درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۵۷: خبر واحد ۱۰

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه آقا نزاع را با سید مرتضی و چهار پنج نفر بزرگواری که هم عقیده ایشان هستند ما مدعی هستیم خبر واحد همینقدر که راویش ثقه باشد حجت است ادله‌مان را هم ان شاء الله از فردا شروع می‌کنیم ما معتقدیم یک خبر واحد ولو علم هم نیاورد همینقدر راوی اش موثق باشد این برای ما حجت است بر طبق آن خبر می‌توانیم فتوی بدهیم ادله‌مان چیست ان شاء الله از فردا شروع می‌شود. در مقابل این عقیده چند نفر داریم می‌گویند نه خبر فقط علمی اش حجت است خبر واحد که علم نمی‌آورد حجت نیست ادله شان چیست؟ سید مرتضی آیاتی خواندند جوابشان را دادیم روایاتی خواندند روایت داود اولی اش بود آنهم جوابش را دادیم، ماند آن نه تا روایت که اخبار عرض به آنها می‌گویند اخبار علاجیه هم به اینها می‌گویند حالا این اصطلاح را هم بدانید که گاهی ایشان علاجیه می‌گوید چون تعارض یک بیماری است ائمه ما این بیماری را معالجه کردند می‌آیند می‌گویند دوتا خبر متعارض داریم چکار بکنیم می‌گویند آنکه موافق کتاب است بگیر اگر هر دو موافق است می‌گوید آنکه مخالف عامه است بگیر می‌گوید هر دو مخالف است می‌گوید آنکه عادلتر... غرض به اینها می‌گویند اخبار علاجیه یعنی بیماری تعارض را ائمه با این دستوراتشان معالجه می‌فرمایند علی کل حال حالا یا اسمش را بگذارید اخبار عرض یا اسمش را بگذارید اخبار علاجیه نه تا اینها خبر گفتند که باز هم هست که بیش از آنها اخباری هست که تواتر معنوی تواتر اجمالی دارد که دلالت دارد بر اینکه مخالف للکتاب را بگذارید کنار خوب این مال اخبار. یقینا هم ائمه این اخبار را فرمودند چون تواتر معنوی دارد تواتر اجمالی دارد اما در دلالتش گیر است این آقایان سید مرتضی و... می‌گویند مخصص عمومات مخالف است که مثال بارزش همان یحرم عصیر عنبی، این یکدانه خبر واحد است راویش هم مثلا زراره است یکدانه خبر علم آور هم نیست این خبر را آمدند می‌گویند مخالف کتاب است، چرا؟ چون کتاب می‌گوید خلق لکم ما فی الارض جمیعا، کلوا مما غنمتم حلالا طیبا، توی دنیا همه چیز حلال است طیب و طاهر است بخورید خوب اینکه آمده می‌گوید عصیر عنبی اذا غلا حرام است این مخالف است حالا که شد مخالف مندرج در تحت اخبار عرض است اخبار عرض می‌گوید مخالف را رها کن و این هم مخالف است لذا ایشان بزرگوار فتوا می‌دهد آب انگور اگر جوش بیاید عیبی ندارد می‌گوییم پس این روایت را چکار می‌کنید مخالف قرآن است ما قرآن داریم می‌گوید خلق لکم ما فی الارض جمیعا لذا فتوا می‌دهند صریحا به اینکه عصیر عنبی اذا غلا حرام نیست حالا ان قلتی آمد از ایشان دفاع کرد و دو تا ادعا داشت ما برویم سراغ آن ان قلتی که مدافع ایشان است این آقای ان قلت مدافع سید مرتضی دو تا ادعا دارد یک ادعای ایشان این است که مخصص عمومات مخالف است و وقتی مخالف شد مندرج می‌شود در تحت اخبار عرض و اخبار عرض می‌گوید مخالف را بیانداز دور، بعد می‌گوید مخالف را اصلا ما نگفتیم از ما صادر نشده بیاندازیدش دور، و مدعای دومش این است تمام وقایع را ما احکامش را در قرآن داریم حالا یا بعنوان مخالف یا بعنوان موافق، این دو تا ادعا. ما دو سه روز سه چهار روز بحثمان روی این گذشت که این دو تا ادعا هر دو باطل است اما آن ادعای اول که مخصص مخالف کتاب است چقدر قرینه آوردیم کی این مخصص مخالف کتاب است؟! مخالف آن موقعی است که قرآن بگوید یحل عصیر عنبی این روایت بگوید یحرم آنوقت مخالفت است مخالفت مقصود مخالفت تباین کلی است قرآن که نمی‌گوید عصیر عنبی حلال است قرآن ظهورش عمومش می‌خواهد عصیر عنبی را هم بگیرد خوب این صریحا می‌گوید نه خیر عصیر عنبی حرام است اصلا مخصصات توضیح آن عمومات است جمع عرفی دارد مخالف به این نمی‌گویند تا مشمول اخبار عرض بشود آنوقت همین باعث توقف بعضی از بزرگان شده مرحوم شیخ طوسی خوب ایشان خبر واحد را حجت می‌داند بعدها هم می‌خوانیم ایشان از کسانی است که خبر واحد را حجت می‌داند برخلاف استادش، استادش سید مرتضی قبول ندارد ولی شیخ طوسی می‌فرماید خبر واحد حجت است اما خبر واحدهای مخصص عمومات را قبول ندارد غرض اینکه قاطی نشود خیال کنید شیخ طوسی هم از مخالفین است نه ایشان از کسانی است که اثبات می‌کند خبر واحد حجت است اگر پریروز ما خواندیم که ایشان می‌گوید مخالف است خبر واحدهایی که مخصص عمومات است یعنی یحرم عصیر عنبی را قبول ندارد والا یک خبر واحدی باشد که مخصص عمومات نباشد آنها را قبول دارد خوب به این بزرگوار می‌گوییم چرا شما قبول نداری روایت را؟ می‌گوید برای اینکه مخالف است و چون مخالف است طبق اخبار عرض باید بگذاریمش کنار، خوب می‌گوییم اشتباه می‌کنی مخصص عموم را که مخالف نمی‌گویند مخصص عموم جمع عرفی دارد با عام کانه بمنزله توضیح آن عام است و اما به محقق خوب ایشان هم همین عقیده را دارد منتها یک استدلال دیگری دارد فرمودند عمده دلیل حجیت خبر واحد اجماع است اجماع هم دلیل لبی است دلیل لبی قانونش این است انسان باید قدر متیقنش را بگیرد ما ادله بر حجیت خبر واحد اجماع داریم اجماع هم دلیل لبی است قدر متیقنش چیست؟ یعنی خبر واحدی که مخالف کتاب نباشد خبر واحدی که دلالت قرآنی بر خلافش نباشد اینجا این یحرم عصیر عنبی دلالت قرآنی بر خلافش داریم خوب ایشان هم اشتباه می‌کند کجا ما دلالت داریم؟ واقعا ببینید آقا دلالت را با ظهور ایشان اشتباه کردند بابا ظهور خلق لکم می‌گوید عصیر عنبی هم، کی دلالت دارد؟ دلالت غیر شمول است اینها را عنایت بفرمایید خلق لکم شامل می‌شود کی می‌گوید عصیر عنبی حلال است؟! او می‌گوید نه آن خلق لکم دلالت دارد که عصیر عنبی حلال است حالا که دلالت دارد عصیر عنبی حلال است با وجود دلالت قرآنی دیگر حدیث به درد ما نمی‌خورد پس اینها همه اشتباه می‌کنند هم به ایشان می‌گوییم شما اشتباه می‌کنی ما دلالت قرآنی نداریم بر حلیت هم به آقای شیخ طوسی عرض می‌کنیم که این مخالف قرآن نیست تا شما طبق اخبار عرض می‌خواهی اینها را بگذاری کنار، خلاصه مطلب آقا آن ادعا که باطل شد و آن ادعا هم که تمام موجودات و وقایع خارجیه را ما می‌توانیم احکامش را از توی کتاب به دست بیاوریم این هم حرف درستی نیست ما یکدانه تجاره عن تراض داریم مکاسب برای ما تشکیل داده یکدانه اقیموا الصلوه داریم یک کتاب لمعه یک صفحاتی را به خودش اختصاص داده کتاب الصلوه، کی ما احکام را می‌توانیم از قرآن به دست بیاوریم؟ پس این هم باطل شد پس نتیجتا آقا با قرائنی که ذکر کردیم هر دو مدعا باطل شد هم اینکه تمام احکام را تمام وقایع را می‌شود حکمش را از توی کتاب به دست بیاوریم این باطل و اینکه مخصص عمومات مخالف کتاب است این هم باطل. حالا سلمنا بر فرض هم بپذیریم ما که نپذیرفتیم بر فرض هم بپذیریم خیلی خوب مخصص عمومات مخالف اما دیگر مقید مطلقات که مخالف نیست قرآن می‌گوید اقیموا الصلوه این مطلق است عموم با مطلق فرق دارد هر دو دلالت بر توسعه می‌کند هم عمومات توسعه دارند هم مطلقات منتها عمومات با ادات است یعنی مثلا کل از ادات عموم است العلما جمع محلی به لام از ادات عموم است اما اقیموا الصلوه ادات عموم ندارد اطلاقش می‌گوید نماز بخوان می‌خواهی با فاتحه می‌خواهی بی‌فاتحه، آنوقت روایت می‌گوید لاصلوه الا بفاتحه این را دیگر هیچکس نمی‌گوید مخالف است حتی اگر بگوییم تقیید مطلقات باعث تجوز هم می‌شود باز هم مخالف حساب نمی‌شود چه رسد ما که دیگر می‌گوییم مطلقات اگر تقیید هم بشود اصلا تجوز نمی‌آورد علی کل حال این را دیگر همه قبول دارند که مقیدات مفسر مطلقات است یعنی اگر قرآن می‌گوید اقیموا الصلوه اطلاق دارد چه فاتحه بخوان چه نخوان می‌گوییم این روایت که می‌گوید لاصلوه الا بفاتحه دارد دارد توضیح می‌دهد اقیموا الصلوه یعنی خداوند که دارد می‌گوید نماز بخوان مقصود نماز با فاتحه است یا قرآن می‌فرماید اگر فلان کار را انجام دادی اعتق رقبه امام می‌فرماید اعتق رقبه مومنه این دارد توضیح می‌دهد یعنی پروردگار، مفسر قرآن است دیگر، پروردگار که فرموده رقبه ما می‌دانیم مقصود خدای متعال رقبه مومنه است دارد مقصود را بیان می‌کند پس چه شد نتیجه آقا؟ پس ما یکدانه خبر حجت داریم، کدام؟ لاصلوه الا بفاتحه الکتاب که دیگر مخالف که نیست که بیاندازینش توی اخبار عرض پس آقای سید مرتضی ما یکدانه خبر واحد به خدمت شما خبر واحد ثقه حجت است همین یکدانه بس است چطور یکدانه بس است؟ ما در مقام ایجاب جزیی هستیم سید مرتضی سلب کلی است می‌گوید لاشیء من الخبر الواحد بحجه سلب کلی، ما یکدانه خبر واحد را که ثابت بکنیم حجیتش را، می‌شود موجبه جزیی و توی منطق که نظرتان است نقیض سالبه کلی موجبه جزیی است یعنی همین یکدانه خبر، کدام خبر؟ لاصلوه الا بفاتحه الکتاب راوی اش ثقه خبر واحد هم هست مخالف کتاب هم که نیست که شما تمسک بکنی پس آقای سید مجبوری این را قبول بکنی وقتی یکدانه خبر واحد ثقه را قبول کردی حرفتان باطل شد چون نقیض سالبه کلی موجبه جزیی. نتیجتا چه شد آقا؟ ایشان تنها کاری که کردند گفتند بابا آن مخالف توی آن روایات مخالف تباین کلی را می‌گوید ربطی به مخالفت عام و خاص مطلقی ندارد این را که می‌گوید زمینه درست می‌شود برای ان قلت. ان قلت می‌گوید آخه ما که نداریم مخالف تباین کلی، این همه روایات، عرض کردم حالا نه تایش را ایشان گفتند خیلی ما روایات در این باب داریم که مخالف کتاب بگذارید کنار، شما تمام اینها را می‌گویی مقصود از مخالفت یعنی مخالفت تباین کلی، نداریم مخالفت قرآن یعنی روایات رو درروی قرآن خدا بگوید زنا حرام است امام بگوید زنا حلال است نداریم چنین چیزی را. بنابراین این همه روایات آدم بیاید برای یک چیزی که یا نداریم حمل بکند یا اگر هم مثلا داشته باشیم یکی دو مورد، این همه روایات برای یک چیزی که نداریم یا اگر هم یکی دو تا داریم النادر کالمعدوم شما آمدید روایت را حمل کردید بر یک معنای نادر و این لغو است کلمه لغویت نبود ولی از تویش در بیاورید اهتمام امام این همه روایت مردم مخالف کتاب را رها کنید مردم مخالف کتاب را رها کنید در خارج می‌بینیم نداریم پس اینکه شما اصرار دارید مخالفها را تباین کلی می‌گویید می‌خواهید عام و خاص را بیرون بکنید چنین چیزی نداریم و این کار شما هم حمل این همه روایات است بر یک فرد نادر و هو اللغو. این تا اینجا.

