درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۰۴: خبر واحد ۵۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله وصلی الله علی محمد وآله ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

بعد از اینکه انسان تعجب میکند که چطور یک استاد و شاگرد بر خلاف هم ادعای اجماع مخالف میکنند ایشان به فکر جمع می‌افتند یک جمع اینکه بیاییم بگوییم اینها اجماعهایشان تتبعی نیست که شما تعجب بکنید چطور این تتبع کرده اقوال علماء را ادعای اجماع کرده اینجور وآن آقا هم تتبع اقوال علماء کرده بر خلاف آن ادعای اجماع میکند خوب تعجبی قدری اینجا میآید ولی ایشان میگوید نه اینها اجماع حدسی اجماع تتبعی نیست که شما آنجور خیال بخواهید بکنید پس نتیجتاً یک همچین اجماعی او پهلوی خودش حدس زده علماء به خبر واحد عمل میکنند برای آن جهت است رو آن حدسش ادعای اجماع اونجوری کرده آن آقا هم اونجوری حدس زده ادعای اجماع اونجوری کرده پس تعجبی ندارد ولی ایشان این جمع را با یک کلمه خرابش کرد نه سید مرتضی یک جمله‌ای دارد که ازش استفاده میشود اجماع تتبعی است واو این است که شددالعلماء یعنی بنحو مبالغه خیلی شدید انکار کردند وآمدند گفتند خبر واحد حجت نیست از این جمله آدم استفاده میکند که ایشان تتبع کرده وصرف حدس نیست با این مطلب جمع اول بهم خورد منتهی ایشان یک چند کلمه‌ای راجع به این مطلب حالا میخواهد صحبت بکند تا برسیم به جمع دوم ایشان میفرماید که این آقایی که سید مرتضی میگوید شددوا الانکار بنحو مبالغه رد کردند عمل به خبر واحد را شیخ طوسی فرموده این خبر واحدهای عامه است یعنی اگر علمای ما گفتند خبر واحد حجت نیست خبر واحدی که آنها نقل بکنند شیخ یک همچین جوابی دادند صاحب معالم از این جواب خوشش نیامده میگوید این مبالغه‌ها که مال آنها نیست آنها خبرشان از اصل باطل است برای اینکه فاسقند عادل نیستند وما عدالت را معتبر میدانیم آن شدت انکارها مال خبر واحد امامیه است به شیخ طوسی میگوید چرا شما اینها را منصرف کردید به خبر واحد آنها صاحب معالم یک همچین اشکالی به شیخ طوسی کرده ایشان دفاع میکنند میگویند بله خبر آنها از اصل باطل هست ولی اینها که نمی‌توانستند اظهار بکنند در مقام تقیه بوده نمی‌توانسته به آنها بگوید این خبری که شما بر خلاف ما میگویید شماها فاسقید خبرتان بدرد نمی‌خورداین یک پوششی بوده خلاصه این مذهب یعنی عدم حجیت خبر واحد این یک پوششی بوده یک سپری بوده برای حفظ جانشان پس نتیجتاً حرف شیخ طوسی درست است این سه چهار کلمه به مناسبت آن نعم لا یناسب صحبت شد.

برویم سراغ جمع دوم جمع دومی که ایشان دیروز کردند نتیجه‌اش این است یکی از این دو اجماع را تصدیق میکنیم یکیش را تکذیب میکنیم یعنی به این معنا یکیش را خودش را دربست قبول میکنیم ولی آن دیگری را قبول نمی‌کنیم تأویل میبریم مثلاً سید مرتضی چه ادعایی کرده اجماع ایشان قولی است گفته علماء گفتند خبر واحد حجت نیست قولی خوب این را تصدیق میکنیم اما اجماع شیخ طوسی را یک جوری تأویل میکنیم که هماهنگ مذهب سید بشود یعنی الان اجماع شیخ طوسی را یک جوری میخواهیم معنا کنیم که شیخ طوسی هم عین سید مرتضی میشود چکار میکنیم میگوییم شیخ طوسی فرموده اجمع العلماء که به خبر واحد عمل میکنند خوب عمل مجمل است مجمل را باید قدر متیقنش را گرفت باید بگوییم آن علماء که به خبر واحد عمل میکنند خبرواحد مقرون به قرینه علمیه است اصلاً قانون مجمل این است هر وقت چیزی را گفتند مجمل است آنجا شما باید اخذ به قدر متیقن بکنید خوب چکار کردیم اینجا اجماع سید را میگیریم که شددالعلماء انکرالعلماء گفتند خبر واحد بدون قرینه علمی حجت نیست شیخ طوسی را هم یک کاری کردیم هم عقیده با ایشان شد یعنی اگر علماء عمل میکنند به خبرواحد محفوف به قرینه علمیه عمل میکنند پس شیخ طوسی شد عین سید مرتضی باهم نزاع ندارندیا به عکس سید را مثل شیخ قرار میدهیم یعنی تصدیق میکنیم اجماع شیخ را سید را یک جور معنا میکنیم که هم مرام بشود با شیخ طوسی چه جور میگوییم سید که فرموده علماء انکروا شدد الانکار که خبر واحدحجت نیست اطلاقش را نمی‌گیریم چون اطلاقش این است که هر خبر واحدی ولی نه، اطلاقش را نمی‌گیریم میگوییم سید که فرموده علماء این جوری گفتند خبر واحد غیر علمی حجت نیست مقصودشان خبر واحد‌های سنی هاست آنها را میگویند حجت نسیت والا اگر مال شیعه باشد حجت است چی میشود یعنی ایشان هم مثل شیخ طوسی میشود اینهم جمع دیروز آن جمع اولی جمع دومی که خلاف ظاهر است آن جمع اولی خلاف ظاهر نیست ولی خلاف انصاف است یعنی جمع اولی که شیخ را مثل سید قرار بدهیم آن جمع اولی خلاف انصاف است برای اینکه ما بعدها شش هفت تا قرینه برای شما میآوریم که این حرف سید مرتضی درست نیست که ایشان گفته خبرواحد وقتی حجت است که محفوف به قرینه علمیه باشد پس این راهم بگذاریم کنار پس جمع دوم هم نتیجتاً بهم خورد.

