درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۶۵: خبر واحد ۱۸

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

 خلاصه بحث در ایراد اول بود، یعنى دو تا ایراد لا یمکن الذّب سید مرتضى و شیخ و این‏ها داشتند، یک آقایى ایراد کرد، گفت این ایرادتان قابل ذب است، قابل دفع است، چرا، براى این که آیه مى‏ گوید، إن لم یجى‏ء، فاسق اگر خبر نیاورد، تبین نمى‏ خواهد، خب اگر عادل خبر بیاورد، صدق مى‏ کند که فاسق تبین نیاورده، اگر عادل خبر آورد، پس الآن این جا آیه صادق است که لم یجى‏ء الفاسق، خب لم یجى‏ء الفاسق تبین نمى‏ خواهد، پس اگر عادل خبر آورد، تبین نمى ‏خواهد، این آقا این جورى کرده که سالبه بشود به انتفاء محمول، یعنى خبر آورده عادل، تبین نمى‏ خواهد، سالبه به انتفاء محمول همین است دیگر، یعنى خبرى آمده، مثل عادل، اما تبین نمى‏خواهد، ایشان رد کردند، فرمودند این کارى که شما کردید بله، سالبه به انتفاء محمول شد، اما با قانون مفهوم‏ گیرى تطبیق نمى‏کند. قانون مفهوم‏ گیرى این است، همان موضوعى که در منطوق داراى یک حکمى بود، با آن شرط، همان موضوع، همان حکم، از آن برداشته مى‏شود بدون آن شرط، باید این را رعایت بکنید، ما اگر بخواهیم این را رعایت بکنیم این جورى مى‏شود، اولاً موضوع ما چیست، خبر مقید به مجى‏ء فاسق، آن عنه که در منطق و ایشان مى‏ گوید موضوع ما در منطوق این است، همان است، آن عنه است، تبینوا عنه، از چه، از خبر مقید به مجى‏ء فاسق، این موضوع ما است، منطوق آیه مى‏ گوید خبر مقید به مجى‏ء فاسق، تبین مى‏ خواهد، اگر فاسق بیاورد، مفهومش چیست، خبر مقید به مجى‏ء فاسق تبین نمى‏ خواهد، اگر فاسق نیاورد، خب این شد تا حالا سالبه به انتفاء موضوع، ما اگر طبق قانون مفهوم‏ گیرى بخواهیم معنا کنیم، این مى‏ شود مفهوم آیه، خبر مقید به مجى‏ء فاسق تبین نمى ‏خواهد اگر فاسق نیاورد، این همان سالبه به انتفاء موضوع است، پس اگر بخواهیم طبق قانون مفهوم به حساب مفهوم ‏گیرى بکنیم، همان سالبه به انتفاء موضوع مى‏ شود که مفهوم ندارد، آن کارى که شما کردید، خب بله مفهوم درست مى‏شود، اما با قانون مفهوم‏ گیرى یک نمى‏شود، چون شما فرض کردید موضوع را آوردن عادل، خب ما آوردن عادل نداشتیم، باید موضوع ما همان باشد که در منطوق بوده، این که شما فرض کردید خبر آوردن عادل، این را موضوع گرفتید، بعد گفتید تبین نمى‏ خواهد، این موضوع را از کجا آوردید، پس این کارى که شما کردید، بله دلالت بر مطلوبتان دارد، ولى مطابق قانون مفهوم ‏گیرى نیست، و آن کارى که مطابق قانون مفهوم‏ گیرى است، دلالت مى‏کند بر سالبه به انتفاء موضوع، و حرف شما را ثابت نمى‏کند، و خلاصه ایشان مى‏ گوید این آیه غیر از آن مثال است، آن مثال بله دوران امر است، بین این که زیدٌ لیس بقائم، آن دوران است که آیا سلب محمول بکنیم از موضوع موجود، یا سلب محمول بکنیم از موضوع معدوم، خب بله آن دومیش خلاف ظاهر است، باید در آن جا بگوییم ولو دو احتمال دارد، ولى باید حملش کنیم بر سلب محمول از موضوع موجود، یعنى زید موجود قائم نیست، آن جا حق با شماست، اما این جا باید رعایت قانون مفهوم ‏گیرى را بکنید، فلیست هنا، یعنى این آیه نبأ، لیس ک او مثال، آن مثال دوران امر است بین دو چیز، بله ظاهر این است که باید حملش بکنیم بر آن سالبه به انتفاء محمول، ولى این جا از آن قبیل نیست، این ایراد شما وارد نیست، و نتیجتا ما ایرادمان به حال خودش باقى است، پس لا یمکن الذّب، ولى عرض کردیم از خارج این ایراد ایشان هم خیلى ایراد درستى نیست، همین ایرادى که خیلى مى‏ گویند لا یمکن الذّب، اگر رفقا اهل کفایه و اهل تقریرات آقاى نائینى باشند، مراجعه بکنند، مى‏ دانند این‏هایى که ایشان گفت نیست، این طور نیست که موضوع ما نبأ مقید به مجى‏ء فاسق باشد، موضوع ما نبأ است، و این نبأ اگر موضوع شد، این حرف‏هایى که شما زدید، درست درنمى ‏آید. خب حالا برویم سراغ ایراد دوم، یعنى ایراد لا یمکن الذّبِّ دومى، که سید مرتضى این‏ها مى‏گویند و فعلاً شیخ ما هم که دارد طرفدارى مى‏ کند، این ایراد یک قدرى سر و صورت علمى‏اش بیش‏تر از اولى است، این ایراد مى‏خواهد بگوید سلّمنا، آن ایراد اولى این بود که اصلاً آیه اقتضا نداشت، این ایرادى که الآن ایشان مى‏ خواهد بکند، اقتضا را قبول