درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۹۶: خبر واحد ۴۸

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در حجیت خبر واحد بود هم خودمان تتبع آراء کردیم دیدیم علما حجت می‌دانند هم اجماعاتی برای ما ادعا شده که یکی از اجماعات اجماع شیخ طوسی است که ایشان ادعای اجماع کرده که فرقه محقه یعنی طائفه امامیه حالا بر فرض چهار پنج نفر هم مخالفند اجماع کل علماست آن هم اجماعی که کاشف از رای معصوم است و همه اینها بالاتفاق خبر واحد را حجت می‌دانند البته سه چهارتا شرط دارد که یک شرطش را اینجا نگفت شیخ طوسی. وثاقت، عدالت، تشیع. عدالت را توی این عبارتی که خواندیم نداشت ولی توی عبارتهایشان دیگرشان دارد توی عبارتهای بعدیشان هم هست پس خلاصه ایشان خبر واحد را حجت می‌داند چون خبر واحد یک قانون اسلامی است قهرا شرایطش را هم باید اسلام معین بکند این قانون، یعنی حجیت خبر واحد مسلم است این قانون در اسلام منتها با رعایت شرایطش، راوی وثاقت، عدالت، تشیع. با این خصوصیات خبر واحد حجت است و اینقدر هم حجت است که اگر یک کسی یک فتوای نوظهوری بدهد علما بگویند از کجا دادی این فتوا را؟ به مجرد اینکه ارائه یک روایت بکند همه ساکت می‌شوند خوب این دلیل بر اینکه جایگاه بالایی دارد خبر واحد ثقه عادل جایگاه والایی دارد که به مجردی که انسان این را ارائه می‌دهد همه ساکت می‌شوند در مقابل قیاس که جایگاه منفوری دارد پیش علمای امامیه اینقدر قیاس منفور است که اگر احتمال بدهند یک درصدی که فلان آقا تمایل به قیاس دارد اصلا کتابهایش را می‌گذارند کنار. و حال آنکه ربطی به کتابهایش ندارد ربطی به نقل روایتش ندارد ولی خلاصه در مقابل خبر واحد که آن جایگاه والا را دارد قیاس یک چنین جایگاه منفوری دارد آنوقت آدم سزاوار نیست بیاید این را تشبیه به این بکند بگوید همینطور که قیاس حجت نیست خبر واحد هم حجت نیست این تشبیه‌ها درست نیست و این حرفها درست نیست خبر واحد با آن شرایط حجت است. ان قلت که مشایخ خودتان بزرگان خودتان در مقام مباحثه به دیگری گاهی می‌گویند خبر واحد حجت نیست آن چیست حرف شما چیست؟ ایشان دو تا جواب می‌دهد جواب اول اینکه اینها در مقابل عامه قرار می‌گیرند این حرف را می‌زنند قدرتی نداشتند بگویند این اخباری که شما نقل می‌کنید حالا یا در اصول عقاید یا در فروع، قدرت نداشتند بگویند این خبری که شما دارید نقل می‌کنید خلافش در نزد شیعه ثابت شده راوی آن فاسق است خوب چنین قدرتی نداشتند این خبر واحد کانه یک حربه بوده به این وسیله او را رد می‌کردند در مقام آنها در مقابل آنها این حرف را می‌زدند والا بین خودشان از این حرفها نبوده که خبر واحد حجت نیست این اولا. و ثانیا حالا دست بالا را می‌گیریم بر فرض هم چهار پنج نفر از مشایخ ما خبر واحد را منکر بشوند و عمل نکنند خوب بشوند چهار پنج نفر مخالف که می‌شناسیم آنها را مجهول النسب هم نیستند اقاویلشان مشخص، نسبشان مشخص، بنابراین مخالفت بکنند امام معصوم که در آنها نیست چهار پنج نفر، امام معصوم در آن بقیه است پس نتیجتا آقا این اشکال را که جواب دادیم خبر واحد شد حجت.

۲

اشکالات بر کلام شیخ طوسی و جواب آنها

خوب تا دیروز عبارتهای خود شیخ را نقل کردیم ایشان سه چهارتا دیگر اشکال به خودش کرده و جواب داده ما اگر بخواهیم عین عبارتهایش را نقل بکنیم خیلی طول می‌کشد دیروز عین عبارتها را نقل کردیم ولی از امروز ایشان می‌خواهد نقل به معنا کند همین امروز فردا مثلا جلسه بعد دیگر تمام می‌شود از عبارتهای شیخ طوسی را هنوز می‌خواهیم بخوانیم منتها نه خود عبارت را. مثلا شیخ ما می‌فرماید، می‌فرماید اورد شیخ طوسی بر خودش، یک چنین ایرادی کرده، اجاب یک چنین ایرادی کرده اجاب، چندتا ایرادها را می‌گوید ولی نه کلمات شیخ را بگوید که مثل دیروز خیلی طول بکشد.

