درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۸۳: خبر واحد ۳۵

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی علی محمد و آله ولعنة الله علی أعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت درآیه نفر بود مشهور خلاصه اصرار دارند که این ازادله حجیت خبرواحد است وایشان هم اصرار دارند که نه برای اینکه سه تا ایراد لااقل به این وارد است ایراد اول نتیجه‌اش اینست که آیه ساکت چرا؟ همین قدر خدای متعال می‌خواهد بفرماید من دوست دارم یک عده بروند تفقه بکنند دین را بعد تفقهّا تشان را انذار بکنند و دوست دارم دیگران هم بپذیرند همین دیگر بیش از این دلالت ندارد؛ ساکت است آیه آیا عن علم باید بپذیرند یا تعبداً بپذیرند ساکت است ساکت که شد می‌شود مجمل مجمل که شد باید قدر متیقنّش را بگیریم یعنی این آیه می‌گوید من دوست دارم بپذیرند مردم قدر متیقنّش اینست که علم پیدا کنندبه صدق این آقا اگر علم پیدا کنند از بحث ما خارج می‌شود بحث ما راجع به حجیت خبر واحد اینست اگر یک عادلی مثل زراره به شما یک خبری داد شما باید بپذیری چه علم به صدقش پیدا بکنی چه نکنی پس ایراد اول نتیجه‌اش سکوت آیه شد که از آن سکوت ما استفاده اجمال می‌کنیم و از آن اجمال هم قدر متیقن گیری می‌کنیم

ایراد دوم نتیجه‌اش اینست که نه آیه ساکت نیست ناطق است دستور تحصیل علم به ما می‌دهد فرق دارد با اولی‌ها اولی از سکوتش ما استفاده کردیم که علم معتبر است ولی در صورت ایراد دوم آیه دستور به ما می‌دهد که باید تحصیل علم بکنید با چه بیان لولا که نفر را واجب می‌کند پس نفر شد واجب چرا نفر واجب است برای بدست آوردن معالم واقعیه دین لیتفقهوا فی الدین با ضمیمة آن قاعدة معنایش اینست بر هر مسلمانی واجب است برود معالم واقعیه دین را کسب بکند بعد همیم معالم واقعیه که کسب کرده برود به دیکران بگوید و دیگران هم باید بدانند این معالم واقعیه دین است چون با غیر علم که فایده ندارد کی انسان باید عمل بکند؟ آن موقع که بداند واقعا احراز بکند که این معالم واقعی دین را این آقا برای ما دارد انذار می‌کند اگر به شما گفتند اکرم عالما تو باید احراز بکنی اییین آقا عالم است تا اکرام واجب بأشد اینجا هم که به شما می‌گویند بپذیر این معالم واقعیه‌ای که این دارد می‌گوید شما باید علم پیدا بکنی که این معالم واقعی دین است باید عن علم بپذیری آیه صریحا دستور علم می‌دهد ابدا دلالت بر حجیت اخبار این منذرین نمی‌کند دو سه تا هم شاهد آورده‌اند مثلا به شما می‌گویند که چی؟ ائمه علیهم السلام می‌فرمایند بروید اخبار ما را نقل بکنید بروید نشر بدهید خوب حضرت نمی‌خواهد با این جمله ناشرین، ناقلین هر چی از ما گفتند بپذیرید نه اینها بروند بگویند مردم هم بدانند که این نشر کلمات ائمه علیهم السلام است تا بر آنها واجب بأشد عمل کنند اگر ائمه علیهم السلام فرمودند حق را اظهار بکنید حق را بیان بکنید نمی‌خواهند قاعده کلی درست بکنند که هر کس به اسم اظهار حق آمد چیزی گفت شما بپذیرید نه نمی‌خواهد حضرت قول مظهرین را اثبات بکند حجیتش را می‌خواهد بفرماید شما بروید اظهار حق را بکنید مردم هم اگر یقین کردند که اینها حق است بر آنها واجب است عمل بکنند و خلاصه آیه اصلا دلالت بر حجیت خبر واحد تعبدی نمی‌کند

ایراد سوم اینکه دلیل اخص از مدعاست مدعای ما چی است؟ دلیل همیشه باید مساوی با مدعا بأشد مدعای ما این است که خبر روات حجت است روات اگر عادل بودند خبرشان حجت است چه خبرهای مسرت آمیز بدهند چه خبر‌های ترسناک بدهند این مدعای ماست وحال آنکه آن فقط خبر‌های ترسناک را حجت می‌کند اگر می‌فرمود لیخبروا اذا وجعوا علیم لعلهم یصدقون اگر یخبروا می‌گفت به درد کار ما می‌خورد ولی یخبروا ندارد ینذروا دارد در مفهوم انذار تخویف خوابیده است یعنی رواتی که خبرشان افرادی که خبرشان ترسناک است قول آنها را بپذیرید پس نتیجتاً روات از بحث خارج می‌شوند این آیه فقط چی را حجت می‌کند؟ قول وعاظ را نسبت به متعضین قول مرشد را نسبت به مسترشدین این دو طایفه‌اند که انذار می‌کنند مردم را و مردم را می‌ترسانند از قبر و قیامت آیه می‌گوید آقا این آقای واعظ اگر آدم عادلی بود این انذار‌هایی که می‌گوید قبول بکن ربطی به بحث ما ندارد آیه می‌گوید این آقای مرشد اگر آدم عادلی بود شما را ترسانید شما هم ترسش را بپذیرید تخوف عملی بکنید بحث ما این بود که روات را قولشان را حجت بکنید و حال آنکه آیه را وقتی دقت می‌کنید قوا وعاظ و مرشد را حجت می‌کنید از بحث ما خارج شد

