درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۸۲: خبر واحد ۳۴

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

بالاخره آقا پا به پاي مشهور ما رفتیم جلو و این آیه را ثابت کردیم که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد، بنابر آن سه تفسیر، یعني با هر یکي از سه تفسیر مخصوصا تفسیر اول که خداي متعال مي‏فرماید یک عده ‏اي باید بروند نفر بکنند براي تفقه و بعد هم انذار بکنند، دیگران هم واجب است از این‏ها بپذیرند، و این دلیل مي‏شود بر حجیت خبر واحد، و اشکالي هم اگر وارد مي‏شد از ناحیه بعضي تفاسیر، آن اشکال را هم برطرف کردیم، و بعد بهتر از همه مؤیداتي از روایات آوردیم که حضرت هر جایي تحصیل علم را امر کردند حالا یا در مسائل فرعي یا در مسائل اصول اعتقاد مثل امامت، هر جایي تحصیل تفقه و امر به تحصیل علم کردند بلافاصله این آیه را دنبالش خواندند، خب این خیلي تفسیر گویایي است، که یعني امام علیه‏ السلام دارد الآن آیه را براي ما معنا مي‏کند که این آیه فقط مقصود نفر الي التّفقه است نه این که فقط نفر الي الجهاد باشد، اگر فقط نفر الي الجهاد بود، لتعین که نفر عمومي عنوان بشود، ولي ما مي‏بینیم یک نفر خاصي را از ما خواستند، از هر جمعیتي یک نفر دو نفر، این معلوم مي‏شود براي تفقه است و تفقه که واجب شد، انذار واجب مي‏شود، انذار که واجب شد غایت بر این غایت که وجوب حذر است، حذر هم بنا شد پذیرفتن عملي و فعلي باشد، نتیجتا حجیت خبر واحد ثابت مي‏شود، عرض کردم دیگر آن روایات خیلي مسئله را حل مي‏کند که هفت هشت‏ تایش را ایشان بیشتر نگفتند و الاّ بیش از این‏هاست که حضرت هر جایي دستور تفقه دادند دنبالش این آیه را خواندند، این کاملاً معنایش این است که این آیه براي نفر الي التفقه است و استدلال تمام مي‏شود،

ولي خود ایشان مي‏فرماید نه، ما بالاخره سه چهارتا اشکال داریم که عرض کردم اشکالات را همه را آقاي نائیني جواب مي‏دهند، اگر رفقا مراجعه کنند خیلي چیز گیرشان مي‏آید، حرفهاي خوبي دارند آقاي نائیني، ولي فعلاً حالا ما همین اشکال هاي ایشان را عرض مي‏کنیم، یعني ایرادهایي که ایشان دارند، دیگر جواب‌هایش را باشد در جاي خود. اولین ایراد ایشان را دیروز خواندیم، ایشان مي‏خواهد بگوید این آیه مجمل است، آن في الجمله یعني مجمل، به نظرم این کلمه را دیروز نگفتم فراموش کردم، قاعده مجمل مي‏دانید چیست، هر وقت گفتند این دلیل مجمل است، یعني باید قدر متيقن اش را بگیریم، حالا به این جا کاري نداریم، هر جایي به شما گفتند آقا این دلیل مجمل است، معنایش این است قاعده ‏اش این است که در مجمل باید أخذ به قدر متیقن بکني، ایشان مي‏فرماید این آیه مجمل است، چرا مجمل است، همین قدر بعد از انسلاخ لعلّ از آن معناي حقیقي، ما مي‏فهمیم که خداي متعال دوست دارد که اولاً یک عده‏ اي بروند تفقه کنند، این مطلوب پروردگار است، و آن متفقهاتشان را بروند نقل بکنند، این هم مطلوب پروردگار است، و آن دیگران هم بپذیرند، آن هم مطلوب پروردگار است، اما دیگر مجمل است که آیا بپذیرند عن علمٍ یعني علم پیدا کنند که این‏ها راست مي‏گویند و بپذیرند یا نه عن غیر علمٍ هم شد باشد، مشهور مي‏گویند مطلق است، ایشان مي‏گوید مجمل است، مشهور مي‏گویند مطلق است یعني چه، یعني حالا که پروردگار دوست دارد مردم بپذیرند، مطلقا بپذیرند، چه علم پیدا بکنند به صدق حرف این‏ها، همین قدر عادل باشد، اعم از این که علم به صدقشان پیدا بکنند یا نکنند، لذا چون مطلق مي‏دانند، آن وقت ادله را از حجیت خبر واحد مي‏گیرند، درست مي‏شود دیگر، معنایش این است که آن‏ها بپذیرند مطلقا، چه علم پیدا بکنند به صدق چه علم پیدا نکنند، اما روي قول ایشان دلیل مجمل است، همین قدر پروردگار دوست دارد این کار را که آن‏ها بپذیرند، قدر متیقنش چیست، بپذیرند إذا علم انهم صادقین، این قدر متیقنش است، غرض مجمل را در مقابل مطلق قرار بدهید، آن وقت ایراد ایشان خوب روشن مي‏شود، خلاصه آقا آیه ساکت است، آیه فقط مي‏گوید ما دوست داریم که عده ‏اي بروند تفقه کنند و بگویند و دوست داریم آن‏ها هم بپذیرند همین، دیگر آیا عن علمٍ بپذیرند یا عن غیر علمٍ بپذیرند آیه ساکت است و چون ساکت است مي‏شود مجمل و چون مي‏شود مجمل، باید قدر متیقنش را بگیریم، قدر متیقنش این است که بپذیرند إذا علم انهم صادقین، و الاّ اگر علم پیدا نکنند نه، خب پس بنابراین حجیت خبر واحد به هم خورد، چون حجیت خبر واحد معنایش چیست، معنایش این است که اگر یک عادلي ولو قولش هم علم نیاورد، براي شما اگر خبر آورد، شما باید بپذیري، این مدعاي ماست و آیه ساکت از این مدعا است، این ایراد اول،