مى‏کند، ولى مى‏ گوید مانع داریم، ولى مقتضى موجود است، آیه دلالت دارد بر حجیت خبر عادل غیر علمى، اما مانع داریم، مانع ما چیست، تعلیل. ببینید قانون تعلیل این است، اگر طبیب فقط مى ‏گفت انار نخور، ممنوعیت فقط مال انار بود، چیزهاى دیگر عیبى نداشت، ولى مى‏ گوید انار نخور، به علت این که ترش است، ما مى‏ فهمیم پس اگر انار هم ممنوع است، به خاطر ترشى است، آن علت ممنوعیتش است، تعدّى مى‏ کنیم، مى‏ گوییم سرکه هم نخور، پس ولو مورد انار است، ولى چون که علت آورده، تعدّى مى‏ کنیم مى‏ گوییم غیر از مورد انار هم، هر چه ترش بود نباید بخورد، ایشان مى‏ خواهند بفرمایند این جا هم همین طور است، اگر آیه مى‏ گفت خبر فاسق را تبین کنید، هیچ چیز دیگر نمى‏ گفت، خب بله تمام مى‏ شد، حق با شما بود، خبر فاسق تبین مى‏ خواهد، آن وقت شما هم مى‏ گفتید خبر عادل تبین نمى‏ خواهد، ولى علت آورده، چرا خبر فاسق تبین مى‏ خواهد، براى این که علم ندارى مطابق با واقع، جهالت، این علم ندارى را از آن جهالت درمى‏ آوریم، جهالت یعنى عدم علم مطابق با واقع، چرا خبر فاسق تبین مى‏ خواهد، براى این که شما علم ندارى که خبرش مطابق با واقع است، براى این که احتمال پشیمانى دارد، حالا که علت این است، خب ما مى‏ گوییم این علت در خبر عادل هم هست، خب خبر عادل هم ما صد در صد این آقاى عادل، این حرفى که زده، حالا امام معصوم بفرماید، بله صد در صد مى‏دانیم راست است، اما یک عادلى اگر یک خبرى بگوید، پس بنابراین ما صد در صد نداریم، ذیل آیه مى‏ گوید خبرهایى که صد در صد علم ندارید که مطابق با واقع است، و احتمال پشیمانى مى‏ دهیم، این‏ها اعتبار ندارد، این هم آن عادل را مى‏ گیرد هم فاسق را، خبرهایى که احتمال پشیمانى هست، این خبرهاى احتمال پشیمانى مشترک است بین خبر عادل و فاسق پس نتیجتا بر فرض هم مفهوم صدر خبر عادل غیر علمى را حجت بکند، ولى منطوق ذیل او را از کار مى ‏اندازد، مى‏ گوید براى این که احتمال پشیمانى در آن هست، و خلاصه حرفشان این است، آمدند گفتند این نسبت بین این دوتا، عموم و خصوص مِن وجه است، نسبت چه، مفهوم با آن ذیل، نسبت این دوتا عام و خاص مِن وجه است، یک ماده اجتماع دارند، دو ماده اختلاف. ماده اجتماعشان کجاست، خبر عادل غیر علمى، چون که عادل است، مفهوم مى‏ گوید حجت است، چون که غیر علمى است، آن منطوق مى‏ گوید حجت نیست، بله، این جا ماده نزاع است دیگر، و الاّ خبر عادل علمى محل نزاع نیست که حجت است، خبر فاسق غیر علمى محل نزاع نیست که حجت نیست، عنایت بفرمایید، دوتا ماده افتراق را، خبر عادل علمى قطعا حجت است، جاى حرف نیست، خبر فاسق غیر علمى قطعا حجت نیست، نزاعى نیست آن جاها، این دوتا ماده افتراق، نزاع کجاست، عادل غیر علمى، یک عادل خبر آورده، خبرش هم واحد است، علم ‏آور نیست، این جاست که این دو تا با هم نزاع دارند، چون که عادل است، مفهوم آیه مى‏ گوید حجت است، و چون غیر علمى است، آن تعلیل مى‏ گوید حجت نیست، در این جا ما چه کار باید بکنیم، ولو قانون عام و خاص مِن وجه سید مرتضى این‏ها مى‏ گویند، ولو قانون عام و خاص مِن وجه این است، به هیچ کدام عمل نکنید در ماده اجتماع، اما این قانون یک تبصره دارد، تبصره ‏اش این است، اگر این أحد الدلیل است، دیدى با هم یکی شان أرجح است، این ماده اجتماع را داخل در آن بکن، این جا الآن ببینیم کدام أرجح است، أرجحیت با آن ذیل است، چرا، چون مشتمل بر تعلیل است، کلامى که با علت ذکر بشود، این خیلى قدرتش زیادتر از کلام بى‏ علم است، پس چه شد آقا، ولو خبر عادل غیر علمى، ماده اجتماع است، نه مى‏ شود به آن عمل کرد، بگوییم حجت است، نه مى ‏شود به این عمل کرد بگوییم لیس بحجة است، ولى این جا باید بگوییم چرا، باید به دومى عمل کنیم، یعنى این را داخلش بکنیم در آن منطوق، در آن تعلیل، چرا این کار را باید بکنیم، براى این که آن أرجح است، چرا أرجح است، براى این که اولاً به صورت تعلیل است، و ثانیا منطوق است، این مفهوم است، این مفهومش مى ‏خواهد این را حجت بکند، آن منطوقش مى‏گوید این غیر علمى است، حجت نیست، پس أرجحیت با این است، با این که عام و خاص مِن وجه است، این را مندرج بکنیم در آن ضمن ذیل، و بگوییم این خبر عادل غیر علمى حجت نیست، خب پس بنابراین این ایراد را کردند و آیه را از کار انداختند،

