و اما اشکال امروز: اشکال امروز طرف اشکال را شدیدتر میکند میگوید صحبت نقل نیست اصلا خودشان منحرف اند این رواتی که الآن شما میگوید شرایط وثاقت و... را داشته باشند اصلا خودشان افکار انحرافی دارند نه اینکه فقط نقل کردند، آمدند اخبار جبر و تشبیه را نقل کردند و معتقدند یک عده شان مجبره هستند که خلاصه قائل به جبرند عقیده شان این است خوب اشاعره همینطورند دیگر، قائل به جبرند پس بنابراین، یا یک عده شان مشبهه هستند یعنی خدا را تشبیه به خلق کردند گفتند خدا هم مثل خلقش دارای گوشت و پوست و استخوان و اعضاء و جوارح است قد و قامتش را هم که آنروز گفتیم اینها اصلا اعتقادشان این است و یک عده شان مقلده هستند و خلاصه تمام اینها افکار انحرافی است. خوب مجبره و مشبهه ما توی شیعه نداریم که کسی قائل به جبر باشد یا بیاید خدا را تشبیه کند به خلق بگوید خدا هم دارای اعضاء و جوارح و اینهاست توی شیعه نه مجبره ما داریم نه مشبهه ولی مقلده ما داریم مقلده کسانی هستند که از روایات تبعیت میکنند تقلید از روایات میکنند و لو در اصول عقاید، چرا خدا هست؟ روینا کذا، روایت داریم که خدا هست. چرا خدا یکی است؟ روینا کذا، چرا پیغمبر ما میخواهیم؟ روینا کذا، هر چه به آنها میگوییم میگویند روینا کذا، اینها مقلده هستند این مقلده آقا توی سنیها یک اسمی دارد توی شیعهها یک اسمی دارد خلاصه مقلده یعنی کسانی که تبعیت از روایات میکنند حتی در اصول عقاید، به اینها میگویند مقلده.
خبر واحد را شیخ طوسی حجت کردند بعد به ایشان اشکال شده این رواتی که ما خبرهایشان را حجت میکنیم منحرف اند افکار انحرافی دارند مجبره هستند مشبهه هستند مقلده هستند، داشتیم این را توضیح میدادیم مجبره و مشبهه توی شیعه ما نداریم که خدا را تشبیه به خلق بکند یا قائل به جبر بشوند اشاعره چرا، آنها مجبرهاند توی سنیها مشبهه هم هست اما مقلده چرا، مقلده به چه کسانی میگویند؟ مقلده به کسانی میگویند که فقط از روایات تقلید میکنند تبعیت از روایات حتی در اصول عقاید، چرا خدا هست؟ روینا کذا. چرا پیغمبر هست؟ روینا کذا. همواره با روایات میخواهند خدا و اصول عقاید و فروع را ثابت کنند اینها را میگویند مقلده. حال صحبت روی اسم گذاری بود مقلده که این رویه شان است توی سنیها به اینها میگویند حشویه، توی شیعه به اینها میگویند اخباریین. پس معلوم شد مقلده یعنی کسانی که در تمام مسائل اصولا و فروعا از روایات تبعیت میکنند به اینها میگویند مقلده. منتها توی سنیها اسم اینها حشویه است حشویه توی سنیها اخباریین توی شیعه است حالا این آقا اشکالش این است که اینها همه منحرف اند شما چطور این راویهایی که عقائد انحرافی دارند چطور شما خبرهایشان را حجت میکنید؟ این اشکال را به شیخ طوسی کردند ایشان ببینیم چه جواب میدهند.