اولین ایرادی که بر شیخ طوسی وارد شده این ایراد اختصاصی است یعنی این ایراد فقط به شیخ طوسی وارد است به ماها وارد نیست آخه ما هم خبر واحد را حجت می‌دانیم شیخ طوسی هم حجت می‌داند این ایرادهایی که می‌خواهیم بخوانیم اولی را که الآن می‌خواهیم بخوانیم فقط به شیخ طوسی وارد است لذا خودش باید متکفل جواب بشود ولی ایرادهای بعدی شامل ما هم می‌شود یعنی هم ما باید آن ایرادها را جواب بدهیم و هم شیخ طوسی. اولین ایرادی که به شیخ فقط شده و شیخ طوسی جواب داده این است آمدند به شیخ گفتند از کجا این تشیع را در آوردی؟ عقل می‌گوید خبر ثقه حجت است احکام عقلیه هم که تخصیص بردار نیست عقل خبر ثقه عادل را حجت می‌داند شما از کجا می‌گویی باید شیعه هم باشد خوب اگر حکم عقلی است احکام عقلی کلی است اگر عقل خبر ثقه عادل را حجت می‌داند این کلی است دیگر شیعه و سنی ندارد، ببینید به ما وارد نیست ما می‌گفتیم شیعه شرط نیست ما گفتیم میزان وثاقت است اما شیخ طوسی که پای عدالت و پای تشیع را آورده توی کار این اشکال به ایشان وارد است احکام عقلیه کلی است تخصیص بردار هم نیست عقل می‌گوید خبر ثقه عادل حجت است دیگر این و آن ندارد این تخصیص‌هایی که شما زدید درست نیست. این ایراد به شیخ شده. شیخ جواب می‌دهد، البته این کلماتی که من عرض می‌کنم توی عبارت نیست من برای توضیح اینها را عرض می‌کنم شیخ طوسی جواب می‌دهند آن احکام عقلیه محضه است که قابل تخصیص نیست ما دو جور احکام عقلی داریم یک احکام عقلیه محضه بله اصلا تخصیص بردار نیست اجتماع نقیض محال است دیگر نمی‌شود گفت مگر کجا، احکام عقلیه کلی است قابل تخصیص نیست اجتماع نقیضین محال است ارتفاع نقیضین محال است اینها احکام عقلیه محضه است تخصیص هم به آنها نمی‌خورد ولی برخلاف حجیت خبر واحد، بر فرض هم عقل بگوید حجت است به این حکم عقلی نمی‌گویند یعنی این یک قانون شرعی است عقل هم این را قبول دارد ببینید عقل هم، یعنی عقل هم قبول دارد اما نه اینکه یک حکم عقلی محض مستقل باشد یک قانون شرعی است حجیت خبر واحد، مقرراتش را هم خود شارع باید معین کند شارع به ما گفته لاتاخذن معالم دینک من غیر شیعتنا، چون یک قانون شرعی است مقرراتش را هم خود شارع معین کرده و شارع به ما گفته باید شیعه باشد این منافات ندارد که عقل هم خبر واحد را حجت بداند بنابراین جزء آن قانون نیست تا شما به ما اشکال کنی. این جواب اشکال اول و این هم جوابش.

لذا ایشان شروع می‌کنند به اشکالاتی که شیخ طوسی بر خودش کرده جواب داده ولی عبارتهایش را نقل نمی‌کنند نقل به معنا می‌کنند که بتوانند مختصرش بکنند ثم اورد شیخ طوسی بعد از این که عرض کردیم همان صفحه‌ای که گفتیم جلد ۵۱ شما اگر حوصله‌اش را دارید همه آنجاها را مراجعه بکنید این حرفها از توی آن در می‌آید شیخ طوسی بعد از اینکه خبر ثقه عادل شیعه را حجت کرد اورد علی نفسه ایرادی کرده بر خودش، ایراد اختصاصی یعنی این ایراد فقط به شیخ طوسی وارد است بر ما وارد نیست ایراد چیست؟ العقل اذا جوز التعبد بخبر الواحد الثقه، این یک حکم عقلی است که عقل خبر واحد ثقه عدل را حجت می‌داند والشرع ورد به خوب بله شارع هم گفته حجت است فما الذی یحملکم آقای شیخ طوسی چه چیز وادار کرد شما را، یحملکم، آقای شیخ طوسی چه چیز وادار کرد شما را که فرق بگذاری بین ما یعنی خبری که، بین خبری که یرویه الطائفه المحقه و بین ما یعنی بین خبری که یرویه اصحاب الحدیث من العامه؟ اگر یک حکم عقلی است و عقل می‌گوید خبر ثقه حجت است دیگر این و آن ندارد این قید را از کجا شما آوردی؟ جواب: عرض کردم آنهایی را که از خارج می‌گویم ضمیمه بکنید، می‌گوییم این را که شما شنیدید احکام عقلیه تخصیص بردار نیست کلی است همگانی است مال کجاست؟ احکام عقلیه محضه، اینکه احکام عقلیه محضه نیست حجیت خبر واحد یک قانون اسلامی است چون یک قانون اسلامی است مقرراتش را هم خود رئیس اسلام باید معین کند البته عقل هم این را حجت می‌داند، ببینید عقل هم، یعنی نه اینکه حکم عقلی مستقل باشد یک قانون شرعی است عقل هم این را قبول دارد مطلب را. پس چون یک قانون شرعی است مقرراتش را هم خود شارع باید معین کند و شارع به ما فرموده لاتاخذن معالم دینک من غیر شیعتنا.