۲

ان قلت بر کلام مرحوم شیخ و جواب ان قلت

آقایى آمده اشکال، کرده الاّ أن یقال، نمى‏ دانم این یقال دیگر کیست، همان آقایى است که پریروز آن جا اشکال کرده بود، قرض نتوانستم پیدا کنم، حالا هر که هست، یک آقایى آمده اشکال کرده، مى‏ گوید آقایان همه این حرف‏ها را من قبول دارم، عنایت بکنید، این آقا همه این قوانین را قبول دارد، تبصره را قبول دارد، قبول دارد که نسبت مفهوم با آن ذیل، نسبتشان عام و خاص مِن وجه است، این را قبول دارد، و قبول دارد که قانون عام و خاص مِن وجه این است، به هیچ کدام نمى‏ شود عمل کرد، و قبول دارد تبصره را، قبول دارد که ماده اجتماع داخل در آن است که قوى ‏تر است، ولى مى‏ گوید قوى ‏تر این است، نزاع را دقت کردید کجاست، آن‏ها مى‏ گویند قوى‏‌تر آن است، پس ببینید این آقا قوانین را همه را قبول دارد، یعنى قانون عام و خاص مِن وجه را قبول دارد، که ما نمى ‏توانیم به دوتا دلیلى که نسبتشان عام و خاص مِن وجه است، در مورد اجتماع عمل کنیم، این قانون را قبول دارد، و قبول دارد که اگر أحدهما أرجح باشد، این را باید داخل در آن بکنید، منتها آن‏ها مى‏گفتند چه، مى‏ گفتند أرجحیت با آن طرف است، این مى‏ گوید نه خیر أرجحیت با این طرف است، یعنى خبر عادل غیر علمى را داخل در چه کنیم، در مفهوم، مفهوم آیه که مى ‏گوید خبر عادل حجت است، عادل غیر علمى را هم باید داخل این بکنیم، چرا، دلیلش را عنایت بفرمایید، خیلى قوى دارد حرف مى‏زند این آقا، مى‏ گوید شما عنایت کنید، به آن‏ها مى‏ گوید، شما دارید چه کار مى‏ کنید، شما مى‏ گویید این خبر عادل غیر علمى را باید داخلش کنیم در او و ردّش کنیم، خب معناى این حرف چیست، یعنى آیه نبأ اگر خبر عادل را حجت مى‏ کند، علمى‏ اش را حجت مى‏ کند، آخر آن نتیجه حرفشان این است دیگر، آن‏ها مى‏ گویند چه، این خبر عادل غیر علمى را داخل مى ‏کنند در آن تعلیل و مى‏ گویند چون غیر علمى است، بیاندازش دور، خب معنایش چیست، یعنى اگر آیه نبأ خبر عادل را حجت مى‏ کند، عادل علمى را حجت مى‏ کند، پس روى قول شما آیه نبأ که مى‏ گوید خبر عادل حجت است، یعنى عادل علمى، این لغو است، خب فاسق هم علمى‏ اش حجت است، این کارى که شما کردید، عرض کردم خیلى اشکال قوى است، شما حرفتان درست، ولى شما مى‏ گویید أرجحیت آن است، من مى‏ گویم أرجحیت این است، چرا، براى این که اگر آن حرف شما را بزند، لازم مى‏آید خداى متعال لغو حرف زده باشد، صیانتا لکلام الحکیم عن اللّغویة، باید این را داخلش بکنیم در مفهوم، چرا، شما چه کار مى ‏کنید، مى ‏گویید خبر عادل غیر علمى را داخل مى ‏کنید در او، مى‏ گویید چون غیر علمى است، بیاندازش دور، و حال آن که نتیجه حرفتان چیست، یعنى اگر آیه نبأ خبر عادل را حجت مى‏ کند، عادل علمى را حجت مى‏ کند، خب این لغو است، خبر علمى مال فاسق هم باشد، صدّام حالا بیاید یک خبر بدهد، صد در صد ما مى ‏دانیم علمى است، خب حجت است، این لغو است که خدا بیاید بفرماید خبر عادل علمى‏ اش حجت است، خب خبر فاسق هم علمى‏ اش حجت است، یک فاسق اول فاسق بیاید یک خبر بدهد، ولى من علم دارم حرفش مطابق با واقع حجت است، پس این کارى که شما کردید، غیر علمى عادل را داخل در او کردى، که نتیجه ‏اش این مى ‏شود، این مفهوم خبر عادل علمى را حجت بکند، این لغویت لازم مى ‏آید، صونا لکلام الحکیم، براى حفظ کلام خداى متعال، عن اللّغویة، باید این را داخل در او نکنى، خبر عادل غیر علمى را در مفهوم داخل کنیم، بگوییم آقا این مفهوم که مى‏ گوید خبر عادل حجت است، فرق نمى ‏کند علمى باشد یا غیر علمى، آیه دلالت کرد، چون این آقا عرض کردم از مدافعین مشهور است، مى‏ خواهد از این آیه استفاده بکند که خبر عادل حجت است، ولو غیر علمى، منتها چه کار مى‏ کند، داخلش مى‏ کند در مفهوم، در عموم مفهوم، مى‏ گوید اگر داخل این نکنى، داخل در آن قرار بدهى، معناى این این مى‏ شود، خبر عادل علمى حجت است، غیر علمى‏ اش را که شما از بین بردى، آن وقت این معنایش لغویت است، چون خبر علمى مال فاسق هم باشد، حجت است، پس نتیجتا این آقا آمد از این راه حرف مشهور را اثبات کرد،

