درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۰۱: خبر واحد ۵۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در نقل کلمات آقای شیخ شهاب الدین عاملی بود که ایشان فرمودند علامه درست نفهمیده که خیال کرده شیخ طوسی خبر واحد بی‌قرینه را حجت می‌داند همینقدر یک مقدار سطحی نگاه کرده دیده ایشان می‌گوید خبر واحد حجت است دیگر دقت نکرده چه خبر واحدی را می‌گوید شیخ طوسی اگر می‌گوید خبر واحد حجت است خبر واحدی که تمام اصحاب مدون کرده باشند توی کتابهایشان، و تمام اصحاب به او عمل کرده باشند یک چنین خبر واحدی را می‌گوید و چنین خبر واحدی مفید علم است یک خبری که تمام نقل بکنند و همه به او عمل بکنند چنین خبری قطعا مفید علم است پس یک چنین خبری را شیخ طوسی حجت می‌داند و شاهد بر اینکه این اخبار مدونه در کتب علم آور است و خلاصه قرینه قطعیه بر صحتش داریم اینکه اصحاب در اصول عقاید به اینها تمسک می‌کنند اگر اینها علمی نباشد که حرام است و بلکه مستلزم کفر است که انسان اصول عقاید را بیاید با خبر واحد ثابت بکند از اینکه علما، اخباریین استدلال می‌کنند در اصول عقاید به این اخبار، معلوم می‌شود اینها اخبار علمی است و چون علمی است شیخ طوسی هم همینجور خبرها را حجت می‌کند پس نتیجتا حق با صاحب معالم است که می‌گوید شیخ طوسی هم عین سید مرتضی خبر واحد با قرینه را حجت می‌داند نه بی‌قرینه. ولی ایشان دوباره همان جواب قبلی را می‌دهند می‌گویند دیدید که شیخ طوسی سخت انکار کرد گفت امکان ندارد تمام این اخبار واحد ما محفوف به قرینه علمیه باشد و چیزی که ایشان را به اشتباه انداخته این است یک ماده اجتماع هست که هم سید به آن عمل می‌کند و هم شیخ. کدام است: تمام اخبار مدونه در کتب اصحاب خوب بله، هم شیخ به او عمل می‌کند هم سید اما با اختلاف مناط، سید عمل می‌کند به اعتبار اینکه اینها دانه دانه‌اش مقطوع الصدور است محفوف به قرینه علمیه است شیخ عمل می‌کند به اعتبار اینکه اینها جامع الشرایط است شما ثمره اختلاف این دو نفر را بخواهید ببینید ماده‌های اختلاف را نگاه بکنید چون در همین اخبار مدونه بعضی‌هایش هست که احیانا خبر واحد است اما جامع الشرایط است خوب سید عمل نمی‌کند به او چون خبر واحد است اما شیخ عمل می‌کند چون جامع الشرایط است به عکسش ممکن است یک خبری جامع الشرایط نباشد اما قرائن قطعیه بر صحتش باشد خوب سید به او عمل می‌کند و شیخ عمل نمی‌کند صرف اینکه شما می‌بینید اینها در یک ماده اجتماع با هم توافق دارند هم این عمل می‌کند هم او عمل می‌کند این دلیل نمی‌شود که اینها مسلکشان یکی است. تا اینجا خلاصه درس گذشته.

۲

ادامه جواب به مرحوم شهاب الدین عاملی

و اما درس امروز:

ایشان می‌فرماید بله شیخ ادعا کرد که اجماع علماست که به این اخبار مدونه در کتب عمل می‌شود اما این اجماع دلیل نمی‌شود قرینه علمی نمی‌شود برای مقطوع الصدور بودن اینها. من یک شاهد از خارج بیاورم اجماع همه علماست که به ظواهر عمل می‌کنند ظواهر یعنی اطلاقات، عمومات، اگر ما ظاهری داشتیم اطلاقی داشتیم عمومی داشتیم بالاتفاق همه به این ظواهر عمل می‌کنند حالا چون همه به این ظواهر عمل می‌کنند این دلیل می‌شود آن ظاهر بشود مقطوع الدلاله؟ مقطوع الدلاله نمی‌شود نص نمی‌شود ظاهر، ظاهر است یجب نص است اکرم ظهور در وجوب دارد این دو تا با هم خیلی فرق دارد بله ما می‌دانیم بالاتفاق همه به ظهورات عمل می‌کنند یعنی اگر یک اکرم ما داشته باشیم ظهور در وجوب دارد همه به این ظهور عمل می‌کنند اما حالا همه به این ظهور عمل می‌کنند آیا این ظهور می‌شود مقطوع الدلاله؟ آیا این اکرم می‌شود نص؟ اینجور که نیست خوب بله همه به ظواهر عمل می‌کنند اما عمل به ظواهر که آن ظاهر را نص نمی‌کند آن ظاهر را مقطوع الدلاله نمی‌کند اینجا هم همینجور. همه اجماع دارند که به این اخبار مدونه عمل می‌شود حالا چون اجماع داریم همه عمل می‌کنند این دلیل است بر اینکه اینها مقطوع الصدور است این دلیل است براینکه اینها مطابق با واقع است؟ اینجور نیست. خلاصه آقا فرق است حاصل جوابی که به آقای شیخ شهاب الدین عاملی می‌دهیم همین است می‌گوییم آقا فرق است بین حجیت و قطع به صدور. ما اجماع داریم که اینها حجت است خیلی فرق است که آدم بگوید این خبر حجت است چون جامع الشرایط است یا اینکه بگوییم قطع به صدورش داریم قطع داریم اینها مطابق با واقع است اجماع چنین کاری نمی‌کند ما اجماع داریم که این روایات مدونه در کتب اصحاب حجت است ما باید به اینها عمل می‌کنیم همه هم عمل کردند اما آیا این دلیل می‌شود که دانه دانه اینها مقطوع الصحه باشد دانه دانه اینها مطابق با واقع باشد؟ چنین چیزی نیست. حالا عنایت بفرمایید:

ثم آن اجماع اصحابی که ادعاه الشیخ شیخ ادعا کرد شیخ از روز اول ادعا کرد عمل به این اخبار را، یعنی اجماع علماست اجماع اصحاب است به این اخبار مدونه در کتب عمل می‌کنند حالا ایشان می‌فرماید این لایصیر قرینه، رد آقای عاملی، آقای عاملی می‌گفت همینکه اصحاب عمل می‌کنند این قرینه قطعیه است بر صحت اینها ایشان می‌گوید نه، لایصیر قرینه اینکه حالا همه عمل می‌کنند این قرینه نمی‌شود بر صحت این اخبار، یعنی دلیل نمی‌شود بر قطع به صحت، دلیل نمی‌شود برای اینکه اینها مطابق با واقع است این دلیل می‌شود بر اینکه حجت است یعنی از اینکه علمای ما به خبر واحد عمل می‌کنند معلوم می‌شود خبر واحد حجت است خیلی فرق است که آدم بگوید این خبر حجت است تا اینکه بگوید این خبر مقطوع الصدور است مقطوع الصحه است مطابق با واقع است نه اجماع علما بر عمل کردن به این اخبار قرینه علمیه نمی‌شود برای صحت اینها بحیث تفید العلم که آدم علم صد در صد پیدا بکند که حصول اجماع است للشیخ قرینه عامه شما نمی‌توانید بگویید پس شیخ می‌گوید ما قرینه عامه داریم یعنی یک قرینه عامه داریم بر حجیت تمام این اخبار، چون این قرینه عامه است برای صحت تمام این اخبار پس تمام این اخبار می‌شود مقطوع الصدور کیف و قد عرفت، این کتابها واو ندارد یک واو می‌خواهد جمله حالیه است واو می‌خواهد، کیف چگونه این قرینه بشود بر قطع به صحت اینها و حال آنکه قد عرفت انکار الشیخ دیدید که در عبارتهای آخری شیخ انکار کرد فرمود ما قرینه نداریم اصلا امکان ندارد که تمام آن صد هزار اخباری که ما داریم تمام آنها محفوف به قرینه علمیه باشد حتی لنفس المجمعین حتی آن مجمعینی هم که عمل می‌کنند به این اخبار آنها علم ندارند یعنی خود آن مجمعینی هم که به این اخبار عمل می‌کنند آنها هم علم ندارند به صدور اینها علم ندارند به اینکه اینها مطابق با واقع است حالا لو فرض بر فرض هم فرض بکنیم که این اجماع بر عمل قرینه می‌شود بر فرض هم، ما که قبول نداریم بر فرض هم که این اجماع علما که می‌آیند عمل می‌کنند به تمام این اخبار، خود این قرینه علمیه است بر فرض هم که این را بپذیریم لکنه، ضمیر به اجماع بر می‌گردد ولی این اجماع بر عمل غیر حاصل فی کل خبر، آخه سید مرتضی می‌گوید هر یک هر یک هر یک اینها مقطوع الصدور است حالا بر فرض هم که این اجماع علما قرینه داریم بر صحتش ولی نه اینکه دانه دانه دانه اینها بشود مقطوع الصحه اولا که اینجوری نیست اجماع بر عمل قرینه نمی‌شود آخه اول گفت لایصیر قرینه، صرف اینکه اجماع علماست که به این اخبار عمل می‌کنند این قرینه نمی‌شود بر قطع به صحت آنها. حالا لو فرض بر فرض هم بگوییم چرا، این اجماع علما بر عمل به این خبر واحد بر فرض هم قرینه علمیه باشد لکنه ولی این اجماع بر عمل حاصل نیست فی کل خبر بحیث یعلم او یظن بطوری که یقین کنیم که ان هذا الخبر بالخصوص و کذا ذاک الخبر بالخصوص کذا ذاک الخبر بالخصوص، دانه دانه دانه آنها همه مقطوع الصدور است همه مجمع علیه است عمل به او اینجور نیست کما لایخفی. پس صرف اینکه اجماع علما بر عمل به این اخبار است این اخبار را برای ما مقطوع الصدور نمی‌کند پس چیست معنای اجماع؟ مراد از اجماع این است مراد از اجماع بر رجوع الیها و العمل بها بعد حصول الوثوق، ایشان می‌گوید معنای این اجماع این است یعنی اجماع داریم بر رجوع، همانکه من عرض کردم اجماع داریم بر حجیت، این علی الرجوع همان عبارتی است که من گفتم اجماع داریم که به اینها عمل می‌کنند یعنی اجماع داریم بر حجیت این اخبار اما خیلی فرق است که بگوییم این اخبار حجت است یا بگوییم حالا که علما عمل می‌کنند پس این اخبار مقطوع الصدور است نه، اولا که قرینه علمیه نیست بر فرض هم قرینه علمیه باشد چنین دلالتی ندارد بلکه معنای این اجماع این است یعنی اجماع داریم که علما رجوع به این اخبار می‌کنند و خلاصه علما می‌خواهند بگویند خبر واحد بودن مضر به عمل نیست خبر واحد اگر شرایطی داشته باشد این مضر به عمل نیست، همین، دیگر بیشتر از این ما دلیل نداریم این اجماعی که هست بر رجوع است یا بگویید بر حجیت است یعنی بگویید اجماع علماست که این اخبار حجت است علمای ما رجوع می‌کنند عمل می‌کنند چرا حجت است؟ بعد حصول الوثوق، برای اینکه اینها را وثوق داریم به اینها حالا یا از ناحیه راوی یا از ناحیه قرائن، یا راوی جامع الشرایط است ما به خاطر آن راوی وثوق داریم به صدور اینها، ولی وثوق به صدور غیر از قطع به صحت است غیر از قطع به موافقت با واقع است پس نتیجتا آقا این اجماع را هم، کانه اینها همه تعریض به این آقای عاملی است ایشان می‌گفت شیخ طوسی اگر می‌گوید خبر واحد حجت است اینجور خبر واحدها را می‌گوید که اجماع داریم عرض کردیم اجماع اینجوری نیست معنایش و بنابراین این اجماعی که داریم به این اخبار عمل می‌شود معنایش این است یعنی اجمع العلما که اینها جایز العمل است اینها حجت است اما اینکه آیا مقطوع الصدور است و مطابق با واقع است چنین معنایی ندارد و شاهد بر این مطلب که دانه دانه مقطوع الصدور نیست دانه دانه نمی‌شود گفت مطابق با واقع است این است که قمیین آمدند بسیاری از رجال کتاب نوادر الحکمه را استثنا کردند آمدند گفتند نوادر الحکمه، نوادر الحکمه چندتا داریم این مال محمد بن عیسی است ظاهرا، غرض دو سه تا نوادر داریم این نوادر با آنها قاطی نشود این ظاهرا توی ذهنم است که مال محمد بن عیسی است علی کل حال قمیین، مقصود اشعریین و علی بن ابراهیم و ابراهیم بن هاشم است اینها را می‌گویند قمیین، اینها آمدند گفتند این رجالی که در این کتاب نوادر الحکمه است چند نفرش را استثنا کردند گفتند اینها به درد نمی‌خورد این خوب شاهدی است کتاب نوادر الحکمه از کتابهای خیلی مشهور بین امامیه است اگر بنا بود دانه دانه اینها مقطوع الصحه باشد دانه دانه اینها مطابق با واقع باشد معنا ندارد که استثنا کنند از اینکه علما آمدند بسیاری از رجال واقع در سند این کتاب را استثنا کردند یعنی گفتند خبرشان حجت نیست این دلیل است بر اینکه کل واحد واحد مقطوع الصدور نیست و لذا استثنی القمیون استثنا کردند کثیری از رجال نوادر الحکمه را، گفتند فلان آقا فلان آقا اسم بردند یعنی اینها معتبر نیستند ما خبرهای اینها را عمل نمی‌کنیم مع کونه این کتاب نوادر الحکمه، و حال آنکه از کتب مشهوره مجمع علی الرجوع الیها است این کتاب از کتابهایی است که اجماع داریم که به او رجوع می‌کنند این استثنا دلیل است بر اینکه روایات این کتابها حجت است اما اینکه آیا مطابق با واقع است چنین دلالتی بر این مطلب ندارد لذا ایشان می‌فرماید که و استثنی ابن الولید ابن ولید استاد شیخ صدوق بوده ایشان هم آمده استثنا کرده از روایات عبیدی، این هم بعضی از نسخه عبدی است غلط است عبیدی شخصی بوده محمد بن عیسی بن عبیدی، اگر اشتباه نکنم، غرض عبیدی لقب آن آقاست، دیدم توی رسائل نوشته عبدی غلط است ابن ولید یعنی استاد صدوق آمده از روایات عبیدی استثنا کرده چه چیز را؟ یعنی روایاتی را، روایاتی را که یرویها عن یونس یعنی ابن ولید گفته این روایاتی را که ابن ولید از یونس نقل می‌کند اگر عبیدی از دیگری نقل بکند آن طریق درست است اما روایاتی را که عبیدی می‌آید از یونس نقل می‌کند ما قبول نداریم. خوب اینها همه شاهد بر این است با اینکه عبیدی روایاتش خیلی مشهور است در کتب، ایشان می‌فرماید این آقایی که این استثنا را کرده این هم شاهد خوبی است بر حرف ما که معنایش این است که دانه دانه آنها مقطوع الصدور نیست مع کونها روایات عبیدی، با اینکه این روایات عبیدی در کتب مشهوره تدوین شده.

