درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۸۸: خبر واحد ۴۰

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در آیه اذن بود استدلال کردند به این آیه برای حجیت خبر واحد، از چه راهی؟ از راه اینکه خدای متعال پیغمبر را تحسین می‌کند و تعریف می‌کند که ایشان یصدق للمومنین و خلاصه مطلب چون همه را تصدیق می‌کرد به همین جهت هم به ایشان می‌گفتند اذن. آنوقت آمدند به این آیه استدلال کردند بر اینکه خبر واحد حجت است این آقایان دوتا کار باید بکنند اگر بخواهند به این آیه استدلال بکنند دوتا مطلب را باید برای ما اثبات کنند یکی اینکه اذن به معنای سریع العمل باشد یعنی ایشان هر کس هر چه به او می‌گفت راست یا دروغ تعبدا به آن عمل می‌کرد اگر اینکار را بتوانند اثبات بکنند که قطعا اینجور نیست که ایشان سرعت عمل نداشته اذان را کشاف معنا کرده الاذن هو الرجل الذی یسمع و یقبل کل ما یسمع، خلاصه قبول می‌کرده و تصدیق می‌کرده هر چه به ایشان می‌گفتند پس سرعت اعتقاد است سرعت قطع است نه سرعت عمل این حرف اولشان که باطل می‌شود و دیگر اینکه ثابت باید بکنند این یصدق توی آیه تصدیقش تصدیق خبری است مثل اولی چون اولی که حتما تصدیق خبری است آنهایی که می‌خواهند به این آیه استدلال کنند بر حجیت خبر واحد باید ثابت بکنند که آن تصدیق دومی هم خبری است و حال آنکه آن هم نیست پنج تا قرینه ما دیروز ذکر کردیم با این پنج تا قرینه معلوم می‌شود این تصدیقی که ایشان از مومنین یعنی از مسلمانها می‌کرده این تصدیق تصدیق مخبری بوده نه تصدیق خبری که اثر بر او بار کند پنج تا قرینه را دیروز گفتیم دوتایش را هم از رو تطبیق کردیم سه تایش را هم امروز تطبیق می‌کنیم قرینه اول اینکه این پیغمبر اذن خیر است برای همه، لکم، خوب این اذن خیر بودن برای همه لایمکن به اینکه مگر تصدیق مخبری باشد چون اگر تصدیق خبری باشد خوب یک نفر می‌آید می‌گوید زید شراب خورده اگر ایشان بگیرد او را حد بزند برای او که خیر نیست مخصوصا که اگر معلوم بشود او این کار را نکرده فقط برای این مخبر خیر است این آیه می‌گوید پیغمبر برای همه خیر است حتی برای منافق برای او هم باید خیر باشد یقتضیه الخطاب همین است دیگر یعنی خطاب لکم اقتضاء می‌کند که پیغمبر برای همه خیر باشد و این لایمکن مگر به این اینکه تصدیق مخبری باشد. قرینه دوم روایت عیاشی بود فرمود امام صادق پیغمبر چرا تصدیق می‌کرد خبر همه را؟ بخاطر اینکه رئوف و رحیم بود به مومنین، خوب این هم فقط با تصدیق مخبری سازگار است پیغمبر کی رافت نسبت به همه دارد و رحمت و رافت به همه دارد؟ آن موقعی که این می‌آید خبر می‌دهد یک سری تکان می‌دهد برای او هم نمی‌رود اثری بار بکند والا اگر تصدیق خبری باشد ایشان اثر بار کند نسبت به آن مخبر عنه اینجا رئوف نسبت به او نشده، این دوتا قرینه که این آیه تصدیقش تصدیق مخبری است و تصدیق مخبری دیگر جایی برای استدلال شما نمی‌ماند چون استدلال موقوف است به اینکه تصدیق خبری باشد.

۲

قرینه سوم و چهارم و پنجم

برویم سراغ قرینه سوم: قرینه سوم شان نزولی است که مرحوم قمی در تفسیر جلد۱ صفحه۳۰۰ نقل کرده شان نزولی برای این آیه نقل کرده جبرئیل خبر آورد که این عبدلله نفیل که یکی از منافقین بوده این خلاصه ستون پنجم است خلاصه جاسوس است می‌آید حرفهای شما را گوش می‌دهد برای دیگران خبر می‌برد پیغمبر احضارش کرد فرمودند تو جاسوسی می‌کنی؟ گفت نه یا رسول الله ما ارادت داریم ما مسلمانیم پیغمبر گفتند خیلی خوب، رفت پشت سر پیغمبر صفحه گذاشت این بابا گوش است خدا به او می‌گوید من نمامی کردم می‌گوید باشد من هم که می‌گویم نکردم می‌گوید باشد پس پیغمبر گوش است که آیه آمد اگر هم گوش است به نفع شماست و به خیر و صلاح شماست پس بنابراین قرینه سوم را هم بخوانیم که آیه کاملا معلوم بشود تصدیقی که پیغمبر می‌کردند تصدیق مخبری بوده

