درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۵۸: خبر واحد ۱۱

 
۱

خلاصه مباجث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه ایشان در رد بر سید مرتضی فرموده بودند این اخبار عرض که می‌گوید مخالف کتاب را رها کن مخالفت تباین کلی است آن هم که مورد بحث ما نیست مخالفت‌های عام و خاص مطلقی را شامل نمی‌شود یکنفر اشکال کرد این حمل بر فرض نادر است ما نداریم تباین کلی در روایات که تباین کلی داشته باشد با قرآن پس بنابراین این حمل این مطلب بر تباین کلی حمل بر فرض نادر است و این لغو است این همه روایات کثیره برای یک مطلبی که یا نداریم یا اگر هم داریم مثلا یک مورد دو مورد، این لغو است ایشان صریحا جواب او را ندادند شروع کردند به یک تقسیم بندی اخبار عرض و در خلال مطالب استفاده می‌شود ایشان می‌خواهد بگوید چرا، تباین کلی هم داریم منتها در اصول عقاید، در اصول عقاید ما داریم مطالبی که تباین کلی با قرآن دارد این روایت ضعیف، حالا ما اینها همه را ضعیف حساب می‌کنیم ولی بالاخره به عنوان اینکه بعنوان روایات از ائمه صادر شده که علی خالق است علی رازق است یا مردم مجبورند در اعمالشان یا اینکه ان الله اذا خلق الاشیاء فوض امرها الیها یا پیغمبر سهو می‌کند دیگر ایشان آن را نقل نکردند خلاصه اینها اصول عقایدی است که در مورد اصول عقاید ما داریم جاهایی که تباین کلی دارد خوب این روایت می‌گوید علی خالق است علی رازق است نقطه مقابلش قرآن می‌گوید ان الله خالق کل شیء، ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتین، خلاصه اینهایی که غلو می‌کنند بعضی از این دراویش عرفا اینها همه استناد به اینها می‌کنند که اینها خلاف قرآن است من دیروز عرض کردم یک آقایی بود که می‌گفت علی یک متر و نیم قد این حرفها را ندارد خوب این آقا مبغض غال بود نقطه مقابلش هم یک آقای دیگر تهران داشتیم این را بعدا یادم افتاد دو تا آقا سید ما تهران داشتیم هر دو هم از تهران از دنیا رفتند یکی شان همین، می‌گفت بابا علی اینهمه حرف ندارد علی است دیگر انا بشر آن هم یک بشری است نقطه مقابلش، هر دو هم مرید داشتند، این آقا می‌نشست می‌گفت در مجلس عارفان آگاه ـ الله علی است علی است الله، مردم نمی‌فهمند والا عرفا می‌فهمند علی همان خداست خدا همان علی است در مجلس، صریحا روی منبر می‌گفت، در مجلس عارفان آگاه ـ الله علی است علی است الله، دیگران نمی‌فهمند اینها را قبول ندارند علی کل حال دو طرف قضیه اشتباه است خلاصه الشمال و الیمین مضله چپ راست اینها همه لغزشگاه است الجاده هی الطریق الوسطی، حالا می‌خواهد در امور سیاسی باشد در امور اعتقادی باشد آن راه متوسط خلاصه نه این طرف و نه آن طرف، نتیجتا پس ما داریم چیزهایی که تباین کلی دارد با قرآن منتها باید بگوییم در مورد اصول عقائد نه در مورد فروع. پس نتیجتا اگر آن اخبار را ما حملش بکنیم بر چنین چیزی عیبی ندارد. خوب ایشان آیات، خلاصه این رد بود که دیگر از لابلای جوابها استفاده می‌شد والا ایشان به عنوان جواب حرفی نزدند ایشان شروع کردند به تقسیم بندی اخبار عرض فرمودند اخبار عرض دو طایفه است هر طایفه‌ای هم بر دو قسم است چهار قسم کردند یک قسم یعنی یک طایفه‌اش می‌گوید مخالفی اگر از ما نقل شد از ما صادر نشده یک قسمش هم می‌گوید مخالف اگر از ما نقل شد نپذیر خوب ایشان برای هر کدام از این قسمها یک جوابی داد. اما آن قسمی که می‌گوید مخالف اصلا از ما صادر نشده اصلا باطل است و زخرف است آنها را حملش می‌کنیم بر مسایل اعتقادی مثل همین علی خالقّ یا پیغمبر سهو می‌کند اینهایی که پیغمبر فرمودند در این احادیث فرمودند مخالف کتاب را رد بکنید از ما اصلا صادر نشده مربوط به اصول عقاید است، این یک جواب مال قسم اول. قسم دوم چه جوری بود؟ قسم دوم این بود اگر از ما مخالف قرآن شنیدید نپذیرید تصدیق نکنید ایشان این را هم سه تا جواب می‌دهد یکی همان جواب اولی یعنی اینها هم می‌گوییم در اصول عقاید است که اگر غیر موافق کتاب از ما شنیدید نپذیرید یک جوابش همان جواب قسم اول، جواب دوم اینکه نه در صورت متعارضین حضرت فرمودند در متعارضین فرمودند اگر یکی غیر موافق بود رد بکنید خوب بحث ما که متعارضین نیست جواب سوم اینکه در غیر موثق این حرف را فرمودند بحث ما آنجا نیست ما اگر می‌گوییم خبر حجت است در موثقش می‌گوییم پس دو قسم طایفه اولی را ایشان حمل کردند بر یکی از این محامل به یکی از این محمل‌ها باید حمل بکنیم و نتیجتا معارضه‌ای با کار ما ندارد برای اینکه ما می‌خواهیم بگوییم خبر واحد ثقه در فروع آنهم معارض نداشته باشد خوب پس مثل یحرم عصیر عنبی، این را می‌خواهیم بحث بکنیم که آیا حجت است یا نه آن اخبار عرض اصلا شامل این نمی‌شود بعد ایشان رفتند سراغ طایفه دوم، طایفه دوم چیست؟ می‌گفت غیر موافق از ما اگر نقل شد بعضی‌هایش یک قسمش می‌گفت اصلا قبول نکنید یک قسمش می‌گفت از ما صادر نشده پس طایفه دوم هم که می‌گوید غیر موافق را رها کنید اینهم بر دو قسم است یک قسمش می‌گوید اصلا غیر موافق کتاب از ما صادر نشده یک قسمش می‌گوید نپذیرید غیر موافق را، خوب اولی اش مثل اولی آنجا، ایشان اولی آنجا را چه جوری معنا کردند؟ در مسایل اعتقادی فرمودند مخالف اصلا از ما صادر نمی‌شود اینجا هم می‌گوییم چه؟ غیر موافق از ما صادر نشده در مسایل اصولیه. همان جوابی که آنجا برای قسم اول دادیم برای قسم اول این طایفه هم می‌گوییم منتها اینجا یک جواب اضافه هم دارد یعنی قسم اول از طایفه دوم، که کدام است؟ غیر موافق اصلا از ما صادر نشده این یک جواب همان که بگوییم در مسایل اعتقادی است مثل اولی می‌شود یعنی دومی و اولی آنجا همین بود دیگر، که خلاصه مطلب از ما اصلا صادر نشده غیر موافق، بگوییم مسایل اصول اعتقاد است یک جواب دیگر مع احتمال آخر که آنجا نبود اینجا معطل شدیم و شواهد آوردیم وقت هم گذشت و آن این بود عرض کردیم همان دو تا مثالی که عرض کردیم خوب حضرت آن جزء را حمل بر عشر کردند ابوحنیفه آن جزء را حمل بر ربع کرد آدم ابتداء از حرف ابو حنیفه بهتر خوشش می‌آید برای اینکه موافق قرآن است برای اینکه یک اربع ما داریم جزء اربع یعنی یک چهارم، آدم خیال می‌کند الآن ابو حنیفه مطابق قرآن حرف زده خوب چرا امام فرموده جزء یعنی عشر؟ ما که عشر توی قرآن نداریم که جزء بشود یک عشر از آن ده تا، اینجا ما خیال می‌کنیم غیر موافق است والا واقعا موافق است، چرا؟ برای اینکه کوههای آنجا ده تا بوده وقتی می‌فرماید سر هر کوهی یک جزئی بگذار کوهها هم ده تا باشد یعنی هر کوهی یک عشر از آن پرنده‌ها رویش بوده این هم که وصیت کرده یک جزء بده یعنی یک دهم مال بدهید یا آن آیه دیگر حضرت جواد فرمودند المساجد لله خوب این موافق با قرآن نیست المساجد لله یعنی یک چنین مکانهایی، ذیلش دارد لاتدعوا مع الله احدا در خانه خدا می‌گوید بت نیاورید در خانه خدا و دیگری را عبادت بکنید ربطی به کف دست ندارد خوب آدم نگاه می‌کند ابتداء غیر موافق است ما هم که گفتیم غیر موافقها را رد کن می‌گوید نه گاهی یک چیزی غیر موافق است صادر از امام هم شده ولی معذلک ما نمی‌توانیم رد کنیم با اینکه غیر موافق است و بنا شد غیر موافق بگوییم از ائمه صادر نشده ولی نه هر غیر موافقی ممکن است غیر موافقی باشد از ائمه هم صادر شده باشد ما خیال می‌کنیم غیر موافق است والا فی الواقع موافق است.