عنایت بفرمایید، لا یقال، فعلاً لا را بگذارید کنار آقا، یقال را فعلاً بخوانید، لا مال شیخ است، شیخ مى ‏فرماید این اشکال ‏ها را نکن که من جوابت را مى‏ دهم، فعلاً لا را بگذارید کنار، یقال، یقال کیست، آن آقاى قائلی که مى‏ خواهد از مشهور دفاع کند، و بگوید این آیه دلالت دارد بر حجیت خبر عادل غیر علمى، یقال، قال، این آقا در مقابل سید مرتضى این‏ها، فرموده بله من قبول دارم النّسبة بینهما عموم مِن وجه است، بله همین طور است، نسبت بین آن مفهوم و آن تعلیل ذیل، اگر چه عام و خاص مِن وجه است، این را هم قبول دارم که یتعارضان در ماده اجتماع، این را هم قبول دارم من، خب ماده اجتماع کدام است، و هى، خبر عادل غیر علمى، عنایت بکنید، خبر عادل علمى که از بحث خارج است، حجت است، فاسق غیر علمى، آن هم از بحث خارج است، لا حجة است، چه محل نزاع است، محل اجتماع است، خبر عادل غیر علمى، خب من قبول دارم که این دوتا الآن در این ماده اجتماع مى ‏کنند، فقط مخالفتم با شما این است، شما مى‏ گویى حالا که این طور است، این را باید بکنیم داخل در آن تعلیل و بگوییم چون غیر علمى است، بیاندازیمش دور، و حال آن که آن لغویت لازم مى‏ آید، باید داخلش بکنیم در عموم مفهوم آیه، یعنى مفهوم آیه نبأ که خبر عادل را حجت مى‏ کند، چه عادل علمى، چه عادل غیر علمى که لغویت پیش نیاید، ایشان مى ‏فرماید لکن، ببینید از این جا نزاعش شروع مى‏شود، قبول دارم که این عام و خاص مِن وجه است، قبول دارم که در ماده اجتماع نزاع دارند، اما این که مى‏ گویى حالا چون نزاع دارند، باید داخلش بکنیم در آن أرجح، نه این را قبول ندارم، یجب تقدیم عموم مفهوم، باید ما عموم مفهوم را مقدم کنیم بر او، مفهوم مى‏ گوید چه آقا، مى‏ گوید خبر عادل حجت است، عام است دیگر، چه عادل علمى، چه عادل غیر علمى، دیگر لغویت هم پیش نمى ‏آید، چون که فاسق خبرش اگر غیر علمى باشد حجت نیست، پس عموم مفهوم، یعنى این ماده اجتماع را، خبر عادل غیر علمى را داخل مى‏ کنیم در عموم مفهوم، و نتیجتا مفهوم آیه خبر عادل را حجت مى ‏کند، و داخل مى‏ کنیم ماده اجتماع را، یعنى خبر عادل غیر علمى که محل نزاع است، این را داخل مى‏ کنیم فیه، فیه یعنى چه، عموم مفهوم، ضمیرها فراموش نشود، این ماده اجتماع را در عموم مفهوم، شما مى ‏گفتى آن طرف أرجحیت مال آن است، اتفاقا ارجحیت مال این است، براى این که آن حرف شما را بزنیم یک لغویت لازم مى ‏آید، لازم مى‏ آید کلام خداى متعال لغو باشد، چرا، چون مفهوم آیه معنایش این است، خبر عادل علمى حجت است، غیر علمى‏ اش را چون ما از بین بردیم، و حال آن که خبر علمى مال فاسق هم باشد حجت است، باید ماده اجتماع را داخل کنیم فیه، در عموم مفهوم، نه در آن که شما گفتید، چرا، إذ لو خرج عن المفهوم، ماده اجتماع را، یعنى آن خبر عادل غیر علمى، إذ لو خرج، خرج یعنى چه، یعنى آن خبر عادل غیر علمى، اگر این خبر عادل غیر علمى را خارج بکنیم عنه، از مفهوم خارج بکنیم و داخلش بکنیم در آن تعلیل، وانحصر مورده، مورد مفهوم، تمام این ضمیرها به مفهوم برمى‏ گردد، اگر خارجش بکنیم از او، و منحصر بشود مورد آن مفهوم به خبر عادل مفید للعلم کان لغوا، پس بنابراین این کارى که شما کردید، خبر غیر علمى عادل را از مفهوم بردید بیرون، مفهوم شده خبر عادل علمى، معناى آیه این مى‏ شود، خبر عادل علمى فقط حجت است، و حال آن که خبر علمى مال فاسق هم باشد حجت است، یلزم لغویة فى کلام حکیم تعالى، پس باید چه کار کنى، صیانةً لکلام الحکیم عن اللّغویة، داخلش مى‏کنیم در این، نه در او، مى ‏گوییم آقا آیه نبأ مى‏ گوید خبر عادل حجت است و این عام است، مى‏ خواهد خبر عادل علمى باشد، مى‏ خواهد غیر علمى باشد، این که شما داخل در آن طرف کردید، گفتید أرجحیت مال آن است، نه خیر أرجحیت مال این طرف است، ایشان مى‏گویدکان لغوا، اگر بخواهیم منحصر بکنیم مورد مفهوم را، بگوییم مفهوم که خبر عادل را حجت مى‏کند، منحصر به عادل علمى است، کان لغوا، چرا، لأنّ خبر الفاسق المفید للعلم هم ایضا حجةٌ، خبر فاسقى که علمى است، یک فاسقى اول فاسق دنیا است، ولى یقین دارم این خبرش مطابق با واقع است، علمى است، خبر فاسق علمى هم عینا حجت است، واجب العمل است، پس نتیجتا آقا چه شد، این ماده اجتماع را باید داخل در آن نکنیم، باید داخل در عموم مفهوم بکنیم، معنایش این است، آیه نبأ، مفهومش به ما مى‏ گوید خبر عادل حجت است، اعم از این که علم ‏آور باشد یا نباشد، ثبت الأستدلال،