۲

بیان سومین منذر

توضیح و ذلک ایشان دیروز دو تا منذر را شمردند یکی منذر بنام واعظ یکی منذر هم بنام مرشد اینها را از آیه حجیت قولشان را استفاده می‌کنیم اگر عادل باشند امروز می‌خواهد یک منذر دیگری اضافه بکند به عنوان توضیح البته آن مرشد دیروزی شامل مرشد امروزی هم می‌شد ولی این منذر را علی حده گفته‌اند به آن مفتی است مفتی هم نسبت به مقلدینش که فتوی می‌دهد این هم دین می‌دهد و انذار می‌کند عنایت بکنید این مجتهد یک وقت آقا بر داشت از روایتش را به مردم تحویل می‌دهد مثلاً در روایت دارد لاتشرب عصیر عنبی آب انگور نخورید خوب این فعل نهی است هم با حرمت سازگار است هم با کراهت یعنی ما فعل نهی خیلی داریم که دلالت بر حرمت می‌کند فعل نهی هم خیلی داریم که دلالت بر کراهت می‌کند لاتشرب الخمر هم فعل نهی است اما دال بر حرمت است لا تاکل جنبا در حال جنابت غذا نخور این هم نهی است ببینید لاتشرب الخمر، لاتاکل جنبا هردویش فعل نهی است اما آن نهی یعنی نهی از این صیغه هاست که هم قابلیت این را دارد دلالت بر حرمت بکند هم قابلیت این را دارد دلالت بر کراهت بکند حالا این آقای مجتهد یک نهیی به او رسیده است لا تشرب عصیر عنبی آب انگور اگر جوش آمد نخورید خوب لاتشرب فعل نهی است این آقا از آدم‌هایی است که فعل نهی را ظاهر در حر مت می‌داند این مجتهد چون عرض کردیم فعل نهی را بعضی‌ها حملش می‌کنند بر کرا هت شدیده بعضی‌ها هم همه جا حمل می‌کنند بر حرمت ما در روایت الان داریم لا تشرب عصیر عنبی آب انگور اگر جوش آمد نیاشام خوب لاتشرب فعل نهی است این آقای مجتهد از آنهایی است که عقیده‌اش این است که فعل نهی ظهور در حرمت دارد آن وقت بر داشت خودش را نقل می‌کند نمی‌گوید قال الامام علیه السلام می‌گوید ایها الناس اتقوا الله فی شرب العصیر ببینید روایت را نقل نکرد‌ها برداشت خودش را از روایت نقل کرد برداشت خودش چیست؟ اینکه صیغه نهی ظهور در حرمت دارد لذا دارد مقلدینش را می‌ترساند اتقوا الله فی شرب العصیر پس این هم شد یک منذر ولی گاهی اوقات نه خود روایت را نقل می‌کند این مجتهد؛ در این که الان گفتیم روایت را نقل نکرد آن بر داشت اجتهادی خودش را نقل کرد ومردم را ترسانید گاهی نه؛ عین روایت را نقل می‌کند می‌گوید قال الامام شرب العصیر کشرب الخمر عین کلامی که از امام علیه السلام بدستش رسیده او را نقل می‌کند که قال الامام علیه السلام شرب العصیر کشرب الخمر خوب اینجا روایت را نقل می‌کند اما اینجا دو جنبه دارد یک وقت هست خودش هم یک بر داشت تحلیلی می‌کند می‌گوید از اینکه حضرت تشبیح کرده خمر را به شرب عصیر پس معلوم عصیر عنبی هم حرام است روایت را دارد نقل می‌کند اما این از آنجاهایی است که دو جنبه دارد یک جنبة بر داشتی یعنی از اینکه حضرت تشبیه کردند عصیر عنبی را به شرب خمر، این بر داشت حرمت کرده که دارد الان می‌ترساند که أنه و یکی هم عنوان اینکه نقل کلام امام علیه السلام دارد می‌کند. سه صورت شد‌ها در صورت اولی روایت نقا نمی‌کند بر داشتش را از روایت نقل می‌کند که می‌شود انذار؛ در صورت دوم نه؛ روایت نقل می‌کند اما خود این هم دو جور است یک وقت از خود این روایت بر داشت حرمتی می‌کند چرا؟ می‌گوید حضرت تشبیه کرده شرب عصیر عنبی را به شرب خمر از این تشبیه استفاده حرمت می‌کند بعد که استفاده حرمت کرد حالا به مردم می‌گوید قال الامام علیه السلام که شرب عصیر مثل شرب خمر می‌ماند این الان دو جنبه دارد به اعتبار بر داشت خودش می‌شود منذر به اعتبار نقل کلام امام علیه السلام می‌شود راوی عنایت کردید سه صورت شد‌ها در این صورت دوم که نقل کلام امام علیه السلام را می‌کند به عنوان بر داشت خودش از این روایت که از این تشبیه استفاده حرمت کرده این آقا اسمش می‌شود منذر به اعتبار اینکه نقل کلام امام علیه السلام دارد می‌کند اسمش می‌شود راوی این سه صورت خوب صورت اول و دوم یقیناً این قولش حجت است اما برای کی؟ برای مقلدینش نه برای مجتهدین دیگر نه برای مقلدین دیگر چون بنا شد کسی انذار می‌کند خبر‌های تر سناک می‌دهد دیگران بپذیرند خوب این هم خبر ترسناک داده هم در صورت اولی هم در صورت ثانیه این خبر ترسناک طبق آیه حجت است منتها بر چه کسی حجت است؟ بر مقلدینش نه بر دیگران اما آن جهت سومش چی؟ یعنی آنجایی که به اعتبار نقل کلام معصوم علیه السلام، اینجاست که مجتهدین دیگر هم باید تبعیت بکنند چرا؟ چون دیگر اجتهاد خودش در کار نیست دارد کلام امام علیه السلام را نقل می‌کند پس به اعتبار صورت اول و دوم این آقا اسمش می‌شود منذر و دیگران که مقلّد او هستند باید تخوّف عملی بکنند ولی به اعتبار سوم اسمش می‌شود راوی حالا که اسمش شد راوی اگر عادل است مجتهدین دیگر هم باید بپذیرند یعنی این خبری که دین دارد می‌دهد به عنوان یک خبری از معصوم علیه السلام باید بپذیرند حالا عنایت بفرمایید ایشان می‌فرماید توضیح این مطلب که منذر‌ها قولشان حجت است می‌خواهیم توضیح بیشتری بدهیم این را فقط مجملاًدو طایفه از منذرین را گفتیم امروز می‌خواهیم طایفه سومش را بگوئیم بایک طول و تفسیر بیشتری منذر إما أن ینذر و یخوّف علی وجه الافتاء و نقل ما هو مدلول الخبر باجتهاده ببینید یعنی الان دارد انذار می‌کند می‌گوید چی؟ اتقوالله فی شرب العصیر اما علی وجه الافتاء دارد می‌ترساند یعنی دارد نقل می‌کند مدلول خبر را خبر چی بود؟ لا تشرب العصیر خبر را نقل نمی‌کند مدلول؛ آنهم مدلول به اجتهاد خودش که فعل نهی را ظاهر در حرمت می‌داند پس یک وقت این آقای منذر برداشت خودش از روایت را نقل می‌کند می‌گوید ایها الناس اتقوالله فی شرب العصیر و إما یک وقت نه انذار می‌کند تخویف می‌کند ولی به لفظ روایت یعنی لفظ خبر را هم نقل می‌کند حاکیأ له عن الحجة حالا مثالهایش را می‌زند فالأول کأن یقول مثل اینکه این مجتهد می‌گوید ایها الناس اتقوالله فی شرب العصیر ببینید این روایت که نیست؛ روایت چیست؟ لا تشرب العصیر این آقا از آنهایی است که فعل نهی را ظهور در حرمت می‌داند آن وقت این برداشت حرمتی را از روایت کرده هیچ نقل نمی‌کند روایت را دارد از نظر فتوی خودش مردم را می‌ترساند خوب این که دیگر حسابی انذار است و نقل روایتی نیست اتقوالله فی شرب العصیر فإن شربه یوجب المؤخذه ببینید دارد می‌ترساند بدون نقل روایت بلکه مضمون روایت را به نظر خودش گرفته و دارد از آن جهت می‌ترساند این یک صورت و الثانی یک وقت نه بالفظ امام علیه السلام مردم را می‌ترساند والثانی کأن یقول فی مقام التخویف؛ اینجا هم تخویف است ولی از کلام امام علیه السلام استفاده می‌کند می‌گوید قال الامام علیه السلام من شرب العصیر فکأنما شرب الخمر کسی که عصیر عینی آب انگور جوشیده را بخورد مثل اینکه شرب خمر کرده خوب ببینید الان اینجا از این تشبیه خمر به عصیر این چی استفاده کرده؟ حرمت؛ الان اینجا هم خودش یک چیزی بر داشت کرده اما برداشتش با قبلی آن است قبلی برداشتش بدون روایت بود الان از این روایت بخاطر این تشبیه اجتهاد کرده برداشت کرده که معلوم است عصیر عنبی هم حرام است که امام علیه السلام تشبیهش کرده به او دو تا عنوان در این صورت هست یکی آن عنوان انذاری اش که برداشت تحریمی کرده یکی هم آن انذار حکایت لفظ امام علیه السلام که به این اعتبار سوم می‌شود راوی به اعتبار اول می‌شود منذر لذا ایشان می‌فرماید أما الا نذار علی وجه الاول که اسمی از خبر نمی‌آورد، برداشت واجتهاد خودش را از خبر نقل می‌کند لایحب الحذر عقیبه الّا علی المقلدین لهذا المفتی خوب اینجا حذر واجب است چرا؟ آیه می‌گوید منذر اگر خبرهای ترسناک داد باید بپذیرند خوب چه کسانی باید بپذیرند؟ آنهایی که قول این آقا در حق آنها حجت است پس صورت اولی حقی نیست و الا مجتهدین و مقلدین آنها عملاً حذری نباید بکنند این الان چون منذر است طبق آیه قولش حجت است ولی فقط برای مقلدینش