۲

ادامه جواب مرحوم شیخ به ان قلت

آنجا ماندیم که می‌خواهیم دوباره آن را تکرار بکنیم مع احتمال آخر یعنی آن قسم اول از طایفه دوم را یک جواب دیگر هم می‌خواهیم بدهیم و آن احتمال کون ذلک، ذلک یعنی غیر موافق یعنی احتمال جواب دوم در قسم اول از طایفه دوم احتمال دارد ذلک یعنی آن غیر موافق از اخبار ائمه مثل المساجد لله مثل اینکه جزء معنایش عشر است احتمال دارد این غیر موافق از اخبار ائمه الموافقه للکتاب و السنه علی الباطن علی الباطن یعنی به حسب باطن یعنی ما الآن خیال می‌کنیم غیر موافق است ولی همین غیر موافق بدوی به حسب باطن ممکن است موافق کتاب باشد کدام باطل؟ آن باطنی که ابوحنیفه‌ها دیگران اصلا نمی‌فهمند آن باطن را یعلمونه یعنی ائمه می‌فهمند از آن کتاب و سنت که این خلاصه این باطن این آیه این را می‌خواهد بگوید و لهذا کانوا و لذا ائمه زیاد استشهاد می‌کردند به آیاتی که لانفهم دلالتها عرض کردم عرض کردم همین دوتا شاهد کافی است ما اصلا نمی‌فهمیم از مساجدی که معنایش یک مکانهایی است چطور حضرت با کف دست تطبیق فرمودند آن جزئی که یعنی عشری یعنی عشره‌ای توی قرآن ذکر نشده چطور حضرت جزء را یک دهم معنا کردند ایشان می‌فرماید زیاد ائمه این کارها را می‌کردند حالا این دوتایش بود استشهاد می‌کردند کثیرا به آیاتی که ما موافقتش را با قرآن نمی‌فهمیدیم. خوب برویم سراغ چه؟ قسم دوم طایفه دوم. که چیست؟ غیر موافق را نپذیرید اگر از ما چیزی نقل کردند غیر موافق ما بود لاتقبلوا لاتصدقوا تصدیق نکنید و نپذیرید خوب این قسم دوم هم عین قسم دوم آنجا. چند تا جواب داشت؟ سه تا. می‌گفتیم مخالف را از ما نپذیرید گفتیم یا در اصول عقاید یا در صورت تعارض یا در صورت غیر ثقه، همان سه تا اینجا هم هست فرمودند غیر موافق را از ما نپذیرید یعنی در اصول عقاید یا در صورت تعارض یا در صورت غیر ثقه، منتها دیگر ایشان اصول عقایدش را نمی‌گوید تا حالا سه بار گفته دیگر، یکبار در آن قسم اول طایفه اول گفت اصول عقاید یکبار در قسم دوم طایفه اول گفت اصول عقاید یکبار هم که به خدمت شما عرض شود الآن گفت در قسم اول از طایفه دوم، دیگر برای اینکه سه بار تکرار شده در این چهارمی یعنی قسم دومی طایفه دوم که سه تا جواب دارد یکی مسایل اصول اعتقادی این را دیگر تکرار نمی‌کند والا اینجا هم همان است یعنی این قسم دوم طایفه دوم هم مثل قسم دوم طایفه اول سه جوابه است منتها اولی را نمی‌گوید برای اینکه سه بار تکرار شده دیگر معنا ندارد برای بار چهارم بگوید پس نمی‌گوید برای روشن شدنش است پس می‌خواهیم در قسم دوم دو تا را بگوییم یکی اش را هم که دیگر چند بار گفتیم دیگر نمی‌گوییم و ما دل عطف به ما دل قبلی است آنهایی که دلالت دارد بر عدم جواز تصدیق خبری که لایوجد علیه شاهد من کتاب الله یعنی قسم دوم طایفه دوم که می‌گوید غیر موافق را تصدیق نکنید نپذیرید اگر از ما چیزی نقل کردند از توی کتاب خدا و سنت پیغمبر شاهدی برایش نبود نپذیرید تصدیق نکنید آن خبرهایی را که از ما نقل می‌کنند ولی شاهدی و موافقی از کتاب الله نیست این را حمل بر چه می‌کنیم؟ بر سه جواب. یک دیگر آن را نمی‌گوییم اصول اعتقادی، دو خبر ثقه اگر حضرت فرمودند غیر موافق از ما شنیدید رد کنید یعنی مال غیر ثقه را مال ثقه را بگیرید من یثق را بگیرید بپذیرید غیر من یثق را نپذیرید این دو، آن صورت تعارض این سه، اگر حضرت فرمودند غیر موافق را رها کنید نپذیرید یعنی در صورت متعارضین، ببینید جوابها هیچکدام ربطی به کار ما ندارد ما کارمان کجاست؟ خبر واحد ثقه بدون معارض در فروع دین، خوب اصلا ربطی به کار ما ندارد اینها یا می‌گوید اصول عقاید را رد کن یا اگر می‌گوید مخالف را رد کن یعنی اگر غیر ثقه بود یعنی در صورت تعارض بود ما تمام این شرایطی که گفتیم در این حدیث هست یحرم عصیر عنبی قال الصادق (علیه السلام) العصیر العنبی یحرم اذا غلا، این روایت است تمام آن شرایط اینجا هست خبر واحد است دوتا هم نیست ده تا نیست یکدانه است راویش هم آقای زراره ثقه است و در فروع دین هم هست و تعارض هم ندارد ما می‌خواهیم بگوییم این حجت است یا نه؟ این چه ربطی به آنها دارد آنها مربوط به مسایل اعتقادی است آنها مربوط به غیر ثقه است آنها مربوط به متعارضین است اصلا شامل بحث ما نمی‌شود. خوب حالا ایشان می‌فرمایند که کما هو ظاهر غیر واحد غیر واحد یعنی خیلی، زیاد از اخبار علاجیه همینطور است عرض کردم اخبار علاجیه همان اخبار عرض است یعنی تعارض یک بیماری است آن بیماریها را ائمه یعنی بخصوص امام صادق آن بیماریها را راهش را گفتند آنوقت اسمش را گذاشتند اخبار علاجیه یعنی اذا ورد علیکم الخبران المتعارضان این بیماری اگر پیدا شد علاجش به این است ببین کدام موافق است آن را بگیر مخالف را رها کن حالا می‌خوانیم روایاتش را بعدا، راوی می‌گوید آقا هر دو موافق است حضرت می‌فرمایند ببین کدام مخالف عامه است آن را بگیر موافق عامه را رها کن می‌گوید هر دو مخالف عامه است حضرت می‌فرماید خذ باعدلهما افقههما اورعهما اوثقهما اینها همه اخبار علاجیه است ایشان می‌گوید ظاهر اخبار علاجیه مربوط به متعارضین است که آنکه غیر موافق کتاب است ردش بکنید ربطی به کار ما اصلا ندارد. خوب عنایت فرمودید؟ ببنید آقا ایشان روز اول فرمودند این اخبار و ان کانت متواتره از نظر سند مشکل ندارد اخبار عرض واقعا ائمه فرمودند امروز می‌گوید و ان کانت کثیره، این و ان کانت کثیره همان و ان کانت متواتره این اخبار عرض و ان کانت کثیره و ان کانت متواتره هم تواتر اجمالی هم تواتر معنوی اما دلالتش را قبول نداشتیم تا حالا این را می‌گفتیم امروز این را هم اضافه کنید آقا دلالتش را هم قبول می‌کنیم خوب آقای سید مرتضی حق با شماست این حدیث هم از سندش، سندش قبول می‌کنیم که متواتر است اینقدر زیاد است که علم آور است دلالتش هم باشد می‌پذیریم به قول شما این اخبار به ما می‌گوید یحرم عصیر عنبی را بیاندازید کنار بقول شما، چون مخالف قرآن است بگذار کنار خیلی خوب پذیرفتیم اما از فردا ما ادله‌ای شروع می‌کنیم خیلی قویتر از ادله شما، آن ادله آنقدر قوی است که قطع برای انسان حاصل می‌شود که خبر واحد ثقه در فروع دین حجت است بنابراین با ملاحظه آن ادله چاره‌ای ندارید بر فرض هم سند درست بر فرض هم دلالتی که شما می‌گویید درست اما باید از ظاهرش رفع ید بکنید باید یکی از این محملها را بپذیریم، چرا؟ برای اینکه مقاومت با آنها ندارد اولا که ما نپذیرفتیم ما این را سندشان را فقط پذیرفتیم دلالتش را چند روز است داریم بحث می‌کنیم می‌گوییم دلالت ندارد بر حرف شما، امروز برای دلخوشی شما می‌گوییم دلالتش را هم پذیرفتیم اما این اخبار با اینکه سندا و دلالتا حرف درستی است مطابق حرف شما حرف می‌زند خبر واحد غیر علمی می‌گوید حجت نیست اما ادله آتیه اینقدر مفید قطع است و اینقدر محکم است که اینها قدرت معارضه با آنها ندارد نتیجتا وقتی قدرت معارضه نداشت باید همین کارها را با آنها بکنیم این توجیحاتی که دیروز تا حالا عرض کردیم از ظاهرش رفع ید بکنید پس خلاصه مطلب خاتمه پیدا کرد