۲

جمع سوم

برویم سراغ جمع سوم جمع سوم این جور است خوب بله سید فرموده خبر باید مقرون به قرینه علمی باشد ولی علم را باید ببینیم معنایش چیست آقای سید مرتضی که هی دم از علم میزند اول باید ببینیم ایشان علم را چه جوری معنا کرده به ذریعه مراجعه میکنیم جلد یک صفحه بیستم البته این ذریعه که من آدرس میدهم این سی و پنج شش سال پیش در دانشگاههای تهران چاپ شده بود من از آن جدیدیها خبر ندارم غرض این آدرسی که من از ذریعه دارم میدهم سی و هفت هشت سال پیش حدوداً دانشگاه تهران این ذریعه را چاپ کرده بود جلد اول صفحه بیست من آن سابقها آنجا دیدم این جمله را علی کل حال ایشان میفرماید وقتی ما به ذریعه مراجعه میکنیم خود سید علم را اطمینان معنا میکند العلم هوما یقتضی سکون النفس علم یعنی چیزی که انسان نفسش آرامش پیدا بکند یعنی اطمینان پیدا بکند تمام شد دیگرقضایا اگر واقعاً علم معنایش اطمینان باشد این استاد وشاگرد یکی میشوند سید که هی دم از علم میزند خبر باید علمی باشد یعنی باید انسان سکون نفس داشته باشد باید اطمینان داشته باشد وثوق داشته باشد به صدور این خبر خیلی خوب شیخ چی می‌فرماید شیخ میفرماید خبر واحد ثقه عادل امامی سدید نظرتان آمد یک سدید هم داشت خوب شیخ طوسی هم یک همچین خبری را حجت میداند خوب یک همچین خبری اطمینان میآورد اگر یک خبری راویش ثقه بود عادل هم بود امامی هم بود سدید هم بود یعنی اهل کثرت اشتباه و سهو نبود قهراً چنین خبری برای انسان اطمینان میآورد ورکون نفس میآورد اگر این را گفتیم دیگر تمام میشود قضایا نتیجتاً آنوقت فرقش را بدانید با جمع دیروز جمع دیروز نتیجه‌اش تصدیق یکی بود تکذیب دیگری اما اگر این جمع را بپذیریم تصدیق هردو است غرض این فرق را هم بگذارید جمع دیروزی لازمه‌اش تصدیق یک نفر از آن دوآقا بود تکذیب دیگری چون تأویل می‌بردیم آن دیگری را دیگر یعنی ظاهر حرفش را قبول نمی‌کردیم اما جمعی که امروز میخواهیم بکنیم هر دو یکسانند هم حرف سید رامی پذیریم میگوید باید خبر علمی باشد هم حرف آقای شیخ طوسی را می‌پذیریم که میگوید لازم نیست علمی باشد آنکه میگوید علمی باشد یعنی اطمینان آور باشد ایشان که میگوید لازم نیست علمی باشد یعنی اعتقاد جازم خوب تو ذهن ماها علم یعنی اعتقاد جازم یعنی یقین صد در صد تو ذهن ماها این است شیخ که می‌فرماید لازم نیست علمی باشد یعنی علمی بمعنای اعتقادی یعنی اعتقاد جازم یقین وقطع لازم نسیت خبر آنجوری باشد آنهم که میگوید باید علمی باشد یعنی اطمینان آور باشد حرف هر دویشان را تصدیق کردیم لذا ایشان آخر سر می‌فرماید هذا احسن وجوه الجمع و جمع دیگری که ما میتوانیم بین این دو قول بکنیم بوجه آخر بنا شد این احسن را آخر بکنید یک وجه سومی هم هست و آن این است که مراد سید قدس سره من العلم الذی ادعاه فی صدق الاخبار که ایشان ادعا کردکه باید ما علم داشته باشیم به صدق اخبار یعنی باید یقین کنیم ظاهرش این است یعنی یقین صددرصد ولی میگوییم نه همین اطمینان به صدق لذا اطمینان را میگویند علم عرفی نه شما اگرصدی هشتاد به یک مطلبی معتقد بودید میگویند این آقا علم دارد خلاصه مقصود از علم در کلام سید یعنی علم عرفی نه علم حقیقی که احتمال خلاف هم درش داده نشود آن علمی که سید ادعا کرده در صدق اخبار علم معتبر است اطمینان است رکون نفس است وثوق به صدوراست اینها همه عبارت اخری است‌ها اطمینان، رکون نفس، وثوق به صدور، چون ایشان بعداً دیگر اسم اطمینان نمی‌آورند وثوق میگویند اون وثوق ورکونی که ایشان بعداً میگویند همین اطمینانی است که الان داریم میخوانیم فانّ (جواب یک سؤال) نه دیگر این حرف درست نیست عرض کردم علم عرفی است اطمینان علم عرفی است یعنی وقتی به ما میگویند باید علم داشته باشید یعنی عرف شما را عادل بداند من اگر صدی هشتاد معتقدم که الآن زید فوت شده پس من عالمم الآن زیدفوت شده صدی هشتاد صدی نود آخه علم واقعی صددرصد است یعنی یک سر سوزن احتمال خلاف هم دیده نشود اینجوری نیست واقعاً آنهم یک معنای علم است اما این علمی که سید میگوید علم عرفی است و علم عرفی یعنی اطمینان به صدق یعنی وثوق به صدور لذا ایشان میفرمایند حالا از کجاشما این حرف را می‌زنید از کجا شما میگویید سید مقصودش از علم اطمینان است میگوید حکایت شده است از سید چون عرض کردم این از آن مخفیات است ایشان دیگر ذریعه را حتماً نداشته شیخ انصاری برایشان حکایت کردند از سید قدس سره در تعریف علم درکتاب ذریعه جلد یک صفحه بیست گفته، اِنّه یعنی ان العلم علم چیزی است که اقتضی سکون النفس علم آن است که نفس انسان را آرامش بدهد به آن میگویند علم وهو الذی و اطمینان است اطمینان و سکون و رکون ووثوق و اینهاهمه یک عبارت است وهوالذی وهمین علم است که ادعا کردند بعضی از اخباریین ادعا کردند ان مرادنا بالعلم بصدور الاخبار هو هذا المعنی از بعضی از اخباریین نقل شده آخه آقایان اخباری میگویند خبری حجت است که علم به صدور بعد این آقای بزرگ اخباری آمده گفته مرادنا، ما که هی به شما می‌گوییم علم به صدور داشته باشید یعنی اطمینان به صدق یعنی وثوق به صدور وهو الذی یعنی همین اطمینان و وثوق ادعا کردند بعضی از اخباریین گفتند مراد ما به علم به صدور اخبار هو هذاالمعنی لاالمعنی الذی لا یقبل الاحتمال اصلاً رأساً یعنی اصلاً یعنی آن یقین صددرصد که احتمال خلاف هم ندهیم یک درصد آن علم راما نمی‌گوییم ما اصلاً میگوییم امکان نداردآدم علم صددرصد پیدا بکند که این اخبار صادر از معصوم است بطوری که یک سر سوزن احتمال خلاف ندهند اصلاً نمی‌شود این مطلب پس این آقای بزرگ اخباری میگوید اگرما میگوییم در خبر علم به صدور معتبر است مقصودمان اطمینان به صدق است وثوق به صدور ورکون نفس است خوب این حالا بعض الاخباریین کیه بعضی‌ها میگویند مقصود صاحب وسائل