۲

ایراد دوم مرحوم شیخ به استدلال به آیه نفر

و اما ایراد دوم که امروز مي‏خواهیم بخوانیم، خب این آیه اول ببینیم معنایش چیست، یک عده‏اي نفر که شد واجب به مقتضاي لولا، یک عده‏ اي واجب است بروند تفقه کنند، تفقه در چه، لیتفقّهوا في الدّین، در دین باید بروند تفقه کنند، این هم ضمیمه ‏اش بکنید، الفاظ براي معاني واقعیه وضع شده، این را دیگر عرض کردیم، اگر آیه مي‏گوید حرّمت علیکم الخمر یعني خمر واقعي، اگر دلیل مي‏گوید أکرم العالم یعني عالم واقعي، الفاظ همیشه یا اگر مي‏گویند به حساب طلاق بده در نزد عادل یعني عادل واقعي، الفاظ همیشه براي معاني واقعیه وضع شده، پس لیتفقّهوا في الدین یعني چه، لیتفقّهوا معالم الدین، که تعبیر کفایه همین معالم این است، ایشان به جاي معالم امور دارد، تعبیر معالم آقاي آخوند صفحه ۹۳ مراجعه بکنید، من دوست دارم رفقا این جاها را مي‏خوانند کنارش هم کفایه را بگذارند با عبارت‏هاي ایشان هم آشنا بشوند، پس لیتفقّهوا في الدین یعني لیتفقّهوا معالم الدین، معالم دین را یک عده‏اي بروند تفقه بکنند، آن قاعده را هم ضمیمه ‏اش بکنید که الفاظ وضع شده براي معاني واقعیه، یعني یک عده ‏اي باید بروند معالم واقعي دین را کسب بکنند، پس آیه معنایش این شد دیگر، با ضمیمه این مطلب، لیتفقّهوا في الدین یعني لیتفقّهوا معالم الدین، الفاظ هم که وضع شده براي معاني واقعیه، پس معناي آیه این مي‏شود، یک عده ‏اي باید کوچ بکنند و بروند معالم دین را کسب بکنند، بعد این معالم واقعیه را بروند براي دیگران بگویند و آن دیگران هم بدانند که این‏ها معالم واقعي دین است، پس ببینید ایراد دوم این است، یعني آن‏ها باید بدانند که این آقا معالم واقعي دین را دارد براي این‏ها بیان مي‏کند، و الاّ اگر احراز نکنند که این آقا معالم دین دارد مي‏گوید، خب شاید معالم بي ‏دیني دارد مي‏گوید، حالا یا خطائا براي این که آدم جاهلي است، یا نه منحرف است، آدم منحرفي است عن عمدٍ دارد غیر دین را به جاي دین مي‏گوید، علي کل حال باید این‏ها احراز بکنند، آن منذر، آن منذر بالفصل باید احراز بکند که این منذر بالکسر این دارد معالم واقعي دین را به او مي‏گوید، این را اگر احراز بکند، تصدیق این جا واجب است، مثل این که به شما مي‏گویند أکرم عالما، خب شما باید احراز بکني این آقا عالم است، أکرم عالما معنایش این است، من اگر به شما گفتم أکرم العلما، شما باید احراز بکني که این آقا عالم است تا تکلیف براي من بیاید، این جا هم همین جور، این آقایان منذرین باید احراز بکنند که این‏ها معالم واقعي دین را دارند بیان مي‏کنند، وقتي این احراز را کردند، آن وقت واجب است تصدیق بکنند، پس نتیجتا مي‏شود احراز مي‏شود علم، باید آن منذرین عالم باشند که این آقا دارد معالم واقعي دین را مي‏گوید و این ربطي به حجیت خبر واحد ندارد، حجیت خبر واحد منوط به این که چه احراز بکني این آقا راست مي‏گوید یا دروغ مي‏گوید، زراره، زراره که دیگر حجیت عدالتش مسلم است، هر چه به شما گفت شما بپذیر، راجع به عَمري امام دهم فرمود فما أدَّی إلیک عنّی فعنّی یؤدی، این عمر ثقه است، هر چه از ما گفت ما گفتیم، یعني دیگر شما لازم نیست ببینید حرفش مطابق با واقع است یا نه، اما آیه آن جوري نیست، آیه به ما مي‏گوید مردم باید بدانند که این آقا دارد احراز معالم واقعي دین را مي‏کند تا تصدیق و پذیرفتن واجب باشد، تا موقعي که این احراز را نکردند واجب نیست، پس این هم ایراد دوم امروزمان.

الثاني أنّ التفقه الواجب هو معرفة الامور الواقعیه، این نفي الاّها در کتاب‏ها هِي عبارت را مشکل‏تر مي‏کند، لیس الاّیش را بگذارید کنار، تفقهي که در آیه واجب کرده چیست، معرفت امور واقعیه مِن الدین، این امور همان معالمي است که آقاي آخوند مي‏فرماید، یعني تفقهي که آیه بر ما واجب مي‏کند چیست، معرفت معالم دین، آن وقت آن قاعده را هم ضمیمه ‏اش بکنید که الفاظ وضع شده براي معاني واقعیه، پس معناي آیه چه مي‏شود، لیتفقّهوا، یعني یک عده باید معرفت پیدا بکنند به معالم واقعي دین، آن امور مي‏شود همان معالم، واقعي دین هم به خاطر آن قاعده، پس آیه به مقتضاي وجوب نفر براي ما واجب مي‏کند معرفت معالم واقعیه دین را، خب حالا من رفتم یاد گرفتم معالم واقعي دین را من رفتم کسب کردم، همین را باید انذار بکنم، لذا مي‏فرماید فالإنذار الواجب، حالا هم که انذار واجب است، انذار چه، بهذه الامور، یعني انذار به همان معالم دیني که واقعا کسب کرده و تفقه کرده در آن‏ها، همان معالم واقعیه‏اي که تفقه کرد آن‏ها را، آن‏ها را باید انذار بکند به دیگران، اِخبار بکند، آن وقت نتیجتا حذري که واجب است، چه حذري واجب است، آن‏ها هم بدانند که این آقا دارد معالم واقعي دین را مي‏گوید، ببینید این‏ها هیچ کدام ربطي به حجیت خبر واحد ندارد، چون حجیت خبر واحد این است، این آقاي زراره هر چي گفت شما بپذیر، دیگر لازم نیست احراز بکني، آیا این حرف واقعي دین است، یا حرف واقعي، این‏ها را اصلاً، مدعاي ما این است که خبر زراره حجت است بدون احراز، هر چه زراره گفت دربست شما بپذیر، خب آیه این را نمي‏گوید، آیه مي‏گوید باید یک عده بروند معالم واقعي دین را کسب بکنند، بعد بیایند همین‏ها را انذار بکنند، آن منذرین هم باید حذر بکنند، یعني تخوّف عملي، آن برود بگوید، این‏ها هم عملاً بپذیرند فالحذر في ما لا یجب الاّ عقیب الإنذار بها، حذر هم که بر آن‏ها واجب است، عقیب انذار بها، یعني همان به حساب معالم واقعي دین را باید بدانند تا حذر بکنند، تا بپذیرند، آنوقت نتیجه چه مي‏شود، فإذا لم یعرف المنذَر، اگر منذَر نداند که این انذار این منذِر مربوط به معالم واقعي دین است، اگر این را احراز نکرد، واجب نیست تصدیق بکند، عرض کردم مثل این که به شما مي‏گویند أکرم عالما، خب این أکرم عالما شما باید احراز بکني که این آقا عالم است تا اکرامش بر شما واجب باشد، این جا هم همین جور، وقتي مي‏گویند بپذیر آن آقا انذار آن آقا را، باید بگوییم بپذیریم آن انذار را اگر بدانیم که انذار مربوط به معالم واقعي دین است، پس اگر منذَر احراز نکند، نشناسد که انذار هل هو وقع بالامور الدینیة الواقعیه، اگر احراز نکند که این انذاري که این آقا دارد مي‏کند مربوط به معالم واقعي دین است، نمي‏داند این جور است، أو غیرها، یا غیر معالم دین آن آقا دارد انذار مي‏کند، حالا یا از روي خطا و جهالت یا از روي این که یک آدم منحرفي است، احتمال مي‏دهم عمدا دارد ما را به حساب به غیر دین ارجاع مي‏دهد، این نمي‏داند که آیا این الآن انذار به امور واقعیه دین است، یا انذار به غیر امور واقعیه است، حالا یا خطئا دارد انذار به غیر دین مي‏کند یا نه آدم منحرفي است تعمّدا مِن المنذِر بالکسر، این لم یجب جواب إذا است، إذا لم یعرف المنذَر که این آقاي منذِر دارد دین را و معالم واقعي دین را مي‏گوید یا نه، لم یجب الحذر حینئذٍ، حذر واجب نیست،

