطنت مولاست پس آن محذور که در اینجا نیست.

محذور دومی آنجا هم در اینجا نیست آن یک ظن مخصوصی است که اگر شما در اثر عمل به او یک اصلی را از دست بدهی است اما اینجا ظن معتبر است و با بودن ظن معتبر اصلا موضوع نمی‌ماند برای آن اصول عملیه. یعنی اگر من در اثر عمل ظنی که از نظر عقلاء معتبر است عمل کردم بر فرض هم حالا یک اصلی از بین رفت، برود مانعی ندارد مثل همان مثالی که زدیم الآن استصحاب اقتضا می‌کند من در شک در عدد رکعات بنا را بر اقل بگذارم و حال آنکه خبر ثقه می‌گوید بنا را بر اکثر باید بگذارید اگر بنا را بر اکثر بگذارم یعنی طبق این خبر ظنی عمل بکنم استصحاب از بین رفته، از بین برود مهم نیست برای اینکه با بودن خبر ثقه، اصول اصلا موضوعی برایشان نمی‌ماند مخصوصا آنهایی که موضوعشان عقلی است یعنی اصول عملیه عقلیه محضه. دیروز بعد از درس بعضی از رفقا اشکال کردند من تصدیقشان کردم ایشان دیروز یک مسامحه‌ای کردند من توجه داشتم خواستم مطالب متفرقه گفته نشود ایشان اصول عملیه محضه را چی حساب کردند؟ برائت و احتیاط و تخییر. و حال آنکه اینجور نیست فقط تخییر است که مسئله اصولیه عقلیه محضه است اصول عملیه ما سه طائفه‌اند چهارتا اصل عملیه که ما داریم بعضی‌هایش شرعی محض است مثل استصحاب البته بنا بر مذهب خودمان، قدما که از باب بنای عقلا حجت می‌دانند مذهب خودمان را داریم می‌گوییم. اصول عملیه ما سه طائفه است بعضی‌ها شرعی محض است مثل استصحاب که دلیل اعتبارش روایات است بعضی‌هایش عقلی محض است مثل تخییر بعضی‌هایش هم عقلی است هم شرعی مثل برائت و احتیاط. پس اینکه دیروز ایشان برائت و احتیاط را در ردیف بقیه شمرد کار اشتباهی است البته عرض کردم ایشان در کتاب برائت این کارها را نکردند حالا ایشان مسامحتا. خلاصه توجه داشته باشید برائت و احتیاط عقلی محض نیست آن تخییر است که عقلی محض است والا برائت و احتیاط هم ما عقلی داریم هم شرعی. هم برائتی داریم که عقل می‌گوید موضوعش قبح عقاب بلابیان است هم برائتی داریم که شرع می‌گوید. ایشان گفت اخبار قاصر است از اینکه اینها را افاضه بکند، نه، اخبار قاصر نیست اخباری ما داریم که برائت را ثابت می‌کند اخباری ما داریم که احتیاط را ثابت می‌کند دقت کردید چه عرض می‌کنم؟ مسامحه در این است استصحاب را ایشان گفت شرعی محض است روی مبنای خودمان درست. تخییر هم فرمودند عقلی محض است آن هم درست. اما برائت و احتیاط عقلی محض نیست هم عقلی داریم هم شرعی. هم برائت عقلی هم برائت شرعی. هم احتیاط عقلی هم احتیاط شرعی. حالا به محضش کاری نداشته باشید این برائت عقلی و احتیاط عقلی و تخییر، اینها با بودن خبر ثقه اصلا موضوع برایشان نمی‌ماند. چون برائت عقلی موضوعش چیست؟ لابیان. چون بیان نیامده آن کار برای تو واجب نیست وقتی خبر ثقه بیاید بگوید این کار برای تو واجب است بیان آمده. با بودن خبر ثقه موضوعی برای برائت عقلیه نمی‌ماند و همچنین احتیاط، احتیاط عقلی موضوعش چیست؟ موضوعش احتمال عقوبت است. می‌گوید هر دوتا نمازها را بیاور که بدانی عقوبت نمی‌شوی اگر ما خبر ثقه داشتیم که می‌گفت نماز جمعه واجب است من همان یکدانه را می‌خوانم دیگر احتیاج ندارد دومی را. چرا؟ چون احتمال عقوبتی نیست پس موضوع نمی‌ماند. موضوع تخییر چیست؟ موضوعش تحیر است چون که متحیری مخیری می‌خواهی انجام بده می‌خواهی انجام نده. بنابراین اگر خبر ثقه آمد تکلیف را معین کرد آنجا من تحیر ندارم. خلاصه مطلب آقا ایشان می‌فرماید آن ظنی را که شما شنیدید اگر به آن عمل بکنی اصل از بین برود جایز نیست آن ظنون غیر معتبره است والا ظنون معتبره که دلیل اعتبار عقلائی بر اعتبارش داریم اگر ما در اثر عمل به این بعضی از اصول عملیه را هم از دست بدهیم هیچ محذوری ندارد. فقط آن را که دوباره تکرار می‌کنم فراموش نشود اشکال کردند بعضی از آقایان، که برائت و احتیاط عقلی محض نیست و راست هم می‌گویند فقط تخییر عقلی محض است استصحاب هم شرعی محض است ولی برائت و احتیاط هم عقلی است هم شرعی. توجه داشته باشید که ایشان اینجا مسامحه کردند که برائت و احتیاط را. البته عرض کردیم برائت عقلی ما داریم احتیاط عقلی هم داریم تخییر هم داریم که عقلی است عیبی ندارد این سه تا دنبال هم باشند اما محضه نیستند یعنی برائت و احتیاط عقلی محض نیستند هم عقلی هستند هم شرعی. از باب اینکه عقلی اند می‌شود در ردیف تخییر ذکرشان کرد از باب اینکه شرعی اند می‌شود در ردیف استصحاب ذکرشان کرد این یک مطلب. پس نتیجه چه شد آقا؟ نتیجه این است آن ظنی که شما شنیدید در اثر عمل به او یا تشریع لازم می‌آید یا یک اصلی از بین می‌رود و هر دو حرام است ربطی به ما نحن فیه ندارد ما نحن فیه خبر ثقه است خبر ثقه ولو ظنی است ولو مفید علم نیست ولی تعبد به او تشریع نیست افتراء بر خدا نیست تصرف در سلطنت مولی نیست و اما محذور دوم اینجا نیست برای اینکه این دلیل شرعی است و با بودن دلیل شرعی نوبت به آن اصول عملیه نمی‌رسد.