است جلد بیستم فائده دهم بعضی میگویند مقصود صاحب حدائق است در کتاب دررالنجفیه صاحب حدائق کتاب مهمش حدائق است بنام صاحب حدائق معروف است از اخباریین هم هست از بزرگان اخباریین است ایشان یک کتاب دیگری هم دارد دررالنجفیه صفحه ۶۳ در آن صفحه ۶۳ عبارت ایشان این است ما که میگوییم علم، علم یعنی سکون نفس مقصود ما از علم این است که اگر به شما میگوییم باید علم به احکام داشته باشید یعنی باید اطمینان داشته باشید به احکام غرض بعضی‌ها گفتند مقصود صاحب وسائل است شیخ حر عاملی در کتاب وسائل جلد بیستم این وسائلهای قدیمی فائده دهم بعضی‌ها گفتند مقصود صاحب حدائق است منتهی در کتاب درالنجفیه‌اش صفحه ۶۳ ولی من به هیچ کدام اینها قانع نشدم هنوز هنوز نتوانستم قانع بشوم که یکی از این دو بزرگوار مقصود است چرا برای اینکه وحید بهبهانی یک جمله‌ای تو کلامشان دارند مرحوم وحید بهبهانی در کتابشان فرمودند بعضی از بزرگان اخباریین آخه وحید بهبهانی زمان همین آقایان بوده یعنی زمان صاحب حدائق بوده زمان صاحب وسائل بوده ایشان تو کلامش میگوید بعضی از بزرگان اخباریین معلوم میشود مال جلوتر است بعضی از بزرگان اخباریین گفتنداصلاً علم لغتاً دو معنی دارد من دنبال آن میگردم هنوز پیدا نکردم غرض اگر یک همچین اخباری پیدا کردید که این عبارتش بود اگر آقایان به ما بگویند یک جایزه حسابی خلاصه میدهیم چون من خیلی وقت است که دارم میگردم بعضی‌ها گفتند صاحب وسائل بعضی‌ها گفته‌اند صاحب حدائق ولی یک عبارتی آقای وحید دارد معلوم میشود یک کسی دیگر است اینها همین مقدار گفتند ببینید دررالنجفیه را ایشان میگوید مراد ما از علم اطمینان است اما دیگر نمیگوید علم دو معنا دارد باید ما دنبال یک اخباری بگردیم گفته اصلاً علم دو معنا دارد آخه ما تاحالا چه میگوییم، میگوییم علم معنایش یقین است اما اینجا مقصود از علم اطمینان است ما تا حالا داریم این را میخوانیم ولی آن آقای اخباری بالاتر از این میگوید، میگوید اصلاً علم دو معنا دارد اصلاً در کتاب لغت علم دو معنا دارد یک معنای علم اعتقاد جازم صددرصد یک معنای علم هم اطمینان است غرض این حرف آقای وحید بهبهانی من را به شبهه انداخته یعنی این آدرسهایی که دادند که صاحب حدائق است یا صاحب وسائل است من نمی‌توانم قانع بشوم برای اینکه اینها از این حرفها نزده‌اند اینها فقط گفته‌اند علم بمعنای اطمینان اما اینکه علم لغتاً دوتا معنا داشته باشد یعنی در لغت مشترک لفظی است یکبار علم را وضع کردند برای یقین صددرصد یکبار وضع کردند برای اطمینان اگر آن راآقایان پیدا کردند خیلی ممنون میشوم چون عرض کردم من سالها است دارم دنبال این میگردم و هنوز پیدا نکردم خوب حالا هر چی بالاخره ما فعلاً حرفمان رابگذرانیم هوالذی یعنی همین اطمینان همان معنایی است که بعضی از اخباریین گفته‌اند مراد ما به علم به صدور اخبارما که میگوییم باید علم پیدا کنیم به صدور اخبار همین اطمینان مقصود است نه آن اعتقاد جازم ویقین صددرصدخوب حالا که علم اطمینان شد میخواهیم چکار کنیم حالا میخواهیم آقای شیخ را با آقای سید آشتی بدهیم بگوییم این دو تاپس هیچ اختلافی باهم ندارند لذا میگوید فمراد الشیخ قبل از اینکه وارد این مطلب بشوم یک جمله‌ای عرض بکنم نظرتان هست چند روز قبل عبارت شیخ طوسی را ما خواندیم یک آقایی گفته بود چی گفته بود تمام این اخبار ما محفوف به قرینه علمیه است از کتاب و سنت و عقل واجماع و تواتر نظرتان هست یک آقایی یک همچین ادعایی کرده بود آخر شیخ طوسی فرموده بود لازم نیست قرینه علمیه خبر واحد بی‌قرینه هم حجت است آن، ان قیل آخری یک نفر اشکال کرد نخیر تمام این اخباری که ما داریم تماماً محفوف به قرینه علمیه است یعنی اگر خودش هم علمی نیست قرائن علمیه دارد از راه کتاب و سنت و اجماع و چی تواتر آنوقت من چی گفتم آنروز من گفتم آین تواتر باید اشتباه باشد چرا برای اینکه تواتر جزو همان سنت است چون سنت بر دو قسم است خبر واحد خبر متواتر پس سنت متواتر یک قسمی از سنت است قسم شئ را نمی‌توان قسیم شئ قرار داد یعنی یک قسم از سنت را بیاوریم مقابل سنت قرار بدهیم قسم شئ نمیشود ثسیم شئ باشد این یک اشکال من یک اشکال هم آنروز گفتم، گفتم بعدها شیخ انصاری همین عبارت را نقل میکند وبه جای تواتر عقل میگوید اینجا همان جاست خوب پس بنابر این تو ذهنتان باشد کانه فرض بکنید که شیخ طوسی آنروز چی گفته گفته بود تواتر فرض بکنیم که عقل گفته چون ایشان میگوید مراد شیخ آنجا را میگوید میگوید مراد شیخ که آنروز گفت اخبار ما محال است آن صد هزار اخبار ما همه محفوف باشند به قرینه علمیه از طریق کتاب وسنت و اجماع و عقل فرض بکنیم پس فرض بکنید که آنروز شیخ طوسی عقل گفته حالا ذهنتان را آماده بکنید برای مطلب میخواهیم چکار بکنیم شیخ آنروز چه فرمود آن آقا که میگفت تمام اخبار ما محفوف به قرینه علمیه است از کتاب وسنت واجماع و عقل شیخ طوسی چی فرمودند فرمود محال این مطلب مگر ما چند تا آیه قرآن داریم حرفهای آنروز صد هزار مثلاً ما روایات داریم آنوقت چطور میشود از راه این چند تاما علم قطعی صددر صدپیدا بکنیم به صدق آن اخبارخوب آنروز این حرف را زدحالا که علم شده اطمینان چی باید معنا کنیم حالا میخواهیم حرف شیخ را بگوییم شیخ کانه علم شده اطمینان میگوید حالا میخواهیم حرف آنروز را به زبان اطمینان بگوییم شیخ آنروز فرمودند محال است که آدم اطمینان پیدا بکند علم را داریم اطمینان معنا میکنیم محال است آدم اطمینان پیدا بکند به صدق آن صدهزار روایات از طریق کتاب و سنت و عقل و اجماع خوب یعنی چه یعنی از راه اینها محال است اطمینان از راه دیگر ممکن است یعنی از راه عدالت راوی الان یک راوی ثقه از شیعه من از راه ثقه بودن و عادل بودن این اطمینان به صدق پیدا کردم دوباره عرض میکنم حساس است