وأما الثانی اما ثانی که تخویفش با چیست؟ با نقل لفظ امام علیه السلام است این دو جهت دارد إحدیهما جهة تخویفٍ و ایعاد یک جهت ترسناک در او هست چرا؟ از این برداشت کرده از این تشبیه که معلوم است این هم حرام است ببینید این اجتهاد خودش است ممکن است یک نفر بگوید نه این تشبیه دلالت بر کراهت شدیده می‌کند اما ایشان برداشت کرده که نه اینکه حضرت آمده عصیر را به خمر تشبیه کرده این دلالت برحرمت می‌کند آنوقت آمده می‌ترساند این یک جهتش است والثانیة جهت الحکایة قوله من الامام علیه السلام یعنی جهت دومش اینست که نقل کلام امام علیه السلام را دارد می‌کند و من المعلوم أن الجهة الاولی آن جهت اولی که بر داشت خودش است یعنی از این تشبیه استفاده حرمت کرده حالا دارد مردم را می‌ترساند آخر چی می‌گوید می‌گوید قال الامام علیه السلام مردم امام علیه السلام فرموده‌ها شرب عصیر مثل شرب الخمر است‌ها دارد چکار می‌کند؟ دارد می‌ترساند اما منتها با نقل کلمات برداشت خودش این است که این تشبیه دلالت بر حرمت می‌کند اما یک بر داشت هم اینست که نقل کلام دارد می‌کند مثل آن قبلی نیست که کلام امام علیه السلام را نقل نمی‌کند جهت اولی برگشت به اجتهاد وبرداشت خودش است در معنای حکایت قول امام علیه السلام فهی این جهت اولی لیست حجة الاعلی من هو مقلده مثل همان قبلی چون دارد انذار می‌کند تخویف می‌کند، با اجتهاد خودش الان حرمت فهمیده و اینجا باید حالا که منذر عادل حرفی می‌زند دیگری هم بپذیرد منتها آن دیگری باید مقلدش بأشد و الا مجتهدین که معنا ندارد از برداشت این آقا بیایند استفاده بکنند إذا هو آن مقلد است که یجب علیه التخوف عند التخویف را با جهت ثانیه که در واقع می‌شود جهت ثالثه یعنی اولی یک جهت دومی دو جهت واما جهت ثانیه یعنی آنجایی که با نقل امام علیه السلام دارد مردم را می‌ترساند هی التی این جهت ثانیه ینفع المجتهد الاخر چرا؟ چون می‌شود راوی الان دارد می‌گوید قال الامام علیه السلام که شرب عصیر مثل شرب خمر است حالا برداشت خودش را بگذارید کنار الان دارد از امام علیه السلام کلام نقل می‌کنن د دیگر این آقای مجتهد اگر عادل بأشد مجتهدین دیگر باید بپذیرند مگر از زراره نمی‌پذیرند اگر خبری بیاورد این هم الان مثل زراره عادل است آن جنبة اولش اجتهاد خودش است به درد او نمی‌خورد ولی جنبه دومش نقل کلامی است که یسمع منه یعنی شنیده از خود امام علیه السلام این حکایت را لکن وظیفته پس مجتهدین دیگر هم باید تبعیت بکنند بخاطر این که این دارد نقل کلام می‌کند اما از چی تبعیت بکنند؟ از روایتش اما اینکه آیا برداشت این حرمت است، درست است یا کراهت است نه دیگر اجماع داریم مجتهدین دیگر واجب نیست بلکه حرام است بیاییند تبعیت بکنند از مجتهدین دیگر لذا ایشان می‌فرماید وظیفته یعنی وظیفه آن مجتهدین دیگر مجرد تصدیق است ولی باید بگوید بله آقا تو الان منذری تو داری نقل امام علیه السلام می‌کنی برای ما من باید تصدیق بکند آن آقا این را در صدور این کلام عن الامام علیه السلام واما اینکه اما آیا این را هم باید تصدیق بکند که برداشت تو که آمدی خیال کردی این هم مثل شرب خمر حرام است نه دیگر آن برداشت به درد خود این آقا می‌خورد و مقلدینش مجتهدین دیگر فقط وظیفه دارد به عنوان اینکه این آقا عادل است کلامش را نقل بکند چون از امام علیه السلام دارد نقل می‌کند و اما اینکه مدلوله مدلول این خبر آیا متضمن چیزی است که موجب تحریم است او الکراهة این کراهت عطف به تحریم است آیا مدلول این خبر متضمن چیزی هست آن چیز آن تشبیه است آیا آن تشبیه موجب تحریم هم هست که باعث تخوف بشود یا نه موجب کراهت است أما این فهو جواب اما است أما آن برداشت این آقا که آیا این روایت مشتمل بر حرمت است یا مشتمل بر کراهت شدیده است فهو مما لیس فهم المنذر حجة فیه بالنسبة الی هذا المجتهد