و یویده قرینه سوم، موید اینکه تصدیق تصدیق مخبری است آن چیزی است که از علی بن ابراهیم قمی صاحب تفسیر ج۱ص۳۰۰ در سبب نزول این آیه ایشان نقل کرده که أنه نم منافق یک منافقی عبدلله بن نفیل این نمامی می‌کرده جاسوسی می‌کرده علی النبی بر ضرر پیغمبر اخبره الله ذلک خدا این خبر را داد به پیغمبر فاحضره النبی و ساله از او سوال کرد تو خبرها را جایی می‌بری حلف قسم خورد که نه أنه لم یکن شیء مما ینم علیه قسم خورد که نه من چیزی نبود که نمامی کرده باشم بر ضرر شما به دشمنهای شما گفته باشم نه اینجوری نبوده من اینطور نبوده که نمامی بکنم فقبل منه النبی پیغمبر هم از او قبول کردند فاخذ هذا الرجل عبدلله بن نفیل بعد ذلک شرع فی طعن بر پیغمبر، پشت سر ایشان طعنه می‌زد و یقول انه یعنی این پیغمبر یقبل کل مایسمع هر که هر چه به او می‌گوید قبول می‌کند اخبره الله انی انم علیه و انقل اخباره فقبل پیغمبر یعنی جبرئیل به او خبر داد من نمامی می‌کنم بر او نمامی یعنی چه؟ این عطف تفسیری است یعنی انقل اخباره به دشمنان، این کار را جبرئیل به ایشان خبر داده که من نقل اخبار می‌کنم نمامی می‌کنم فقبل، و اخبرته من هم به او گفتم لم افعل فقبل فرده الله وقتی این را گفت این آیه نازل شد خدا این منافق را رد کرد بقوله لنبیه (قل اذن خیر لکم) اگر این پیغمبر اذن هم هست اذن خیر است برای همه شما و من المعلوم خوب ایشان می‌گوید نگاه کن اگر این تصدیق خبری بود باید چکار کند ایشان وقتی این می‌گوید من نمامی نکردم باید اثر بار کند اثرش چه است؟ بگوید خدا دروغ گفته، این می‌شود دیگر، اگر تصدیق تصدیق خبری بود اثرش چه بود؟ اثرش این بود که بله تو راست می‌گویی جبرئیل اشتباه کرده به من دروغ گفته ما یقین داریم پیغمبر چنین کاری نکرد بلکه به عکس است تصدیق جبرئیل تصدیق خبری بود ایشان اثر بار کرد از آن روز دیگر در مقابل او حرفی نزد اما این وقتی گفت نمامی نکردم پیغمبر یک سر تکان دادند این خیال کرد که پیغمبر هم قول جبرئیل را قبول کرده هم قول ایشان را ایشان می‌فرماید و من المعلوم که ان تصدیقه للمنافق آن للمومنین که توی آیه دارد همین منافق است دیگر یصدق للمومنین مومنین اعم از مومن ظاهری مثل این عبدلله بن نفیل و مومن واقعی مثل سلمان و ابوذر ایشان می‌فرماید تصدیق کردن پیغمبر این منافق را ما می‌دانیم تصدیقی خبری نبوده لم یکن بترتیب آثار الصدق تصدیق خبری این است دیگر، که آثار صدق بار کند ما می‌بینیم نه خیر پیغمبر آثار صدق بار نکردند مطلقا حتی در ذهن شریفش هم این کار را نکرد که در ذهن شریفش بیاید که جبرئیل به من دروغ گفته تصدیق خبری اگر بود لااقل در دلش، نکند جبرئیل اشتباه کرده ولی مطلقا حتی در دل هم چنین خطوری نکرد بگوید این خبرش راست است و جبرئیل مثلا اشتباه کرده ابدا تصدیق نکرد ابدا آثار صدق بار نکرد بعد شیخ انصاری می‌فرماید و هذا التفسیر یعنی این شان نزولی که در این تفسیر قمی ذکر شد صریح در اینکه مراد از مومنین مومنین ظاهری است چون یصدق للمومنین عبدلله بن نفیل بوده دیگر و اینکه منافق بوده پس خیر لکم برای مومنین خیر است اعم است از مومن ظاهری مثل این بنده خدا یا مومن‌های واقعی. ایشان می‌فرماید معلوم می‌شود مراد از مومنین چه کسانی اند؟ المقرون بالایمان من غیر اعتقاد همین عبدلله اینجور بوده دیگر، مقر بوده که من مسلمانم ولی بدون اعتقاد پس ایمان او ظهری بوده ایمان پیغمبر هم ظاهری، ایمان یعنی تصدیق، او ایمانش نسبت به اسلام ظاهری بوده پیغمبر هم که یومن للمومنین یصدق للمومنین ایشان هم ایمانش ظاهری بوده ایمان ظاهری همان تصدیق مخبری است ایشان می‌فرماید حالا که آن ایمانش فقط ظاهری بوده اعتقادی توی کار نبوده فیکون الایمان لهم علی حسب ایمانهم ایمان پیغمبر هم به حسب ایمان اینها بوده ایمان اینها ظاهری ایمان و تصدیق پیغمبر هم تصدیق ظاهری که می‌شود همان مخبری.

[قرینه چهارم و پنجم]