[ان قلت دوم]

بل ایراد دوم است، این آقا دوتا ایراد دارد، هر دو ایرادش هم جنبه علمى ‏اش خوب است، ایشان مى‏ فرماید بل، مى‏ خواهم وارد اشکال دوم بشویم، یعنى این آقاى یقال، یک اشکال دیگر هم دارد، مى‏ گوید اصلاً مى‏ دانى چیست، حرفتان را قبول نداریم، که مى‏ گویید عام و خاص مِن وجه است، این‏ها عام و خاص مطلق است، تا الآن حرفشان را قبول کردیم که عام و خاص مِن وجه بود، منتها آن‏ها داخل مى‏ کردند آن طرف، ما داخل مى ‏کردیم در این طرف، حالا مى‏ خواهیم بگوییم اصلاً حرفتان را ما قبول نداریم، کى گفت این‏ها نسبتشان عام و خاص مِن وجه است، یک ماده اجتماع دارند و شما داخلش کنید در او و ما بگوییم در این است نه، این‏ها عام و خاص مطلق هستند، دیروز اجمالاً قانون عام و خاص مطلق را گفتم، ببینید آقا، ما الآن یک دلیل دیروز رسید به دست ما، أکرم العلما، خب این ظاهرش این است که همه علما همین قدر که عالم است، ولو عادل هم باشد، فاسق هم باشد، عادل هم نباشد، اکرامش لازم است، ولى امروز دلیل آمده لا تکرم العالم الفاسق، عالم فاسق را اکرام نکن، ما باید چه کار کنیم این جا، آن عام مطلق است، یعنى مى‏ گوید همه علما، چه عادل چه فاسق، این چیست، این خاص مطلق است، مى‏ گوید فاسق‏ هاى علما را اکرام نکن، شما این جا باید چه کار کنید، این را باید مخصص او قرار بدهى، یعنى بگویى آن علمایى که دیروز مى‏ گفت اکرامش واجب است، حالا که این آمده، معلوم مى ‏شود آن علما، علماى عدول است، یعنى کأنّ تخصیص زدیم ما، یعنى این را که گفتیم همه علما، امروز بعد از آمدن این مى‏ گوییم چه، نه علماى عدول، همه علما واجب است اکرامشان، مگر این که فاسق باشند، خب ببینید این جا آمدى این را مخصص او قرار دادى، یعنى او را از عمومش انداختى، العلمایى که معنایش کل علما بود، اختصاص پیدا کرد به علماى عدول، این آقا مى‏ خواهد بگوید این جا هم همین جور است، در این جا هم همین طور است، عنایت بفرمایید بیانش را، چون عبارت یک قدرى مختصر گفته شده، ببینید آقا، این آقاى بنده خدا در این اشکال دوم، مى ‏گوید آقا خبرهاى علمى را از آیه خارجش کن، اصلاً آیه که مى‏ گوید خبر فاسق تبین مى‏ خواهد، علمى ‏اش را بگذار کنار، خبر عادل تبین نمى‏ خواهد، علمى ‏اش را بگذار کنار، چرا، اصلاً علمى‏‌ها را ما باید بگذاریم کنار، اگر مى ‏گوید فاسق، یعنى غیر علمى، اگر مى ‏گوید عادل، یعنى غیر علمى، علمى ‏هایش را ما باید بگذاریم کنار، چرا باید علمى را بگذاریم کنار، براى این که اگر نگذاریم تحصیل حاصل مى‏ شود، مى‏ دانید تحصیل حاصل هم لغو است، من بگویم آقایان بنشینید، خب شما نشستید، تحصیل حاصل است که من به شما بگویم بنشینید، قبیح است یک شخص متکلّم حکیم یک دستورى بدهد که آن شخص خودش دارد آن کار را مى ‏کند، آقایان بنشینید سرجایتان، خب نشستید سرجایتان، این درست نیست، ایشان مى‏ گوید آیه چه دستورى مى ‏دهد، مى‏ گوید فاسق اگر خبر آورد، تبین کنید، تفحص بکنید، خب خبر علمى خودش مبین است، دیگر معنا ندارد بگویى تبین بکنید، مى‏ شود تحصیل حاصل، اگر خبرهاى علمى بخواهد در آیه باشد، تحصیل حاصل است، چون خبر علمى یعنى خبر مبین، آن وقت دوباره شارع مى‏ گوید تبینوا، عنایت فرمودید، پس براى این که این تحصیل حاصل پیش نیاید، مى‏ گوییم آقایان اصلاً خبر علمى را از آیه بگذار کنار، نه علمى فاسق داخل منطوق است، نه علمى عادل داخل مفهوم است، علمى‏‌ها را بگذار کنار، چرا، این چراهایش را ندارد، من که دارم جوش مى زنم، مى‏ خواهم چراها را بگویم، ایشان مى‏ گوید علمى‏‌ها را باید بگذاریم کنار، چرا، چرایش را دارم از خارج عرض مى‏ کنم، براى این که اگر نگذارى کنار، تحصیل حاصل مى‏شود، چرا، براى این که آیه مى ‏گوید اگر خبر آمد، تبین کنید، تفحص کنید، خب خبر علمى خودش مبین است، دیگر معنا ندارد دستور تبین بدهد، پس علمى‏‌ها خارج. الآن در آیه منطوقش اگر مى ‏گوید خبر فاسق را تبین کن، غیر علمى ‏اش را مى‏ گوید، اگر عادل را مى‏ گوید تبین نکن، غیر علمى ‏اش را مى‏ گوید، حالا عادل پس شد، خبر عادل غیر علمى شد حجت، مفهوم به ما مى‏ گوید خبر عادل غیر علمى حجت است، علمى ‏اش که بنا شد بگذاریم کنار، غیر علمى ‏اش را هم که شما گذاشتید کنار، پس دیگر براى مفهوم چه گذاشتید، عنایت کردید اشکال را، یعنى لازم مى ‏آید مفهوم بدون مصداق، بنا شد خبر عادل علمى که برود کنار از آیه، بماند چه، عادل غیر علمى، یعنى مفهوم عادل غیر علمى را حجت مى ‏کند، آن را هم که شما گذاشتید کنار، پس دیگر چه گذاشتید براى مفهوم، یبقی المفهوم بلا مصداق، و این هم لغو است، یعنى خداى متعال یک جورى حرف بزند، یک مثال‏ هایى، یک مواردى را بگوید، و مصداق براى آن مورد نباشد،

