درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۹۴: خبر واحد ۴۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه ما چهار طائفه اخبار داریم که ایشان دسته بندی کردند که این طوائف روی همدیگر که دو سه تا مانده که امروز می‌خوانیم مجموع این طوائف که در هر طائفه‌ای پنج تا شش تا ده تا خبر ایشان نقل کردند از این سی چهل تا روایت که باز هم هست استفاده می‌شود که خبر واحد ثقه حجت است عدالت هم لازم نیست داشته باشد یک روز عرض کردیم بین عدالت و وثاقت عام و خاص من وجه است یک ماده اجتماع دارد دو ماده افتراق، ماده اجتماعش مثل زراره، زراره هم عادل است هم موثق است بعضی‌ها موثق اند ولی عادل نیستند مثلا شرایط عدالت را ندارند اما خیلی مراقب حرف زدنشان هستند که انسان اطمینان به حرفهایشان پیدا می‌کند موثق اند آدم می‌تواند روی حرفهایشان تکیه بکند اما عادل هم نیستند بعکسش بعضی‌ها عادل اند اهل فسق و فجور نیستند اما خیلی حرفهایشان موثق نیست دروغ نمی‌خواهند بگویند هر خبری از هر جایی می‌شنوند نقل می‌کنند انسان خیلی وثوق به حرفهایشان ندارد حالا ایشان می‌گوید ما از مجموع این روایات به دست می‌آوریم آنکه میزان حجیت خبر واحد است وثاقت راوی است ولو اینکه عدالت هم نداشته باشد از تمام این اخباری که خواندیم دو سه تایش هم مانده الآن می‌خوانیم این مطلب بخوبی استفاده می‌شود این دو سه تا خبر را هم بخوانیم که اخبار ما به کلی تمام شده باشد.

۲

ادامه روایات

 انا اهل بیت صدیقون این روایت را اگر بخواهید بحار ج۲۵ص۲۸۷ح۴۲ آنهایی که تا حالا می‌گفتیم همه مال جلد ۲ بحار بود این یکی در جلد ۲۵ بحار است انا اهل بیت صدیقون ما خانواده راستگویی هستیم دروغ به خدا نمی‌بندیم هر چه بگوییم از خدا و پیغمبر است ولی نقطه مقابلش مردم به ما خیلی دروغ می‌بندند

(سوال: چرا، اهل بیت یا اهل البیت صدیقون، الف و لام ندارد شاید در روایات حالا یا اهل البیت یا بدون ال، از باب اینکه اهل البیت می‌خوانند)

ما اهل بیتی هستیم که راستگو هستیم و خیلی هم راستگوییم یعنی دروغ بر خدا و پیغمبر نمی‌بندیم ولی لاتخلوا من کذاب یکذب علینا ولی رها نیستیم از آدمهای دروغگو یعنی آدمهای دروغگو خیلی هستند که به ما نسبت می‌دهند یک چیزهایی را که ما نگفتیم. این یک روایت.

دوباره روایت بعدی ان الناس بحار ج۲ص۲۴۶ح۵۸ ان الناس اولعوا بالکذب علینا بعضی از جاها پس و پیش دارد اولعوا الناس این باید درست باشد چون اولعوا اگر فاعلش الناس باشد باید مفرد باشد دیگر، و جر بالفعل اذا ما اسندا، لاثنین او جمع کفاز الشهدا، فعل را اگر به جمع اسناد بدهند باید مفرد باشد بعضی از نسخه‌ها اینجوری دارد اولعوا الناس یعنی ناس فاعل است آنوقت باید اولع باشد نه اولعوا ولی این کتابها اول ناس است که ناس می‌شود مبتدا اولعوا جمع است ضمیرش به ناس برمی گردد غرض آن کتابها را با این تطبیق بکنید

(سوال: جواب: حالا اولعوا هم که باشد مفرد باشد یعنی مجهول باشد یا معلوم اگر اول باشد باید مفرد باشد حالا یا اولع یا اولع غرض اولعوا الناس از نظر ادبی غلط است ولی این کتابها درست ضبط کرده یعنی الناس را اول گذاشته که می‌شود مبتدا، اولعوا می‌شود خبرش فاعلش در آن مستتر است که به الناس بر می‌گردد اما طبق بعضی از نسخه‌ها که اولعوا یا اولعوا اول باشد این درست نیست چون الناس می‌شود فاعل، آن اولع یا اولع باید مفرد باشد علی کل حال این نسخه‌ای که دست من است درست است الناس اولعوا مردم خیلی ولع دارند بالکذب علینا، ظاهرا هم باید اَولعوا باشد مردم خیلی ولع دارند که به ما دروغ ببندند اصلا مثل اینکه خدا دروغ گفتن را برایشان واجب کرده ولع دارند یعنی حریص اند که بر ما کذب ببندند کان الله افترض علیهم و لایرید منهم غیره یعنی غیر الکذب مثل اینکه خداوند فرض کرده بر اینها دروغ گفتن را و خدا اراده غیر دروغ از اینها نکرده خیلی به ما دروغ می‌بندند توی روایت دیروز هم خواندیم پیغمبر هم فرمود ستکثر تا حالا که به ما خیلی دروغ بستند ستکثر بعدی القاله، نمی‌دانم رفقا این قاله را پیدا کردند غرض توی کتاب روایی آن کلمه القاله را پیدا کردید به ما خبرش را بدهید توی کتاب روایی ظاهرا نداریم حالا دیروز از روی ناچاری تنقیح المقال را آدرس دادم روایات را باید مستند به کتاب روایی بکنیم چون اینها در روایات نبود این دیروزی‌ها ما ناچار آمدیم به تنقیح آدرس دادیم البته مشابه‌اش در بحار هست آن را هم اگر مراجعه فرموده بودید قاله ندارد علی کل حال ایشان می‌فرماید که خلاصه مطلب بعضی‌ها ولع دارند بر دروغگویی، از همه اینها حجیت خبر واحد استفاده می‌شود یعنی اگر یک کسی خبری داد و دروغگو نبود بپذیرید ما از تمام این روایات اینجوری، ستکثر بعدی القاله خیلی به ما دروغ می‌بندند خوب ما از همین استفاده حجیت خبر واحد می‌کنیم یعنی اگر به شما خبری دادند و دروغ نبود آدم دروغگویی نبود بپذیرید تمام اینها دلیل است بر حجیت خبر واحد یا این روایت لکل منا من یکذب علیه این همان روایت دیروزی است منتها دیروز یک رجل داشت لکل رجل منا این هم از همانجایی است که نه با رجلش نه بی‌رجلش توی کتابهای روایی نداریم همان آدرسی که دیروز دادم توی تنقیح المقال توی کتابهای فقهی داریم توی کتابهای رجالی داریم اما توی کتابهای روایی این روایت حالا یا با رجلش که دیروز بود لکل رجل منا من یکذب علیه یا بی‌رجلش هر یک از ما زیاد دروغگو داریم که به ماها دروغ می‌بندید غرض این هم همان است که در تنقیح المقال و آدرس دیروزی این همان است. تمام شد روایات.