و یشهد بتغایر معنی برویم سراغ قرینه چهارم (اینها را همه را دیروز گفتیم) دلیل بر اینکه دو تا معناست اولی خبری دومی، قرینه چهارم اینکه تکرار شده یصدق، آن اولی خبری است اگر بنا باشد دومی هم خبری باشد دیگر تکرار نمی‌خواهد یومن بالله و بالمومنین از اینکه یومن تکرار شده یصدق تکرار شده می‌فهمیم غیر اولی است اولی خبری و دومی مخبری لذا ایشان می‌فرماید یشهد بتغایر معنی الایمان فی موضعین ایمان کدام است؟ یصدق یصدق یومن یومن آن معنای ایمان در آن دو موضع تکرار که شده معلوم می‌شود دو معنا دارد اولی که خبری است یقینا دومی اگر بنا بود آن هم خبری باشد چنانچه مستدل استدلال می‌کند دیگر تکرار نمی‌خواهد مضافا به اینکه ایشان می‌فرماید یشهد بتغایر معنی الایمان فی موضعین مضافا الی تکرار لفظه این چهارتا تعدیته این پنج تا، دقت کردید این دوتا را با هم گفت شاهد بر اینکه یصدق اولی با یصدق دومی فرق دارد مضافا الی تکرار لفظ یومن یعنی قرینه چهارم مضافا به او تعدیته یعنی تعدیه ایمان در اولی بالباء و در دومی باللام چون داشت یومن بالله و یومن للمومنین، اولی یومن با باء است باء الصاق است یعنی چسبید خبر جبرئیل به قلب پیغمبر، تصدیق خبری، اما آن دومی نه للمومنین به نفع آن بیچاره منافق پیغمبر سر تکان دادند از اینکه دومی به لام متعدی شده معلوم می‌شود لامش هم که لام انتفاع است یعنی تصدیقی بوده که به نفع او بوده نه تصدیق واقعی ولی فافهم فافهم اشاره به اینکه نه این قرینه آخری باطل است ما داریم توی قرآن جایی که ایمان ایمان حقیقی است ولی معذلک یک جا به لام متعدی شده یکجا با باء. آن ایمان سحره را که می‌دانید ساحر بودند و مخالف حضرت موسی بودند ولی وقتی معجزه را دیدند ایمان آوردند که آخرش هم بالاخره ایمانشان ایمان حقیقی بود فرعون گفت آمنتم له قبل ان آذن لکم، له یعنی للموسی، ایمان آوردید قبل از اینکه من اجازه بدهم؟ این له این ایمان با لام متعدی شده و ایمان حقیقی هم هست واقعا ایمان آوردند دست و پایشان را بریدند پس در سوره طه و سوره شعراء این آیه تکرار شده ایمانش هم ایمان حقیقی است با لام ذکر شده همین آیه تو سوره اعراف با باء ذکر شده آمنتم به قبل ان آذن لکم دقت کردید فافهم را؟ قرینه پنجم به هم خورد قرینه پنجم این بود که تصدیق اولی با باء متعدی شده بای الصاق است می‌شود تصدیق خبری دومی چون لام است لام برای انتفاء است می‌شود تصدیق مخبری، ولی با فافهم این پنجمی به هم خورد، چرا؟ برای اینکه ایمان حقیقی یقینا اینها ایمان آوردند به موسی، ولی سه جا این آیه در قرآن تکرار شده ایمان ایمان حقیقی در دوجا با لام متعدی شده در سوره اعراف با باء متعدی شده پس آقا قرینه پنجم را بگذارید کنار. ما با چهار قرینه این اسلحه استدلال را از این آقایان گرفتیم سلاح استدلال اینها به چه بود؟ سلاح استدلال این آقایان به این بود که یصدق دومی را بتوانند حملش بکنند بر خبری اگر تصدیق دومی خبری بود استدلال این آقایان درست بود ولی چهارتا قرینه پنجمی قرار شد باطل باشد با چهار قرینه ما ثابت کردیم تصدیق تصدیق مخبری است و وقتی تصدیق مخبری شد آیه از کار می‌افتد دیروز عرض کردیم این اگر بخواهد استدلال بشود باید تصدیق تصدیق خبری باشد یعنی ایشان هر کس هر چه می‌گفت تصدیق می‌کرد و اثر بار می‌کرد و حال آنکه با این قرائن معلوم شد نه فقط اولی تصدیق خبری است دومی مخبری است نتیجتا آیه از استدلال ساقط شد.

۳

توجیه روایت اسماعیل

خوب برویم سراغ روایت، آن روایت کدام است؟ همان حکایت اسماعیل که خواندیم ببینید آقا ما این روایت را شاهد بر آن آوردیم دیگر، یعنی آنهایی که استدلال کردند به آن آیه این روایت را هم شاهد آوردند که امام صادق به فرزندشان فرمودند: صدقه، گفت مسلمانها می‌گویند این فرد قریشی شراب می‌خورد حضرت فرمودند صدقه، تصدیق کن آنها را اما نگفتند برو حدش بزن پس تصدیقش مخبری است حضرت که گفتند صدقه این مردم را تصدیق کن که می‌گویند این شراب خورده اما نه اینکه حالا برو حدش بزن اگر تصدیق خبری بود معنایش این بود که حالا که مردم می‌گویند این مرد تاجر شراب می‌خورد پس باید برویم حدش هم بزنیم این صدق هم موید بود بر اینکه آنها هم می‌خواستند بگویند صدقش هم صدق خبری است عین خود آیه، ایشان می‌فرماید نه آیه را که ما با چهار قرینه ثابت کردیم تصدیقش مخبری است این روایت هم که موید است همینجور.