۲

جواب مرحوم شیخ به ان قلت در ذیل مقدمات

خوب الآن آدم خیال می‌کند ایشان می‌خواهد جواب صریح بدهد ایشان جواب صریح نمی‌دهند شروع می‌کنند به یک مقدمه چینی‌هایی، یک مقدماتی می‌چینند اصلا اسم این ان قلت را نمی‌آورند ولی شما از لابلای این حرفها، عرض کردم اصلا ایشان الآن باید قلت بگوید یعنی قلت که این حرفت باطل است ولی ایشان اینجوری نمی‌کند ایشان یک مقدماتی را شروع می‌کنند بعد از اینکه تمام حرف‌هایشان را زدیم شما اگر دقت بکنید از لابلای حرف ایشان جواب ان قلت در می‌آید پس ایشان صریحا جواب نمی‌دهند مقدماتی را بیان می‌کنند من مقدمات را عرض می‌کنم ایشان می‌فرمایند اخبار عرض دو طایفه است یک طایفه‌اش می‌گوید مخالف کتاب را رها کنید یک طایفه‌اش می‌گوید غیر موافق را رها کنید آخه دو طایفه بود یک نگاه دیگر بکنید بعضی‌هایش این بود اگر خبری از ما شنیدید که مخالف کتاب بود ردش کنید بیاندازیدش دور ولی یک طایفه‌اش نمی‌گفت مخالف می‌گفت حتی اگر موافق هم نباشد یعنی مخالف هم نباشد همینقدر موافقش هم توی قرآن نباشد این هم می‌گفت بیاندازید کنار، پس شد دو طایفه، مخالف‌ها را رها کنید بالاتر آنکه موافقش توی قرآن نیست آن را هم رها کنید دو طایفه، هر کدام از این دو طایفه دو قسم است پس بنابراین این چهار قسم می‌شود ایشان آقا دو قسمش را اول می‌گوید یکخورده فاصله می‌شود بعد می‌فرمایند آن دو قسم هم مثل ماتقدم. ما نه ما چهار تا را اینجا می‌گوییم که دیگر احتیاج به ما تقدم نداشته باشیم دو طایفه است اخبار عرض یک طایفه‌اش می‌گوید چه؟ آنکه از ما شنیدید اگر دیدید مخالف کتاب است رهایش بکنید این یک طایفه، یک طایفه‌اش هم می‌گوید نه تنها مخالف حتی اگر از ما چیزی شنیدید و موافقش توی قرآن پیدا نکردید آن را هم بیاندازیدش دور، این دو طایفه. هر کدام از اینها دو قسم است مثلا آن طایفه اول که می‌گوید مخالف را بگذارید کنار خود این بر دو قسم است یک قسمش می‌گوید مخالف اگر از ما نقل شد قبول نکنید لاتقبلوا علینا مخالف کتاب را تصدیق نکنید یک قسمش داغ‌تر است می‌گوید اصلا ما نگفتیم مخالف کتاب اصلا از ما صادر نشده لیس بحدیثی، لم اقله، زخرف، ببینید اینها داغ‌تر از اولی است یعنی طایفه اول خودش بر دو قسم است یک قسمش چیست؟ می‌گوید مخالف کتاب را نپذیرید قبول نکنید ولی یک قسمش داغ‌تر است می‌گوید اصلا مخالف کتاب از ما صادر نمی‌شود اصلا مخالف کتاب مزخرف است از اباطیل است از احادیث ما نیست پس طایفه اول شد دو قسم. طایفه اول کدام بود؟ مخالفها را رها کنید این طایفه اول، خود این بر دو قسم است یعنی اینکه می‌گوید مخالف را رها کنید یک عده‌اش می‌گوید چه؟ مخالف را رها کنید یعنی تصدیق نکنید نپذیرید ولی یک عده‌اش داغ‌تر است مخالف را رها کنید می‌گوید اصلا مخالف زخرف است باطل است لم اقله است لیس باحادیث است پس بنابراین این دو قسم طایفه اول. عرض کردیم آن دو قسمش را ما همین جا می‌گوییم که دیگر ماتقدم نخواهیم. برویم سراغ طایفه دوم، طایفه دوم چه بود؟ می‌گفت غیر موافق کتاب را هم رها کنید حالا آن اولی می‌گفت آنکه مخالف است ولی این وسیعتر است می‌گوید نه تنها مخالف را رها کنید اگر از ما چیزی شنیدید ولی موافقش توی کتاب نبود آن را هم می‌گوید رها کنید این طایفه دوم خودش بر دو قسم است یک قسمش می‌گوید غیر موافق را رها کنید یعنی نپذیرید عین همان جا، یک قسمش داغ‌تر است می‌گوید اگر غیر موافق بود اصلا از ما صادر نشده، درست عین همان است پس هم آن طایفه‌ای که می‌گوید مخالف را رها کنید دو قسم است هم آن طایفه‌ای که می‌گوید غیر موافق را رها کنید آن طایفه هم دو قسم است خلاصه قسم هر دو اولش این است قسم اول هر دو طایفه این است آنکه مخالف کتاب است یا موافق کتاب نیست نپذیرید قسم دوم هر دو طایفه این است آنکه مخالف است یا موافقش توی قرآن نیست اصلا ما نگفتیم صادر نشده از ما، این چهار قسم. خوب حالا که این چهار قسم روشن شد ایشان می‌گوید حالا دیگر می‌خواهیم جواب بدهیم قسم اول از هر دو طایفه جوابش این است قسم اول چه بود؟ مخالف از ما صادر نشده اصلا، ایشان اینجوری اول می‌گویند مخالف اصلا از ما صادر نشده یا آن طایفه دوم می‌گفت غیر موافق اصلا از ما صادر نشده، اینها را باید حملش بکنیم بر چه؟ بر مسائل اعتقادی یعنی در اصول عقاید اگر چیزی بر خلاف قرآن بود یا موافقش توی قرآن بود اینها اصلا از ما صادر نشده پس حملش کردیم روایات را بر کجا؟ یعنی اینکه می‌گوید مخالف را رها کن یا غیر موافق را رها کن آن قسم اولش که می‌گوید اصلا از ما صادر نشده باید بگوییم مقصود مسایل اعتقادی است یعنی در اصول عقاید اگر از ما چیزی شنیدید برخلاف کتاب بود یا موافقش در کتاب نبود اصلا ما نگفتیم من برعکس گفتم ایشان دو قسم را از این طرف می‌گوید ایشان اول آن قسمش را می‌گوید که اصلا صادر نشده آن لسان شدیدتر، و اما آن قسم دوم از هر دو طایفه روی بیان ایشان، قسم دوم کدام است؟ آنکه مخالف را نپذیری که من اول گفتم فرق نمی‌کند آن قسم دوم این است مخالف را نپذیرید یا آن یکی، غیر موافق را نپذیرید خوب ایشان می‌گوید این هم ماتقدم، خوب ما همینجا می‌گوییم، می‌گوییم آقا آن قسم اول چه بود معنایش؟ مخالف را رها کن یعنی مخالف اصلا از ما صادر نشده گفتیم مقصود مسایل اعتقادی است اینجا هم همینجور. در قسم اول که می‌گوید غیر موافق را رها کنید یعنی غیر موافق از ما صادر نشده یعنی مسایل اعتقادی، ببینید قسم اول از هر دو طایفه را حمل کردیم مخالف را رها کنید غیر موافق را رها کنید حملش کردیم بر مسایل اعتقادی، یک جواب. اما قسم دوم از هر دو، قسم دو هر دو کدام است؟ هم آنکه می‌گوید مخالف را نپذیر غیر موافق را نپذیرید این سه تا جواب دارد یک جوابش همان جواب می‌گوییم آقا این هم مربوط به مسایل اعتقادی است این یک جواب. جواب دوم می‌گوییم اگر حضرت گفتند غیر موافق را رها کن یا مخالف را رها کن مال صورت متعارضین است بحث ما که در متعارضین نیست. جواب سوم اگر فرمودند غیر موافق را رها کن یعنی آنجایی که ثقه نباشد. این محل نزاع را در ذهنتان بسپارید که خوب معلوم بشود می‌دانید محل نزاع کجاست؟ روز اول عرض کردم ولی شاید فراموش کردید محل نزاع ما که ما می‌گوییم حجت است آنها می‌گویند حجت نیست عنایت بکنید کجاست این را حتما دقت داشته باشید اینکه در ذهنتان باشد این جوابها روشن می‌شود محل نزاع خبر واحد ثقه غیر متعارضین و به خدمت شما عرض شود و غیر ثقه معذرت می‌خواهم بحث ما کجاست فروع پس یکی دیگرش این است خبر واحد ثقه در فروع معارض هم نداشته باشد مثل یحرم عصیر عنبی، الآن ببینید محل ما همین جاست الآن این یحرم عصیر عنبی خبر واحد ثقه است در فروع هم هست حلال و حرام است دیگر، اصول عقاید نیست و متعارض هم نیست شما یک روایت پیدا نمی‌کنید که لایحرم عصیر عنبی، اینجا بحث ما است خبر، دوباره عرض می‌کنم، خبر واحد ثقه در فروع آن هم به خدمت شما عرض شود غیر متعارضین. آیا این حجت است یا نه همه اینها در این یحرم عصیر عنبی جمع است اولا خبر واحد است یک نفر نقل کرده و آن یک نفر هم زراره است که ثقه است این دوتا و دیگر اینکه در فروع است چون مربوط به حلیت و حرمت است اصول عقاید نیست و دیگر اینکه معارض هم ندارد یعنی ما یک روایت نداریم که لایحرم عصیر عنبی آیا این خبر واحد حجت است یا نه شما نمی‌توانید با این اخبار این را از کار بیاندازید چرا؟ چون آن اخبار اولا مسایل اعتقادی را می‌گوید ما مسایل اعتقادی نداریم ما فروع داریم می‌خوانیم و دیگر اینکه آن اخبار متعارضین را می‌گوید ما در متعارضین دعوا نداریم غیر متعارضین است، دیگر اینکه آنها را می‌گوید رها کن غیر ثقه را می‌گوید بحث ما در ثقه است ببینید اگر محل نزاع توی ذهنتان باشد تمام این جواب‌های ایشان روشن است دوباره جوابها را عرض می‌کنیم قسم اول هر دو طایفه می‌گوید آقا رها کنید یعنی در اصول عقاید می‌گوییم آقا اصلا شامل بحث ما نمی‌شود ما بحثمان در فروع است و اما آن دو تا جوابهای دیگر آنها اگر می‌گوید رها کنید، متعارضین را می‌گوید ما بحثمان در غیر متعارضین است اگر آنها می‌گوید رها کنید مخالف را، مال غیر ثقه را می‌گوید ما بحثمان در ثقه است ما هم قبول داریم در اصول عقاید خبر واحد به درد نمی‌خورد ما هم قبول داریم در متعارضین خبر واحد ثقه کافی نیست چون معارض دارد ما هم قبول داریم که اگر غیر ثقه باشد حجت نیست پس بنابراین این روایات عرض با هر دو طایفه‌اش و هر کدام هم با هر دو قسمش که چهار قسم می‌شود اصلا این یحرم عصیر عنبی را نمی‌توانید شما از کار بیاندازید چون خبر واحد ثقه است در فروع هم هست متعارضین هم نیست آن روایات هم که می‌گوید مخالف را رها کن آنجا خبری را می‌گوید رها کن که ثقه نباشد اصول عقاید باشد متعارضین باشد و حال آنکه هیچکدام از اینها شامل بحث ما نمی‌شود حالا عنایت بفرمایید قلت:

(سوال: اخبار عرض شامل اصول اعتقادی می‌شود. جواب: آخه عرض کردیم در آخر می‌گوید اینها خلاف ظاهر است البته، این جوابهایی که ما داریم می‌دهیم خلاف ظاهر است ظاهرش اینکه مخالف را رها کن هم اصول عقاید را می‌گیرد هم فروع را ولی ما چاره‌ای نداریم ادله‌ای ما از فردا اقامه می‌کنیم که قطعا دلالت دارد بر حجیت خبر واحد، چکارش کنیم باید رفع ید بکنیم از ظاهر اینها، یعنی ما الآن رفع ید کردیم، ظاهرش عام است می‌گوید آقا خبر مخالف را بگذار کنار چه فروع چه اصول، وقتی ما ادله قطعیه داریم صد در صد واقعا هم همینطور است ولو ایشان آیات آینده را اشکال می‌کند اجماع را هم اشکال می‌کند ولی روایات در این باب غوغا می‌کند بناء عقلاء روایات صد در صد خبر واحد ثقه را برای ما حجت می‌کند خوب چکار کنیم اینها را؟ خوب مجبوریم رفع ید بکنیم بگوییم حالا که آن ادله قطعیه خبر واحد را برای ما حجت می‌کند اگر اینها یک ظهوری دارند از ظهورش باید رفع ید بکنیم بگوییم اگر می‌گوید حجت نیست در اصول عقاید می‌گوید، اگر می‌گوید حجت نیست غیر ثقه را می‌گوید اگر می‌گوید حجت نیست متعارضین را می‌گوید ربطی به کار می‌ندارد والا ظاهر کار همین‌هایی است که شما می‌فرمایید)