فان قیل شیخ طوسی میفرماید کیف تعولون یک نفر به شیخ گفته است, شیخ طوسی که خبر واحد را حجت میداند یک نفر به ایشان گفته کیف تعولون چطور شما اعتماد میکنید علی هذه الروایات و حال آنکه، واو حالیه است، و حال آنکه اکثر رواتها این رواتی که شما از آنها روایت نقل میکنید و قولشان را قبول میکنید اکثرشان مجبرهاند مشبههاند مقلدهاند که عرض کردیم دو طائفه اول را توی شیعه نداریم ولی مقلد را توی شیعه داریم که اخباریین اند توی سنیها هم به آنها میگویند حشویه. و غلات اند بعضیهایشان قائل به الوهیت امیرالمومنین اند, خوب فردا عید غدیر است پیغمبر ایشان را بعنوان وصی خودشان، یک بنده خدا اما وصی پیغمبر، بعضیها این را هم نمیخواهند قبول کنند نقطه مقابلش علی را خدا میدانند اصلا عقیده شان این است بعضی از این روات، غالی هستند واقفیه هستند فطحیه هستند و غیر هولاء من فرق الشیعه و همچنین شیعههای دیگر. عنایت بکنید آقا، شیعه یعنی کسی که علی عليهالسلام را خلیفه بلافصل میداند امیرالمومنین عليهالسلام تا امروز اسمشان علی بن ابیطالب بود از فردا ایشان میشود امیرالمومنین، خود پیغمبر دستور دادند دیگر، هنوه تهنیت بدهید به پسر عم من، بامره المومنین، غرض ایشان از فردا شده امیرالمومنین، اگر کسی ایشان را امیرالمومنین بداند و خلیفه بلافصل پیغمبر بداند به این میگویند شیعه، آنوقت شیعه دیگر چند امامی است سه امامی چهار امامی پنج امامی، ماها ان شاء الله اثنی عشریه هستیم خوب شیعههای هستند که (کیسانیه) اینها بعد از امام حسین (سلام الله علیه) محمد بن حنفیه را به جای امام چهارم امام گرفتند اینها هم شیعهاند ولی شیعه سه امامی هستند و بعضیها آمدند زیدیه شدند یعنی بجای امام پنجم، امام چهارم را قبول کردند، به جای امام پنجم زید برادر ایشان را بعنوان امام قبول کردند خوب اینها هم شیعه هستند زید خیلی بزرگوار بوده، منتها یک مقداری انقلابی بوده مزاجش یک قدری تندی میکرده با امام باقر عليهالسلام، ما قصد جسارت نداریم خیلی بزرگوار است هر چه برای ایشان بگویند واقعا همانطور است منتها عرض کردم یک قدری انقلابی داغ بوده ایشان, میگفته چرا امام باقر هیچ چیزی نمیگوید توهینهایی هم توی کلماتشان هست که شما به درد مسئله گفتن میخورید این را دارد توی روایت. علی کل حال چون ایشان اینجوری بوده یک عدهای طرفدار پیدا کرده شدند زیدیه اینها بجای امام پنجم برادر ایشان زید را قبول کردند. یک عده دیگر شدند ناووسیه منتظر امام صادق عليهالسلام اند میگویند ایشان پشت پرده غیبت است ما منتظر امام دوازدهم هستیم آنها منتظر امام ششم اند یک عده هستند واقفیه هستند یک هستند اسماعیلیه هستند فطحیه هستند, امام صادق عليهالسلام دو تا پسر داشتند اسم یک پسرشان عبدالله بود که افطح هم هستند افطح یعنی پهن، یا سرش پهن بوده خیلی، یا پاهایش پهن بوده میگویند شتر پا بوده پایش پهن بوده غرض این فطح بود فطح با ط یعنی عریض، حالا یا سرش پهن بوده یا پایشان علی کل حال یک عده فطحی شدند یعنی ایشان را بجای موسی بن جعفر بعد از امام صادق ایشان را امام گرفتند یک عده اسماعیلیه شدند آن فرزند را و حال آنکه اسماعیل قبل از حضرت صادق از دنیا رفتند توی ذهنم اینطور یادم است که جنازه را وقتی گذاشتند روی زمین نماز بخوانند رویش را پس زدند فرمودند اسماعیل است اسماعیل مرده است این را چند بار حضرت میفرمودند معذلک بعد از امام صادق عليهالسلام میگویند اسماعیل امام است تا