والحاصل خلاصه می‌گوید آقای شیخ شهاب الدین عاملی از این اجماع‌های شیخ طوسی شما نیا سوء استفاده بکن بله شیخ طوسی ادعای اجماع کرده که اجمع الاصحاب که به این روایات عمل می‌کنند اما معنای اجماع عمل به اینها معنایش حجیت اینهاست نه اینکه اینها دانه دانه مقطوع الصحه است دانه دانه محفوف به قرینه علمیه است که نتیجتا شیخ طوسی مثل سید مرتضی بشود اینجور نیست. ان معنی الاجماع علی العمل بها عدم ردها من جهه کونها اخبار آحاد ایشان می‌گوید اجماع داریم بر عمل به این روایات معنایش این است یعنی اصحاب رد نکردند این روایات را بخاطر واحد بودن یعنی واحد بودن مضر نیست اصحاب که به این روایات عمل می‌کنند معنایش چیست؟ معنایش این است که واحد بودن مضر نیست اگر روایت واحدی ما داشتیم راوی آن جامع الشرایط بود عمل بکن آن واحد بودن ضرری به اعتبار نمی‌زند معنای اجماع بر عمل به آن روایات این است معنایش. یعنی آن روایات مردود نیست بخاطر خبر واحد بودنش معنایش این است لا الاجماع علی العمل بکل خبر خبر منها ولی معنایش این نیست که دانه دانه دانه تمام اینها مقطوع الصحه و دانه دانه مورد عمل اصحاب است اینطور نیست. خوب این یک مطلب. باز یک مطلب دیگر هم این آقای عاملی گفتند آن را هم می‌خواهیم رد کنیم ایشان چه فرمود؟ آقای عاملی فرمود اصحاب ائمه با علم و یقین می‌توانستند اصول و فروعشان را از ائمه بگیرند با اینکه قدرت داشتند اصول و فروع را از ائمه بگیرند ولی معذلک به این اخبار عمل می‌کنند ایشان می‌گوید این هم درست نیست چنین قدرتی نداشتند اگر واقعا یک قدرتی داشتند که بتوانند تمام اصول و فروع را از ائمه می‌گرفتند اینقدر اختلاف بینشان نبود خیلی اختلاف بالا می‌شد بین اصحاب حالا چه در فروع چه در اصول. که اشارتا چند روز پیش گفتیم یک کسی آمد پیش حضرت، گفت چرا آقا اینقدر اختلاف است بین اصحاب شما (در مواقیف ظاهرا) حالا امروز مفصلترش را می‌خوانیم حضرت فرمودند: خود ما این کار را کردیم برای اینکه لو اجتمعتم علی امر واحد لاخذ برقابکم برای اینکه اگر همه شما یک چیزی را بگویید شناخته می‌شوید که شیعه هستید و خلاصه می‌کشند شما را. ایشان می‌فرماید این اختلاف اصحاب هم در اصول و هم در فروع این قرینه است که اینها قدرت نداشتند اصول و فروعشان را از ائمه بگیرند این ادعای شما را هم قبول نداریم ما ذکره یعنی حرفی که آن آقای شیخ شهاب الدین عاملی زد، چه گفت؟ گفت اصحاب متمکن اند که اخذ بکنند اصول و فروعشان را بطریق یقین یعنی بطور قطع و یقین می‌توانستند از ائمه بگیرند ولی نمی‌گرفتند، چکار می‌کردند؟ به اخبار عمل می‌کردند یک چنین ادعایی کرد ایشان می‌گوید این دعوی ممنوعه، این حرف درستی نیست واضحه المنع است و اقل ما یشهد علیها ضمیر به ممنوعیت بر می‌گردد کمتر شاهدی که ما می‌توانیم بر این ممنوعیت ادعای شما بیاوریم ما علم بالعین و الاثر ما در خارج می‌بینیم نقل شده بالعین و الاثر توی کتابها نوشتند، چه چیزی نوشتند؟ این من بیان آن ما است شاهد بر آن ممنوعیت، شاهد بر این ممنوعیت دعوی آن چیزی است که بالعین و الاثر هم با چشممان دیدیم هم آثار توی کتابها نوشتند، چه نوشتند؟ من اختلاف اصحابهم اصحاب ائمه (علیهم السلام) خیلی اختلاف داشتند هم در اصول و هم در فروع، هر نفر یک چیزی می‌گفت و لذا شکی غیر واحد غیر واحد یعنی خیلی، بسیاری از اصحاب می‌آمدند سراغ ائمه شکایت می‌کردند بسیاری از اصحاب ائمه الی الائمه شکایت می‌کردند اختلاف اصحابه این کتابها که دست من است یکی ضمیر جمع الیهم یکی اصحابه مفرد است این غلط است یا باید هر دو جمع باشذ مثل آن نسخه‌ها الیهم اصحابهم، یا هر دو مفرد باشد اینکه یکی جمع یکی مفرد، اینهایی که دست من است اینجوری است الیهم آن جمع است اصحابه مفرد است ولی آن نسخه‌های دیگر هر دو جمع است او بهتر است بسیاری می‌آمدند شکایت می‌کردند از اصحاب ائمه، به چه کسی شکایت می‌کردند؟ این الیه متعلق به شکی است یعنی بسیاری از اصحاب شکایت می‌کردند به ائمه، چه چیز را؟ اختلاف اصحابهم یعنی به ائمه می‌گفتند اصحاب شما خیلی اختلاف دارند هم در اصول و هم در فروع. در بعضی از روایات حضرت جواب آن روز را دادند خودمان این کار را کردیم القیت الخلاف برای اینکه لو اجتمعتم علی امر واحد لاخذ برقابکم در بعضی از جاها هم دارد چه بکنیم ما، آنقدر ما کذاب داریم که اینها هر چه ما می‌گوییم یک چیزی اضافه می‌کنند به دیگران می‌گویند. منشاش یا این است که خود ائمه کردند برای حفظ جان شیعه یک مقداری هم برای آنهایی است که از روی تعمد و نفاق می‌آمدند به اینها دروغ می‌بستند اجابوهم ائمه جواب می‌دادند به اینها تاره به اینجور، می‌گفتند قد القا الاختلاف بینهم می‌گفتند خود ما این اختلافها را القاء کردیم حقنا یعنی حفظا، لدمائهم برای حفظ خون شیعیان ما، در بعضی از روایات اینجور جواب دادند سه تا روایت است یکی رواین حریز یکی