(سوال)

به نسبت این مجتهد آن برداشت به درد نمی‌خورد ببینید آقا آن صورت اول و دوم را آیه می‌گیرد می‌گوید قبول کن اما از بحث ما خارج است بحث ما حجیت خبر واحد است آن حجیت فتواست اما صورت سوم؛ مطابق با بحث ماست حجیت خبر واحد اما آیه نمی‌گیردش برای اینکه آیه انذاری‌ها را می‌گیرد صورت سوم انذار در آن نیست پس نتیجتاً آن صورت اولی و ثانیه چون که منذر صدق می‌کند این دلالت دارد بر اینکه قولش را بپذیرند ولی نه از جهت حجیت خبر واحد؛ از باب اینکه فتوی داده است مقلدین باید بپذیرند می‌ماند صورت سوم؛ صورت سوم مطابق با بحث ماست که آیا خبر واحد عادل حجت است؛ آیه نمی‌گیردش برای اینکه آیه فقط انذاری‌ها را حجت می‌کند و فرض این است که در صورت سوم انذار نیست

(سوال)

صورت سوم می‌گوید نقل خبر این آقا را قبول کن و حال اینکه آیه نمی‌گوید می‌گوید این نقل خبر انذار در آن نیست به اعتبار انذارش بله ولی از بحث ما خارج است به اعتبار حجیت خبر عادل حجت است که آن هم آیه شاملش نمی‌شود عنایت بفرمایید لذا ایشان می‌فرماید که الآیة دالة این آیه نفر دلالت دارد بر وجوب تخوف عند تخویف المنذرین اما این مختص است به من یجب علیه اتباع المنذر فی مضمون الحکایة وهوالمقلد یعنی مقلدین باید آن صورت اول و صورت ثانیه که انذار در آن است آنها تخوف بکنند آن وجوب تخوف برای مقلد است نه برای دیگران چون اجماع داریم بر اینکه لایجب بلکه یحرم؛ یحرم بر مجتهد که بیاید بپذیرد تخوف یک مجتهد دیگر را پس بنابراین آیه اگرهم دلالت بر حجیت قول این مجتهد می‌کند به اعتبار فتوایش است نه به اعتبار حجیت خبر واحد پس از بحث ما خارج است آن صورت سوم، مطابق بحث ماست بحث ما چیست؟ حجیت خبر واحد این با سومی تطبیق می‌کند چون سومی دارد نقل خبر می‌کند اما آیه نمی‌گیردش چون فرض این است که انذارش را باید بگذاریم کنار انذارش به درد مجتهد نمی‌خورد آن دو صورتی که مشمول آیه است از بحث ما خارج است آن صورتی که مطابق با بحث ماست از آیه خارج است چون صورت سوم حجیت خبرش است آیه به ما می‌گوید خبر‌های انذاری حجت است نه خبرهای خشک وخالی و حال آنکه صورت سوم خبر خشک و خالی است ایشان می‌فرماید انما الکلام یعنی بحث ما در چیست؟ هل یجب علیه ببینید این بحث ماست بحث ما این است یعنی آن جهت سوم است آن هم مشمول آیه واقع نمی‌شود انما بحث ما در این است هل یجب علیه یعنی بر آن مجتهد دیگر تصدیق بکند غیرش را در این الفاظ و اصواتی که یحکیها این آقا دارد از معصوم علیه السلام نقل می‌کند آیا این تصدیقش واجب است یا نه؟ آیا لاتدل آیه فقط انذاری‌ها را می‌گوید حجت است این وجه سوم که دیگر در آن انذار نیست عرض کردیم جهت اولی انذار در آن است دو تا جهت ثانیه هم اولی اش انذار در آن است خوب پس بنا بر این تخوف واجب است چون الان منذر است دارد انذار می‌کند آیه می‌گوید قول منذرین حجت است ولی فرض اینست که صورت سوم فقط نقل خبر است دارد می‌گوید امام علیه السلام اینجوری گفته وبحث ما اینجاست آیا امام اینجوری گفته و بحث ما اینجاست آیا امام اینجوری گفته حجت است برای دیگران؟ نه؛ آیه دلالت ندارد آیه چون خبرهای ترسناک را می‌گوید و فرض ما این است که در صورت سوم ترسی در کار نیست ترس مال صورت اول و صورت دوم است فرض ما این است که در صورت سوم این فقط دارد اصوات و کلمات امام علیه السلام را نقل می‌کند آیا این نقل کلمات امام علیه السلام حجت است؟ دیگران باید بپذیرند؟ بحث ما اینجاست آیه نمی‌گیرد این را چون آیه فقط خبر‌های ترسناک را حجت می‌کند که صورت اول و. صورت دوم است واما صورت سوم که ترسی در کار نیست فقط نقل کلمات امام علیه السلام است این مطابق با بحث ما هست ما داریم همین جا را بحث می‌کنیم که آیه حجت است یا نه آیه ابدا دلالت بر حجیت ندارد آنکه آیه دلالت دارد بر آنجاهایی که انذار صدق می‌کند (است) و اما آنجاهایی که مطابق بحث ماست آیه لا تدل چون دلالت ندارد بر وجوب تصدیق بر کسی که یعنی بر مجتهدی که لا یجب علیه التخوف عند التخویف بله مقلدین باید بپذیرند این روایت رت چرا؟ چون این روایت مشتمل بر انذار است به برداشت این آقا؛

خلاصة مطلب آقا سه صورت تصور می‌شود در دو صورتش عنوان منذر صادق است طبق آیه تخوفش هم صادق است اما در صورت سوم که انذاری در کار نیست این کلمات امام علیه السلام را من دارم نقل می‌کنم هیچ بر داشتی هم خودم ندارم آیا این نقل من کلمات معصوم علیه السلام را آیا این برای مجتهد واجب است قبول بکند این را بحث ما اینجاست آیا واجب است؟ می‌گوییم آیه دلالت ندارد آیه فقط خبر‌های ترسناک را حجت می‌کند که آن صورت اول و صورت دوم است و اما صورت سوم که ترسی در کار نیست فقط عین ضبط صوت داری کلمات امام علیه السلام را نقل می‌کنی اینجا آیا این مجتهدین دیگر باید این روایت را از این بپذیرند که قال الامام علیه السلام شرب العصیر کشرب الخمر می‌گوییم بله اینجا اگر دلیل داشتیم بله ولی آیه نفر شامل این نمی‌شود نتیجتا دیگر به درد استدلال نمی‌خورد پس آیه چی شد آقا؟ آیه فقط به درد وجوب تقلید و اجتهاد می‌خورد ایشان یک رسالة اجتهاد و تقلید دارند علیحده؛ ادله‌ای که بر وجوب اجتهاد و تقلید آورده‌اند همین آیه است می‌گویند آیه به درد اجتهاد و تقلید می‌خورد نه به درد حجیت خبر واحد یعنی چرا ما باید تقلید کنیم؟ چرا ما باید مجتهد بشویم؟ برای اینکه خدا وند فرموده یک عده‌ای باید بروند تفقه در دین بکنند وبعد هم این تفقهاتشان را برای دیگری بگویند و دیگری از باب تقلید از این آقا بپذیرند پس این آیه می‌شود از ادله حجیت فتوی و از ادله وجوب اجتهاد واز ادله وجوب تقلید اصلا ربطی به حجیت خبر واحد ندارد حالا که آیه از کار افتاد پس اولی این است حق این است که استدلال بکنیم به آیه نفر بر وجوب کفایی اجتهاد بر وجوب تقلید بر عوام استدلال به آیه بر او اولی است از استدلال به آیه بر وجوب عمل به خبر عادل عنایت کردید پس خلاصه آیه از کار افتاد این آیه‌ای که مشهور چقدر رویش سرمایه گذاری کردند و از آن استفاده کردند حجیت خبر واحد عادل غیرعلمی را ایشان می‌گوید اصلاً به درد این کار نمی‌خورد این مربوط به اجتهاد و تقلید است یک عده‌ای باید بروند کسب فقاهت بکنند تفقهوا یعنی با مشقت و زحمت باید بروند بعد این تفقهاتشان را به دیگران بگویند دیگران هم از باب تقلید قبول بکنند نه از باب حجیت خبر واحد.

