درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۷۴: خبر واحد ۲۷

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه آخرین اشکالی که ملخصش هم این بود که دلیل اخص از مدعاست این بود که آیةنبأ خبر‌های مع الواسطه را نمی‌گیرد شیخ انصاری چی جواب فرمود؟ فرمود نه؛ هر یک هر یک آنها مستقل است الان به نظر ما چند تا خبر است؛ دنبال همدیگر است ولی هر کدام اینها از ما قبلی بی‌واسطه نقل کرده‌اند یعنی همانطوری که الان خبر شیخ طوسی یک موضوعی است، حکمش وجوب تصدیق است؛ خبر شیخ مفید هم آن هم یک موضوع علیحده است حکمش وجوب تصدیق است خبر مفید هم آن هم بک خبر علیحده است آن هم یک موضوع است حکمش وجوب تصدیق است این را شیخ دو سه روز قبل در رد آن آقا گفت؛ پس آن شیخ انصاری دیروز اعتراف کرد که هر یک هر یک آن خبرهای مع الواسطه موضوع صدق العادل اند یعنی وجوب تصدیق هریک هر یک آنها را می‌گیرد تین حکم آنهاست وآنها هم موضوع این هستند وقتی که این را گفت معنایش این است موضوعاً یعنی رتبه شان مقدم بر این است هر موضوعی نسبت به حکم رتبه‌اش مؤخر است پس شیخ انصاری کأنه در جواب آن آقا چی فرمود؟ فرمود اینها دانه دانه هر کدام یک موضوع علیحده هستند یک صدق العادل علیحده دارند خوب معنای این حرف چیست؟ یعنی هر یک هر یک از آنها رتبه شان از این حکم مقدم است طبق آن قانون که موضوع باید قبل از حکم بأشد این حرف شیخ. بعد یک نفر اشکال کرد که اینها که شما موضوع می‌دانید اینها مولود از این است ما از کجا فهمیدیم که مفید یک همچین حرفی زده است؟ به برکت وجوب تصدیق شیخ انصاری ما فهمیدیم مفید یک همچین حرفی را زده است پس خبر مفید یا صدوق یا ماقبلی‌ها همه مولود از این است شما میگویید آنها موضوع این است به اعتبار اینکه موضوع این است چنانچه شما می‌گویید پس باید رتبه‌اش مقدم بأشد وحال آنکه ما می‌بینیم مولود از این است یعنی این اگر نبود آنها پیدا نمی‌شدند به اعتبار ایکه موضوع است می‌شود مقدم به اعتبار اینکه مولود است رتبه‌اش می‌شود مؤخر نمیشود یک چیزی تقدم شیء بر خودش عقلاً محال است یک چیزی مقدم بشود یعنی خبر شیخ مفید مقدم است بر خبر شیخ مفید؛ معنایش این می‌شود ایشان جواب دادند؛ محال است دیگر؛ دورمحال است محال عقلی هم هست ایشان می‌فرماید اگر محال غقلی هست پس آن دو جا را چه می‌گوئید؟ در اقرار بر اقرار ودر شهادت بر شهادت خوب آنجا هم همینطور است دیگر انجا همآن شاهد‌هایی که ما ندیدیم هم موضوع این حجیت شهود هستند وهم مولود از این است پس معلوم می‌شود استحالة عقلی ندارد چون اجماع که نمی‌تواند محال عقلی را درستش بکند که پس معلوم می‌شود محال نیست این اولاً؛ وثانیاً جواب حلّی؛ جواب حلی این است می‌گوییم بله؛ درست است اینها مولودند از این وچون مولودند رتبه شان مؤخر است وچون رتبه شان مؤخر است دیگر نمی‌توانند موضوع بشوند همه اینها درست ولی اینها قصور لفظی دارد می‌گوییم وجوب تصدیق یا صدّق العادل، قصور لفظی دارد، صناعتاً نمی‌تواند آنها را بگیرد چرا؟ برای اینکه آنها مولود از خودش هستند متولّد از خودش هستند نمی‌تواند آنها را بگیرد ولی مناطا چرا نتواند بگیرد؟ الان ما به چه مناطی مناط یعنی علت ما به چه علتی خبر شیخ طوسی را می‌پذیریم؟ علتش، مناطش. آن صفت عدالت است آن صفت عدم تعمد کذب است؛ عین همان صفت در مفید هم هست یعنی به همان مناطی که ما خبر شیخ طوسی را واجب است تصدیق بکنیم، به همان مناط خبر مفید را هم که ما خبر نداشتیم باید تصدیق بکنیم پس این ایرادی که شما کردید ایراد صناعی است ایراد فنی است ایراد طلبگی است که این متولد از این است؛ نمی‌تواند موضوع این بشود این صدّق حکممان است حکم شیئ نمی‌تواند علت [واقع بشود] اینها همه درست ولی اینها همه بحثهای طلبگی است به عرف مراجعه بکن شما وقتی مناط را دست عرف بدهد آدم، هیچ فرقی نمی‌گذارد بین خبر شیخ طوسی و خبر مفید بعد آن دوسه تا مثالها را هم باید همین جا بخوانیم چون آن بل، یک دلیل علیحده است یا یک عادلی می‌آید به شما می‌گوید عمرو عادل گفته زید عادل است خوب آن اخبار عمرو عادل را که شما خبر نداشتی؛ اگر این مخبره، نبود؛ وجوب تصدیق نداشت شما نمی‌فهمیدیدکه عمرو عادل چنین خبری دارد آنهم همین جور یعنی الان آن اخبار عمرو عادل مثل خبر مفید است آنهم مولود از این وجوب تصدیق است محال نمی‌تواند بگیرد چون لازم می‌آید تأخر موضوع از حکم ولی باز مناطاً می‌تواند بگیرد یا یک کسی آمده می‌گوید کل خبری کاذب در آن حلّ ثانی ای که در آن کتابها نبود، اینجا بود؛ این مثال آنجا هست؛ یعنی در آن حلی قبلی این را نگاه کنید؛ یک نفر می‌گوید کل خبری کاذب چند تا خبر داده دیروز؛ امروز آمده می‌گوید کل خبری کاذب این کل خبری کاذب خبر‌های دیروز را می‌گیرد چرا؟ چون آنهایند که قبلاً هست دیگر خودش را نمی‌گیرد یعنی اینکه می‌گویم همه خبرهایم دروغ است نه اینکه خود این خبرم هم که می‌گویم خبرهایم دروغ است، خود این هم دروغ است اگر بخواهد خودش را هم بگیرد چه می‌شود؟ موضوع متولد از حکم است خودش را نمی‌گیرد خبرهای دیروز را می‌گیرد که دیروز موضوع بوده، این کاذب ٌحکم آنهاست والا اگر بخواهد خودش را هم بگیرد؛ کل خبری کاذب یعنی چی؟ یعنی همین هم که می‌گویم خبرهایم دروغ است همین هم دروغ است خوب نمی‌تواند خودش را بگیرد ولی لفظاً ولی مناطاً خودش را می‌گیرد این کسی که همه خبرهایش دروغ است این هم که میگوید همه خبرهایم دروغ است اینش هم دروغ است پس ببینید صناعتاً نمی‌گیرد خودش را اما مناطاً می‌گیرد یا آن آقائی که می‌آید پیش آن عبید می‌گوید مولاتان گفته لاتعمل باخباری به خبر‌های من عمل نکنید خوب این الان خود این را نمی‌گیرد چرا؟ یعنی بگوییم به همین هم نمی‌توانیم عمل بکنیم صناعتاً خود این را نمی‌گیرد یعنی اگر کسی آمد گفت لاتعمل باخباری یعنی خبرهای گذشته صناعتاً خود این را نمی‌گیرد اما مناطاً می‌گیرد یعنی یک نفر نمی‌تواند بیاید بگوید من می‌خواهم به این عمل کنم به این لاتعمل باخباری به این می‌خواهم عمل کنم ایشان می‌گوید نمی‌شود به این هم نباید عمل بکنی چرا؟ ولو لاتعمل باخباری لفظش این را نمی‌گیرد اما مناطش این را می‌گیرد مولا چرا گفته به خبرهای این عمل نکن؟ برای اینکه آدم منفوری است مبغوض مولاست این کسی که مبغوض مولاست در همین خبرش هم مبغوض مولاست خلاصةمطلب آقا جواب حلی این شد که می‌گوئیم این ایرادی که شما کردید ایراد صناعی است والا بمناطه اگر ملاحظه بکنیم می‌گیریم چنانچه سه چهار روز قبل هم گفتیم چنانچه در کتاب قطع صفحة ۸ سطر اول و دوم هم ایشان این مطلب را گفتند؛ باز هم جاهای دیگر هم گفته‌اند.