وا عبارت آنروز را بکنید عدل این یک مطلب علم آنروز را هم بکنید اطمینان این دو مطلب حالا میخواهیم شیخ را مثل سید قرار بدهیم سید می‌فرماید خبرواحد اطمینانی حجت است شیخ طوسی چه میفرماید، میفرماید محال است تمام آن صدهزار اخبار راما اطمینان به صدقش داشته باشیم از راه کتاب و سنت وعقل واجماع یعنی چی یعنی آن محال است از غیر این راهها ممکن است یعنی از راه غیر کتاب و سنت عقل واجماع ممکن است من اطمینان پیدا کنم به صدق خبر از چه راهی از راه وثاقت از راه عدالت اگر این جور معنا کردیم علم شد اطمینان شیخ طوسی هم عین سید مرتضی می‌شود خبرهای مفید للاطمینان ولو اطمینان از غیر کتاب وسنت و عقل واجماع باشد یعنی ازراه وثاقت راوی از راه عدالت راوی اگر این حرف را آوردیم حالا عنایت بفرمایید مراد الشیخ من تجرد هذه الاخبار آن صدهزار اخباری که مثلاً ما آنروز مثال زدیم مراد شیخ که گفت مجرد است آن صدهزار اخبار عن القرائن الاربع مرادش تجرد‌ها این کتابها تو حاشیه رفته مرادش تجرد آن اخبار است از قرائنی که ذکر کرده آنروز چی ذکر کرده آنروز شیخ طوسی موافقت کتاب سنت اجماع دلیل عقل یعنی شیخ طوسی که آنروز به ما گفت آن صدهزار خبر نمیشود محال است چه انسان از راه کتاب وسنت و عقل واجماع علم پیدا کند به صدق آنها آنوقت که امروز اطمینان معنا میکنیم درست میشود لذا میفرماید مراد سید هم همین است پس نتیجتاً آقا معنای شیخ چی شد کانه شیخ طوسی فرموده محال است آن صد هزار روایات ما اطمینان به صدقش پیدا کنیم ازاین چهار راه یعنی چی یعنی از غیر این چها راه ممکن است از این چهار راه محال است که آدم اطمینان پیدا بکند به صدق آن صد هزار اخبار والا از غیر این چهار راه ممکن اطمینان از چه راهی از راه وثاقت از راه عدالت نتیجتاً شیخ طوسی شد عین سید مرتضی خوب این مراد شیخ. مراد سید هم از آن قرائنی که ادعا کرده در آن عبارت متقدمه مسئله تبانیات این احتفاف مفعول ادعا است مقصود سید که ادعا کرده احتفاف اکثر اخبار را به قرائن یعنی امور موجبه وثوق للاطمینان وثوق واطمینان یکی است یعنی اموری که موجب اطمینان است حالا یا از راه راوی یا از راه روایت چون میدانید یک وقت اطمینان ازراه راوی مثلاًرجالیین میگویند این آقا ثقه است خوب آنهم از راه راوی وثوق پیدا میکند به صدق این یک وقت نه راوی را نمی‌شناسد از راه روایت وثوق پیدا میکند میدانید مثل کدام روایت، روایت امام حسن عسکری سلام الله علیه که خواندیم که علامه گفته بود چی گفته بود این راویانش مجهول اند یعنی وثوق راوی ندارند اما شیخ چی فرمود گفت هذا یرووه منه آثار الصدق صدق ازش میریزد به این میگویند وثوق روایت دقت کردید یک وقت ما میگوییم این روایت موثوق اصدور است چون راویش عادل است مثلاً راویش زراره است اما روایت امام عسکری که آنروز خواندیم یک صفحه بود خوب راویش راکه گفتیم نمی‌شناسیم به قول علامه راویش را نمی‌شناسیم اما شیخ فرمود چی ولو راوی این خبر را ما نمی‌شناسیم نمی‌دانیم موثق بوده یا نه ولی اثر صدق از این روایت دارد می‌ریزد خوب این معنایش وثوق روایت است ایشان میگوید ما در عمل به روایت وثوق میخواهیم حالا یا از راه راوی که روات رجال بگویند این راویش ثقه است یا از راه روایت مثل آن روایت امام عسکری عليه‌السلام که قبلاً خواندیم پس سید مرتضایی که ادعی احتفاف اکثر الاخبار بالقرائن آمده گفته اکثر اخبار ما محفوف به قرائن است مقصود از آن قرائن اموری است که موجب اطمینان بشود موجب وثوق بشود حالا یا به سبب راوی یا به سبب روایت خلاصه موجب وثوق یعنی چی یعنی بمعنی سکون النفس اما اطمینان باید آدم وثوق داشته باشد به روایت به این معناست یعنی آرامش نفس بهما یعنی نفس انسان آرام بشود به سبب راوی یا به سبب روایت و رکونها یعنی رکون نفس رکون النفس الیهما نفس انسان خلاصه آرامش پیدا بکند رکون و اعتماد داشته باشد به آن راوی وروایت وحینئذٍ خوب ببینید مطلب تمام شد دیگه وحینئذٍ یعنی حین اراده الاطمینان من العلم فیحمل خوب پس آن انکار امامیه راچکار بکنیم ما تا اینجا گفتیم چی آقا گفتیم اطمینان کافی است علم صددرصدنمیخواهد پس آن مشایخ را چکار کنیم آخه مشایخ چه میگفتند، میگفتند علم صددرصد میگوییم آنها مقصودشان این است یعنی خبر‌های تعبدی حجت نیست بیخودی تعبداً قبول نکن خبر را باید اطمینان پیدا بکنی پس اگر علماء آمدند گفتند علم میخواهیم مقصودشان این است یعنی خبر را تعبداً قبول نکنی‌ها خبر را باید اطمینان به صدورش داشته باشی آنهم نه یک اطمینان آبکی مثل قول سنی‌ها آنها میگویندهمین قدریک رجحان مایی باشد کافی است نه پس نتیجه چی شد آقا برای صدور اخبار اطمینان کافی است پس آن علماء را چکار کنیم مشایخ که میگویند علم میخواهد میگوییم مقصود آنها این است یعنی به خبر تعبداً عمل نکن باید بدانی راویش کی است راویش را باید بشناسی آنهم صدق و رجحان حسابی نه یک رجحان مختص و یک ظن مطلق لذا ایشان میفرماید وحینئذ حالا که این دوتا را باهم نزدیک کردیم مانده اشکال ما برآن مشایخ آن را چکار بکنیم یحمل آن انکار امامیه که آمدند عمل به خبر واحدرا انکار کردند باید حمل کنیم بر انکارشان للعمل بالخبر تعبداً یعنی میخواهند بگویند خبررا تعبداً نمیشود قبول کنیم معنایش را چرا ولی باید بدانیم صادره از معصوم است آنوقت در معنایش تعبد میکنیم اما برای خود قبول خبر تعبد بدرد نمی‌خورد یا نه اگر هم یک رجحانی داری این رجحان مختصری به صدقش علی ما یقوله المخالفون چون عامه میگویند همین یک رجحان مختصر کافی است ایشان میگوید نه آن علماء اگر گفتند خبر واحد حجت نیست تعبدیها راگفتند یااینکه یک رجحان مختصر آدم داشته باشد آنها را آمدند منع کردند والا اگر خبری باشد که انسان اطمینان به صدورش داشته باشد آن مشایخ هم این راانکار نمیکنند.