(سوال:)

جواب: بالاخره همین را می‌خواهیم بگوییم همین را عرض کردیم همینکه این می‌گوید شراب می‌خورد ما نمی‌رویم حدش بزنیم چرا؟ آخه اگر تصدیق بکنیم یعنی چه؟ عرض کردیم تصدیق کردیم همه می‌گویند این آقا شراب می‌خورد خوب تمام شد توی خانه‌اش هم که بخورد باید حد بخورد چون شاهد آمده توی محکمه، آن موقعی است که کسی خبر نداشته باشد یک کسی توی خانه خودش شراب می‌خورد کسی هم نمی‌آید شهادت بدهد ما کاری به او نداریم ولی الآن می‌آیند می‌گویند یک آدمی شراب خور است امام صادق هم می‌فرماید تصدیق کن اینها را یعنی بگو شراب خور است اما در عین اینکه بگو شراب خور است اثر دیگر برایش بار نکن خوب اینهم تصدیقش تصدیق خبری است آنها می‌خواهند بگویند خبری است آنهایی که به آن آیه استدلال می‌کنند می‌گویند تصدیق خبری است این روایت صدق را هم تصدیقش را خبری می‌گیرند ما آیه را که رد کردیم چهار شاهد آوردیم که آن تصدیقش مخبری نیست مجبوریم روایت را هم جواب بدهیم چون این روایت هم موید استدلال آنها بود باید این روایت را هم ما جواب بدهیم تا دیگر این استدلال این آقایان تمام بشود

 و اما توجیه الروایه همان روایت حکایت اسماعیل اگر بخواهیم آن را توجیه کنیم یحتاج الی بیان معنی التصدیق اول ما باید معنای تصدیق را بگوییم آخه چون در روایت داشت صدقهم، این اسماعیل گفت آقا می‌گویند که این شراب می‌خورد حضرت فرمود صدقهم تصدیق کن اینها را که می‌گویند این مرد شراب خور است ما اول باید تصدیق را معنا کنیم یعنی صدقی که توی روایت اسماعیل هست ما اول باید او را بیان بکنیم معنای تصدیق را بگوییم آن خبری و مخبری که من دیروز عرض کردم ایشان باز هم امروز می‌گویند اما نه اینکه با آن عنوان، خبری را می‌گوید تصدیقی که اثر بر او بار است تصدیق مخبری را می‌گوید تصدیقی که اثر بر او بار نیست ایشان با این عنوان می‌گوید ولی همان خبری و مخبری است عنایت کنید آقا ما روایاتی داریم در آخرهای استصحاب دو سه سال دیگر اگر زنده باشیم به آنها می‌رسیم صفحه ۴۱۵ ما الآن صفحه ۸۳ هستیم در صفحه ۴۱۵ یک روایاتی ایشان آنجا نقل می‌کند که پیغمبر یا امام فرمودند: ضع امر اخیک علی احسنه، امر هم شامل فعل می‌شود هم شامل قول می‌شود ضع امر اخیک امر برادر دینی ات را حمل بر احسن بکن یعنی حمل بر صحت بکن خوب این امر هم شامل فعل می‌شود هم شامل قول می‌شود یک نفر دارد الآن با شیشه یک نوشابه‌ای می‌خورد خوب این یک فعلی است این فعل احتمال دارد فاسد باشد شرب خمر باشد احتمال هم دارد صحیح هم باشد نوشابه‌های غیر الکلی باشد خوب شما چکار کن ضع امر اخیک علی احسنه یعنی این کار را حمل بر آن احسنش بکن ولو احتمال هم دارد الآن نوشابه الکلی است ولی شما حمل بر احسنش بکن این مال فعلش، خوب قول هم فعل است دیگر، یک کسی که یک حرفی می‌زند آن هم خودش یک فعل است ضع امر اخیک ندارد فعل اخیک دارد امر اخیک هم شامل فعل می‌شود هم شامل قول یک نفر یک حرفی به شما می‌زند خوب این صحیح دارد فاسد دارد فاسدش کدام است؟ دروغ باشد صحیحش کدام است؟ راست باشد حالا این حرف را زده شما نمی‌دانی صحیح است یا فاسد است طبق آن روایت حملش کن بر صحت یعنی بگو این قول این صادق است این بود معنای صدق و اینکه تصدیق بکن یا نکن یک معنای دیگر هم دارد تصدیق بکن یعنی نمی‌دانم این حرف مطابق با واقع است یا برخلاف واقع است صدقهم یعنی تصدیق بکن یعنی حملش کن که مطابق با واقع است خوب وقتی حملش کردی مطابق با واقع باید چکار کنی؟ اثر بر آن بار بکنی ایشان می‌فرماید در این روایت اسماعیل حضرت فرمود تصدیق بکن اما اثر دیگر بار نکرد

(سوال: جواب: اثر هم بار کرد فرمود پول را دستش نده اینجوری بفرمایید نه اثر آنجوری)