برویم سراغ آن جواب بل که آن هم جواب حلی است تا حالا جوابمان چی بود؟ می‌گفتیم آقا اینها قصور عبارتی دارد نمی‌گیرد؛ حالا می‌خواهیم بگوییم قصور عبارتی هم ندارد اصلاً وقتی ما قبول کردیم خبر شیخ طوسی را بعد به برکت خبر شیخ طوسی فهمیدیم مفید هم یک خبری داده؛ تا فهمیدیم خیر داده وجوب تصدیق دنبالش است. امکان ندارد آب جایی بأشد و رطوبت نداشته بأشد اربعه جایی بأشد؛ زوجیت نباشد؛ امکان ندارد این مطلب؛ زوجیت، ذاتی اربعه است؛ رطوبت و برودت ذاتی آب است؛ وجوب تصدیق هم ذاتی خبر عادل است. مگر رطوبت آب از جایی آمده است؟ حجیت خبر عادل وجوب تصدیق خبر عادل هم همینجور تامعلوم شد برای ما که آقای مفید یک خبری داده وجوب تصدیق ذاتی اش است تا معلوم شد اینجا اربعه داریم. زوجیت ذاتی اش است نتیجتاً چی شد؟ اصلاً وجوب تصدیقش از اینجا احتیاجی ندارد ما احتیاجی ندارد وجوب تصدیق خبر مفید را از اینجا بگیریم بله حجیت خبر شیخ طوسی را از اینجا گرفتیم ولی وقتی این حجت شد، ما فهمیدیم که مفید هم یک خبری دارد دیگر وجوب تصدیق او ناشی از این آیه نیست؛ ذاتی خودش است و وقتی ذاتی خودش شد می‌شود موضوع؛ دیگر متولد بودنش هیچ ضربه‌ای وارد نمی‌کند خلاصه آقا این هم جواب از آن اشکالی که می‌گفت دلیل اخص از مدعاست؛ ردش کردیم گفتیم نه خیر دلیل ما مساوی با مدعاست ایراد شما وارد نیست.

۲

ایراد اینکه دلیل مباین با مدعی است

ایرادی که امروز می‌خواهیم بخوانیم میگوید دلیل مباین با مدعاست اینها را بنویسید بد نیست‌ها اینها جاهایی نیست من اینها را فکر می‌کنم یعنی اشکال این آقا را می‌نشینم فکر می‌کنم می‌بینم اینجا از توش در می‌آید که اخص از مدعاست امروزی را یک قدری فکر کردیم دیدیم معنایش این است یعنی این دلیل مباین با مدعاست دلیل آقا باید مساوی با مدعا بأشد نه باید اخص بأشد نه باید اعم بأشد نه باید مباین بأشد این آقایی که آمده به مشهور اشکال می‌کند می‌گوید این آیة نبأ دلالت ندارد بر حجیت خبر عادل از این راه می‌گوید می‌گوید برای اینکه این آیه یک چیز دیگری دارد می‌گوید؛ شما یک چیز دیگری داری می‌گویی تباین همین است دیگر این آقا اشکالش این است الان توضیح می‌دهیم می‌گوید این آیه چیز دیگری می‌خواهد بگوید شما یک چیز دیگری دارید می‌گویید ربطی ندارد این دلیل با مدعای شما قبل از اینکه وارد بحث بشویم این معلوم بشود.