۳

نتیجه گیری از روایات

حالا ایشان می‌خواهند نتیجه گیری بکنند عنایت بکنید سید مرتضی خوب می‌دانید که ایشان از اول هم گفتیم ایشان سلب کلی است ایشان است مجمع البیان است ابن ادریس حلی است چهار پنج نفر از بزرگان اند که اینها خبر واحد را حجت نمی‌دانند می‌گویند یا خبر باید متواتر باشد یعنی مقطوع الصدور یقین صد در صد باید داشته باشیم که این صادر از معصوم است یا اگر هم واحد است محفوف باید باشد به یک قرائن قطعیه خلاصه خبر واحد بما هو هو هیچ به درد نمی‌خورد از نظر سید مرتضی، خبر یا باید متواتر باشد مقطوع الصدور یا اگر هم واحد است محفوف باشد به یک قرائن قطعیه که به وسیله آن قرائن ما بفهمیم این صادر است ایشان می‌گویند نه نمی‌خواهد خبر واحد ولو همینقدر یک خبر واحدی داریم راوی اش هم یک آدم معمولی آدمی است که ثقه است فقط می‌دانیم دروغگو نیست همین کافی است برای مطلب، آنوقت ایشان استدلال خیلی خوبی دارند به سید می‌فرمایند اگر بنا بود فقط خبر متواتر حجت باشد اینقدر دروغگو درست نمی‌شد آخه چرا این دروغگوها درست شدند برای اینکه یک خبر واحد بگویند مردم قبول می‌کنند اگر بنا بود مسلمانها فقط خبرهای مقطوع الصدور یعنی خبرهایی که صد در صد ائمه گفتند اگر فقط آنها حجت بود اینقدر دروغگو درست نمی‌شد از اینکه اینقدر دروغگو درست می‌شود ما می‌فهمیم خبر مقطوع الصدور لازم نیست همینقدر یک آدمی است که ما نمی‌دانیم دروغگو است آن هم می‌بیند که در نزد مردم آبرویی دارد مورد اطمینان است تند تند خبر درست می‌کند خبر جعلی، این بهترین شاهد است بر اینکه آن سلب کلی آقای سید مرتضی درست نیست که یا باید متواتر قطعی الصدور یا واحد محفوف به قرائن قطعیه نه همین قدر خبر واحد ولو مقطوع الصدور هم نباشد ولو محفوف به قرائن هم نباشد فقط راوی اش ثقه باشد عدالت هم ما لازم نداریم لذا ایشان نتیجه گیری می‌کنند اخبار تمام شد فان بعد از اینکه تمام این اخبار چهار طائفه شاید سی چهل تا روایت تا الآن خواندیم فان بناء حالا می‌خواهند نتیجه بگیرند بناء مسلمین، داریم با سید حرف می‌زنیم آقای سید مرتضی بناء المسلمین لو کان علی الاقتصار علی المتواترات اگر فقط اکتفاء به متواترات می‌کردند، اقتصار یعنی اکتفا، اگر مسلمانها در خبرهایی که می‌خواستند بپذیرند فقط اکتفا به متواترات می‌کردند خوب لم یکثر القاله و الکذابه اینقدر دروغگو درست نمی‌شد پس معلوم می‌شود خبر واحد را مسلمانها حجت می‌دانستند که اینها طمع می‌کردند خبر واحد جعل می‌کردند پس مقطوع الصدور لازم نیست باشد و اما اینکه گفتید باید محفوف باشد به قرینه قطعیه، ما خیلی کم روایاتی داریم که یا مقطوع الصدور باشد یا محفوف به قرائن قطعیه باشد آن هم کم است و اما احتفاف به قرینه قطعیه که شما می‌گویید اگر هم واحد است باید محفوف باشد به قرینه قطعیه فی غایه القله ما خیلی کم خبر داریم که خبری باشد محفوف باشد به یک قرائنی که از آن قرائن ما صد در صد اطمینان پیدا کنیم این صادر از معصوم است الی غیر ذلک ولی باز هم هست من برای نمونه اینها را نقل کردم والا باز هم ما داریم اخباری که یستفاد من مجموعها از مجموعش استفاده می‌شود که ائمه (علیهم السلام) راضی اند که ما عمل بکنیم به خبر و ان کان واحدا، و ان لم یفد القطع یعنی و ان کان واحدا، یعنی ولو مفید قطع به صدور هم نباشد خبر واحد باشد چون عرض کردیم واحد توی ذهنتان نیاید یعنی یکدانه ممکن است ده تا خبر باشد اما برای آدم قطع به صدور پیدا نشود ده تا است ولی معذلک خبر واحد است غرض لم یفد القطع یعنی خبر واحد هم باشد حجت است والا اگر بنا بود فقط متواترات حجت باشد اینقدر طمع نمی‌کردند دروغگوها.

[اشکال و جواب]

خوب حالا ممکن است کسی خدشه بکند این حرف را من روز اول زدم کسی ممکن است بگوید خود این روایت تازه اول مطلب است خود اینها خبر واحد است شما دارید با خبر واحد می‌خواهید بگویید خبر واحد حجت است؟ می‌گوییم نه، صاحب وسائل جلد چند آدرس دادم جلد ۲۰ صفحه ۹۳ و صفحه ۹۸ دو جا ایشان ادعای تواتر کرده که این اخباری که دلالت دارد بر اینکه خبر واحد حجت است اینها متواتر است منتها دیدید تواتر لفظی که نداشت تواتر معنوی هم نداشت یعنی یکی می‌گفت باید شیعه باشد یکی می‌گفت باید ثقه باشد... ببینید نه تواتر لفظی داشت مثل قضیه غدیر و نه تواتر معنوی داشت مثل شجاعت امیرالمومنین، که محتوای روایات زیادی است که ایشان زهد و شجاعت داشت پس اینها اگر ادعای تواتر می‌کنیم قهرا تواتر اجمالی است که آدرس دادم به کفایه ج۲ص۹۷ مراجعه کردید که آقای آخوند این عبارت را دارند می‌فرمایند این اخبار و ان لم یکن متواتره لفظا و معنی درست است تواتر لفظی و معنوی ندارد اما تواتر اجمالی دارد یعنی چه؟ یعنی توی این چهل پنجاه تا خبر ما یقین داریم یکدانه‌اش صادر از معصوم است اجمالا، اجمالا یکی مقطوع الصدور است به این می‌گویند تواتر اجمالی.

