درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۵۵: خبر واحد ۸

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه ایشان مقدمه‌ای درست کردند برای آن ان قلت و آن مقدمه این بود فرمودند ما سه جور اخبار داریم یکجور اخباری داریم که مخالفش در قرآن هست مثل یحرم عصیر عنبی خوب قرآن می‌گوید خلق لکم هر چه توی دنیا هست غیر از آن خمر و خنزیر و میته و دم هر چه که هست خلق لکم برای شما خلق شده برای شما همه چیز حلال است خوب این شامل عصیر عنبی هم می‌شود یعنی هر چیزی غیر از آن پنج تا چهارتا حلال است خوب اینکه الآن می‌گوید یحرم عصیر عنبی پس این الآن روایتی است که مخالفش در قرآن وجود دارد بعضی از روایات دسته دوم این است که موافقش در قرآن موجود است مثلا روایت می‌گوید لاصلوة الا بطهور قرآن هم می‌فرماید ان کنتم جنبا فاطهروا خوب این از آن اخباری است که موافقش در قرآن وجود دارد بعضی از اخبار هم هست که نه موافقش در قرآن است و نه مخالفش، مثل همان حلیت سیب که عرض کردیم یعنی این کتاب اطعمه و اشربه که می‌گوید مثلا سیب فلان خاصیت را دارد بخورید یعنی حلال است دیگر، فلان خاصیت را دارد دهان را خوشبو می‌کند برای معده نافع است معنایش این است که حلال است و بخورید خوب این سیب خوردن نه موافقش توی قرآن است و نه مخالفش، سه طائفه اخبار ما داریم سید مرتضی ببینیم چکار می‌خواهد بکند سید مرتضی می‌فرماید فقط اخباری که موافقش توی کتاب است حجت است یعنی آن لاصلوة الا بطهور و الا غیر از او، غیر از او کدام است؟ یا آنکه مخالف است یا آنکه نه مخالف است نه موافق. سید مرتضی طبق اخبار عرض می‌گوید فقط اخبار موافق کتاب حجت است غیر موافق حجت نیست آنوقت این غیر موافق عام است هم شامل مخالف می‌شود هم شامل آنجایی که نه مخالف است نه موافق. آنوقت سید چه می‌فرماید؟ می‌فرماید شما فقط موافقش را باید عمل کنید طبق اخبار عرض، غیر موافق که آن دو صورت باشد باید رد بکنید ایشان می‌گوید این دلیل اخص از مدعاست مدعای شما عام است می‌گویید مخالف کتاب را باید رد بکنید آنهم که نه مخالفش توی کتاب است نه موافقش آن را هم باید رد بکنید دلیلتان چیست؟ دلیلتان اخباری است که می‌گوید اطرح المخالف مخالف را رد کن خوب می‌گوییم دلیل اخص از مدعاست یعنی آن ادله البته طائفه اولی تا برسیم به طائفه ثانی طائفه اولی می‌گوید مخالف را رد کن آن مخالف فقط شامل آنهایی می‌شود که مخالفتش در قرآن است اما آنهایی که نه مخالفش توی قرآن است و نه موافقش آنها را نمی‌گیرد، دلیل شد اخص از مدعا. ان قلت خوب این حرفها را که ایشان در ظاهر نقل نمی‌کند ولی ان قلت غرضش از این کار این است می‌خواهد بگوید نه خیر دلیل مساوی با مدعاست چرا؟ آن قسم سوم اخباری که شما گفتید اصلا ما نداریم ما نداریم اخباری که نه موافقش توی قرآن باشد نه مخالفش توی قرآن باشد تمام وقایع دنیا حکمش را از عمومات قرآن می‌توانیم بفهمیم همین که تربچه هم حلال است اینهم توی قرآن است برای اینکه کلوا مما غنمتم حلالا طیبا پس ما نداریم ببینید یک طائفه اخبار را کم کرد ما نداریم چنین خبر آنچه که ما داریم یا مخالف است یا موافق، سید می‌گوید موافقش را بگیر مخالفش را رد کن دلیل همین اخبار عرض یعنی شد مساوی، اخبار عرض می‌گوید مخالف را رد کن موافق را بگیر ما هم که دو طائفه بیشتر اخبار نداریم آن موافقها حجت مخالفها را رد می‌کنیم دلیل شد مساوی با مدعا. خلاصه آقا این مستشکل دو تا ادعا دارد یک ادعایش این است که مخصص عمومات را مخالف حساب می‌کند یعنی یحرم عصیر عنبی می‌گوید این مخالف قرآن است چرا؟ چون قرآن به ما می‌گوید همه چیز حلال است این ظهور همه چیز شامل عصیر عنبی هم می‌شود پس این آقای ان قلت که مدافع سید مرتضی است این ان قلت دوتا ادعا دارد یک ادعایش این است که مخصص عمومات را مخالف حساب می‌کند یعنی می‌گوید این یحرم عصیر عنبی مخالف است با کتاب که می‌گوید همه چیز حلال است این یک ادعا. یک ادعایش هم این است که می‌گوید ما من واقعه لارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین می‌گوید ما واقعه‌ای نداریم که حکمش در کتاب نباشد اینهم دوتا ادعا. ولی هر دو ادعایش را امروز می‌خواهیم رد کنیم دقت کردید؟ بحث امروز این است یعنی قلتُ رد دوتا ادعاست ادعای اول این است او می‌گفت مخصص عمومات مثل یحرم عصیر عنبی مخصص عمومات مخالف کتاب حساب می‌شود این یک ادعا، ادعای دوم اینکه ما من واقعه که حتما حکمش توی کتاب است حالا یا بعنوان مخالف یا بعنوان موافق این را هم ما رد می‌کنیم.

۲

جواب مرحوم شیخ به دفاع از سید مرتضی

برویم سراغ رد اول، قبل از اینکه رد را شروع بکنیم یک کلمه تخصیص توی عبارت است تخصصش را هم من اضافه بکنم که عبارت یکقدری بهتر روشن بشود

[تخصص و تخصیص]

ببینید آقا ما یک تخصص داریم یک تخصیص داریم گاهی مثلا مولا می‌گوید اکرم العلما اگر مولایی گفت اکرم العلما جهال خودبخود خارج اند به این چه می‌گویند؟ می‌گویند تخصص یعنی خارجشان نکردیم اکرم العلما دلیل یکجوری است که وجدانا شامل جهال نمی‌شود لذا می‌گویند خروج جهال از تحت اکرم این اکرم العلما خروجش خروج تخصصی است یعنی بالوجدان تا مولا می‌گوید اکرم العلما جهال خودبخود از تحت این دلیل خارج اند اصلا جهال مشمول این دلیل واقع نمی‌شوند چون می‌گوید اکرم العلما خوب جهال که علما نیستند علما یعنی درس خوانده‌ها، این را می‌گویند تخصص خروج بالوجدان این را تخصص می‌گویند یک تخصیص هم داریم مولا دیروز گفته اکرم العلما خوب العلما جمع محلی بال است یعنی کل علما بعد فردا می‌آید می‌گوید لاتکرم العالم الفاسق عالم فاسق را اکرام نکن خوب این مخصص است این تخصیصا خارج شده یعنی دیروز که گفته بود اکرم العلما شامل علمای فاسق هم شده بود دیگر، چون آن هم درس خوانده فاسق است باشد دیروز که گفته بود اکرم العلما هم عادلها هم فاسقها همه مشمول این دلیل بودند منتها امروز آمد این دلیل دومی خارج کرد علما را، ببینید با آن اولی چقدر فرق است آن دلیل اولی اکرم العلما بود اصلا جهال مشمول نمی‌شدند خود به خود خارج بودند ولی بر خلاف این دومی دیروز که گفته بود اکرم العلما هم شامل علمای عادل شده و هم شامل علمای فاسق شده امروز که می‌گوید عالم فاسق را اکرام نکن از تحت آن عام دیروزی خارجش می‌کنیم یعنی می‌گوییم اکرم العلما معنایش چیست؟ اکرم علمای غیر فاسق معنای اکرم العلما بعد از آن تخصیصی که می‌خورد معنایش می‌شود چه؟ یعنی اکرم العلمای عدول خلاصه این می‌شود و ما خیلی داریم هم در روایاتمان تخصص داریم یعنی یک چیزهایی داریم که تخصصا خارج می‌شود یک چیزهایی هم داریم که نه تخصیصا خارج می‌شود تخصص و تخصیص عیبی ندارد ایشان می‌خواهد اینجا یک چیزی بگویند ایشان می‌گویند ما باید اینجا قائل به تخصص بشویم عرض کردم تخصص توی کتاب نیست ولی تخصیص را که می‌گوید تخصص هم روشن می‌شود ایشان به این آقای ان قلت که دوتا ادعا دارد ادعای اولش این است مخصص عمومات را مخالف حساب می‌کند ما می‌گوییم آقا این کار را نکن مخصص که مخالف نیست چه چیز مخالف است؟ مخالفت با تباین است اگر قرآن می‌گفت عصیر عنبی حلال است اینکه می‌گوید عصیر عنبی حرام است می‌شد مخالف مخالفت همیشه با تباین است یعنی قرآن بگوید عصیر عنبی حلال است اگر روایت بگوید عصیر عنبی حرام است می‌شود مخالف ولی قرآن که نگفته عصیر عنبی حلال است قرآن گفته همه چیز حلال است آن عمومش شامل عصیر عنبی می‌شود آخه دلالت غیر از شمول است این آقا می‌گوید قرآن دلالت دارد بر اینکه عصیر عنبی حلال است کجا دلالت دارد؟ دلالت آن موقعی است که بیاید بگوید عصیر عنبی حلال است آنوقت روایت اگر بگوید حرام است می‌شود مخالف، ولی دلالتی توی کار نیست شمول است یعنی ظهور خلق لکم شامل عصیر عنبی هم می‌شود والا کاری به عصیر عنبی ندارد پس بنابراین ایشان می‌خواهند بگویند مخصص عمومات را ما نباید اصلا مخالف حساب کنیم چه کنیم؟ بگوییم تخصص است این تخصص جایش همین جاست ایشان می‌گوید چون عام و خاص آقا جمع عرفی دارد مخالف به این نمی‌گویند الآن شما ببینید به مردم به عرف بگویید مولای ما دیروز گفته اکرم العلما امروز آمده می‌گوید لاتکرم العالم الفاسق می‌گوید خوب بله این عیبی ندارد جمع می‌کند می‌گوید حالا که گفته لاتکرم العالم الفاسق معلوم می‌شود اکرم العلمای دیروز یعنی علمای عدول یعنی شما اگر عام و خاص را دست عرف بدهید جمع می‌کند نمی‌گوید این مخالف آن است می‌گوید دیروز که مولا گفت اکرم العلما ما خیال می‌کردیم این مقصودش همه علماست امروز که آمده گفته لاتکرم العلما می‌فهمیم که علمای دیروز عام نبوده اکرم العلما دیروز یعنی اکرم العلما العدول پس بنابراین تخصیص عیبی ندارد بنابراین عام و خاص مخصص است یعنی الآن یحرم عصیر عنبی مخصص خلق لکم است آن ظهورش می‌خواهد عصیر عنبی را هم حلال بکند این تخصیص می‌زند می‌گوید نه بین اشیایی که ما گفتیم حلال است عصیر عنبی حرام است خلاصه مطلب مخصص یعنی عام و خاص چیزی که می‌آید تخصیص می‌زند عمومات را این را مخالف حساب نکن مخالفت با تباین حاصل می‌شود یعنی قرآن بگوید عصیر عنبی حلال است روایت بگوید حرام است تباین آنجا مخالفت است ولی عام و خاص مطلق اینها جمع عرفی دارند مخالف به اینها نمی‌گویند وقتی مخالف نگفتند از تحت اخبار عرض خارج می‌شود چون اخبار عرض می‌گفت چه؟ مخالف را رد کن خوب سید خیال کرده مخصص عمومات مخالف است اخبار عرض می‌گوید مخالف را رد کن مخصص عمومات که مخالف نیست یعنی مخصصات خود به خود از تحت اخبار عرض خارج می‌شوند اصلا مشمول اخبار عرض نمی‌شود یعنی اخبار عرض اگر می‌گوید مخالف را رها کن یعنی مخالفهای تباینی و مخالفت عام و خاص مطلقی اصلا مخالف نیست نتیجتا چه می‌شود؟ مخصص عمومات تخصصا از تحت اخبار عرض خارج است اصلا مشمول اخبار عرض نمی‌شود اگر به ما اخبار عرض می‌گوید مخالف را رها کن مقصود مخالفتی که تباینی است

(سوال:؟؟ جواب: خوب بله همین را عرض می‌کنیم خود سید گفت عرض کردیم نه مخالفت تباینی اصلا گفتیم خیلی نیست کم و بیش گاهی هست که یک روایتی تباین دارد به تباین جزیی تباین کلی که نداریم ولی مخالفت به تباین است و آنکه توی روایات گاهی دیده می‌شود من مثالش را نمی‌خواهم عرض بکنم در کتاب تعادل و تراجیح مثالش آنجا می‌آید ولی بخواهم بگویم نیم ساعت وقتمان گرفته می‌شود اجمالا ما داریم توی روایات که تباین جزیی دارد با ظاهر کتاب اگر مخالفت صدق بکند آنجاهاست به عام و خاص اصلا مخالف نمی‌گویند)

چه شد آقا؟ خلاصه مطلب آن روایات که می‌گوید مخالف را رد کنید مخالفت با تباین محقق می‌شود شامل مخصص عمومات نمی‌شود عام و خاص جمع عرفی دارند تباین ندارد تا مشمول آن روایات بشود پس آن روایاتی که می‌گویند مخالف را رد کنید ابدا شامل یحرم عصیر عنبی نمی‌شود چرا؟ چون این مخالف نیست این جمع عرفی دارد با آن خلق لکم ما فی الارض جمیعا پس نتیجه آنکه اولا این مدعای اولشان که آمده مخصص عمومات را مخالف حساب کرده می‌گوییم نه اصلا مخالف نیست تا مشمول اخبار عرض بشود و الا اگر اصرار بکنید بگویید مخالف است آنوقت آقای سید مرتضی یا آقای ان قلت گرفتار یک تخصیص ناجوری می‌شوید گرفتار یک تخصیصی می‌شوید که مستلزم کفر است اگر تخصص ما را قبول نکنید و بگویید اینها اصلا مشمول اخبار عرض واقع نمی‌شوند تخصصا خارج اند اگر این را از ما نپذیری گرفتار یک تخصیص باطل خواهی شد عنایت بفرمایید حالا چه جوری است چون سید مرتضی نظرتان هست که دیروز هم گفت المقتصر تخصیصها بالسنه المتواتره سید مرتضی می‌گوید مخالف کتاب را رد کن اما خود سید قبول دارد که اگر مخالفها مقطوع الصدور بود نباید ردش کنیم دیروز هم گفتیم دیگر ما عموماتی داریم از آن عمومات کی می‌توانیم دست برداریم؟ آن موقعی که مخالف مقطوع الصدور داشته باشد پس سید مرتضی قبول دارد سید مرتضی که می‌گوید مخالف را رها کن قبول دارد مخالف اگر مقطوع الصدور باشد باید عمل بکنیم مثلا قرآن می‌گوید احل الله البیع خوب همه بیعها را حلال می‌کند ما چقدر دیروز بیع شمردیم بیع آلات موسیقی بیع آلات قمار بیع شطرنج بیع سلاح به اعداء دین خوب ببینید اینها مخالف قرآن است اما مخالف مقطوع الصدور است سید مرتضی در عین حالی که می‌گوید مخالف‌های کتاب را بگذار کنار یعنی یحرم عصیر عنبی مخالفی که غیر مقطوع الصدور است والا مخالفهای مقطوع الصدور را می‌گوید در عین اینکه مخالف است باید به آن عمل بکنیم لذا طبق این روایات ما می‌گوییم بیع آلات قمار حرام است بر خلاف قرآن است باشد پس سید مرتضی آن اخبار عرض را تخصیص می‌زند پس کانه سید مرتضی می‌فرماید اخبار عرض می‌گوید مخالف را رها کن یعنی مخالف‌های غیر مقطوع الصدور قبول دارد مخالف‌های مقطوع الصدور در عین اینکه مخالف قرآن است باید به آنها عمل بکنیم آنوقت می‌دانید چه لازم می‌آید؟ عنایت بفرمایید آن اخبار عرض را نه تا بود خواندیم ایشان چهار پنج تایش را امروز تکرار می‌کنند برای اینکه خوب ثابت بکنند نمی‌شود اخبار عرض را ما تخصیص بدهیم ببینید اخبار عرض می‌گفت اگر چیزی امام فرمود اگر چیزی از ما شنیدید برخلاف کتاب بود یا موافق کتاب نبود این زخرف است زخرف یعنی مزخرف زخرف یعنی زینت دیگه، توی دعای ندبه هم دارد زخرفها و زبرجها اصلا زخرف به معنای زینت است آنوقت می‌گویند فلانی حرف‌هایش مزخرف است یعنی چه؟ یعنی واقعا حرفش باطل است ولی ظاهرش آراسته است مزخرف یعنی کلامی که باطل واقعا ولی زخرف دارد یعنی با یک بیان آراسته‌ای آن حرف‌های گمراه کننده را زده خوب امام می‌فرماید اگر از ما چیزی شنیدید و موافق با قرآن نبود بیاندازیدش دور مزخرف است باطل است از اباطیل است این معنای اخبار عرض است خوب آقای سید مرتضی شما که مخالف را مخصصات را مخالف می‌دانید و بعد هم می‌گویید متواترهایش واجب العمل است معنای اخبار عرض این می‌شود امام می‌فرماید اگر از ما چیزی شنیدید برخلاف قرآن مزخرف است مگر مزخرف‌هایی که یقین کنید ما گفتیم معنایش این می‌شود دیگر، یعنی اگر چیزی از ما شنیدید برخلاف کتاب بود مزخرف است ردش کنید مگر مزخرف‌هایی که یقین دارید ما گفتیم ببینید چقدر بد است یعنی نسبت مزخرف آدم به ائمه بدهد هر چه از ما شنیدید موافقش توی قرآن نبود این جز اباطیل است مگر باطل‌هایی که یقین کنید ما گفتیم دقت کردید سر از کجا در می‌آورد؟ آقای سید مرتضی این مخالف توی اخبار عرض را شامل مخصصات نکن مخصص عمومات مخالف حساب نمی‌شود یعنی اینها از تحت اخبار عرض خارج است اخبار عرض اگر می‌گوید مخالف را رد کن مخالف‌های تباینی را می‌گوید والا اگر بخواهی بگویی نه مخالف مخصصات هم مخالف است اگر شما بخواهی مخصصات را هم مخالف حساب کنی آنوقت باید اخبار عرض را تخصیص بزنی چرا؟ چون مخالف‌های مقطوع الصدور را شما حجت می‌دانید آنوقت اخبار عرض معنایش این می‌شود اگر چیزی شنیدید از ما مخالف کتاب بود ردش بکنید مزخرف است مگر معلوم بشود آن مزخرف را ما گفتیم اینکه قابل تخصیص نیست ابای از تخصیص دارد این تخصیص باطل است فثبت التخصص یعنی بیاییم بگوییم این مخالف یعنی مخصص عمومات اصلا مخالف نیست تا مشمول اخبار عرض بشود والا اگر بگویی مخالف است و اخبار عرض هم می‌گوید مخالف را رها کن آنوقت باید یک تخصیص به آن بزنی بگویی مگر مخالف‌های مقطوع الصدور اینهم که سر از آن معنای ناجور در می‌آورد عنایت بفرمایید ایشان می‌فرمایند که قلت می‌خواهیم ادعای اولی را رد کنیم دوباره عرض می‌کنم ان قلت دوتا ادعا داشت یک ادعا اینکه مخصص عمومات را مخالف حساب می‌کرد یک ادعایش هم