بعد شروع کردیم به نقل اجماع، عرض کردیم شش جور ایشان نقل اجماع میکنند که این جور اولش خیلی مفصل است ایشان از چند نفر عبارت نقل میکند حالا این قسم اول اجماع در مقابل سید است چون اجماعی که بعدا میخوانیم آن سید در آن اجماع هم داخل است، فعلا ما توی قسم اول هستیم این ثانی که میخواهیم بخوانیم قسم دوم نیست قسم دوم یکی دو هفته بعد میآید اجماع قسم اولی که ما شروع کردیم در مقابل سلب کلی سید است والا بعدا قسم دوم را که شروع میکنیم توی آن اجماع دومی سید مرتضی هم داخل است ولی فعلا قسم اولی اجماعمان در مقابل سید است سید که قائل به سلب کلی است و میگوید هیچ خبر واحدی حجت نیست ما میخواهیم برای او ثابت بکنیم که خبر واحد حجت است ولو در یک شرایط محدودی و از این راه وارد تتبع اقوال علما شدیم که به این میگویند اجماع محصل، یعنی ما از زمان خودمان شروع میکنیم یک یک علمایی که زندهاند از خودشان سوال میکنیم آنهایی که از دنیا رفتند کتابهایشان را نگاه میکنیم تمام اینها بالاتفاق خبر واحد را حجت میدانند عرض کردم منتها با ضمیمه آن ثقه به مقتضای روایاتی که داشتیم ان قلت پس این مخالفین را چه بکنیم این چه اجماعی است که بزرگانی مثل سید مرتضی با آن مخالفند میگوییم عیبی ندارد اجماع لطفی که نیست وجود مخالف برایش مضر باشد اجماع دخولی است اجماع دخولی اگر مخالفش مجهول باشد آن مضر است به اجماع ولی اینها معلوم النسب اند یعنی جماعتی از علما که امام هم داخل در اینهاست آدم میبیند اینها قائل اند به حجیت خبر واحد، این میشود اجماع دخولی حالا چهار پنج نفر هم مخالف اند ضرری نمیزند چرا؟ ۱ـ یا بخاطر اینکه معلوم النسب اند و در اجماع لطفی است که مخالفت معلوم النسب مضر است در اجماع دخولی مخالفت معلوم النسب مضر نیست. ۲ـ جهت دوم که مخالفت اینها ضرر به اجماع نمیزند این حرف اینها بخاطر یک شبههای است که یکی دو هفته بعد آن شبهه را نقل میکنیم و رد میکنیم گفتیم مدرک حرفشان وقتی آن شبهه باشد و ما شبهه را رد بکنیم دیگر وجهی برای حرفشان نمیماند ۳ ـ جهت سومش اینکه چه کسی گفت اجماع باید حتما اتفاق کل باشد جماعتی که احدهم الامام باشد ما به آن میگوییم اجماع، بر فرض هم حالا یک عده مخالف باشند. این اجماع محصل است یعنی ما تحصیل آراء علما را خودمان کردیم و همه را بدست آوردیم که خبر واحد را حجت میدانند.
الثانی، ثانی یعنی نه قسم ثانی، عرض کردم قسم ثانی بعدا میآید ثانی همین جا، یعنی طریق تحصیل این اجماع دو راه است یک راهش اینکه خودمان برویم تتبع آرا بکنیم و کردیم و دیدیم همه خبر واحد را حجت میدانند یک راهش هم نقل اجماعهایی است که شده شیخ طوسیها مرحوم مجلسها، میخوانیم دیگه، یکی دو هفته ما درسمان آقا مطلب علمی ندارد فقط عبارتها را باید بخوانیم معنا کنیم حالا اول کسی که میخواهیم کلامش را نقل بکنیم یکی دو روز هم کلامشان طول میکشد مرحوم شیخ طوسی است در کتاب عده الاصول کتاب اصولی شیخ طوسی صفحه ۵۱ آن قدیمیها، جدیدیها را نمیدانم علی کل حال ایشان آن تهذیب و استبصارشان را که میدانید جزء کتب اربعه ماست ولی عده الاصول کتاب علمی ایشان است کتاب اصولی ایشان است ایشان در این کتاب اصولی در همان عده صفحه ۵۱ آن یک جلدیها مطالبی گفته که سراسر همه رد بر استادش است سید مرتضی. این مطلب را من توی اجماع هم گفتم خوب ایشان مدتها با سید مرتضی درس شیخ مفید میرفتند بعد هم که شیخ مفید فوت شده ایشان مدتها درست سید میرفته ولی معذلک در چند تا مطلب است اینها سرسخت با هم مخالفند من نمیدانم چطور نتوانستند اینها همدیگر را قانع کنند مثلا سید میگفت اجماع دلیل اعتبارش دخول است شیخ اگر یادتان باشد میگفت لطف است خوب نه ایشان توانسته او را قانع بکند نه او اینجا، اینجا هم همینجور در باب حجیت خبر واحد ایشان (شیخ طوسی) سرسخت میگوید خبر واحد حجت است لازم نیست مقطوع الصدور باشد حتی لازم هم نیست قرائن قطعیه داشته باشد همینقدر خبر واحد راوی ثقه برای ما حجت است لذا ایشان سید مرتضی را توی عبارتها ولو اسم نمیآورد ولی همه حرفهایی که دارد میزند علیه استادش است چون سید مرتضی میگوید خبر یا باید متواتر باشد مقطوع الصدور یا اگر هم واحد است محفوف به قرینه قطعیه باشد ایشان میفرماید لازم نیست