حالا ایشان همان را دارد می‌گوید و قد ادعی فی الوسائل تواتر الاخبار بالعمل بخبر الثقه ولی حاشیه بزنید یعنی تواتر اجمالی که بین اینها یکدانه صادر از معصوم است والا اگر بخواهیم بگوییم تواتر لفظی ندارد دیدید که این سی چهل تا خبر هیچکدام لفظهایش با هم توافق نداشت و همچنین در معنا هم با هم توافق نداشتند هر کدام یک خبری را معتبر می‌کردند پس قهرا باید بگوییم این ادعای تواتر تواتر اجمالی است.

خوب حالا دوباره آن آدرس کفایه را یک مراجعه دیگر بکنید همان صفحه ۹۷، ما آن روز فقط گفتیم شما برای تواتر اجمالی به آنجا مراجعه کنید حالا مراجعه دیگر بکنید تواتر اجمالی یک حکمی دارد یک قانونی دارد قانون تواتر اجمالی این است آن اخص مضمونش را باید بگیریم مثلا فرض بفرمایید ده تا خبر داریم این ده تا خبر یکی می‌گوید راوی باید شیعه باشد یکی می‌گوید راوی باید عادل باشد یکی می‌گوید راوی باید ثقه باشد یکی می‌گوید راوی باید مامون باشد مامون یعنی امنیت داشته باشیم که ما را در پشیمانی نمی‌اندازد مامون باشد خبر یعنی مصون باشد از وقوع در ندم، خلاصه ما باید چکار بکنیم؟ همه اینها را باید لحاظ بکنیم یعنی باید بگوییم خبر واحدی حجت است شیعه باشد ثقه باشد عادل باشد مامون باشد نمی‌دانم چندتا قید دیگر داشتیم علی کل حال اخص مضمون را باید بگیریم حالا که بنا شد از راه تواتر اجمالی ما پذیرفتیم قانون تواتر اجمالی را باید رعایت بکنیم قانونش کدام است؟ آن اخص مضمون، یعنی آنکه همه آنها می‌گویند یعنی آن ده تا روایت که هر کدام یک چیزی می‌گویند شما تمام آن شرایط را باید رعایت کنید ایشان به جای آن اخص مضمون می‌گوید قدر متیقن، خواستم همین را بگویم یعنی آنجا اگر مراجعه کردید و تواتر اجمالی را پذیرفتید بعد آقای آخوند می‌فرمایند حالا که تواتر اجمالی دارد قانونش این است آن اخص مضمونش را بگیرید اخص مضمون کدام است؟ یعنی آنکه همه آن را قبول دارند چون یکدانه از اینها صادر از معصوم است همه را باید رعایت بکنیم قیود را تا بدانیم آن صادر از معصوم را قیدش را رعایت کردیم ایشان به جای اخص مضمون می‌گوید قدر متیقن، خواستم این قدر متیقن را با آن اخص مضمون آقای آخوند تطبیقش بکنم. خوب حالا عنایت بکنید قدر متیقن پس همان اخص مضمون است ولی ایشان یکجور دیگر معنا می‌کند غرض قدر متیقن همان اخص مضمون است ولی اخص مضمون را ایشان اینجوری معنا می‌کند یعنی راوی باید ثقه باشد، آن روایاتی که داشتیم بعضی‌هایش نداشت ثقه، ما گذاشتیم رویش، ایشان از آن جهت که بعضی‌هایش مطلق است و آنها را باید حملش بکنیم بر ثقه به قرینه آنها قدر متیقن را اینجوری می‌گیرد یعنی ولو این روایاتی که ما داشتیم بعضی‌هایش اصلا صحبت ثقه نبود صحبت عدالت نبود ولی شما ثقه را باید کنارش بگذارید چون آن شیعه بودن و عادل بودن را ایشان بعدا جوابش را می‌دهند که لازم نیست شیعه باشد اگر هم ما دیروز روایت خواندیم شیعه باید باشد در فتواست والا در روایت شیعه لازم نیست باشد اگر دیروز ما گفتیم غیر شیعه به درد نمی‌خورد یعنی غیر شیعه ثقه والا غیر شیعه ثقه به درد می‌خورد مثل همان ابن بکیر. خلاصه مطلب آقا ایشان می‌فرماید ما باید غیر متیقن این روایات را بگیریم قدر متیقنش کدام است؟ آنکه راوی خبر ثقه باشد ثقه یعنی چه؟ یعنی آنقدر خبرش مورد وثوق است که اگر شما به آن عمل نکنی عقلاء شما را مذمت می‌کنند شما ممکن است یک راوی ثقه برایتان یک خبری را بگوید شما بگویی من احتمال ضعیف می‌دهم نکند این دروغ باشد، نه دیگر، اگر ثقه شد به احتمال ضعیف دیگه اعتنا نکن خبر ثقه یعنی خبری که مورد وثوق است نوعا حالا یک احتمال خلافی هم در آن است به خاطر آن احتمال خلاف دیگه شما نباید توقف بکنی چون اگر در خبر ثقه توقف بکنی عقلاء تقبیح می‌کنند می‌گویند یک درصدی شما احتمال کذب می‌دهی نباید به خاطر آن احتمال کذب توقف بکنی پس نتیجتا آقا خبر واحدی حجت است که قدر متیقنش را بگیریم منتها ایشان قدر متیقن را محدود کرده به خبر ثقه التی خبر ثقه چیست؟ آن خبری است که یضعف فیه احتمال الکذب احتمال کذبش خیلی ضعیف است اینقدر ضعیف است علی وجه یعنی اینقدر احتمال کذبش ضعیف است که لایعتنی به یعنی به آن احتمال ضعیف، اینقدر احتمال ضعفش ضعیف است که عقلاء اعتناء نمی‌کنند به آن احتمال ضعف بلکه یقبحون تقبیح می‌کنند اگر شما توقف کنی در آن خبر بخاطر آن احتمال ضعیف، پس نتیجه چه شد آقا؟ خبری که مخبرش ثقه بود و نوعا خبرش وثاقت داشت اطمینان نفع انسان داشت شما آن خبر را باید بگویی حجت است ولو یک احتمال در صد احتمال ضعیفی هم بدهی اعتناء نکن. کما دل حالا شما از کجا آوردید این قید را؟ می‌گوید الفاظ ثقه دیروز ما داشتیم در بعضی از روایات، لفظ مامون داشتیم لفظ صادق داشتیم و غیر اینها از الفاظی که در روایات دیروز بود و هی یعنی این ثقه بودن ایضا منصرف اطلاق غیرها توی این دیروزی‌ها ثقه بودن داشتیم ولی بعضی‌ها ثقه نداشت بعضی‌ها حتی داشت عادل هم نبود نبود بنابراین آنها را باید بگوییم انصراف دارد همان حرفی که عرض کردیم در آیات هم این حرف را زدیم گفتیم یکدانه آیه می‌گفت خبر باید عادل باشد آن بقیه نمی‌گفت ولی آن بقیه را گفتیم که انصراف دارد به اینکه عادل باشد بقرینه او، اینجا مال همین است ایشان می‌گفت بعضی‌هایش داشت ثقه باشد بعضی‌هایش اطلاق داشت، اطلاق یعنی چه؟ یعنی ثقه هم نبود نبود اما آنهایی که اطلاق داشت باید بگوییم انصراف دارد به ثقه. هی یعنی این ثقه بودن ایضا منصرف اطلاق غیر آن اخبار است یعنی اخبار دیروزی که ثقه و صادق و اینها را در آن داشت آنها که می‌گوید ثقه باید باشد آن بقیه هم که اطلاق دارد اسم ثقه نیاورده آنها را باید بگوییم انصراف دارد به ثقه. پس نتیجتا آقا تا اینجا معلوم شد ما برای حجیت خبر وثاقت راوی برایمان کافی است عدالت لازم است؟ نه، ایشان می‌گوید عدالت نمی‌خواهد حتی بعضی از روایات که خواندیم تصریح داشت به اینکه عدالت لازم ندارد روایت عده بود دیگه، فرمود اگر در یک مسئله‌ای روایت گیر نیاوردید آن روایاتی که سنی‌ها از امیرالمومنین نقل می‌کنند به او عمل بکنید خوب آنها را ما عادل نمی‌دانیم یا آن بنی فضال را اینها را که ما عادل نمی‌دانیم ولی می‌بینیم حضرت خلاصه صحه گذاشتند روی روایاتشان، معلوم می‌شود عدالت معتبر نیست میزان حجیت فقط وثاقت است.