اشکال شما چیست آقا،

نه دیگر آخر ما این را نمي‏خواهیم بگوییم دیگر، ما مي‏خواهیم بگوییم زراره هر چه مي‏گوید شما قبول کن، مي‏گوید آیه یک چیز مي‏گوید، ما یک چیز دیگر داریم مي‏گوییم، ما مي‏خواهیم بگوییم زراره هر چه گفت بپذیر، نمي‏خواهد احراز کني، آیه مي‏گوید باید احراز کني، پس به درد استدلال نمي‏خورد، ایشان همین را مي‏خواهد بگوید، مي‏گوید آیه با مدعاي ما فرق دارد، مدعاي ما چیست، حجیت خبر واحد، هر چه زراره گفت بپذیر، نمي‏خواهد احراز بکني، ولي آیه این را نمي‏گوید، آیه مي‏گوید اگر مي‏خواهي خبر زراره ‏ها را بپذیري، باید احراز بکني، پس معلوم است این دلالت ندارد. نه دیگر احراز باید بکنیم یقینا، عرض کردیم خلاصه ما که مي‏گوییم خبر واحد، ما بعدا مي‏خوانیم این‏ها را، ما خبر واحد را حجت مي‏دانیم احراز هم نمي‏خواهد، همین قدر که زراره شناخته شده براي شما یک خبري آورد، شما قبول بکن، ولو احتمال هم بدهید غیر دین است. آن عدالت را که باید اضافه بکني با آن کاري نداریم، غیر علمي ‏اش را داریم مي‏گوییم، یک خبر زراره، من گفتم دیگر زراره که عادل است، مقصود ما این است که ادله را هم بعدا ما ثابت مي‏کنیم، ما این‏ها را همه را قبول داریم از راه اخبار، مي‏گوییم آقا زراره هر چه گفت، شما ولو احراز هم نکني دین است، بپذیر، ما مدعایمان این است، آیه این را نمي‏گوید، آیه مي‏گوید باید احراز بکني که این امر دیني است تا آن موقع پذیرفتنش واجب باشد، پس ربطي به کار ما ندارد، ما مي‏خواهیم یک چیز دیگري ثابت بکنیم، آیه یک چیز دیگري را مي‏خواهد ثابت بکند، ایشان مي‏فرماید لم یجب الحذز، پس ظاهر آیه این است، آن آقایان منذرین باید احراز بکنند که این آقاي منذر دارد معالم واقعي دین را احراز مي‏کند، آیه این را مي‏گوید، اگر احراز نکند، پس قبولش واجب نیست، و حال این که مدعاي ما این است که اگر یک عادلي مثل زراره ما خبر داد، شما احراز هم نکني که این واقعا دین است، لازم نیست احراز بکني، باید از او بپذیري، مدعاي ما یک چیزي است، مدعاي ما پذیرفتن است ولو احراز نکني، آیه چه مي‏گوید، آیه مي‏گوید باید بپذیري، یعني باید احراز بکني تا پذیرفتن واجب باشد، فانحصر پس منحصر مي‏شود طبق آیه، یعني آیه را با این جوري که ما داریم، عرض کردم این‏ها درست نیست ایشان دارند مي‏گویند، این که مي‏گویم به آقاي نائیني مراجعه کنید تمام کلمه کلمه حرف‏هاي ایشان را آقاي نائیني رد مي‏کند، ولي ایشان این را مي‏خواهند بگویند، ایشان مي‏خواهند بگویند مطلوب ما چیست از حجیت خبر واحد، این است که عادل هر چه گفت بپذیر ولو این که احتمال هم بدهي بي دیني است، زراره شناخته شده ولو احتمال هم بدهي خلاف واقع دارد مي‏گوید، شما بپذیر، این مدعاي ماست، آیه این را نمي‏گوید، آیه مي‏گوید باید این کساني که احراز کردند حرف این آقا معالم دین است، آن موقع واجب است بپذیرند، پس این آیه ربطي به کار ما اصلاً ندارد، فانحصر پس این آیه منحصر مي‏کند وجوب حذر را به کجا، به آن جایي که عَلِمَ المنذَر صدق المنذِر، آیه آن جا را حجت مي‏کند که باید منذَر بداند منذِر صادق است، در این انذار به احکام واقعیه.