۳

بهترین وجه جمع

والانصاف خوب چی شد آقا سیدمرتضی که هی دم از علم میزند علم یعنی اطمینان آور خوب خبری هم که شیخ طوسی با آن شرائط حجت میکند اطمینان آور است چه شرائطی بود ثقه عدل امامی سدید یعنی متهم به طعن و اشتباه واینها نباشد این آقا لذا ایشان میفرماید انصاف مطلب این است انه لم یتضح من کلام الشیخ دعوی الاجماع علی ازید از این خبر شیخ طوسی هم بیشتر از این نمیگوید شیخ طوسی هم میگوید ما خبری میخواهیم با این شرائط شیخ بیش از این نمیگوید الموجب لسکون النفس یعنی خبری که موجب سکون نفس بشود ولو از طریق وثاقت راوی وکون الراوی سدیداً فی نقله لم یطعن فی روایته که قبلاً توضیحش راخواندیم.

ولعل هذا الوجه احسن الوجوه قبلیها که نتوانستند جمع بکنند آقای شهاب الدین عاملی اینها ما دوتا جمع کردیم ولی خودمان اشکال کردیم این جمع امروزآقا بهترین جمع است که آدم واقعاً یک قدری تعجب کم بشود چطور میشود که اینها سالها با همدیگر همنشین باشند واین طور باهم اختلاف داشته باشند میگوییم نه او که دم از علم میزند علم اطمینانی است این شرائطی هم که شیخ طوسی برای خبر میگوید اینهاهم اطمینانی است پس کانه سید مرتضی این خبرهای اطمینانی که شیخ حجت میکند ایشان هم حجت میکند لعل هذا الوجه احسن خصوصاً مع ملاحظة تصریح السید فی کلام التبانیات در آن تبانیات چی گفت ایشان گفت اکثراخبار ما علمی است اکثر اخبار یعنی اگر صد هزارتا خبر ما داریم نود هزارتاش علمی است بعد بگوییم مقصودش از علمی یعنی مطمئن الصدور موثوق الصدور منظور است لذا ایشان میفرماید خصوصاً با ملاحظه اینکه سید در آن مسائل تبانیات تصریح کرد گفت اکثراخبار ما متواتره است یعنی علمی است یا محفوف به قرینه علمی است باید بگوییم اطمینان از آنور هم شیخ درمقابلش در کلام متقدم همان آخرین کلام که از ایشان خواندیم ایشان هم انکار کرد این مطلب را گفت امکان ندارد امکان ندارد همه خبرها علمی باشد خوب ایشان هم درست میگوید میگوید امکان ندارد علمی باشد یعنی علمی صددرصد آن که میگوید علمی یعنی اطمینان ایشان هم که نفی میکند آن معنای یقین صددرصد را نفی میکند نتیجتاً هر دو شدند باهم موافق خوب ما بحثمان چی بود آقا نقل اجماعی دیگر (پایان نوار)