۳

کلام شیخ بهایی در اربعین

خوب در این رابطه می‌خواهد مطلبی را از شیخ بهایی نقل بکند در اربعین این اربعین جدیداً چاپ شده ولی آن قدیمی‌ها ص ۱۲ اگر آن اربعین‌های قدیمی را دارید ص ۱۲ تنبیهٌ پیدا کردنش راحت است تنبیه را پیدا کنید شیخ بهایی در آن تنبیه کتاب اربعین یک روایتی نقل می‌کند اول آدرس روایت را بدهم این روایتی که الان می‌خواهیم بخوانیم یعنی شیخ بهایی (ره) در این اربعین نقل کرده وسائل ج۱۸ چون اربعین که کتاب روائی نیست باید آدرس بدهیم یکی از آن ۴۰ روایت علمای سابق رسمشان این بوده همه یک چهل حدیث می‌نوشتند ایشان هم یک کتاب دارد به نام اربعون حدیثاً در ضمن ۴۰ روایت را جمع کرده این روایتش که امروز می‌خواهیم بخوانیم وسائل ج۱۸ ص ۵۴ حدیث ۶ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً کسی که چهل تا حدیث علی امتی؛ علی امتی یعنی لأمتی کسی که بخاطر امت من برای حفظ حرفهای ما وبرای هدایت امت ما چهل حدیث نقل بکند نگذارد احادیث از بین برود روز قیامت خدای متعال این را فقیه و عالم محشورش می‌کند این حدیث را آدرسش را دادیم خوب عنایت بکنید شیخ بهایی قدس سره در اول کتاب اربعین ص ۱۲ تنبیهٌ فرموده استدلال به این نبوی مشهور کدام نبوی؟ من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً و بعثه الله یوم القیامة فقیه عالماً ایشان فرموده استدلال به این نبوی علی حجیة الخبر شیخ بهایی می‌خواهد بگوید ما از این حدیث استفاده حجیت خبر واحد می‌کنیم استدلال به این حدیث نبوی بر حجیت خبر واحد لایقصر این کمتر نیست از استدلال به آیه نفر گفته این خبر کمی از او نیست یعنی چطور شما به آن استدلال می‌کنید به این هم استدلال بکنید آمده فرموده استدلال این حدیث برحجیت خبر واحد کمتر نیست قاصر نیست کمتر از استدلال علیها، علیها یعنی چی؟ یعنی حجیت این کمتر نیست استدلال و حجیت بهذه الآیه یعنی همینطوری که با این حدیث نبوی خوب است که ما استدلال بکنیم با این حدیث بگوئیم آقا یک نفر عادل اگر ۴۰ تا حدیث برای شما نقل کرد در کتابی شما این احادیث را بپذیر چطور می‌شود با این احادیث ما بیاییم حجیت خبر واحد را ثابت کنیم؟ بعد آمده گفته این حدیث کمتر نیست از استدلال به حجیت خبر واحد بهذه الآیه یعنی این کمی از او نیست حالا عنایت بکنید شیخ انصاری چطور می‌خواهد نتیجه بگیرد آیه که خیلی کارش خراب است خوب دو روز است ما آیه را خرابش کردیم دیگر خوب ایشان می‌خواهد از این حرف شیخ بهایی استفاده کند به نفع خودش می‌گوید دیدی آیه چقدر ایراد داشت شیخ بهایی هم گفته این حدیث کمتر از او نیست این حدیث خیلی ضعیف است این را دو هفته بعد انشاء الله این حدیث را می‌خوانیم این حدیث را شیخ انصاری دو هفته بعد عنوان می‌کند میگوید این دلالت بر حجیت خبر واحد ندارد آن آیه هم که دیدید چقدر اشکال داشت آن وقت شیخ اینجوری استفاده می‌کند می‌گوید نگاه کن شیخ بهایی گفته این حدیث از آن آیه کمتر نیست یعنی آیه چقدر ضعیف است به درد کار نمی‌خورد؟ این حدیث هم کمی از او نیست واقعاً تعجب من می‌کنم درست ۱۸۰ درجه خلاف آنکه شیخ بهایی می‌خواهد بگوید من واقعاً عرض کردم یکی از خطرهایی که ایشان به آن ذهن شریفش اعتماد می‌کند همین جاست ایشان آقا عرض کردم موقع کتاب نویسی مراجعه نمی‌کردند خیلی حافظه قوی ای داشته‌اند ایشان در ذهنش بوده در زمان جوانی که شیخ بهایی یک همچین حرفی را زده گفته این کمی از او نیست این کمی از او نیست را دیگر مراجعه نکرده قبلش را نگاه کند بعدش را درست عرض کردم ۱۸۰ درجه بر خلاف آنچه می‌فرماید اولاً کتاب زبده شیخ را مراجعه بکنید شیخ بهایی یک کتاب زبده دارد زبده البیان مال علم اصول است شما بحث حجیت خبر واحد زبده