درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۵۶: خبر واحد ۹

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه بحث در این بود که آیا مخصص عمومات مخالف حساب می‌شود یا نه؟ چون ان قلتی که مدافع سید مرتضی بود دو تا ادعا داشت یک مدعایش این بود که ما می‌توانیم حکم جمیع وقایع را از قرآن استفاده بکنیم این یک مدعا. یک مدعایش هم این بود که مخصص عموم این مخالف کتاب است الآن کتاب می‌گوید کلوا مما غنمتم حلال طیبا همه چیز حلال است این روایتی که می‌آید می‌گوید یحرم عصیر عنبی این مخالف قرآن است پس این دوتا مدعا را ایشان کرد یکی اینکه حکم تمام وقایع را موافقا و مخالفا می‌شود از توی قرآن در آورد و یکی هم اینکه بیاییم بگوییم مخصص عمومات مثل این یحرم عصیر عنبی این مخالف کتاب الله است این دو تا مدعا را داشت ایشان هم هر دو را باطل می‌دانند اما مدعای اولشان که مخصص عمومات مخصص کتاب حساب می‌شود ایشان می‌فرماید بابا اینکه این روایت دارد مخالف کتاب را رها کنید یعنی مخالفت تباین کلی، قرآن می‌گوید خمر حرام است امام بگوید خمر حلال است اگر یک چنین چیزی پیدا کردید این را رد بکنید پس مقصود از این مخالفی که توی اخبار عرض هست می‌گوید اگر چیزی از ما شنیدید برخلاف قرآن بود ردش بکنید مقصود مخالفت تباین کلی است والا عام و خاص که مخالف نیستند عام و خاص جمع عرفی دارند یعنی شما عام و خاص را دست عرف بده جمع می‌کند می‌گوید آنکه می‌گوید همه چیز حلال است بعد معلوم می‌شود حالا که امام می‌فرماید عصیر عنبی حرام است همه چیز حلال است غیر از عصیر عنبی جمع می‌کنند این دو تا را با همدیگر، به این مخالف نمی‌گویند پس اصلا مخالفت‌های عام و خاصی اصلا مشمول اخبار عرض واقع نمی‌شود به تعبیر علمی‌تر تخصصا خارج است چون اخبار عرض می‌گوید مخالف را رها کن اصلا شامل این نمی‌شود و اینها مشمول آن اخبار نمی‌شوند تخصصا این مخصصات عمومات اینها تخصصا از تحت آن ادله خارج است و اصلا آن ادله‌ای که می‌گوید مخالف را رها کن شامل اینها نمی‌شود والا این والا جواب نقضی است اگر نپذیری این حرف ما را آنوقت باید گرفتار یک چیزی بشوید که نمی‌توانید ملتزم بشوید و آن این است که تخصیص بزنید چون عرض کردیم این آقایانی که می‌گویند مخالف کتاب را رها کن یعنی اگر یحرم عصیر عنبی چون مخالف است رها کن ولی قبول دارند اگر این روایت متواتر باشد باید عمل کنیم این روایت حرمت عصیر عنبی علت اینکه اینها ردش می‌کنند می‌گویند مخالف کتاب است و خبر واحد است بیاندازش دور، والا قبول دارند همین حرمت عصیر عنبی اگر با روایات متواتره ثابت شد قبول دارند که نه این دیگه عمومات را به هم می‌زند و حجت است آنوقت ایشان همین را نقل می‌کند ایشان می‌فرماید اگر شما بخواهید مخصص عمومات را مخالف حساب بکنی قهرا متواترهایش را باید استثنا کنی یعنی می‌گویی اخبار عرض می‌گوید مخالفها را بگذار کنار همه مزخرف است همه از اباطیل است مگر اینکه مخالف قرآن را ما بگوییم یقینا ما مخالف قرآن را بگوییم اگر یک چنین حرفی بزنی حرف ما را نپذیری باید یک چنین تخصیصی به اخبار عرض بزنی و حال آنکه لسان این اخبار عرض یک لسانی است که ابای از تخصیص دارد تخصیص باطل است حالا که تخصیص باطل است پس حرف ما درست است یعنی مخصص عمومات مخالف حساب نمی‌شود تا اخبار عرض بگوید رد کن اگر اخبار عرض می‌گوید رد کن مخالف را مخالفت به نحو تباین کلی است بعد یک چهار پنج تا هم روایت نقل می‌کنند همان روایات عرض را می‌گوید اصلا اینها قابل تخصیص نیست پیغمبر می‌فرماید اگر چیزی از من شنیدید برخلاف قرآن بود من نگفتم بلافاصله می‌بینیم خودشان دو سه تا تخصیص زدند خوب اگر تخصیصها مخالف باشد اینکه با حرفشان جور در نمی‌آید ایشان فرمودند اگر چیزی مخالف قرآن باشد اصلا من نگفتم نپذیرید بعد خود ایشان دو سه تا تخصیص زده به همین عمومات، پس بنابراین اگر بگوییم تخصیص مخالف است این عملشان مخالف قولشان است قولا فرمودند مخالفها را بیاندازید دور عملا خودشان تخصیص زدند و تخصیص هم یعنی مخالف، حرفشان با کارشان دوتا می‌شود خلاصه اینها همه قرائنی است بر اینکه ما یقین کنیم مخصص عمومات اینها مخالف نیست تا مشمول اخبار عرض باشد اگر اخبار عرض می‌گوید مخالف را رها کن مقصود مخالفهای تباین کلی است که ما هم قبول داریم پس نتیجتا این جواب اول. این جواب نقضی حالا ایشان چند تا روایت دو سه تا روایت هم نقل کردند آن جواب حلی است هر دو مدعا را رد می‌کند چرا؟ ما یک روایاتی داریم که پیغمبر فرمودند اگر حکمی در قرآن بود عذری ندارید باید عمل کنید نمی‌توانید مخالفت کنید اگر توی قرآن نبود توی سنت من بود باز هم معذور نیستید در مخالفت باید عمل بکنید حالا اگر نه در کتاب خدا بود نه در سنت پیغمبر بود مراجعه بکنید به عترت من. خیلی خوب حالا مراجعه کردیم به حضرت صادق ایشان می‌گوید یحرم عصیر عنبی خوب اگر عصیر عنبی حرام است این را مخالف حساب کنیم پس پیغمبر ما را ارجاع داده به یک کسانی که خلاف قرآن هم حرف می‌زنند معنایش این می‌شود دیگر، پیغمبر فرمود چیزهایی که خدا نگفته من هم نگفتم در آن امورات به فرزندان من مراجعه کردید خیلی خوب آمدیم سراغ امام صادق ایشان می‌فرماید عصیر عنبی حرام است خوب اگر بگوییم این حرمت عصیر عنبی مخالف قرآن است پس پیغمبر ما را به کسانی ارجاع داده که برخلاف قرآن حرف می‌زنند قطعا این جور نیست خلاصه آقا این روایت هر دو مدعا را رد می‌کند اولا معلوم می‌شود که یک حکم‌هایی داریم یک وقایعی داریم که نه توی کتاب است نه توی سنت، چون رسما پیغمبر فرمود اگر در کتاب نبود اگر در سنت نبود به فرزندان من مراجعه بکنید پس می‌شود وقایعی باشد در کتاب و سنت نباشد مدعای اول باطل. آن مدعایش هم مخالف را مخصص می‌دانست آن هم با این روایات باطل می‌شود چرا؟ چون پیغمبر فرمودند در وقایعی که توی کتاب و سنت نیست به عترت من مراجعه کنید خوب به عترت مراجعه کردیم می‌گوید عصیر عنبی حرام است شما اگر این را مخالف قرآن حساب کنید پس پیغمبر ما را ارجاع دادند به یک کسانی که برخلاف قرآن حرف می‌زنند بنابراین اینها همه قرینه است بر اینکه ما بفهمیم آن مخالف‌هایی که توی اخبار عرض است می‌گوید مخالف را رها کن مخالف را رها کن مقصود مخالفت تباین کلی است و اصلا شامل مخصصها نمی‌شود اینها جمع عرفی دارد یعنی این یحرم عصیر عنبی با آن کلوا حلالا طیبا اینها جمع عرفی با هم دارند عرف جمع می‌کند بین این رو تا تباین ندارد تا ما بگوییم اینها را رد بکن. این تا اینجا درس دیروز.