۴

ادعای اجماع سید بن طاووس

وممن عطف به هفت هشت صفحه پیش است میخواهیم راجع به اجماعی که ادعای اجماع کردند بر حجیت خبر واحد میخواهیم حرفهایشان رانقل کنیم مال شیخ طوسی خیلی طول کشید ولی مال سید داوود دوسه خط است ازکسانیکه نقل اجماع کرده بر حجیت خبر السید الجلیل رضی الدین بن طاووس یک ذهنتان نرود پهلوی سید رضی این ابن طاووس است رضی لقبش است ایشان از حیث لقب واسم و پدر و جد مثل امام رضا است امام رضا اسمشان چیه علی پدرشان چیه موسی پدر بزرگشان چیه جعفر، علی بن موسی بن جعفر ایشان هم همینطور است علی بن موسی بن جعفر ایشان لقبش رضا است ایشان لقبش رضی الدین علی کل حال خیلی شباهت دارد ایشان در لقب و اسم و فامیل وپدر و پدر بزرگ به امام هشتم و خیلی بزرگوار بوده ایشان سابقه‌اش قبل از علامه است ایشان از مشایخ اجازه علامه است یعنی یکی از مشایخ اجازه علامه همین بزرگوار است غرض سید ابن طاووس ببینیم این بزرگوار این سید جلیل ابن طاووس چرا طاووس میگویند یکی از اجداد ایشان خیلی زیبا بوده اصلاً نظیر نداشته از زیبایی ولی پایش خیلی بی‌ریخت بوده طاووس هم همین طور است دیگه طاووس وقتی افتخار میکند بالش راباز میکند که خودش را نشان بدهد یکدفعه چشمش به پاهاش میخورد خودش را جمع میکند این بزرگوار هم اینجوری بوده پاهای بی‌ریختی داشته کج وکوله بوده ولی قیافه خیلی جالب بوده بهترین اسمی که برایش انتخاب کردند همین طاووس بوده آنوقت دیگه لقب شده برای بچه‌های بعدی هی میگفتند ابن طاووس این آقای ابن طاووس کجا این حرف را زده در کتاب فرج المهموم نسخه جامع المدرسین آدرس داده بود ابن طاووس خوب این را که میدانیم ابن طاووس غرض یک آقای دیگری هم نوشته ما هرچی گشتیم پیدانکردیم من ده پانزده سال پیش خیلی هم گشتم ایشان کتابهایی دارند کتاب دعا دارند بنام اقبال کتاب مقتل دارند بنام لهوف کتاب دیگری دارند جمال الاسبوع این کتاب فرج المهموم فی احوال علماء النجوم صفحه ۴۲ چاپ قم من چون سابق دیده بودم چاپش را فراموش کردم دوباره دیشب رفتم کتاب را تهیه کردم خودم ندارم دیدم نه درست توی ذهنم بوده غرض آن چاپ قم جاهای دیگر را نمی‌دانم فرج المهموم فی احوال علماء النجوم چاپ قم صفحه ۴۲ فصل، خوب در این فصل میخواهد چکار کند آقای سید ابن طاووس آمده طعنه به سید مرتضی خیلی زده گفته آقا این حرفها چیه میزنید شما خبرواحد شیعه عمل نمیکند خبر واحد مثل قیاس می‌ماند خیلی عصبانی ایشان آخه چه حرفی شما از خودتان درآورده‌اید بعد ایشان شروع میکند به نقل مطلب که حالا عبارتش را میخوانیم رد میکند سید مرتضی را میگوید حق با شیخ طوسی است معلوم میشود سید ابن طاووس هم عین علامه فهمیده عین ما فهمیده که شیخ طوسی ایجاب مطلقی است خبرواحد جامع الشرائط را قبول میکند میخواهد محفوف به قرینه علمیه باشد یا نباشد ایشان هم خوب فهمیده مثل علامه حالا این آقای بزرگوارچی فرموده؟ فی جملة کلام مفصل است درجمله کلام یعنی در وسط‌های کلام یطعن فیه علی السید مرتضی طعنه می‌زند به سید مرتضی واین جمله را میگوید می‌گوید لا یکاد ینقضی تعجبی من تعجبم تمام نمیشود چطور سید بزرگوار مرتضی همچین حرفی دارد می‌زند لا یکاد تعجبی ینقضی یعنی نشاید که تعجب من منقضی بشود کیف اشتبه علیه یعنی بر سید مرتضی کأنّ الشیعه لایعمل باخبارالواحد این نسخه‌هایی که دست من است لایعمل است فعل مذکر غلط است آن نسخه‌هایی که دست شماست فعل مؤنث ولی، لا ندارد آنهم غلط است پس لاتعمل من دوباره دیشب برای اینکه وسوسه داشتم دوباره عرض کردم که کتاب را تهیه کردم دیدم نه لاتعمل است پس این باطل است چون فعل مذکر است آنها باطل است برای اینکه لا ندارد البته معنا که خیلی عوض نمیشود پس عبارت صحیح این است وا بعضی از این نسخه‌ها برداشته‌اند گفته‌اند اینجوری بعضی گفته‌اند اونجوری ما باید ببینیم کتاب فرج المهموم چه جوری است ان الشیعة ایشان دارندمیگویند، میگویند چطور مشتبه شده بر سید مرتضی که شیعه لا تعمل باخبار الآحاد فی الامور الشرعیة در مسائل فرعیه خبر واحدحجت است بله در اصول اعتقادیه نه ولی در مسائل فرعیه من تعجب میکنم بعد ایشان ردمیکند ومن اطلع سید ابن طاووس میگوید وا میگوید من الطلع علی التواریخ کسی اگر یک قدری اطلاع تاریخی داشته باشد واخبار را بداند وشاهد عمل ذَوِی الاعتبار ومشاهده بکند آدمهایی که اهل اعتبار را قولشان حجیت دارد وجد یعنی اگریک کسی تتبع بکند وجد، وجد المسلمین والمرتضی بعضی از نسخه‌ها مرتضی را ندارد که میگوید چون ایشان میخواهد بگوید مسلمانها وهمچنین سید مرتضی وعلمای شیعه همه عامل به خبر واحدندوآنوقت اجتهاد کرده‌اند در مقابل نفس گفته‌اند سید مرتضی که عمل نمیکند و خط کشیده‌اند روی مرتضی بابا دارد تو فرج المهموم انسان عبارت راباید نگاه کند غرض این نسخه‌ها درست است که مرتضی را دارد آقای ابن طاووس میگوید چی؟ میگوید آقا همه حتی خودسید مرتضی به خبر واحد عمل میکند یادش نیست دراصول آمده گفته حجت نیست ولی در فروع کثیرمّا اصلاً فتواهایشان خبر واحد است نظیر هم دارد وا همین شیخ انصاری خودمان آقا تو رفقای استصحابی هستند شیخ انصاری عقیده‌اش این است استصحاب فقط در شک در رافع حجت است در شک در مقتضی حجت نیست آقایان یادشان است زیادهم این بحث را کش میدهند ولی تو فقه که وارد میشود استصحاب جاری میکند هم در شک در رافع هم شک در مقتضی مرحوم مجلسی یکی از اشکالاتش این است میگوید من نمیدانم چرا این آقایان اصولیین اینجوریند تو اصول یک حرفی میزنند تو فقه که می‌آیند یادشان میرود غرض شیخ انصاری خودمان این کار را کرده استصحاب در یک جای معینی میگوید حجت است به فقه که میرسد همه جا جاری میکند اینجا هم همین جور سید مرتضی در اصول گفته خبر واحد حجت نیست ولی در باب فروع که رسیده تمام فتاویش مستند به خبر واحد است این آقای بزرگوار هم این را میگوید، میگوید اگر کسی یک کمی تتبع بکند اطلاع پیدا بکند بر وضع تاریخ ووضع مردم، وجد می‌یابد مسلمانها را همه، سید مرتضی علمای شیعه ماضی تمام اینها عاملین، عاملین مفعول دومی وجد است وجد المسلمین عاملین باخبار الآحاد بغیر شبهة عند العارفین کما ذکر شیخ طوسی چرا که محمد ابن طوسی در کتاب عده این حرف را زده وغیر شیخ طوسی معلوم میشود دیگران هم اجماع کردند سیدابن طاووس دارد میگوید وا میگوید این ادعای اجماع منحصر به شیخ طوسی نیست دیگران هم غیر شیخ طوسی از مشغولین بتصفح اخبار الشیعة تصفح یعنی تتبع یعنی شیخ طوسی وغیر شیخ طوسی آنهایی که مشهور به تتبع اخبار شیعه وغیر شیعه از مصنفین هستند بله تمام شد آقا انتهی حرف ایشان بله تمام شد حرف ایشان.