سوال

ایشان مي‏گوید مجمل است دیگر همین، عرض کردم این را دیروز فراموش کردم همین، البته امروزي مجمل نیست، ایشان مي‏گوید آیه دارد با ما حرف مي‏زند، اجمال مال دیروز است، ایشان مي‏گوید بابا آیه به ما دستور مي‏دهد بروید معالم واقعي دین را کسب بکنید، همان هم بروید انذار بکنید، ظاهرش این است که آن‏ها هم بدانند این دین واقعي است تا این که قبول بکنند و الاّ اگر احراز نکنند قبولش لازم نیست، عرض کردم دوباره تکرار مي‏کنم، این حرفها باطل است، یعني حرف‏هایي که ایشان دارد مي‏زنند درست نیست، من دیروز عرض کردم، گفتم اشکالي به ذهن آقایان مي‏آید اشکال نکنند، تمام حرف‏هاي ایشان اشکال دارد، این ادعاهایي که ایشان هم اشکال دیروز هم جواب دیروز هم جواب الآن هم جوابي که بعدا، تمام این‏ها را آقاي نائیني جواب دادند، ما حرف‏هاي ایشان را داریم نقل مي‏کنیم، درست است یا نادرست است کاري نداشته باشیم، ایشان مي‏فرماید آیه معنایش این است، آیه دارد با ما حرف مي‏زند، مي‏گوید تفقّهوا في الدین، یعني چه، یعني معالم واقعي دین را برویم بدست بیاوریم، همان معالم واقعي را هم بروید بگویید، آن‏ها هم اگر بخواهند بپذیرند باید بدانند معالم واقعي دین است، و الاّ اگر ندانند لازم نیست، این حرف‏هاي ایشان است، عرض کردم ناتمام هم هست حرف ایشان، با توجه حتما به کلمات آقاي نائیني یعني جاي دیگر مراجعه نکنید، آن جا خوب حرف‏هاي ایشان را اول نقل مي‏کند، یعني یک یک اشکال‏ هایي که ما داریم مي‏خوانیم، اول آقاي نائیني با آن بیان رسائي که مقرّر ایشان دارد، خوب مطالب را نقل مي‏کند که شیخ مي‏خواهد این را بگوید، بعد شروع مي‏کند به رد کردن، شما اصلاً اثباتا و نفیا مقید بشوید، آیه نفر را پیدا کنید دیگر پیداکردنش که دیگر کاري ندارد، فوائدالاصول تقریرات درس آقاي نائیني است، بحث حجیت خبر واحد، آیه نفر را بیاورید، ایشان شروع مي‏کند، مي‏گوید شیخ این جور مي‏فرماید از خود شیخ بهتر توضیح مي‏دهد، یعني حرف‏هایي که شیخ اشکال مي‏کند، بهتر از خود شیخ توضیح مي‏دهد، بعد شروع مي‏کند به رد کردن، ایشان آن جا را مراجعه بفرمایید ما دیگر نباید خیلي معطل شویم، ما داریم حرف‏هاي ایشان را مي‏خوانیم، ایشان مي‏گوید آیه دارد با ما حرف مي‏زند، دیروزي آیه ساکت بود، قدر متیقنش را باید مي‏گرفتیم، ولي امروز آیه دارد با ما حرف مي‏زند، مي‏گوید این تفقّهوا یعني معالم واقعیه دین و معالم واقعي دین را باید بروند بگویند، مردم هم باید حذر بکنند بپذیرند، یعني اگر بدانند معالم واقعیه دین است، لذا اگر نفهمند واجب نیست، لم یجب قبول فنحصر، پس منحصر مي‏شود طبق آیه وجوب حذر، یعني قبول کردن قول منذِر، به کجا منحصر مي‏شود، آن جایي که عَلِم المنذَر صدق المنذِر في انذاره بالاحکام الواقعیة، یک دو سه ‏تا هم ایشان نظیر مي‏آورد، مثلاً این جوري، اگر شما به یک کسي گفتي آقا اوامر مرا برو به فلاني بگو شاید امتثال کند، خب این یعني چي، یعني برو بگو اوامر من را که او بداند این اوامر من است که امتثال بکند، با این کلمه نمي‏خواهد الآن این جمله نمي‏خواهد حجیت قول این آقا را ثابت بکند، برو اوامر مرا به فلاني برسان که او بداند اوامر مال من است لعلّه امتثل شاید انتصال بکند، ایشان مي‏گوید هو این ما نحن في نظیر قول قائلي است که أخبر به یک کسي مي‏گوید به فلاني خبر بده اوامر من را، لعلّه یمتثلها، نه این که فلاني بگویي برو اوامر مرا بگو، او هم واجب است بپذیرد، نه برو اوامر من را بگو که این‏ها اوامر من است، او هم یقین بکند که این‏ها اوامر من است لعلّه یمتثلها، آیه هم همین است، خلاصه آیه نمي‏خواهد قول این منذِر را حجت بکند، همه حرف ایشان این است، آیه دلالت ندارد که منذِر قولش براي منذرین حجت است چه علم بیاورد چه نیاورد، نه، مي‏گوید منذَرین بروند بگویند، آن‏ها هم شاید برایشان علم حاصل بشود که انذار این آقا درست است آن موقع پذیرفتن واجب است، این یک شاهد. دوتاي دیگر هم با تنذیر ایشان مي‏آورد، فهذه الآیه نظیر امر به نقل روایات، ما یک روایاتش را بعدا آقا مي‏خوانیم، حالا یکي دوتایش را الآن یادم هست، حضرت مي‏فرمایند حدّثوا کلامنا، حرف‏هاي ما را بروید به شیعیان ما برسانید، دهان به دهان، آن روزها که این وسائل تبلیغاتي که نبوده که، دهان به دهان، سینه به سینه بروید حرف‏هاي ما را به شیعیان برسانید، چرا، فإنّ مَن عَرِفَ محاسنَ کلامنا، یک همچین مضموني، مَن عَرِفَ محاسنَ کلامنا إتّبعونا، اگر شیعیان ما محاسن و حُسن کلمات ما را بفهمند حتما تبعیت مي‏کنند، در یک روایت دیگر حضرت فرمودند که یک زماني هرج و مرجي خواهد شد که هیچ چیز کالّیل المُظلم، شما پناه ببرید به روایات ما، این گفتار ما را در خودتان پخش بکنید، بثِّ علمک في بني عمِّک، جمله‏اش این است، پخش بکنید علوم ما را در بین أعمام و بني أعمام خودتان پخش بکنید، چون یک روزي یک هرج و مرجي به حساب این‏ها را همه را به دردتان مي‏خورد، خب حالا حضرت چه کار مي‏خواهد بکند، حضرت مي‏خواهد قول این ناشرین را حجت بکند، یعني هر کس نشر کرد، نقل کرد به اسم ما یک حرفي زد مردم باید بپذیرند، نه، باید بدانند که حرف ما را دارد نشر مي‏کند، بدانند که حرف ما را دارد نقل مي‏کند، آیه هم همین است، خلاصه این آیه این دستور حضرت یا آیه نَفر نمي‏خواهد بگوید قول منذرین قول ناقلین قول ناشرین براي دیگران حجت است، نه، آن‏ها بروند بگویند، آن‏ها بدانند که این نشر کلمات ما است، آن موقع بپذیرند یا بعضي از روایات دارد که أظهر الحق لنّاس، تبلیغ بکنید اظهار بکنید حق را براي مردم، خب نه این که حضرت مي‏خواهد بگوید قول مظهرین حق حجت است، یعني هر کسي آمد اظهار حق کرد، قولشان را بپذیرید، یعني شما اظهار حق را بکنید، حق را برسانید، آن‏ها هم بدانند حق است تا واجب باشد قبول بکنند، خلاصه ایشان مي‏فرماید آیه با آن روایت با آن مثال، هیچ کدام این‏ها ضابطه حجیت خبر واحد نیست، ضابطه حجیت خبر منذر و مظهر و ناشر نیست، بلکه شما بروید بگویید آن‏ها بدانند این مظهر بدانند منذر بدانند این ناشر و ناقل که مطالب حق را دارند اظهار مي‏کنند تا آن‏ها بپذیرند، لذا تنذیر مثالي آورد، یک دانه هم تنذیر روایتي، این آیه نذیر است، آن جایي است که حضرت امر مي‏کند به نقل روایات، مي‏گویند بروید روایات ما را نقل بکنید تا این که مردم یک روزي به دردشان بخورد، فإنّ المقصود مِن هذا الکلام، یعني حضرت که دارند مي‏گویند بروید نقل بکنید حرف‏هاي ما را، مقصود چیست، مقصود از عمل، لیس و الاّیش را بگذارید کنار، مقصود عمل به امور واقعیه است، یعني مردم باید به این امور واقعیه دین عمل بکنند، نمي‏خواهد حضرت بگوید واجب است تصدیق این منذر، یا این در آن روایات مقصود حضرت، یا در آیه مقصود پروردگار، مقصود این نیست که بخواهد تصدیق بکند، بگوید واجب است تصدیق این آقایي که نقل کرده في ما یحکي، یعني هر چه حکایت کرد بپذیریم، ولو لم یعلم مطابقته للواقع نه این جوري نیست، این‏ها بروند بگویند، مردم هم بدانند حرف این‏ها مطابق با واقع است تا عمل بکنند، خب چه ربطي به کار ما دارد، ما مي‏خواهیم بگوییم خبر واحد زراره حجت است ولو شما علم هم نداشته باشید به مطابقه واقع، و لا یعدُّ هذا، یعني این امر به نقل، این امر به نقلي که حضرت کردند، این ضابطه نیست براي وجوب عمل به خبر ظني صادر از مخاطب في امرٍ کذایي، امر کذایي همین که حضرت امر کردند بروید کلمات ما را نقل بکنید، حضرت با این جمله نمي‏خواهد قول این ناقلین، قول این ناشرین را حجت کند براي آن‏ها که آن‏ها ظن هم دارند، علم هم ندارند باید از این مخاطب بپذیرند، نه این معنایش نیست، دوباره باز یک نظیر دیگر، و نظیره، نظیرها بود بهتر بود، یعني نظیر آیه نَفر، حالا چون مذکر است به انذار برگردانیم، باز نظیر انذار در آیه جمیع آن روایاتي است که ما وُرِدَ، ما یک روایاتي داریم که حضرت دستور مي‏دهند حق را بیان کنید بین الحق بلّغ الحق أظهر الحق از این دستورها ما در روایات داریم، ایشان مي‏فرماید این آیه نظیر آن جاست که حضرت دستور مي‏دهند تبلیغ بکنید حق را، بیان بکنید حق را إلیهم براي مردم، خب حضرت نمي‏خواهد با این جمله بگوید هر کس آمد به نام حق، یک بیاني داشت، مردم باید بپذیرند ولو ندانند مطابق با واقع است، نه، مرحوم مي‏فرمایند که شما هم بروید بگویید مردم بدانند شما حق را اظهار کردید، آن وقت عمل بکنند و هدایت بشوند، المقصود منهم، مقصود از این امر حضرت این است که مردم هدایت بشوند به حق واقعي، این مقصود حضرت است، لا إنشاء حکم ظاهري لهم، نمي‏خواهد حضرت حکم ظاهري براي مردم انشاء کند بقبول کلّ ما یخبرون به، حضرت با این جملات نمي‏خواهد بگوید بر مردم واجب است هر کس به عنوان حق چیزي آمد ظاهر کرد گفت این حق است بر مردم واجب است بپذیرند، نه، حضرت در این مقام نیست که بیاید انشاء حکم ظاهري یعني بگوید یجب القبول، مقصود حضرت این نیست که بیاید یک حکم ظاهري براي مردم جعل بکند که اي مردم یجب قبول کلّ ما یخبرون به، نه اینطور نیست، و إن لم یعلم مطابقته للواقع، معنایش این نیست که اگر ولو نمي‏دانید هم که مطابق با واقع باید بپذیرید، مقصود این نیست،