دوباره عرض مى ‏کنم، خبرهاى علمى را باید از آیه بگذاریم کنار، و الاّ تحصیل حاصل مى‏شود، چرا، براى این که خبر علمى خودش مبین است، اگر بگوییم علمى ‏ها هم در آیه است، دوباره خدا مى‏ گوید تبین بکنید، خب خبر علمى وقتى خودش مبین است، معنا ندارد دوباره دستور تبین بدهد، براى این که این اشکال تحصیل حاصل پیش نیاید آقا، علمى ‏ها را بگذاریم کنار، خب مى‏ مانیم ما با غیر علمى‏‌ها، فاسق غیر علمى اگر خبر آورد، تبین کن، عادل غیر علمى را تبین نکن، این را هم که شما گذاشتید کنار، پس مفهوم آیه، عادل علمى ‏اش را که باید بگذاریم کنار، عادل غیر علمى‏ اش را هم که شما دارید از بین مى‏ برید، مصداق این مفهوم چیست، یبقی المفهوم بلا مورد، پس باید چه کار کنیم، بگوییم نه این مفهوم اگر مى‏ گوید خبر عادل حجت است، یعنى عادل غیر علمى، پس مفهوم ما شد أخصّ مطلق، یعنى این مفهوم آیه مى‏ گوید خبر عادل غیر علمى حجت است، این شد أخص، حالا آن عام را تخصیص مى‏زنیم، آن عام ما چه مى‏ گوید، مى‏ گوید خبرهاى غیر علمى اعتبار ندارد، چه مال عادل چه مال فاسق، چه کارش مى‏ کنیم، مى‏ گوییم بله اعتبار ندارد مگر مال عادل، یعنى این را مخصص آن قرار مى‏ دادیم، در آن مثال چه کار مى‏ کردیم، مى‏ گفتیم اکرام همه علما واجب است، مگر این که فاسق باشند، تخصیصش مى‏ زدیم، این جا هم همین جور، آن به عمومش مى‏ گوید هیچ خبر غیر علمى اعتبار ندارد، منطوق همین را مى ‏گوید دیگر، خبرهایى که احتمال پشیمانى دارد، علمى نیست، مى‏گوید اعتبار ندارد چه مال عادل چه مال فاسق، مى‏ گوییم مگر مال عادل، پس نتیجتا این شد خاص، همان کارى که با أکرم العلما و لا تکرم العالم الفاسق کردیم، و آمدیم أکرم العلما را تخصیص زدیم، گفتیم علما اکرامشان واجب است مگر فسّاق شان، چه طور آن جا یک مگر گفتیم، این جا هم همین جور، ولو این ذیل مى ‏گوید هیچ خبر علمى اعتبار ندارد، چه مال عادل چه مال فاسق، مى‏ گوییم چه، مگر غیر علمى عادل، پس مفهوم ما خبر غیر علمى عادل را حجت مى‏ کند، و وقتى حجت کرد، مخصص آن عموم مى‏ شود، آیه استدلالش تمام مى‏شود، این با این که خیلى مختصر است، ولى حرفش خیلى بود. عنایت بفرمایید بلکه، دوتا دلیل آورده، تا حالا قبول کرد عام و خاص مِن وجه است، جواب سید را داد، حالا مى‏ خواهد بگوید من اصلاً قبول ندارم عام و خاص مِن وجه است، بل الخبر المفید للعلم خارج عن المنطوق و المفهوم معا، ببینید چه قدر عبارت مختصر است، تمام این‏ها را از این دربیاوریم، این آقا مى ‏گوید آقا این مفهوم ما، یعنى خبرهاى علمى را باید از منطوق و مفهوم خارج بکنیم، چرا باید خارج بکنیم، براى این که خبر علمى مبین است، اگر بخواهد علمى‏‌ها هم داخل بشود، تحصیل حاصل مى‏شود، خودش مبین است، خدا دوباره بگوید تبینوا، براى این که این اشکال تحصیل حاصل پیش نیاید، پس علمى عادل را مى‏ گذاریم کنار، علمى عادل را که گذاشتیم کنار، مفهوم آیه اگر خبر عادل را حجت مى‏ کند، عادل غیر علمى است، اگر این را هم شما بخواهید از بین ببرید، دیگر مفهوم ما موردى برایش نمى‏ ماند، نتیجتا براى این که مورد بماند، مى‏ گوییم این آیه خبر عادل غیر علمى را حجت مى‏ کند، آن وقت تخصیص مى‏ زند عموم آن را، او مى ‏گوید غیر علمى‏‌ها حجت نیست، چه عادل چه فاسق، ما مى ‏گوییم مگر غیر علمى عادل باشد حجت است، این آقا مى‏ فرماید پس او که خارج است، حالا که علمى‏ها خارج شد، مى‏ ماند غیر علمى، مفهوم خبر عادل غیر علمى را حجت مى‏ کند، فیکون المفهوم أخصّ مطلق، یعنى مثل لا تکرم الفسّاق مى‏ شود، چه طور آن أخصّ مطلق بود، این هم مى ‏شود أخصّ مطلق، أخص است از عموم تعلیل، یعنى عموم تعلیل را به این تخصیص مى‏ زنید، نتیجتا این مى ‏شود، خبرهاى غیر علمى اعتبار ندارد مگر مال عادل باشد، نتیجتا استدلال درست شد.