۲

عمومات قرآن به وسیله روایات تخصیص می‌خورد

والحاصل دوباره ایشان خلاصه حرفهای دو سه روز را ایشان می‌گوید والحاصل اینکه ما قرائن زیادی داریم که نه مخصص عمومات مخالف است نه مقید مطلقات، این را تا حالا نگفته بودیم ولی حالا امروز اضافه می‌کنیم ببینید آقا ما توی قرآن یک عموماتی داریم که تخصیص خورده خواندیم آن را، خلق لکم ما فی الارض جمیعا عموم است یحرم عصیر عنبی مخصصش است توی قرآن ما یک مطلقاتی داریم که توی روایات آن مطلقات را تقیید کرده مثلا توی قرآن می‌گوید اقیموا الصلوه نماز بخوان دیگر ندارد ترتیب هم می‌خواهد موالات هم می‌خواهد جلسه استراحت هم می‌خواهد سوره هم می‌خواهد اینها را دیگر ندارد توی اقیموا الصلوه خوب توی روایت دارد لاصلوه الا بفاتحه الکتاب، اقیموا الصلوه می‌گوید نماز بخوان نماز چیست؟ الله اکبر السلام علیکم این نماز است اصلا اول نماز معنایش این است دیگر، اولها التکبیر آخرها التسلیم، قرآن می‌گوید اقیموا الصلوه اما آیا فاتحه هم می‌خواهد؟ نه می‌خواهی بخوان می‌خواهی نخوان ظاهر اقیموا الصلوه این است نماز بخوان شما ولو ترتیب نداشته باشد و لو موالات نداشته باشد ولو جلسه استراحت نداشته باشد و حال آنکه روایت می‌گوید حتما جلسه استراحت می‌خواهد حتما در نماز فاتحه می‌خواهد پس ببینید لاصلوه الا بفاتحه الکتاب مقید اقیموا الصلوه است پس ما یک عموماتی در قرآن داریم که توی روایت تخصیص زده آن را یک مطلقاتی توی قرآن داریم که توی روایات تقیید کرده نه آن مخصص عمومات مخالف قرآن است نه این مقید مطلقات مخالف قرآن است اینکه می‌گوید لاصلوه الا بفاتحه الکتاب دارد اقیموا الصلوه را معنا می‌کند برای ما تقیید مطلق مخالفت نیست لذا می‌گویند قید تفسیر مطلق است مثلا توی قرآن دارد اگر فلان کار را کردی اعتق رقبه خوب این مطلق است یعنی بنده آزاد کن حالا می‌خواهد مومن باشد می‌خواهد کافر، توی روایت دارد که نه اعتق رقبه مومنه شما نگو این مخالف قرآن است آن رقبه‌ای که خدا بطور مطلق فرموده شامل مومن و کافر می‌شود امام (علیه السلام) دارد آن رقبه را معنا می‌کند اگر آن عمل را انجام دادی فلان خلاف را کردی فلان جرم را مرتکب شدی جریمه‌اش عتق رقبه مومنه است شما نیا بگو این مقید است و آن مطلق مخالف است نتیجه چه شد آقا؟ نه مخصص عمومات مخالف حساب می‌شود و نه مقید مطلقات، نتیجتا نه مخصصات نه مقیدات اینها تخصصا از تحت اخبار عرض خارجند اخبار عرض اگر می‌گوید مخالفها را رها کن مخالفهای تباین کلی است والا مخالفتهای به نحو عام و خاص مطلق مخالفت‌های به نحو تقیید و اطلاق اینها را اصلا مخالف نمی‌گویند

والحاصل ان القرائن الداله علی ان المراد بمخالفه الکتاب لیس مجرد عموم یا اطلاق کتاب، ضمیرها به کتاب بر می‌گردد یعنی صرف اینکه شما دیدید الآن یحرم عصیر عنبی با ظاهر خلق لکم نمی‌سازد نگو این مخالف است آن عام است عمومش می‌گوید همه چیز حلال است عمومش شامل عصیر عنبی هم می‌شود این می‌آید تخصیص می‌زند می‌گوید نه بابا عصیر عنبی آب انگور اگر جوش آمد حرام است صرف اینکه این برخلاف ظاهر آن عام است اسم این را نگذار مخالف، یا این روایت که می‌گوید لاصلوه الا بفاتحه الکتاب اسم این را نگذار مخالف اقیموا الصلوه بگو اقیموا الصلوه که فاتحه تویش نیست اقیموا الصلوه که ترتیب و موالات در آن نیست پس این مخالف این است نه اینها مفسر آن است اینها توضیح دهنده آنها هستند برای همین است که کتاب الله و عترتی این دو تا نباید از هم جدا بشود خدا لعنت کند آنهایی که گفتند حسبنا کتاب الله آمدند کتاب را از عترت جدا کردند خوب کتاب را جدا بکنیم اقیموا الصلوه مردم نماز بخوانید چکار باید بکنیم؟! چهار هزار مسئله دارد این نماز ما روایت دارد ان لصلوتکم هذه اربعه آلاف حد، یک نماز چهار رکعتی که ما می‌خوانیم چهار هزار حد یعنی چهار هزار حکم دارد این حکم را چه کسی باید بگوید؟ آیه فقط به ما می‌گوید نماز بخوان ما این نماز چه شرایطی دارد چه موانعی دارد چه اجزایی دارد هیچکدام اینها توی قرآن نیست پس نتیجتا نه مخصصات مخالف عمومات است و نه مقیدات مخالف مطلقات است صرف اینکه مجرد صرف اینکه شما نگاه می‌کنید یحرم عصیر عنبی مخالف با عموم کتاب است صرف اینکه شما نگاه می‌کنید لاصلوه الا بفاتحه الکتاب مخالف با اطلاق اقیموا الصلوه است ما قرائن زیاد داریم که صرف مخالفت با عموم صرف، حالا مخالفت هم نباید ایشان تعبیر کند، صرف تخصیص عموم صرف تقیید مطلق اینها زیاد قرائن ما داریم کثیره قرائن زیاد ما داریم که اینها را مخالف نمی‌گویند اینها جمع عرفی دارد اینها توضیح می‌دهد آن عمومات و مطلقات کتاب را یظهر لمن ایشان می‌گوید ظاهر می‌شود حرف ما برای کسی که ادنی تتبعی داشته باشد اگر کسی کمتر تتبعی داشته باشد واقعا غور در مطالب بکند می‌فهمد یحرم عصیر عنبی مخالف خلق لکم نیست دارد توضیح می‌دهد آن را، لاصلوه الا بفاتحه الکتاب مخالف اقیموا الصلوه نیست دارد اقیموا الصلوه را توضیح می‌دهد پس بنابراین نه مخصصات نه مقیدات اصلا مشمول اخبار عرض نمی‌شوند آنها اگر می‌گویند مخالف‌ها را رها کن یعنی مخالفت‌های تباینی.