 واما العداله اکثر اخباری که ما دیروز خواندیم خالی بود عنها صحبت از عدالت نبود بلکه در کثیری از آنها تصریح شده بود به خلاف عدالت یعنی می‌گفت عدالت لازم نیست، مثل چه روایتی؟ همان روایت عده که خواندیم الآمره که ما را امر می‌کرد بالاخذ بما رووه عامه عن علی (علیه السلام) دیگه کدام روایت بود که تصریح داشت به عدم عدالت؟ روایتی که درباره کتب بنی فضال بود این بنی فضال عادل نبودند حالا همان موقع هم موثق بودند آدمهای مورد وثوقی بودند ولی الآن که منحرف شدند باز هم امام می‌فرمایند نه، وثاقتشان هست یعنی همین الآن هم خذ مارووا، همین الآن هم اگر روایت نقل کردند بپذیرید منتها ذروا ماراوا، آرائشان دیگر به درد نمی‌خورد لذا ایشان می‌گوید در آن روایات کتب بنی فضال که ما خواندیم می‌گفت اصلا عدالت لازم نیست الآن که دیگه منحرف شدند یقینا عادل نیستند ولی همین الآن هم خذ ما رووا، اگر روایتی نقل کردند چون آدمهای موثقی بودند آدمهای ضابطه داری بودند حالا عقیده شان خراب شده پس نتیجتا آن روایت کتب بنی فضال تصریح بر اینکه عدالت لازم نیست. یا آن مرفوعه کنانی یا کنّانی آن که دیگه خیلی صاف بود آن اعیانها عادل نبودند که خبر می‌آوردند دلیلش اینکه خودشان عمل نمی‌کردند اگر عادل بودند باید عمل کنند ولی همینقدر موثق بودند برای اینها سوغاتی می‌آوردند که امام صادق اینجور فرمودند اینها برایشان حجت بود آنهم تصریح داشت به اینکه عدالت شرط نیست شاهدش هم اینکه خودشان عمل نمی‌کردند یضیعه آن هم تصریح داشت که عدالت شرط نیست و همچنین تالی آن، تالی مرفوعه چه بود؟ آن حدیث من حفظ اربعین حدیثا بود آن هم تصریح داشت به عدم عدالت، ولی آن چنین تصریحی نداشت اوثق هم دیدم اشکال می‌کند به شیخ که آن قضیه تالی یعنی آن روایت من حفظ علی امتی، کی تصریح داشت به عدم عدالت؟ بله آن بنی فضال خوب بود آن روایت کنانی خوب بود می‌گفت ولو عادل هم نباشد بپذیر اما این تالی را ایشان بی‌خود اضافه کردند آن تالی یعنی تالی مرفوعه که آن روایت من حفظ باشد او تصریح به عدم عدالت نداشت.