[جواب مرحوم شیخ به ان قلت]

لأنّا نقول، ایشان آقا حریف اولى نمى ‏شود، ایشان دوتا ایراد کرد، خیلى اولى قوى بود، ایشان اسمش را هم نمى ‏آورد، ساکت مى‏ شود اصلاً، مى‏ گوید ما این آخرى را رد مى‏ کنیم، خب اگر قدرت دارى این اولى را رد بکنى، قرض ایشان اولى را اسمش را هم نمى ‏آورد، بعدها هم در ذهنم است که ظاهرا چیزى نمى‏ گوید، على کل حال ایشان اولى چون خیلى قوى است، که استدلال آن جورى کرده، مى‏ گوید نه ما این آخرى را رد مى‏کنیم، لذا مى ‏فرماید لا یقال، خب یقال ما تمام شد، حالا ایشان مى‏ گوید لا یقال، نیا این اشکال آخرى را بکنى، من جوابت را مى‏دهم، لأنّا نقول ما ذکره أخیرا، این حرفى که آخر سر زد، آمد گفت چه، گفت مفهوم ما أخص مطلق است، از عموم تعلیل، این مسلّمٌ، خب بله، مفهوم خبر عادل غیر علمى را حجت مى‏ کند، این مى‏ شود أخص از او، اما این غیر عام و خاص ‏هاى جاهاى دیگر است، جاهاى دیگر که عام و خاص مطلق آقا ما داریم، هر دو یک جور هستند، قدرتشان یک جور است، خب این آن را تخصیص مى‏زند، اما این جا عام ما خیلى قوى است، مى‏ دانى چرا، اولاً منطوق است آن هم به صورت تعلیل است، کلامى که معلّل باشد آقا، از کلام غیر معلّل خیلى قوى‏‌تر است، ایشان مى ‏فرماید بله این قانونى که شما گفتید درست است، ما اگر عام و خاص مطلق داشتیم، خاص را مخصص عام قرار مى‏ دادیم، اما این جا این جورى نیست، چرا، درست است این مفهوم ظهور دارد در حجیت خبر عادل غیر علمى، اما آن ظهورش در عدم حجیت خیلى قوى ‏تر است، شما نمى ‏توانید با این ظهور ضعیف، آن ظهور قوى را تخصیص بزنى، پس نتیجتا اشکال آخرتان را قبول نداریم ما، ایشان مى ‏فرماید مسلّم است این مطلب، که این مفهوم أخص است، چون خبر عادل غیر علمى را حجت مى‏ کند، الاّ، الاّ این که با جاهاى دیگر فرق دارد، با آن أکرم العلما و لا تکرم الفسّاق فرق دارد، مى‏ دانید چرا، براى این که آن جا هم أکرم العلمایش ظهور دارد در عموم، هم لا تکرم الفسّاق ظهور دارد در خصوص، تعلیلى هم در کار نیست، لذا آن جا او را مخصص او قرار مى‏ دهى، اما این جا این ظهور دارد، آن هم ظهور دارد، ولى ظهور او قوى‏‌تر از این است، این ظهورى که از مفهوم جمله شرطیه گرفتیم و خبر عادل غیر علمى را حجت کردیم، نمى ‏تواند بیاید آن ظهور به آن مهمى را تخصیص بزند، ندّعى التعارض، ما قبول داریم، ولى این جا مثل جاهاى دیگر نیست، این جا معارضه است بین ظهور و عموم تعلیل فى عدم، این فى عدم جار و مجرور متعلق به ظهور است، این جا معارضه است، یعنى عموم تعلیل ظهور دارد در عدم جواز عمل به خبر عادل غیر علمى، عموم تعلیل مى‏ گوید خبرهاى غیر علمى اعتبار ندارد، عادل باشد یا غیر عادل، خب این مال آن طرف، از این طرف جمله شرطیه شما یا جمله وصفیه شما هم ظهور دارد در ثبوت مفهوم، این فى ثبوت هم متعلق به این ظهور دومى است، خب شما با این ظهورى که از این جمله شرطیه و وصفیه استفاده کردید، مى‏ خواهیم آن ظهور به آن قوى ‏ را از دست بدهید، نکن این کار را، نیا آن را تخصیص بزن، بیا این مفهوم را قیدش را بزن، این مفهوم را بگذار کنار، اصلاً نادیده بگیر، چرا، براى این که در مقابل قدرت او نمى ‏تواند او را تخصیص بزند، ما این را بگذاریم کنار، بهتر است از این که او را تخصیص بزنیم، چرا، درست است مفهوم مخالف بر فرض قبول کردیم حجت است، اما مفهوم مخالف حجت هست، اما اگر دلیل داشته باشیم مى‏ توانیم بگذاریمش کنار، و ما این جا دلیل داریم، دلیلمان عموم تعلیل است، لذا مى‏ فرماید طرح المفهوم، حالا که این طور است، ولو هر دو ظهور است، ولى ظهور او تعلیلى است، ظهور او غیر تعلیلى است، این نمى‏ تواند مخصص او بشود، پس چه کار کن، ترک کن مفهوم را، یعنى این مفهوم آیه نبأ که خبر عادل غیر علمى را حجت مى‏ کند، اصلاً بگذارش کنار، و حکم بکن بخلوّ جمله شرطیه عن المفهوم، بگو آقا این جمله شرطیه اصلاً مفهوم ندارد، این را بگذاریش کنار، أولى است از این که مرتکب تخصیص بشوى در تعلیل، ببینید همه ‏اش صحبت تعلیل است، جاهاى دیگر، آن جا عام است، آن أکرم العلما بود، خب تخصیص مى‏ دادى، اما این جا عام است، آن تعلیلى است، این ظهور دارد، آن هم ظهور دارد، ولى آن ظهورش تعلیلى است، این حریف او نمى‏ شود، این مفهوم آیه را بگذار کنار، یعنى این مفهومى که مى‏ گوید خبر عادل غیر علمى حجت نیست، این را بگذار کنار، مرتکب تخصیص نشو، مگر مى‏ شود چیزى که حجت است، آدم بگذارد کنار، مى‏ گوید لدلیل چرا، عیبى ندارد، درست است این هم مفهوم جمله شرطیه است و حجت است، ما مى ‏گوییم بگذار کنار، اگر دلیل نبود، قرینه نبود، بله جایز نبود، ولى ما دلیل داریم بر گذاشتن کنار این، دلیل ما چیست، آن عموم تعلیل، لذا از قول شیخ طوسى هم نقل مى ‏کند، مى‏ گوید به همین مطلب شیخ طوسى هم در عدّة، همان آدرسى که دیروز دادید، ایشان آمده این را گفته، لا نمنع، ممنوع نیست، چی، ترک مفهوم مخالف، این قدما به جاى مفهوم مخالف همیشه دلیل الخطاب مى ‏گفتند، آن روز هم که گفتم دوتا اسم دارد، در قدما رایج بوده، شما مفهوم مخالف در کلام آن‏ها نمى‏ بینید، هم ه‏اش دلیل الخطاب مى‏بینید، مفهوم موافق نمى‏ بینید، همه‏ اش دلیل الخطاب، یعنى لحن الخطاب مى‏ بینید، غرض آقاى شیخ طوسى فرموده، فرموده ممنوع نیست که ما بگذاریم کنار مفهوم مخالف را لدلیلٍ، دلیل ما کدام است، التّعلیل هو الدلیل، آن تعلیل دلیل است، یعنى قرینه است، براى این که ما قید آن مفهوم را مى‏زنیم و خلاصه مطلب آقا چه شد، ایشان مى‏ فرماید قانون عام و خاص مطلق همان است که شما مى‏ گویى، آن مال کجاها، آن جایى که هر دو یک جور باشد، ظهور او در عموم، ظهور این در خصوص یک جور باشد، این جا ظهور عام ما در عموم تعلیلى است، و خیلى قوى است، این ظهور این جمله شرطیه نمى‏ تواند او را تخصیص بزند، پس قید این را بزن، إن قلت آخه حجت است، مفهوم مخالف حجت است، چه طور من قیدش را بزنم، مى‏ گوییم دلیل داریم، عیبى ندارد، شیخ طوسى گفته ممنوع نیست مفهوم مخالف را بگذارى کنار لدلیلٍ، و ما این جا دلیل داریم، یعنى به خاطر آن دلیل، این مفهوم مخالف را مى‏ گذاریم کنار، نتیجه‏ اش چه مى‏ شود آقا، همان حرف خودمان، یعنى شیخ انصارى، یعنى آن آیه به عمومش مى‏ گوید آقا خبرهایى که علم صد در صد ندارید، اعتبار ندارد، ولو مال عادل باشد، چنان چه مختار است، سید مرتضى هم همین طور است، چون فردا شهادت است، اگر آقایان فرصت دارند، یک هفت هشت دقیقه هم توسلى بشود.