۲

اصول لفظیه

ماند یکی دیگر و آن اصول لفظیه است ما دو جور اصول داریم اصول عملیه: همان احتیاط و برائت و تخییر و استصحاب. اینها را می‌گویند اصول عملیه و حجیتش هم تعبدی است یعنی الآن شما نمی‌دانید تتن حرام است یا حلال، بگو حلال است تعبدا. نمی‌دانید الآن وضو دارید یا نه، استصحاب کن بگو وضو دارم ولو ظن هم برایت حاصل نشود اینها را می‌گویند اصول عملیه. ولی در مقابل ما یک اصول لفظیه هم داریم و آن کدام است؟ اصاله العموم، اصاله الاطلاق، اصاله الحقیقه. اینها را می‌گویند اصل لفظی. عنایت بفرمایید این اصول لفظیه بنای بر اعتبارش چیست؟ مناط اعتبارش چیست؟ ایشان صفحه ۴۱ گفتند این مطلب را. همان اول صفحه ۴۱ ببینید ایشان فرمودند اصول لفظیه مناط اعتبارش افاده ظن است پس اصول عملیه حجیتش تعبدی است. اینها را عرض کردم دقت داشته باشید ما دو جور اصول داریم اصول عملیه که آن چهارتاست اصول لفظیه که این اصاله الاطلاق و اصاله العموم و اصاله الحقیقه اینها را می‌گویند اصل لفظی. اینها مناط حجیتش چه جوری است؟ مذهب ایشان را دارم می‌گویم اصول عملیه که در کتاب برائت می‌خوانیم مناط اعتبار ندارد تعبد است چرا من بگویم چیزی که حلال یا حرام است بگو حلال است تعبدا بگو حلال است ولو ظن هم برایت پیدا نشود یک ساعت پیش شما وضو دار بودی الآن شک می‌کنی طهارت باقی است یا نه، لاتنفض می‌گوید شما وضو داری ولو ظن هم پیدا نشود. ببینید مناط ندارد یعنی اصول عملیه چرا معتبر است؟ تعبدا. نه اینکه از باب اینکه یک مناطی دارد ولی برخلاف اصول لفظیه. اصول لفظیه مناط دارد مناطش چیست؟ افاده ظن. عرض کردم با این نسخه‌هایی که دست من است اول صفحه ۴۱ را ببینید ایشان می‌فرمایند اصول لفظیه مثل اصاله العموم و اطلاق و اینها مناط اعتبارش افاده ظن نوعی است. حالا یک مثال بزنیم می‌دانید که علما جمع است وقتی محلی به الف و لام باشد افاده عموم می‌کند اکرم العلماء، حالا ما نمی‌دانیم این علماء، علمای عدول است یا علمای فاسق. مولا وقتی می‌گوید اکرم العلماء من شک دارم عموم علما مراد است یا نه، تمسک به عموم این می‌کنیم می‌گوییم علما که خودش جمع است محلی به الف و لام هست العلماء یعنی همه علما را احترام کن می‌خواهند عادل باشند می‌خواهند فاسق. ببینید این الآن اصل لفظی است یعنی ما به وسیله اصاله العموم مراد مولا را ثابت کردیم مولا گفته اکرم العلما ما شک داریم مرادش چیست علمای عدول است یا علمای فاسق؟ تمسک به عموم عام می‌کنیم می‌گوییم این مفید عموم است اصاله العموم جاری می‌کنیم می‌گوییم مراد این آقا اکرام و احترام همه علماست می‌خواهد عادل باشند می‌خواهد نباشند این عموم ما اقتضای وجوب اکرام علما را می‌کند مطلقا. حالا اگر یک خبر غیر ثقه آمد گفت عالم فاسق اکرامش حرام است شما اعتنا نکن، چرا؟ برای اینکه اگر بخواهی به این عمل بکنی آن اصل لفظی از بین می‌رود این ممنوع است یعنی عمل بکنی به یک ظن غیر معتبر یعنی خبر غیر ثقه به دست شما رسیده که عالم فاسق را اکرام نکن اگر شما بخواهی به این عمل بکنی عمل به این باعث می‌شود آن اصل لفظی معتبر از بین برود حرام است اما اگر خبر ثقه آمد که عالم فاسق را اکرام نکن اکرامش حرام است شما به این عمل بکن ولو آن اصاله العموم از بین می‌رود، برود، چرا؟ می‌گوییم برای اینکه می‌گوییم حجیت اصول لفظی به مناط افاده ظن است یعنی شما ظن برایت حاصل می‌شود که آن عموم علما را اراده کرده با بودن این خبر ثقه که می‌گوید عالم فاسق را احترام نکن ظن برای شما حاصل نمی‌شود. پس عنایت کردید؟ حالا یکدانه‌اش را مثال زدیم اصاله العموم که یک اصل لفظی است اگر در اثر عمل به ظن غیر معتبر از بین برود حرام است و اگر به وسیله اصل خبر ثقه معتبر ثابت بشود شما به این عمل بکن و بگو اکرام عالم فاسق حرام است ولو آن اصاله العموم از بین می‌رود. چرا عیبی ندارد؟ می‌گوییم برای اینکه مناط اعتبارش افاده ظن است یعنی اصاله العموم اگر معتبر است بخاطر اینکه مفید ظن است وقتی خبر ثقه می‌آید می‌گوید عالم فاسق اکرام ندارد دیگر شما براین ظن حاصل نمی‌شود به این عمل بکن ولو اینکه آن اصل لفظی از بین برود.