پس خلاصه مطلب اینجا ایشان می‌فرماید ما می‌توانیم این روایت را آنجور معنا کنیم که بشود تصدیق مخبری، چه جور؟ یعنی بگو راست می‌گویند آنها که این شرابخور است اما او هم حدش نزن، شد تصدیق مخبری، ممکن هم هست که تصدیقش خبری باشد بگوید حضرت اثر بار کرده تصدیق بکن یعنی پول را نرو دست او بده ممکن این باشد ممکن است او ولی ایشان می‌فرماید نه این از عداد روایات حمل بر صحت است همان تصدیق اولی است و آن هم که به معنای مخبری، هم آیه تصدیقش شد مخبری و هم روایت عنایت بفرمایید فنقول ان المسلم اذا اخبر بشیء فلتصدیقه معنیان مسلمان اگر خبر داده شد به چیزی، ما که به او می‌گوییم تصدیق کن این دو معنا دارد احدهما مخبری، روی عبارتهایی که من دیروز گفتم ثانیهما خبری، عرض کردم آن عبارتهایی که من گفتم از توی کتاب در می‌آید عین عبارت نیست تصدیق دو معنا دارد یک معنای تصدیق تصدیق مخبری است تصدیق مخبری کدام است؟ آن چیزی است که اقتضاء می‌کند او را ادله حمل فعل مسلم بر صحیح، تنزیل یعنی حمل، آن ادله‌ای که ضع امر اخیک علی احسنه تصدیق مخبری است یعنی تصدیق مخبری کدام است؟ آن تصدیقی است که ادله حمل فعل مسلم علی الصحیح و الاحسن، توی روایت دارد که ضع امر اخیک علی احسنه، احسن یعنی صحیح ایشان اینجا می‌فرماید اینجا که حضرت می‌فرمایند فعل مسلمان را حمل بر صحت کن یعنی حمل کن فعل مسلمان را بر آن احسنش خوب فعل مسلمان ما اینجا نداریم می‌گوید همان خبر هم فعل است دیگر، مسلمانها که گفتند این شراب می‌خورد خود آن قول هم بمنزله فعل است آن دارد ضع امر اخیک ندارد فعل اخیک امر همانطوری که شامل فعل می‌شود و فعل ما دو جور دارد صحیح و فاسد شما حملش بکن بر صحیح قول هم دو جور داریم قول صحیح یعنی قول صادق و قول فاسد یعنی قول کاذب، یعنی پسرم حرف مردم را حمل بر صحت کن بگو راست می‌گویند اما نه اینکه راست می‌گویند یعنی برویم او را حدش بزنیم لذا ایشان می‌فرماید که فان الاخبار من حیث انه فعل ما الآن در روایت اسماعیل که فعل نداشتیم می‌گوید باشد همان اخبار یعنی خبر مسلمانها که آن شخص شراب می‌خورد آن خبر دادن مسلمین که این هم خودش یک فعلی است از افعال، صحیح دارد فاسد دارد صحیحش کدام است آن است که مباح باشد یعنی صادق باشد فاسدش کدام است آن است که نقیض مباح باشد یعنی کاذب باشد یعنی حرفهای کذب غیبت تهمت اینها قولهای فاسد است حالا ما نمی‌دانیم قول این مردم که می‌گویند این شراب می‌خورد قول فاسد است یعنی دروغ است یا قول صحیح است پسرم صدقه تصدیق بکن بگو این مردم راست می‌گویند اما همین فقط بگو راست می‌گویند اما دیگه سراغ او نرو که راست می‌گویند پس باید حدش هم بزنی فحمل الاخبار علی الصادق حمل علی احسنه پس حمل خبر بر صادق حمل بر احسن است پس این مسلمانها را بگو راست می‌گویند، همین، ببینید تصدیق مخبری.