ثم الاخبار المذکوره که تا حالا دلالتش را نپذیرفتیم علی فرض تسلیم دلالتها و لو تواترش را پذیرفتیم و ان کانت کثیره آنروز فرمود و ان کانت متواتره، این همان است یعنی اینقدر زیاد است که متواتر است یعنی مقطوع الصدور است اگر چه سندش را آنروز پذیرفتیم اگر چه دلالتش را امروز می‌پذیریم همه اینها درست الا انها این اخبار عرض لاتقاوم ادله الآتیه این نمی‌تواند مقاومت بکند با آن ادله‌ای که ما از فردا می‌خوانیم چرا؟ فانها برای اینکه آن ادله موجبه للقطع بحجیه خبر الثقه او می‌گوید خبر واحد ولو علمی هم نباشد ولو قرینه علمی هم نداشته باشد از کتاب و سنت خود خبر ثقه حجت است اگر نظر آقایان باشد دو تایش را اشاره کردم، العمری ثقه ما ادی عنی فانی یودی، عمری ثقه است ببینید میزان اطاعت را از حضرت برده روی ثقه، اگر ثقه است حتما اسمع له، این یکی از روایات، یکی دیگر هم خواندم که اینها را بعدا می‌خوانیم لاعذر لاحد من موالینا التشکیک فیما یروی عنا ثقاتنا حق ندارند دوستان ما اگر ثقات از قول ما چیزی نقل کردند تشکیک بکنند یعنی ثقه اگر حرف زد حتما حتما ما باید بپذیریم اگر امثال زراره‌ها خبری نسبت به واجبات آوردند ما باید آن واجب را انجام بدهیم اگر از محرمات خبری آوردند باید از آن محرمات اجتناب بکنیم پس نتیجتا ادله ما آنقدر محکم است شما دیگر در برابر آن نمی‌توانید عرض اندام بکنید قهرا مجبورید چکار کنیم؟ بیاندازیمش دور؟ نه دور هم نمی‌اندازیم می‌گوییم اینهایی که می‌گوید مخالف کتاب را رها کنید یعنی در اصول اعتقادی یعنی در صورت تعارض یعنی در صورت غیر ثقه پس نتیجتا کار ما تمام شد ادله آقای سید مرتضی همه باطل شد ایشان می‌فرماید فلابد حالا که ادله آتیه خیلی مفید قطع است و خبر ثقه غیر علمی را حجت می‌کند فلابد من مخالفه الظاهر یعنی باید مخالفت ظاهر این اخبار را بکنیم در این اخبار عرض باید تصرف بکنیم به یکی از این تصرفهایی که دیروز تا حالا کردیم.