این بود ما من واقعه الا اینکه حکمش در کتاب است ما هر دو ادعا را می‌خواهیم رد کنیم فعلا اولی. قلت اولا لایعد مخالفه ظاهر العموم این لایعد دو مفعولی است این ظاهر العموم مفعول اولش نائب فاعل شده آن مخالفه مفعول دومش است یعنی لایعد مخالفه ظاهر العموم مخالفه آن مفعول دومی لایعد است مخالفت ظاهر عموم یعنی مخصصات مخصصها که می‌آیند عمومات را تخصیص می‌زنند این مخصصها اصلا مخالف نیستند یعنی چه؟ یعنی تخصصا از اخبار عرض اصلا خارج است خصوصا مثل این عموماتی که ما دیروز خواندیم این خصوصا را عنایت بفرمایید ساده از کنارش می‌گذرند و ترجمه می‌کنند این خصوصا را دقت بفرمایید این عموماتی که ما دیروز خواندیم ایشان می‌فرماید آنقدر این عمومات قبلا تخصیص خورده که اصلا دیگر عمومی برایش نمانده یعنی قبل از اینکه امام صادقی بیاید بگوید یحرم عصیر عنبی آنقدر به این عمومات تخصیص خورده دیگر عمومی برایش نمانده تا یحرم عصیر عنبی مخالفش باشد آخه او می‌گفت چه؟ او می‌گفت مخصص عمومات مخالف است یعنی یحرم عصیر عنبی که مخصص خلق لکم است این مخالف با عموم آن است چون عموم او می‌گوید همه چیز حلال است ایشان می‌گوید آنقدر این عمومات قبلا تخصیص خورده چیزی برایش نمانده عمومی برایش نمانده که اگر بگوییم این حرام است مخالف با عموم آن باشد قبلا به چه چیز تخصیص خورده؟ می‌دانید که استعمال مواد مخدر حرام است این یک مخصص، خاک خوردن حرام است این دوتا مخصص، لحم الارنب گوشت خرگوش حرام است این سه تا مخصص، گوشت سباع و درندگان... جلو جلو این تخصیص‌ها خورده به این آیه، یعنی آیه می‌گوید همه چیز حلال است گوشت درندگان خاک خوردن لحم الرنب تمام اینها حلال است قبل از اینکه امام صادق بیاید و یحرم عصیر عنبی بگوید این عمومات با این همه مخصصات تخصیص خورده یعنی دیگر عمومی برایش نمانده که حالا اگر بگوییم یحرم عصیر عنبی آخه او می‌گوید مخصص عمومات مخالف است یعنی یحرم عصیر عنبی مخالف خلق لکم است می‌گوییم آقا این خلق لکم آنقدر تخصیص خورده آنقدر حرامها ما توی روایات داریم و آن عمومات را تخصیص زده دیگر عمومی برایش نمانده که با آمدن یحرم عصیر عنبی بگوییم اینهم یکی از مخالفهاست چون دیگر عمومی ندارد تا این مخالف حساب بشود عنایت بفرماییدخصوصا جهتش چیست؟

(سوال: این تخصیص اکثر نیست؟ جواب: تخصیص اکثر نیست می‌گوید همه چیز حلال است خوب چهار پنج تایش توی قرآن است خمر و خنزیر و میته و دم هفت هشت تا هم ائمه حرام کردند کجا تخصیص اکثر است توی دنیا ما میلیونها چیز داریم آنوقت اگر چهار پنج تایش حرام بشود می‌شود تخصیص اکثر؟!)

ایشان می‌فرماید مخالف ظاهر عموم کدام مخالف؟ یحرم عصیر عنبی مثلا، مخالف یعنی مخصص شما این مخصص این عمومات را می‌گویید مخالفت حساب می‌کنیم و حالا آنکه لایعد مخالفه خصوصا مثل این عموماتی که خواندیم یعنی اینها دیگر هیچ عمومی ندارد در اثر کثرت تخصیص اصلا عمومی برایش نمانده که اگر ما بگوییم یحرم عصیر عنبی مخصص آن است شما بیایی بگویی این مخالف با عموم آن است عمومی برایش نمانده در اثر تخصیصات گذشته.