یک وقت عادل می‌آید در احکام یک خبری می‌دهد؛ مثل این روایاتی که ما داریم زراره می‌آید می‌گوید قال الصادق یجب صلوة الجمعه محمد بن مسلم می‌آیدمثلاً میگوید فرض بکنید که ینجس عرق جنب از حرام تمام این رواتی که ما داریم اینها می‌آیند از احکام شرعیه خبر می‌دهند پس عادل یک وقت می‌آید از حکم شرعی خبر می‌دهد یک وقت می‌آید از موضوع خبر می‌دهد می‌آید می‌گوید این کتابی که دست این آقاست مال زید است این خانه‌ای که این آقا نشسته مال عمرو است ببینید این هم خبر عادل است اما خبر عادل در موضوعات است پس خبر عادل دو جور است یک وقت عادل می‌آید در احکام خبر می‌دهد مثل این رواتی که ما داریم بک وقت عادل می‌آید از موضوعات خبر می‌دهد مثل اینکه شهادت می‌دهد این آقای عادل می‌گوید من شهادت می‌دهم که این خانه مثلاً مال دیگری است این دو جور خبرعادل این آقا می‌خواهد چه کار کند؟ بعد این هم بدانید خبر عادل در احکام، فحص لازم دارد یعنی اگر زراره آمد گفت قال الصادق یجب صلوة الجمعه من تندی نمی‌توانم فتوا بدهم بگویم زرارة عادل گفته قال الصادق نماز جمعه واجب است؛ نه؛ باید فحص بکنم ببینم معارض نداشته بأشد الان این آقا گفته؛ عادل هم هست روی چشم ما اما من کی می‌توانم طبق خبر این فتوا بدهم؟ آن موقع که فحص بکنم ببینم معارض دارد یا ندارد اگر معارض نداشت؛ خوب ممکن است محمد بن مسلم مثلاً گفته قال الصادق یجب صلوة الجمعه خوب زراره بالاتر از ایشان است از نظر فقاهت او می‌گوید نه خیر؛ لا یجب صلوة الجمعه پس ببینید محمد بن مسلم عادل؛ از آن عادل‌های اعلایی هم هست؛ اما تا آمد گفت نماز جمعه واجب است؛ از امام معصوم خبر داد، من تندی نمی‌توانم عمل بکنم باید فحص بکنم اگر معا رض نداشت آن وقت می‌توانم عمل بکنم والا اگر زراره که بالاتر از ایشان است آمد گفت قال… این تعارض اخبار مال همین است دیگر خوب این روات گاهی اشتباه می‌کنند اگر زراره آمد گفت قال الباقر علیه السلام لا یجب صلوة الجمعه من دیگر نمی‌توانم بر طبق این خبر محمد بن مسلم عمل کنم پس دو تا مطلب معلوم شد؛ یک وقت عادل در احکام می‌آید خبر می‌دهد یک وقت در موضوعات در احکام اگر خبر داد فحص از معارض لازم است یعنی من تندی نمی‌توانم بر طبقش فتوا بدهم باید فحص بکنم اگر معارض نداشت آن وقت می‌توانم بر طبق این فتوا بدهم اما در موضوعات دیگر فحص نمی‌خواهد. یعنی اگر شاهد عادل آمد گفت این خانه، این کتاب، مال آن آقاست من نباید فحص کنم ببینم راست می‌گوید، دروغ می‌گوید، معارض دارد، ندارد؛ اینها را نمی‌خواهد باید از او بپذیرم خوب اینها را که داشته باشید.

حالا برگردیم اینجا این آقای مستشکل می‌گوید این آیه شما می‌گویید چی؟ شمای مشهور؛ می‌گویید این آیه منطوقش می‌گوید خبر فاسق تبین می‌خواهد؛ فحص می‌خواهد؛ خبر عادل فحص نمی‌خواهد وحال آنکه ما اجماع داریم خبر عــادل هم فحص می‌خواهد خبر عادل در احکام؛ اگر زراره آمد؛ محمد بن مسلم آمد؛ یک خبری داد؛ پس خبر عادل هم فحص می‌خواهد آن خبر عادل در موضوعات است فحص نمی‌خواهد ببینید چه ضربه‌ای زد به مشهور! ضربه‌اش را زد‌ها آمد گفت شما با این آیه می‌گویید چی؟ مدعای مشهور آخر این است می‌خواهند بگویند اگر عادلی در احکام خبر داد، تبین نمی‌خواهد قبول کن از آن طرف اجماع داریم اگر عادل خبر داد در احکام باید شما فحص بکنی تبین کنی ببینی معارض دارد یا ندارد؛. خوب این ضد حرف شماست شما می‌خواهی آیه را اینجور معنا کنی؛ به مشهور می‌گوید بگوید اگر فاسق خبر آورد فحص کن؛ عادل اگر خبر آورد فحص نکن وحال آنکه عادل هم خبربیاورد فحص می‌خواهد پس عادل و فاسق یکسان شدند آنوقت به او می‌گویی پس آیه چیست؟ می‌گوید هان! آیه اگر می‌گوید خبر عادل حجت است در موضوعات می‌گوید ربطی به شما ندارد شما می‌خواهید بگویید خبر عادل فحص نمی‌خواهد در احکام وحال اینکه آیه معنایش چی است؟ خبر عادل فحص نمی‌خواهد در موضوعات والا در احکام باالجماع خبر عادل اگر به دست شما رسید محمد بن مسلم از امام معصوم «علیه السلام» خبر داد یک حکمی را شما باید فحص بکنی نمی‌توانی عمل بکنی نتیجتاً چی شد؟ معنای آیه که می‌گوید خبر عادل فحص می‌خواهد درموضوعات می‌گوید مدعای شما چیست؟ می‌خواهیم بگوییم در احکام و حال آنکه آیه اصلاً ربطی به کار شما ندارد این اشکال تا انشاء الله جوابش را بخوانیم