۳

جواب از استدلال به اجماع

خوب تا اینجا چکار کردیم آقا؟ آیات سید را که همه را رد کردیم آیاتی آورده بود بر اینکه خبر واحد حجت نیست ردشان کردیم روایاتی آورده بود تمام روایاتشان را رد کردیم مانده چه؟ اجماع. ادعای اجماع کرده سید مرتضی که اجمع علمای امامیه که خبر واحد حجت نیست عجیب است یک قیاس هم کرده خوب سید مرتضی با آن عظمت با آن علمیت با آن احاطه علمی آمده چنین نسبتی به شیعه نسبت داده لذا سنی‌ها توی کتابهایشان می‌گویند رافضی‌ها خبر واحد را حجت نمی‌دانند خوب آنها که نیامدند توی ما ببینند ما چه می‌گوییم حرف سید را دیدند سید مرتضی خوب یک آدم رسمی بوده می‌شناختند گفتند این رئیس شیعه است رئیس شیعه‌ها گفته خبر واحد عند الشیعه حجت نیست عین قیاس است چطور شیعه به قیاس عمل نمی‌کند به خبر واحد هم عمل نمی‌کند خوب سنی‌ها هم همین حرف را گرفتند می‌گویند رافضی‌ها خبر واحد را حجت نمی‌دانند خلاصه این ادعای اجماع خیلی عجیب است شاگرد ایشان شیخ طوسی ادعای اجماع برعکس کرده شیخ طوسی با ایشان هم درس بودند هم مباحثه بودند در درس شیخ مفید، شیخ مفید که از دنیا می‌روند سید مرتضی می‌شود رئیس شیعه و شیخ طوسی می‌رود شاگردش می‌شود من واقعا گاهی یاد این چیزها می‌افتم خیلی تکان می‌خورم چقدر آنها فرق داشتند با ما، شیخ طوسی می‌دانید کی می‌رفت به درس سید؟ آن موقع که کتاب تهذیب را نوشته بوده کتاب استبصار را نوشته بوده یعنی چنین ملایی این دو کتاب با این عظمت را ایشان نوشته بود یعنی خلاصه شیخ طوسی شیخ طوسی بوده نه یک طلبه بوده می‌رفته درس سید مرتضی شیخ طوسی با آن عظمت درس ایشان حاضر می‌شده آن تقوایشان آن درس خواندشان من واقعا گاهی آنها را نگاه می‌کنم از خودمان ناامید می‌شوم ما نه بزرگانمان مثل آن بزرگان است نه کوچکان ما مثل آن کوچکان است نه اساتید که مثل من هستند مثل آن اساتیدند خلاصه بقول ترکها، آنها آنجور بودند آنجور مردم بودند الآن که خوب ببینید صرف ساده نحو ساده اجتهاد ساده حوزه دارد رو به این می‌رود صرف ساده نحو ساده اجتهاد ساده مرجع ساده وضع حوزه دارد به اینجاها کشیده می‌شود و واقعا من آینده خطرناکی می‌بینم هی آیت الله العظمی هی مرجع تقلید هی رساله به کجا می‌خواهد منتهی بشود من فکر می‌کنم به یک جایی برسد هر یک مقلدی یک مجتهد داشته باشد هر یک مقلدی یک رساله دستش باشد برای یک آقایی. علی کل حال واقعا وقتی انسان همینجوری فکر می‌کند همه ماها باید برویم درس بخوانیم از آن بزرگان تا کوچکها که من هستم چون شیخ طوسی این رویه را داشته ولی ما کاملا با آنها تفاوت داریم خلاصه ما کاری نداریم به اینها کشک خودمان را بسابیم آقای سید مرتضی استاد شیخ طوسی ادعای اجماع کرده که شیعه خبر واحد را حجت نمی‌داند شاگرد در مقابلش فرموده اجمع العلماء که شیعه خبر واحد را حجت می‌داند حالا این استاد و شاگرد چطور نمی‌توانستند همدیگر را قانع بکنند هردویشان فحلی بودند دیگر، نظرتان است توی بحث اجماع سید مرتضی دخولی بود شیخ طوسی لطفی بود او این را رد می‌کرد این او را رد می‌کرد بالاخره این اشکال حل نشد همینجوری بود بحث ملا اینجوری است دیگر، یعنی به این زودی‌ها این زیر بار حرفهای او نمی‌رود او هم زیر بار حرفهای این نمی‌رود این کاشف از قدرت آنهاست نه اینکه کاشف از هوای نفسشان است می‌دانسته استادش درست می‌گوید ایشان عوضی گفته حالا چه جوری شده گاهی واقعا این اشتباهها پیش آمده سید مرتضی در چه سطحی محاسبه می‌کرده آن ادعای اجماع را کرده البته ایشان بعدا توضیح می‌دهد ایشان برای اینکه جمع بکند بین این حرفها الآن یادم افتاد ایشان می‌گوید سید مرتضی که می‌گوید خبر واحد حجت نیست یعنی خبر واحدی که هیچ اطمینان نیاورد اینهایی که می‌گویند حجت است یعنی خبر واحدی که اطمینان بیاورد بالاخره ایشان یکجوری جمع می‌کند ولی ظاهر کار الآن ما می‌خواهیم رد بکنیم سید را، می‌گوییم این چه ادعای اجماعی است شما کردید می‌گویید شیعه خبر واحد را حجت نمی‌داند این حرف چندتا اشکال دارد چه اجماعی است اجماع محصل است یا منقول؟ نظرتان است که ما دو جور اجماع داریم اجماع محصل اینکه من بروم تحصیل آراء بکنم یعنی خودم یک یک علما را بروم ببینم چه می‌گویند در این مسئله به این می‌گویند اجماع محصل. اجماع منقول این است که یک نفر نقل بکند مثل اینجا، خوب سید مرتضی نقل کرده که اجماع علماست آقای آخوند جمله خوبی دارد صفحه ۸۰ جلد ۲ آن کفایه قدیمی‌ها صفحه ۸۰ می‌گوید اجماع المحصل غیر حاصل و المنقول غیر قابل یک کلمه ایشان دو سه خط حرف می‌زند آقای آخوند آن دو سه خط را توی این دو جمله آورده اجماع المحصل غیر حاصل و المنقول غیر قابل، مقصودتان چیست اجماع محصل است؟ شما یک یک علما را ما که هر چه مراجعه کردیم نجستیم ما یک یک علما را خیلی از علما را تحصیل آراء کردیم دیدیم خبر واحد را حجت می‌دانند پس اجماعتان محصل که نمی‌تواند باشد، می‌ماند نقل اجماع، خوب خود شما می‌گویید خبر واحد حجت نیست نقل شما هم حجت نیست خودت می‌فرمایی خبر واحد حجت نیست این اجماع را هم فقط شما داری نقل می‌کنی به گفته خودتان اجماعتان به درد نمی‌خورد اجماع محصل خوب است که لایحصل، اجماع منقول به خبر واحد هم اعتباری ندارد از همه اینها بگذریم اصلا این را ایشان ندارند اصلا اجماع در مسایل اصولیه اعتبار ندارد اصول اعتقاد را نمی‌گوییم آنکه هیچ چی، آخه ما داریم چه می‌خوانیم؟ حجیت خبر واحد این مسئله اصولیه در مسئله اصولیه اجماع به درد نمی‌خورد ما اگر نظرتان باشد اجماع را که اصلا منکر شدیم و بعد هم بر فرض بپذیریم در فروع است اجمع العلما که عرق جنب از حرام مثلا نجس است نهایتش اگر اجماع حجت باشد در مسائل فرعیه است نه در مسائل اصولیه، مسئله اصولیه کدام است؟ حجیت خبر واحد، مسئله اصولیه را که انسان نمی‌تواند با اجماع حل بکند خلاصه آقا اجماع ایشان درست نیست محصل که نیست منقولش هم منقول به خبر واحد است به درد نمی‌خورد بعلاوه در مسئله اصولیه اجماع اعتبار ندارد بعلاوه معارض دارد شاگرد بزرگوار خودتان شیخ طوسی ایشان ادعای اجماع کرده دیگر بعدا می‌خوانیم در ادعای اجماعی که بعدا می‌خوانیم آنجا اسم شیخ طوسی را می‌آوریم ایشان می‌گوید که اجمع خبر واحد ثقه حجت است حالا عنایت بفرمایید آیات را که جواب دادیم روایات را جواب دادیم برویم سراغ جواب از اجماع. اما جواب از اجماعی که سید مرتضی و همچنین امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان، ایندو بزرگوار فقط نقل اجماع کردند که خبر واحد است یعنی علم آور نیست فبانه این فاء جواب اما است اما جواب از اجماع را به این جور می‌دهیم انه لم یتحقق لنا هذا الاجماع، این چیست؟ المحصل غیر حاصل، این جمله این است والاعتماد علی نقله تاویل علی خبر الواحد والمنقول غیر قابل، خیلی عبارت ایشان خوب است اجماع المحصل غیر حاصل والمنقول غیر قابل، قابلیت استدلال ندارد شما می‌گویید اجماع داریم ما که لم یتحقق، آن همان اجماع محصل لایحصل است اجماع محقق که اجماع محصل که ما پیدا نکردیم در خارج ما چنین چیزی که آرای علما را وقتی به دست آوردیم چنین اجماعی که شما می‌گویید ما پیدا نکردیم پس محصل که نیست، می‌ماند نقل شما به نقل شما هم که نمی‌شود اعتماد کرد شما خودتان می‌فرمایید خبر واحد نقل خبر واحد حجت نیست والاعتماد علی نقله اعتماد به نقل اجماع هم که اعتماد به خبر واحد است تاویل همان اعتماد است این یک جواب. جواب دوم مع معارضته علاوه این اجماع شما معارض است با ما سیجیء من دعوی الشیخ طوسی شاگرد خودتان شیخ طوسی بزرگوار ادعای اجماع کرده بدعوی جماعه اخری علی حجیته الخبر الواحد عنایت کنید آقا این الاجماع مفعول دعوی است دعوی مصدر است فاعلش شیخ طوسی مفعولش اجماع، یعنی بین مصدر و فاعل با مفعولش فاصله شده دعوی الشیخ الاجماع یعنی دعوی الشیخ که شیخ می‌شود فاعل دعوی، الاجماع می‌شود مفعولش، شیخ طوسی ادعای اجماع کرده بر حجیت ایشان می‌فرماید این معتضد می‌شود یعنی این اجماع شیخ طوسی کمک هم دارد جماعت دیگری یعنی نه تنها شیخ طوسی یعنی اجماعش منقول به خبر واحد نیست مال شما خبر واحد بود ولی اجماع ما تنها فقط شیخ نگفته جماعت دیگری هم گفتند یعنی اجماعش منقول به تواتر است این نقل اجماع را هم شیخ کرده و هم جماعت دیگری که ادعا کردند اجماع را بر حجیت خبر واحد فی الجمله. یک فی الجمله پریروز من خواندم از خارج که چه بود؟ خبرهای مقید مطلق‌ها لاصلوه الا بفاتحه الکتاب، گفتیم این را همه می‌گویند حجت است دیگر، چون مخالف نیست که من آن روز عرض کردم همین یکدانه کافی است ما یکدانه خبر واحد را حجیتش را ثابت بکنیم کافی است چرا؟ چون سید مرتضی سلب کلی است موجبه جزیی نقیض سالبه کلی است پس آن یکدانه خبر حجت است یکدانه هم امروز می‌خواهیم بگوییم فی الجمله. شیخ طوسی آقا عبارتشان را بعدا می‌خوانیم ایشان فرمودند خبر واحد امامیه حجت است خوب پس ببینید یعنی ادعای اجماع کرده که اگر یک خبر واحدی البته راویش هم ثقه باشد امامی باشد خوب پس ببینید اجمع العلما اجماع هم که کاشف از رای معصوم است مثلا، این اجماع به ما می‌گوید که یکدانه خبر واحد هست که همه قبول دارند حجیتش را وقتی همه قبول داشته باشند کشف از رضای معصوم می‌کند پس فی الجمله خبر واحد حجت شد فی الجمله کدام است؟ خبر واحد امامی ثقه، پس این یکدانه خبر را همه قبول دارند وقتی همین یکدانه خبر حجیتش ثابت شد فی الجمله که شد آن سلب کلی آقای سید مرتضی از بین می‌رود غرض آن فی الجمله‌ای که من پریروز عرض کردم آن را از خارج گفتیم که آن خبرهایی که مقید مطلقات است چون مخالف نیست آن را همه قبول دارند حجیتش را، آن یک فی الجمله، خبری هم که شیخ طوسی ادعای اجماع کرده خبر ثقه امامیه است این هم یکدانه فی الجمله پس بنابراین حرف آقای سید مرتضی یعنی سلب کلی ایشان با نقض یک مورد از بین می‌رود و تحقق این تحقق عطف به دعوی است یعنی تحققِ یعنی آن اجماع ایشان معتضد می‌شود کمک می‌شود به ادعای اجماع دیگران و بتحققِ شهرت بین القدما و المتاخرین یعنی بین قدما و متاخرین، شیخ انصاری می‌فرماید، می‌فرماید مشهور بین قدما و متاخرین تا زمان ما اینها همه خبر واحد را حجت می‌دانند پس ببینید آن اجماع شیخ طوسی کمک می‌شود به دعوای اجماع دیگران، دیگر چه؟ کمک می‌شود به شهرتی که بین قدما و متاخرین است بر چه؟ علی خلافها خلاف دعوی سید، یعنی شهرت ما داریم بر خلاف دعوی سید که می‌گوید خبر واحد حجت نیست ما شهرت بین قدما و متاخرین داریم که خبر واحد حجت است. خوب سنی‌ها چرا به ما نسبت دادند که شیعه‌ها به خبر واحد عمل نمی‌کنند؟ دیگر آنها که نیامدند توی ما فحص بکنند دیدند رئیس شیعه سید مرتضی است سید مرتضی می‌گوید خبر واحد بالاجماع حجت نیست و قیاس هم کرده گفته همانطور که شیعه به قیاس عمل نمی‌کند به خبر واحد هم عمل نمی‌کند پس اگر سنی‌ها یک چنین حرفی زدند آمدند گفتند خبر واحد حجت نیست آنها حرف سید را دیدند آنهم که به درد نمی‌خورد خوب ما سید را رد کردیم آنها ماخذ حرفشان ادعای سید است ما هم سید را رد کردیم پس ادعای آنها هم بیخود است. و اما نسبت دادن بعضی از علمای عامه مثل حاجبی مثل عضدی که نسبت دادند چه را؟ عدم حجیت را الی الرافضی آمدند گفتند رافضی‌ها خبر واحد را حجت نمی‌دانند این نسبت مستنده این نسبت مستند است به آنچیزی که رأوا من السید چه دیدند از سید؟ من، من بیان آن ما است چرا چنین نسبتی به ما دادند؟ برای اینکه ادعای اجماع سید را دیدند بلکه سید نه تنها ادعای اجماع می‌کند بل ضروره المذهب آن روز هم خواندیم سید مرتضی می‌گوید نه تنها اجماع داریم اصلا ضرورت مذهب ماست که نباید به خبر واحد عمل بکنیم سید مرتضی ادعای اجماع کرده بلکه ادعای ضرورت مذهب کرده که خبر الواحد کالقیاس عند الشیعه آنها هم حرف رئیس شیعه را دیدند خیال کردند واقعا حرف درستی است اصلا اینجور نیست ما ادله‌مان را ان شاء الله از همین امروز بسم الله را می‌گوییم و شروع می‌کنیم ادله‌ای داریم که حجیت خبر واحد را ثابت می‌کند.