الثانی از چیزهایی که میخواهیم اجماع در مقابل سید درست بکنیم تتبع اجماعات منقوله است دیروز تتبع آراء علما بود ما رفتیم آرا را بدست آوردیم امروز میخواهیم اجماعاتی را که در این باب یعنی باب حجیت خبر واحد عنوان شده آنها را میخواهیم تتبع کنیم فی ذلک فمنها یکی از آن اجماعات منقوله که برای ما نقل اجماع کردند آن چیزی است که حکی عن الشیخ مفید در کتاب عده الاصول فی هذا المقام یعنی در مقام حجیت خبر واحد، و اما عین عبارتهایشان است ما اخترته شیخ طوسی دارند صحبت میکنند میگویند آن مذهبی را که من اختیار کردم فهو آن این است که ان الخبر الواحد اذا کان جواب اذا دو سه خط بعد میآید جاز العمل به، خبر واحد، دو تا خط بعد، خبر واحد جاز العمل به، لازم نیست خبر متواتر باشد خبر واحد هم حجت است منتها دو سه تا شرط دارد یک شرطش چیست؟ شیعه باید باشد به دلیل آن لاتاخذن، ما گفتیم آن مربوط به فتواست شیخ طوسی عقیده شان این است امام فرموده از غیر شیعه چیزی را نگیرید میخواهد فتوا باشد میخواهد روایت، پس شیخ طوسی از کسانی است که غیر از ثقه بودن میگوید باید شیعه هم باشد پس شرط اولش این است شیعه باید باشد طبق آن روایت لاتاخذن، ثقه باید باشد طبق آن روایاتی که امام فرمود: عمری ثقه، ثقه هر چه گفت از او بپذیرید شرط سوم شرط عقلایی است این راوی نباید کثیر السهو باشد خوب بنای عقلاء هم به این است یک نفر آدم خیلی خوب ولی اشتباه کار است خوب حرفش را نمیپذیرند پس شرط سوم این است غیر از اینکه این راوی باید شیعه باشد مورد وثوق هم باشد یک آدمی باشد ضابطه داشته باشد یک آدمی نباشد که سهو اشتباه بکند و قرینهای هم نباشد چون اگر قرینه باشد اعتبار به آن قرینه است پس خبر واحد شیعه ثقه مورد اطمینان که خلاصه اشتباه و سهو هم نمیکند این از نظر من که شیخ طوسی هستم حجت است لذا ایشان میفرماید خبر واحد جاز العمل به، باید به خبر واحد عمل کرد منتها شرایطی دارد اذا کان واردا من طریق اصحابنا شرط اول، یعنی باید این خبر از راه شیعهها باشد اصحابنا کیستند؟ القائلین بالامامه و کان ذلک و این هم از امام نقل بکند نه اینکه یک عادلی بیاید بگوید بله یک آقایی اینجور گفته، آن آقا چه به درد ما میخورد؟! ما امام معصوم میخواهیم پس اولا راوی باید شیعه باشد مروی عنه هم باید معصوم باشد امام و پیغمبر باشد و کان ذلک و این روایتی که این شیعه نقل میکند مروی عنه آن معصوم باشد و یا عن النبی باشد یا عن احد الائمه این دو تا شرط. و کان ممن لایطعن فی روایته یعنی موثق باشد مورد طعن نباشد در بین مردم به او طعنه نزنند که این آدم موثق نیست لایطعن فی روایته باشد یعنی موثق باشد و یکون سدیدا یعنی ضابطه دار باشد سهو و اشتباه نکند این شرط دیگر توی روایات نیست ولی ما میدانیم بنای عقلاء که اگر میخواهند به خبر ثقه عمل میکنند یک آدمی که خلاصه ضابطه دارد حرفهایش، اهل کثرت سهو و اشتباه نباشد. دیگر چه؟ لم یکن هناک قرینه قرینهای هم بر طبق این خبر نباشد چون اگر یک قرینه قطعیه بر طبق این خبر باشد پس آن قرینه معتبر است ما خبری که میگوییم معتبر است یعنی قرینه لازم نیست داشته باشد والا اگر یک خبر مثلا قائم شد بر اینکه فلان چیز حرام است و اتفاقا قرائن قطعیه هم بر همین اقتضا میکرد خوب اینجا دلیل ما آن قرائن قطعیه است ما میگوییم نه خبر واحد ولو قرینه هم نداشته باشد آن اعتبار دارد و لم یکن هناک شرط دیگر اینکه نباشد قرینه قطعیه که تدل آن قرینه بر صحة ما تضمنه الخبر یعنی اگر این خبر واحد ما دلالت متضمن یک مطلبی است قرینه قطعیه بر طبقش نباشد والا اگر قرینه قطعیه بر طبق این باشد خوب آن قرینه مورد عمل ماست نه این روایت لانه اذا کان کان تامه است یعنی ثبت، لانه اذا ثبت هناک برای اینکه اگر در آنجا قرینهای باشد یعنی در آنجایی که خبر واحد داریم یک قرینه علمیه هم در کنارش باشد که تدل علی صحة ذلک که آن قرینه دلالت قطعی بکند بر صحت این خبر، اگر اینجور باشد الاعتبار بالقرینه دیگه ربطی به خبر ندارد، نه خبر واحد که ما میگوییم حجت است یعنی خبری که قرینه نداشته باشد و کان ذلک موجبا للعلم این ذلک به آن قرینه میخورد قاعدتا باید مونث باشد کان تلک بگوید ولی چون حالا مذکر است یک وجود در تقدیر بگیرید یعنی کان وجود آن قرینه یعنی اگر یک قرینهای بود که وجود آن قرینه موجب علم بود اگر چنین چیزی بود اینجا دیگر اعتبار به این خبر نیست اعتبار به آن قرینه است اگر قرینه نبود این خبر حجت است اگر قرینه قطعیه بود اعتبار به آن قرینه ما باید عمل بکنیم کما تقدمت القرائن چنانچه ما قبلا گفتیم در کلمات قبلش شیخ طوسی قرائن را گفته، که چه قرائنی است که گاهی آن قرینه موید یک خبری است و این خبر را برای ما مقطوع الصدور میکند اگر خبر واحدی داشتیم این شرایط را داشت جاز العمل به. این عقیده ایشان. پس خبر واحد حجت شد مقطوع الصدور هم نبود نبود قرینه قطعیه هم نداشت نداشت همینقدر راوی شیعه ثقه مطمئن کثیر الاشتباه هم نباشد خبرش حجت است. دلیلتان چیست آقای شیخ طوسی؟