ثم اجاب جواب داده ایشان از این اشکال اختصاصی به اینکه خبر واحد یک دلیل شرعی است یک قانون اسلامی است فینبغی حالا که قانون اسلامی است ینبغی ان یستعمل بحسب ما قررته الشریعه یک قانون شرعی است مقرراتش را هم خود شارع باید معین کند و شارع یدی یعنی یعتقد امر کرده که ما عمل بکنیم به خبر طائفه خاصه، لاتاخذن من غیر الشیعه، ان تعدیت یعنی تعدی نکن از شیعه، اگر تعدی بکنی از شیعه دینت را از خائنین گرفتی خوب این را شریعت ما گفته فلیس لنا التعدی پس ما نباید تعدی بکنیم به غیر این طائفه خاصه. این یک جواب. پس جواب چه شد آقا؟ یکی از احکام عقلیه محضه نیست که نشود تخصیصش بزنیم یکی از احکام شرعی است مقرراتش را هم خود شارع فرموده اینکه شما شنیدید احکام عقلی تخصیص بردار نیست کلی است این و آن ندارد احکام عقلی محضه مستقله است نه این. این اولا. علی و ثانیا مگر ما معتقد نیستیم باید راوی عادل باشد عرض کردم دیروز نگفت ولی جاهای دیگر گفته ما معتقدیم باید راوی عادل باشد و ما این سنی‌ها را فاسق می‌دانیم بلکه بدترین فاسق، چرا؟ کسی شراب بخورد ما می‌گوییم فاسق است، اینها فسق اینها چیست؟ اخروا ما قدمه الله، موخر کردند آن را که خدا مقدم کرده خدای متعال مقدم کرده امیرالمومنین را اینها آخریش کردند سه تا دیگه نالایق را اول گذاشتند ایشان را گذاشتند چهارم. یک چنین فسقی. دیگر فسق بالاتر از این هم تصور می‌شود؟ نه. نتیجتا اگر ما خبر اینها را قبول نداریم بخاطر اینکه راوی باید عادل باشد و اینها فاسق اند علی ان العداله شرط فی الخبر بلاخلاف عدالت شرط اعتبار خبر است و من خالف الحق یعنی سنی، من خالف الحق لم یثبت عدالته این عدالتش ثابت نیست بل ثبت فسقه آنهم بالاترین فسق را اینها مرتکب شدند. پس نتیجه شد آقا؟ فقط من شیخ طوسی خبر واحد ثقه عادل شیعه را حجت می‌دانم والا غیر شیعه را قبول ندارم یکی بخاطر اینکه شارع دستور داده یکی هم بخاطر اینکه عدالت در اینها نیست اینها فاسق اند و خبرشان به درد ما نمی‌خورد.

[اشکالات مشترک بین مرحوم شیخ و مرحوم شیخ طوسی]