را ببینید ایشان آیه نفر را از ادله قاطعة حجیت خبر واحد می‌داند شیخ بهایی عین مشهور در آن کتاب زبده‌ها در آن کتاب زبده که اصول است آمده این آیه نفر را استدلال کرده بر حجیت خبر واحد خیلی هم قوی بعد این حدیث را هم در اربعین گفته من ندیدم کسی به این استدلال بکند ولی باید به این هم استدلال بکنیم لم اجد ایشان نمی‌دانم چطور اینها را ندیده‌اند شیخ بهایی فرموده‌اند لم اجد من ندیدم کسی به این حدیث بیاید استدلال بکند بر حجیت خبر واحد و حال آنکه این کمی از او نیست یعنی آن که مسلم است این هم مسلم است شیخ می‌گوید آن که ضعیف است پس این هم ضعیف است یعنی ایشان می‌خواهد استفاده بکند از این حرف ضعف آیه را شیخ منظورش چیست؟ شیخ مقصودش این است که می‌خواهد این خبر را تقویت کند می‌گوید چطور آن مسلم الحجیه است چی؟ آیه نفر؛ شیخ بهایی می‌خواهد بگوید چطور مسلم الحجیه است آیه نفر که دلالت بر حجیت خبر واحد دارد این هم کمی از او نیست بعد بعد هم می‌فرماید من ندیدم کسی این را بگوید ولی باید بگوئیم یعنی اینقدر این روایت معتبر است و دلالت دارد بر حجیت خبر واحد کمی از آیه نیست یعنی همینطوری که آیه قوی است، این هم قوی است ایشان چی استفاده می‌کند؟ نه اینکه آیه را ضعیف می‌داند آن وقت می‌گوید شیخ بهایی گفته این هم کمی از او نیست این هم ضعیف است خلاصه از جاهایی است که این خطر این است که انسان موقع مطالعه مراجعه نکند حالا یا آن بنده خدائی که برای ایشان خوانده کتاب را شاید هم اینجوری بوده یک کسی برای ایشان کتاب را خوانده همین یک جمله‌اش را خوانده شاید هم در زمان جوانی این جمله در ذهنش بوده دیگر مراجعه نکرده ببینید آقا حالا دوباره عبارت را می‌خوانیم شیخ بهایی فرموده استدلال به این حدیث کمتر نیست از استدلال به آیه نفر یعنی آیه نفر چطور قوی است زبده را نگاه کنید چون آیه نفر را بخواهید باید زبده را ببینید این حرفها مال اربعین است در اربعین فرموده چقدر آیه نفر قوی است برای اثبات حجیت خبر واحد؛ استدلال به این هم کمی از او نیست یعنی استدلال به این هم قوی است اصلاً عبارت را شما ببینید ایشان فرموده شیخ بهایی استدلال به این نبوی مشهور کم نیست کسری ندارد از استدلال بر حجیت به این آیه یعنی آن آیه چقدر قوی است؟ این هم کمی از او ندارد ولی ببینید شیخ چی معنا می‌کند شیخ می‌فرماید کأن شیخ انصاری می‌فرماید آقای شیخ بهایی در این حرفش اشاره دارد به ضعف استدلال به آیه نفر می‌گوید ایشان با این حرفی که اینجا زده داردآیه نفر را ضعیف می‌کندچطورآن ضعیف است این هم کمی ازاونیست درضعف لأن الاستدلال بحدیث المذکورضعیف استدلال به این نبوی برای حجیت خبر واحد ضعیف است چنانچه در هفته بعد می‌گوئیم عند ذکر الاخبار حالا که این ضعیف است ایشان می‌گوید این کمی از آن نیست یعنی آن آیه هم ضعیف است خلاصه مطلب اگر اربعین را داریدبا زبده مراجعه بفرمائیدوکاملاً شیخ بهایی زبده راکه نگاه کنیدمی بینیدازادله محکم برحجیت خبر واحد آیه نفراست در اربعین می‌فرمایداین هم کمی از او نیست ولو لم اجد من ندیدم کسی به این حدیث استدلال بکند ولی باید استدلال کرد چرا؟ این کمی از او نیست یعنی او که قوی هست این هم قوی است ولی ایشان چی معنا می‌کند؟ می‌گوید او که ضعیف است این هم کمی از او نیست یعنی این هم ضعیف است.

 «والسلام»

ثمّ الفرق بين هذا الإيراد وسابقه : أنّ هذا الإيراد مبنيّ على أنّ الآية ناطقة باختصاص مقصود المتكلّم بالحذر عن الامور الواقعيّة ، المستلزم لعدم وجوبه إلاّ بعد إحراز كون الإنذار متعلّقا بالحكم الواقعيّ ، وأمّا الإيراد الأوّل فهو مبنيّ على سكوت الآية عن التعرّض لكون الحذر واجبا على الإطلاق أو بشرط حصول العلم.