میگوید الذی یدل علی ذلک اجماع الفرقه المحقه فرقه محقه یعنی شیعه امامیه، شیعه امامیه اجماع دارند بر این مطلب فانی وجدتها این فرقه محقه را من یافتم که مجمِعة علی العمل بهذه الاخبار اینها همه اجماع دارند بر عمل به این اخباری که رووها فی تصنیفاتهم یعنی این روایاتی که در کافی در من لایحضر، چون شیخ دارد میگوید باید آن دو تا کتاب را بگوییم دیگر، چون تهذیب و استبصار که مال خود ایشان است ایشان میگوید اجماع علما این است به آن روایاتی که علما در تصانیفشان یعنی در کافی یعنی در من لایحضر، بنای علمای امامیه به این است عمل میکنند به این اخباری که مرحوم کلینی مرحوم صدوق در تصنیفاتشان رد کردند عمل میکنند و دونوها فی اصولهم و تدوین کردند در اصول به آنها عمل میکنند اصول یعنی کتاب. لایتناکرون ذلک و لایتدافعون نه تنها خودشان عمل میکنند اگر هم کسی به این اخبار عمل بکند دفعش نمیکنند انکارش نمیکنند حتی شیخ طوسی مثال میزند اگر یک عالمی آقا یک فتوای نوظهوری بدهد هیچکس نشنیده علما میریزند روی سرش میگویند این فتوا را از کجا آوردی تا میگوید فلان روایت همه ساکت میشوند اینطور خبر واحد حجت بوده یک آقایی یک فتوای نوظهوری داده هیچکس هم بلد نبوده همه به او حمله میکنند تو این فتوا را از کجا آوردی میگوید فلان کتاب، همه ساکت میشوند این دلیل بر اینکه پس خبر واحد با آن شرایطی که گفتیم حجت است که همه علما به مجرد اینکه این آدرس میدهد به یک کتابی یا یک اصلی همه ساکت میشوند
[فرق کتاب و اصل]
فرق کتاب و اصل این است میدانید که ما اصول اربعه مائه داشتیم چهارصدتا اصل اصحاب ائمه نوشتند که این چهارتا کتاب از آن چهارصد تا اصل گرفته شده آنها را میگویند اصل آنهایی را که روات جمع کردند این کتابهایی که مال علماست به اینها میگویند کتاب. کتاب و اصل پنج تا شش تا توی ذهنم است توی کتابهای رجالی فرق گذاشتند من الآن یکی دو تایش یادم است مثلا کتاب این است که آن صاحب کتاب اعمال نظر میکند روایت را نقل میکند میگوید من نظرم این است این روایت معنایش این است دلالت بر این دارد اما اصل اینجوری نیست زراره فقط روایت را نقل میکرده اما این معنایش چیست دلالت بر چه چیز دارد اینها را نمیگفته پس اگر آن کسی که روایت را مینویسد اگر اعمال نظر بکند به آن نوشته میگویند کتاب اگر اعمال نظر نکند به آن نوشته میگویند اصل. اصول اربعه مائه همینجوری بوده این یک فرق. فرق دوم: کتاب مبوب است مفصل است اما اصل اینجوری نیست خوب ببینید شما این کتابها را، کتاب الصلاه باب... فصل... اینها را میگویند کتاب، مبوب است باب اول باب دوم باب اول مشتمل علی مثلا فصول، فصل اول فصل دوم، کتاب مبوب و مفصل است اما اصول اینجوری نیست همینطور روایات را مینوشته امروز یک روایت میشنیده راجع به نماز مینوشته فردا یک روایت راجع به روزه همانجا مینوشته اما کتابها اینجوری نیست کتابها مسائل نماز را توی یک باب مینویسند مسائل روزه را توی یک باب مینویسند علی کل حال اگر یک فتوایی یک کسی بدهد علما ندانند آن فتوا را، به او بگویند از کجا آوردی تا ارجاع بدهد به یک کتابی یا ارجاع بدهد به یک اصلی بگوید من این روایت را در آن اصل یا در آن کتاب دیدم و طبق او این فتوا را دادم همه ساکت میشوند اینها همه دلیل است بر اینکه خبر واحد در نزد علمای امامیه فرقه محقه حجت بوده لذا ایشان میفرمایند که حتی ان واحدا منهم حتی یکی از علما اذا افتی بشی لایعرفونه اگر یک فتوایی بدهد که دیگران اصلا بلد نبودند نمیشناختند این فتوا را سالوه از آن صاحب فتوا سوال میکنند من این قلت از کجا آوردی این فتوا را فاذا احالهمتا این آقای صاحب فتوا حواله بدهد اینها را علی کتاب معروف او اصل مشهور و کان راویه ثقه لاینکر یعنی روایت ثقهای باشد که مورد انکار نباشد حدیثش سکتوا تا این آقا ارجاع میدهد به آن اصل یا کتاب آن علما ساکت میشوند و سلموا الامر تسلیم آن فتوا میشوند و قبلوا قوله و قول او را قبول میکنند.