عموم التعليل وجوب التبيّن في كلّ خبر لا يؤمن الوقوع في الندم من العمل به وإن كان المخبر عادلا ، فيعارض المفهوم ، والترجيح مع ظهور التعليل.

لا يقال : إنّ النسبة بينهما وإن كان عموما من وجه ، فيتعارضان في مادّة الاجتماع وهي خبر العادل الغير المفيد للعلم ، لكن يجب تقديم عموم المفهوم وإدخال مادّة الاجتماع فيه ؛ إذ لو خرج عنه وانحصر مورده في خبر العادل المفيد للعلم لكان (١) لغوا ؛ لأنّ خبر الفاسق المفيد للعلم أيضا واجب العمل ، بل الخبر المفيد للعلم خارج عن المنطوق والمفهوم معا ، فيكون المفهوم أخصّ مطلقا من عموم التعليل.

لأنّا نقول : ما ذكره أخيرا ـ من أنّ المفهوم أخصّ مطلقا من عموم التعليل ـ مسلّم ، إلاّ أنّا ندّعي التعارض بين ظهور عموم التعليل في عدم جواز (٢) العمل بخبر العادل الغير العلميّ وظهور الجملة الشرطيّة أو الوصفيّة في ثبوت المفهوم ، فطرح المفهوم (٣) والحكم بخلوّ الجملة الشرطيّة عن المفهوم أولى من ارتكاب التخصيص في التعليل. وإليه أشار في محكيّ العدّة بقوله : لا يمنع ترك دليل الخطاب لدليل ، والتعليل دليل (٤).

وليس في ذلك منافاة لما هو الحقّ وعليه الأكثر : من جواز

__________________

(١) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ه) : «كان».

(٢) في (ت) و (ه) : «عدم وجوب» ، والأنسب ما أثبتناه.

(٣) لم ترد في (ظ) : «فطرح المفهوم».

(٤) العدّة ١ : ١١٣.