۴

ادله قائلین به حجیت خبر واحد

دیروز هم اشاره‌ای کردم آقا این آقایان مخالفین سه تا دلیل داشتند کتاب، سنت، اجماع ما هر سه را رد کردیم آقایانی که خبر واحد را حجت می‌دانند چهارتا دلیل دارند کتاب، سنت، عقل، اجماع یعنی از راه عقل هم استدلال می‌کنند که خبر واحد حجت است ولی دیروز عرض کردم عمده روایات است یعنی عمده سنت است که خیلی داریم دوتایش را من خواندم روایات واقعا بی‌نیاز می‌کند ما را، که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد، یکی هم بناء عقلا. عقلاء آقا ولو دین هم نداشته باشند اصلا دینی را قبول ندارند یک کمونیست است ولی همین هم خبر ثقه را قبول می‌کند یعنی اگر یک خبر ثقه‌ای بیاید به آدمی که دین و مذهبی هم ندارد یک آدم موثقی است مورد اطمینان است یک نفر است علم هم نمی‌آورد ولی طبق خبر این ثقه ترتیب اثر می‌دهد خلاصه این را جلو جلو بدانید عمده دلیل ولو مشهور چهار دلیل اقامه کردند آیات زیاد، یکی اش آیه نبا است ایشان تمام آیات را رد می‌کند ایشان همانطوری که آیات سید را رد کردند بر عدم حجیت خبر واحد آیات علمای این طرف را هم رد می‌کنند که آیاتی استدلال کردند بر حجیت خبر واحد، آیات هیچ ارزشی ندارد در این باب، اجماع هم هیچ ارزشی ندارد همینطوری که اجماع آنها را رد کردیم اجماع اینها را هم رد می‌کنیم عرض کردم از بین چهار دلیل می‌ماند فقط روایات و بناء عقلا، لذا ایشان از این طریق وارد می‌شوند و خبر واحد را حجت می‌کنند.