سوال: این خبر ثقه آن عموم را تخصیص می‌زند؟

جواب: مناطش را باید ببینیم چیست. نزاع صغروی است که آیا مناط اصول لفظیه چیست. اگر گفتیم مناط اعتبار آنها افاده ظن است با بودن این ظن حاصل نمی‌شود شما یک مذهب دیگری را الآن داری می‌گویی اگر کسی بگوید تعبدا حجت است بله این حرفها نمی‌آید ولی ما داریم حرف ایشان را نقل می‌کنیم اول صفحه ۴۱ را ببینید اگر قبول کردیم این مطلب را، می‌خواهید قبول نکنید، نکنید، اگر این مطلب را قبول کردیم گفتیم حجیت اصول لفظیه مناطش این است که مفید ظن باشد اگر این را قبول کردیم اینجا با بودن خبر ثقه که می‌گوید عادل فاسق را اکرام نکن اینجا دیگه ظن به وجوب اکرام عالم فاسق نداریم خودبخود می‌رود کنار، عیبی هم ندارد.

سوال:

جواب: خبر ثقه ظن آور است دیگر. ظن می‌آورد برای انسان ظن حاصل می‌شود که عالم فاسق اکرام ندارد او چه می‌گوید؟ او می‌گوید ظاهرش می‌گوید همه علما چه عالم چه فاسق، یعنی اصاله العموم مفید ظن به اینکه همه علما واجب الاحترام اند. این چه می‌گوید؟ این می‌گوید عالم فاسق احترام ندارد اگر مناط حجیت او افاده ظن باشد با بودن این خبر ثقه بر خلاف عموم او، ظن نمی‌آورد وقتی ظن نیاورد از بین می‌رود عیبی ندارد.

عنایت بفرمایید ایشان می‌فرماید و اما اصول لفظیه کالاطلاق و العموم اصاله الحقیقه را هم اضافه بکنید خلاصه این را می‌خواهیم بگوییم اصول عملیه تعبدا حجت است از نظر ایشان، اصول لفظیه از باب افاده ظن حجت است وقتی این مبنا که بگوییم کانه حجیت اینها معلق است بر عدم دلیل معتبر بر خلاف. یعنی اگر دلیل معتبر بر خلاف بیاید آنها دیگر اعتبار ندارند. فلیس بناء اهل اللسان ایشان می‌گوید اهل لسان بنا ندارند که بگویند اصول لفظیه حتی در جایی هم که خبر موثوق به، داریم در مقابل آنهاست. یعنی اگر عقلاء اهل لسان اصاله العموم را معتبر می‌دانند تا چه وقتی معتبر می‌دانند؟ تا موقعی که در مقابل آن خبر ثقه‌ای علیه آن نباشد اینطور نیست که اهل لسان بیایند بگویند اصول لفظیه معتبر است حتی. نه اینجوری نیست اینجور نیست که حتی اگر خبر ثقه هم برخلاف آنها بود باز هم معتبر است نه خیر آنها مناط اعتبارش افاده ظن است و تا وقتی حجت است که خبر ثقه در مقابلش برخلافش دلالت نکند. اهل لسان نمی‌گویند معتبر است اصول لفظی حتی در آنجایی هم که خبر موثوق به، که مثالش را زدم در مقابل اصاله العموم، مثال زدیم پس نتیجتا اینجا هم در اثر عمل به ظن اگر اصل لفظی از بین برود، عیبی ندارد.