و الثانی هو حمل اخباره من حیث انه لفظ دال علی معنی یحتمل مطابقته للواقع و عدم مطابقته للواقع علی کونه (متعلق به حمل است) یعنی معنای، این تصدیق خبری است، الثانی تصدیق تصدیق خبری است یعنی اخبار را به منزله فعل حساب نکن که در اولی بود اینجوری حساب کن ما نمی‌دانیم این خبری که اینها دادند مطابق با واقع است یا نه؟ تصدیق بکن یعنی بگو چه؟ بگو خبرشان مطابق با واقع است آنوقت برو اثر بار کن آن می‌شود تصدیق خبری ایشان می‌فرماید که، یادتان نرود این علی کونه متعلق به آن حمل است یعنی حمل بکن خبر آن مسلمانها که می‌گفتند این شراب می‌خورد شما نمی‌دانید مطابق با واقع است یا مطابق با واقع نیست شما حمل کن که مطابق با واقع است، یعنی چه؟ یعنی آثار بر او بار کن تصدیق خبری اگر بود باید آثار بر او بار بکند یعنی نمی‌دانیم این مردم حرفشان مطابق با واقع است یا نه پسرم تصدیق بکن یعنی بگو مطابق با واقع است اما اگر اینجور بود حضرت باید دستور حد به او می‌دادند یعنی واقعا او شرب خمر کرده والمعنی الثانی و آن معنای دوم یراد من العمل بخبر العادل ما که می‌خواهیم بگوییم خبر واحد حجت است طبق معنای دوم می‌گوییم آخه اینهایی که عرض کردم می‌خواهند بگویند خبر عادل واحد عادل حجت است یعنی اگر خبری داد اثر بار مثلا اگر زراره خبر آورد از وجوب جمعه این را بگو مطابق با واقع است یعنی چه؟ یعنی از این هفته نماز جمعه بخوان معنای حجیت خبر واحد این است یعنی اثر بار کن بر خبر و حال آنکه در این حدیث این معنای دومی مقصود نیست و اما معنی الاول آن معنای اولی مقصود است که تصدیق تصدیق مخبری است لذا روایت اسماعیل می‌شود از ادله حمل بر صحت، آن روایات و ادله حمل بر صحت مگر به ما نمی‌گوید هر کسی هر کاری کرد هر چه گفت حمل بر صحت بکن این هم همان می‌شود هو الذی یقتضیه ادله حمل فعل المسلم علی الصحیح و الاحسن و هو ظاهر ایشان می‌فرماید ظاهر این خبر هم مثل آن اخباری است که در کتاب استصحاب می‌گوییم آن اخبار می‌گوید چه؟ می‌گوید مسلمان هر کاری کرد حمل بر صحت بکن تصدیق بکن و هو ظاهر الاخبار الوارده فی ان من حق المومن علی المومن ان یصدقه و لایتهمه این را آقا خیلی سال شاید سی سال عقب این روایت می‌گردم نیست یقین کنید روایت با این شکل و قیافه ما نداریم ولی مضمونش هست یک حدیث اربعه مائه هست اگر خصال بروید اواخر خصال را ببینید حدیث چهارصد گانه امیرالمومنین (سلام الله علیه) چهارصدتا کلمه حضرت دارد سیاست دارد قضاوت دارد فقه دارد اصول دارد بهداشت دارد قوانین فرهنگی دارد قوانین اجتماعی دارد حرفهای انفرادی دارد قبر دارد قیامت دارد چهارصدتا کلمه است کلمه صد و پنجاهم حالا یکی دو تا کم و زیاد دیگر نشد ایندفعه بشمارم کلمه ۱۵۰ حضرت اینجور فرمودند: المومن لایغش اخاه و لا یخونه و لایتهمه با این صورت داریم آخه اینجا داریم چه؟ آدم خیال می‌کند حدیث اینجوری است من حق المومن علی المومن ان یصدقه و لایتهمه اینجوری ما حدیث نداریم ولی در آن خصال جمله ۱۵۰ اگر شما مراجعه کنید امیرالمومنین این جمله را دارند المومن لایغش اخاه غش و غل نمی‌کند با برادرش و لایخونه خیانت نمی‌کند و لایتهمه غرض این اتهم از آن حدیث گرفته شده اگر خصال ندارید مرحوم مجلسی در جلد ۱۰ بحار صفحه ۱۰۰ آن حدیث را نقل کرده یعنی تمام حدیث خصال را مرحوم مجلسی در جلد ۱۰ صفحه ۱۰۰ مراجعه بکنید غرض یا خود این حدیث یا مشابه‌اش این از احادیث حمل بر صحت است ایشان می‌خواهد بگوید روایت اسماعیل هم از این قبیل است روایت اسماعیل که حضرت فرمود مسلمانها را تصدیق کن که می‌گویند این شراب خورده آن روایت هم مثل این حمل به صحتی است یعنی چه حمل به صحت؟ یعنی خلاصه بگو مردم دروغ نمی‌گویند ان شاء الله این حرفی که زدند راست است اما نه اینکه راست است یعنی برو آن را حدش بزن پس نتیجتا آقا مردم شد این روایت اسماعیل در عداد روایات حمل بر صحت است و روایات حمل بر صحت تماما تصدیق مخبری است پس این هم تصدیق مخبری است خصوصا می‌خواهد یکی دیگر از آن روایتهای حمل به صحتی ذکر بکند مثل قوله (ع) این روایت را اگر می‌خواهید آقا روضه کافی، دیروز که آدرس دادیم از فروع کافی بود، روضه آخرین جلد است یعنی جلد ۸ روضه کافی حدیث ۱۲۵ اگر شما به این حدیث مراجعه کنید همین است که الآن می‌خواهیم بخوانیم اگر ندارید روضه وسائل از ایشان نقل کرده جلد ۸ صفحه ۴۰۹ حدیث۴ وسائل هم ندارید بحار از ایشان نقل کرده جلد ۷۵ صفحه ۲۵۵ حدیث ۴۰ پس اگر به روضه می‌خواهید مراجعه کنید حدیث ۱۲۵، ندارید وسائل ج۸ص۶۰۹ح۴ آن هم ندارید بحار که حتما دارید ان شاء الله از این بحارهای ایرانی چون عرض کردیم بحارهای خارجی سه جلد اضافه دارد این بحارهای ایرانی ج۷۵ص۲۵۵ح۴۰ اگر هیچکدام را هم ندارید خود ایشان صفحه ۴۱۵ نقل می‌کند همین حدیثی که الآن می‌خواهیم بخوانیم اگر هیچکدام این کتابها را ندارید با این کتابها صفحه ۴۱۵ این روایت را ایشان آنجا نقل می‌کند یا ابا محمد دیگر البته ابا ندارد