و من هنا ایشان می‌گوید حالا که این مطلب جا افتاد آدم می‌فهمد چه بزرگانی ما داشتیم که اشتباه کردند شیخ طوسی‌ها محقق صاحب شرائع‌ها عنایت بفرمایید آقا یک بحثی است ما می‌توانیم عمومات کتاب را به خبر واحد تخصیص بزنیم مشهور می‌گویند بله، همینجا دیگر الآن یحرم عصیر عنبی یک خبر واحد است فقط یک خبر واحد ثقه است یعنی زراره گفته قال الصادق یحرم عصیر عنبی دومی هم ندارد خبر واحد علم آور هم نیست آیا ما می‌توانیم عمومات کتاب را به خبر واحد غیر علمی نخصیص بزنیم مثل همینجا دیگر، او می‌گوید همه چیز حلال است شامل عصیر عنبی هم می‌شود ما با یکدانه خبر واحد از عموم کتاب رفع ید می‌کنیم می‌گوییم آنکه می‌گوید همه چیز حلال است همه چیز غیر عصیر عنبی پس نتیجتا عموم کتاب تخصیص می‌خورد به خبر واحد ولی ما بزرگانی داریم که آمدند گفتند نه مثلا شیخ طوسی یکی از آنهاست می‌گوییم آقا چرا جایز نیست؟ می‌گوید برای اینکه اینها مخالف است ببینید یعنی مخصص را مخالف حساب کرده با آن عظمتشان شیخ طوسی شما می‌شنوید یا محقق صاحب شرائع واقعا شما می‌شنوید اینها از نوابغ نه اینکه تنها از نوابغ فقه بودند واقعا از نوابغ بشریت بودند ولی مع ذلک آن معصوم است که عصمه الله خدا حفظشان کرده والا غیر از آن چهارده نور مبارک هر کسی هر شخصیتی باشد بالاخره قابل اشتباه است این بزرگوارها آمدند گفتند نه خبر واحد نمی‌تواند مخصص عمومات باشد باید متواتر باشد چرا؟ چون آیه قرآن به ما می‌گوید همه چیز حلال است یعنی عصیر عنبی هم حلال است ما اگر بخواهیم از آن عموم رفع ید بکنیم باید یک خبر علمی داشته باشیم ده بیست تا خبر باید داشته باشیم از ائمه که عصیر عنبی حرام است که علم پیدا بکنیم ائمه گفتند آنوقت بیاییم مخصص قرار بدهیم از عموم آیات رفع ید بکنیم چرا نمی‌شود برای اینکه مخالف است ببینید اخبار عرض که می‌گوید مخالف را رها بکنید اینها می‌گویند مخصصی که علم آور نباشد مخالف است بله مخالف کتاب اگر متواتر باشد می‌شود یعنی همین حرمت عصیر عنبی اگر قطع به صدورش پیدا کردیم خبر متواتر شد بله اینجا خبر علمی داریم به برکت این خبر علمی از عموم آن آیات رفع ید می‌کنیم اما یحرم عصیر عنبی خبر واحد است و ما نمی‌توانیم عمومات کتاب را با یک خبر غیر علمی عمومش را بگذاریم کنار این را مخصص او قرار بدهیم خوب ببینید شیخ طوسی این حرف را زده کتاب عده ج۱ص۱۴۵ طبع جدید شده این دو سه جلدی‌ها که اخیرا جدیدا چاپ شده ج۱ ص۱۴۵ ایشان می‌گوید منعنا ما منع می‌کنیم تخصیص عمومات کتاب را به خبر واحد لذا حرمت عصیر عنبی را قبول ندارند می‌گویند طبق آن عمومات باید بگوییم همه چیز حلال است حتی عصیر عنبی، پس این روایت را چکارش می‌کنید؟ می‌گوید به درد نمی‌خورد چون مخالف با کتاب است و اخبار عرض به ما می‌گوید مخالف را رها کن به درد نمی‌خورد بله اگر متواتر بود ما مخصص قرار می‌دادیم، این یکی. و اما محقق صاحب شرائع در کتاب معارج، ایشان شرایع کتاب فقهی ایشان است معارج کتاب اصولی ایشان است یک جلد هم بیشتر نیست صفحه ۹۶ ایشان هم از همین قماش افرادند ایشان هم از کسانی اند که می‌گویند ما نمی‌توانیم عموم کتاب را به خبر واحد بیاییم تخصیص بزنیم چرا؟ یک دلیل دیگر ایشان می‌آورد ایشان به اخبار عرض تمسک نمی‌کند چون دقت کرده آن دقت ما را کرده دیده مخالفی که توی اخبار عرض است مخالفت تباین کلی است لذا به این اخبار تمسک نمی‌کند شیخ طوسی طبق این اخبار می‌گوید نمی‌شود اما ایشان از یک جهت دیگر می‌گوید نمی‌شود ایشان می‌فرماید عمده دلیل ما بر حجیت خبر واحد اجماع علما است عمده دلیلی که خبر واحد مثل همین یحرم این یحرم عصیر عنبی خبر واحد است علم آور هم نیست فقط راوی آن ثقه است ایشان می‌گوید عمده دلیلی که خبر واحد را برای ما حجت می‌کند اجماع علما است اجماع هم دلیل لبی است هر دلیلی که لفظی نباشد به آن لبی می‌گویند یعنی عقلی، اجماع لفظ توی کار نیست علما عقیده شان این است پس اجماع می‌شود چه؟ دلیل لبی. هر وقت لفظ توی کار نبود به آن می‌گویند دلیل لبی، ایشان آمده گفته مهمترین دلیل حجیت خبر واحد اجماع است اجماع هم که دلیل لبی است دلیل لبی را باید قدر متیقنش را گرفت اینها همه در جای خودش ثابت شده دلیل لفظی عام است ولی دلیل لبی را باید قدر متیقنش را گرفت پس بنابراین ما اجماع داریم که خبر واحد حجت است قدر متیقنش کجاست؟ آنجایی که مخالف کتاب نباشد و این مخالف کتاب است. ببینید همان نتیجه است منتها به اخبار عرض تمسک نکرده پس خلاصه مطلب آقا بزرگانی ما داریم که آمدند گفتند این حرمت عصیر عنبی را ما قبول نداریم لذا عصیر عنبی را اذا غلا می‌گویند حلال است می‌گوییم این روایت را چه می‌گویی؟ مخالف کتاب است برای اینکه کتاب می‌گوید کلوا مما غنمتم حلالا طیبا همه چیز حلال است اینکه آمده می‌گوید عصیر عنبی اذا غلا حرام است خبر واحد است خبر واحد نمی‌تواند مخصص عمومات باشد بله اگر متواتر بود قبول داشتیم اما حالا که متواتر نیست منتها استدلال‌هایشان فرق دارد شیخ طوسی می‌گوید این مخالف است و طبق اخبار عرض باید بیاندازیمش کنار محقق از چه راهی می‌گوید؟ می‌گوید دلیل ما بر حجیت این خبر نداریم آنکه مسلم است خبر واحدی حجت است که مخالف قرآن نباشد و این چون بر خلاف قرآن است این اجماعی که داریم بر حجیت خبر واحد اینجا را نمی‌گیرد قدر متیقن از اینکه اجماع داریم بر حجیت خبر واحد آن خبرهایی است که مخالف کتاب نباشد و من هنا من هنا یعنی چه؟ از حرفهایی که دیروز تا حالا زدیم و قرائنی که آوردیم که بابا مخصص عمومات مخالف حساب نمی‌شود ما باید این یحرم را مخصص عام قرار بدهیم و بگوییم آن عام ظاهرش مراد نیست و من هنا معلوم می‌شود باطل است یظهر ضعف التامل تامل یعنی توقف تامل نه اینکه یعنی دقت تامل یعنی توقف بعضی از علمای ما توقف کردند، در چه؟ در تخصیص زدن عمومات کتاب به این خبر یحرم، توقف کردند شیخ طوسی که بالاتر صریحا می‌گوید نمی‌شود، چرا؟ هم آن توقفی‌ها هم شیخ طوسی اینها می‌گویند برای اینکه مخصص مخالف است و اخبار عرض هم به ما می‌گوید مخالف را بگذار کنار پس ما نمی‌توانیم در مقابل آن عمومات که می‌گوید همه چیز حلال است بیاییم طبق یک خبر واحد بگوییم عصیر عنبی حرام است حالا که این حرفها را دیروز تا حالا پذیرفتی از ما حالا بپذیر که بزرگانی ما داریم که اشتباه فرمودند یظهر ضعف توقف بعضی‌ها توقف کردند در چه توقف کردند؟ در تخصیص کتاب به خبر واحد آمدند گفتند نمی‌شود عمومات کتاب را با خبر واحد یعنی خلق لکم را نمی‌شود با این یحرم عصیر عنبی ما تخصیص بزنیم چرا؟ لتلک الاخبار کدام اخبار؟ اخبار عرض. اخبار عرض می‌گوید مخالف کتاب را بیانداز کنار این یحرم عصیر عنبی هم مخالف است پس ما تخصیص نمی‌زنیم یعنی طبق آن عمومات می‌گوییم عصیر عنبی هم حلال است این روایت را هم بیاندازش دور، بله اگر متواتر بود می‌شد ولی چون واحد است به درد نمی‌خورد بل بل ترقی نه تنها توقف شیخ طوسی منع کرده منعه آن آقای قبلی توقف کرده یعنی چند نفری هستند ماندند چکار بکنند توقف کردند ولی شیخ طوسی صریحا منعه آمده ایشان منع کرده این مطلب را منعه یعنی منع تخصیص عمومات کتاب به خبر واحد، چرا؟ لاجلها بخاطر همان اخبار عرض کما عن الشیخ فی العده ج۱ص۱۴۵ او لاجل می‌خواهند سراغ این لما یعنی لاجل شیخ طوسی منع کرده لاجل اخبار عرض محقق صاحب شرائع در معارج صفحه ۹۶ ایشان منع کرده لاجل یک دلیل دیگر. دلیل‌هایشان با هم فرق دارد والا نتیجتا هر دو می‌گویند آقا ما قبول نداریم حرمت عصیر عنبی را ما طبق عمومات حکم به حلیت می‌کنیم خوب ببینیم ایشان چه فرمودند لما این (من) بیان آن ما است لاجل ما ذکره المحقق ما ذکره المحقق چیست؟ این است ایشان فرمودند دلیل بر وجوب عمل به خبر واحد اجماع است دلیل لبی است قانون دلیل لبی چیست؟ دیگر اینها را ندارد توی کتاب، قانون دلیل لبی این است اخذ به قدر متیقی یعنی تنها دلیلی که خبر واحد را برای ما حجت می‌کند اجماع علماست اجماع علما می‌شود دلیل لبی، دلیل لبی باید قدر متیقنش را گرفت یعنی علما اگر می‌گویند خبر واحد حجت است آنجایی که مخالف با کتاب نباشد قدر متیقنش آن است این یحرم که مخالف کتاب است این به درد نمی‌خورد این توضیحات را ندارد عرض کردم از خارج اینها را گفتم که توی مطالعه دقت داشته باشید محقق اینجور فرموده این عین عبارت محقق است در معارج ایشان فرموده عمده دلیل بر وجوب عمل، مقصودش از عمل یعنی عمده دلیل، عمده دلیل ما بر وجوب عمل به خبر واحد اجماع علما است اجماع داریم علی استعماله استعمال یعنی عمل، اجماع داریم بر عمل به خبر واحد در آنجاهایی که لایوجد فیه دلاله یعنی قدر متیقن ایشان اسم نمی‌آورد ولی مقصودش این است یعنی ما اجماع داریم که می‌توانیم به خبر واحد عمل بکنیم در آنجاهایی که، قدر متیقن این است، در آنجاهایی که دلالتی در بین نباشد یعنی قرآن نیاید حرفی بزند و حال آنکه قرآن دارد با ما حرف می‌زند می‌گوید همه چیز حلال است حالا که قرآن دلالت دارد بر حلیت همه چیز این روایتی که می‌گوید عصیر عنبی حرام است حجیت ندارد اگر ما اجماع داریم اجماع داریم بر حجیت خبر واحد ولی کجا؟ قدر متیقن یعنی آنجایی که لایوجد فیه دلاله یعنی آنجایی که دلالت قرآنی نداریم والا مع الدلاله مثل خلق لکم ما الآن دلیل داریم که به ما می‌گوید همه چیز حلال است برای شما، اینجا که دلالت قرآنیه هست ما نمی‌توانیم این را بپذیریم مگر متواتر علمی باشد و مع الدلاله القرآنیه اما اگر دلیل قرآنی داشتیم در یک جایی یسقط وجوب العمل به اینجا ساقط می‌شود وجوب عمل به آن خبر واحد. پس نتیجتا آقا معلوم شد شیخ طوسی و محقق با دلیل‌های جداگانه هر دو منکر تخصیصات عمومات شدند می‌گویند نمی‌شود ما آن عمومات را با یحرم عصیر عنبی تخصیص بزنیم چرا؟ برای اینکه مخالف است و ما نمی‌توانیم با یک مخالف غیر علمی از عموم قرآن دست برداریم بله اگر مخصصمان خبر متواتر بود می‌کنیم ولی اینجا که نیست این روایت را می‌گذارند کنار، صاف فتوی می‌دهند بر اینکه عصیر عنبی ولو جوش هم بیاید عیبی ندارد چرا؟ خلق لکم فی الارض جمیعا. خوب اولا و ثانیا دیروز داشتیم اولا دو تا مدعا داشت آن آقا یک مدعایش این بود که مخصص کتاب را مخالف حساب کرد ما دیروز تا حالا این همه زحمت کشیدیم و ثابت کردیم که اصلا مخصص مخالف حساب نمی‌شود تا شما تمسک به اخبار عرض بکنی و ثانیا ایشان می‌فرماید و ثانیا، ادعای دوم، شما می‌گفتید حکم تمام وقایع را ما می‌توانیم از توی کتاب استفاده بکنیم ابدا اینجور نیست اینقدر ما احکام داریم هم در باب معاملات هم در باب عبادات که اصلا حکمش توی قرآن نیست فقط با روایات عترت ثابت شده مثلا شما توی قرآن فقط اقیموا الصلوه می‌بینید عرض کردم چهار هزار مسئله نماز اینکه توی قرآن نیست اگر بنا بود آن چهار هزار مسئله توی قرآن بود همین یکدانه آیه قرآن دو سه جلد قرآن می‌شد پس بنابراین چقدر احکام ما راجع به نماز شرایطش موانعش اجزائش داریم هیچکدام توی قرآن نیست یا در باب معاملات خوب ما یک آیه داریم لاتاکلوا اموالکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض اموالی که می‌خواهید استفاده بکنید از راه تجارت باشد ربا خواری نباشد از راه کسب و کار باشد از راه معامله، همین را ما داریم اما معاملات چه شرایطی دارد چه موانعی دارد یک کتاب مکاسب را اختصاص داده به خودش، چه معامله‌هایی صحیح است چه معامله‌هایی صحیح نیست خوب ما همینقدر یک تجاره عن تراض در باب معاملات داریم یک اقیموا الصلوه در باب نماز داریم اما چه خصوصیاتی دارد ندارد چطور شما می‌گویید ما تمام وقایع را حکمش را از توی کتاب الله می‌توانیم استفاده بکنیم؟! این حرف‌هایتان کاملا باطل است پس رفتیم سراغ مدعای دوم، مدهای دومشان را هم باطل کردیم انا نتکلم ما بحثمان در یک احکامی است که لم یرد فیها عموم من القرآن او می‌گفت چه؟ می‌گفت هر واقعه‌ای بخواهی از عمومات قرآن استفاده می‌شود ایشان می‌گوید اینجور نیست ما تکلم می‌کنیم صحبت ما در یک احکامی است که در آنها اصلا عمومات قرآن و سنت نیست ککثیر توی کتابتها کثیره نوشته این کتابها، غلط است ککثیره نه ککثیر من احکام المعاملات فقط ما یک تجاره عن تراض داریم اما شرایط و موانعش یک جلد کتاب مکاسب را اشغال کرده ابدا احکام و خصوصیاتش در قرآن نیست بلکه در عباداتش هم یک اقیموا الصلوه داریم درباره حجش لله علی الناس حج البیت داریم اما این حج چقدر مسئله دارد فقط خدا می‌داند زراره دهها سال خدمت امام صادق امام باقر درک کرد مسئله حج پرسید حضرت هم جواب دادند گفت آقا تمام نمی‌شود این مسئله حج؟ فرمودند نه برای اینکه خانه‌ای که سابقه دیرینه دارد مسائلش به این زودی‌ها تمام نمی‌شود خوب ببینید شما این مناسک حج کدامش توی آیه قرآن است؟ اینکه شما می‌گویی ما تمام وقایع را حکمش را از کتاب الله می‌توانیم از عمومات درست بکنیم ابدا اینطور نیست ایشان می‌فرمایند که خلاصه مطلب هم در باب معاملات هم در باب عباداتی که لم ترد فیها ما عمومی نداریم مگر یک آیات مجمله یا مطلقه، تجاره عن تراض مال معامله‌اش است اقیموا الصلوه هم مال باب عبادتش است دیگر چیز دیگری نداریم اجمال دارد اقیموا الصلوه اما چند هزار مسئله دارد دیگر ندارد تجاره عن تراض چه شرایط و موانعی دارد اینها را ندارد