وفیه دلالة حالا شیخ انصاری میفرماید میفرماید ببینید چقدر با قدرت دارد حرف میزند ایشان میگوید هم شیخ طوسی وهم دیگران یعنی همه علماء اینجوری اندحتی خود سید مرتضی هم اینجوری که در امور شرعیه وفروع فقهیه به خبر واحد عمل میکند حالا شیخ انصاری میفرماید وفیه دلاله در کلام این بزرگوار دلالت دارد بر اینکه غیر شیخ طوسی از علمای دیگرهم ادعای اجماع کردند بر عمل شیعه به اخبار آحاد.

۵

ادعای اجماع علامه در نهایه

وممّن نقَل یک نقل دیگر هم دو سه خطی دیگه بخوانیم چون دوسه روز قبل خواندیم نظرتان هست سه چهارروز قبل شهاب الدین چی فرموده بود فرموده بود اخباریین در اصول عقائد به خبرواحد عمل نمیکنند ایشان چه گفت آنروز ایشان گفت نخیر ما حرف شما را قبول نداریم علامه ادعا کرده که اخباریین در اصول عقائد هم به خبر واحد عمل میکنند این را سه چهار روز پیش خواندیم که من عرض کردم می‌آید اصل مطلبش از کسانیکه نقل اجماع کرده علامه است در نهایه ظاهراً نهایت الوصول است که هنوز چاپ نشده رفقاء بشارت دادند که در شرف چاپ است حیث قال آقای علامه درکتاب نهایت الوصول گفته اخباریین منهم، منهم یعنی من العلماءاخباریین از علمای شیعه، منهم یعنی علمای شیعه آقای علامه فرموده اخباریین از علمای شیعه لم یعوَِّّلوا فی اصول الدین و فروعه الا عَلی اَخبارِ الآحاد یعنی تو علمای ما آنهایی که اخباری اند هم در اصول هم در فروع اعتماد میکنند به خبر واحد اما اصولیین منهم، اصولیین از علماء مثل ابی جعفر طوسی عملوا این کتابهایی که دست من است عمل است غلط است بعضی از نسخه‌ها وافقوا دارد حالا یا وافقوا یا عملوا باید جمع باشد این نسخه‌ها که عَمِل است قطعاً غلط است چون برمیگردد به اصولیین. عملوا یا آن نسخه‌ها وافقوا یعنی اصولیین با اینها موافقند در خبر واحد ولی فقط در فروع نه در اصول عقائد اصولیین از علماء مثل ابی جعفر طوسی عَمِل البته میشود درست کرد بگوییم عمل به ابی جعفر برمیگردد ولی چون میگوید اصولیین وابی جعفر ودیگران علی کل حال یا عملوا یا عملا ولم ینکره سوی المرتضی کسی انکار نکرده این حجیت خبر واحد را غیر از سید مرتضی چند روز ما هی گفتیم چی؟ گفتیم علامه درست فهمیده که شیخ طوسی با سید مرتضی مخالفند او میگوید علمی ایشان میگوید علمی هم نیست ایشان میفرماید فقط سید مرتضی است که قبول ندارد خبر واحد را حتی در فروع، در اصول که ما هم قبول نداریم اصول عقاید‌ها در اصول عقائد ما هم قبول نداریم اما علمای ما در فروع انکار نمیکنند فقط سید مرتضی انکارمیکند چرا لشبهة حصلت لهم بخاطر شبهه‌ای که برای اینها پیدا شده نظرتان هست روز اول شبهه رامن گفتم این آقایان چرا آمدند این حرف را میزنند میگویند یک شبهه‌ای برایشان پیدا شده شبهه‌اش این است خیال میکنند تمام اخبار ما مقرون به قرینه علمیه است شبهه سید مرتضی این است نظرتان هست روز اول شیخ طوسی فرمود اجماع علماست که خبر واحد را عمل میکنند فقط بعضی‌ها عمل نمیکنند لشبهة این شبهة ای که علامه دارد میگوید همان شبهة ای است که شیخ طوسی فرموده‌اند شبهه این آقایان چیست؟ اینها خیال کردند تمام این اخباری که در اختیار ماهاست تمام اینها محفوف به قرینه علمیه است لذا گفته‌اند خبری که محفوف به قرینه علمیه نباشد حجت نیست انشاء الله اگر زنده بودیم شنبه پانزده محرم روز دهم فروردین غرض ما اگر انشاء الله اگر زنده بودیم ساعتها را هم توجه دارید من با این چون ساعتهای قم عوض میشود جز این مسجد بعد تو همین ساعت تو همین مسجد همین زمان همین مکان که به ساعت آن موقع مثلاً میشود یازده اما علی کل حال یازده و ده دقیقه شروع میکنیم ولی نه رو ساعت اینجا انشاء الله همان ده و ده دقیقه همین زمان همین مکان علی فرض الحیات اگر هم زنده نبودیم مارا دعا بفرمایید.