قلت عرض کردیم صریحا الآن ایشان جواب ان قلت را نمی‌دهد ولی مقدمه چینی می‌کند در خلال مقدمات دیگهر آن شمایید که آن جواب ان قلت را در بیاورید هذه الاخبار علی قسمین این اخبار یعنی اخبار عرض باید بگوید علی طائفتین معذرت می‌خواهم نه خیر قسمین درست است آن جای دیگر است درست است این اخبار عرض طایفه اولش علی قسمین چون این اخبار عرض دو طایفه است طایفه اولش بر دو قسم است دو قسم کدام است؟ یک قسمش دلالت دارد بر عدم صدور خبر مخالف للکتاب، این همان زخرف و باطل است یعنی یک قسمش خیلی داغ است می‌گوید آن مخالف کتاب اصلا صادر نشده، زخرفّ، اینها را به آن اضافه بکنید این عدم صدور را نداشتیم زخرف و باطل را ایشان دارد معنا می‌کند یعنی یک طایفه از اخبار عرض می‌گفت مخالف را رها بکنید خود همین طایفه بر دو قسم است اینکه می‌گوید مخالف را رها بکنید یک لحنش خیلی داغ است می‌گوید اصلا از ما صادر نشده زخرف است باطل است لیس بحدیثی، لم اقله است این طایفه اول. ایشان می‌فرماید یک طایفه‌اش این است که اصلا صادر نشده، این یک قسم، معذرت می‌خواهم طایفه اول که می‌گوید مخالف را رها کن دو قسم است یک قسمش می‌گوید اصلا مخالف از ما صادر نشده قسم دوم می‌گوید المخالف لهما باطل انه لیس بحدیثی اینها دنبال عدم صدور است یعنی قسم اول که می‌گوید مخالف را بگذار کنار می‌گوید اصلا باطل است زخرف است از احادیث ما نیست برویم سراغ قسم دوم و منها یعنی قسم دوم از آن طایفه اول دلالت دارد بر عدم جواز تصدیق، اشاره به لاتقبلوا است مخالف کتاب را قبول نکنید تصدیق نکنید خبرهایی که محکی از ائمه است اگر مخالف کتاب بود اذا خالف الکتاب و السنه این دو قسم. حالا ایشان می‌گوید اما الطائفه الاولی عبارت خوبی نیست اما القسم الاول چون طایفه را دو قسم کردیم عنایت کردید؟ ببینید آقا این اخبار عرض دو طایفه است یک طایفه‌اش می‌گوید مخالف کتاب را رها کن آنوقت مخالف کتاب دو قسم است پس الآن باید بگوید اما القسم الاول حتما این کار را بکنید چون دو طایفه را بگذارید برای اخبار عرض یک طایفه می‌گوید مخالف را رها کن یک طایفه می‌گوید غیر موافق را رها کن آنوقت آن طایفه اول که می‌گوید مخالف را رها کن خودش بر دو قسم است اما القسم الاول کدام است قسم اول؟ مخالف اصلا از ما صادر نشده آن یکی می‌گوید غیر موافق از ما صادر نشده هر دویش را بزنید به مسائل اعتقادیه، ایشان اول برای این می‌گوید برای آن غیر موافق که طایفه ثانیه است می‌گوید ما تقدم، چرا ماتقدم همینجا می‌گوییم یعنی قسم اول از هر دو طایفه هم آن طایفه‌ای که می‌گوید مخالف را رها کن هم آن طایفه‌ای که می‌گوید غیر موافق کتاب را رها کن قسم اول از هر دو الاقرب حملها یعنی حمل آن قسم اول بر اخبار وارده در اصول دین، یعنی مخالف کتاب را رها کن اصلا ما نگفتیم یعنی در اصول عقاید مقصود است مثل مسایل غلو، خوب ببینید واقعا راجع به امیرالمومنین خوب بعضی از این غلات این دراویش این عرفا خوب می‌گویند علی خالقّ، علی رازقّ، بابا این تباین کلی با قرآن دارد ان الله خالق کل شیء، ان الله هو الرزاق ذو القوه المتین یعنی چه علی خالق، علی رازق؟ واقعا قضیه امیرالمومنین عجیب است یک آقایی بود تهران که حالا سی چهل سال است فوت شده می‌گفت بابا این علی یک متر و نیم قد اینقدر حرف ندارد این هم مال آن آقا، از آن طرف آنطور می‌گوید، می‌گوید این علی یک متر و نیم قد اینقدر حرف ندارد حالا سقط شد بیچاره، از اینطرف هم غلو‌ها، می‌گویند علی خالق است علی رازق است این تباین کلی دارد با قرآن، قرآن می‌گوید ان الله خالق کل شیء قرآن می‌گوید ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتین پس بنابراین اینها مخالف در اصول عقاید است باید بگذاریم کنار لذا امیرالمومنین فرمودند هلک فی اثنان دو طایفه در رابطه با من اهل جهنم اند یکی محبّ غال یکی مبغض قال، یکی کسی که از روی محبت غلو می‌کند کسی که از روی بغض من می‌گوید یک آدم یک متر و نیم قد چقدر حرف دارد محب غال من را می‌آورد پایین، کمم می‌کند اینها هر دو اهل عذابند بابا همانکه خودشان فرمودند نزلونا عن الربوبیه ما را جزء بندگان خدا حساب بکنید البته حالا اگر بنده شدیم البته بنده فوقیم یعنی امیرالمومنین فوق بشر نیست، بشر فوق است‌ها علی بشر کیف بشر، انما انا بشر مثلکم پیغمبر که دیگر از علی بالاتر است انا بشر مثلکم، ‌ها علی بشر ولی کیف بشر، ربه فیه تجلی و ظهر، مجلای علم خداست مجلای قدرت خداست پس بنابراین علی خالقّ علی رازقّ ولو توی روایات زیاد نقل شده ولی به درد نمی‌خورد مگر توجیه بکنیم بگوییم علی رازق است یعنی خدای متعال به برکت علی به ما رزق و روزی می‌دهد عیبی ندارد راجع به امام زمان دارد و بیمنه رزق الوری بله اگر این باشد خوب است ولی اگر ظاهر عبارت علی رازق است قطعا کفر است و این منافات با ظاهر قرآن دارد پس اینکه حضرت فرمود مخالف کتاب اصلا از ما صادر نشده مقصود مسایل اعتقادی است مثل این قضیه غلوی که عرض کردم یا مثلا قضیه جبر در بعضی از روایات ضعاف دارد الناس مجبورون فی اعمالهم، مجبورند مردم اگر شمر سر امام حسین را برید مجبور است اگر آن آقا شراب می‌خورد مجبور است آنهم که عبادت می‌کند مجبور است خوب این مخالف با ظاهر قرآن است با صریح قرآن است ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک خودت داری می‌کنی ما اصابک من سیئه فمن نفسک شراب خوری تو داری می‌کنی به خدا چه ربطی دارد از روی اراده، خوبی‌ها از طرف خداست معاصی و بدیها از طرف شماست خوب اگر یک روایت ضعیف آمد الناس مجبورون مردم مجبورند در کارهایی که می‌کنند خوب حضرت این را می‌فرماید بگذار کنار چون مخالفش با قرآن است آن مخالفت به نحو تباین کلی. یا قضیه تفویض در بعضی از ضعاف دارد ان الله خلق الاشیا فوض امرها الیها بعد از اینکه اشیاء را خلق کرد تفویض کرد به اختیار خودشان انسان را خلق کرد ولش کرد خوب بعضی از ضعاف دارد این را، لذا آیه شریفه می‌فرماید کل یوم هو فی شان، هر روز هر روز خدای متعال در یک شانی است هر روز ما وابسته به خدای متعالیم نه در حدوث مان حتی در بقایمان، خلاصه مطلب آقا اینکه حضرت فرمودند مخالف کتاب را رها کنید قسم اولش، و اصلا از ما صادر نشده اینجور مسایل است یعنی اگر اینجور شنیدید رد کنید اینها را بزنید به سینه دیوار اصلا ما از این حرفها نمی‌زنیم عنایت بفرمایید ایشان می‌فرماید آن قسم اول که می‌گوید اصلا از ما صادر نشده باید حملش بکنیم به مسایل اعتقادی مثل قضیه غلو مثل قضیه جبر و تفویض لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین نه جبر درست است نه تفویض درست است حضرت صادق فرمودند خوب این مسایل ورد فیها الآیات صریحا برخلاف آن روایات ضعاف، آیات صریح ما داریم اخبار نبویه داریم برخلاف اینها، و هذه الاخبار این اخباری که علی رازق است علی خالق است اینها غیر موجوده فی جوامع روایی، اینها در جوامع روایی ما نیست جوامع روایی کدام است؟ کتب اربعه تهذیب و استبصار مال شیخ طوسی من لایحضر مال مرحوم صدوق و کافی هم مال مرحوم کلینی، اینها را می‌گویند جوامع روایی، کتب جوامع، این اخبار ضعاف در کتب جوامع نیست پس چیست؟ می‌دانید که روات ائمه چهارصد تا کتاب داشتند اصول اربعه مائه کتاب هم به آنها نمی‌گویند اصول می‌گویند اصول اربعه مائه چهار صدتا کتاب بوده که اینها در بین روات بوده روایاتهایی که از ائمه شنیدند خوب خیلی توی اینها ضعاف بوده به دستور امام هشتم از آن زمان شروع شد که روات نشستند تهذیب کردند و بعد هم به دست علمای ما مثل صدوق و مثل طوسی و اینها رسید اینها تهذیب کردند این کتب اربعه خلاصه شده آن اصول اربعه مائه است آن ضعاف علی رازق علی خالقّ توی این کتابها نیست لذا ایشان می‌فرماید که هذه الاخبار علی خالقّ علی رازقّ اینها غیر موجوده فی کتبنا الجوامع چرا؟ لانها برای اینکه این روایات اخذت عن الاصول اصول اربعه مائه، اینها را از اصول اربعه مائه گرفتند این جوامع را، لانها به کتب جوامع برمی گردد لانها چرا این اخبار توی کتاب روایی ما نیست؟ برای اینکه اخذت عن الاصول اربعه مائه بعد تهذیبها، ‌ها یعنی اصول، بعد از اینکه آن اصول اربعه مائه را تهذیب کردند از آن اخبار آنوقت این شد چهار کتاب که منبع شیعیان در اصول اعتقادات و در احکام فقه این چهار کتاب است پس چه شد آقا؟ آن طایفه‌ای که می‌گوید مخالف را رها کنید قسم اولش یعنی مخالف اصلا از ما صادر نشده زخرف است و باطل مربوط به اصول عقاید است همینجا آن قسم اول را هم بگوییم ایشان بعدا می‌گوید ماتقدم، آن طایفه‌ای که می‌گوید غیر موافق را بگذارید کنار قسم اولش که می‌گوید غیر موافق از ما صادر نشده آن هم همین است یعنی آن هم با همین جواب، نتیجتا قسم اول از هر دو طایفه که می‌گوید غیر موافق صادر نشده غیر موافق اصلا از ما صادر نشده زخرف است و باطل مقصود مسائل اعتقادی است، این قسم اول. برویم سراغ ثانیه یعنی این را هم باید بگوید ثانی، القسم الاول القسم الثانیه، چون از اول ایشان داشت قسمین دیگر، حالا که قسمین است باید بگوید الاول الثانی، ایشان اینها را می‌کند طایفه، طایفه اول بر دو قسم است یک قسم اولش می‌گوید اصلا صادر نشده الثانی قسم دومش می‌گوید نپذیرید از ما، این را چه جور جواب بدهیم؟ این سه تا جواب دارد یک جوابش همان جواب که اگر حضرت فرمودند مخالف را قبول نکنید از ما مقصودشان اصول عقاید است این یک جواب که همان جواب اولی می‌شود جواب دوم مقصود غیر ثقه است آخه توی آن اخبار عرض اگر نظرتان باشد یک روایت داشتیم حضرت فرمودند اگر دو تا خبر من یثق و غیر من یثق، نظرتان هست؟ توی آن نه تا خبر یکی این بود اگر من یثق یک خبری آورد مورد وثوق غیر من یثق مخالفش را آورد شما چکار کن آن یثق را بگیر ببینید یعنی در متعارضین یثق را بگیر غیر یثق را بگذار کنار خوب بحث ما آنجا نیست بحث ما در آنجایی است که یثق است و تعارض هم ندارد ببینید عرض کردم محل نزاع را اگر در نظر بگیرید این جوابها خیلی خوب روشن می‌شود ایشان می‌فرماید یمکن و اما قسم دوم، شما عبارتهای ایشان را کاری نداشته باشید الاول الثانی آخه از اول هم خودشان فرمودند قسمین دیگر نباید بفرماید الاولی الثانیه آنها مال طایفه است الاولی و الثانیه، الاول الثانی فیمکن حملها این قسم دوم هم حملش می‌کنیم بر همان ما ذکر فی الاولی یعنی می‌گوییم مال مسایل اعتقادی است این یک جواب چون بنا شد دومی‌ها سه تا جواب داشته باشد جواب دوم یمکن حملها علی صوره تعارض الخبرین یعنی در خبرین متعارضین اگر یکی مخالف کتاب بود بیاندازش دور، ربطی به کار ما ندارد ما داریم خبر واحدی می‌خوانیم که معارض ندارد جواب سوم و اما جواب سوم کما یشهد به مورد بعضها دلیل بر اینکه صحبت از متعارضین است بعضی از روایات را خواندیم که در مورد متعارضین حضرت این حرفها را زدند فرمودند اگر یکی مخالف بود رها کن آن من یثق را بگیر غیر من یثق را رها کن کما یشهد به یعنی به این جواب دومی که حملش کردیم بر صورت تعارض شاهد بر این مطلب همان روایت احتجاج و عیون است که خواندیم. جواب سوم و یمکن حملها علی خبر غیر الثقه اگر حضرت می‌فرماید مخالف را رها کن یعنی مخالف غیر ثقه، این من یثق یادتان نرود یکی از آن روایات این بود اگر دو روایت برای شما آوردند معارض، یکی را من یثق آورد یکی را غیر من یثق، اینجا حضرت فرمودند آن غیر من یثق را رها کن آن مخالف را رها کن در بحث ما یکدانه است تعارض نیست آنهم من یثق است اصلا ربطی ندارد این روایات اخبار عرض به کار ما هیچ ربطی ندارد لما سیجیء و یمکن حملش بر خبر غیر ثقه یعنی خبر غیر ثقه را فرمودند رد کن خوب ما هم قبول داریم لما سیجیء ان شاء الله از فردا که ادله‌مان را ما می‌گوییم که خبر ثقه معتبر است والا من یثق نباشد ما هم قبول نداریم. هذا کله اینها در طائفه اولی است یعنی این دو قسم این دو قسمی که گفتیم مربوط به طائفه اولی از اخبار عرض است طائفه اولی کدام است؟ آن که دال بر طرح اخبار مخالف للکتاب و السنه. اما الطائفه الثانیه و اما طایفه ثانیه هم باز بر دو قسم است طایفه ثانیه کدام است؟ آنهایی که می‌گوید غیر موافق را رها کن باز اینهم بر دو قسم است یک طایفه‌اش می‌گوید غیر موافق اصلا از ما صادر نشده یک طایفه‌اش می‌گوید غیر موافق را نپذیرید خوب اینها را چکار کنیم؟ اینهم ما تقدم که من همان اول گفتم دیگر احتیاج به ما تقدم نداشته باشیم. ایشان می‌فرماید هذا کله مال طایفه اولی با هر دو قسمش.