نه آنجا و نه اینجا ابا زیادی است یا ابا محمد حضرت به یکی از رفقهایشان به یکی از صحابه شان فرمودند یا محمد کذب سمعک و بصرک عن اخیک چشم و گوشت را دروغگو حساب کن اگر گوشت شنید یک مثالهایی هم ایشان می‌زند من از دور دیدم یک آقایی یک چیزی به من گفت نمی‌دانم احوالپرسی کرد یا فحشم داد اینجا چکار کن کذب گوشت را تکذیب کن گوشت اشتباه شنیده ایشان احوالپرسی کرده ولو به گوش من جنبه توهینی خورد ولی بگو نه کذب سمعک بگو گوشم دروغ می‌گوید اگر با چشمت دیدی که آن آقا الآن دارد خمر الآن می‌خورد اما نمی‌دانی به عنوان معصیت می‌خورد یا به او گفتند خوب شدن تو منحصرا به این است که یک نصفه استکان مشروب بخوری شما بگو ان شاء الله این چشم من اشتباه می‌کند که می‌گویم این به عنوان معصیت است نه به عنوان تداوی است علی کل حال تکذیب کن چشم و گوشت را نسبت به برادر دینی تکذیب کن فان شهد عندک خمسون قسامه اگر پنجاه نفر هم قسم شدند آمدند گفتند این آقای زید به یکی از مقامات مثلا توهین کرده خوب گفت من نکردم ولش کن برود شما نگو پنجاه نفر گفتند شما حمل به صحت بکن بگو این بنده خدا راست می‌گوید می‌گوید من توهین نکردم شاید با او بد بودند با هم هم قسم شدند این بیچاره را متهمش کنند که به فلان شخصیت توهین کرده بیچاره را بیاندازندش زندان، نه شما اگر دیدی که پنجاه نفر هم قسم خوردند که قال فلانی آن قول را یعنی آن توهین را، به مقام بالا توهین کرده، و قال خودش گفت لم اقله فصدقه و کذبهم این یک نفر را تصدیق بکن آن پنجاه تا را تکذیب بکن البته ایشان می‌خواهد نتیجه بگیرد صدقش صدق مخبری است یعنی این آدم که می‌گوید من نگفتم بگو باشد نگفتی اما آنها را تکذیب بکن نه تکذیب مخبری یعنی بگویی شما دروغ می‌گویید اینکه ترجیح مرجوح بر راجح است این یکدانه مسلمان است آنها پنجاه تاست نه تکذیب کن تکذیب خبری، عنایت کردید؟ صدقش مخبری اما کذبش خبری، چون اگر کذبش هم مخبری باشد معنایش این است به او بگو تو راست می‌گویی به اینها بگو شما دروغ می‌گویید نه صدقش مخبری است یعنی به این بگو تو راست می‌گویی آنها اشتباه کردند آن که رفت آنها را تکذیب کن یعنی بر خبرشان اثر بار نکن نیا بگو این توهین کرده پس باید برود زندان ایشان می‌فرماید فان تکذیب القسامه اینجا حضرت می‌فرمایند قسامه آن پنجاه نفر هم قسم تکذیب بکن با اینکه خود آنها مومنین اند جزء مسلمانهایند لایراد منه الا عدم ترتیب آثار الواقع ببینید تکذیب کن یعنی اثر بار نکن پس صدق شد مخبری کذب شد خبری نمی‌شود شما بگویی چون صدق مخبری است کذب هم مخبری است یعنی به آنها بگو شما دروغ می‌گویید اینکه می‌شود ترجیح مرجوح بر راجح صدقهم مخبرا کذبهم خبرا یعنی روی حرفشان حساب نکن اثر بر آن بار نکن لذا ایشان می‌فرماید که اینجا معنایش این است معنایش این است که آثار واقع بر خبر این پنجاه نفر بار نکن لا مایقابل تصدیق المشهود علیه نه اینکه این هم مقابل آن است تصدیق بکن مخبرا اینها را تکذیب بکن فانه ترجیح بلامرجح بل ترجیح المرجوح بلکه به اینها اگر بخواهی تکذیب مخبری بکنی می‌شود ترجیح مرجوح بر راجح پس بنابراین چه شد آقا؟ این روایت صدق صدق مخبری است یعنی این روایت ابامحمد صدقش صدق مخبری است این قرینه می‌شود که آن روایت اسماعیل هم صدقش صدق مخبری باشد همه این زحمتها را داریم برای همین می‌کشیم می‌خواهیم روایت اسماعیل هم بکنیم مخبری چون آیه را که از کار انداختیم اینها می‌آیند به روایت تمسک می‌کنند می‌گویند صدقش صدق خبری است ما با این مطالبی که داریم می‌گوییم می‌گوییم این روایت اسماعیل از روایات حمل بر صحت است و روایات حمل بر صحت تصدیقهایش تمام تصدیق مخبری است اینجا یک اشکال می‌شود ایشان این اشکال را رد می‌کنند دیگر اول مطلبیم و آن این است یک نفر می‌گوید خوب با این بساطی که شما درست کردید پس بساط قضا را اصلا از بین بردید؟ خوب در محاکم شرعی چه جوری است دو نفر شاهد عادل می‌آیند می‌گویند این خانه مال این آقاست بنده خدا هم داد و بیداد می‌کند اینها دروغ می‌گویند پس ما بیاییم حرف هر دو را قبول بکنیم اینجوری که نیست ایشان می‌فرماید نه این مربوط به قضا نیست در امور متعارفه یک نفر می‌آید می‌گوید این توهین کرده به فلان مقام پنجاه نفر این می‌گوید نکردم این مال اینجاست غیر از دستگاه قضا و هیئت قضائیه است که دو شاهد عادل می‌آید عن حس خبر می‌دهد اینجا را به ما نقض نکن لذا می‌فرماید نعم ما گفتیم تصدیق بکن او را بگو راست می‌گویی اما خرج من ذلک از این مطلبی که ما گفتیم مواضعی خارج می‌شود نسخه صحیحه من دیدم موضع است و ظاهرا موضع درستتر باشد خرج من ذلک موضوع قضاوت موضوع وجوب قبول شهادت مومن علی المومن و ان انکر المشهود علیه خوب در آنجاها مشهود علیه انکار می‌کند ولی شما اعتناء نکن پس نتیجتا آقا چه شد؟ انت اذا تاملت سر مطلب است چون فردا شهادت حضرت جواد (سلام الله علیه) است آقایان چند دقیقه‌ای بنشینند آقایان افاضه‌ای بکنند ماجور باشید.