زراره یکی ابو ایوب خراز. این روایات را اگر بخواهید بحار ج۲ص۲۳۶ سه تا حدیث پشت سر هم ۲۲و۲۳و۲۴، نگاه بکنید حضرت می‌فرمایند ما کردیم این کار را، شیعه‌ها شناخته نشوند به زحمت بیافتند یکی در روایت حریز است یکی در روایت زراره است یکی هم در روایت ابی ایوب خراز است مرحوم مجلسی خراز ضبط کرده بعضی‌ها خزاز، هر دو ز ضبط کردند و ظاهرا از سابق توی ذهن من است اینها دو نفرند خراز با خزاز فرق می‌کند این که اینجا داریم می‌خوانیم خراز باید باشد من عرض کردم از بحار نقل می‌کنم بحار وقتی این روایت سومی را نقل می‌کند می‌گوید ابو ایوب خراز، خراز غیر از خزاز است علی کل حال پس در این سه تا روایت حضرت همان جواب سابق را دادند که خود ما این اختلاف را القاء کردیم که شیعه‌ها شناخته نشوند خونشان محفوظ بماند و اخری گاهی هم اجابوهم گاهی هم جواب می‌دادند بان ذلک یعنی این اختلاف منشاش کذابینند، این هم در یک روایت نیست چندتا روایت است یکدانه‌اش را ایشان نقل می‌کند روایت فیض بن مختار، بحار ج۲ص۲۴۶ح۵۸: این فیض بن مختار می‌آید می‌گوید آقا خیلی اصحاب شما اختلاف کردند حضرت می‌گوید چه بکنیم می‌دانیم خلاصه ولی کذابین این کار را کردند در روایت فیض بن مختار حضرت این جواب را دادند این شخص (فیض) می‌گوید قلت لابی عبدالله (علیه السلام) جعلنی الله فداک ما هذا الاختلاف الذی بین شیعتکم؟ قال: و ای الاختلاف یا فیض؟ اختلاف چه چیز را می‌گویی؟ فقلت له: انی اجلس فی حلقهم یا حلقتهم یعنی در جمعیت اصحاب شما در کوفه، هم حلق درست است بعضی از نسخه‌ها، اینها حلقتهم دارد، خلاصه در بین جماعت شیعه در کوفه من نشسته بودم دیدم واویلا اینها اختلاف دارند در قضایا اینقدر اختلافشان بالا گرفت که من شک کردم کدامشان حق است اینقدر اینها اختلاف کردند اکاد اشک من دیگر نزدیک بود شک بکنم فی حدیثهم لاختلافهم این فی حدیثهم فی به معنای علت است آن حدیث نظرتان هست توی عوامل، ان امرة دخلت النار فی هرة حبستها یک زن یک گربه را حبس کرده بود آب و دان به او نمی‌داد خدا متعال او را جهنم برد فی هره یعنی لهره، هرة گربه است فی هربه حبستها، این فی از آن فی است یعنی من دیگر داشتم شک می‌کردم در احادیث این شیعه‌ها چرا؟ لاختلافهم برای اینکه خیلی اینها اختلاف داشتند حتی دیگر سینه ام تنگ شد ارجع الی مفضل بن عمر رفتم پهلوی مفضل معروف فیوقفنی آن یکقدری مطالب در اختیار من گذاشت یک قدری آسایش پیدا کردم یک قدری اعصابم راحت شد فیوقفنی یعنی اطلعنی به من اطلاعاتی داد راجع به این، علی ما یستریح به نفسی یک قدری آرم گرفتم ولی چرا اینجور است فقال (علیه السلام) حضرت فرمود اجل بله همینطور است کما ذکرت یا فیض ان الناس قد اولعوا بالکذب علینا مردم خیلی ولع دارند که به ما دروغ ببندند و کأن الله افترض علیهم و لایرید منهم غیر الکذب مثل اینکه خدا غیر از دروغ از اینها نخواسته انی احدث من یک حدیث نقل می‌کنم هنوز از خانه ما بیرون نرفته از نزد خودش تاویل می‌کند می‌گوید حضرت که این را گفت معنایش این است آن دیگری هم می‌گوید نه حضرت این را گفت معنایش این است اینها دنبال ریاست می‌گردند اگر احادیثی هم از ما یاد می‌گیرند برای خدا نیست برای اینکه بروند نقل بکنند انا انا بگویند ما اینجور می‌گوییم ما اینجور می‌گوییم این جمله معنایش این است حضرت چه بکنم انا احدث من با اینها دارم حرف می‌زنم احدث احدهم بحدیث یک حدیثی نقل می‌کنم فلایخرج من عندی حتی یاوله، این کتابها یتاوله است خیلی فرقی نمی‌کند ولی آن یاول بهتر است هنوز خارج نشده هنوز از خانه ما بیرون نرفته حتی یاوله علی غیر تاویله بدون آن معنایی که ما اراده کردیم از خودش معنا می‌گوید و ذلک حالا چرا این کار را می‌کنند؟ لانهم لایطلبون بحدیثنا و بحبنا ما عندالله، این ما مفعول لایطلبون است اینها با این احادیث محبتی که اظهار می‌کنند طلب نمی‌کنند ما عندالله، آنکه خدا می‌خواهند دنبال آن نیستند و کل یحب ان یدعی راسا هر کدام دوست دارند رئیس بشوند خوب این ریاستش به این است که بله من از صادق اینجور شنیدم حضرت مقصودش این است یک عده را جمع کند دور خودش. دیگری هم همین را بگوید اینهایی که می‌آیند دور و بر ما حدیث یاد می‌گیرند اظهار محبت ما می‌کنند پهلوی شیعیان اینها یحب ان یدعی رئیسا خلاصه اینها دوست دارند بعنوان راس و رئیس شناخته بشوند جهتش این است. پس این هم دلیل است بر اینکه اینطور نبوده که اصحاب ائمه بالقطع و الیقین همه یک چیز را بگویند آخه آن آقا این را گفت ما می‌بینیم اصحاب ما با اینکه می‌توانستند بالقطع و الیقین مطالب را از ائمه بگیرند ولی معذلک به خبر واحد عمل می‌کردند در اصول عقائد پس معلوم می‌شود این خبر واحدهایی که در اختیار ماست تمام قرینه علمیه بر صحتش داریم و کانه اگر این اخباریین به خبر واحد عمل می‌کنند کانه به علم عمل می‌کنند چون قرینه قطعیه علمیه بر صحتش داریم.