[الفاظ عبادات وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد یا خیر؟]

عنایت بفرمایید. آقا این مجمله و مطلقه اشاره به دو مذهب است یک بحثی است ما آخه داریم رسائل می‌خوانیم رسائل اصول عملیه است این اصول ما دو جلد است یک جلدش اصول لفظیه است که به آن می‌گویند مباحث الفاظ یک جلدش هم اصول عملیه است که مباحث عقلی است کفایه از آنهایی است که دو جلد است جلد اول کفایه مباحث الفاظ است که ربطی به کار ما ندارد جلد دوم کفایه اصول عملیه است که با رسائل تطبیق می‌کند پس بنابراین ما در اینجا که اصول عملیه داریم می‌خوانیم آن بحث را نمی‌کنیم آن بحث را به جلد اول کفایه مراجعه کنید صفحه ۳۴ یا به مطارح الانظار عنایت بفرمایید این اصول عملیه که این است خود شیخ با دست مبارکش نوشته اصول لفظیه را ننوشته درسش را گفته آنوقت مقرر درسش نوشته چاپ کرده به نام مطارح الانظار، غرض یک بحثی را هنوز نگفتم یک بحث اصولی لفظی است ما توی رسائلیم اصول عملیه است آن بحث اینجا عنوان نشده آنهایی که بحث از اصول کردند اصول لفظی این بحثی را که الآن می‌خواهم عرض بکنم این بحث را می‌کنند خود ایشان فقط اصول عملیه را با دستشان نوشتند اصول لفظیه را درسش را گفتند آن مقررین درس اصول لفظیه شیخ انصاری را نوشتند به نام کتاب مطارح الانظار چاپ کردند خوب پس بنابراین این بحثی را که الآن می‌خواهم بگویم جایش اینجا نیست یا به کفایه مراجعه کنید یا به مطارح الانظار، الآن یادم افتاد که ایشان صفحه ۲۸۱ آن آخر صفحه یک نعم پیدا بکنید خیلی نگردید یک هفت هشت ده خط مانده به آخر صفحه ۲۸۱ به مناسبت آن بحث را آنجا دارد حالا بحث کدام است؟ یک بحثی است بین علما، غرض یادم افتاد توی همین کتاب ما مناسب هم نیست این بحث را بکند ولی به یک مناسبتی اواخر صفحه ۲۸۱ با این نسخه‌ها ایشان در ضمن نعم این بحثی که الآن می‌خواهم بگویم که به کفایه هم آدرس دادم به مطارح الانظار هم آدرس دادم خود ایشان هم به یک مناسبتی این بحث را کردند این بحث عبارت است از بحث صحیح و اعم، ما یک عده از علما بخصوص توی سنی‌ها باقلانی از اینجور افرادند خلاصه اینها چند نفرند آمدند گفتند الفاظ عبادات وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد دیگران می‌گویند نه الفاظ وضع شده برای معانی صحیحه یعنی مثلا صلوه اسم است برای چه؟ یک عده صحیحی شدند می‌گویند وضع شده برای صحیح یعنی موضوع له صلوه صلوه صحیح است ولی باقلانی و دو سه نفرند که اسمهایشان خیلی یادم نیست توی کفایه دارد اینها آمدند می‌گویند نه اینها آمدند می‌گویند الفاظ وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد یعنی اگر یک نفر نماز باطل هم خوانده با این هم می‌شود گفت صلوه آنها می‌گویند اگر نماز صحیح باشد می‌شود گفت این آقا نماز خوانده اینها می‌گویند نه اگر کسی نماز صحیح بخواند نماز فاسد بخواند صلوه اسم است برای اعم از صحیح و فاسد پس بنابراین موضوع له صلوه از نظر صحیحی‌ها چیست؟ صلوه صحیحه. از نظر اعمی‌ها موضوع له آن اعم از صحیح و فاسد است حالا چنین نزاعی هست.