الثالث : لو سلّمنا دلالة الآية على وجوب الحذر مطلقا عند إنذار المنذر ولو لم يفد العلم ، لكن لا تدلّ على وجوب العمل بالخبر من حيث إنّه خبر ؛ لأنّ الإنذار هو الإبلاغ مع التخويف ، فإنشاء التخويف مأخوذ فيه ، والحذر هو التخوّف الحاصل عقيب هذا التخويف الداعي إلى العمل بمقتضاه فعلا ، ومن المعلوم أنّ التخويف لا يجب إلاّ على الوعّاظ في مقام الإيعاد على الامور التي يعلم المخاطبون بحكمها من الوجوب والحرمة ، كما يوعد على شرب الخمر وفعل الزنا وترك الصلاة ، أو (١) على المرشدين في مقام إرشاد الجهّال ، فالتخوّف لا يجب إلاّ على المتّعظ أو (٢) المسترشد ، ومن المعلوم أنّ تصديق الحاكي فيما يحكيه من لفظ الخبر الذي هو محلّ الكلام خارج عن الأمرين.

توضيح ذلك : أنّ المنذر إمّا أن ينذر ويخوّف على وجه الإفتاء ونقل ما هو مدلول الخبر باجتهاده ، وإمّا أن ينذر ويخوّف بلفظ الخبر حاكيا له عن الحجّة.

فالأوّل ، كأن يقول : «يا أيّها الناس اتّقوا الله في شرب العصير ؛

__________________

(١) في (ر) : «و».

(٢) في (ت) و (ظ) : «و».

فإنّ شربه يوجب المؤاخذة». والثاني ، كأن يقول في مقام التخويف (١) : قال الإمام عليه‌السلام : «من شرب العصير فكأنّما شرب الخمر».

أمّا الإنذار على الوجه الأوّل ، فلا يجب الحذر عقيبه إلاّ على المقلّدين لهذا المفتي.

وأمّا الثاني ، فله جهتان : إحداهما : جهة تخويف وإيعاد. والثانية : جهة حكاية قول من الإمام عليه‌السلام.

ومن المعلوم أنّ الجهة الاولى ترجع إلى الاجتهاد في معنى الحكاية ، فهي ليست حجّة إلاّ على من هو مقلّد له ؛ إذ هو الذي يجب عليه التخوّف عند تخويفه.

وأمّا الجهة الثانية ، فهي التي تنفع المجتهد الآخر الذي يسمع منه هذه الحكاية ، لكن وظيفته مجرّد تصديقه في صدور هذا الكلام عن الإمام عليه‌السلام ، وأمّا أنّ مدلوله متضمّن لما يوجب التحريم الموجب للتخوّف (٢) أو الكراهة ، فهو ممّا ليس فهم المنذر حجّة فيه بالنسبة إلى هذا المجتهد.

فالآية الدالّة على وجوب التخوّف عند تخويف المنذرين مختصّة بمن يجب عليه اتّباع المنذر في مضمون الحكاية وهو المقلّد له ؛ للإجماع على أنّه لا يجب على المجتهد التخوّف عند إنذار غيره. إنّما الكلام في أنّه هل يجب عليه تصديق غيره في الألفاظ والأصوات التي يحكيها عن المعصوم عليه‌السلام أم لا؟ والآية لا تدلّ على وجوب ذلك على من لا يجب

__________________

(١) لم ترد «في مقام التخويف» في (ص) ، (ل) و (ه).

(٢) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «للخوف».

عليه التخوّف عند التخويف.

الأولى الاستدلال بالآية على وجوب الاجتهاد والتقليد

فالحقّ : أنّ الاستدلال بالآية على وجوب الاجتهاد كفاية ووجوب التقليد على العوامّ ، أولى من الاستدلال بها على وجوب العمل بالخبر.

وذكر شيخنا البهائيّ قدس‌سره في أوّل أربعينه :

كلام الشيخ البهائي

أنّ الاستدلال بالنبويّ المشهور : «من حفظ على أمّتي أربعين حديثا بعثه الله يوم القيامة فقيها عالما» (١) على حجّيّة الخبر ، لا يقصر عن الاستدلال عليها بهذه الآية (٢).

وكأنّ فيه إشارة إلى ضعف الاستدلال بها ؛ لأنّ الاستدلال بالحديث المذكور ضعيف جدّا ، كما سيجيء (٣) إن شاء الله عند ذكر الأخبار.

هذا ، ولكن ظاهر الرواية المتقدّمة (٤) عن علل الفضل يدفع هذا الإيراد. لكنّها من الآحاد ؛ فلا ينفع في صرف الآية عن ظاهرها في مسألة حجّيّة الآحاد. مع إمكان منع دلالتها على المدّعى ؛ لأنّ (٥) الغالب تعدّد من يخرج إلى الحجّ من كلّ صقع بحيث يكون الغالب حصول القطع من حكايتهم لحكم الله الواقعيّ عن الإمام عليه‌السلام ، وحينئذ فيجب

__________________

(١) انظر الوسائل ١٨ : ٦٦ ـ ٦٧ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٥٤ ، ٥٨ ، ٥٩ ، ٦٠ و ٦٢.

(٢) الأربعون حديثا : ٧١.

(٣) انظر الصفحة ٣٠٧.

(٤) في الصفحة ٢٨٠.

(٥) في (ت) ، (ص) ، (ظ) و (م) بدل «لأنّ» : «وأنّ».