فتامل وجوهی برای این فتامل گفتند دفعتا یک چیزی به ذهنم آمد آن را عرض کردم اگر وجوه دیگر را می‌خواهید به شروح مراجعه کنید. این را که عرض می‌کنم من ده بیست سال پیش در کلمات مرحوم آقای خویی دیدم در مباحث الفاظ. وقتی ایشان مناط حجیت اصول لفظیه را می‌شمارد اقوال را یک قول هم قول سید مرتضی است من هیج جا ندیدم فقط به استناد ایشان می‌گویم الآن جایش را هم بلد نیستم از سابق توی ذهنم است این فتامل شاید اشاره به مذهب سید مرتضی باشد. عنایت بکنید سید مرتضی اصول لفظیه را عین اصول عملیه می‌داند ما اصول عملیه را چه جوری می‌گوییم حجت است؟ تعبدا. اصول عملیه را ما تعبدا می‌گوییم حجت است یعنی ولو مفید ظن هم نباشد برای شما حجت است مرحوم سید مرتضی روی گفته ایشان اصول لفظیه را هم تعبدا حجت می‌داند ما چه؟ ما از باب افاده ظن حجت می‌دانیم ما بین اصول لفظیه و عملیه فرق می‌گذاریم عقیده ما این است اصول عملیه تعبدا حجت است اصول لفظیه از باب افاده ظن حجت است ولی روی قول مرحوم سید هر دو یکی است یعنی هم اصاله البرائه تعبدا حجت است هم اصاله العموم. احتمال من می‌دهم این فتامل که ایشان دارد می‌خواهد بگوید در باب اصول لفظیه یک مذهب دیگر هم هست. ولو عقیده خود ما این است که اصول لفظیه از باب افاده ظن نوعی حجت است ولی فتامل که مذهب دیگر هم هست و آن این است که اصول لفظیه مثل اصول عملیه است.

۳

اجماع پنجم: اجماع اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله (اجماع اهل مدینه)

الخامس و اما برویم سراغ اجماع پنجم. اجماع پنجم اجماع اصحاب اهل مدینه است اجماع اصحاب پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است اسم این اجماع این است یعنی اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، اهل مدینه، هم به این می‌گویند اجماع اهل مدینه هم می‌گویند اجماع اصحاب پیغمبر. صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه اینها، اهل مدینه، اصحاب پیغمبر، همه اینها متفق بودند که عمل به خبر ثقه جایز است و عملا هم طبق خبر ثقه عمل می‌کردند مشابه این ادعا را شیخ طوسی هم داشت آخر صفحه ۸۸ آن روزهایی که حرف شیخ طوسی را می‌خواندیم ایشان چه فرمودند؟ گفتند همه عمل می‌کنند به خبر واحد. من عهد النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الی من بعده من الائمه. این همان است یعنی همان حرفی که شیخ طوسی آن روز در کلماتشان زدند فرمودند من عهد النبی یعنی اصحاب پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همچنین اصحاب ائمه همه اینها به خبر واحد عمل می‌کردند. حالا ایشان هم همان است مرحوم علامه در نهایه الوصول که هنوز چاپ نشده ایشان هم چنین ادعای اجماعی کرده آنوقت چندین مورد هم شمرده، ایشان دو سه موردش را می‌شمارند که اصحاب پیغمبر به خبر ثقه عمل می‌کردند همین دو سه مورد هم کافی است. یک مورد اینکه ابوبکر بین دو نفر قضاوتی کرد بلال آنجا بود گفت این اشتباه است پیغمبر آنجوری قضاوت کرد دست از حرفش برداشت یعنی چونکه بلال مورد ثقه بود، ابوبکر حالا دیگر ولی امر و خلیفه مسلمین است با اینکه خلیفه مسلمین است ولی چون بلال را ثقه می‌داند آمد وقتی بلال گفت اینجور نیست ابوبکر دست از قضاوتش برداشت چکار کرد؟ عمل کرد به خبر ثقه. خوب از اصحاب پیغمبر است یا یک موقع دیگر یک حرفی زد عایشه به او گفت پیغمبر اینجوری نفرمود اینجوری فرمود از حرفش دست برداشت. یک نفر آمد پهلوی عمر گفت این انگشتها قیمتش چه جور است اگر کسی یک انگشت را قطع بکند آنها سواد که نداشتند پهلوی خودش گفت اینکه کلفت‌تر است این ۱۵تا (ابهام) اینکه یک خورده نازکتر است ابهام و سبابه یکی ده تا. این را هم یکی شش تا. ابهام سبابه وسطی. گفت این ابهام ۱۵ تا شتر. آن دو تا ۱۰ تا شتر. (واقعا ببینید با این دین چه جور کردند وارونه کردند دین را، واقعا ظلم به بشریت کردند نه ظلم به اسلام. الآن بشریت محروم از علم است به مسیحیت هم ظلم شده به یهودی هم ظلم شده، چرا؟ چون باب علم بسته شد.) عمر وقتی اینها را گفت یک نفر گفت این حرفها چیست که می‌زنی؟ پیغمبر گفت همه یک قیمت است کلفت و نازک ندارد بنابراین هر کدام ده تا شتر است عمر قبول کرد. علی کل حال از این موارد زیاد است که اصحاب ائمه به خبر واحد عمل می‌کردند لذا اگر برخلاف کار خودشان هم بود اعتنا نمی‌کردند و به آن خبر عمل می‌کردند. امیرالمومنین هم که ساکت بودند در مقابل حضرت این کارها را می‌کردند به خبر بلال عمل می‌کردند به خبر ثقه عمل می‌کردند حضرت هم چیزی نمی‌گفت همینکه انکار نمی‌کرد تقریر می‌کرد این کاشف از این است که این عمل اصحاب مورد امضاء امیر المومنین (سلام الله علیه) است بنابراین خبر واحد شد حجت. این را می‌گویند اجماع، تا برسیم به ردش. ایشان می‌فرماید الخامس، پنجمین اجماعی که می‌توانیم ادعا کنیم اجماعی است که علامه در نهایه الوصول که هنوز چاپ نشده ایشان ذکر کرده. اجماع ایشان چیست؟ من اجماع الصحابه یا اجماع اهل مدینه. اجماع اهل مدینه اجماع صحابه است بر عمل به خبر واحد من غیر نکیر یعنی امیرالمونین انکار هم نمی‌کردند. غیر نکیر یعنی تقریر یعنی حضرت، معصوم بودند آنجا و می‌دیدند در دین به خبر واحد ـ مربوط به دین بود دیگر ـ در امور دینیه می‌دید که مردم به خبر ثقه عمل می‌کردند انکار نمی‌فرمودند. انکار نمی‌فرمودند یعنی تقریر می‌کردند. فعل و قول و تقریر امام (علیه السلام) هم که حجت است پس ما کشف می‌کنیم امیرالمومنین معصوم حجیت خبر واحد را قبول دارد و قد ذکر علامه در کتاب نهایه مواضع کثیره من دو سه تا را گفتم، مواضع کثیره‌ای را نقل کرده که عمل فیها الصحابه بخبر الواحد. عرض کردم مشابه این همان است که شیخ طوسی فرمود. فرمود از عهد پیغمبر، مراجعه بکنید چون سید مرتضی رد کرده آنوقت شما می‌گویید سید مرتضی که آن موقع نبوده علامه که آن موقع نبوده چطوری این را رد کرده، نه، قبل از ایشان شیخ طوسی فرموده بوده شیخ طوسی فرمود در عهد پیغمبر هم به خبر ثقه عمل می‌کردند آنوقت سید مرتضی او را رد می‌کند و این حرف علامه هم که همان حرف شیخ طوسی است پس جواب و رد این حرف علامه همان حرفی که سید مرتضی زده. حالا ایشان خلاصه حرفهای سید مرتضی را نقل می‌کند. سوال، آقای علامه شما که می‌گویید صحابه، مقصود از صحابه چه کسانی هستند؟ مقصود از صحابه اگر سلمان و اباذر و مقداد و اینها هستند بله قبول داریم اینها عملشان کاشف از رضای معصوم است ولی معلوم نیست اینها به خبر واحد عمل کرده باشند خود امیرالمومنین بوده خبر واحد می‌خواست چکار؟! اگر مقصود از صحابه این قماش را افرادند بله اینها عملشان کاشف از رضای معصوم است ولی معلوم نشده ثابت نشده که به خبر واحد عمل می‌کردند احتیاجی هم نداشتند در کنار معصوم هر حکمی می‌خواستند سوال می‌کردند اگر مقصود از عاملین به خبر این قماش اند بله کاشفیت دارد امام هم تقریر کرده کشف از رضا می‌کند ولی ثابت نشده که اینها به خبر واحد عمل می‌کردند اگر مقصود ابوبکر و عمر و عثمان و اینها هستند اینها هم کاشفیت ندارد برای اینکه حضرت ممکن است بگویند ولی اینها قبول نمی‌کنند ایشان خیلی حرفها می‌زدند ایرادها می‌گرفتند از این تشکیلات. ایشان در عین اینکه حقش غصب شده بود همه جا می‌نشست این مطلب را می‌گفت و جاهایی هم که خطا و اشتباه می‌دید تذکر می‌داد شاید ایشان تذکر داده آنها قبول نکردند علی کل حال این به درد نمی‌خورد، چرا؟ اگر صحابه از قماش اول باشد خوب است ولی معلوم نیست عمل کرده باشند اگر از قماش دوم باشد حضرت ردع هم می‌کردند آنها قبول نمی‌کردند علی کل حال این اجماع اهل مدینه اصلا به درد نمی‌خورد.