و قریب منها روایه داود بن سرحان: من توی بحار پیدا نکردم وسائل ج۱۸ص۱۰۵ح۲۶ که ایشان می‌فرماید روایت داود بن سرحان هم همین است که حضرت فرمودند چه بکنیم کذاب زیاد است و می‌آیند حرفها را می‌شنوند و جور دیگری نقل می‌کنند خود استثنا قمیین هم از همین قبیل است این قمیین که الآن گفتیم استثنا می‌کنند برای همین است برای اینکه بسیاری از رجال این نوادر الحکمه از این قماش افرادند افرادی اند که طالب ریاستند می‌آیند ادعای محبت ما را می‌کنند می‌روند حرفهای ما را جور دیگری نقل می‌کنند لذا ایشان می‌گویند و استثناء القمیین، نگویید تکرار است آن موقع که گفتیم خواستیم بگوییم دانه دانه اخبار مقطوع الصحه نیست لذا استثنا نمی‌کردند از این استثنا معلوم می‌شود کل واحد واحد مقطوع الصحه نیست حالا که دوباره اسم می‌آوریم می‌خواهیم بگوییم اصحاب و رجال کتاب نوادر الحکمه از این قماش بودند از این قماش بودند که اولعوا بالکذب طالب ریاست بوند و استثنا قمیین کثیری از رجال نوادر الحکمه را معروف این را همه می‌دانند که بسیاری از این رجال استثا شدند. و همچنین قصه ابی العوجاء، این قصه مبتداست خط بعد مذکوره فی الرجال خبرش است قصه ابن ابی العوجاء که دیگه خیلی داستانش معروف است ابن ابی العوجاء شاگرد حسن بصری بوده یک آدم ملحد دهری بوده حالا با عقیده‌اش کسی کار نداشت ولی کار می‌کرد روی عقیده‌اش. اینطرف و آنطرف می‌رفت شیعه‌های ضعیف را پیدا می‌کرد مبدا و معاد و همه را منکر می‌شد خلاصه حکم اعدام این درآمد وقتیکه خواستند اعدامش بکنند یک حرفی زد گفت تا من تا حالا چهار هزار روایت جعلی ریختم توی این روایات، این را گفت که مثلا آخرین ضربه‌اش را بزند یک چنین شیرین کاری را من کردم چهار هزار خبر دروغ، اصلا ائمه نگفته بودند اینها را من از خودم جعل کردم و ریختم توی اخبار. مغیره هم یادم می‌آید به نظرم فبلا هم خواندیم مغیره هم همینجور، او گفت من شش هزار یا چندین هزار من جعل روایت کردم علی کل حال خوب با این وضعیت آدم می‌داند قهرا اختلاف می‌شود بهانه‌ای نشود برای این روشنفکرها، چون تا به اینها حرف می‌زنی می‌گویند کجای قرآن دارد روایات که دروغ خیلی دارد می‌گوییم بله ولی از زمان امام رضا این کار اصلاح شد به ارشادخود امام هشتم (س) ایشان به اصحابشان گفتند شماها که اخبار خیلی حفظ کردید از اجداد ما بیایید بنشینید ما برای شما بگوییم کدام صحیح است کدام فاسد. لذا یونس این کار را کرد یونس می‌گفت من زیاد روایت از امام باقر و صادق حفظ کردم برای امام رضا خواندم فرمود دروغ است دروغ است ما هم همه را ریختیم دور. علی کل حال از زمان امام هشتم یک چنین خدمتی شد به روایات. حالا نمی‌خواهیم بگوییم اینهایی که هست تمام بدون استثنا، ولی این بهانه نشود چون چهار هزار تا ابن ابی العوجاء شش هزار تا مغیره چند هزار تا... نه اینها بوده ولی اصلاح شده حالا ممکن است لابلای اینها هم یک خبر واحد ضعیفی هم باشد که آنها دلیل نمی‌شود. علی کل حال برویم سراغ نتیجه خودمان. ما از اینها می‌خواهیم چه نتیجه‌ای بگیریم؟ نتیجه بگیریم اینطور نبوده که چون زمان ائمه بوده همه آنها در همه مسائل، اصول عقائد و فروع اینها بالقطع و الیقین می‌توانستند مطلب را بدست بیاودند نه خیر اینجور نبوده لذا ایشان می‌فرماید قصه ابن ابی العوجاء شاگرد حسن بصری آن هم داستان معروفی است که عند قتله گفت قد دسست یعنی ادخلت، ادخلت فی کتبکم اربعه آلاف حدیث، این را اگر بخواهید در کتابهای رجالی ببینید حالا من یکی را نوشته ام، میزان الاعتدال ذهبی، ذهبی از علمای عامه است ج۲ص۶۴۲ البته طبع مصر است چون طبعهای دیگر هم دارد ایشان می‌فرماید در کتب رجال که حالا من یکی را اسم بردم این قضیه معروف است و کذا ما ذکره یونس بن عبدالرحمن. این روایت یونس خیلی مفصل است اگر مفصلش را می‌خواهید بحار مراجعه بفرمایید ج۲ص۲۴۹ح۶۲ حدیث بسیار مفصلی است ولی اگر ندارید حوصله‌اش را ندارید ایشان صفحه ۱۰۳ نقل می‌کند شیخ انصاری ما همان اوائل صفحه ۱۰۳ روایت یونس را نقل می‌کند که خدمت امام هشتم خیلی روایات را خواندم حضرت می‌فرمودند دروغ است انکار می‌کردند ایشان می‌فرماید و همچنین ما ذکره یونس بن عبدالرحمن چه گفته یونس؟ گفته انه، این حرف یونس است، اخذ احادیث کثیره گفت احادیث زیادی من حافظ بودم از اصحاب صادقین یعنی باقر و صادق عليهما‌السلام ثم عرضتها یا عرضها این آقا عرضه کرده اینها را علی ابی الحسن الرضا چون از اصحاب امام هشتم بوده و انکر الامام عليه‌السلام منها احادیث کثیره زیاد از اینها را منکر شدند فرمودند دروغ است پس نتیجتا اینطور نبوده که حتما حتما حالا چون زمان معصوم است باب علم مفتوح است پس همه بدون اختلاف بالقطع و الیقین می‌توانستند مطالب را از امام معصوم بگیرند اگر اینجور بود که اینقدر اختلاف نمی‌شد و غیر ذلک ایشان مفرماید باز هم هست این غیر ذلک را اگر می‌خواهید بحار ج۲ص۲۲۸ح ۱۳ از امیرالمومنین است دو صفحه است اگر حوصله‌اش را دارید مراجعه کنید همین شکایت را خدمت حضرت می‌کنند حالا امیرالومنین حالا بعدها که هیچی، با اینکه اوائل کار بوده می‌آیند به حضرت علی (علیه السلام) عرض می‌کنند آقا اینقدر اختلاف آخه چکار کنیم ما؟ منشا این اختلافها چیست؟ حضرت می‌فرمایند چهار چیز است پنجمی هم ندارد این اختلافها یا اینکه این رواتی که نقل می‌کنند منافق اند تعمدا به ما کذب می‌بندند خود قهرا نسبت به رسول خدا یا نسبت به ما چیزهایی را می‌گویند که ما نگفتیم این یک منشا خلاف. یک منشاش این است که نه، افرادی هستند که دروغگو نیستند بدشان هم می‌آید از دروغ اما درست مطلب را نگرفتند، نگرفته می‌رود برای دیگران نقل می‌کند اینهم باعث اختلاف می‌شود یا مثلا بعضی‌ها هستند که درست هم گرفتند دروغ هم نمی‌گویند به آنهایی که گفتند آنها درست نگرفتند آنها برای دیگران نقل کردند خلاصه مطلب داستان اختلاف روایات در اینجا اگر مراجعه کنید حضرت می‌فرماید چهارتاست پنجمی هم ندارد همین آدرسی که دادم الی غیر ذلک مراجعه بکنید روایت را کاملا می‌بینید عنایت بفرمایید اینها همه شاهد است بر خلاف آنچه که چه کسی گفت؟ آقای عاملی ماذکره آقای عاملی چه گفت؟ گفت اصحاب ما اصحاب ائمه بالقطع و الیقین می‌توانستند اصول و فروع را بدون خلاف از ائمه بگیرند ولی نمی‌کردند به خبر واحد عمل می‌کردند پس معلوم می‌شود این خبر واحدها علمی است گفتیم اینجور نیست و اصحاب ائمه هم اینطور نبوده که همه اتفاق داشته باشند غرض ما ذکره یعنی آنچیزی که این آقای شیخ شهاب الدین عاملی نقل فرمودند. و اما یک ادعای دیگر هم کرد گفت اصحاب ما بزرگترند از اینکه در اصول عقائد بیایند به خبر واحد عمل کنند این مستلزم کفر است عبارتش این بود دیگر، خارج از ربقه اسلام است اصحاب ما امکان ندارد در اصول عقاید بیایند به خبر واحد بدون قرینه عمل بکنند یک چنین ادعایی کرد. ایشان می‌گوید این حرف درست نیست علامه در نهایه الوصول، شاید درس فرداست می‌خوانیم ان شاء الله، علامه تصریح کرده گفته این آقایان اخباریین در اصول عقاید هم به فروع عمل می‌کنند رد بر حرف عاملی که می‌گفت اصحاب ما در اصول عقاید به فروع عمل نمی‌کنند علامه در نهایه الوصول، یکی از آقایان گفت دارم چاپ می‌کنم تا حالا که چاپ نشده، در نهایه الوصول ایشان یک چنین ادعایی کردند که اخباریین حتی در اصول عقاید به خبر واحد عمل می‌کردند پس آن حرفشان هم باطل. و اما ما ذکره شیخ شهاب الدین عاملی، چه گفت ایشان؟ گفت عمل نمی‌کنند اخباریین در اصول عقائدشان مگر بر اخبار متواتره یا اگر هم آحاد است آحاد محفوف به قرینه علمیه، این حرف ایشان هم باطل است ففیه اشکال، چرا؟ الاظهر فی مذهب الاخباریین ما ذکره العلامه فردا عبارت علامه را از نهایه الوصول می‌خوانیم که ایشان چه فرموده؟ فرموده اخباریین لم یعولوا فی اصول الدین و فروعه الا علی الآحاد گفته آقایان اخباریین هم در اصول هم در فروع به خبر واحد بی‌قرینه اعتماد می‌کنند. این حرف علامه که عرض کردم ظاهرا فردا می‌خوانیم. حالا شیخ انصاری می‌فرماید لعلهم شاید این اخباریین همان مقلده است که شیخ طوسی گفت چند روز پیش گفتیم شیخ طوسی فرموده مقلده در اصول عقائد هم به خبر واحد عمل می‌کنند که من از خارج گفتم مقلده توی شیعه اسمش اخباریین است توی عامه اسمشان حشویه است حالا شیخ انصاری می‌فرماید لعلهم یعنی شاید همین اخباریین المعنیون یعنی مقصودون، شاید همین اخباریین مقصود از حرف شیخ باشد که چند روز پیش در کلام سابقشان راجع به مقلده فرمودند که مقلده آنهایی است که اذا سئلوا عن التوحید و صفات الائمه و النبوه قالوا روینا کذا و انهم یروون فی ذلک الاخبار در اصول دین هم به خبر واحد عمل می‌کنند شاید این اخباریینی که علامه گفته همان مقلده است که شیخ طوسی گفته.