آنوقت اگر صحیحی شدیم اقیموا الصلوه می‌شود مجمل اگر اعمی شدیم می‌شود مطلق. همه این را گفتم برای این، ببینید ایشان می‌گوید ما در قرآن یک دسته آیات مجمل داریم بناء علی قول صحیحی‌ها یا اینکه نه مطلق است بناء علی قول اعمی‌ها. فقط خواستم اشاره بکنم که ایشان مجمله می‌گوید یک مشت آیات ما داریم یا مجمل است یا مطلق است مجمل است بنا بر قول صحیحی‌ها مطلق است بنا بر قول اعمی‌ها قصد داشتم یکقدری توضیح بدهم دیدم خیلی از درسمان می‌افتیم اجمال بحث همین. خوب ایشان می‌فرماید لم ترد در آیات قرآن مگر یک آیاتی یا مجمل است یا مطلق است در کتاب، پس بنابراین شما چه جور ادعا می‌کنید می‌گویید حکم تمام وقایع را از عمومات قرآن استفاده می‌کنیم خوب تا اینجا چکار کردیم اولا دیروز گفتیم مخصصها مخالف نیست از تحت اخبار عرض خارج است یک و امروز آن مدعا را باطل کردیم نه اینکه گفتید ما من واقعه الا اینکه در کتاب الله هست نه چنین چیزی نیست بعضی از رفقا دیروز اشکال کردند پس چطور امیرالمومنین فرمودند من تمام احکام را از این کتاب در می‌آورم آن مربوط به باطن کتاب است ما که مامور به باطن نیستیم امیرالمومنین این ادعا را کردند فرمودند اصلا من تمام احکام اسلام را از توی همین قرآن در می‌آورم خوب حالا که ما فقط پانصد تا حکم را می‌توانیم از توی قرآن در بیاوریم آیات الاحکام توی قرآن پانصدتا است حدودا، اما امیرالمونین آن ادعا را می‌کنند او استفاده از بطن قرآن است ما ماموریم به ظاهر کتاب ظاهر کتاب را ما مراجعه می‌کنیم خیلی از احکام ما داریم که از ظاهر و عمومات قرآن نمی‌شود استفاده کنیم دوتا مدعا را رد کردیم حالا ایشان دوباره باز می‌رود سراغ دیروز، می‌خواهد یک بحثی بکند چرا دوباره سراغ آن می‌رود؟ می‌خواهد یک حرف اضافه‌ای بزند که زمینه بشود برای ان قلت بعدی. ما دیروز گفتیم آقا مخصص عمومات مخالف نیست حالا امروز ایشان چه می‌گوید؟ می‌گوید سلمنا بر فرض هم قبول کنیم دیروز قبول نکردیم بر فرض هم بپذیریم که مخصص عمومات مخالف است اما می‌گوییم مقید دیگر مخالف نیست مقید مطلقات مخالف نیست بلکه مفسر است قرآن می‌گوید اقیموا الصلوه این اجمال دارد روایت می‌گوید لاصلوه الا بفاتحه الکتاب اینکه مخالف آن نیست پس دیگر مخالف نیست بر فرض هم یحرم عصیر عنبی مخالف حساب بشود ولی لاصلوه الا بفاتحه الکتاب این مخالف نیست همه قبول دارند که مقید مفسر مطلق است یعنی امام وقتی می‌فرماید لاصلوه الا بفاتحه دارد چکار می‌کند؟ معنا می‌کند حرف پروردگار را، یعنی خدا که فرمود اقیموا الصلوه ایشان مفسر قرآن است می‌گوید آن صلوتی که خدا گفته فاتحه می‌خواهد پس این دیگر مخالف نیست پس سلمنا ولو که ما لا نسلم ما قبول نکردیم مخصص هم مخالف است ولی لو سلمنا که مخصص عمومات مخالف باشد ولی دیگر مقید مطلقات یقینا مخالف نیست پس او که باید حجت باشد این نتیجه را اینجور بگیریم. نظرتان هست روز اول قبل از ماه رمضان ما که گفتیم می‌خواهیم خبر واحد را حجت کنیم مقصودمان حجیت خبر واحد فی الجمله، که من گفتم فی الجمله یعنی موجبه جزئیه در مقابل سید مرتضی آخه سید مرضی سالبه کلی است نقیض سالبه کلی موجبه جزئیه است سید مرتضی می‌گوید اصلا خبر واحد حجت نیست ما یک جایش را ثابت بکنیم کافی است دیگر، چون نقیض سالبه کلی موجبه جزئیه است ما اگر به شما یک جا را بیاوریم ثابت بکنیم که خبر واحد حجت است کافی است برای اینکه آقای سید مرتضی حرفشان مردود بشود آنجا کجاست؟ همین جا لاصلوه الا بفاتحه الکتاب این یقینا مخالف کتاب نیست خبر واحد ثقه هم که هست مخالف هم که حساب نمی‌شود مفسر آن مطلقات است پس این لاصلوه الا بفاتحه الکتاب حجت است بس است یعنی دیگر هیچ خبر واحدی هم ما نداشته باشیم همین یکدانه کافی است چرا؟ چون سید مرتضی سلب کلی است می‌گوید اصلا حجت نیست ما یک مورد بشماریم کافی است الآن این مطلقی که یعنی روایتی که مقید آن مطلق است اگر حجیتش ثابت شد آقای سید مرتضی دیگر باید تشریف ببرند حرفشان صحیح نیست ایشان می‌فرماید اذ لو سلمنا برگشتیم به حرف دیروز، ما دیروز گفتیم لانسلم که مخصص کتاب مخالف باشد حالا امروز می‌گوییم ثانیا لو سلم بر فرض هم قبول بکنیم که تخصیص عموم یعد مخالفه یعنی یحرم عصیر عنبی بر فرض هم مخالف خلق لکم باشد اما تقیید مطلق، مطلق کدام است؟ اقیموا الصلوه، تقییدش کدام است؟ لاصلوه الا بفاتحه الکتاب، اما تقیید مطلق لایعد فی العرف مخالفه این را مخالف نمی‌گویند یعنی این را مفسر می‌گویند یعنی اگر خدا اجمالا گفته نماز بخوانید امام آمده دارد آن مجمل را توضیح می‌دهد برای ما لذا ایشان می‌گوید تقیید مطلق اصلا دیگر مخالف حساب نمی‌شود نه تنها دیگر مخالف نیست بل هو مفسر بلکه تقیید مفسر آن اطلاق است پس نتیجتا آقا یکدانه خبر واحد را ما حجت کردیم این را اینجا حتما داشته باشید یعنی همین یکدانه برای ما بس است چون روز اول هم گفتیم مقصود مااثبات حجیت خبر واحد است فی الجمله یعنی یک مورد هم که ثابت بکنیم در مقابل سلب کلی سید مرتضی کار تمام است پس نتیجتا آقا این لاصلوه الا بفاتحه الکتاب این حتما حتما با این که خبر واحد است حجت است پس وقتی حجت شد یکدانه خبر واحد حجت داریم نتیجه ایشان می‌فرماید چون این مخالف نیست بلکه مفسر است خصوصا علی المختار خصوصا روی مختار ما،