ثم خوب ایرادهایی که از اینجا می‌خوانیم دیگر مشترک است یعنی هر کس قائل به حجیت خبر واحد باشد این ایرادهایی که الآن می‌خواهیم بخوانیم به او وارد است هم به شیخ طوسی هم به ما، لذا هم شیخ باید جواب بدهد هم ما جواب می‌دهیم. آمدند اشکال کردند آقای شیخ طوسی شما که می‌گویید خبر واحد حجت است ما باید به آن عمل بکنیم گاهی از اوقات خبر واحد معارض دارد مثلا این خبر واحد من باب مثال می‌گوید نماز جمعه واجب است آن خبر واحد می‌گوید نماز جمعه حرام است خوب چکار می‌کنید؟ شما می‌گویید هر دو حجت است اگر هر دو حجت است معنایش این است هم این حق است هم آن حق است این را چه جواب می‌دهید؟ خوب این اشکال را ما هم باید جواب بدهیم اول جواب حلی داده شیخ طوسی. ایشان جواب حلی او را دیگر نقل نمی‌کند مفصل است خودتان مراجعه کنید شیخ طوسی جواب نقضی داده فرموده این اشکال به ما تنها وارد نیست به شما هم وارد است یعنی به سید مرتضی، چرا؟ برای اینکه گاهی اوقات خبر مقطوعی الصدور هم با هم تعارض می‌کنند ما داریم توی روایات دو تا خبر یقینا از ائمه صادر شده یک امام مثلا فرموده اینجور یک امام فرموده آنجور، گاهی خود یک امام در یک مسئله یک جا فرمودند آنجور در یک جا فرمودند اینجور. پس این منحصر به خبر واحد نیست خبر مقطوعی الصدور هم گاهی اتفاق می‌افتد که با هم تعارض می‌کند آنوقت شما چکار می‌کنید؟ هر کاری شما آنجا کردید ما اینجا می‌کنیم. چکار می‌کنند آنها؟ اگر ما دو خبر مقطوعی الصدور داشتیم خوب می‌دانید خبر مقطوعی الصدور دیگر از نظر سند نباید بررسی کرد سندش مقطوع الصدور است می‌ماند مرجحات دلالی، اگر احدهما ظهور بود دیگری اظهر بود چکار می‌کنیم؟ آن ظاهر را می‌گذاریم کنار اظهر را می‌گیریم اگر نه دلالتهایش هم یکسان بود چکار می‌کنیم؟ مخیریم. خوب همان کاری که شما آنجا می‌کنید ما اینجا می‌کنیم می‌گوییم آقا این خبر واحد می‌گوید واجب است آن خبر واحد می‌گوید واجب نیست چکار می‌کنیم؟ اعمال ترجیح، اول ترجیح سندی، چون فرق خبر واحد با خبر متواتر این است خبر متواتر دیگر ترجیح سندی ندارد هر دو مقطوع الصدور است اما در خبر واحد ما اول اعمال ترجیح سندی می‌کنیم می‌بینیم راوی کدام عادلتر است آن را می‌گیریم دیگری را می‌گذاریم کنار. اگر هر دو یکسان بود می‌رویم سراغ دلالت، دلالت هر کدام اظهر بود آن را می‌گیریم دیگری را می‌گذاریم کنار. اگر یکسان بود ما مخیریم. خلاصه این اشکالی نیست که فقط به ما وارد باشد این اشکال به آن کسانی هم که عمل به خبر واحد را منع می‌کنند یعنی فقط خبر متواتر را حجت می‌دانند این اشکال به آنها هم وارد است. عنایت بفرمایید ثم اورد باز شیخ طوسی ایراد دیگری بر خودشان کردند به اینکه عمل به خبر واحد اگر واجب است و خبر واحد واجب العمل است این ایجاب می‌کند حق در دو جهت باشد عند تعارض خبرین این خبر اینجور آن خبر آنجور. شما که می‌گویید حجت است یعنی هر دو حق است. ثم اجاب اولا جواب نقضی داده و ثانیا جواب حلی که دیگر ایشان نقل نمی‌کند اگر جواب حلی اش را می‌خواهید به خود عده مراجعه کنید خوب جواب نقضی چه داده شیخ طوسی؟ فرموده لزوم ذلک یعنی این اشکالی که شما گفتید لازم می‌آید حق در دو طرف باشد این در نزد آنهایی هم که خبر متواتر را حجت می‌دانند و منع می‌کنند از عمل به خبر واحد یعنی سید مرتضی، آنهایی هم که عمل به خبر واحد را منع می‌کنند و خبر متواتر را حجت می‌دانند این نقض به آنها هم وارد است اذا کان هناک خبران متعارضان مقطوعی الصدور، این را بگذارید رویش توی عبارت ندارد یعنی آنجایی هم که دو خبر متعارض مقطوع الصدور با هم تعارض می‌کنند خوب چه جواب می‌دهد آن آقای سید مرتضی ما هم همان جواب را می‌دهیم. انه یقول ضمیر انه می‌دانید به چه کسی برمی گردد؟ به آن من منع، من منع سید مرتضی را می‌گوید آن کسی که منع از عمل به خبر واحد یعنی فقط خبر متواتر را حجت می‌داند او چه جواب می‌دهد عند التعارض؟ یقول جواب می‌دهد اگر ترجیح بود اخذ بذی الراجح اگر ترجیح نبود مخیریم خوب ما هم همین حرف را اینجا می‌زنیم فاذا اختار کلا منهما انسان اگر یک انسانی یکی از این دو تا را اختیار کرد یعنی دو خبر متواتر یکی می‌گوید آنجور یکی می‌گوید آنجور، اگر کسی اختیار بکند کلا منهما را یعنی هم این متواتر را هم آن متواتر را لزم کون الحق فی جهتین لازم می‌آید حق در دو طرف باشد همان اشکالی که یعنی به ما وارد است نقض می‌کنیم به شما هم وارد است و همان کاری که شما می‌کنید در مقطوعی الصدور متعارضین ما هم همان کار را می‌کنیم. خوب حالا می‌خواهد اید یعنی شیخ ما می‌فرماید شیخ انصاری می‌فرماید: اید شیخ طوسی این مطلب را، کدام مطلب را؟ که می‌شود مقطوعی الصدور با هم تعارض بکنند اید شیخ طوسی ذلک را، یعنی تایید آورده برای اینکه می‌شود دو خبر مقطوعی الصدور با هم تعارض بکند قد سئل عن الصادق عليه‌السلام بحار ج۲ص۲۳۶ح۲۲ ،۲۳ ،۲۴ ،۲۵ سه چهار تا حدیث پشت هم است که یکی این است که می‌آید از حضرت صادق سوال می‌کند آقا اصحاب خیلی وضعشان ناجور شده خیلی با هم اختلاف دارند در احکام، آن یکی می‌گوید مغرب استتار شمس است آن دیگری می‌گوید نه خیر مغرب ذهاب حمره مشرقیه است، می‌دانید ده دقیقه یک ربع تقریبا تفاوتش است استتار شمس که بشود همانکه سنی‌ها تا استتار شمس بشود نماز می‌خوانند و روزه شان را افطار می‌کنند ما صبر می‌کنیم تا چه وقت؟ ذهاب حمره مشرقیه من قمة الراس، وقتی حمره این طرف خواست برود اینطرف از بالای سر ما رد شد ما آن موقع افطار می‌کنیم این آقا آمده به حضرت صادق علیه السلام می‌گوید خیلی کار بالا گرفته لیس شیء اشد علیه من مخالفه اصحابنا، چیزی خیلی من را ناراحتم کرده که اصحاب در مسائل اینجوری اینقدر با هم اختلاف دارند کدامش حق است؟ حضرت می‌فرمایند: این کار را خود من کردم انا خالفت بینهم می‌گوید آقا چرا این کار را کردی؟ می‌گوید برای اینکه لو اجتمعتم علی امر واحد لاخذ برقابکم، اگر همه‌تان یک چیزی بگویید گردن همه‌تان را عین گوسفند می‌برند آنوقتها اینجوری بوده سنی‌های آن موقع غیر سنی‌های حالا است اصلا تقربا الی الله سر شیعه را می‌بریدند می‌گفتند چند تا شیعه را سر ببریم اهل بهشتیم حضرت می‌فرمایند لو اجتمعتم علی امر واحد لاخذ برقابکم گردن همه‌تان را می‌زنند این کار را خودم کردم به بعضی‌ها که توی مناطق سنی نشین اند گفتم استتار شمس مغرب است توی بعضی از مناطق که به حساب آن تقیه نیست حکم الله واقعی را گفتم ذهاب حمره مشرقیه. پس می‌شود از یک امام برای اینکه مسلمانها سالم بمانند حضرت حکم اینجوری بگویند لذا اید ذلک بحار ج۲ص۲۳۶ح۲۲ ،۲۳ ،۲۴ سوال می‌کند عن اختلاف اصحابه فی المواقیت می‌گوید آقا یک عده می‌گویند وقت مغرب استتار شمس است یک عده می‌گویند وقت مغرب ذهاب حمره مشرقیه است چه بکنیم؟ و غیر اینها در جاهای دیگر هم اختلاف دارند یک عده می‌گویند کر صد و بیست و هشت من است یک عده می‌گویند سه وجب و نیم است چهل و سه وجب آب می‌شود صد و بیست و هشت من خیلی کمتر از آن سه وجب و نیم است اگر شما امتحان کرده باشید چهل و سه وجب آب شاید حدود دویست من آب می‌شود خوب بالاخره کر کدام است آن صد و بیست و هشت من است که توی روایات است یا آن سه و جب و نیم سه وجب و نیم سه وجب و نیم که می‌شود چهل و سه وجب، آن کر است؟ حضرت می‌فرمایند این کارها را من خودم کردم برای حفظ جان شما. وقتی این سوال را می‌کند فقال (علیه السلام) انا خالفت بینهم من خودم این کار را کردم بعد هم سرش را بیان می‌کنند. ثم قال بعد ذلک، این هم یک جواب و این هم یک اشکال که اینها اشکالهای عمومی است ما هم باید جواب بدهیم.