هذه عادتهم ایشان میگوید اصلا علما، روات، مسلمانها عادتشان از روزی که پیغمبر بودند تا زمان ائمه اینجور بوده و در مرای و منظر معصومین به خبر واحد عمل میکردند و آنها هم چیزی نمیگفتند خوب معصوم قولش، فعلش، تقریرش برای ما حجت است ما میبینیم در مرای و منظر معصومین به همدیگر اصحاب یک خبری میگفتند او عمل میکرد بر طبق این خبر اثر بار میکرد امام هم چیزی نمیگفت پس معلوم میشود خبر واحد و حجیت خبر واحد به امضای امام رسیده مخصوصا دیگه در زمان حضرت صادق علیه السلام به اوج میرسد قضیه، چون دیگه نقل روایات هم در احکام هم در اعتقادات خیلی زیاد شده بود و حضرت هم چیزی نمیگفتند اینها به خبر عمل میکردند حضرت هم تقریر میکردند. هذه یعنی اینکه ما گفتیم عمل به خبر واحد همه میکردند فرقه محقه هذه عادتهم و سجیتهم من عهد النبی صلىاللهعليهوآلهوسلم و من بعده من الائمه الی زمان جعفر بن محمد الصادق عليهالسلام الذی انتشر عنه العلم از ناحیه ایشان که دیگر خیلی علم منتشر شد و کثرت الروایه من جهته یعنی من ناحیه، زیاد روایت از ناحیه ایشان نقل میشد حالا ایشان نتیجه میگیرد لولا اگر عمل به خبر واحد جایز نبود اینطور اصحاب اتفاق نداشتند و امام (علیه السلام) هم حتما رد میکرد میفرمود نکنید این کار را، ولی آنها عمل میکردند و حضرت هم چیزی نمیگفتند این بالاترین دلیل بر اینکه خبر واحد حجت است فلولا ان العمل بهذه الاخبار کان جائزا لما اجمعوا (ما) مای نافیه است آن ما جواب لو است اگر عمل به اخبار واحد جائز نبود لما اجمعوا علی ذلک اینطور اصحاب و روات اجماع نداشتند بر این مطلب لان اجماعهم فیه معصوم در اجماع اینها معصوم داخل بوده که معصوم هم در اجماع اینها معصوم داخل بود که معصوم هم لایجوز علیه الغلط و السهو معصوم که دیگه غلط و اشتباه ندارد.
والذی یکشف عن ذلک حالا ایشان میخواهد یک شاهد هم بیاورد اگر نظر آقایان باشد آخه ما استدلالهای مخالفین را اول خواندیم دیگر، ما روزهای اول حرفهای سید را خواندیم که ایشان استدلال میکرد که خبر واحد حجت نیست خبر یا باید متواتر مقطوع الصدور یا اینکه اگر واحد است قرائن. صفحه ۶۹ را مراجعه کنید سید مرتضی فرموده بود خبر واحد عین قیاس است چطور شیعه بیزار است از قیاس از عمل به خبر واحد هم بیزار است سید مرتضی عرض کردم واقعا آدم تعجب میکند که چطور سید مرتضی چنین حرفی میزده ایشان هم که پای درسش میرفته چطور نمیتوانستند اینها همدیگر را قانع بکنند سید مرتضی ادعا فرموده بود صفحه ۶۹ را ببینید فرموده بود همانطوری که شیعه به قیاس عمل نمیکند و نفرت دارد از قیاس، از عمل به خبر واحد هم نفرت دارد این حرف را سید زده بود حالا شیخ طوسی که شاگرد ایشان است بدون اینکه اسم بیاورد میخواهد این حرفها را رد بکند ایشان میگوید این چه حرفی است؟ اینقدر قیاس منفور است در شیعه که حتی اگر کسی متهم باشد به عمل به قیاس اصلا روایاتش را قبول نمیکنند این را بعدا شیخ انصاری خود ما بهتر توضیح میدهد صفحه ۱۰۲ میرسیم آنجا. ابن جنید را یادم است ایشان اسم میآورد ابن جنید همان کسی است که اسکافی هم به او میگویند اسکافی ابن جنید یک آقایی بوده سالها سنی بوده از علما مهمی هم بوده اواخر عمرش میآید شیعه میشود علما از این وحشت دارند میگویند نکند این چهل پنجاه سال توی سنی بودن آن اذهانش هنوز با قیاس سروکار دارد حتی روایاتش را نمیخواهند بپذیرند و حال اینکه ربطی ندارد حالا بر فرض هم عامل به قیاس چه ربطی دارد به نقل خبرش. ولی میخواهیم بگوییم اینقدر قیاس منفور است که ابن جنید حالا ممکن است بیچاره شیعه هم شده اصلا به قیاس عمل نکند ولی به اعتبار اینکه نکند در ذهنش هنوز قیاس یک جایگاهی دارد باز هم از او میترسند باز هم به روایاتش عمل نمیکنند خیلی به فتواهایش اطمینان نمیکنند این برای همین است آنوقت شیخ طوسی میگوید چه؟ میگوید قیاس یک چنین موقعیتی توی شیعه دارد قیاسی که اینطور منفور است حتی ممکن است یک آقایی در مقام مباحثه با یک نفر یک قیاسی بکند برای اینکه او را ساکت بکند به این اطمینان ندارند با اینکه خودش قبول ندارد اما میگویند نه، اینقدر میخواهیم بگوییم قیاس منفور است اینها همه شدت نفرت قیاس است رد سید مرتضی، آخه سید مرتضی قیاسی که اینقدر منفور است که یک نفر اگر در مقام مباحثه یک اخذ به قیاس بکند خودش هم معتقد نباشد دیگر به این آدم اطمینان نمیکنند دیگه روایاتش را هم عمل نمیکنند آنوقت شما میگویید این مثل خبر واحد است اگر این مثل او بود پس خبر واحد هم باید اینقدر منفور باشد و حال آنکه ما میبینیم نه چقدر به خبر واحد اهمیت میدهند به مجرد اینکه آن آقا استناد میدهد فتوایش را به یک خبر واحد همه تسلیم میشوند، پس معلوم میشود این حرفهای استاد ما درست نیست این حرفهایی که سید زده و آمده خبر واحد را قیاس کرده به، تشبیه کرده به قیاس و گفته آن حجت نیست این هم حجت نیست حرف باطلی است.