خوب این نعم استثنای از آن قدر نتیقن است نه اینکه ایشان آن بالا گفت باید قدر متیقن را بگیریم خوب قدر متیقن این است که راویش شیعه هم باشد می‌خواهد جواب بدهد می‌گوید نه، ما گفتیم قدر متیقن را بگیر و معنای قدر متیقن این است که راوی شیعه باشد ولی نه راوی شیعه هم نبود نبود می‌گوییم پس آن روایت دیروز چیست؟ نمی‌گوید غیر شیعه به درد نمی‌خورد باید حملش بگوییم مال فتواست غیر شیعه فتوایشان به درد نمی‌خورد یا اینکه غیر شیعه‌ای که ثقه نباشد روایتش به درد نمی‌خورد والا اگر غیر شیعه مثل ابن بکیر عرض کردم ما تعصب نداریم که، ابن بکیر با اینکه امامی نیست از عامه است ولی آدم معتبری بوده آدم موثقی بوده خوب الآن آن روایتی که می‌گوید دینت را از غیر شیعه نگیر ما روایت داریم از ابن بکیر می‌گیریم دینمان را که نمی‌خواهیم از ابن بکیر بگیریم و این آدم موثقی است همینقدر که موثق است کفایت می‌کند مضافا بر اینکه ذیل روایت تعلیل داشت اگر یادتان باشد، چرا مال عامه به درد نمی‌خورد؟ برای اینکه اینها خائن اند به علت اینکه خائن اند خوب می‌دانید که العله تعمم و تخصص اگر چیزی، حکم، وجودا و عدما دائر مدار او باشد به آن می‌گویند علت، چرا غیر شیعه به درد نمی‌خورد؟ یعنی چرا سنی‌ها به درد نمی‌خورد روایاتشان؟ به علت اینکه خیانت کارند خوب العله تعمم و تخصص، آقای ابن بکیر ما می‌دانیم خیانت کار نیست یعنی علت اینکه به درد نمی‌خورد خیانت کاریشان است اگر این علت منتفی شد حکم هم منتفی می‌شود نسبت به آقای ابن بکیر آن علت نیست ایشان خیانت کار نیست لذا می‌شود حرفش را ما قبول بکنیم نعم ما گفتیم قدر متیقن و لازمه قدر متیقن این است که باید شیعه باشد حالا می‌خواهد جواب بدهد می‌گوید نه، شیعه هم نبود نبود نعم فی غیر واحد منها غیر واحد یعنی خیلی، ولو در بسیاری از اخبار منحصر کرده معتَمد در اخذ معالم دین را منحصر کرده در شیعه، روایت دیروزی بود دیگه، روایت دیروزی منحصر کرده بود معتَمد را در شیعه، یعنی آن کسی که می‌خواهی معالم دینت را از آن بگیری آن منحصر به شیعه است بله این روایت اینجور بود لکنه محمول علی غیر الثقه می‌گوید غیر شیعه به درد نمی‌خورد یعنی غیر شیعه‌ای که ثقه نباشد والا اگر غیر شیعه ثقه بود یک آدم منحرفی هم بود ولی واقعا ثقه بود آن عیبی ندارد حرفش، یا اینکه حملش می‌کنیم بر اخذ فتوا، می‌گوید از غیر شیعه نگیر یعنی فتوا را از غیر شیعه نگیر والا روایت را می‌شود انسان از غیر شیعه‌ای که ثقه است بگیرد حالا چرا اینجوری معنا می‌کنید؟ می‌گوید جمعا بینها برای اینکه جمع بکنیم بین این روایت و بین آن روایات زیادی که می‌گفت موثق حجت است، ببینید آقا آن روایات می‌گفت موثق حجت است شیعه و سنی نداشت این می‌گوید چه؟ می‌گوید باید شیعه باشد به قرینه اینکه جمع باید بکنیم خوب آنها می‌گوید موثق کافی است ولو شیعه هم نبود نبود جمعش چیست با این روایت؟ بگوییم اگر این روایت می‌گوید باید شیعه باشد یعنی در فتاوا باید شیعه باشد والا در نقل روایت در راوی شیعه بودند معتبر نیست که آنوقت هماهنگ بشود با آن روایات دیگر، برای اینکه جمع بکنیم بینها یعنی بین این روایت دیروز و بین آنهایی که بیش از اینها بود اینها اگر یکی دو تا بود آنها دهها روایت است که می‌گفت موثق کافی است وفی روایه بنی فضال شهاده علی هذا الجمع و روایت بنی فضال خوب شاهدی است بر این جمعی که ما کردیم چه جمعی کردیم؟ گفتیم اگر می‌گوید غیر شیعه به درد نمی‌خورد در فتوا می‌گوید شاهد جمعش هم اینکه در روایت بنی فضال حضرت فرمود رووا را بگیر راوا را نگیر این خوب شاهدی است دیگر راوا یعنی فتوا، فتوای اینها را نگیر چون منحرف اند فتوا باید از شیعه باشد پس به قرینه روایت بنی فضال که فرمود رووا را بگیر راوا را رد کن یعنی فتوایشان دیگر به درد نمی‌خورد چونکه شیعه نیستند این شاهد جمع می‌شود که روایت دیروز هم که می‌گوید غیر شیعه به درد نمی‌خورد یعنی فتوایش به درد نمی‌خورد والا نقل روایاتش عیبی ندارد. بعلاوه تعلیل ذیلش را شما نگاه کن خلاصه ایشان می‌خواهد بگوید روایت ولو مال سنی هم باشد موثق باشد کافی است ایشان می‌گوید تعلیل حضرت آورند چرا قول شیعه را قبول کن غیر شیعه را قبول نکن؟ به علت اینکه اینها خائن اند خوب ما اگر ابن بکیر را، خوب العله تعمم و تخصص دیگه، اگر علت بیخود بودن روایات غیر شیعه علت بیخود بودنش علت بی‌اعتبار بودنش آن خیانتشان است خوب اگر در یک سنی که شیعه هم نیست ما این علت را ندیدیم یعنی خیانتکار نبود آنجا حکم منتفی می‌شود علاوه مع یعنی غیر از اینکه ما می‌بینیم تعلیل آوردند حضرت، آن نهی در ذیل روایت را، لاتاخذن، حضرت نهی کردند دیگه فرمودند لاتاخذن من غیر شیعتنا علت آوردند بأن، این بأن جارو مجرور متعلق به تعلیل است یعنی در آن روایت دیروز آن نهیی را که حضرت آوردند لاتاخذن فرمودند علت آوردند در ذیل روایت علتش این است که انهم ممن خانوا الله و رسوله این یدل تعلیل دلالت دارد بر انتفاء نهی عند انتفاء خیانت، اگر خائن بودند قبول نکن نه فتوا و نه روایت اما اگر یک کسی مثل ابن بکیر خائن نبود موثق بود در نقل روایت قولش را قبول بکن در نقل فتوا قولش را قبول نکن از این تعلیل چه دلالت دارد؟ این تعلیل دلالت دارد بر اینکه آن نهی منتفی است اگر خیانت منتفی باشد پس سنی ای که خائن نباشد روایتش مورد قبول است خوب ما از کجا بفهمیم این خائن نیست؟ از وثاقتش، اگر موثق بود آن وثاقت کاشف است از اینکه این خائن نیست المکشوف عنه بالوثاقه مکشوف عنه یعنی چه؟ کشف می‌کنیم، عنه یعنی عن انتفاء الخیانه، شما می‌گویی باید خائن نباشد ما از کجا کشف بکنیم عنه که این خیانت ندارد؟ کشف می‌کنیم از آن انتفاء خیانت به وثاقتش یعنی آقای ابن بکیر که ما می‌بینیم موثق است از این مورد وثوق بودنش کشف می‌کنیم که ایشان خیانتکار نیست حالا که خیانتکار نیست روایتش را قبول می‌کنیم فان غیر الامامیه الثقه امامی لازم نیست باشد غیر امامی اگر ثقه بود کفایت می‌کند مثل ابن فضال اینها عدالت ندارند فعلا که منحرف شده امامی نیست اما ثقه است غیر امامی اگر ثقه شد مثل ابن فضالی که فعلا منحرف شده یا ابن بکیر اینها لیسوا خائنین اینها خائنین نیستند در نقل روایات، دیگه فتاویشان به درد ما نمی‌خورد ذروا ما راوا اما روایاتشان به درد ما می‌خورد چرا؟ میزان قبول روایت وثاقت است اینها هم وثاقت داشتند حالا منحرف هم شده شده باشد. خوب ایشان می‌فرماید که وسیاتی توضیحه این مطلب را عند ذکر الاجماع ان شاء الله توضیح می‌دهیم.