فان قیل اشکال دوم، باز این اشکال هم عمومی است هم به ما وارد است هم به شیخ طوسی، ولی باز شیخ جواب می‌دهد و آن اشکال این است: یک نفر می‌گوید این روات ثقه، به شیخ می‌گوید، این روات ثقه که خبرشان را ما می‌گیریم در باب فروع اگر ثقه‌ای آمد گفت فلان چیز واجب است ما قبول می‌کنیم، گفت فلان چیز نجس است ما قبول می‌کنیم این روات ثقه‌ای که در باب فروع شما روایتهایشان را قبول می‌کنید اینها در باب اصول عقاید یک روایتهای انحرافی نقل کردند خوب اگر این‌ها ثقه هستند مورد اعتمادند و شما در باب فروع این روایتها را می‌گیرید در باب اصول عقاید اینها انحرافاتی دارند یعنی روایتهای انحرافی هم نقل کردند چطور شما به قول اینها اکتفا می‌کنید؟ پس یعنی حجت نیست یعنی باید خبر مقطوع الصدور باشد خبر واحد به درد نمی‌خورد. قال بعد ذلک بعد از این اشکال و جواب گفته ان قیل اگر کسی به من بگوید شیخ طوسی می‌فرماید کیف تعملون بهذه الاخبار چگونه شما به این اخبار عمل می‌کنید و نحن نعلم و حال آنکه ما می‌دانیم روات این اخبار در باب فروع، روات این اخبار در باب فروع که شما روایتهایشان را عمل می‌کنید کما رووها یعنی فروع، اینها همانطوری که فروع را روایت کردند رووا ایضا اصول عقاید انحرافی را نقل کردند که بیان است از جبر و تفویض. روایاتی نقل شده یکی دو تا روایت که الناس مجبورون فی اعمالهم، خوب این هم روایت است اگر شما می‌گویید این روات ثقه قولشان حجت است خوب اینها از این روایتهای انحرافی هم دارند که الناس مجبورون فی اعمالهم، پس این را چه بکنیم ما؟ چطور شما چنین رواتی را روایاتشان را نقل می‌کنید یا در باب تفویض روایت نقل می‌کنند که ان الله فوض امره الی الائمه، خدا عالم را که خلق کرد دیگر اختیارش را داد دست ائمه، اینها کفریات است اینها غلوی است که اصلا مرحوم مجلسی اگر حوصله‌اش را دارید جلد ۲۵ آن باب غلو و تفویض را ببینید از اما رضا (علیه السلام) روایت نقل می‌کند حضرت می‌فرمایند غلات و کفار هر دو نجس اند ما خیال می‌کنیم شیعه علی هستیم اگر بیش از اینکه خودش ایشان است ما تعریف می‌کنیم خیال می‌کنیم آدم خوبی است امام رضا (علیه السلام) در ردیف کفار می‌شمارد اینهایی که غلو می‌کنند درباره ائمه، خوب این روایات را هم اینها نقل کردند شما چطور این روایات این آدمهای اینجوری را در باب فروع روایتهایشان را می‌آیید نقل می‌کنید و غیر ذلک من الغلو یا تناسخ تناسخ این است یک عده یعنی چهار طائفه ما داریم آقا اینها همه شان منکر قیامت اند اینها عقیده شان این است قیامتی توی کار نیست انسان که بمیرد روح انسان منتقل می‌شود به روح یک انسان دیگر به اینها می‌گویند تناسخیه، طائفه دیگرشان دوباره آن انسان که می‌میرد به انسان دیگر، آن انسان که می‌میرد همینجور، قیامتی دیگر توی کار نیست اینها را می‌گویند تناسخیه، یک عده شان می‌گویند نه انسان که بمیرد روحش متعلق به حیوان دیگر است مثلا بوعلی سینا آن کله و آن عقل اگر بمیرد روحش تعلق می‌گیرد به یک گاو که هیچی نمی‌فهمد واقعا دو تا مثال زدم که ببینید چقدر حرف مسخره است بوعلی سینا آن کله اگر از دنیا برود روحش منتقل می‌شود به یک گاوی باز این گاو اگر بمیرد روحش منتقل می‌شود به یک کس دیگر علی کل حال این هم یک طائفه، طائفه سوم می‌گویند روح انسان منتقل می‌شود به جماد یعنی انسان که بمیرد روحش منتقل می‌شود به این در و دیوار اینها همه آدم اند دارند ماها را نگاه می‌کنند این هم مسخره است طائفه چهارم می‌گویند نه منتقل می‌شود به نامی یعنی به نباتات، نسخ و مسخ رسخ و فسخ قسما ـ انسا و حیوانا جمادا او نبا، این چهار قول همین است طبیعیات منظومه را ببینید صفحه ۱۳۷ طبیعیات کتاب منظومه حاجی سبزواری نسخ و مسخ رسخ و فسخ قسما ـ انسا و حیوانا جمادا او نبا، یک عده شان می‌گویند به انسانی دیگر، یک عده شان می‌گویند به حیوان، یک عده شان می‌گویند به جماد یک عده شان می‌گویند به نما، یعنی نامی مثل درختان، علی کل حال خوب اینها روایت تناسخ را رد کردند که اگر کسی بمیرد روحش منتقل می‌شود به یک انسان دیگر، شما چطور این راوی‌هایی که این افکار را دارند روایتهایشان را نقل می‌کنید و غیر ذلک غیر ذلک از این کفریاتی که اینها دارند من المناکیر مناکیر جمع منکور است منکور یعنی منکر یعنی از این روایتهای منکر خیلی اینها نقل کردند فکیف اشکال اینجاست فکیف یجوز الاعتماد شما آقای شیخ طوسی چگونه اعتماد می‌کنی علی ما یرویه امثال هولاء؟ (ما) یعنی اخبار شما چه جوری اعتماد می‌کنی بر این اخباری که امثال اینجور روات اینها را نقل می‌کنند.