و کیف کان حالا هر که می‌خواهد باشد غرض از اخباریین آن مقلده باشد یا غیر از آن باشد کیف کان این حرف درست نیست که ما بیاییم بگوییم شیخ طوسی قائل است به حجیت خبر واحد محفوف به قرینه علمیه. دعوای این آقا همین آقای شیخ شهاب الدین عاملی، ادعای این آقا که آمده گفته کلام شیخ در عده دلالت دارد بر موافقت سید یعنی شیخ طوسی هم مثل سید مرتضی خبر واحد محفوف به قرینه علمیه را حجت می‌کند فی غایه الفساد این دعوا دعوای درستی نیست بله این آقا اخباری بوده همین شیخ شهاب الدین اخباری است ایشان می‌گوید اخباریین می‌توانند این ادعا را بکنند ما که اخباری نیستیم، چرا اخباریین این ادعا را می‌کنند؟ ببینید آقا، چهارتا کتاب ما داریم آن روز هم عرض کردم مشایخ ثلاث صاحب کتب اربعه، یکی از مشایخ کیست؟ صدوق صاحب کتاب من لایحضره الفقیه، یکی از مشایخ کلینی صاحب کتاب کافی یکی از مشایخ هم شیخ طوسی است صاحب دو تا کتاب: تهذیب و استبصار. این کتب اربعه که مدرک علمای ماست مال این سه بزرگوار است دو تای از این کتابها مال شیخ طوسی است ایشان می‌گوید اینها اخباری اند شیخ شهاب الدین هم اخباری است اینها مدعی اند که تمام اخبار این کتب اربعه مقطوع الصدور است چنین ادعایی دارند حالا که چنین ادعایی دارند خوب راضی نمی‌شود بگوید توی کتابهای شیخ طوسی ایشان به خبر واحد عمل کرده چون دو تا از این کتابها مال خود شیخ طوسی است این آقا هم عقیده‌اش چیست؟ این آقا عقیده‌اش این است تمام اخبار کتب اربعه مقطوع الصدور است خوب این آقایی که این عقیده را دارد نمی‌تواند بپذیرد که شیخ طوسی در آن دو کتاب به خبر واحد عمل کرده بله اینها یک چنین مبنایی دارند آنهایی که این مبنا را دارند یعنی عقیده شان این است تمام اخبار کتب اربعه مقطوع الصدور است خوب این نمی‌تواند بپذیرد که شیخ طوسی به خبر واحد بی‌قرینه هم عمل کرده و حال آنکه دو تای این کتابها مال ایشان است پس بنابراین مگر کسی اخباری بشود بتواند چنین ادعایی بکند لذا ایشان می‌فرماید این ادعا فی غایه الفساد لکنها لکن این دعوا، ضمیر مونث به آن دعوا بر می‌گردد، منتها این دعوا بعید نیست ممن یدعی که یکی همین آقاست این منع یعنی اخباریین که یکی همین آقای شیخ شهاب الدین است بله این دعوا را می‌تواند بکند کسی که یعنی اخباریی که مدعی قطعیت صدور اخبار کتب اربعه است خوب این آقایی که تمام اخبار این کتب اربعه را مقطوع الصدور می‌داند می‌تواند چنین نسبتی به شیخ بدهد، چرا؟ چون دوتای این کتابها مال شیخ است اینها هم که تمام اینها را مقطوع الصدور می‌دانند دیگه راضی نمی‌شود بگوید شیخ به خبر واحد عمل کرده خوب بله روی آن مبنایی که دارد چنین ادعایی می‌کند ولی ما که می‌دانیم این ادعا باطل است ایشان می‌فرماید لانه چرا اخباری می‌تواند چنین ادعایی بکند لانه اذا ادعی القطع لنفسه لانه یعنی همان اخباری، من یدعی، برای اینکه این اخباری وقتی پهلوی خودش قطع دارد به صدور این اخباری که اودعها الشیخ طوسی فی کتابیه که شیخ طوسی در آن دو کتاب اینها را به ودیعه گذاشته فکیف یرضی وقتی پهلوی خودش اینها را مقطوع الصحه می‌داند دیگر راضی نمی‌شود کیف یعنی لایرضی، لایرضی للشیخ این آقای اخباری نمی‌تواند راضی بشود برای شیخ و من تقدم علیه من المحدثین نمی‌تواند راضی بشود ان یعملوا این نمی‌تواند قبول بکند که شیخ و مقدم بر شیخ عمل می‌کردند به اخبار مجرد از قرینه. چه شد خلاصه آقا؟ آقای شیخ شهاب الدین اشتباه می‌کند حق با علامه است خوب صاحب معالم چه می‌شود این وسط؟ صاحب معالم هم که همین حرفها را زده. می‌گوید ایشان عذرش معلوم است نداشته کتاب عده از حرف دیگران آن استفاده را کرده. و اما صاحب معالم چه؟ خیلی خوب این آقای شیخ شهاب الدین اشتباه کرده و اما صاحب معالم معذور بوده عذرش این است که انه لم یحضره عده الشیخ حین کتابه هذا الموضع آن موقع که این بحث حجیت خبر واحد را می‌نوشته کتاب عده را نگاه نکرده بود کما حکی عن بعض حواشی معالم، مولی صالح مازندرانی اگر دارید حاشیه ایشان را نگاه کنید می‌گوید این مصنف ما صاحب معالم ایشان تا این موقعی که حجیت خبر واحد را می‌نوشته کتاب عده نداشته چنانچه حکایت شده از مولی صالح مازندرانی و اعترف به هذا الرجل، هذا الرجل کدام است؟ همین شیخ شهاب الدین، این آقا هم که دیدید اعتراف کرد گفت چه؟ گفت صاحب معالم که این کتاب را نداشته اینقدر حق را ظاهر کرده ببین اگر داشت چه می‌کرد پس دیگری هم ایشان گفتند پس نتیجتا آقا اگر صاحب معالم هم این حرفها را زده او معذور است کتاب را ندیده از گفته دیگران چنین قضاوتی را کرده.