۴

ادعای اجماع بر حجیت خبر واحد عادل

و اما الاجماع. خوب عنایت فرمودید آقا از آیات که دستمان کوتاه بود ما از یکدانه آیه هم نتوانستیم استفاده کنیم حجیت خبر را، ولی از روایات چرا، از این همه روایات متواتر ما به دست آوردیم که خبر واحد ثقه حجت است این یک دلیل. برویم حالا سراغ اجماع ببینیم آیا می‌شود از راه اجماع حجیت خبر واحد را ثابت بکنیم یا نه، خیلی ایشان طول داده قضیه را، خیلی مطلب مفصل شده و حال آنکه اصلش اصلا اشکال دارد مسئله اصولیه را که نمی‌شود با اجماع ثابت کرد اجماع مال مسائل فرعی است فلان چیز حرام است اجماعا، فلان چیز نجس است اجماعا، جای اجماع مال کجاست؟ مسائل فرعی. حجیت خبر واحد مسئله اصولیه و مسئله اصولیه را با اجماع نمی‌شود ثابت کرد عرض کردم خیلی هم سرمایه گذاری کرده ایشان، یکماه شاید ما معطل این شش جور اجماعی هستیم که ایشان نقل می‌کند ولی اصل استدلال ظاهرا درست نیست با اجماع که انسان نمی‌تواند مسئله اصولیه ثابت کند ما داریم چه می‌خوانیم؟ مسئله اصولی. چیه؟