الذی یکشف عن ذلک آنکه کاشف از این مطلب است، کدام مطلب؟ که اجماع فرقه محقه بالاتفاق، حالا سه چهار نفر مخالف را بگذارید کنار، اجماع فرقه محقه بر عمل به خبر واحد است کاشفش این که لما کان العمل بالقیاس محظورا عندهم محظور یعنی ممنوع، اگر عمل به قیاس، جواب سید را دارد میدهد، اگر به قیاس ممنوع بود در نزد امامیه، یعنی چونکه منفور است و محظور است، لما کان چونکه عمل به قیاس ممنوع است در نزد امامیه در شریعت ما لم یعملوا به اصلا اصلا هیچیک از علمای امامیه به قیاس عمل نمیکند و اذا شذ منهم حالا اگر احیانا از یک نفر هم صادر بشود یک عمل به قیاسی عمل به فی بعض المسائل شذوذا یعنی احیانا در یک مسئلهای هم بیاید قیاس بکند یا استعمله یا اینکه آن قیاس را اعمال میکند علی وجه المخاصمه علی وجه المحاجه لخصمه، میخواهد او را ساکتش بکند اخذ به قیاس میکند و ان لم یکن اعتقاده ولو خودش اعتقاد ندارد ولی فعلا در مقام مباحثه همینکه عمل به قیاس بکند ردوا قوله میآیند این آقا را ردش میکنند حتی کتابهایش را، حتی نقل روایاتش را، که یادم میآید شیخ این مطلب را برای ابن جنید میگوید صفحه ۱۰۲ را ببینید با این کتابها، ایشان میگوید آقای ابن جنید علما تصانیفش را هم رد میکنند نقل روایاتش را هم رد میکنند میگویند نکند این آقا ذهنیاتش به قیاس بوده، قیاس یک چنین جایگاهی دارد آنوقت شما میگویید خبر واحد هم اینجور است اگر یک نفر حتی به عنوان محاجه اخذ به قیاس بکند ردوا قوله و انکروا علیه و تبراوا من قوله حتی انهم یترکون تصانیف من وصفناه آن آقایی که چنین اوصافی داشته باشد اصلا تصانیفش را رد میکنند روایاتش را رد میکنند، چرا؟ لما کان عاملا بالقیاس مای مصدریه است یعنی لعمله بالقیاس، بعضیها لما (به تشدید میم) خواندند خیلی فرقی نمیکند خلاصه چرا این آدم را رد میکنند به خاطر اینکه عمل به قیاس کرده حالا ایشان نتیجه میگیرد میگوید قیاسی که اینقدر منفور است توی شیعه لو کان العمل بالخبر الواحد جری بذلک المجری اگر خبر واحد هم یک چنین شانیتی داشته باشد خبر واحد هم اینجور باشد لوجب فیه ایضا مثل ذلک باید همین نفرت را در خبر واحد هم داشته باشند و حال آنکه قد علمنا خلافه ما خلافش را میبینیم عرض کردم شاهد خوبی بود یک نفر تا یک فتوای نوظهوری میدهد به او میگویند از کجا آوردی تا اسناد میدهد به یک خبر واحد همه ساکت میشوند خبر واحد اینقدر موقعیتش بالاست و قیاس اینقدر جایگاهش پست است آنوقت شما آمدید میگویید خبر واحد عین قیاس است همانطوری که قیاس اعتبار ندارد خبر واحد هم اعتبار ندارد.