اینکه میرسد به موسی بن جعفر عليهماالسلام آنجا هم یک عده موسی بن جعفر را قبول کردند دیگر شدند واقفیه. ماها که ان شاء الله بعد از موسی بن جعفر امام هشتم را قبول داریم دیگر تا آخر قبول داریم. غرض اینها همه فرق شیعه هستند حالا ایشان میگوید این رواتی که شما اسمشان را میآورید و میگویید خبرهایشان حجت است اینها یا واقفیهاند یا فطحیهاند یا اسماعیلیهاند یا ناووسیهاند یا واقفیهاند خلاصه اینها که هستند و غیر هولاء من فرق الشیعه من فرق الشیعه که تمام اینها مخالف با اعتقاد صحیح اند و حال آنکه من شرط خبر الواحد ان یکون راویه عدلا خودتان دیروز گفتید در جلسه قبل عند من اوجب العمل به آن کسی که عمل به خبر واحد را واجب میداند راوی آن را هم عادل میداند خوب حالا با این خصوصیات چطور شما به روایاتشان عمل میکنید؟
و ان عولت، هنوز اشکالش تمام نشده، خلاصه این آقای مستشکل میگوید شما به چه مناطی به خبر اینها عمل میکنید آیا به مناط عدالتشان؟ اینها که عادل نیستند افکار انحرافی را دارند, یا به مناط عمل اصحاب است اگر به مناط عمل اصحاب است خوب بله ما دیدیم که اصحاب به خبرهایی که از این قماش اصحاب در طریقش هستند عمل میکنند پس لازمهاش این است به خبر هر فاسق و فاجری میشود عمل کرد. اشکال را دقت بفرمایید هنوز تمام نشده شما میگویید خبر واحد حجت است این رواتی را که شما خبرشان را حجت میدانید از این قماش افرادند خوب چه جوری عمل میکنید؟ اگر مناط عملتان به خبر اینها عدالت است که با این افکار انحرافی عدالت ندارند اگر مناط اعتمادتان عمل اصحاب است که اصحاب چون به اینها عمل کردند ما هم به خبر اینها عمل میکنیم پس لازمهاش این است به خبر هر فاسق و فاجر و کافری میشود عمل کرد و ان عولتم هنوز اشکال تمام نشده اینجا عولت دارد آن نسخهها عولتم دارد من هم عده را ندارم ببینم کدام است فرق نمیکند ان عولتم یا عولت، به شیخ دارد میگوید مستشکل به شیخ طوسی دارد میگوید اگر اعتماد شما علی عملهم عنایت بفرمایید آقا سه چهارتا ضمیر جمع داریم یکی به آن روات برمی گردد بقیهاش به اصحاب بر میگردد ببینید من فعلا بخوانم عبارت را، و ان عولتم به شیخ میگوید میگوید شما اگر اعتمادتان علی عملهم یعنی عمل اصحاب، دون روایتهم این ضمیر به روات میخورد یعنی مناط عمل شما به روایات این روات انحرافی، مناطتان چیست؟ عملهم یعنی عمل اصحاب است چون اصحاب عمل کردند شما عمل میکنید فقد وجدنا ما یافتیم عملوا اصحاب، ما دیدیم این اصحاب عمل میکنند به ما یعنی اخبار، به اخباری که طریقش هولاء, هولاء همان روات است پس ببینید از این ضمیرهای جمع دوتایش به روات برمی گردد، یکی روایتهم، یکی هولاء الذین ذکرناهم، برمی گردد این دو تا به روات، اما عملهم، عملوا بر میگردد به اصحاب. اگر مناط شما به خبر اینها عمل میکنید عدالت است که اینها عدالت ندارند اگر مناطتان عمل اصحاب است فقد وجدنا ما یافتیم که اصحاب عمل میکنند به روایاتی که در طریقش اینها هستند و ذلک و این یدل علی جواز العمل باخبار الکفار و الفساق این لازمهاش این است اگر شما مناط عملتان عمل اصحاب است خوب ما میبینیم اصحاب به اینها عمل میکنند شما بیا بگو چه؟ خبر هر فاجر و فاسقی برای اینکه اینها فاسق اند فاجرند کافرند چطور شما خبرشان را عمل میکنید پس باید لازمهاش این باشد که بیاییم بگوییم تمام کفار فسقه هر چه به ما در امور دین گفتند باید قبول کنیم. این اشکال است که یک آقایی به شیخ طوسی کرده.