۳

تفاوت ایراد اول و دوم

ثمّ، تا این جا دوتا ایراد خواندیم، حالا فرق ایراد دیروز را با امروز ایشان مي‏خواهد بگوید، ایشان مي‏گوید ایراد دیروزي مبني بر ساکت است، سکوت است، ایراد امروزي مربوط به نطق است، ببینید دیروز ما گفتیم محبوب پروردگار است که یک عده‏ اي تفقه کنند بروند بگویند و محبوب پروردگار است که قبول بکنند، دیگر ساکت است که چه جوري قبول بکنند، آیا عن علمٍ قبول بکنند یا تعبّدا قبول بکنند، آیه ساکت بود، پس نتیجه ایراد دیروزي چه بود، سکوت آیه یعني اجمال، یعني آیه همین قدر مي‏گوید ما دوست داریم یک عده ‏اي بروند تفقه کنند، آن‏ها هم بپذیرند، اما حالا چه جوري بپذیرند، آیه ساکت است، یعني مجمل است، حالا که ساکت است و مجمل است باید قدر متیقنش را بگیرید، اما بر خلاف ایراد امروزي ساکت نیست، ناطق است، یعني آیه مي‏گوید باید یک عده بروند معالم واقعي دین را کسب بکنند، بعد بروند بگویند، آن‏ها هم باید بدانند که این معالم واقعي، دیدید دقت کردید فرق را، دیروزي ایراد دیروزي نتیجه‏ اش سکوت آیه بود، یعني آیه ساکت بود که مردم چه جوري بپذیرند، اما ایراد امروزي ناطق است آیه، یعني به ما دستور مي‏دهد که باید شما بدانید که این‏ها دین واقعي را، معالم دین واقعي را دارند ابلاغ مي‏کنند بر شما لازم است قبولش