فان قیل بعد به خودش اشکال میکند ایشان، میگوید یک نفر میگوید این فرقه محقه که شما میگویید این فرقه محقه به قیاس عمل نمیکنند خبر واحد هم مثل قیاس، این دنباله همان حرف سید مرتضی است جواب میدهد ایشان، اگر کسی اشکال بکند مثلا سید مرتضی اشکال بکند بگوید کیف تدعون اجماع الفرقه المحقه علی العمل بخبر الواحد چطور شما نسبت میدهید به فرقه محقه که آنها به خبر واحد عمل میکنند و حال آنکه المعلوم من حالها و حال آنکه فرقه محقه لاتری یعنی لاتعتقد، فرقه محقه معتقد نیست به عمل به خبر واحد، به شیخ دارد اشکال میکند میگوید شیخ طوسی تا اینجا خبر واحد را حجت کرد یک نفر دارد به او اشکال میکند میگوید این فرقه محقهای که شما به او استناد کردید اینها معتقد نیستند به عمل به خبر واحد کما اینکه معلوم و مسلم است که معتقد به قیاس نیستند، این لاتریها به معنی لاتعتقد است شما آمدید حجیت خبر واحد را به فرقه محقه استناد میدهید و حال آنکه مسلم است در نزد فرقه محقه که اینها نه معتقدند به قیاس و نه معتقدند به خبر واحد فان جاز ادعاء احدهما پس اگر شما جائز بدانید ادعای یکی را یعنی بگویی اینها به خبر واحد عمل میکنند پس باید بگویی به قیاس هم عمل میکنند. این اشکال.
قیل جواب میدهیم به این آقا میگوییم نه، آنکه مسلم است به قیاس عمل نمیکنند والا به خبر واحد عمل میکنند قیل له ما جواب این آقا را اینجور میدهیم میگوییم المعلوم من حالها فرقه محقه، آنکه مسلم است و معلوم است از حال فرقه محقه که الذی لاینکر نمیشود انکارش کرد انهم (یکوقت این الذی لاینکر را خبر نگیرید) المعلوم من حالها الذی لاینکر انهم، یعنی آنکه مسلم است از حال فرقه محقه که قابل انکار نیست این است انهم لایرون العمل بخبر الواحد الذی یرویه مخالفوهم ایشان میگوید بله شما شنیدی علمای ما به خبر واحد عمل نمیکنند اما خبر واحدی که سنیها نقل بکنند که ما خودمان گفتیم ما هم گفتیم خبر واحد باید شیعه باشد ایشان میفرماید آنکه مسلم است، آخه او گفت چه؟ او گفت مسلم است که امامیه به خبر واحد عمل نمیکند ایشان جواب میدهد میگوید بله شما شنیدی امامیه به خبر واحد عمل نمیکند اما خبر واحد عامه، چون ما خودمان هم گفتیم، گفتیم عمل خبر واحدی که شیعه نقل بکند حجت است اگر شما میبینی بعضی از علما یعنی همه علما عمل نمیکنند به خبر واحد آن خبر واحدی است که یرویه مخالفوهم فی الاعتقاد یعنی آن اخباری که مخالفین امامیه که مخالفت اعتقادی دارند به آن خبر واحد عمل نمیکنند آن خبر واحدی که یختصون بطریقه یعنی طریق مخالف، یعنی خبر واحدی که از طریق مخالف باشد آن را عمل نمیکنند و اما ما ما یعنی روایات، و اما روایاتی که رواته منهم ما یعنی روایات روات هم یعنی راوی آن روایات، اما آن روایاتی که روات آن روایات از امامیه هستند و طریقه اصحابهم و طریقش اصحاب امامیه هستند فقد بینا الآن گفتیم بیان کردیم که المعلوم خلاف ذلک گفتیم آنکه مسلم است خلاف این است که عمل نمیکردند و عمل میکنند و بینا الفرق بین ذلک و فرق بین این را و بین قیاس را هم که الآن گذشتیم و انه لو کان این عطف تفسیری است یعنی اگر معلوم بود حظر العمل بخبر الواحد حظر یعنی منع، اگر ممنوع بود عمل به خبر واحد لجری مجری العلم بحظر القیاس اگر عمل به خبر واحد هم ممنوع بود مثل قیاس پس باید آن هم مثل علم به ممنوعیت قیاس باشد چطور ما علم داریم به ممنوعیت قیاس اگر خبر واحد هم مثل قیاس بود باید علم داشته باشیم به ممنوعیتش و حال آنکه قد علم خلاف ذلک ما الآن برای شما گفتیم که امامیه به خبر واحد عمل میکند
دوباره ان قیل، باز اشکال یک کسی میکند یک نفر به ایشان میگوید آقا مشایخ خودتان بزرگان خودتان به خبر واحد عمل نمیکنند وقتی مباحثه میکنند با آن طرف، تا یک چیزی میشود میگویند این خبر واحد است رهایش میکنند پس اگر خبر واحد حجت بود پس چرا مشایخ شما در مقام مباحثه رد میکنند میگویند این خبر واحد است به درد نمیخورد. این اشکال.