قیل له جواب میدهیم شیخ طوسی آقا میخواهد جواب مستشکل را بدهد میگوید بله ما به تبع علمایمان به اینها عمل میکنیم یعنی پشتیبانی ما که به خبرهای اینها عمل میکنیم پشتیبان ما عمل اصحاب است اما اینطور نیست که اصحاب به هر خبر واحدی که راویش فاجر باشد عمل میکند لسنا نقول بله ما به اعتماد عمل اصحاب است اما نمیگوییم لسنا اینطور نیستیم ما که بگوییم عمل میکنند به تمام اخبار آحاد یجوز العمل باخبار الآحاد بل لها شرایط آن خبر واحدی که اصحاب عمل میکنند شرایطی دارد نذکرها فیما بعد ان شاء الله، آن شرایطمان را میگوییم ولی فعلا هنا شیخ طوسی میفرماید اما در اینجا الی جمله من القول فیه فعلا مقداری از آن شرایط را ما نقل میکنیم.
خوب حالا عنایت بفرمایید خوب ببینید مستشکل چه جوری اشکال کرد گفت اینهایی که شما میخواهید به روایتشان عمل کنید یا مجبرهاند یا مشبههاند یا مقلدهاند یا غلات اند یا فطحی و مثلا چه هستند خوب ایشان روی ردیف باید جواب بدهد اول از مجبره و مشبهه شروع میکند ولی از مقلده شروع میکند یعنی این لف و نشرش غیر مرتب است مشوش است یعنی ایشان از مقلده اول میخواهد جواب بدهد آنوقت جواب مقلده که تمام شد میگوییم عمل کردن به خبر اینها عیبی ندارد آنوقت میگوییم و کذلک آنهای دیگر را هم بعدا جواب میدهیم. ذهنتان را آماده کنید برای چه؟ برای جواب از خبر مقلده. شیخ طوسی میفرماید بله اینها مقلدهاند قبولشان هم ما نداریم انسان نباید در اصول عقاید بیاید عمل بکند به یک خبر واحد، اینها همه درست ولی بالاخره اینها مقلد حق اند مقلد هوی و هوس نیستند اینطور نیست که چون حالا چنین مرامی دارند ما اینها را جزء کفار حساب بکنیم نه، اینها جزء کفار نیستند رویه باطلی دارند تبعیت میکنند ولی از حق تبعیت میکنند نه اینکه تابع هوای نفسشان باشند پس نتیجتا این رویهای که این آقایان مقلده دارند رویه کفر و ضلالت نیست در عین حال یک رویه باطلی است. چون او میگفت شما میخواهید به اینها هم عمل بکنید اینها انحرافی اند و چون انحرافی اند نمیشود عمل بکنید میگوییم نه، یک راه باطلی دارند اما درعین حال انحرافی نیستند.
فاما ما یرویه اما آن خبرهایی که، ما یعنی اخبار، آن اخباری که علمای المعتقدون للحق روایت میکنند آنها که لا طعن علی ذلک به این نسخهها به است بعضی جاها بهم است عده را هم من نداشتم که ببینیم به است یا بهم، ولی بهم ظاهرا بهتر است لاطعن علی العمل بخبر بهم، یعنی به معتقدین للحق، بهم اگر باشد به این معتقدین للحق برمی گردد آنهایی که معتقد حق اند آنها که عیبی ندارد خوب شما آنها را بگیرید زراره و محمد بن مسلم و... زیادند و اما از اینجا میخواهیم جواب بدهیم و اما ما ما یعنی اخبار، و اما آن اخباری که یرویه قوم من المقلده که ما توی شیعه به آنها میگوییم اخباریین، عامه هم اخباری دارند به هر خبری عمل میکنند ولو در اصول عقاید، ایشان حالا میخواهد جواب بدهد میگوید اینها کافر و فاسق نیستند یک آدمهایی اند که رویه باطلی دارند ولی در عین حال تابع حق اند تابع هوی و هوس نیستند چون تابع حق اند ما روایتشان را قبول میکنیم. فالصحیح الذی اعتقده آن را که من معتقدم، شیخ طوسی میفرماید ان المقلد للحق و ان کان مخطئا اینها مقلد حق اند یعنی هم المقلد للحق، نه اینکه مقلد هوی و هوس باشند، البته خطاکارند در اصلشان، اصل یعنی مبنا، در مبنایشان خطاکارند چه مبنایی دارند؟ اصول عقاید را هم میخواهند با خبر ثابت کنند ولی معفو عنه است اینها در عین اینکه خطا کارند ولی چون تابع حق اند این خطایشان بخشیده میشود و لا احکم فیه بحکم الفساق من حکم به فساق درباره اینها نمیکنم و لایلزم علی هذا ترک ما نقلوه بنابراین وقتی که فاسق نباشند دیگر لازم نیست ما ترک بکنیم روایاتی را که نقل میکنند. این اولا.