(سوال: چرا نمی‌شود؟ جواب: حجیت خبر واحد مسئله اصولی است دیگر.) ایشان ادله اربعه دارند اقامه می‌کنند بله به عنوان موید عیبی ندارد در اصول عقائد که هیچی، در مسائل اصولیه فقهیه مثل حجیت خبر واحد به اجماع نمی‌شود تمسک کرد اجماع مال فروعات است فلان چیز نجس است اجماعا، فلان چیز حرام است اجماعا، اما اینکه انسان بیاید حجیت خبر واحد را با اجماع ثابت بکند ظاهرا درست نیست بلکه اشکال شدیدتر می‌شود الآن یادم افتاد اجماعش محتمل المدرک است اجماعش مختلف المدرک است اجماع محتمل المدرک مختلف المدرک که دیگه هیچ حجت نیست این را همه می‌دانند می‌گویند اجماعهای مدرکی حجت نیست اجماعهایی که ما مدرکش را می‌دانیم پس نتیجتا این را که ما داریم می‌خوانیم فعلا حالا اسمش را نیاوریم که اشکال دارد. ایشان می‌خواهد تمسک به اجماع بکند و از راه اجماع ثابت بکند که خبر واحد هم حجت است مگر اینکه بگوییم این اجماع کاشف از بنای عقلاست موید بنای عقلاست آن می‌شود مطلب دیگر، ولی بعنوان یک دلیل ما بیاییم دلیل بیاوریم برای حجیت خبر واحد آن هم از طرف اجماع علما این ظاهرا دلیل تمامی نیست حالا کاری به این کارها نداشته باشیم النقال کالبقال ما داریم نقل می‌کنیم حرفهای ایشان را. ایشان آقا شش جور ادعای اجماع می‌کند نقل اجماع بر حجیت خبر واحد من وجوهٍ یعنی من وجوهٍ سته. جور اولش دوازده صفحه با این کتابها طول می‌کشد این نسخه‌هایی که دست من است با آن نسخه‌های چهار جلدی که سی صفحه. یعنی قسم اول اجماعش سی صفحه طول می‌کشد، چقدر معطلیم، پنج قسم بعدش البته مختصرتر است حالا عنایت بفرمایید ایشان می‌فرماید کتاب که تمام شد سنت که تمام شد برویم سراغ دلیل اجماع. فتقریره من وجوه سته: از شش طریق ما می‌توانیم تقریر کنیم یعنی این اجماع را برای شما بیان کنیم احدها همین احدها عرض کردم ۱۲ صفحه است که شاید یکی دو هفته وقتمان را بگیرد الاجماع علی حجیه خبر الواحد فی الجمله، یک فی الجمله بگذارید چون از روز اول ما این فی الجمله را می‌خواهیم ثابت کنیم چرا؟ در مقابل سلب کلی چون نقیض سالبه کلی موجبه جزئیه است آقای سید مرتضی سلب کلی است با اتباعش، ما در مقابل ایشان ادعای اجماع اقامه می‌کنیم و می‌گوییم همه علما به استثنای آن شما سه چهار بزرگوار همه علما را ما آرائشان را تتبع کردیم از همین زمان خودمان شروع کنیم تا برسیم به زمان شیخ طوسی هر چه عالم زنده و مرده به کتابهایشان مراجعه می‌کنیم همه می‌گویند خبر واحد حجت است پس بنابراین یک مخالفت سه چهار نفر مثل سید مرتضی و... ضرر به این اجماع نمی‌زند لذا ایشان می‌فرماید و طریق تحصیله همین قسم اول می‌خواهیم اجماع در مقابل سید اقامه بکنیم این علی احد الوجهین علی سبیل منع الخلو خلوش ممنوع است جمعش ممنوع نیست یعنی شما می‌توانید یا از راه تحصیل آراء علما یا از راه اجماعات منقوله به دست بیاوری که اجماع علما بر حجیت خبر واحد است خلوش ممنوع است یعنی نمی‌شود هر دو را بگذاری کنار، هر دو را می‌شود قبول بکنی پس خود این را اول هم تحصیلش بر دو وجه است احدهما اجماع تحصیلی، تتبع یعنی تحصیل، ما تحصیل آراء علما می‌کنیم از زمان خودمان تا زمان شیخ طوسی به هر آقایی لای کتابش را باز کنید بحث حجیت خبر واحد داشته باشد می‌گوید الخبر الواحد حجه، شما دیگه چه می‌گویید در مقابل این اجماع با این عظمت، احدهما یکی از این دو وجه تتبع، به این می‌گویند تحصیل آراء، یعنی تحصیل آراء علماء می‌کنیم اقوال علما را تتبع می‌کنیم من زماننا الی زمان الشیخین شیخ طوسی شیخ مفید فیحصل من ذلک ما فحص می‌کنیم بطوریکه قطع حاصل می‌شود بالاتفاق یعنی همه علما بالاتفاق خبر واحد را حجت می‌دانند و این اتفاق کاشف از رای معصوم است اتفاقی است که کاشف از رضای معصوم است بالحکم حکم کدام است؟ حجیت خبر واحد، یعنی ما وقتی تحصیل آراء کل علما را کردیم یقین می‌کنیم، چون اجماع دخولی است دیگر، علمایی که امام هم در آنها داخل است لطفی و... را که قبول نکردیم ما از این اتفاق علما کشف می‌کنیم امام هم در اینها داخل است و راضی به این حکم است یا لااقل امام هم داخل نباشد کشف می‌کنیم از وجود نص معتبر، معلوم می‌شود اصلا روایت معتبری داشتم که همه علما بالاتفاق خبر واحد را حجت می‌دانستند و لایعتنی بخلاف السید و اتباعه می‌گوید اعتنا نکن به مخالفت سید، اجماع با این عظمت، پنج تا مخالف دارد قطعا دیگر ششمی ندارد سید مرتضی است شیخ مفید است مجمع البیان است خواندیم اسمهایشان را، ابن ادریس حلی بود خلاصه نهایتش پنج نفرند در مقابل این اجماع عظیم پانصد هزار نفری مثلا، حالا پنج نفر هم علم مخالفت بردارند که این منافاتی ندارد با اجماع، لایعتنی به مخالفت سید، نیا اعتنا کن که سید با آن سه چهار تا مخالفند مخالفت اینها ضرر نمی‌زند چرا ضرر نمی‌زند؟ بخاطر یکی از سه جهت: یا بخاط اینکه اینها معلوم النسب اند در اجماعهای دخولی آقا مخالفتهای مجهول النسب مضر است چون ممکن است همان مخالف امام زمان باشد در اجماعهای دخولی مخالفت مجهول النسب مضر است یعنی همان آقای مخالف که نمی‌شناسیم ممکن است امام زمان (سلام الله علیه) باشد ولی ما اینها را می‌شناسیم پس بنابراین اینها معلوم النسب اند و چون معلوم النسب اند مخالفتشان ضرر ندارد این یک جهت. یا نه مخالفت اینها به خاطر یک شبهه‌ای است این شبهه را ایشان اینجا نمی‌گوید صفحه ۹۶ ان شاء الله می‌گوییم مخالفت اینها یک شبهه‌ای دارد ما در جای خودش شبهه را برطرف می‌کنیم خوب شبهه را که برطرف کردیم دیگه مخالفت اینها ارزش ندارد یا برای این. جهت سوم: بعلاوه چه کسی گفت اجماع اتفاق کل است اجماع یعنی جمعیتی که امام در آنها داخل باشد حالا بر فرض هم چهار پنج تا مخالف باشد. چه شد آقا؟ اجماع کل علما بر حجیت خبر واحد مخالفت چهار پنج تا ضرر نمی‌زند بخاطر یکی از سه جهت: یا بخاطر اینکه معلوم النسب اند و در اجماع لطفی مخالفت معلوم النسب هم ضرر داشت اگر نظرتان باشد ولی در اجماع دخولی مخالفت معلوم النسب ضرر نمی‌زند و اینها معلوم النسب اند یا اینکه نه ضرر نمی‌زند بخاطر شبهه‌ای است که برای اینها پیدا شده ما صفحه ۹۶ آن شبهه اینها را برطرف می‌کنیم پس معلوم می‌شود حرفشان دیگر ارزش علمی ندارد یا بخاطر اینکه در اجماع اتفاق کل شرط نیست اجماع جماعتی که احدهم الامام باشد اسمش اجماع است حالا بر فرض چند نفر هم مخالف باشند لذا ایشان می‌فرماید مخالفت اینها اصلا ضرری نمی‌زند برای یکی از سه جهت اما لکونهم معلومی النسب برای اینکه این آقایان معلوم النسب اند چنانچه شیخ طوسی در عده گفته، این عده‌های قدیمی صفحه ۵۱ آن یک جلدی‌ها، ص۵۱ شیخ طوسی نقل کرده که اینها اگر مخالفند این چون معلوم النسب اند ضرر نمی‌زند یا برای این است واما للاطلاع یا برای اینکه ما مطلع شدیم ان ذلک یعنی مخالفت، این مخالفت لشبهه حصلت لهم یک شبهه‌ای برای اینها پیدا شده و ما در جای خودش وقتی شبهه را جواب دادیم معلوم می‌شود حرفشان دیگر ارزش علمی ندارد این دومی را چه کسی گفته؟ ذکره العلامه فی النهایه مقصود نهایه الوصول است چاپ هم نشده نه نهایه الاصول آن چاپ شده نهایه الوصول مخطوط است چاپ نشده علامه فرموده علت مخالفت اینها فلان شبهه است و آن شبهه را که ما رد بکنیم معلوم می‌شود حرف اینها مردود است ایشان البته می‌گوید این دومی را از عده هم می‌شود استفاده کنیم ما گفتیم این اِمای دومی را علامه گفته ولی می‌شود این اِمای دومی را از همان عده صفحه ۵۱ از آنجا ممکن است استفاده بکنیم از عده ایضا یعنی علت اینکه مخالفت اینها ضرر ندارد بخاطر آن شبهه است. برویم سراغ اِمای سوم و اِما چرا مخالفتشان ضرر ندارد؟ برای اینکه معتبر نیست اتفاق کل در اجماع، ما خواندیم قبلا متاخرین اجماع‌هایشان چه جوری است؟ همین قدر که جمعیتی از علما یک حرف بزنند وحدت کلمه داشته باشند و ما احتمال بدهیم امام در این جمعیت داخل است ما به این می‌گوییم اجماع، اتفاق کل معتبر نیست که حالا پنج نفر اگر مخالف اند این مضر به اجماع بشود اِمای سومی است اما لکونهم معلوم النسب اما لکونهم که بخاطر یک شبهه‌ای این حرف را زدند شبهه آنها را رد می‌کنیم و اما لعدم اعتبار اتفاق الکل فی الاجماع علی طریق المتاخرین البته روی طریقه متاخرین، متاخرین طریق شان چیست؟ جماعتی که احدهم الامام است این حرف را می‌زنند که مبنی بر حدس است.

دفنوها لشدّة التقيّة ، فقال عليه‌السلام : «حدّثوا بها فإنّها حقّ» (١).