[عام بعد تخصیص مجاز است بر خلاف مطلق]

این یک بحث دیگر است اگر بخواهیم ترجمه بکنیم می‌گوییم مختار ایشان ولی بحثی است این، این بحث هم آقا از آن بحث‌های مهمی است مفصلش را ایشان در همان مطارح الانظار کردند ولی اجمالش را ایشان صفحه ۴۵۷ سلطان العلما را آنجا پیدا بکنید با این کتابها صفحه ۴۵۷ تقریبا اواخر رسائل است همان خط پنجم ششم یک سلطان العلما آنجا پیدا بکنید ایشان در این بحث عقیده سلطان العلما را دارد و هو المختار مختار سلطان العلما یک چیزی است که الآن توضیح می‌دهیم ایشان در آنجا اسم می‌آورد اینجا دیگر اسم نمی‌آورد ایشان می‌فرماید خصوصا روی مختار ما که آن مختار را از سلطان العلما گرفتیم حالا آن بحث چیست؟ ببینید آقا اگر ما عام را تخصیص بزنیم عام می‌شود مجاز، ببینید اکرم العلما این اکرم العلما جمع محلی به لام است توی لغت جمع محلی به لام را وضعش کردند برای عموم گفتند اصلا العلما یعنی کل علما اعم از اینکه عادل باشند فاسق باشند علما العلما یعنی کل علما خوب مولا امروز گفته اکرم العلما یعنی همه علما فردا می‌آید می‌گوید لاتکرم العالم الفاسق چکار کرد؟ این عام را تخصیص زد یعنی اکرم العلما شد چه؟ علمای عدول، مجاز شد. چرا؟ برای اینکه موضوع له آن کل است یعنی العلما را وضعش کردند عموم است دیگر، ادات عموم با اطلاق همین است اطلاق ادات ندارد عموم و اطلاق هر دو دلالت بر توسعه حکم می‌کنند منتها عمومات بالوضع و آن مطلقات به مقدمات حکمت، الآن العلما را در لغت وضعش کردند برای کل اگر کسی گفت اکرم العلما معنای حقیقی اش این است که تمام علما احترامش واجب است عادل باشند فاسق باشند دلیل اینجور اقتضا دارد اما فردا که می‌آید می‌گوید لاتکرم العالم الفاسق این العلما شد مجاز، چرا؟ چون العلما شد علمای عدول و این شد خلاف موضوع له و می‌شود مجاز. پس این مسلم است یعنی مشهور است که تخصیص عموم اگر ما عامی را تخصیص زدیم آن عام بعد از تخصیص مجاز می‌شود اما مطلق چه؟ آن نزاع نیست اینجا نزاع است اگر ما مطلق را تقییدش کردیم آیا این مطلق مجاز می‌شود مثلا در قرآن دارد حالا آن اقیموا الصلوه یکی، اعتق رقبه را بگوییم اعتق رقبه یک آیه قرآن است رقبه اطلاق دارد این رقبه را اگر ما قید به آن زدیم گفتیم اعتق رقبه مومنه آیا این قید باعث مجاز بودن مطلق می‌شود عام را اگر تخصیص می‌زدیم مجاز می‌شد آیا مطلق هم تقییدش بکنیم مجاز می‌شود یعنی خدا فرموده رقبه آزاد کنید بنده آزاد کنید حالا اگر امام فرمود اعتق رقبه مومنه آمد آن را تقییدش کرد آیا این تقیید باعث مجازیت او می‌شود یا نه؟ اینجا اختلاف است دیگران می‌گویند این هم مثل قبلی است مجاز می‌شود یعنی همانطور که عام را اگر تخصیص می‌زدیم مجاز می‌شد مطلق هم اگر تقییدش بکنیم مجاز می‌شود سلطان می‌گوید نه سلطان العلما می‌فرماید نه این غیر از آن است عام را اگر تخصیص بزنیم مجاز می‌شود اما اگر مطلق را تقییدش کنیم این مجاز نمی‌شود و هو المختار، مختار ایشان همین است عرض کردم آنجا را مراجعه بکنید صفحه ۴۵۷ از آن بحثهای خیلی خوب و مشکلی است ولی اجمالش همین بود که عرض کردم ببینید ایشان می‌گوید اگر ما مطلق را تقییدش بکنیم این دیگر مجاز نمی‌شود ایشان می‌فرماید ما اگر مطلق را تقیید کنیم آن دیگر مخالف حساب نمی‌شود خصوصا یعنی به خصوص روی مختار ما یعنی ولی روی مختار دیگران هم مجاز نمی‌شود یعنی به خدمت شما عرض شود مخالف حساب نمی‌شود روی مبنای دیگران هم که می‌گویند مجاز می‌شود می‌گویند تقیید مخالف نیست به خصوص روی مبنای ما، ما می‌گوییم اگر مطلق را تقیید کردیم ولو مجاز هم بشود ولی مخالف حساب نمی‌شود به خصوص روی مبنای ما که ما می‌گوییم مجاز هم اصلا نمی‌شود لذا می‌فرماید تقیید مطلق مخالفت حساب نمی‌شود حتی نزد آنهایی که تقیید مطلق را می‌گویند باعث تجوز می‌شود ایشان می‌گوید خصوصا روی مختار ما مختار ما چیست؟ همانکه سلطان العلما گفته این من بیان مختار است ما مختارمان این است که نمی‌باشد مطلق مجاز عند التقیید مطلق را اگر تقییدش کردیم مجاز نمی‌شود. چه شد آقا؟ خلاصه مطلب بر فرض هم مخصص عمومات مخالف حساب بشود مقید مطلقات مخالف نیست وقتی مخالف نشد مشمول اخبار عرض واقع نمی‌شود وقتی نشد می‌شود حجت، همین یکدانه کافی است.