ومنها ظاهراً منهای چهارمی بأشد به نظرم چون هفت تای از آن منها‌ها ایشان نقل می‌کند به نظرم این چهارمی اش است ومنها دیگر از اشکالهایی که این آقایان کرده‌اند بر مشهور این است گفته‌اند عمل به مفهوم، مفهوم آیه نبأ که می‌گوید خبر عادل تبین نمی‌خواهد عمل به مفهوم آیه نبأ در احکام شرعیه امکان ندارد شما امکان ندارد از این آیه استفاده بکنی حجیت خبر عادل را در احکام چرا؟ برای اینکه اجماع داریم خبر عادل در احکام تبین می‌خواهد، فحص می‌خواهد پس خبر عادل در احکام را شما می‌خواهید حجت کنید وحال آنکه آیه می‌گوید نه خیر مال او هم تبین می‌خواهد اگر هم مال عادل را می‌گوید تبین نمی‌خواهد در موضوعات خارجیه می‌گوید آمده گفته آقایان مشهور که شما می‌خواهید عمل کنید به مفهوم آیه نبأ در احکام شرعیه بگویید اگر یک عادلی خبر داد تبین نمی‌خواهد امکان ندارد به این آیه عمل کنی چرا؟ لوجوب الفحص اجماعاً؛ این اجماعاً را بگذارید‌ها لوجوب التفحص عن المعارض برای اینکه اجماع داریم ما فحص از معارض برای خبر عادل در احکام شرعیه هم هست پس عادل و فاسق یکسان شدند هم فاسق اگر خبر آورد تبین می‌خواهد؛ هم در احکام اگر عادل خبر آورد تبین می‌خواهد فیجب پس آیه را چه کارش کنیم؟ تنزیل، یعنی حمل پس باید آیه را حملش بکنیم بر چی؟ بر اخبار عادل در موضوعات خارجیه یعنی مفهوم آیه نبأ اگر خبر عادل را حجت می‌کند در موضوعات خارجیه است نه در احکام شرعیه. مدعای شما چیست؟ مدعای شما این است خبر عادل در احکام شرعیه حجت است ووحال آنکه خبر عادل در احکامن شرعیه آنهم عین خبر فاسق تبین می‌خواهد آنهم تفحص می‌خواهد پس نتیجتاً حرف شما حرف صحیحی نیست فإنها آن موضوعات است که لا یجب التفحص فیها عن المعارض یعنی اگر مفهوم آیه می‌گوید خبر عادل تبین نمی‌خواهد در موضوعات می‌گوید یعنی دلیل مباین با مدعاست مدعای شما این است خبر عادل در احکام تبین نمی‌خواهد وحال آنکه آیه می‌گوید خبر عادل در موضوعات خارجیه تبین نمی‌خواهد این دلیل مباین با مدعاست؛ خوب عنایت بکنید تا اینجا این آقا ضربه‌اش را زد دیگر به مشهور یعنی مشهوری که می‌خواستند از این آیه استفاده کنند حجیت خبر عادل را در احکام بدون تبین؛ گفت نه؛ آیه خبر عادل را در موضوعات می‌گوید بدون تبین قبول کن والا در احکام مال آن هم عین فاسق تبین می‌خواهد. خوب وقتی که این ضربه را زده حالا به خودش اشکال وارد کرده یعنی آقای مستشکل هنوز حرفش تمام نشده است؛ به خودش یک ایرادی وارد می‌کند؛ آن ان قلت را در تقدیر بگیرید این یجعل قلت اش است. یک نفر به این آقای مستشکل ایراد می‌کند می‌گوید اینطور که شما آیه را معنا کردی؛ چی معنا کردی؟ حجیت خبر عادل در موضوعات وحال آنکه خبر عادل در موضوعات هم یک دانه‌اش حجت نیست دوتا می‌خواهد در موضوعات خبر عادل حجت است یک عادل دیگر هم باید ضمیمه بشود یعنی اگر یک عادلی آمد گفت این خانه مال آن آقاست خوب ما نمی‌توانیم تندی حکم بکنیم قبول بکن نرو ببین راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید تبین نکرده از او بپذیر ولی کی می‌توانی قضاوت بکنی کی می‌توانی حکم بکنی آن موقع که یک عادل دیگر هم به آن ضمیمه بشود خوب شما آمدی می‌گویی خبر عادل حجت است در موضوعات و حال آنکه در موضوعات خبر عادل به تنهایی حجت نیست اگر بخواهید شما آنجا بگویید حجت است به طریق اولی باید در احکام هم بگویید حجت است چرا؟ برای اینکه در موضوعات باب علم مفتوح است بر خلاف احکام در باب احکام آقا باب علم مسدود است ما چه خبر داریم از لوح محفوظ؟ در باب احکام باب علم مسدود است ما که خبر از واقعیات نداریم به قول این مجتهدین هم که ما عمل می‌کنیم برای اینکه اینها را می‌گوییم با کتاب و سنت آشنا هستند والا کسی خبر از واقعیات ندارد پس بنا بر این ما اصلاً در باب احکام، باب به روی ما مسدود است ولی بر خلاف موضوعات در باب موضوعات باب علم مفتوح است انسان بلاخره می‌تواند موضوعات را پیگیری بکند علم پیدا بکند شما ببینید این مجرمین یا همین‌هایی که الان دادگاهی شان هست خوب اینها روز اول که می‌گیرند می‌گویند ما هیچ کاری نکردیم هر کسی را تا می‌گیرند می‌گویند ما کاری نکردیم خوب اینها چه کار می‌کنند؟ یک باز جویی می‌کنند یک کلمه حرف از اینها در می‌آورند بعد می‌روند آن رفیقش راپیدا می‌کنند به او می‌گویند این اینجوری گفته او هم یک چیزی می‌گوید علیه این این دو تا حرفها می‌گذارند کنار؛ چیز سومی از توش در می‌آید این را می‌گذارند پهلوی آن یکی دیگر؛ آن یکی دیگر هم می‌گیرند یک چیزی هم از … ببینید هفت هشت ده نفر را که می‌گیرند بلاخره پیگیری می‌شود معلوم می‌شود این قضیه‌ای که روز اول اینها انکار می‌کردند مثلاُ واقعیت داشته همیشه در باب موضوعات باب علم مفتوح است انسان می‌تواند بخصوص که امکانات زیاد بأشد اگر امکانات خیلی بأشد انسان اطلاعات قوی داشته بأشد تمام اینها را رد پا پیدا بکند انسان یکی یکی اینها را می‌تواند ته قضیه را در بیاورد حالا آخر سر ماست مالی می‌شود یا نمی‌شود دیگر آنش را ما کاری نداریم واقعاً‌ها خیلی شده ماست مالی اش را کاری نداریم ولی ابتدای کار اینجور است دیگر در باب موضوعات انسان باب علم برایش مفتوح است می‌تواند بفهمد بلاخره بعد از مدتها زحمت می‌تواند بفهمد جنایت کار واقعی کی بوده؛ اما در باب احکام باب علم مفتوح است آن وقت این آقا چه می‌گوید؟ این آقایی که می‌خواهد اشکال کند می‌گوید اگر شما گفتی خبر عادل در موضوعات حجت است، پس بطریق اولی باید در احکام حجت بأشد چرا؟ در باب موضوعات که باب علم مفتوح است شما می‌گویید خبر عادل حجت است خوب وقتی در اینجا حجت بأشد بطریق اولی در احکام حجت است این اشکال؛ ایشان جواب می‌دهد می‌گوید من گفتم حجت است اما نه مطلقا؛ فی الجمله؛ یعنی اگر من گفتم خبر عادل در موضوعات حجت است فی الجمله گفتم فی الجمله یعنی چی؟ یعنی یک عادل دیگر هم باید ضمیمه‌اش بشود اگر من مطلقا می‌گفتم خبر عادل در موضوعات حجت است شما می‌توانستی این اشکال را بکنی بگویی اگر خبر عادل در موضوعات حجت بأشد بطریق اولی باید در احکام هم حجت بأشد ولی من که آن را نگفتم من مقصودم از حجیت خبر عادل در موضوعات حجیت فی الجمله است عنایت بفرمایید این یجعل آقا جواب اشکال مقدر است ببینید تمام اینها یی که گفتم باید ان قلت مقدر بکنید تا اینجا چی گفت این آقا آمد گفت آیه نبأ اگر خبر عادل را حجت می‌کند در موضوعات است این حرف ایشان ان قلت را در تقدیر بگیرید خوب اگر خبر عادل در موضوعات حجت بأشد، با اینکه باب علم در آن مفتوح است بطریق اولی باید در احکام حجت بأشد چون آنجا باب علم مسدود است یجعل ایشان می‌گوید بله من گفتم این آیه دلالت دارد بر حجیت خبر عادل در موضوعات نه مطلقا؛ اگر مطلقا می‌گفتم این اشکال شما وارد بود ولی من فی الجمله گفتم یعنی اگر یک عادلی آمد گفت این کتاب مال ان آقاست، نمی‌خواهد تبین کنی؛ قولش حجت است اما این منافات ندارد که برای قضاوت باید یک عادل دیگر هم ضمیمه بشود اگر من مطلقا می‌گفتم ایراد وارد بود عنایت بفرمایید قلت اگرآن اشکال را بکنید قلت می‌گویم یجعل المراد آن مراد من از قبول در این آیه قبول فی الجمله است یعنی فیها یعنی در این موضوعات اگر من خبر عادل را در موضوعات گفتم قبول بکن فی الجمله گفتم فلا ینافی آن وقت منافات ندارد با انضمام عدل دیگر؛ فی الجمله حجت است این منافات ندارد که اگر من بخواهم قضاوت بکنم عدل دیگری باید بیاید کنار فلا یقال این لا را بگذارید کنار آقا؛ یقال؛ یقال همین را می‌گوید می‌گوید اگر شما می‌گویید حجت در موضوعات است پس یقال که باید در احکام بطریق اولی حجت بأشد ایشان می‌گوید چی؟ می‌گوید لا یقال؛ نیا این حرف را بزن چرا؟ برای اینکه من مطلق نگفتم ببینید فلا یقال؛ یعنی اگر من مطلق می‌گفتم، یقال اما من که مطلق نگفتم گفتم خبر عادل در موضوعات حجت است فی الجمله حالا که این را می‌گویم فلا یقال اگر می‌گفتم مطلقا حجت است یقال؛ شما می‌توانستی این حرف را بزنی بگویی پس در احکام بطریق اولی حجت است ولی من نه؛ گفتم فی الجمله حالا که گفتم فی الجمله فلا یقال پس نیا این اشکال را بکن کدام اشکال را بگو قبول خبر واحد در موضوعات خارجیه مطلقا یعنی اگر من این را گفتم دیگر شما نباید بیایی این حرف را بزنی بیایی بگویی قبول خبر عادل در موضوعات مستلزم قبول خبر عادل است در احکام به اجماع مرکب و اولویت یعنی هر کس خبر عادل را در موضوعات حجت می‌داند در احکام هم حجت می‌داند بلکه بطریق اولی؛ طریق اولی اش می‌دانید مال چی است برای اینکه باب علم در موضوعات مفتوح است ولی در احکام مسدود است این اولویت مال آنجاست‌ها اگر بنا بشود خبر عادل مطلقا در باب موضوعات حجت بأشد، بطریق اولی باید در احکام حجت بأشد پس بنابر این اما شما نزن این حرف را من که مطلقا نگفتم تا شما بتوانی این حرف را بزنی من فی الجمله گفتم واین اشکالها را نکن خلاصه چی شد آقا؟ اشکال دارد از دست می‌رود دوباره باید اشکال را بخوانیم می‌خواهیم ردش کنیم خلاصه مستشکل گفت چی؟ گفت آقایان مشهور شما مدعاتان این است می‌خواهید خبر عادل را در احکام بگوئید حجت است تبین نمی‌خواهد این را می‌خواهید بگویید وحال آنکه آیه خبر عادل در موضوعات را می‌گوید تبین نمی‌خواهد والا خبر عادل در احکام تبین می‌خواهد بنابر این عادل وفاسق یکسان می‌شود یعنی منطوق آیه می‌گوید خبر فاسق تبین می‌خواهد به اجماعی که از خارج داریم می‌فهمیم خبر عادل هم آن هم تبین می‌خواهد تنیجتاً مدعای شما با این دلیل ثابت نمی‌شود.