ومثل ما ورد في مذاكرة الحديث والأمر بكتابته ، مثل قوله [عليه‌السلام] للراوي : «اكتب وبثّ علمك في بني عمّك ؛ فإنّه يأتي زمان هرج ، لا يأنسون إلاّ بكتبهم» (٢).

وما ورد في ترخيص النقل بالمعنى (٣).

وما ورد مستفيضا بل متواترا ، من قولهم عليهم‌السلام : «اعرفوا منازل الرجال منّا بقدر روايتهم عنّا» (٤).

وما ورد من قولهم عليهم‌السلام : «لكلّ رجل منّا من يكذب عليه» (٥).

وقوله صلى‌الله‌عليه‌وآله : «ستكثر بعدي القالة ، وإنّ من كذب عليّ فليتبوّأ مقعده من النّار» (٦).

وقول أبي عبد الله عليه‌السلام : «إنّا أهل بيت صدّيقون ، لا نخلو من

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ٥٨ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٧.

(٢) الوسائل ١٨ : ٥٦ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٨ ، وفي المصدر بدل «بني عمّك» : «إخوانك».

(٣) الوسائل ١٨ : ٥٤ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٩.

(٤) الوسائل ١٨ : ٩٩ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٣ ، والصفحة ١٠٩ ، نفس الباب ، الحديث ٤١.

(٥) لم نقف عليه في المجاميع الحديثيّة ، ورواه في المعتبر مرسلا عن الصادق عليه‌السلام ، المعتبر ١ : ٢٩.

(٦) لم نقف عليه في المجاميع الحديثيّة ، ورواه في المعتبر مرسلا عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، المعتبر ١ : ٢٩ ، وورد قريب منه في الوسائل ١٨ : ١٥٣ ، الباب ١٤ من أبواب صفات القاضي ، ضمن الحديث الأوّل.

كذّاب يكذب علينا» (١).

وقوله عليه‌السلام : «إنّ الناس اولعوا بالكذب علينا ، كأنّ الله افترض عليهم ولا يريد منهم غيره» (٢).

وقوله عليه‌السلام : «لكلّ منّا من يكذب عليه» (٣).

فإنّ بناء المسلمين لو كان على الاقتصار على المتواترات لم يكثر القالة والكذّابة ، والاحتفاف بالقرينة القطعيّة في غاية القلّة.

إلى غير ذلك من الأخبار التي يستفاد من مجموعها : رضا الأئمّة عليهم‌السلام بالعمل بالخبر وإن لم يفد القطع.

القدر المتيقّن من الأخبار اعتبار الوثاقة

وقد ادّعى في الوسائل تواتر الأخبار بالعمل بخبر الثقة (٤) ، إلاّ أنّ القدر المتيقّن منها هو خبر الثقة الذي يضعف فيه احتمال الكذب على وجه لا يعتني به العقلاء ويقبّحون التوقّف فيه لأجل ذلك الاحتمال ؛ كما دلّ عليه ألفاظ «الثقة» و «المأمون» و «الصادق» وغيرها الواردة في الأخبار المتقدّمة ، وهي أيضا منصرف إطلاق غيرها.

عدم اعتبار العدالة

وأمّا العدالة ، فأكثر الأخبار المتقدّمة خالية عنها ، بل في كثير منها التصريح بخلافه ، مثل رواية العدّة الآمرة بالأخذ بما رووه عن عليّ عليه‌السلام ، والواردة في كتب بني فضّال ، ومرفوعة الكنانيّ وتاليها (٥).

__________________

(١) البحار ٢ : ٢١٧ ، الحديث ١٢ ، وفيه : «صادقون».

(٢) البحار ٢ : ٢٤٦ ، ضمن الحديث ٥٨ ، وسيأتي الحديث بكامله في الصفحة ٣٢٥.

(٣) لم نقف عليه في المجاميع الحديثيّة ، ولعلّه منقول بالمعنى.

(٤) الوسائل ٢٠ : ٩٣ (الفائدة الثامنة).

(٥) تقدّمت بأجمعها في الصفحة ٣٠٢ و ٣٠٦ ـ ٣٠٧.

نعم ، في غير واحد منها حصر المعتمد في أخذ معالم الدين في الشيعة (١) ، لكنّه محمول على غير الثقة أو على أخذ الفتوى ؛ جمعا بينها وبين ما هو أكثر منها ؛ وفي رواية بني فضّال شهادة على هذا الجمع.

مع أنّ التعليل للنهي في ذيل الرواية بأنّهم ممّن خانوا الله ورسوله يدلّ على انتفاء النهي عند انتفاء الخيانة المكشوف عنه بالوثاقة ؛ فإنّ الغير الإماميّ الثقة ـ مثل ابن فضّال وابن بكير ـ ليسوا خائنين في نقل الرواية ، وسيأتي توضيحه عند ذكر الإجماع إن شاء الله.

__________________

(١) مثل ما تقدّم في الصفحة ٣٠٥.

[الثالث : الإجماع](١)

الاستدلال على حجيّة الخبر الواحد بالإجماع من وجوه :

وأمّا الإجماع ، فتقريره من وجوه :

أحدها : الإجماع على حجّيّة خبر الواحد في مقابل السيّد وأتباعه ، وطريق تحصيله أحد وجهين على سبيل منع الخلوّ :

١ ـ الإجماع في مقابل السيّد وأتباعة وتحصيله بطريقين

أحدهما : تتبّع أقوال العلماء من زماننا إلى زمان الشيخين فيحصل من ذلك : القطع بالاتّفاق الكاشف عن رضا الإمام عليه‌السلام بالحكم ، أو عن وجود نصّ معتبر في المسألة.

أ ـ تتبّع أقوال العلماء

ولا يعتنى بخلاف السيّد وأتباعه ؛ إمّا لكونهم معلومي (٢) النسب كما ذكره الشيخ في العدّة (٣) ، وإمّا للاطلاع على أنّ ذلك لشبهة حصلت لهم ، كما ذكره العلاّمة في النهاية (٤) ويمكن أن يستفاد من العدّة أيضا ، وإمّا لعدم اعتبار اتّفاق الكلّ في الإجماع على طريق المتأخّرين المبنيّ على الحدس.

ب ـ تتبّع الإجماعات المنقولة على الحجّية

والثاني : تتبّع الإجماعات المنقولة في ذلك : فمنها : ما حكي عن الشيخ قدس‌سره في العدّة في هذا المقام ، حيث قال :

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) في (ظ) و (ل) : «معلوم».

(٣) العدّة ١ : ١٢٨ ـ ١٢٩.

(٤) نهاية الوصول (مخطوط) : ٢٩٦.