و اما الطائفه الآمره بطرح ما لا یوافق چون طایفه دوم این است می‌گوید خبرهایی که موافقش توی کتاب نیست آن اولی‌ها می‌گفت مخالف با کتاب است این نه این وسیعتر است نه تنها مخالف نباید باشد باید موافقش را توی کتاب پیدا بکنید اگر چیزی از ما شنیدید موافقش توی کتاب نبود موافق نبود لما یوجد فی الکتاب منهم، ما لایوافق الکتاب او لم یوجد علیه شاهد من الکتاب و السنه یعنی اگر موافق کتاب نبود یا آنکه در کتاب بود شاهدی از صدق این نبود اینها را چه جور جواب بدهیم؟ الجواب عنها دو تا خط رها کنید انها پیدا کردید؟ با این کتابها یک خط و نیم، الجواب مبتدا انها محموله علی ما تقدم عنایت کردید؟ پس جواب دوم چه شد؟ یعنی جواب از طایفه دوم این است که انها یعنی این طایفه دوم هم با هر دو قسمش همان جواب، یعنی قسم اولش یک جواب قسم دومش سه جواب، همان ما تقدم، منتها ایشان بین این مبتدا خبر یک جمله‌ای دارد ایشان می‌گوید ما یقین داریم که اخباری که موافقش توی قرآن نیست ما خیلی داریم خوب خواندیم دیگر، پیغمبر فرمود اگر چیزی نه توی قرآن بود نه سنت من بود به عترت من مراجعه کنید پس ما یقینا می‌دانیم اخباری داریم از ائمه که موافقش توی کتاب نیست خوب نمی‌توانیم رد بکنیم که، یقینا ما چنین اخباری داریم قهرا مجبوریم چکار کنیم؟ در اینها تصرف کنیم تخصیص هم نمی‌شود بزنیم آن گرفتاری پیش می‌آید ابای از تخصیص دارد مجبوریم چکار کنیم آقا؟ یقینا اخبار صادر از معصوم داریم که توی کتاب و سنت نیست خوب روایاتی خواندیم پس نمی‌شود آنها را رد کرد یعنی نمی‌شود بگوییم ما نداریم یقینا داریم از این طرف هم اخبار عرض اینها را هم ائمه فرمودند خوب چه بکنیم؟ به این عمل کنیم آنها را بیاندازیم دور به آنها عمل کنیم این را بیاندازیم دور این را تخصیص بزنیم؟ اینها همه مشکلات دارد چکار می‌کنیم؟ از اینها رفع ید می‌کنیم می‌گوییم آقا ظاهر اینها را اراده نکن یعنی اگر می‌گوید غیر موافق را بگذار کنار در اصول دین است این (بعد ما) این را می‌خواهد بگوید یعنی اول این را توجه داشته باش این طایفه دوم را می‌خواهیم جواب بدهیم بعد ما عرفت هنوز خبر نیامده ما عرفت چیست؟ ما گفتیم قطع داریم از کدام روایات؟ احتجاج، عیون، می‌خوانیم الآن، ایشان می‌گوید از آن روایات احتجاج و عیون ما قطع پیدا کردیم به صدور اخباری که غیر موافق است با ما یوجد فی الکتاب منهم (علیهم السلام) منهم متعلق به صدور است ما یقین داریم که از ائمه منهم از ائمه (علیهم السلام) صادر شده یک اخباری که مضمونش و موافقش توی کتاب نیست دلیلمان کدام است؟ کما دل علیه روایتا الاحتجاج و العیون آن دیگر صریح بود دیگر، که از ائمه یک اخباری از آنها صادر شده که اصلا در کتاب و سنت نیست مثل همین یحرم عصیر عنبی، آنوقت ایشان می‌گوید این دو طایفه معتضدتان، عضد بازو را می‌گویند دیگر، یک روایتی را که می‌خواهند بگویند این محکم است عضد هم برایش می‌آورند یک بازو هم برایش می‌آورند ایشان می‌گوید آن دو تا خبر که ما خواندیم یکی احتجاج و یکی عیون دلالت داشت اخباری داریم از ائمه که توی قرآن نیست این کمک می‌شود بازو می‌شود برای این دوتا یک روایت دیگر کجا؟ وسایل ج۱۸ص۸۴ح۲۹ حدیث این است امام صادق می‌فرماید اگر دو خبر به دست شما رسید عرضه بدهید به کتاب و سنت، آنکه دیدید موافق کتاب است بگیرید مخالفش را رها کنید اگر نه، نه توی کتاب بود نه توی سنت ببینید اگر موافق با سنی هاست بیاندازیدش دور اگر مخالف با سنی هاست بگیرید، ببینید هم به این می‌گویند اخبار عرض هم می‌گویند اخبار علاجیه، عرض می‌گویند برای اینکه حضرت می‌گوید عرضه بدهید به کتاب علاجیه می‌گویند برای اینکه حضرت دارد تعارض را معالجه می‌کند خوب بینید آن دو تا روایت احتجاج و عیون متعاضدتان یعنی عضد دار می‌شود بازویش قوی می‌شود با این روایتی که از وسایل گفتیم ج۱۸ص۸۴ح۲۹ ایشان می‌فرماید ما یقینا روایاتی داریم از ائمه صادر شده و موافقش توی کتاب و سنت نیست مثل همان روایت احتجاج و عیون که آن مقدم شود و معتضدتان یعنی تایید هم شد بازوی آن دو روایت عضدش قوی می‌شود بغیرهما من الاخبار، من الاخبار همین که الآن آدرس دادم اینها را بریزید کنار برویم سراغ طایفه دوم جواب اینها چیست؟ ایشان می‌گوید اینها هم بر دو قسم است ماتقدم انها یعنی این طایفه دوم هم حملش می‌کنیم بر آن چیزی که در طایفه اول آمد طایفه اول کدام بود؟ الآمره بطرح المخالف طایفه اول مگر نمی‌گفت طرح کن اخبار مخالف کتاب و سنت را، همان جوابهایی که آنجا دادیم برای غیر موافق هم می‌دهیم این (و ان) آقا عطف تفسیری است یعنی از نظر ادبی این (و ان) عطف تفسیری است می‌دانید تفسیر چسیت؟ ما تقدم، و انها، نه اینکه می‌گوید حکم اینها ماتقدم است حالا می‌خواهد ماتقدم را معنا کنیم، چیست ماتقدم؟ این است ان ما دل منها آن اخباری که دلالت دارد بر بطلان، کدام است، آنهایی که اصلا از ما صادر نشده آخه او می‌گفت چه؟ مخالف اصلا از ما صادر نشده باطل است زخرف است اینها می‌گوید چه؟ می‌گوید غیر موافق اصلا از ما صادر نشده زخرف است باطل است خوب آنجا چند جوابه بود؟ یک جوابه، مخالفی که فرموده بودند اصلا از ما صادر نشده یک جواب داشت اینجا هم که می‌گوید غیر موافق از ما صادر نشده زخرف و باطل است اینهم یک جواب. یک جواب کدام است؟ می‌گوییم آقا مسایل اعتقادی است در مسایل اعتقادی فرمودند اگر یک چیزی برخلاف قرآن بود اصلا از ما صادر نشده ماتقدم را داریم معنا می‌کنیم ماتقدم قسم اول چه بود؟ این بود ما دل، ماتقدم این است دلالت داشت بر اینکه آن اخباری که دلالت دارد بر بطلان ما لم یوافق آنجا می‌گفت مخالف اینجا می‌گوید لم یوافق و کونه زخرفا لم یصدر باطلا اینها محمول علی الاخبار می‌خواهد حملش کند بر آن اخبار قسم اول که جوابش این بود در اصول عقاید اینها را حمل می‌کنیم بر آن اخبار وارده در اصول دین. اینجا یک جواب اضافه هم دارد آنجا قسم اولش چندتا جواب داشت؟ یک جواب. گفتیم آنهایی که می‌گویند مخالف را رها کن یعنی از ما اصلا صادر نشده آن را گفتیم حمل می‌کنیم.