[اشکال به این اجماع]

لذا ایشان می‌فرماید هذا الوجه لایخلو من تامل خالی از اشکال نیست لانه ان ارید من الصحابه العاملین بالخبر من کان یعنی سلمان و اباذر و اینها، اگر مقصودت از صحابه که عمل به خبر ثقه می‌کردند یعنی کسانی که از قبیل سلمان بودند در آن زمان، سلمان مگر چه جوری بوده؟ لایصدر از باب افعال، یا لایصدْر، هر جور می‌خواهید بخوانید، اگر لایصدِر بخوانید معنای لایقدِم است یعنی سلمان و اباذر اقدام نمی‌کردند به کاری مگر اینکه رای حجت در آن بود اگر یصدْر بخوانید یعنی لم یصدر منه فعل الا عن رای الحجه، اگر مقصودت از این افرادی که به خبر واحد عمل می‌کردند آنهایی اند که لایقدم الا عن رای الحجه، آنهایی هستند که اقدام نمی‌کردند به غیر رضای معصوم اگر آن است فلم یثبت ثابت نشده عمل احد منهم بخبر الواحد چون احتیاجی هم نداشتند معصوم کنارشان بودند اگر اینها مقصود است ثابت نشده که اینها به خبر واحد عمل می‌کردند فضلا از اینکه بگوییم عمل می‌کردند امام هم تقریر می‌کرده. اینکه مال آنطرف.