جواب: ایشان میگوید اینها در مسائل اعتقادی بوده شیعه آنوقتها قدرتی نداشته حالا صد سال و دویست سالی است یک مملکت ایران است شده مال شیعه. والا آنوقتها همه قدرت مال سنیها بوده بنابراین یک عالم شیعه در مقابل یک سنی که قرار میگرفت خوب نمیتوانست بگوید این روایتهای شما دروغ است راویهایش فاسق است میگفت خبر واحد است مثلا فرض کنیم که ما روایت داریم که رسول خدا فرموده: الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه، خوب آنها هم روایت دارند که رسول خدا گفته عمر و ابوبکر سیدی کهول اهل الجنه، اینها آقای پیرمردهای بهشت اند خوب بهشت که پیرمرد ندارد تا آنها آقایش باشند. خوب این عالم چکار کند بگوید این روایت جعل است دروغ است سرش را میبریدند میگفت این روایت خبر واحد است یا مثلا روایت ما داریم انا مدینه العلم پیغمبر فرمود علی بابها، شیعه و سنی نقل کردند دوباره آنها هم حدیث دارند قال رسول الله انا مدینه العلم ابوبکر بابها عمرجدارها عثمان سقفها، آخه شهر سقف دارد شهر که سقف ندارد ببینید آنوقت این عالم بیچاره شیعه در مقابل آن سنیها آنها در اقلیت آنها هم اکثریت قدرت داشتند سر این بیچاره را میبریدند این چه حربهای داشت الآن یادم افتاد حربه، ایشان بعدها این اسمش را میگذارد تجنن، تجنن یعنی جنه یعنی سپر، این عالم شیعه سپر بوده برایش نمیخواسته بگوید این روایت شما راویانش فاسق اند میگفته چه؟ یک سپری بوده میگفته این خبر واحد است اگر علمای ما در مقام مباحثه میگفتند این خبر واحد است ما قبول نداریم اینجور خبر واحدها بوده یعنی در واقع این سپری بوده برای حفظ جانش. پس نتیجتا اگر بزرگان ما هم گاهی گفتند خبر واحد به درد نمیخورد در مقام مباحثه این جور خبرهای واحد بوده
فان قیل ممکن است کسی اشکال بکند الیس شیوخکم شیوخ یعنی مشایخ یعنی بزرگان شما، آیا مگر بزرگان شما لایزالون یعنی همیشه یناظرون خصومهم با دشمنهای خودشان که مناظره میکنند بزرگان شما، میگویند چه؟ میگویند خبر الواحد لایعمل به این که شما میگویید خبر واحد است خبر واحد هم نمیشود به آن عمل کرد و یدفعونهم عن صحه ذلک و آنها را دفعشان میکردند از صحت این خبر. حتی ان منهم حتی بعضی از بزرگانتان، مستشکل دارد میگوید، میگوید حتی بعضی از بزرگانتان گفتند لایجوز ذلک عقلا این (من) میدانید مصداقش کیست؟ ابن قبه. ابن قبه از علمای سنی بوده ابن قبه (به ضم اول) و ابن قِبه هم گفتند از علما خیلی مهم سنی بوده متکلم خیلی باشخصیتی بوده این اواخر عمرش شیعه میشود این آقای شیعه آمده ایشان، اگر نظرتان باشد اول کتاب الظن این بحث را آنجا کردند ایشان گفت اصلا عمل به خبر واحد عقلا محال است چون مستلزم تحریم حلال و تحلیل حرام میشود میگفت عقلا محال است یعنی ثبوتا امکان ندارد شارع بیاید خبر واحد را حجت بکند. سید مرتضی اگر نظرتان باشد او میگفت عقلا عیبی ندارد ثبوتا مانعی ندارد اثباتا دلیل داریم که حجت نیست، یعنی آیهای که میگوید لاتقف ما لیس لک به علم، او میگوید خبر واحد حجت نیست حالا این آقای مستشکل میگوید نگاه کن بعضی از بزرگانتان گفتند عقلا عمل به خبر واحد جایز نیست یعنی ابن قبه که بعد شده و بعضی از بزرگانتان هم عقلا جایز میدانند شرعا میگویند جایز نیست چون آیات و روایات میگوید خبر علمی حجت است پس چه میگوید خبر واحد حجت است این اشکال تا جواب، اشکال معلوم شد؟ بزرگان شما، مستشکل میگوید، بزرگان شما خودشان رد کردند خبر واحد را گفتند نمیشود عمل کرد به خبر واحد، حتی ان منهم ابن قبه حتی بعضیهایشان گفتند لایجوز عمل به خبر واحد عقلا و منهم من سید مرتضی و بعضیهایشان میگویند لایجوز ذلک سمعا عقلا عیبی ندارد سمعا و شرعا دلیل نداریم و ان الشرع لم یرد به، برای اینکه در شرع ما نداریم عمل به خبر واحد، مستشکل دارد از قول سید مرتضی این سوء استفادهها را دارد میکند و ما راینا احدا مستشکل میگوید ما ندیدیم احدی که تکلم فی جواز ذلک اصلا ما ندیدیم کسی را که بیاید جایز بداند عمل به خبر واحد را و لاصنف فیه کتابا ما اصلا نشنیدیم تا حالا کسی کتابی بنویسد بر حجیت خبر واحد و لااملی فیه مساله و ندیدیم کسی را که مسالهای را در این باب ادعا بکند فکیف انتم، به شیخ میگوید، پس چطور شما ادعا میکنید خلاف این مطلب را؟ اشکال معلوم شد؟ بزرگان شما خودشان گفتند خبر واحد حجت نیست یا عقلا یا شرعا، پس چطور شما آمدید نسبت میدهید میگویید فرقه محقه به خبر واحد عمل میکند.