(قطع نوار) موافقش با کتاب است یعنی ظاهرش موافق با کتاب نیست ولی مع ذلک می‌بینیم از ائمه صادر شده خوب اینجا را چه کار باید بکنیم ایشان می‌فرماید بله ما گاهی غیر موافق می‌بینیم ولی ما غیر موافق می‌بینیم امام که مفسر قران است کتاب الله و عترتی آن موافق می‌داند من مجبورم یک مثال بزنم چون آقا این‌ها را می‌خوانند می‌روند جلو مثال هم نمی‌زنم می‌خواهم الان یک جایی شاهد بیاوریم که ظاهرش را ما می‌بینیم موافق نیست و حال آن که عند الله موافق است این را کی می‌فهمد امام معصوم آن مسأله حضرت جواد سلام الله علیه را همه‌تان می‌دانید در مجلس مأمون سارقی را آوردند سؤال کردند حکمش چیه یک عده از علماء گفتند باید دستش را برید السارق و السارقه فقطعوا أیدیهُما دستشان را ببرید باید از زند ببرید (زند) مچ دست را می‌گویند چرا به دلیل آیه تیمم وامسحوا بوجوهکم و أیدیکم آیه تیمم می‌گوید دست را از اینجا حساب می‌کند آیه قطع هم می‌گوید دست را قطع کن به دلیل آیه تیمم از مچ باید قطع بکنی یک عده گفتند نه به دلیل آیه وضو از آرنج باید قطع بکنی السارق و السارقه فاقطعوا أیدیهُما آیه وضو چی می‌گوید فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق خوب این دست است أیدیکم إلی المرافق معلوم است ید تا اینجاست آن هم که می‌گوید ید را قطع کن تا اینجا خوب مجلس به این دوتا فتوا گذشت مأمون به حضرت گفت شما چی می‌گویی حضرت فرمودند گفتند دیگر گفتند نه خیر آقا باید شما بفرمائید خوب حضرت می‌دانستند که اینها مصیبت دارد یکدانه حکم الله گفتن ولی اصرار کرد خلاصه حضرت فرمودند نه خیر من الأشاجع اشاجع یعنی اصابع یعنی از این چهارتا انگشت چرا دلیلتان چیه إن المساجد لله مساجد مال خداست اینهایی که مال سجده آدم می‌خواهد بگذارد المساجد لله هفت تا موضع دو کُنده زانو و پیشانی و دو انگشت و دو کف دست اینها مسجد است خوب دزد هم بالاخره نماز می‌خواهد بخواند خیلی از دزدها هستند الان از بیچارگی یک بنده خدای کارگر متدینی خوب آمد رفت دکتر آقا شاید چهل پنجاه هزار تومان پول نسخه‌اش شد این نون شبش را ندارد این بالاخره رفت یک جا دزدی اولین بار هم گرفتنش این بیچاره بدبخت را آوردند آنجا آقا بعد معلوم شد چه آدم متدینی آدم نماز خوان است اما خوب زندگی این جوری کرده دیگر وضع ما الان این طور است دیگر علی کل حال خوب آن دزد هم می‌خواهد نماز بخواند از اشاجع و اصابع ببرید این کف‌ها بماند برای سجده خوب هیچ کس هم دیگر هیچی نگفت و حال این که این مساجد مربوط به اینجاست آخه آیه دارد إنّ المساجد لله لا تدعوا مع الله أحدا ربطی به اینجا ندارد خوب الان ببینید جواب حضرت موافق کتاب نیست اما ما خیال می‌کنیم موافق کتاب نیست واقعاً هم نیست آخه ظاهر از این مساجد یعنی اینجا إنّ المساجد لله لا تدعوا مع الله أحدا این دنبالش است این مساجد خانه خداست نبادا کس دیگر را در خانه خدا شریک کنی بت و اینها بیاوری ولی حضرت خوب الان این کلام ایشان یقیناً صادر از معصوم است و یقیناً هیچ موافقتی با کتاب ندارد خوب ما می‌بینیم غیر موافق است اما حضرت جواد گفته فضولی موقوف اینها به درد این روشنفکرها می‌خورد وا، یعنی حضرت جواد عقلش می‌رسد این آیه مال این مساجد است ولی این مفسر قران است مگر قبول نداشته باشیم ما این حرف‌ها را اگر قبول کردیم ایشان مفسر قران است کتاب الله وعترتی است ایشان از این مساجد در این آیه که ظاهرش این امکنه خارجیه است اراده کرده کف دست را پس نتیجتاً ایشان می‌فرمایند ما برای این قسمت یک مثال دیگر هم بزنیم عرض کردیم من می‌دانم کم می‌خوانم ولی اینهایی که من می‌گویم آقا شما حوصله ندارید مراجعه بکنید همین یک اطلاعات عمومی است حالا چهار پنج خط هم کم بخوانیم عیبی ندارد یک آیه دیگر الان یادم افتاد یک زنی وصیت می‌کند یک جزء مال من را بدهید به فلانی رفتند به ابو حنیفه گقتند یک زنی مرده یک همچین وصیتی هم کرده گفته یک جزء ما چی بدهیم گفت بروید یک چهارم مالش را بدهید یک چهارم مالش را بدهید به آن (کلمه نامفهوم) گفتند به چه دلیل آن داستان حضرت ابراهیم می‌گوید چی خذ أربعةً من الطیر أربعه خذ أربعةً من الطیر چهار تا طیر را بگیر کبوتر و طاووس و نمی‌دانم بوقلمون این چهارتا را فَسُرحُنَّ بکوبش درهم واجعل علی کل جبلٍ منهن جزءا روی هر کوهی یک جزء بگذارید به قرینه أربعه که چهارتا کبوتر بوده چهارتا حیوان بوده این جزء به قرینه آن چهارتا می‌شود ربع یعنی یک چهارم از او را آمدند خدمت حضرت صادق گفتند آقا یک همچین زنی وصیت کرده ابوحنیفه هم این جوری گفته ایشان فرمودند نه خیر آن حکم الله نیست جزء یعنی عشر یک دهم مال آن زن را به آن شخص بدهید پس شما از کجا می‌فرمائید حضرت می‌فرمایند کوهها آن روز ده تا بوده ببینید اصلاً ما نمی‌فهمیم اینها را او دیده أربعه در قران است گفته جزء یعنی یک چهارم چون چهار در قرآن است ولی کوه‌ها را خبر نداشته خوب این را حضرت می‌داند حضرت می‌دانسته‌اند کوه‌های آن روز ده تا بوده فاجعل علی کل جبلٍ منهن جزءا خوب ما الان دست ما بدهند می‌گوییم یعنی چی این که موافق با کتاب نیست ولی او می‌فهمد می‌فهمد که کوهها ده تا بوده آن روز و حضرت یعنی که آیه می‌فرماید یک جزء روی هر کوهی یک جزء بگذار کوهها هم اگر ده تا باشد یعنی یک دهم مال خلاصه به وصیت به حرف آقا عمل کردند ببینید آقا این طور آدم نباید بی‌باک باشد تا یک چیزی دیدیم با سلیقه ما با ظاهر قران نمی‌خواند به خدمت شما تندی بگوییم نه خیر این مخالف با ظاهر است ائمه هم که فرمودند بزنید به سینه دیوار بابا فرمودند بزنید به سینه دیوار چی چی را کی بفهمد کی بفهمد این مخالف است آخه اینها واقعاً مشکلات زمان ماست علی کل حال عرض کردم شاید هفت هشت ده دقیفه وقتتان گرفته شد علی کل حال خیلی هم انشاءالله بی‌فایده نیست کجائیم آقا طایفه اول قسم اول آقا گذشته وقت من فکر می‌کردم ده دقیقه مانده. پایان نوار.