و ان ارید به الهمج الرعاع اگر مقصودتان همج الرعاع است همج جمع همجه، همجه مگس‌های خیلی ریز را می‌گویند تقریبا مثل پشه، زباب صغیر، مگس‌های خیلی ریز را می‌گویند همجه، جای نشستنشان هم فقط روی صورت اغنام و احشام است گاو و گوسفند و فرس و بقر، این مگس‌های ریز نوعا روی صورت اینها می‌نشینند، اینها اینقدر ریزند در حدیث هم داریم الناس همج الرعاع مردم مثل آن مگس‌ها هستند یمیلون مع کل ریح، نه اینکه سبک اند به جهت باد حرکت می‌کنند همانکه ما در فارسی می‌گوییم هر طرف باد می‌آید بادش می‌دهند نوعا مردم اینجورند دیگه، حالا در روایت هم می‌گوید مردم همج الرعاع اند یمیلون مع کل ریح یصغون مع کل ناطق، یعنی هر صدایی را گوش می‌دهند و دنبال آن صدا می‌روند. این معنای لغوی همج. آنوقت برای آدمهای پست و بی‌منطق و بی‌مذهب این را استعاره آوردند می‌گویند اینها هم مثل آن مگس ریزها هستند چطور مگس ریزها با باد حرکت می‌کنند دنبال هر صدایی هستند مردم هم همینجورند هر صدایی را می‌شنوند حالا ایشان اینجا می‌فرماید مقصود از صحابه مثلا ابوهریره و عمر و اینها هستند آیا پدر بچه گربه هریره، مصغر هره گربه است هریره می‌شود مصغرش، ابوهریره چندتا بچه گربه داشته به او می‌گفتند پدر بچه گربه‌ها. این صحابه مقصود کیست؟ این ابوهریره و عمر و ابوبکر و عثمان و اینها هستند این همج الرعاع الذین یصغون این کتابها نوشته یصنعون. حالا همج الرعاع چه کسانی اند؟ آنها که یصغون، توی حدیث دارد یمیلون الی کل ریح و یصغون الی کل ناعق با جهت باد حرکت می‌کنند یصغون یعنی یسمعون. می‌شنوند استماع می‌کنند الی کل ناعق، ناعق یعنی مصوت، صوت، یعنی هر ناعقی که یک صدایی بلند می‌کند دنبال او می‌روند اگر مقصودت از آن صحابه ابوهریره و اینها هستند فمن المقطوع عدم کشف عملهم عن رضا الامام (علیه السلام) مسلم است که عملشان کشف از رضای معصوم نمی‌کند. چرا؟ لعدم ارتداعهم بردعه یعنی بر فرض هم اگر معصوم ردع می‌کرد اینها ارتداع نمی‌کردند یعنی مرتدع نمی‌شدند و قبول نمی‌کردند. خلاصه دو کلمه. مقصودت از صحابه که به خبر واحد عمل می‌کردند چه کسانی اند؟ سلمان و ابوذر و اینها هستند، بله قولشان کاشف از رضای معصوم هست ولی ثابت نشده که اینها به خبر واحد عمل می‌کردند اگر هم امثال ابوهریره و اینها هستند بله به خبر واحد عمل می‌کردند اما عملشان کشف از رضای معصوم نمی‌کند.

[جواب مرحوم سید به مرحوم شیخ طوسی]

و لعل حالا ایشان می‌خواهد بفرماید این حرفهایی که ما زدیم شاید سید مرتضی در رد شیخ طوسی، عرض کردم مشابه این را شیخ طوسی گفته آخر صفحه ۸۸ را ببینید شیخ طوسی عین همین را، اصحاب النبی و همچنین اصحاب ائمه به خبر واحد عمل می‌کردند سید او را جواب می‌دهد قهرا وقتی جواب شیخ طوسی را بدهد حرف علامه هم که همان است جواب علامه را هم می‌دهد. حالا سید می‌خواهد صحب کند ذریعه ج۲ص۵۳۷ آقای شیخ طوسی مقصود از صحابه چه کسانی اند؟ همینهایی که ما گفتیم اگر مقصود از صحابه مثلا سلمان و اباذر است که معلوم نیست اینها به خبر واحد عمل می‌کردند اگر مقصود آن مستبدین به رای است آنهایی که تسلط داشتند بر مردم و مستبد به رای بودند و حرف کسی را گوش نمی‌دادند اگر هم مقصود آنهاست که به درد نمی‌خورد. و لعل هذا ایشان می‌فرماید شاید این دومی که ما گفتیم اصحاب اهل مدینه اگر این آدمهای همج الرعاع باشند لعل هذا مراد السید حیث اجاب عن هذا الوجه شما نگو علامه آن موقع نبوده، از این وجهی که شیخ طوسی هم قبلا گفته بوده، جواب داده از این وجه پنجم بانه انما عمل گفته آقای شیخ طوسی بله عمل می‌کرده به خبر واحد. ولی چه کسانی؟ المتامردن متامر یعنی متسلط، آنها تسلط داشتند کسی هم که تسلط بر مردم پیدا بکند مستبد به رای است به حرف کسی گوش نمی‌دهد هر جور دلش بخواهد عمل بکند حالا سید به شیخ همین را می‌گوید. می‌گوید آنهایی را که می‌گویی به خبر واحد عمل می‌کردند آن متامرون یعنی آن مستبدون آنهایی که مسلط بر مردم بودند کسانی که یتحشم یعنی یشق، خیلی مشقت دارد که انسان برخلاف حکومت حرف بزند آنها حکومت دستشان بوده دیگه، آیا مقصود آنها هستند آنهایی که یتجشم، یشق، یتکلف، با تکلف انسان می‌تواند تصریح کند به مخالفتشان. اگر آنها را می‌گویی عمل به خبر واحد می‌کردند و امیرالمومنین هم امساک می‌کردند انکار نمی‌کردند اگر مقصود اینگونه از صحابه است که لایدل علی الرضا بعملهم ابدا عمل آنها به خبر واحد کاشف از رضای معصوم نیست.