۳

اشکال بر کلام مرحوم شیخ

ان قلت را هم بخوانیم جوابش بماند ان قلت همان اشکال است که بعضی از آقایان دیروز کردند ما بالاخره چکار کردیم آقا؟ این مخالف توی کتاب توی روایات را گفتیم مخالفت تباین کلی است همش همین را داریم می‌گوییم گفتیم آن روایاتی که می‌گوید مخالف را بگذار کنار مخالف تباین کلی است یک نفر اشکال می‌کند می‌گوید آقا ما نداریم شما یکدانه روایت پیدا نمی‌کنید که رو در روی قرآن باشد قرآن بگوید حرام است زنا امام بگوید حلال است چطور شما یک روایت این همه روایات حالا نه تایش را نقل کرد ما اخبار عرض خیلی داریم.

..... فوقش یکی دوتا داشته باشیم نمیشه انسان این همه روایات رو حمل کنیم بر اینکه نداریم یا النادر کالمعدوم پس این حرف شمارو ما قبول نداریم. عنایت بفرمایید: ایشون میگه فإن قلت: این اذ لو سلمنا رو گفت برای همین که ضمینه این اشکال رو درست کنه یعنی مخصصات و مقیدات این‌ها مخالف حساب نمیشن چرا؟ چون مخالف تباین کلی است ان قلت میاد جلو فعلى أيّ شيء تحمل آقای شیخ انصاری پس شما بر چی حمل میکنی اون همه اخبار کثیره یعنی اخبار عرض که آمره است به ما امر میکنه بطرح مخالف کتاب اونا رو چی جواب میدی؟ شما اومدی حملش کردی بر تباین کلی فان حملها حمل اون اخبار علی طرح ما يباين الكتاب كليّة یعنی شما اومدی روایات رو حمل کردی مباین یعنی مخالف حمل کردی بر مخالف تباین کلی این کار شما حمل علی فرد نادر یعنی این همه روایات رو به یک فرد نادر بلکه معدوم ما یدونه روایت هم نداریم که رو در روی قرآن ائمه ما یک حکمی بیان کنند فلا ينبغي اون وقت سازاوار نیست لأجله به خاطر یک فرد نادر هذا الاهتمام اینقدر ائمه خود پیغمبر هی اهتمام به خرج بدن مردم مخالف هارو بزارید کنار و حالی که نداریم اگر مخالف تباین کلی باشه کان ائمه ما یه دستوری دادن که اصلا وجود خارجی نداره مردم مخالف تباینی هارو بذارید کنار و حالی که نداریم اون وقت این همه اخبار بیاد راجع به یک مطلبی که یا نداریم یا اگر داریم النادر کالمعدوم و این کار شما اشتباه است که اومدین روایات عرض رو مخالف هاش رو حمل بر تباین کلی کردین حرفتون باطله لا ینبغی لاجل فرد نادر نمیشه ما به خاطر یه فرد نادر این همه اهتمامی که عرفته في الأخبار.

قلت: ان شاء الله شنبه.

رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله» ـ إلى أن قال : ـ «وما لم تجدوه (١) في شيء من هذه فردّوا إلينا علمه ، فنحن أولى بذلك ... الخبر» (٢).

والحاصل : أنّ القرائن الدالّة على أنّ المراد بمخالفة الكتاب ليس مجرّد مخالفة عمومه أو إطلاقه كثيرة ، تظهر لمن له أدنى تتبّع.

ومن هنا يظهر : ضعف التأمّل في تخصيص الكتاب بخبر الواحد لتلك الأخبار ، بل منعه لأجلها كما عن الشيخ في العدّة (٣). أو لما ذكره المحقّق : من أنّ الدليل على وجوب العمل بخبر الواحد الإجماع على استعماله فيما لا يوجد فيه دلالة ، ومع الدلالة القرآنيّة يسقط وجوب العمل به (٤).

وثانيا : إنّا نتكلّم في الأحكام التي لم يرد فيها عموم من القرآن والسنّة ، ككثير من أحكام المعاملات بل العبادات التي لم ترد فيها إلاّ آيات مجملة أو مطلقة من الكتاب ؛ إذ لو سلّمنا أنّ تخصيص العموم يعدّ مخالفة ، أمّا تقييد المطلق فلا يعدّ في العرف مخالفة ، بل هو مفسّر ، خصوصا على المختار : من عدم كون المطلق مجازا عند التقييد (٥).

فإن قلت : فعلى أيّ شيء تحمل تلك الأخبار الكثيرة الآمرة

__________________

(١) كذا في المصدر ، وفي جميع النسخ : «وما لم تجدوا».

(٢) عيون أخبار الرضا عليه‌السلام ٢ : ٢١ ، ضمن الحديث ٤٥ ، والوسائل ١٨ : ٨٢ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، ضمن الحديث ٢١.

(٣) العدّة ١ : ١٤٥.

(٤) المعارج : ٩٦.

(٥) انظر مطارح الأنظار : ٢١٦.

بطرح مخالف الكتاب؟ فإنّ حملها على طرح ما يباين الكتاب كليّة حمل على فرد نادر بل معدوم ، فلا ينبغي لأجله هذا الاهتمام الذي عرفته في الأخبار.

قلت : هذه الأخبار على قسمين :

منها : ما يدلّ على عدم صدور الخبر المخالف للكتاب والسنّة عنهم عليهم‌السلام ، وأنّ المخالف لهما باطل ، وأنّه ليس بحديثهم.

ومنها : ما يدلّ على عدم جواز تصديق الخبر المحكيّ عنهم عليهم‌السلام إذا خالف الكتاب والسنّة.

أمّا الطائفة الاولى ـ فالأقرب حملها على الأخبار الواردة في اصول الدين ، مثل مسائل الغلوّ والجبر والتفويض التي ورد فيها الآيات والأخبار النبويّة ، وهذه الأخبار غير موجودة في كتبنا الجوامع ؛ لأنّها اخذت عن الاصول بعد تهذيبها من تلك الأخبار.

وأمّا الثانية ـ فيمكن حملها على ما ذكر في الاولى. ويمكن حملها على صورة تعارض الخبرين ؛ كما يشهد به مورد بعضها. ويمكن حملها على خبر غير الثقة ؛ لما سيجيء من الأدلّة على اعتبار خبر الثقة.

هذا كلّه في الطائفة الدالّة على طرح الأخبار المخالفة للكتاب والسنّة.

٤ ـ ما دلّ على طرح ما لا يوافق الكتاب

وأمّا الطائفة الآمرة بطرح ما لا يوافق (١) الكتاب أو لم يوجد عليه شاهد من الكتاب والسنّة :

__________________

(١) في (ظ) و (م) : «لم يوافق».