قیل له ایشان میفرماید جواب این آقایان را هم اینجور میدهیم میگوییم من اشرت الیهم من المنکرین لاخبار الآحاد الیهم به همان مشایخ بر میگردد این مشایخی که شما میگویید منکر خبر واحدند انما تکلموا من خالفهم فی الاعتقاد اینها مباحثه میکردند با کسانی که در اعتقاد با اینها مخالف بودند و دفعوهم عن وجوب العمل بما یروونه من الاخبار المتضمنه للاحکام التی یروون عنایت کنید دو تا یروون داریم یروون اول فاعلش عامه است یعنی یروون العامه یروون دوم فاعلش امامیه است قاطی نشود دو تا یروون داریم یروونه یروونه، آن یروون اول فاعلش یعنی جمع مذکر فاعلش عامه است این یروون دوم فاعلش امامیه و علمای شیعه هستند ایشان میگوید اگر دفع میکردند وجوب عمل را، به چه دفع میکردند؟ عمل به آن روایاتی که یروون العامه، این من الاخبار بیان آن ما است یعنی منع میکردند عمل به اخباری را که عامه روایت میکردند المتضمنه للاحکام التی که آن اخبار یروون الخاصه خلافها، آنوقت یک چنین اخباری یعنی یک خبری که از شیعه آمده بود این کار واجب است مخالفش از طریق اینها آمده بود که گفته بود واجب نیست اینجور خبر واحد را عمل نمیکردند و ذلک صحیح و این هم درست است یعنی خبر واحد مخالفین را اینها رد میکردند و ما هم که اول مطلب گفتیم خبر واحد امامیه حجت است و این هم درست است چنانچه ما هم گفتیم و لم نجدهم یا تجدهم اختلفوا ولی در بین خودشان اختلاف ندارند خلاصه اگر از مشایخ ما شنیدید که خبر واحد را رد میکنند خبر واحدی که یروون آنها نه خبر واحدی که یروون اینها، لذا در بین خودشان ما ندیدیم اختلفوا فی ما بینهم و انکر یعنی لم نجد ندیدیم ما کسی را که انکار بکند بر بعضی العمل بما یروونه مگر در مسائلی که خبر متواتر بر خلافش بود الآن یک کسی طبق خبر واحد یک فتوایی داده دیگری به او میگوید آقا این خبر به درد نمیخورد، چرا؟ برای اینکه خبر متواتر علمی برخلاف این داریم خوب اینجا این را میگذاشتند کنار. یعنی در جایی خبر واحد را میگذاشتند کنار که خبر متواتر علمی معارضش بوده والا اگر خبر علمی برخلافش نبود به آن خبر واحد عمل میکردند من ندیدم کسی را، آن لم نجد را سر این هم در میآورید، من ندیدم کسی را که انکار کند بر عمل کردن بما یروونه اینهم یروون الخاصه، دو تا یروون داشتیم فاعلش خاصه است ندیدم کسی را که بیاید منع کند عمل به روایات خاصه را مگر در مسائلی که دل الدلیل الموجب للعلم یعنی خبر متواتر، مگر در مسائلی که خبر متواتر علمی دلالت کند بر صحت آن مسائل فاذا خالفوهم فیها اگر مخالفت بکنند در آن مسائل انکروا علیهم البته آنجا انکار میکنند میگویند دیگر نمیشود به آن خبر واحد عمل کرد، چرا؟ لمکان ادله الموجبه للعلم میگویند برای اینکه دلیل علمی داریم خبر متواتر داریم اخبار متواتره علمی بخلافه داریم. پس خلاصه مطلب آقا به خبر واحد کسی منع نمیکند مگر کجا؟ مگر آنجایی که خبر واحد یک حکمی را بگوید خبر متواتر برخلافش باشد خوب بله آنجا معلوم است با بودن خبر مقطوع الصدور دیگر نمیشود به این عمل کرد.
جواب دیگر: جواب اولمان چه بود؟ اینها در مقابل عامه چنین حرفی را میزدند این اولا و ثانیا: به قول شما چهار پنج نفر هم از مشایخ بیایند بگویند خبر واحد حجت نیست خوب بگویند آن سه چهار نفر وقتی معلوم النسب باشند مخالفتشان در مقابل این صدها هزار عالم هیچ ضرری نمیزند علی جواب دوم است این ان قیل را دو تا جواب دادیم یک جواب اینکه اگر مشایخ ما چنین چیزی هم گفتند در مقابل عامه گفتند تقیه گفتند علاوه جواب دوم
(قطع نوار) اشکال کردی أقوالُهم متمیزة اولاً قولهایشان مشخص است بین أقوال طایفه محقّه وقد علمنا أنّهم لم یکونوا أئمّةً معصومین، این سه چهارتا امام معصوم که نیستند خوب بله سه چهارتا از مشایخ ما به خبر واحد عمل نمیکنند اما صدها هزار عالم ما داریم که خبر واحد را حجت میکند و امام در آن جمعیت داخل است لم یکونوا این چند نفر معصومین وکلُّ قولٍ قد علم قائله قولی که قائلش را آدم بشناسد عرف نسبه نسبش هم بشناسد وتمّیز من أقاویل سائر الفرقة المحقّة، و أقاویل و گفتارشان هم مشخص باشد لم یعتدَّ بذلک القول؛ اعتمادی به آن قول نیست لأنّ قول الطائفة إنّما کان حجّةً من حیث کان فیهم معصومٌ، ما اگر قول طایفه را حجت میدانیم آن طایفهای که معصوم در آن هست حالا سه چهارتا از مشایخ ما که میشناسیم کی هست و امام جزو اینها نیست اینها هیچ ضرری مخالفتشان به حرف ما نمیزند لذا میفرماید إذا کان القول من غیر معصوم حالا چهار پنج نفر غیر معصوم هم یک حرفی را بزنند عُلم أنّ قول المعصوم داخلٌ فی باقی الأقوال، چهار پنج نفر هم که بر فرض مخالف باشند قول معصوم در آن جمعیت داخل است ووجب المصیر إلیه و ما باید قول آن باقی را بگیریم علی ما بینته فی مبحث الإجماع، انتهی موضع الحاجة من کلامه.