سوال:

جواب: یتجشم. تجشم یعنی تکلف یعنی مشقت. مقصود از آنکه صحابه اگر این قماش افرادند خیلی مشکل بوده که حضرت تصریح کنند به مخالفتشان اگر هم امساک می‌کردند انکار نمی‌کردند از ترس بوده. این دلیل نمی‌شود عمل آنها برای ما حجیت خبر واحد درست کند.

[توجیه اجماع علامه]

الا ان یقال بعضی از کتابها دارد اللهم الا ان یقال، مگر دست به دامن خدا بشویم که از یک راهی بتوانیم این اجماع علامه را درست کنیم تا حالا خرابش کردیم حالا ایشان می‌گوید شاید مقصود علامه این است ما وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم امیرالمومنین مسائل مهمتر از این را تذکر دادند می‌دانید که در آن موقع قضیه خلافت و ولی امر مسلمین خیلی داغ بوده بازارش. با آن داغی با آن جو خطرناک اختناق معذلک حضرت همیشه می‌گفتند حق مرا اینها خوردند اینها غاصبند اولی و دومی و سومی و همه غاصبند اینها را تصریح می‌کردند حجیت خبر واحد که آنجور نیست مسئله‌ای اگر خلاف اعتقادی بوده امیرالمومنین حرف می‌زدند نه خودشان اصحابشان هم همینجور. سلمان اباذر مقداد اینها تا پنج شش ماه سخنرانی می‌کردند منتها ابوذر خیلی حزب اللهی بوده داد و بیداد و فحش و خلاصه شعار می‌داده سلمان فقیهانه حرف می‌زده. واقعا امیرالمومنین توی دنیا از اول خلقت تا آخر خلقت نمی‌آید ابوذر خیلی شعار می‌داد خیلی انقلابی داغ بود حضرت می‌گفت اباذر فحش نده نقطه ضعفها را بشمار نقطه ضعف معاویه را بگو فحاشی چیه، چرا انسان شعار بی‌خودی بده، معاویه اینجور دارد خیانت می‌کند سلمان از این قبیل بود سلمان فقیهانه می‌آمد جواب می‌داد یعنی هر جا که مسلمانها جمع می‌شدند سلمان می‌آمد سخنرانی می‌کرد می‌گفت ۱۲۰۰۰۰ هزار جمعیت بودند پیغمبر امیرالمومنین را معرفی کردند چرا زیر دیگران رفتید. یک کلمه هم فارسی روز آخر گفت. گفت مردم کردید و نکردیم نمی‌دانید چه خاکی به سرتان کردید. سلمان بین اصفهان و شیراز است. جی. جی بین اصفهان و شیراز سلمان مال اینجاست فارسی خوب بلد بوده در طول مدتی که در مدینه بود این یک کلمه فارسی را گفت: کردید و نکردیم نمی‌دانید چه کردید یا مثلا چه خاکی بر سرتان کردید. الآن یادم افتاد که امام صادق هم فارسی حرف زدند در بحار من روایتش را دیدم حضرت امام صادق فرمودند مال باد آورده را باد هم می‌برد خیلی ماها این را می‌گوییم. عین همین تعبیرا را. مال باد آورده را باد هم می‌برد خدا هم فارسی حرف زده وقتی حضرت آدم را خلق کرد به حضرت آدم خطاب کرد گفت با این یک مشت خاک غیر رحمت چه کنم. خدای متعال هم یک کلمه فارسی حرف زده و آن این است که اظهار رحمت کرده. این یک کف خاک ضعیف است با این کف خاک غیر رحمت چه کنم. علی کل حال سلمان اباذر مقداد خود آقا امیرالمومنین اینها می‌آمدند مسائل داغ داغی که برخلاف مصلحت آن روز بود می‌گفتند این که مسئله‌ای مهمی نبود. می‌خواهیم درستش کنیم. می‌خواهیم بگوییم درست است حضرت ساکت بودند این دلیل بر حجیت است، چرا؟ برای اینکه اگر ساکت بودند معلوم می‌شود که عیبی ندارد نه اینکه می‌ترسیدند نه اینکه می‌ترسیدند والا اگر می‌ترسیدند که آن مسائل ولائی و ولی امر مسلمین و غاصب بودند و اینها را مطرح نمی‌کردند پس با این خصوصیات که مسائل مهمتر از اینها را حضرت گوشزد می‌کردند بدون پروا چون مربوط به اعتقادات بود این دیگر خیلی راحت‌تر از آن است که مردم نکنید این کارها را، ولی ما یک جا هم نشنیدیدم که امیرالمومنین فرموده باشند به خبر واحد عمل نکنید. پس چی؟ از عمل صحابه پیغمبر و عمل اهل مدینه به خبر واحد و سکوت امیرالمومنین کشف می‌کنیم که این کار مورد رضای معصوم بوده.