فلا بدّ من حمل قول من حكى عنهم السيّد المنع ، إمّا على ما ذكرنا : من إرادة دفع أخبار المخالفين التي لا يمكنهم ردّها بفسق الراوي ، وإمّا على ما ذكره الشيخ : من كونهم جماعة معلومي النسب لا يقدح مخالفتهم بالإجماع.

الجمع بوجه آخر

ويمكن الجمع بينهما بوجه آخر (١) ، وهو : أنّ مراد السيّد قدس‌سره من العلم الذي ادّعاه في صدق الأخبار هو مجرّد الاطمئنان ؛ فإنّ المحكيّ عنه قدس‌سره في تعريف العلم : أنّه ما اقتضى سكون النفس (٢) ، وهو الذي ادّعى بعض الأخباريّين (٣) : أنّ مرادنا بالعلم بصدور الأخبار هو هذا المعنى ، لا اليقين الذي لا يقبل الاحتمال رأسا.

فمراد الشيخ من تجرّد هذه الأخبار عن القرائن : تجرّدها عن القرائن الأربع التي ذكرها أوّلا ، وهي موافقة الكتاب أو السنّة أو الإجماع أو دليل العقل ، ومراد السيّد من القرائن التي ادّعى في عبارته المتقدّمة (٤) احتفاف أكثر الأخبار بها : هي الامور (٥) الموجبة للوثوق بالراوي أو بالرواية ، بمعنى سكون النفس بهما وركونها إليهما ، وحينئذ فيحمل إنكار الإماميّة للعمل بخبر الواحد على إنكارهم للعمل به تعبّدا ، أو (٦) لمجرّد حصول رجحان بصدقه على ما يقوله المخالفون.

__________________

(١) في (ر) و (ص) ونسخة بدل (ت) بدل «آخر» : «أحسن».

(٢) الذريعة ١ : ٢٠.

(٣) وهو المحدّث البحراني في الدرر النجفيّة : ٦٣.

(٤) في الصفحة ٣٢٣.

(٥) في (ت) ، (ص) و (ه) زيادة : «الخارجيّة» ، وفي (ظ) زيادة : «الخارجة».

(٦) في (م) : «و».

والإنصاف : أنّه لم يتّضح من كلام الشيخ دعوى الإجماع على أزيد من الخبر الموجب لسكون النفس ولو بمجرّد وثاقة الراوي وكونه سديدا في نقله لم يطعن في روايته.

هذا الوجه أحسن الوجوه

ولعلّ هذا الوجه أحسن وجوه الجمع بين كلامي (١) الشيخ والسيّد قدس‌سرهما ، خصوصا مع ملاحظة تصريح السيّد قدس‌سره في كلامه بأنّ أكثر الأخبار متواترة أو محفوفة (٢) ، وتصريح الشيخ قدس‌سره في كلامه المتقدّم (٣) بإنكار ذلك.

وممّن نقل الإجماع على حجّيّة أخبار الآحاد : السيّد الجليل رضيّ الدين بن طاوس ، حيث قال في جملة كلام له يطعن فيه على السيّد قدس‌سره :

دعوى ابن طاووس الإجماع على حجيّة الخبر الواحد

ولا يكاد تعجّبي ينقضي كيف اشتبه عليه أنّ الشيعة تعمل (٤) بأخبار الآحاد في الامور الشرعيّة؟ ومن اطّلع على التواريخ والأخبار وشاهد عمل ذوي الاعتبار ، وجد المسلمين والمرتضى (٥) وعلماء الشيعة الماضين (٦) عاملين بأخبار الآحاد بغير شبهة عند العارفين ، كما ذكر محمّد ابن الحسن الطوسي في كتاب العدّة ، وغيره من المشغولين بتصفّح أخبار

__________________

(١) في (ل) : «كلام».

(٢) في (ت) و (ه) زيادة : «بالقرائن».

(٣) في الصفحة ٣١٨.

(٤) في (ر) و (ص) : «لا تعمل».

(٥) شطب على «والمرتضى» في (ت).

(٦) في (ر) : «والماضين».

الشيعة وغيرهم من المصنّفين (١) ، انتهى.

وفيه دلالة على : أنّ غير الشيخ من العلماء أيضا ادّعى الإجماع على عمل الشيعة بأخبار الآحاد.

دعوى العلاّمة الإجماع أيضاً

وممّن نقل الإجماع أيضا : العلاّمة رحمه‌الله في النهاية حيث قال : إنّ الأخباريّين منهم لو يعوّلوا في اصول الدين وفروعه إلاّ على أخبار الآحاد ، والاصوليّين منهم ـ كأبي جعفر الطوسيّ وغيره ـ وافقوا (٢) على قبول خبر الواحد ، ولم ينكره سوى المرتضى وأتباعه ؛ لشبهة حصلت لهم (٣) ، انتهى.

دعوى المحدّث المجلسي الإجماع كذلك

وممّن ادّعاه أيضا : المحدّث المجلسيّ قدس‌سره في بعض رسائله ، حيث ادّعى تواتر الأخبار وعمل الشيعة في جميع الأعصار على العمل بخبر الواحد (٤).

ثمّ إنّ مراد العلاّمة قدس‌سره من الأخباريّين ، يمكن أن يكون مثل الصدوق (٥) وشيخه قدس‌سرهما (٦) ؛ حيث أثبتا السهو للنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والأئمّة عليهم‌السلام ؛ لبعض أخبار الآحاد ، وزعما أنّ نفيه عنهم عليهم‌السلام أوّل درجة في الغلوّ ،

__________________

(١) لم نعثر عليه ، ولا على من حكاه.

(٢) كذا في (ت) و (ه) والمصدر ، نعم «وغيره» من المصدر فقط ، وفي غيرها بدل «وغيره ـ إلى ـ الواحد» : «عمل بها».

(٣) نهاية الوصول (مخطوط) : ٢٩٦.

(٤) انظر البحار ٢ : ٢٤٥ ، ذيل الحديث ٥٥.

(٥) انظر الفقيه ١ : ٣٥٩ ـ ٣٦٠ ، ذيل الحديث ١٠٣١.

(٦) وهو محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد ، انظر نفس المصدر.