في الباطن ، كما كان هو مقتضى المصلحة في حكاية اسماعيل المتقدّمة.

ويؤيّد هذا المعنى : ما عن تفسير العياشيّ ، عن الصادق عليه‌السلام : من أنّه يصدّق المؤمنين ؛ لأنّه صلى‌الله‌عليه‌وآله كان رءوفا رحيما بالمؤمنين (١) ؛ فإنّ تعليل التصديق بالرأفة والرحمة على كافّة المؤمنين ينافي إرادة قبول قول أحدهم على الآخر بحيث يرتّب (٢) عليه آثاره وإن أنكر المخبر عنه وقوعه ؛ إذ مع الإنكار لا بدّ من تكذيب أحدهما ، وهو مناف لكونه «اذن خير» ورءوفا رحيما بالجميع (٣) ، فتعيّن إرادة التصديق بالمعنى الذي ذكرنا.

ويؤيّده أيضا : ما عن القمّي رحمه‌الله في سبب نزول الآية :

«أنّه نمّ منافق على النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، فأخبره الله بذلك (٤) ، فأحضره النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله وسأله ، فحلف : أنّه لم يكن شيء ممّا ينمّ (٥) عليه ، فقبل منه النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، فأخذ هذا الرجل بعد ذلك يطعن على النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ويقول : إنّه يقبل كلّ ما يسمع ، أخبره الله أنّي أنمّ عليه وأنقل أخباره فقبل ، وأخبرته أنّي لم أفعل فقبل ، فردّه الله تعالى بقوله لنبيّه صلى‌الله‌عليه‌وآله : ﴿قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ» (٦).

__________________

(١) تفسير العياشي ٢ : ٩٥ ، وحكاه عنه الفيض الكاشاني في تفسير الصافي ٢ : ٣٥٤.

(٢) كذا في (ه) ، وفي غيرها : «يترتّب».

(٣) في (ه) : «لجميع المؤمنين» ، وفي (ت) : «بجميع المؤمنين».

(٤) كذا في (ظ) و (م) ، وفي غيرهما : «ذلك».

(٥) في (ظ) و (م) : «نمّ».

(٦) تفسير القمّي ١ : ٣٠٠.

ومن المعلوم : أنّ تصديقه صلى‌الله‌عليه‌وآله للمنافق لم يكن بترتيب آثار الصدق عليه مطلقا.

وهذا التفسير (١) صريح في أنّ المراد من «المؤمنين» : المقرّون (٢) بالإيمان من غير اعتقاد ، فيكون الإيمان لهم على حسب إيمانهم.

ويشهد بتغاير معنى الإيمان في الموضعين ـ مضافا إلى تكرار لفظه ـ : تعديته في الأوّل بالباء وفي الثاني باللام ، فافهم.

توجيه رواية إسماعيل

وأمّا توجيه الرواية ، فيحتاج إلى بيان معنى التصديق ، فنقول : إنّ المسلم إذا أخبر بشيء فلتصديقه معنيان :

أحدهما : ما يقتضيه أدلّة تنزيل (٣) فعل المسلم على الصحيح والأحسن ؛ فإنّ الإخبار من حيث إنّه فعل من أفعال المكلّفين ، صحيحه ما كان مباحا ، وفاسده ما كان نقيضه ، كالكذب والغيبة ونحوهما ، فحمل الإخبار على الصادق حمل (٤) على أحسنه.

والثاني : هو حمل إخباره من حيث إنّه لفظ دالّ على معنى يحتمل مطابقته للواقع وعدمها ، على كونه مطابقا للواقع وترتيب (٥) آثار الواقع عليه.

و (٦) المعنى الثاني هو الذي يراد من العمل بخبر العادل. وأمّا المعنى

__________________

(١) في (ل) بدل «التفسير» : «التعبير» ، وفي (م) : «التفصيل».

(٢) في (ه) بدل «المقرّون» : «المقرونون».

(٣) في (ه) بدل «تنزيل» : «حمل».

(٤) في (ظ) ، (ل) و (م) : «حمله».

(٥) في (ر) ، (ص) و (ه) : «بترتيب».

(٦) في (ص) ، (ظ) و (م) زيادة : «الحاصل أنّ».

الأوّل ، فهو الذي يقتضيه أدلّة حمل فعل المسلم على الصحيح والأحسن ، وهو ظاهر الأخبار الواردة في : أنّ من حقّ المؤمن على المؤمن أن يصدّقه ولا يتّهمه (١) ، خصوصا مثل قوله عليه‌السلام : «يا أبا محمّد ، كذّب سمعك وبصرك عن أخيك ، فإن شهد عندك خمسون قسامة : أنّه قال قولا ، وقال : لم أقله ، فصدّقه وكذّبهم ... الخبر» (٢).

فإنّ تكذيب القسامة مع كونهم أيضا مؤمنين ، لا يراد منه إلاّ عدم ترتيب آثار الواقع على كلامهم ، لا ما يقابل تصديق المشهود عليه ؛ فإنّه ترجيح بلا مرجّح ، بل ترجيح المرجوح.

نعم ، خرج من ذلك مواضع (٣) وجوب قبول شهادة المؤمن على المؤمن وإن أنكر المشهود عليه.

وأنت إذا تأمّلت هذه الرواية ولاحظتها مع الرواية المتقدّمة (٤) في حكاية إسماعيل ، لم يكن لك بدّ من حمل التصديق على ما ذكرنا.

وإن أبيت إلاّ عن ظهور خبر إسماعيل في وجوب التصديق بمعنى ترتيب آثار الواقع ، فنقول : إنّ الاستعانة بها على دلالة الآية خروج عن الاستدلال بالكتاب إلى السنّة ، والمقصود هو الأوّل. غاية الأمر كون هذه الرواية في عداد الروايات الآتية (٥) إن شاء الله تعالى.

__________________

(١) يأتي بعضها في مبحث الاستصحاب ٣ : ٣٤٦ ـ ٣٤٧.

(٢) الوسائل ٨ : ٦٠٩ ، الباب ١٥٧ من أحكام العشرة ، الحديث ٤. وفيه : «يا محمّد» ، كما يأتي في مبحث الاستصحاب ٣ : ٣٤٧.

(٣) في (ت) و (ه) : «موضع».

(٤) راجع الصفحة ٢٩١.

(٥) الآتية في الصفحة ٢٩٧ ، فما بعد.