بطرح مخالف الكتاب؟ فإنّ حملها على طرح ما يباين الكتاب كليّة حمل على فرد نادر بل معدوم ، فلا ينبغي لأجله هذا الاهتمام الذي عرفته في الأخبار.

قلت : هذه الأخبار على قسمين :

منها : ما يدلّ على عدم صدور الخبر المخالف للكتاب والسنّة عنهم عليهم‌السلام ، وأنّ المخالف لهما باطل ، وأنّه ليس بحديثهم.

ومنها : ما يدلّ على عدم جواز تصديق الخبر المحكيّ عنهم عليهم‌السلام إذا خالف الكتاب والسنّة.

أمّا الطائفة الاولى ـ فالأقرب حملها على الأخبار الواردة في اصول الدين ، مثل مسائل الغلوّ والجبر والتفويض التي ورد فيها الآيات والأخبار النبويّة ، وهذه الأخبار غير موجودة في كتبنا الجوامع ؛ لأنّها اخذت عن الاصول بعد تهذيبها من تلك الأخبار.

وأمّا الثانية ـ فيمكن حملها على ما ذكر في الاولى. ويمكن حملها على صورة تعارض الخبرين ؛ كما يشهد به مورد بعضها. ويمكن حملها على خبر غير الثقة ؛ لما سيجيء من الأدلّة على اعتبار خبر الثقة.

هذا كلّه في الطائفة الدالّة على طرح الأخبار المخالفة للكتاب والسنّة.

٤ ـ ما دلّ على طرح ما لا يوافق الكتاب

وأمّا الطائفة الآمرة بطرح ما لا يوافق (١) الكتاب أو لم يوجد عليه شاهد من الكتاب والسنّة :

__________________

(١) في (ظ) و (م) : «لم يوافق».

فالجواب عنها ـ بعد ما عرفت (١) من القطع بصدور الأخبار الغير الموافقة لما يوجد في الكتاب منهم عليهم‌السلام ، كما دلّ عليه روايتا الاحتجاج والعيون المتقدّمتان (٢) المعتضدتان بغيرهما من الأخبار (٣) ـ :

أنّها محمولة على ما تقدّم في الطائفة الآمرة بطرح الأخبار المخالفة للكتاب والسنّة.

وأنّ ما دلّ منها على بطلان ما لم يوافق وكونه زخرفا محمول على الأخبار الواردة في اصول الدين ، مع احتمال كون ذلك من أخبارهم الموافقة للكتاب والسنّة على (٤) الباطن الذي يعلمونه منهما (٥) ؛ ولهذا كانوا يستشهدون كثيرا بآيات لا نفهم دلالتها.

وما دلّ على عدم جواز تصديق الخبر الذي لا يوجد عليه شاهد من كتاب الله ، على خبر غير الثقة أو صورة التعارض ؛ كما هو ظاهر غير واحد من الأخبار العلاجيّة.

ثمّ إنّ الأخبار المذكورة ـ على فرض تسليم دلالتها ـ وإن كانت كثيرة ، إلاّ أنّها لا تقاوم الأدلّة الآتية ؛ فإنّها موجبة للقطع بحجّيّة خبر الثقة ، فلا بدّ من مخالفة الظاهر في هذه الأخبار.

الجواب عن الاستدلال بالإجماع

وأمّا الجواب عن الإجماع الذي ادّعاه السيّد والطبرسي قدس‌سرهما :

__________________

(١) راجع الصفحة ٤٨.

(٢) في الصفحة ٢٤٩ ـ ٢٥٠.

(٣) انظر الوسائل ١٨ : ٨٤ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٩.

(٤) في (ظ) و (م) : «وعلى».

(٥) في (ر) ، (ص) ، (ظ) و (ل) : «منها».