۳

جواب از ایراد

وفیه ایشان می‌گوید کجای کاری شما؟ تبینی که در خبر فاسق می‌خواهد برای اینکه باید ببینی راست است یا دروغ است تبینی که اینجا می‌خواهد مال راست و دروغی نیست تبین کن ببین معارضه نداشته بأشد؛ ببین چه اشتباهی کرده! می‌گوید ما اجماع داریم خبر عادل در احکام فحص می‌خواهد بله فحص می‌خواهد از چی؟ از اینکه نکند معارض داشته بأشد الان محمد بن مسلم آمده می‌گوید قال الصادق « علیه السلام» یجب صلوة الجمعه این الان حجت است برای ما؛ مقتضی حجیت در آن هست بگرد ببین مانع دارد یا نه خوب عنایت بکنید ایشان می‌گوید اتفاقاً این تبین مؤید حجیت است این فحص مؤید حجیت است یعنی قول آقای محمد بن مسلم حجت است اقتضای حجیت در آن هست بگرد ببین آیا زراره نکند خلاف این گفته بأشد پس معلوم می‌شود قول زراره حجت است که شما بگرد ببین اگر زراره چیزی نگفته بود بر خلاف این، بله این را عمل بکن پس دقت کردید فحص مال چیست؟ فحص مال فاسق فحص کن ببین اصلا راست می‌گوید یا نه اما مال این را نمی‌خواهد فحص کنی ببینی راست می‌گوید یا نه حتماً راست می‌گوید ان شاء الله فحص کن ببین معارض نداشته بأشد پس فحصی که در خبر عادل ما می‌خواهیم اجماع هم داریم غیر از فحصی است که در خبر فاسق لازم داریم بنابر این ایراد شما اصلاً وارد نیست