علی علی یعنی علاوه، ان من اشاروا الیه باز بعضی از کتابها الیهم دارد عده هم که من ندارم آقایان ببینند این ضمیرها کدام است الیهم هم باشد بهتر است، که برگردد به مقلده، علاوه این آقایانی که شما اشاره کردید به آنها لانسلم کلهم مقلده اینطور اینست همه شان مقلده باشند برای هر چیزی روینا بگویند، اینها خلاصه مثل مردم کوچه و بازار، چطور مردم کوچه و بازار یک خدا و پیغمبری با یک استدلال صافی درست میکنند اینها هم آنجورند مثل بوعلی نیستند که از راه ابطال دور و تسلسل خدا را ثابت کنند به برهان صدیقین خدا را ثابت کنند به برهان تمانع، اینها براهینی است که برای اثبات حق است اینها مانند مردم کوچه و بازارند مثل بوعلی سینا نیستند که از راه فن فلسفی بیایند خدای متعال را ثابت بکنند عیب ندارد اینها هم برای خودشان یک دلایل اجمالی دارند و همان دلیل اجمالی در اصول عقاید کفایت میکند لذا میفرماید لایمتنع یعنی امکن، امکن ان یکون عالمین نه اینها میشود گفت عالم به دلیلند منتها چه عالمی؟ عالم علی سبیل الجمله یعنی فی الجمله اینها عالمند کما یقوله جماعه اهل العدل فی کثیر من اهل الاسواق و العامه مثل مردم کوچه و بازار، مردم کوچه و بازار هم همینطورند اجمالا عالمند همینقدر یک دلیل اجمالی میآورند برای اثبات خدا، اینها هم همین طورند.
خوب یک کسی میگوید نه خیر، اینها از مردم کوچه و بازار هم کمترند مردم کوچه و بازار اقلا یک استدلالهای اجمالی دارند ولی از اینها هر چه سوال کنی میگویند روینا، پیغمبر رسیدند به آن پیرزن فرمودند خدا را از کجا میشناسی؟ دست از چرخ دست برداشت گفت چرخ به این کوچکی محرک میخواهد این عالم گرداننده نمیخواهد، که پیغمبر فرمود علیکم بدین العجائب، مثل دین پیرزنها باشید، یک داستان اینجا بگویم بد نیست سی سال پیش من یادم است بعضی از آن مجددین مسخره میکردند میگفتند اسلام نگاه کن دین پیره زنهاست پیغمبرش میگوید به دین پیره زنها باقی باشید اولا که من یادم است همین حدیث را از آقای طباطبایی سوال کردم سی سال پیش. ایشان گفت خیلی استدلال خوبی است حالا یک آدم فیلسوف که عقلیات و همه براهین را هم بلد است خیلی خوشش آمد گفت خیلی استدلال صاف و سادهای است استدلال محسوسی است غرض ایشان اینجوری میگفت ولی آقایان روشنفکرها نیش میزدند که بله دین اسلام به درد پیره زنها میخورد. جواب: اولا معلوم نیست این کلام مال پیغمبر باشد یک داستان دیگر است قوانین ج۲، من این را ده بیست سال پیش پیدا کردم، قوانینهای قدیمی ج۲ص۱۸۰ الثالث، یک پیره زنی در مقابل یک کسی یک استدلالی کرده یک آدم معمولی گفته علیکم بدین العجائب، دقت فرمودید؟ عرض کردم آدرس میدهم که مراجعه کنید صفحه ۱۸۰ آن قوانینهای قدیمی یک پیره زنی در یک مجلسی به یک مناسبتی، دیگر نمیخواهم آن را عرض بکنم طول میکشد، به یک مناسبتی یک پیره زنی در مقابل یک عالم سنی یک استدلال خوبی میکند بعد یک نفر آنجا بوده یک نفر معمولی نه پیغمبر، یک نفر آنجا بوده میگوید علیکم بدین العجائب، از این پیره زن یاد بگیر، اولا معلوم نیست حدیث مال پیغمبر باشد مال دیگری است این اولا. حالا سلمنا بگوییم باشد دو تا قضیه است پیغمبر هم در اینجا فرمودند این را، میگوییم پیغمبر که فرمودند به دین عجائب نه از حیث اعتقاد از حیث معتقَد یعنی استحکام ایمانتان مثل این پیره زن باشد معتقد نه اعتقاد. اولا که نمیدانیم پیغمبر این را گفتند یا نه، این اولا، بر فرض هم که گفته باشند فرمودند بر شما باد به دین این پیره زن یعنی از حیث معتقَد نه از حیث اعتقاد، یعنی اعتقادتان همینطور عادی نباشد ولی معتقَدتان محکم باشد این پیره زن را امکان ندارد انسان خدا را از او جدا بکند اینجوری خدا جا گرفته توی مغزش، شما مردم مثل این پیره زن اینقدر ایمانتان راسخ باشد. علی کل حال یک نفر آمده اشکال کرده گفته اینها از این پیره زن هم کمترند پیره زن حداقل دست از چرخش برداشت روینا نگفت, گفتند چرا خدا هست نگفت چون پیغمبر میگوید استدلال به مقدار عقل خودش کرد اینها آن مقدار هم استدلال نمیکنند همواره میگویند روینا، ایشان میگویند نه دیگر، این حرف را نزن بله اینها میگویند روینا ولی بخاطر اینکه راحتتر است از این جهت این راه را انتخاب کردند نه اینکه اصلا عالم نیستند مثل مردم کوچه و بازار نمیتوانند استدلال کنند و لذا میفرماید و لیس من حیث یتعذر علیهم ایراد الحجج ینبغی این لیس مال ینبغی است یعنی لاینبغی، خوب عنایت داشته باشید، لیس سر ینبغی در میآید یعنی لیس ینبغی یعنی این آقایان اخباریین بله متعذر است برایشان ایراد حجج، حجج یعنی احتجاج یعنی استدلال، بله ولی لاینبغی سزاوار نیست که بگوییم اینها غیر عالمند بیاییم بگوییم نه خیر اینها عالم فی الجمله هم نیستند ایشان میگوید این حرف را نزن ایراد حجج و مناظره، احتجاج و استدلال و مناظره این یک صنعتی است کار بوعلی سیناهاست بوعلی با آن استدلالها ثابت میکند ما میخواهیم, این صناعتی است لیس یقف حصول المعرفه علی حصولها ضمیر به صناعت برمی گردد یعنی شناسایی خدا موقوف نیست به اینکه انسان آن مناظره و صناعت را بلد باشد کما قلنا فی اصحاب الجمله چنانکه اصحاب فی الجمله یعنی همان مردم کوچه و بازار که اجمالا خدا را میشناسند ایشان میفرماید اینها اینطوری نیست.