ثمّ، فرق بین ایراد امروزي و ایراد دیروزي این است، أنّ هذا الایراد، ایراد امروزي مبني علي أنّ الآیه ناطق همان خط بعد ایراد دیروزي مبني علي الآیه أنّه ساکت، آیه امروز روي ایرادي که امروز کردیم آیه دارد با ما حرف مي‏زند، مي‏گوید چه، مي‏گوید آیه اختصاص دارد، مقصود متکلم یعني پروردگار یعني آیه نَفر که خداي متعال دارد حرف مي‏زند که مي‏فرماید من دوست دارم مردم قبول بکنند اختصاص دارد به حذر از امور واقعیه، یعني باید مردم بترسند موقعي که بدانند این امر واقعي را دارد انذار مي‏کند، آن وقت لازمه‏اش چیست، المستلزم لعدم وجوب الحذر الاّ بعد احراز کون الانذار متعلّقا بالحکم الواقعي، یعني آیه کاملاً دارد با ما حرف مي‏زند، دوباره آیه را عرض مي‏کنم، آیه مي‏گوید تفقه کن در دین، تفقه در دین یعني چه، یعني تفقه معالم واقعیه دین، خب بعد همین تفقه معالم واقعي دین را بروند بگویند، شاید آن‏ها بپذیرند، چه جوري بپذیرند، بدانند که این تفقه معالم واقعي دین است، نه این که همین جوري بپذیرند، پس کأنّ آیه دارد با ما حرف مي‏زند، مي‏گوید اختصاص دارد مقصود خداي متعال که مي‏گوید حذر واجب است، یعني حذر از امور واقعیه واجب است، آن وقت لازمه‏ اش چیست، لازمه ‏اش این است که واجب نیست حذر الاّ بعد از این که یقین کنند که انذار این آقا متعلق به حکم واقعي است، پس روي ایراد امروز آیه دارد با ما حرف مي‏زند، مي‏گوید قبولي عن علمٍ، اما ایراد دیروز، آن مبني بر سکوت آیه است، گفتیم آیه مي‏گوید مطلوب پروردگار را پذیرفتند، اما چه جور پذیرفتني، آیا عن علمٍ یا عن تعبّدٍ آیه ساکت است، لذا چون ساکت است چون مجمل است، قدر متیقنش این است که عن علمٍ بپذیرند، ایراد دیروز مبني است بر سکوت آیه، یعني آیه متعرض بر این نیست که آن حذر واجب علي الاطلاق است یا به شرط حصول علم است، بنابراین ما از سکوت آیه آن قدر متیقن را مي‏گیریم، نتیجتا آقا تا این جا دوتا ایراد کردیم که این آیه اطلاق ندارد اجمال دارد، قدر متیقنش را باید بگیریم این ایراد دیروز، ایراد امروز هم مي‏گوییم چون آیه مي‏گوید تفقه معالم واقعیه دین واجب است، مردم هم باید بدانند که این معالم واقعیه دین است تا پذیرفتن واجب باشد و الاّ اگر ندانند لازم نیست قبول بکنند.

۴

ایراد سوم مرحوم شیخ به استدلال به آیه نفر

الثّالث، وارد ایراد سوم بشویم لو سلّمنا، این ایراد آقا خلاصه‏اش این است که دلیل أخصّ از مدعا است، مکرر عرض کردیم همیشه دلیل باید مساوي با مدعا باشد، مدعاي ما چیست، مدعاي ما این است که اگر یک عادلي خبر آورد تصدیقش واجب است، این مدعاي ماست، کي این دلیل مساوي با مدعا است، اگر آیه این جوري بود، لیخبروا قومهم لعلّهم یصدّقون، اگر آیه این جوري بود خوب مدعاي ما را ثابت مي‏کرد، مدعاي ما چیست، مدعاي ما تصدیق خبر عادل است، این مدعاي ماست، کي این آیه مدعاي ما را مي‏رساند، اگر این جوري بود به جاي لینذروا قومهم لعلّهم یحذرون اگر این جوري آیه نازل مي‏شد، یک عده ‏اي بروند تفقه کنند لیخبروا قومهم لعلّهم یصدّقون، اگر آیه این جوري نازل مي‏شد، کاملاً مساوي با مدعاي ما بود، ولي آیه این جوري نیست، یخبروا ندارد ینذروا دارد، خیلي فرق دارد، ینذروا یعني خبرهاي ترسناک، پس ما مدعایمان چیست، اعم است، ما مي‏خواهیم بگوییم عادل اگر خبر داد، چه خبرهاي ترسناک، چه خبرهاي غیر ترسناک حجت است، مدعاي ما عام است، آیه چه را ثابت مي‏کند، خبرهاي ترسناک را، اگر مي‏گفت لیخبروا خوب بود، یعني دلیل ما مساوي با مدعا بود، ولي لیخبروا ندارد، لینذروا دارد، انذار در مفهومش تخویف خوابیده، یعني لینذروا لیخبروا خبرهاي ترسناک، پس آیه خبرهاي ترسناک را براي ما حجت مي‏کند و مي‏گوید قبول بکنید و رواة که آدم را نمي‏ترسانند که، رواة مي‏گویند آن واجب است آن حرام است آن مکروه است آن مستحب است آن مباح است، پس نتیجتا رواة ترساننده نیستند و آیه فقط خبرهاي ترسانندگان را حجت مي‏کند، ترسانندگان که هستند، وعّاظ، مرشدین، وعّاظ نسبت به متّعظین، مرشدین نسبت به مسترشدین، این‏ها هستند که مردم را مي‏ترسانند، مي‏روند روي منبر مي‏گویند مَن ترک الصّلاة متعمّدا فقد کفر، مَن أکلّ الرّبا درهما، کسي یک درهم ربا بخورد مثل هفتاد زناي با مادر است در خانه، این‏ها یعني آیه قول این‏ها را حجت مي‏کند، یعني این آقاي واعظ عادل اگر چیزي از ما گفت مردم بپذیرند، ربطي به زراره ندارد، کي زراره ما را مي‏ترساند، زراره مي‏گوید قال الصادق فلان کار مستحب است، غسل جمعه مستحب است، نماز جمعه واجب است، عرق جنب از حرام نجس است، کي زراره آدم را مي‏ترساند، پس نتیجتا مي‏شود اخصّ از مدعا، یا مرشدین، مرشدین با یک مشت جاهل طرف دور خودش جمع مي‏کند به آن‏ها مي‏گوید قبري هست قیامتي هست، ارشاد جهّال مي‏کند، پس آیه نَفر چه خبرهایي را حجت مي‏کند، خبرهاي ترسناک را، خبرهاي ترسناک مال کیست، مال وعّاظ و مرشدین، و اما زراره‏‌ها که نمي‏ترسانند خبرشان حجت نیست.