ایشان می‌فرمایند که و اما المجوزون تا حالا نافون را خواندیم نفی حجیت خبر واحد می‌کردند اما المجوزون فقد استدلوا آنها استدلال کردند ما قبول نداریم البته دوتایش را قبول نداریم اینها استدلال کردند بر حجیته یعنی بر حجیت خبر واحد بالادله الاربعه کتاب و سنت و عقل و اجماع. اما الکتاب فقد ذکروا منه آنهایی که این کتابها دستشان است درست کنند منها غلط است منه باید باشد آن نسخه‌ها درست است که ضمیر به کتاب برگردد اما الکتاب فقد ذکروا منه یعنی از کتاب آیاتی نقل کردند ببینید از همینجا موضع ایشان روشن می‌شود ادعوا دلالتها یعنی آنها ادعا کردند یعنی قبول ندارم از همینجا بفهمید ایشان موضعش روشن شد برای ما، که ایشان آیاتی که دیگران استدلال کردند بر حجیت اصلا قبول ندارد آنها ادعا کردند ولی ما همه را رها می‌کنیم آیاتی ذکر شده که ادعوا آن علما ادعا کردند دلالت آن آیات را علیها بر حجیت خبر واحد منها یکی سوره حجرات آیه ششم قوله تعالی فی سوره الحجرات (یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبأ این کتابهایی که دست من است آیه را تا همینجا گفته ولی نسخه‌های دیگر تمام آیه را گفتند و حتما تام آیه را بنویسید اتفاقا ما با دنباله‌اش کار داریم غرض توی این نسخه‌ها نمی‌دانم چطور شده یک نصف خط آیه افتاده ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا عنه یک عنه هم باید در تقدیر بگیریم توی آیه دیگر عنه ندارد ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ولی بعدها می‌رسیم که یک عنه اینجا در تقدیر است فتبینوا عنه یعنی اگر فاسق خبر آورد تبین بکنید از او. عنایت بکنید آقا این آیه سه تا اسم دارد هم آیه نبا به آن می‌گویند برای اینکه کلمه نبا در آن است نبا یعنی خبر فرقش با خبر این است خبر در خبرهای مهم و غیر مهم استعمال می‌شود اما نبا را بیشتر در خبرهای مهم استعمال می‌کنند عم یتسائلون عن النبا العظیم واقعا اگر خبر العظیم می‌گفت چنین نمک نداشت قرآن این ریزه کاریها را خیلی دارد عم یتسائلون عن الخبر العظیم حالا اگر بود ما به چشم می‌گذاشتیم ولی واقعا ببینید عن النبا العظیم چونکه قیامت خیلی مهم است عظیم هم دارد آنجا خبر نگفتند نبا گفتند نبا در خصوص خبرهای مهم استعمال می‌شود اما خبر عام است اعم از مهم و غیر مهم. اینجا هم می‌فرماید یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا یعنی یک خبر مهمی برای شما آورد و فاسق آورد فتبینوا پس به اعتبار اینکه کلمه نبا در آن است می‌گویند آیه نبا. و دیگر اسم دوم می‌گویند آیه تبین چرا؟ فتبینوا چون کلمه تبین دارد به آن می‌گویند آیه تبین. یک اسم دیگر هم دارد آیه تثبت که ایشان خیلی تکرار می‌کند می‌گوید این آیه تثبت است تثبت یعنی چه؟ دو تا از قاری‌ها فتثبتوا خواندند یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا که قرآن همین فتبینوا است پنج تا از قاریان قرآن فتبینوا خواندند دو تا از قراء حمزه و کسایی فتثبتوا، معنایش یکی است تبین یعنی جستجو تثبت هم همان است معنایش. پس سه تا اسم دارد یکی نبا بخاطر کلمه نبا، آیه تبین بخاطر اینکه در قرآن فتبینوا است فتبینوا خواندند آیه تثبت که سه چهار بار ایشان تکرار می‌کند می‌گوید آیه تثبت سرش این است برای اینکه دو نفر از قراء فتثبتوا خواندند خوب آیه را می‌خواهیم معنا کنیم تا استدلالش بماند اگر فاسق خبر آورد تبین کنید یک عنه هم که بنا شد در تقدیر باشد خوب ان تصیبوا آیه این است ان تصیبوا ولی یک چیز باز در تقدیر است یک مفعول له در تقدیر است حالا می‌خواهید حذرا بگذارید اگر فاسق خبر آورد جستجو کنید تندی عمل نکنید چرا؟ حذرا ان تصیبوا برای اینکه فرار بکنید از اینکه گرفتار ناراحتی و پشیمانی بشوید می‌توانید لئلا لاتصیبوا بگیرید که از این راحتتر است فتبینوا عنه، چرا؟ لئلا لاتصیبوا، داریم تو جاهایی از قرآن که عبارت یکجور است ولی یک لئلا در تقدیر است پس خلاصه حالا یا حذرا یا لئلا تصیبوا اگر فاسق خبر آورد جستجو کنید تندی تصمیم نگیرید چرا؟ لئلا تصیبوا قوما بجهاله برای اینکه اگر بی‌جستجو عمل بکنید آنوقت خلاصه فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین آنوقت طبق آن خبر فاسق آنهم خبر مهم اگر عمل بکنید بعد معلوم می‌شود دروغ بوده بعد پشیمان می‌شوید پس آیه این شد: یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا یک عنه هم که بناست باشد لئلا تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین. این قوم کیست؟ قوم بنی المصطلق. این آیه را آقا بعضی‌ها زدند شان نزولش را به ماریه قبطیه عیال پیغمبر گفتند مقصود آن است که خبر آوردن ایشان ارتباط غیر مشروع دارد با پسر عمویش، و پیغمبر هم عصبانی شدند ناراحت شدند مثلا دستور قتل آن پس عمو را دادند نه این نیست این حرف، برای اینکه قوم دارد صحبت ماریه قبطیه نیست این قوم قوم بنی مصطلق است پیغمبر یکنفر را فرستاد بسوی بنی مصطلق توی تفاسیر آن یک نفر ولید بن عقبه است یا عُقَبه ولی من جایی دیدم که خالد بن ولید است علی کل حال یک نفر را فرستادند حالا یا به قول مفسرین ولید بن عقبه یا خالد بن ولید بالاخره پیغمبر فرستادند این شخص را که برود زکات جمع کند اسلام محتاج بود پول نداشت مردم هم راههای دور که وسیله نبود که بیایند بدهند ایشان مامور می‌فرستاد نه اینکه بروند به زور بگیرند می‌گفتند آیا زکات بدهکار نیستید اگر می‌گفتند آره جمع می‌کردند می‌آوردند این بنده خدا را پیغمبر فرستاد سراغ قوم بنی مصطلق شنیده بود گوسفند و... خیلی دارند این شخص را فرستاد ببیند اگر زکات به آنها واجب است زکات را بدهند این وقتی رفت آنها خوشحال بودند که نماینده پیغمبر دارد می‌آید آمدند به استقبال، وقتی آمدند به استقبال، این خالد در جوانی اش یک خورده حسابی داشت با آنها یک نزاع شدیدی داشتند این فکر کرد آنها آمدند به جنگش آنها آمدند از خوشحالی که از نماینده پیغمبر استقبال کنند این روی آن خورده حسابی که سابق داشت خیال کرد اینها آمدند به جنگ، بلافاصله برگشت به پیغمبر گفت آقا این قوم بنی المصطلق زکات که ندادند هیچی خلاصه لشگر کشی کردند و می‌خواستند ما را بکشند بلافاصله پیغمبر دستور جنگ دادند گفتند خلاصه آماده بشوید این منکر یکی از احکام اسلام و یکی از ضروریات اسلام شده می‌خواهیم برویم جنگ. تا آمدند آماده بشوند آیه آمد چکار داری می‌کنی یا رسول الله؟ نکن این فاسق است اولا پیغمبر نمی‌دانستند که این فاسق است ان جاءکم فاسق، فاسق این خبر را داده جستجو کن یک نفر را بفرست ببین قضیه چیست اگر نکنی تصیبوا قوما اصابه می‌کنی با آن قوم بنی مصطلق بعد جنگ و خونریزی فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین بعد هم معلوم می‌شود آن بیچاره‌ها قصد مخالفت نداشتند حالا اینجا اشکالی می‌شود راجع به علم پیغمبر، می‌خواهید باشد دیگر تتمه‌اش مال فردا.