وفیه این ایرادتان هم قبول نداریم وجوب التفحص عن المعارض لخبر العادل اجماعاً بله قبول داریم اجماع داریم که فحص لازم است از معارض برای خبر عادل در احکام شرعیه اما این فحص از معارض غیر فحص از تبین است غیر تبین در خبر فاسق است فـإن الاول یعنی آن فحص از معارض مؤکد است؛ مؤید حجیت خبر عدل است ولا ینافیها منافات ندارد با حجیت بلکه مؤید حجیت است چرا؟ برای اینکه مرجع فحص از معارض وقتی به شما می‌گویند محمد بن مسلم این را گفته به شما می‌گویند فحص کن می‌دانید مر جعش به چیست؟ به این است یعنی فحص بکن از آن چیزی که اوجب الشارع العمل به کما اوجب العمل بهذا این عبارتها را من می‌خواهم با مثالی که من زدم تطبیق کنم عما یعنی خبر زراره عمل بهذا یعنی خبر محمدبن مسلم عرض کردم روی مثالی که من دارم می‌زنم‌ها ببینید الان محمدبن مسلم خبر آورده قال الصادق « علیه السلام» یجب صلوة الجمعه خوب احتمال دارد آقای زراره که بالاتر از ایشان است چون این روات که می‌دانید طبقه بندی شده طبقة اولش زراره است؛ محمد بن مسلم است برید بن معاویه عجلی اما در خود همین‌ها باز زراره افقه از همه است یعنی اگر یک خبر داشتیم مال زراره؛ معارض داشت مال محمد بن مسلم؛ شما مال زراره را عمل کن ولو هم طبقه‌اند همه شان طبقه اولند ولی او افقه از اینهای دیگر است خوب الن محمدبن مسلم خبر آورده به وجوب نماز جمعه این قول حجت است؛ بپذیر نگو دروغ می‌گوید؛ نه خیر تو راست می‌گویی اما صبر کن من بروم ببینم آیا زراره بر خلاف این گفته یا نه اگر به شما می‌گویند فحص کن یعنی چی؟ یعنی برو ببین فحص کن از آن چیزی که؛ روی مثال من شده خبر زراره یعنی فحص بکن از آن خبر زراره‌ای که شارع عمل به او را واجب کرده چنانچه عمل به این را واجب کرده این کدام است؟ روی مثال من محمد بن مسلم یعنی درست است این واجب العمل است ولی آن واجب‌تر از این است بخاطر این که فضیلتش بیشتر از این است اگر به شما می‌گویند فحص بکن این فحص برای این است یعنی فحص بکن که آیا عادل دیگری خلاف این نگفته بأشد. والتبین المنافی آن تبینی که منافی با حجیت است کدام تبین است؟ توقف از عمل؛ ببینید چقدر اشتباه کرده است تبین خبر فاسق را با تبین خبر عادل یکی کرده می‌گوییم بابا مال او که تبین دارد یعنی حجت نیست؛ باید بگردی ببینی راست می‌گوید تا عمل بکنی اما مال این تبین می‌خواهد راست است حجت هم هست منتها یک قدری دست نگه دار دست نگه دار ببینیم آیا زراره بر خلاف این گفته یا نه؟ پس فحص در خبر عادل مؤید حجیتش است ولی بخلاف فحص از خبر فاسق در آنجا ایشان می‌فرماید تبین در خبر فاسق آن منافی با حجیت است آن معنایش توقف از عمل است آن معنایش التماس دلیل دیگر است اگر الان یک راوی فاسق مثلاً فرض بفرمایید عمرو بن شمر یک آقایی عمر بن شمر می‌خواند وحال اینکه واو جلویش است غرض این اشتباه‌هایی است که گاهی در رجال می‌شود فرق عمر و عمرو را که می‌دانید بعد عمرو، اگر یک واو بگذارند، عَمْرْ میخوانند اگر بی‌واو بأشد، عُمَرْ می‌خوانند آن آقا می‌خواند عمر بن شور وبعد هم می‌گفت خود عمر کی است که دیگر پسر شمر هم بأشد! نه؛ عمر نیست؛ ‌عمرو بن شمر یک آدم ناحسابی ای است خوب حالا عمرو بن شمر خبر آورده از امام که نماز جمعه واجب است این به درد می‌خورد؟ نه باید فحص بکنیم ببینیم راست می‌گوید یا راست نمی‌گوید اگر شما دیدی راست نمی‌گوید برایت روشن نشد اصلا کأن لم یکن حساب بکن بیندازش دور برو سراغ چی سراغ اصالت البرائه این گفته واجب است ولی وقتی حجت نباشد وجودش کأن لم یکن است دیگر یعنی برو سراغ اصالت البرائه نمی‌دانم نماز جمعه واجب است یا نه اصل، برائت ببینید چقدر فرق دارد؟ محمد بن مسلم اگر بگوید قال الصادق «علیه السلام» یجب صلوه الجمعه شما دیگر اصل نمی‌توانی جاری کنی چرا؟ الاصل اصیل حیث لا دلیل؛ عمرو بن شمر اگر بگوید نماز جمعه واجب است دلیل نداریم می‌توانی به اصل مراجعه کنی اما اگر محمدبن مسلم آمد گفت قال الصادق «علیه السلام» یجب صلوه الجمعه شما به اصل نمی‌توانی مراجعه کنی چرا؟ برای اینکه دلیل داری ببینید چقدر فرق است پس اگر محمد بن مسلمی خبر آورد شما حق نداری به اصل مراجعه کنی باید به این عمل کنی منتها بعد از فحص از معارض اما اگر عمرو بن شمر خبر آورد که نماز جمعه واجب است اصلا کأن لم یکن حسابش کن بیندازش دور برو سراغ اصالت البرائه آیا نماز جمعه واجب است یا نه؟ اصل، برائت؛ زمین تا آسمان تفاوت است بله خبر عادل محمد بن مسلم فحص می‌خواهد مال عمرو بن شمر هم فحص می‌خواهد اما این چه فحصی می‌خواهد؟ فحص از اینکه معارض نداشته بأشد آن چه فحصی می‌خواهد؟ فحص از اینکه راست بگوید.