سوال... یعني ترس ضمني دارد، غرض این اشکالي است که به ایشان وارد است، آقاي نائیني این مطلب را دارد، ایشان مي‏گویند خیلي خب، آیه خبرهاي منذرین را حجت مي‏کند، خب زراره هم خبرهاي ترسناک مي‏دهد، وقتي خبر مي‏آورد فلان چیز واجب است یعني چه، یعني اگر عمل نکني عقوبت مي‏شوي، علي کل حال عرض کردم این اشکال‏ها به ایشان وارد است، در ذهن رفقا هم هر چه اشکال مي‏آید، به کلمات آقاي نائیني مراجعه بکنید انشاءاللّه اشکالتان حل مي‏شود، ایراد سومي ما، لو سلَّمنا، حالا بر فرض هم قبول کردیم باشد، بگوییم آیه دلالت دارد بر وجوب حذر مطلقا، مثل مشهور، یعني بگوییم آقا خداي متعال مي‏گوید اگر خبري آمد، باید شما مطلقا بپذیرید اگر عادل بود، اعم از این که یقین بکنیم یا نکنیم، آیه دلالت بکند بر وجوب حذر مطلقا عند انذار المنذرین، مطلقا یعني چه، یعني ولو لم یفید العلم، ولو مفید علم هم نباشد بپذیریم، لکن چه خبرهایي را باید بپذیریم، خبرهاي ترسناک را، آیه خبرهاي ترسناک را مي‏گوید اگر یک عادلي به شما خبر داد باید بپذیرید لذا ایشان مي‏فرماید لا یدلّ علي وجوب العمل بالخبر مِن حیث إنّه خبر، اگر آیه این جوري بود، لیخبروا قومهم لعلّهم یصدّقون، آن وقت خوب بود، معنایش این است که خبر به ما هو خبر، ولي آیه که لیخبروا ندارد لینذروا دارد، در مفهوم انذار تخویف خوابیده، یعني خبرهاي ترسناک، آیه دلالت ندارد بر وجوب عمل به خبر، مِن حیث إنّه خبر چون لیخبروا در آن نیست، بلکه لینذروا است، و انذار هو الابلاغ مع التخویف، انذار یعني رساندن با ترس، فإنشاء التخویف مأخوذٌ في الانذار، یعني ترساندن در انذار خوابیده، فیه یعني في الانذار، اصلاً در مفهوم انذار تخویف خلاصه تعویه شده، و الحذر هو التّخوّف، خب آن تخویف کرد، شما هم واجب است حذر بکنید، یعني تخوف عملي بکنید، الحاصل عقیب هذا التخویف، یعني آن آقا که تخویف کرد، یعني خبرهاي ترسناک داد، بر شما هم تخوف واجب است، این الدّاعي صفت تخوف است، تخوف چیست، تخوفي که داعي مي‏شود، یعني اگر شما بترسید از حرف ترساننده او بترسي، قهرا عمل مي‏کني بمقتضاه فعلاً، یعني به مقتضاي آن تخویف عمل مي‏کني فعلاً، یعني نه قلبا، چون روز اول هم عرض کردیم آن باید آن تخویفي که مي‏گوییم تخویف فعلي، فعلي همان عملي است، یعني به مقتضاي آن تخویف عملاً باید عمل کنید، یعني اگر شما را ترساند گفت فلان کار حرام است شما فعلاً و عملاً باید قولش را بپذیري، خب پس آیه چه شد، خبرهاي ترسناک، بحث ما کجاست، خبر به ما هو خبر، لذا ایشان مي‏گوید و مِن المعلوم این که التخویف لا یجب الاّ علي الوعّاظ، پس آیه خبرهاي ترسناک را حجت مي‏کند، خب چه کساني مي‏ترسانند مردم را، وعّاظ، چه کساني را مي‏ترسانند، متّعظین، دیگر کي مردم را مي‏ترساند، مرشد، نسبت به کي، نسبت به مسترشدین، آیه نَفر خبر وعّاظ و مرشدین را حجت مي‏کند، در مقام ایعاد، ایعاد یعني انذار، یعني وعّاظ هستند که مي‏آیند انذار مي‏کنند مردم را بر اموري که یعلم المخاطبون، فرق واعظ و مرشد را بدانید، مرشد آقا با جهّال طرف است، یعني چند نفر را دور خودش جمع کرده هیچ چیز بلد نیستند، آن وقت به این‏ها چیز یاد مي‏دهد، قبري هست قیامتي هست، نمازي هست چیزي هست، پس همیشه مرشد با جاهل طرف است، ولي بر خلاف واعظ که با عالم طرف است، این‏هایي که پاي منبر نشسته ‏اند همه‏شان مي‏دانند که نماز واجب است، همه‏شان مي‏دانند شراب حرام است، این دوباره تحذیر مي‏کند، انذار مي‏کند، لذا امر به معروف مي‏گویند مال همین است دیگر، امر به معروف با ارشاد فرق دارد، امر به معروف نسبت به علما است، یعني این آقایي که الآن عالم است مي‏داند شراب حرام است دارد شراب مي‏خورد، آن وقت من به او مي‏گویم شراب نخور، اما یک وقت کسي هست جاهل است و شراب مي‏خورد، من به او مي‏گویم شراب نخور، این اسمش ارشاد است، غرض اگر آدم با عالم حرف بزند، آن مطلبي که مي‏ترساند مي‏شود چي، آن جا اسمش مي‏شود به حساب امر به معروف و مي‏شود وعظ، آن جایي که جاهل است اسمش مي‏شود ارشاد، پس نتیجتا آیه خبرهاي ترسناک را حجت مي‏کند، و کیست که مردم را مي‏ترساند وعّاظ است در مقام انذار، انذار مي‏کند مردم را بر چه اموري، بر اموري که خود آن‏ها مي‏دانند، یعلم المخاطبون بحکم آن امور مِن الوجوب والحرمة، مثلاً چه کار مي‏کند، یوعد یعني ایعاد مي‏کند انذار مي‏کند بر شرب خمر، چه کساني را، آن کساني که خودشان مي‏دانند شرب خمر حرام است و مي‏دانند زنا حرام است و مي‏دانند ترک صلاة کفر مي‏آورد، مي‏دانند ربا حرام است، پس بنابراین آیه قول وعّاظ را براي متّعظین حجت مي‏کند، و همچنین علي المرشدین، حتي به وعّاظ است، دیگر از کساني که خبرشان ترسناک است آن مرشدین است که در مقام ارشاد جهّال، اصلاً نمي‏دانند نماز واجب است، خب این مي‏ترسانند آن‏ها را، مي‏گوید ربا حرام است، یک درهم ربا چنین و چنین، پس تخوف، خب پس ببینید این‏ها ترسانیدند، یعني واعظ ترساند بر متّعظ هم واجب است بپذیرد طبق آیه، مرشد ترساند مسترشد هم باید بپذیرد، و مِن المعلوم این که از بحث ما خارج است، بحث ما چیست، بحث ما در خبر به ما هو خبر است، ترس در آن باشد یا نباشد، پس بحث ما از عنوان واعظ و عنوان مرشد خارج است، نتیجتا آیه اصلاً شامل حجیت خبر بما هو خبر نمي‏شود، و مِن المعلوم این که تصدیق حاکي في ما یحکیه مِن لفظ الخبر که الّذي هو محلّ الکلام، اصلاً محل کلام ما این است، این محل کلام ما خارجٌ عن الأمرٍین، یعني محل کلام ما چیست راوي، و راوي نه جزء وعّاظ است و نه جزء مرشد، آیه قول وعّاظ و مرشدین را حجت مي‏کند، شامل خبر زراره ‏ها نمي‏شود، واقعا تعجب است، یک اشکالي که به ایشان وارد است، همین است که ایشان گفتند، خب بابا رواة هم ضمنا مي‏ترسانند، اگر آیه خبرهاي ترسناک را حجت مي‏کند، وقتي زراره مي‏آید مي‏گوید نماز جمعه واجب است، یعني چه، یعني اگر شما نخواني جهنم مي‏روي، پس آن هم دارد مي‏ترساند، این اولاً، و ثانیا آقاي شیخ مقصود ما ایجاب جزئي است، مگر فراموش کردید شما، ما در مقابل سلب کلي سید هستیم، سید مي‏فرماید یک دانه خبر عادل غیر علمي حجت نیست، مي‏گوییم چرا، تخویفي‏‌هایش حجت است، کافي است دیگر، عرض کردیم موجب جزئي، نقیض سالبه کلي، او مي‏گوید یک جا هم ما نداریم که خبر عادل غیر علمي حجت مي‏شود، مي‏گوییم چرا، خبر عادل غیر علمي ترسناک حجت است، همین بس است براي ما در مقابل سلب کلي، و از آن طرف سومین اشکال این که قول عدم به فحص هر کس که خبرهاي ترساننده را از عادل حجت بداند، خبرهاي غیر ترسناکش را هم حجت مي‏داند، غرض این سه تا اشکال به ایشان وارد است، انشاءاللّه به کلمات آقاي نائیني مراجعه بفرمایید.