اللهم الا ان یقال مگر اینکه بیاییم اینجوری درست بکنیم بگوییم لو کان عملهم بگوییم اگر عمل اهل مدینه عمل صحابه کان منکرا اگر این منکر بود لم یترک الامام النکیر، مفعولش دو سه کلمه بعد است یعنی امام ترک نمی‌کردند انکار را، نه تنها خودشان بل و لا اتباعه من الصحابه نه خودشان نه آن اصحابشان مثل سلمان و اباذر اگر این یک کار منکری بود ترک نمی‌کردند انکار را بر عاملین به خبر واحد. چرا ترک نمی‌کردند؟ اظهارا للحق حق را می‌گفتند ولو گمان هم نداشتند آنها قبول می‌کنند، نکنند، اینها وظیفه خودشان را انجام می‌دادند اظهارا للحق و ان لم یظنوا الارتداع ولو گمان ارتداع هم نداشتند یعنی ولو گمان هم نداشتند که اینها مرتدع می‌شوند و قبول می‌کنند اگر منکر بود می‌گفتند، چرا؟ اذ لیست هذه المسئله یعنی مسئله حجیت خبر واحد لیست باعظم من مساله الخلافه اینکه دیگه از مسئله خلافت مهمتر نبود. مگر مسئله خلافت چه جور بود؟ انکرها علیهم خود حضرت انکار می‌کرد بر اینها، انکرها علیهم من انکر انکار می‌کردند خلافت آنها را به عنوان غاصب اینها را اسم می‌بردند انکار می‌کردند من انکر، که من انکر خود حضرت خود حضرت با آن چند نفر بزرگوار. اینها همه انکار می‌کردند لاظهار الحق برای اینکه حق روشن بشود و دفعا لتوهم دلاله السکوت علی الرضا که آیندگان نیایند بگویند اگر آنها غاصب نبودند اینها ساکت نمی‌شدند برای اینکه این توهم برای بعدها نشود همان موقع عنوان غاصبین را به اینها می‌گفتند و از حق خودشان دفاع می‌کردند می‌گفتند حق من از بین رفته فعلا هم که اینها حکومت تشکیل دادند اسم اسلام روی آن است ما هم مخالفت نکنیم ولی تذکر را می‌دادند ولی اینجا تذکری ندادند از اینکه تذکری ندادند می‌فهمیم این کار ممضای ایشان بوده و نتیجتا آقا چه شد؟ با وجه پنجمی حجیت خبر واحد غیر علمی ثابت شد

مطيعا ؛ ولذا يعوّلون عليه (١) في أوامرهم العرفيّة من الموالي إلى العبيد ، مع أنّ قبح التشريع عند العقلاء لا يختصّ بالأحكام الشرعيّة.

وأمّا الاصول المقابلة للخبر ، فلا دليل على جريانها في مقابل خبر الثقة ؛ لأنّ الاصول التي مدركها حكم العقل ـ لا الأخبار ؛ لقصورها عن إفادة اعتبارها ـ كالبراءة والاحتياط والتخيير ، لا إشكال في عدم جريانها في مقابل خبر الثقة بعد الاعتراف ببناء العقلاء على العمل به في أحكامهم العرفيّة ؛ لأنّ نسبة العقل في حكمه بالعمل بالاصول المذكورة إلى الأحكام الشرعيّة والعرفيّة سواء.

وأمّا الاستصحاب ، فإن اخذ من العقل فلا إشكال في أنّه لا يفيد الظنّ في المقام. وان اخذ من الأخبار فغاية الأمر حصول الوثوق بصدورها دون اليقين.

وأمّا الاصول اللفظيّة كالإطلاق والعموم ، فليس بناء أهل اللسان على اعتبارها حتّى في مقام وجود الخبر الموثوق به في مقابلها ، فتأمّل.

٥ ـ إجماع الصحابة على العمل بخبر الواحد

الخامس :

ما ذكره العلاّمة في النهاية : من إجماع الصحابة على العمل بخبر الواحد من غير نكير ، وقد ذكر في النهاية مواضع كثيرة عمل فيها الصحابة بخبر الواحد (٢).

التأمّل في هذا الوجه

وهذا الوجه لا يخلو من تأمّل ؛ لأنّه : إن اريد من الصحابة العاملين

__________________

(١) في (ص) و (ل) بدل «يعوّلون عليه» : «يقولون به».

(٢) نهاية الوصول (مخطوط) : ٢٩٥.

بالخبر من كان في ذلك الزمان لا يصدر إلاّ عن رأي الحجّة عليه‌السلام ، فلم يثبت عمل أحد منهم بخبر الواحد ، فضلا عن ثبوت تقرير الإمام عليه‌السلام له.

وإن اريد به الهمج الرعاع الذين يصغون إلى كلّ ناعق ، فمن المقطوع عدم كشف عملهم عن رضا الإمام عليه‌السلام ؛ لعدم ارتداعهم بردعه في ذلك اليوم.

ولعلّ هذا مراد السيّد قدس‌سره ، حيث أجاب عن هذا الوجه : بأنّه إنّما عمل بخبر الواحد المتأمّرون الذين يتحشّم (١) التصريح بخلافهم ، وإمساك النكير عليهم لا يدلّ على الرضا بعملهم (٢).

إلاّ أن يقال : إنّه لو كان عملهم منكرا لم يترك الإمام بل ولا أتباعه من الصحابة النكير على العاملين ؛ إظهارا للحقّ وإن لم يظنّوا الارتداع ؛ إذ ليست هذه المسألة بأعظم من مسألة الخلافة التي أنكرها عليهم من أنكر ؛ لإظهار الحقّ ، ودفعا لتوهّم دلالة السكوت على الرضا.

٦ ـ دعوى إجماع الإماميّة على وجوب الرجوع إلى الأخبار المدوّنة

السادس :

دعوى الإجماع من الإماميّة حتّى السيّد وأتباعه ، على وجوب الرجوع إلى هذه الأخبار الموجودة في أيدينا المودعة في اصول الشيعة وكتبهم.

__________________

(١) كذا في (ر) ، وفي غيرها : «يتجشّم».

(٢) انظر الذريعة ٢ : ٥٣٧.