قلنا جواب: می‌گوییم اولا همه ثقات از این کفریات ندارند زراره که از این حرفها ندارد محمد بن مسلم که از این حرفها ندارد پس اینطور نیست همه ثقات از این حرفها نقل کرده باشند این اولا. حالا بر فرض هم نقل کرده باشند این دلیل نمی‌شود که خودش هم معتقد است این می‌خواهد بگوید من هر چه را که شنیدم گفتم لم یشذ عنی شیئا از من چیزی فوت نشده از من چیزی غیبت نشده من چیزهایی که شنیدم برای شما نقل می‌کنم خوب این چه ضرری دارد این آقا با اینکه خودش معتقد نیست ولی از باب حفظ امانت راست و دروغ می‌گوید من اینها را شنیدم بنابراین هیچ مهم نیست که روات ما از اینها نقل بکنند و هیچ منافاتی هم با عدالتشان ندارد. قلنا لهم به اینها جواب می‌دهیم اینهایی که این اشکال را کردند لیس کل الثقات نقل حدیث الجبر و التشبیه اینطور نیست که همه ثقات مثل زراره محمد بن مسلم احادیث جبر و تشبیه و تفویض و اینها را بیایند نقل بکنند تشبیه قومی هستند که خدا را تشبیه می‌کنند به بندگان، و خلاصه قد و قامت خدا را حتی معین کردند الآن یادم افتاد مرحوم مجلسی به نظرم نقل می‌کند اینها می‌گویند که خدا هفت وجب است آنهم نه با وجبهای ما، با وجب‌های خودش خود خدا که خیلی بزرگ است قهرا یک دستش لابد صد فرسخ است کف دستش هم لابد ده فرسخ است اگر خلاصه هفت وجب است یعنی به هفت وجب خودش، یک خدا یک غول بی‌شاخ و دم یک خدای صد فرسخی یک خدای هزار فرسخی درست کردند گوشت و پوست را که دیروز عرض کردم ما با خدای اینها مخالفیم برای همین است اینها مشبهه هستند می‌گویند این خدای متعال هم گوشت و پوست و استخوان و دست، و حتی بعضی‌هایشان مبالغه کردند قد و قامت خدا هم هفت وجب با وجب‌های خودش. ایشان می‌فرماید همه ثقات که از این احادیث نقل نکردند این اولا. ولو صح بر فرض هم حالا صحیح باشد انه نقل حالا آمدیم و بر فرض هم اینها نقل کردند لم یدل علی انه کان معتقدا لما تضمنه الخبر این معنایش این نیست که خود اینها هم آن مضمون خبر را معتقدند، چرا؟ برای اینکه امکن لایمتنع یعنی امکن، امکن ان یکون امکان دارد که رواه اینها را روایت کردند لیعلم تا اینکه معلوم بشود انه لو یشذ عنه شیء یعنی لم یغب یا لم نقل کردند که بگویند از ما چیزی غیبت نکرده یعنی از ناحیه ما چیزی فوت نشده من الروایات، هر چه بوده ما نقل کردیم برای این نقل کردند لا لانه معتقد ذلک نه اینکه خودشان هم معتقد باشند و نحن اگر ما به این روات عمل می‌کنیم بخاطر عمل اصحاب است اصحاب امامیه به خبرهای همین روات عمل کردند حالا اینها یک چنین کفریاتی را هم نقل کردند بخاطر این کفریاتشان که اعتماد به اینها نمی‌کنیم ما اگر اعتماد به اینها می‌کنیم بخاطر این است که اصحاب ما به اینها عمل کردند لذا ایشان می‌فرماید نحن لم نعتمد علی مجرد نقلهم یعنی ما اگر به نقل اینها اعتماد می‌کنیم نه بخاطر نقل این روایاتشان است بل اعتمادنا بلکه اگر ما اعتماد می‌کنیم اعتماد ما بر عمل صادر من جهه الاصحاب اصحاب امامیه، اگر ما به خبرهای اینها عمل می‌کنیم نه بخاطر مجرد روایتشان است پشتیبان اعتماد ما عمل اصحاب است و ارتفاع النزاع یعنی اجماع، یعنی اصحاب عمل می‌کنند و اجماع هم دارند نزاع بینشان نیست یعنی اجماع دارند فیما بینهم یعنی اصحاب ما در مابین خودشان اجماع دارند که به خبر این ثقات عمل می‌کنند ولو از این روایات هم نقل کردند ایشان می‌فرماید اما مجرد الروایه صرف روایت اینها فلاحجیه فیه خلاصه آقا اگر ما به این ثقات مراجعه می‌کنیم نه صرفا برای اینکه این ثقات ثقاتند بخاطر اینکه اصحاب به روایات اینها عمل می‌کنند ما هم به روایت اینها عمل می‌کنیم.