فاتّفاقهم عذاب؟! ليس هذا يراد ، إنّما يراد الاختلاف في طلب العلم ، على ما قال الله عزّ وجلّ : ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» (١) ، الحديث منقول بالمعنى ولا يحضرني ألفاظه.

وجميع هذا هو السرّ في استدلال أصحابنا بالآية الشريفة على وجوب تحصيل العلم وكونه كفائيّا.

هذا غاية ما قيل أو يقال في توجيه الاستدلال بالآية الشريفة.

المناقشة في الاستدلال بهذه الآية من وجوه

لكنّ الإنصاف : عدم جواز الاستدلال بها من وجوه :

الأوّل : أنّه لا يستفاد من الكلام إلاّ مطلوبيّة الحذر عقيب الإنذار بما يتفقّهون في الجملة ، لكن ليس فيها إطلاق وجوب الحذر ، بل يمكن أن يتوقّف وجوبه على حصول العلم ، فالمعنى : لعلّه يحصل لهم العلم فيحذروا ، فالآية مسوقة لبيان مطلوبيّة الإنذار بما يتفقّهون ، ومطلوبيّة العمل من المنذرين بما انذروا ، وهذا لا ينافي اعتبار العلم في العمل ؛ ولهذا صحّ ذلك فيما يطلب فيه العلم.

فليس في هذه الآية تخصيص للأدلّة الناهية عن العمل بما لم يعلم ؛ ولذا استشهد الإمام ـ فيما سمعت من الأخبار المتقدّمة (٢) ـ على وجوب النفر في معرفة الإمام عليه‌السلام وإنذار النافرين للمتخلّفين ، مع أنّ الإمامة لا تثبت إلاّ بالعلم.

الثاني : أنّ التفقّه الواجب ليس إلاّ معرفة الامور الواقعيّة من الدين ، فالإنذار الواجب هو الإنذار بهذه الامور المتفقّه فيها ، فالحذر

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ١٠١ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٠.

(٢) في نفس هذه الصفحة والصفحتين السابقتين.

لا يجب إلاّ عقيب الإنذار بها ، فإذا لم يعرف المنذر ـ بالفتح ـ أنّ الإنذار هل وقع بالامور الدينيّة الواقعيّة أو بغيرها خطأ أو تعمّدا من المنذر ـ بالكسر ـ لم يجب الحذر حينئذ ، فانحصر وجوب الحذر فيما إذا علم المنذر صدق المنذر في إنذاره بالأحكام الواقعيّة ، فهو نظير قول القائل : أخبر فلانا بأوامري لعلّه يمتثلها (١).

فهذه الآية (٢) نظير ما ورد من الأمر (٣) بنقل الروايات (٤) ؛ فإنّ المقصود من هذا الكلام ليس إلاّ وجوب العمل بالامور الواقعيّة ، لا وجوب تصديقه فيما يحكي ولو (٥) لم يعلم مطابقته للواقع ، ولا يعدّ هذا ضابطا لوجوب العمل بالخبر الظنّيّ الصادر من المخاطب في الأمر الكذائيّ.

ونظيره : جميع ما ورد ، من بيان الحقّ للناس ووجوب تبليغه إليهم ؛ فإنّ المقصود منه اهتداء الناس إلى الحقّ الواقعيّ ، لا إنشاء حكم ظاهريّ لهم بقبول كلّ ما يخبرون به وإن لم يعلم مطابقته للواقع.

__________________

(١) في (ظ) و (م) بدل «بأوامري لعلّه يمتثلها» : «بكذا لعلّه يقبل منك».

(٢) في (ل) بدل «فهذه الآية» : «لأنّه».

(٣) يأتي بعضها في الصفحة ٣٠٨.

(٤) لم ترد «فهذه ـ إلى ـ الروايات» في (ظ) و (م) ، وفي (ص) كتب أنّها زائدة.

(٥) في (ظ) و (م) بدل «العمل بالامور ـ إلى ـ فيما يحكي ولو» : «قبول الخبر الكذائي بالخصوص لا قبول كلّ ما يخبر فلان بأنّه كذا وإن».

ثمّ الفرق بين هذا الإيراد وسابقه : أنّ هذا الإيراد مبنيّ على أنّ الآية ناطقة باختصاص مقصود المتكلّم بالحذر عن الامور الواقعيّة ، المستلزم لعدم وجوبه إلاّ بعد إحراز كون الإنذار متعلّقا بالحكم الواقعيّ ، وأمّا الإيراد الأوّل فهو مبنيّ على سكوت الآية عن التعرّض لكون الحذر واجبا على الإطلاق أو بشرط حصول العلم.

الثالث : لو سلّمنا دلالة الآية على وجوب الحذر مطلقا عند إنذار المنذر ولو لم يفد العلم ، لكن لا تدلّ على وجوب العمل بالخبر من حيث إنّه خبر ؛ لأنّ الإنذار هو الإبلاغ مع التخويف ، فإنشاء التخويف مأخوذ فيه ، والحذر هو التخوّف الحاصل عقيب هذا التخويف الداعي إلى العمل بمقتضاه فعلا ، ومن المعلوم أنّ التخويف لا يجب إلاّ على الوعّاظ في مقام الإيعاد على الامور التي يعلم المخاطبون بحكمها من الوجوب والحرمة ، كما يوعد على شرب الخمر وفعل الزنا وترك الصلاة ، أو (١) على المرشدين في مقام إرشاد الجهّال ، فالتخوّف لا يجب إلاّ على المتّعظ أو (٢) المسترشد ، ومن المعلوم أنّ تصديق الحاكي فيما يحكيه من لفظ الخبر الذي هو محلّ الكلام خارج عن الأمرين.

توضيح ذلك : أنّ المنذر إمّا أن ينذر ويخوّف على وجه الإفتاء ونقل ما هو مدلول الخبر باجتهاده ، وإمّا أن ينذر ويخوّف بلفظ الخبر حاكيا له عن الحجّة.

فالأوّل ، كأن يقول : «يا أيّها الناس اتّقوا الله في شرب العصير ؛

__________________

(١) في (ر) : «و».

(٢) في (ت) و (ظ) : «و».