و لیس لاحد کسی نمیتواند بگوید اینها از پیره زنها هم کمترند لیس لاحد ان یقول هولاء یعنی مقلده، کسی نیاید بگوید این مقلده اصحاب الجمله هم نیستند، قدر آن پیره زن هم نمیتوانند استدلال بکنند، چرا؟ آن آقا میگوید، میگوید اینها اصحاب جمله هم نیستند، چرا؟ لانهم اذا سئلوا عن التوحید او العدل او صفات الائمه او صحه النبوه روینا کذا خدا چرا هست؟ روینا, چرا توحید؟ روینا, چرا پیغمبر؟ روینا، چرا امام باید معصوم باشد؟ روینا. همواره صحبت از روینا است پس اینها از آن پیره زن هم کمترند و یرون فی ذلک کله الاخبار در تمام اینها اخبار جاری میکنند و لیس هذا طریق اصحاب الجمله و اصحاب جمله اینطور نیستند لااقل آن پیره زن خدا را آنجوری اثبات کرد. و ذلک ایشان میگوید نه نگو این را، ذلک یعنی چه؟ یعنی نیا این حرف را بزن که اینها از آن پیره زن هم کمترند، چرا؟ اینها علت اینکه به این روایات احتجاج میکنند برای اینکه میبینند راحتتر است اینطور نیست که نتوانند استدلال اجمالی بکنند نه اینکه خدا را واقعا با روایت شناختند خدا را شناختند اجمالا,می توانند هم استدلالهای اجمالی بکنند منتها میبینند روایت راحتتر است امام صادق فرموده خدا هست ایشان میفرماید نیایید این حرف را بزنید لانه لیس یمتنع یعنی امکن، امکن ان یکون هولاء اصحاب الجمله اینها اصحاب جمله هستند و قد حصل لهم المعارف بالله بله اینها معرفت به خدا دارند خدا را هم شناختند غیر انهم لما تعذر علیهم ایراد الحجج چون استدلال برایشان متعذر است مشکل است احالوا علی ما کان سهلا علیهم حواله دادند به آن چیزی که سهل است خوب آنوقت اشکالش این است که مستلزم دور است این کسی که الآن میخواهد با خبر خدا را ثابت بکند خوب خود حجیت خبر فرع بر این است که گویند خبر، امام، قولش حجت باشد امام چه وقت قولش حجت است؟ پیغمبر حجت باشد. خوب پیغمبر که حجت میشود؟ خدایی باشد. آنوقت آدم بیاید خود خدا را با خبر ثابت بکند خوب بله اینها مستلزم دور است اینها توجه ندارند که این کار دور است که اثبات خدا با روایت مستلزم دور است دیگر، چون انسان قبل از روایت باید خدا را ثابت بکند که خدایی هست این عالم صانع و خالقی دارد حالا بعد میشود این صانع و خالق یک پیغمبرهایی هم دارد یک امامهایی هم دارد حالا خبرشان میشود حجت. ایشان میگوید نه لازم نیست حالا اینها را بدانند.
و لیس یلزمهم ان یعلموا لازم نیست حالا بدانند ان ذلک یعنی اخبار، لازم نیست بدانند اخبار لایصح ان یکون دلیلا لازم است نباید این کار را بکنند اما لازم نیست که بدانند اخبار صحیح نیست که دلیل واقع بشود الا بعد ان یتقدم منهم المعرفه بالله خوب باید اول معرفت به خدا ثابت بشود تا بعد ثابت بشود این خبر از آن امامی که نقل شده حجت است ایشان میگوید لازم نیست که اینها بدانند، ذلک، یعنی خبر، لازم نیست بدانند خبر صحیح نیست بیاید دلیل واقع بشود مگر بعد از معرفت خدا، چون مستلزم دور است انما الواجب علیهم آنچه بر اینها واجب است ان یکون عالمین باید عالم باشند که خدایی هست، و هستند و هم عالمون علی الجمله فی الجمله عالمند و عیبی ندارد کما قررنا همین الآن. فما یتفرع علیه من الخطا این من بیان ما است پس آن چیزی که متفرع است بر این استدلال به اخبار، علیه یعنی استدلال به اخبار، آن چیزی که یعنی آن خطایی که متفرع بر این استدلال به اخبار است این لایوجب التکفیر و لایوجب التضلیل و گمراهی. بله کار خطایی است و خطائشان هم معفو است. میرویم سراغ آنهای دیگر:
و اما الفرق الذین اشار الیهم و اما آنهای دیگر که آمدید گفتید آنها هم خبرهایشان حجت نیست منحرفند ایشان میفرماید که آنهایی را که گفتند واقفیه هستند فطحیه هستند یا چیزهای دیگر هستند فعن ذلک جوابان از این هم دو تا جواب میدهیم ایشان خلاصه کرده، شیخ انصاری میگوید ذکر شیخ طوسی، شیخ طوسی برای اینکه عبارتش را جمع بکنیم عبارتهایش را نقل نمیکند ایشان میفرماید و اما این اشکال واقفی و فطحی و اینها ایشان دو تا جواب داده حاصل جواب اول اینکه وثاقت کافی است ببینید از حرفش برگشت شیخ طوسی اول داغ آمد میدان، عدالت وثاقت شیعه، یواش یواش شیعهاش که از بین رفت آن وسطها، شیعه هم نبود نبود همینقدر ثقه باشد کافی است ولی ما از روز اول چه گفتیم؟ فقط وثاقت. اتفاقا هم حرف ایشان درست است ما در نقل خبر وثاقت میخواهیم عدالت نمیخواهیم یعنی ممکن است یک کسی عادل نباشد غیبت و تهمت و اینها هم اهلش باشد فاسق باشد از این جهت ولی خیلی متوجه حرفهایش است من سراغ دارم از افرادی که واقعا از غیبت و تهمت ابائی ندارند ولی اینقدر مراقب حرفهایشان هستند که موثق باشد از یک جاهای مسلمی نقل بکنند ایشان میفرماید اینها موثق اند بس است هر فرقهای هستند باشد. ایشان میفرماید احدهما دو جواب: یکی اینکه آقایان وثاقت بس است ببینید از عدالت و تشیع دست برداشت ایشان. وثاقت در عمل به خبر کفایت میکند و لهذا قبل برای همین جهت است خبر ابن بکیر، بنی فضال، بنی سماعه که خواندیم اینها را, برای همین است خبرهای اینها حجت است یعنی آنموقع هم که منحرف شدند شیعه نبودند باز هم امام عسکری فرمود چه؟ خذوا مارووا ذروا ماراوا، آرائشان دیگر به دردتان نمیخورد فتاویشان به درتان نمیخورد ولی روایاتشان را بگیرید و حاصل جواب دوم: انا لانعمل حاصل جواب دومش این است رواتی که این افکار را دارند ما بماهوهو عمل نمیکنیم مگر اینکه از قرینه بدانیم علما به این عمل میکند از آن جهت هم است خوب این هم اشکال دارد شما میخواهی خبر واحد را بماهوهو حجت بکنی، الآن ببینید از خیلی حرفهایش ایشان دست برداشت آقای شیخ طوسی, انا لانعمل بروایاتهم الا ما به روایات اینها مستقلا عمل نمیکنیم الا اذا انضم الیها روایه غیرهم پس بنابراین با ضمیمه عمل میکنیم نه مستقلا.
و مثل این جواب اخیر را ذکر فی روایه الغلاة عین همین حرف را برای غلات هم زده، (سوال: جواب: من گفتم که ایشان دارد از حرفهایش دست بر میدارد آخه شما بنا بود خبر واحد را بما هو واحد حجت کنی شیخ طوسی خیلی داغ آمد اول کار میدان، وثاقت عدالت یکی یکی از بین رفت پس بنابراین ایشان میفرماید، حرف حسابی هم همین است ما در نقل روایت عرض کردم وثاقت میخواهیم نه عدالت. ایشان میفرماید که پس بنابراین همین جواب را درباره غلات هم میدهیم خوب علی اللهی است قائل به الوهیت امیرالمومنین (سلام الله علیه) است یا کسی که متهم فی نقله ایشان میفرماید برای اینها هم همین جواب را داده و مثل الجواب الاخیر ذکر فی روایه الغلاه و من هو متهم فی نقله و ذکر جوابین ایضا آن دو تا جواب را ایضا در مجبره و مشبهه هم گفته. لف و نشرش مشوش است این دوتایی که اول بود آمد جوابش برای آخر، روایات در روایت مجبره و مشبهه هم این را گفته اولا که انکار کرده گفته اینها نقل کردند جبر و تشبیه را، نه اینکه عقیده شان این باشد بر فرض هم که اینجور باشد همان جواب. آمده ایشان فرموده بعد از اینکه منع کرده کونهم مجبره و مشبهه بعد از اینکه منع کرده ایشان میفرماید چرا آنها ممنوع است خودشان هم معتقد بشوند؟ لان روایتهم لاخبار الجبر روایت کردند اخبار جبر را نه اینکه خودشان معتقد باشند حرفی که قبلا زدیم، روایتهم لاخبار الجبر و التشبیه لایدل علی ذهابهم الیه خوب بله نقل کردند ولی بعد گفته بر فرض هم که خودشان افکارشان این باشد ضرر ندارد.