حالا عنایت بفرمائید ایشان می‌گوید خیلی فرق است بین فحص این وفحص او فیکون ذلک الدلیل اینجا مال خبر فاسق است‌ها یعنی اگر فاسقی خبر آورد برو التماس کن دلیل دیگر پیدا بکن فیکون ذلک الدلیل هو المتبع عمرو بن شمر کیست [دیگر] این را بگذارش کنار ولو کان اصلاً یعنی ولو آن دلیل دیگری اصل بأشد بعنی شما اصالت البرائه را عمل بکن به قول این عمل نکن ولی اگر محمد بن مسلم گفته بود که دیگر نمی‌توانستی برای اینکه با بودن دلیل، نوبت به اصل نمی‌رسد.

خلاصة مطلب حالا ایشان می‌خواهد فرق‌ها را بگوید ایشان می‌فرماید که فـإذا یإس یعنی یإس المجتهد اگر مجتهد مأیوس شد محمد بن مسلم خبر داده بود این بناست چه کار کند؟ تندی فتوا ندهد باید فحص بکند رفت فحص کرد، مأیوس شد چیزی پیدا نکرد چه کار می‌کند؟ طبق این فتوا می‌دهد اما بر خبر فاسق اینجوری نیست فإذا یإس المجتهد در خبر عادل‌ها یعنی عند خبر العادل مجتهد باید فحص بکند حالا اگر فحص کرد، یإس عن المعارض عمل بهذا الخبر یعنی به این خبر باید عمل بکند وإذا وجده حالا اگر معارض پیدا کرد، چه کارکند؟ أخذ بالارجح منهما اگر دید آن معارض زراره است آن را می‌گیرد اگر دید نه؛ یک نفر است که ازمحمد بن مسلم کمتر است این را می‌گیرد؛ ببینید اگر فحص کرد، اگر مأیوس شد از معارض یعنی هیچ معارضی پیدا نکرد عمل بهذا الخبر یعنی همین خبر محمدبن مسلم اما اگر فحص کرد معارض پیداکرد أخذ بالأرجح منهما باید ببینیم این معارض کیست آیا بالاتر از محمدبن مسلم است؛ یکی از بحثهای تعادل و تراجیح همین است دیگر که دو خبر متعارض که به دست ما می‌رسد امام می‌گوید خذ بأعدلهما خذ بأفقههما اگر آن معرض زراره بود افقه است باید او را بگیرد اما اگر نه درآن حد‌ها نبود آن هم عادل بوداین را بگیرد این فرق است بین اینجا و آنجا ایشان می‌فرماید در اینجا اگر مأیوس شد اگر مأیوس شد از معارض به این عمل می‌کند اگر پیدا کرد ارجح را می‌گیرد اما برویم سراغ دیگری إذا یإس عن التبین یعنی صدق یعنی عند خبر الفاسق اینها را زیرش بگذارید‌ها عندخبر الفاسق یعنی عمروبن شمر خبر آورده است إذا یإس عن التبین واین گشت مأیوس شد از تبین تبین یعنی چی یعنی اطمینان یعنی صدق؛ مایوس شد که این عمروبن شمر خبرش صحیح است یا نه ایجا چه کار کند؟ توقف عن العمل اصلاَ عمل نکند به این خبر برود سراغ اصل ورجع الی ما یقتضیه الاصول العملیة پس نتیجه چی شد آقا؟ می‌گوید آقایی که این اشکال را کردهای درست است خبر فاسق فحص می‌خواهد خبر عادل هم در احکام فحص می‌خواهد اما آن فحص کجا این فحص کجا؟ فخبر الفاسق وان اشترک مع خبر العادل درست است عادل و فاسق هر دو خبر هاشان فحص می‌خواهد مشترکند در عدم جواز عمل به مجرد مجیء یعنی فاسق خبر آورد تندی نمی‌توانی عمل بکنی باید فحص کنی عادل هم مثل محمد بن مسلم خبر آورد تندی نمی‌توانی عمل کنی باید فحص کنی اما چقدر فرق است آن را فحص کن ببین راست می‌گوید یا نه؛ این را فحص کن ببین معارض دارد یا نه آن را فحص کن ببین اصلاً اقتضای عمل در او هست یا نیست این اقتضای عمل در او هست فحص کن ببین مانع دارد یا ندارد لذا می‌فرماید هر دوی اینها مشترکند درچی؟ در اینکه بمجرد مجیء نمی‌شود عمل کرد یعنی نه مال فاسق را نه مال عادل را إلا أنه اما بعد از یأس از وجود منافی منافی اسمش را عوض کرد‌ها منافی همان معارض است اما بعداز یأس از وجود منافی یعمل بالثانی یعنی اگر عادل خبر داد شما مأیوس شدی از وجوب معارض یعمل بالثانی ثانی می‌دانید کدام است؟ خبر عادل؛ فراموش نشود ببینید یک فاسق داشتیم یک عادل فاسق اول گفت؛ عادل را دوم ببینید اشترک فاسق با عادل؛ پس فاسق شد اولی؛ ‌عادل شد دومی هر وقت اول و دوم گفتیم، مقصود اینجاست؛ دومی یعنی عادل؛ اولی یعنی فاسق؛ ایشان می‌فرماید درست است هر دوی اینها اگر خبر آوردند تندی نباید تصمیم بگیری؛ باید فحص بکنی منتها اگر فحص کردی مأیوس شدی از وجود معارض عمل کن آنجایی که عادل می‌آورد دون الأول اما آنجایی که فاسق می‌آورد مأیوس شدی از تبین، آنجا عمل نکن وأما مع الوجدان المنافی منافی همان معارض است؛ اما اگر فحص کردی معارض پیدا کردی اینجایی که وجدان منافی و معارض شد یؤخذ بالمنافی فی الأول فی الاول کدام است؟ خبر فاسق عمروبن شمر گفته بود این واجب است اما یک عادلی گفته بود واجب نیست او را بگیر ببینید ایشان می‌گوید با وجود معارض حالاکه داری فحص می‌کنی اگر منافی و معارض پیدا کردی برخلاف این یؤخذ به آن منافی فی الاول یعنی در آنجایی که راوی فاسق است اگر معارض پیدا کردی به آن معارض عمل کن اما یؤخذ بالارجح فی الثانی اما آنجایی که عادل خبر داده اگر معارض پیدا کردی، باید ارجح را بگیری ببینی آن معارض بالاتر است یا این خلاصة مطلب آقا یک کلمه تتبع الأدلة تتبع همان تفحص است خلاصه درست است خبر مال عادل بأشد یا مال فاسق بأشد تتبع می‌خواهد؛ تفحص می‌خواهد بله تفحص می‌خواهد ادله در اولی لتحصیل المقتضی اولی کدام است؟ خبر فاسق در اولی اگر به شما می‌گویند فحص کن برای اینکه اصلاً تحصیل مقتضی بکنی ببینی اصلاً راست می‌گوید می‌شود به خبرش عمل کرد یا نه ولی دومی چی؟ آنجا که مال عادل است مقتضی عمل دارد شما بهت می‌گویند فحص کن ببین این را مقتضی عملش موجود است آیامانع هم مفقود است یا مانع مفقود نیست پس خیلی فرق داردفحص در خبر فاسق اگر شما می‌کنی برای اینکه تازه می‌خواهی مقتضی شرعی پیدا کنی برای آن حکمی که تضمنه خبر الفاسق ولی وفی الثانی اگر شما فحص می‌کنی برای طلب مانع است عما اقتضاه دلیل الموجود یعنی خبر محمد بن مسلم اقتضای وجوب در او هست شما فحص بکن یعنی فحص کن ببین این مقتضی عمل آیا مانع دارد یا ندارد اگر مانع نداشت به همین مال محمدبن مسلم عمل بکن اما اگر مانع داشت ببین آن مانع کیست اگر زراره بود او ارجح از این است اگر در حد اینها نبود این ارجح از آن است ومنها انشاءالله سر مطلب است مال فردا.