ما قدّمناه ، ولم نجدهم اختلفوا في ما بينهم وأنكر بعضهم على بعض العمل بما يروونه ، إلاّ مسائل دلّ الدليل الموجب للعلم على صحّتها. فإذا خالفوهم فيها أنكروا عليهم ؛ لمكان الأدلّة الموجبة للعلم والأخبار المتواترة بخلافه (١).

على أنّ الذين اشير إليهم في السؤال أقوالهم متميّزة بين أقوال الطائفة المحقّة ، وقد علمنا أنّهم لم يكونوا أئمّة معصومين ، وكلّ قول قد علم قائله وعرف نسبه وتميّز من أقاويل سائر الفرقة المحقّة ، لم يعتدّ بذلك القول ؛ لأنّ قول الطائفة إنّما كان حجّة من حيث كان فيهم معصوم ، فإذا كان القول من غير معصوم علم أنّ قول المعصوم داخل في باقي الأقوال ، ووجب المصير إليه على ما بيّنته في الإجماع (٢) ، انتهى موضع الحاجة من كلامه.

ثمّ أورد على نفسه : بأنّ العقل إذا جوّز التعبّد بخبر الواحد ، والشرع ورد به ، فما الذي يحملكم على الفرق بين ما يرويه الطائفة المحقّة وبين ما يرويه أصحاب الحديث من العامّة؟

ثمّ أجاب عن ذلك : بأنّ خبر الواحد إذا كان دليلا شرعيّا فينبغي أن يستعمل بحسب ما قرّرته الشريعة ، والشارع يرى العمل بخبر طائفة خاصّة ، فليس لنا التعدّي إلى غيرها. على أنّ العدالة شرط في الخبر بلا خلاف ، ومن خالف الحقّ لم يثبت عدالته ، بل ثبت فسقه.

__________________

(١) في (ص) زيادة : «وأمّا من أحال ذلك عقلا فقد دللنا فيما مضى على بطلان قوله ، وبيّنا أنّ ذلك جائز ، فمن أنكره كان محجوجا بذلك».

(٢) العدّة ١ : ١٢٦ ـ ١٢٩.

ثمّ أورد على نفسه : بأنّ العمل بخبر الواحد يوجب كون الحقّ في جهتين عند تعارض خبرين.

ثمّ أجاب ـ أوّلا ـ : بالنقض بلزوم ذلك عند من منع العمل بخبر الواحد إذا كان هناك خبران (١) متعارضان ؛ فإنّه يقول مع عدم الترجيح بالتخيير ، فإذا اختار كلا منهما إنسان لزم كون الحقّ في جهتين ، وأيّد ذلك : بأنّه قد سئل الصادق عليه‌السلام عن اختلاف أصحابه في المواقيت وغيرها ، فقال عليه‌السلام : «أنا خالفت بينهم» (٢). ثمّ قال بعد ذلك :

فإن قيل : كيف تعملون بهذه الأخبار ، ونحن نعلم أنّ رواتها كما رووها رووا أيضا أخبار الجبر والتفويض وغير ذلك من الغلوّ والتناسخ وغير ذلك من المناكير ، فكيف يجوز الاعتماد على ما يرويه أمثال هؤلاء؟

قلنا لهم : ليس كلّ الثقات نقل حديث الجبر والتشبيه ، ولو صحّ أنّه نقل لم يدلّ على أنّه كان معتقدا لما تضمّنه الخبر ؛ ولا يمتنع أن يكون إنّما رواه ليعلم أنّه لم يشذّ عنه شيء من الروايات ، لا لأنّه معتقد ذلك ، ونحن لم نعتمد على مجرّد نقلهم ، بل اعتمدنا على العمل الصادر من جهتهم وارتفاع النزاع فيما بينهم ، وأمّا مجرّد الرواية فلا حجّيّة (٣) فيه على حال.

__________________

(١) في (ه) زيادة : «متوازيان».

(٢) انظر الوسائل ٣ : ١٠١ ، الباب ٧ من أبواب المواقيت ، الحديث ٣ ، والكافي ١ : ٦٥ ، باب اختلاف الحديث ، الحديث ٥ ، والبحار ٢ : ٢٣٦ و ٢٥٢ ، الأحاديث ٢٢ ، ٢٣ ، ٢٤ و ٦٩.

(٣) في (ظ) ، (ل) و (م) والمصدر : «حجّة».