الشيخ جامعا لشرائط الخبر المعتبر ، وفي خبر يراه الشيخ جامعا ولم يحصل تواتره للسيّد ؛ إذ ليس جميع ما دوّن في الكتب متواترا عند السيّد ولا جامعا لشرائط الحجّيّة عند الشيخ.

ثمّ إنّ إجماع الأصحاب الذي ادّعاه الشيخ على العمل بهذه الأخبار لا يصير قرينة لصحّتها بحيث تفيد العلم ، حتّى يكون حصول الإجماع للشيخ قرينة عامّة لجميع هذه الأخبار ؛ كيف وقد عرفت (١) إنكاره للقرائن حتّى لنفس المجمعين؟ ولو فرض كون الإجماع على العمل قرينة ، لكنّه غير حاصل في كلّ خبر بحيث يعلم أو يظنّ أنّ هذا الخبر بالخصوص وكذا ذاك وذاك ، ممّا اجتمع (٢) على العمل به ، كما لا يخفى.

بل المراد الإجماع على الرجوع إليها والعمل بها بعد حصول الوثوق من الراوي أو من القرائن ؛ ولذا استثنى القميّون كثيرا من رجال نوادر الحكمة (٣) مع كونه من الكتب المشهورة المجمع على الرجوع إليها ، واستثنى ابن الوليد (٤) من روايات العبيديّ ما يرويها عن يونس مع كونها في (٥) الكتب المشهورة.

والحاصل : أنّ معنى الإجماع على العمل بها عدم ردّها من جهة كونها أخبار آحاد ، لا الإجماع على العمل بكلّ خبر خبر منها.

__________________

(١) راجع الصفحة ٣١٨.

(٢) في (ت) و (ص) : «أجمع».

(٣) كتاب نوادر الحكمة لمحمّد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري القمّي.

(٤) هو محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد ، أبو جعفر ، شيخ القمّيين وفقيههم.

(٥) في (ه) : «من».

ثمّ إنّ ما ذكره (١) ـ من تمكّن أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام من أخذ الاصول والفروع بطريق اليقين ـ دعوى ممنوعة واضحة المنع. وأقلّ ما يشهد عليها : ما علم بالعين (٢) والأثر : من اختلاف أصحابهم صلوات الله عليهم في الاصول والفروع ؛ ولذا شكا غير واحد من أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام إليهم اختلاف أصحابهم (٣) ، فأجابوهم تارة : بأنّهم عليهم‌السلام قد ألقوا الاختلاف بينهم حقنا لدمائهم ، كما في رواية حريز (٤) وزرارة (٥) وأبي أيّوب الخزّاز (٦) ، واخرى أجابوهم : بأنّ ذلك من جهة الكذّابين ، كما في رواية الفيض بن المختار ، قال :

«قلت لأبي عبد الله عليه‌السلام : جعلني الله فداك ، ما هذا الاختلاف الذي بين شيعتكم؟ قال : وأيّ الاختلاف يا فيض؟ فقلت له : إنّي أجلس في حلقهم بالكوفة وأكاد أشكّ في اختلافهم في حديثهم ، حتّى أرجع إلى المفضّل بن عمر ، فيوقفني من ذلك على ما تستريح به نفسي ، فقال عليه‌السلام : أجل (٧) ، كما ذكرت يا فيض ، إنّ الناس قد اولعوا بالكذب علينا ، كأنّ الله افترض عليهم ولا يريد منهم غيره ، إنّي احدّث أحدهم

__________________

(١) أي : الشيخ حسين الكركي العاملي في كلامه المتقدّم في الصفحة ٣٢٢.

(٢) في (ظ) و (م) بدل «بالعين» : «باليقين».

(٣) في غير (ص) : «أصحابه».

(٤) علل الشرائع ٢ : ٣٩٥ ، الحديث ١٤.

(٥) نفس المصدر ، الحديث ١٦.

(٦) نفس المصدر ، الحديث ١٥.

(٧) في المصدر زيادة : «هو».

بحديث ، فلا يخرج من عندي حتّى يتأوّله (١) على غير تأويله ؛ وذلك لأنّهم لا يطلبون بحديثنا وبحبّنا ما عند الله تعالى ، وكلّ يحبّ أن يدعى رأسا» (٢). وقريب منها : رواية داود بن سرحان (٣).

واستثناء القميّين كثيرا من رجال نوادر الحكمة معروف (٤) ، وقصّة ابن أبي العوجاء ـ أنّه قال عند قتله : قد دسست في كتبكم أربعة آلاف حديث ـ مذكورة في الرجال (٥). وكذا ما ذكره يونس بن عبد الرحمن : من أنّه أخذ أحاديث كثيرة من أصحاب الصادقين عليهما‌السلام ، ثمّ عرضها على أبي الحسن الرضا عليه‌السلام ، فأنكر منها أحاديث كثيرة (٦) ، إلى غير ذلك ممّا يشهد بخلاف ما ذكره.

وأمّا ما ذكره (٧) : من عدم عمل الأخباريّين في عقائدهم إلاّ على الأخبار المتواترة والآحاد العلميّة ، ففيه :

أنّ الأظهر في مذهب الأخباريّين ما ذكره العلاّمة (٨) : من أنّ الأخباريّين لم يعوّلوا في اصول الدين وفروعه إلاّ على أخبار الآحاد.

__________________

(١) في (ظ) : «يؤوّله».

(٢) اختيار معرفة الرجال ١ : ٣٤٧ ، الحديث ٢١٦.

(٣) نفس المصدر ١ : ٣٩٩ ، الحديث ٢٨٧.

(٤) كما تقدّم في الصفحة ٣٢٤.

(٥) انظر أمالي السيّد المرتضى ١ : ٩٥.

(٦) اختيار معرفة الرجال ٢ : ٤٨٩ ـ ٤٩٠.

(٧) أي : الشيخ الكركي العاملي في كلامه المتقدّم في الصفحة ٣٢٢.

(٨) نهاية الوصول (مخطوط) : ٢٩٦.

ولعلّهم المعنيّون ممّا ذكره الشيخ في كلامه السابق (١) في المقلّدة (٢) : أنّهم إذا سألوا عن التوحيد وصفات الأئمّة و (٣) النبوّة ، قالوا : روينا كذا ، وأنّهم يروون في ذلك الأخبار.

وكيف كان : فدعوى دلالة كلام الشيخ في العدّة على موافقة السيّد في غاية الفساد ، لكنّها غير بعيدة ممّن يدّعي قطعيّة صدور أخبار الكتب الأربعة ؛ لأنّه إذا ادّعى القطع لنفسه بصدور الأخبار التي أودعها الشيخ في كتابيه ، فكيف يرضى للشيخ ومن تقدّم عليه من المحدّثين أن يعملوا بالأخبار المجرّدة عن القرينة؟

عذر صاحب المعالم

وأمّا صاحب المعالم قدس‌سره ، فعذره أنّه لم يحضره عدّة الشيخ حين كتابة هذا الموضع ، كما حكي عن بعض حواشيه (٤) واعترف به هذا الرجل (٥).

وأمّا المحقّق قدس‌سره ، فليس في كلامه المتقدّم (٦) منع دلالة كلام الشيخ على حجّيّة خبر الواحد المجرّد مطلقا ، وإنّما منع من دلالته على الإيجاب الكلّيّ وهو : أنّ كلّ خبر يرويه عدل إماميّ يعمل به ، وخصّ مدلوله

__________________

(١) راجع الصفحة ٣١٧.

(٢) في (ت) و (ه) زيادة : «من».

(٣) في غير (ه) : «أو».

(٤) ذكره المولى صالح المازندراني في حاشيته على المعالم ، انظر هامش المعالم (الطبعة الحجرية) : ١٩٧.

(٥) أي الشيخ حسين الكركي العاملي.

(٦) في الصفحة ٣٢٠.