لازم لطبيعة الموضوع ولا ينفكّ عن مصاديقها ، فهو مثل ما لو أخبر زيد بعض عبيد المولى بأنّه قال : لا تعمل بأخبار زيد ، فإنّه لا يجوز له العمل به ولو اتّكالا على دليل عامّ يدلّ على الجواز ؛ لأنّ عدم شموله له ليس إلاّ لقصور اللفظ وعدم قابليّته للشمول ، لا للتفاوت بينه وبين غيره من أخبار زيد في نظر المولى (١). وقد تقدّم في الإيراد الثاني من هذه الإيرادات ما يوضح لك (٢) ، فراجع (٣).

ومنها : عدم إمكان العمل بمفهوم الآية في الأحكام الشرعيّة

أنّ العمل بالمفهوم في الأحكام الشرعيّة غير ممكن ؛ لوجوب التفحّص عن المعارض لخبر العدل في الأحكام الشرعيّة ، فيجب تنزيل الآية على الإخبار في الموضوعات الخارجيّة ؛ فإنّها هي التي لا يجب التفحّص فيها عن المعارض ، ويجعل المراد من القبول فيها هو القبول في الجملة ، فلا ينافي اعتبار انضمام عدل آخر إليه ، فلا يقال : إنّ قبول خبر الواحد في الموضوعات الخارجيّة مطلقا يستلزم قبوله في الأحكام بالإجماع المركّب والأولويّة (٤).

الجواب عن هذا الإيراد

وفيه : أنّ وجوب التفحّص عن المعارض غير وجوب التبيّن في الخبر ، فإنّ الأوّل يؤكّد حجّيّة خبر العادل ولا ينافيها ؛ لأنّ مرجع التفحّص عن المعارض إلى الفحص عمّا أوجب الشارع العمل به كما أوجب العمل بهذا ، والتبيّن المنافي للحجّيّة هو التوقّف عن العمل

__________________

(١) لم ترد عبارة «بل لا قصور ـ إلى ـ في نظر المولى» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٢) في (ه) بدل «لك» : «ذلك».

(٣) راجع الصفحة ٢٦٥.

(٤) في (ظ) زيادة : «القطعيّة».

والتماس دليل آخر ، فيكون ذلك الدليل هو المتّبع ولو كان أصلا من الاصول. فإذا يئس عن المعارض عمل بهذا الخبر ، وإذا وجده أخذ بالأرجح منهما. وإذا يئس عن التبيّن توقّف عن العمل ورجع إلى ما يقتضيه الاصول العمليّة.

فخبر الفاسق وإن اشترك مع خبر العادل في عدم جواز العمل بمجرّد المجيء ، إلاّ أنّه بعد اليأس عن وجود المنافي يعمل بالثاني دون الأوّل ، ومع وجدان المنافي يؤخذ به في الأوّل ويؤخذ بالأرجح في الثاني.

فتتبّع الأدلّة في الأوّل لتحصيل المقتضي الشرعيّ للحكم (١) الذي تضمّنه خبر الفاسق ، وفي الثاني لطلب المانع عمّا اقتضاه الدليل الموجود.

٥ - عدم العمل بمفهوم الآية في مورده

ومنها : أنّ مفهوم الآية غير معمول به في الموضوعات الخارجيّة التي منها مورد الآية وهو إخبار الوليد بارتداد طائفة ، ومن المعلوم أنّه لا يكفي فيه خبر العادل الواحد (٢) ، بل لا أقلّ من اعتبار العدلين ، فلا بدّ من طرح المفهوم ؛ لعدم جواز إخراج المورد.

الجواب عن هذا الإيراد

وفيه : أنّ غاية الأمر لزوم تقييد المفهوم ـ بالنسبة إلى الموضوعات ـ بما إذا تعدّد المخبر العادل ، فكلّ واحد من خبري (٣) العدلين في البيّنة لا يجب التبيّن فيه.

__________________

(١) في (ظ) : «المقتضي للحكم الشرعيّ».

(٢) كذا في نسخة بدل (ص) ، ولم ترد «الواحد» في غيرها.

(٣) في (ت) و (ل) : «خبر العدلين».