فالجواب عنها ـ بعد ما عرفت (١) من القطع بصدور الأخبار الغير الموافقة لما يوجد في الكتاب منهم عليهم‌السلام ، كما دلّ عليه روايتا الاحتجاج والعيون المتقدّمتان (٢) المعتضدتان بغيرهما من الأخبار (٣) ـ :

أنّها محمولة على ما تقدّم في الطائفة الآمرة بطرح الأخبار المخالفة للكتاب والسنّة.

وأنّ ما دلّ منها على بطلان ما لم يوافق وكونه زخرفا محمول على الأخبار الواردة في اصول الدين ، مع احتمال كون ذلك من أخبارهم الموافقة للكتاب والسنّة على (٤) الباطن الذي يعلمونه منهما (٥) ؛ ولهذا كانوا يستشهدون كثيرا بآيات لا نفهم دلالتها.

وما دلّ على عدم جواز تصديق الخبر الذي لا يوجد عليه شاهد من كتاب الله ، على خبر غير الثقة أو صورة التعارض ؛ كما هو ظاهر غير واحد من الأخبار العلاجيّة.

ثمّ إنّ الأخبار المذكورة ـ على فرض تسليم دلالتها ـ وإن كانت كثيرة ، إلاّ أنّها لا تقاوم الأدلّة الآتية ؛ فإنّها موجبة للقطع بحجّيّة خبر الثقة ، فلا بدّ من مخالفة الظاهر في هذه الأخبار.

الجواب عن الاستدلال بالإجماع

وأمّا الجواب عن الإجماع الذي ادّعاه السيّد والطبرسي قدس‌سرهما :

__________________

(١) راجع الصفحة ٤٨.

(٢) في الصفحة ٢٤٩ ـ ٢٥٠.

(٣) انظر الوسائل ١٨ : ٨٤ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٩.

(٤) في (ظ) و (م) : «وعلى».

(٥) في (ر) ، (ص) ، (ظ) و (ل) : «منها».

فبأنّه لم يتحقّق لنا هذا الإجماع ، والاعتماد على نقله تعويل على خبر الواحد ، مع معارضته بما سيجيء (١) : من دعوى الشيخ ـ المعتضدة بدعوى جماعة اخرى ـ الإجماع على حجّيّة خبر الواحد في الجملة ، وتحقّق الشهرة على خلافها بين القدماء والمتأخّرين (٢).

وأمّا نسبة بعض العامّة ـ كالحاجبيّ والعضديّ (٣) ـ عدم الحجّيّة إلى الرافضة ، فمستندة إلى ما رأوا من السيّد : من دعوى الإجماع بل ضرورة المذهب على كون خبر الواحد كالقياس عند الشيعة.

__________________

(١) انظر الصفحة ٣١١ و ٣٣٣.

(٢) لم ترد في (ظ) : «بين القدماء والمتأخّرين» ، وشطب عليها في (م).

(٣) انظر شرح مختصر الاصول ١ : ١٦٠ ـ ١٦١ ، المتن للحاجبي ، والشرح للعضدي.

أدلّة القائلين بالحجيّة

وأمّا المجوّزون فقد استدلّوا على حجّيّته بالأدلّة الأربعة :

الاستدلال بالكتاب

أمّا الكتاب ، فقد ذكروا منه آيات ادّعوا دلالتها :

منها : قوله تعالى في سورة الحجرات :

الآية الاولى : آية «النبأ»

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ(١).

الاستدلال بها من طريقين

والمحكيّ في وجه الاستدلال بها وجهان :

١ - من طريق مفهوم الشرط

أحدهما : من طريق مفهوم الشرط أنّه سبحانه علّق وجوب التثبّت على مجيء الفاسق ، فينتفي عند انتفائه ـ عملا بمفهوم الشرط ـ وإذا لم يجب التثبّت عند مجيء غير الفاسق ، فإمّا أن يجب القبول وهو المطلوب ، أو الردّ وهو باطل ؛ لأنّه يقتضي كون العادل أسوأ حالا من الفاسق ، وفساده بيّن.

٢ - من طريق مفهوم الوصف

الثاني : من طريق مفهوم الوصف أنّه تعالى أمر بالتثبّت عند إخبار الفاسق ، وقد اجتمع فيه وصفان ، ذاتيّ وهو كونه خبر واحد ، وعرضيّ وهو كونه خبر فاسق ، ومقتضى التثبّت هو الثاني ؛ للمناسبة والاقتران ؛ فإنّ الفسق يناسب عدم القبول ، فلا يصلح الأوّل للعلّيّة ؛ وإلاّ لوجب الاستناد إليه ؛ إذ التعليل بالذاتيّ الصالح للعلّيّة أولى من التعليل بالعرضيّ ؛ لحصوله قبل حصول العرضيّ ، فيكون الحكم قد حصل قبل حصول العرضيّ ، وإذا لم يجب التثبّت عند إخبار العدل ، فإمّا أن يجب القبول ، وهو المطلوب ، أو الردّ ، فيكون حاله أسوأ من حال الفاسق ، وهو محال.

أقول : الظاهر أنّ أخذهم للمقدّمة الأخيرة ـ وهي أنّه إذا لم يجب

__________________

(١) الحجرات : ٦.