(سوال:؟؟ جواب: عرض کردیم اینقدر تخصیص خورده شل شده دیگر، نه دوازده تا نه پنج تا شش تا همینقدر که یک عامی چند بار به آن ضربه وارد شود چیزی از آن نمی‌ماند اینها ضربه است اینکه می‌گوید فلان چیز حرام است یک ضربه است به خلق لکم پس بنابراین پنج شش تا ضربه به آن وارد شده چیزی که پنج شش تا ضربه به آن وارد شده دیگر دلالت بر عموم ندارد صریحا تا شما بگویی این یحرم عصیر عنبی مخالف عموم آن است عمومی برایش نمانده بعد از آن ضرباتی که بر آن وارد شده)

پس اولا مخصص عموم، این مخالف ظاهر یعنی مخصصات، مخصص عموم اینها مخالف حساب نمی‌شود خصوصا این عموماتی که شما دیروز اسم بردی اینها در اثر کثرت تخصیص در اثر ضرباتی که به عموم اینها وارد شده دیگر عمومی برایشان نمانده که اگر ما بگوییم عصیر عنبی حرام است شما بیایی بگویی این هم یک مخالف با عموم است عمومی برایش نمانده در اثر آن بحساب ضربه‌هایی که به آن وارد شده والا جواب نقضی، خوب پس ببینید آقا آقای ان قلت تخصص را بپذیر از ما، مخصص را نمی‌گویند مخالف وقتی نگفتند مخالف مشمول اخبار عرض اصلا نمی‌شود اگر اخبار عرض می‌گویند مخالف‌ها را رها کن مخالفهای تباینی است عام و خاص مطلق که مخالفت ندارند جمع عرفی دارند، والا اگر اصرار کنی بگویی نه خیر مخالفت عام و خاصی هم مخالفت است مشمول اخبار عرض می‌شود آنوقت می‌دانی باید چکار کنی؟ باید تخصیص بزنی چون خودت قبول داری مخالفهای مقطوع الصدور را قبول داری که واجب العمل است یعنی در عین اینکه مخالف کتاب است شما واجب العمل می‌دانی آنوقت اخبار عرض را باید تخصیص بزنی یعنی اخبار عرض که می‌گوید مخالف قرآن را بگذار کنار باید بگویی مگر مخالف‌های مقطوع الصدور آنوقت نتیجه‌اش چه می‌شود؟ یعنی مخالف قرآن را بگذار کنار مزخرف است مگر اینکه مزخرفها را معلوم بشود ما گفتیم تلویحا نتیجتا یک چنین معنایی پیدا می‌کند اگر تخصص را قبول نکنی گرفتار یک چنین تخصیص باطلی خواهی شد عنایت بفرمایید والا اگر قبول نکنی تخصص را و باز هم اصرار کنی بگویی مخصص عمومات مخالف کتاب حساب می‌شود والا لعدت اینجا هم باز عدت دو مفعولی است یک مفعولش نائب فاعل شده الاخبار الصادره یک مفعول دومش هم مخالفه، خط بعد، غرض این مخالفه هم آنجا هم اینجا نصب بدهید بالایش که معلوم بشود آن اولی مفعول دوم لاتعد است این دومی هم مفعول عدت است والا اگر نپذیری یعنی اصرار بکنی که مخصص مخالف کتاب حساب می‌شود لعدت آنوقت آن مخالف‌هایی که مقطوع الصدور از ائمه است اخبار صادره یقینا مثل چه؟ بیع خمر حرام است بیع فرض کنید سلاح به دشمن دین حرام است بیع آلات لهو و لعب حرام است اینها یقینا صادر از معصوم است که اگر اینجور بگویید، بگویید اینها همه مخالف اند آنوقت آن اخبار صادره یقینا عن الائمه که یقینا صادر است یعنی مقطوع الصدور آن مخالف‌های متواتر مخالف‌های مقطوع الصدور از ائمه که مخالف با عمومات کتاب و سنت نبوی است باید همه اینها مخالف حساب بشود خوب آنوقت مخالف حساب بشود باید به آنها عمل بکنید ایشان می‌فرماید غایه الامر با اینکه مخالف است روی مبنای خود شما واجب است اخذ به آنها مع مخالفتها لکتاب الله و سنة نبیه روی مبنای خودتان چون شما در عین اینکه می‌گویید مخالف را بیانداز کنار ولی می‌گویید مخالف اگر مقطوع الصدور بود از ائمه باید قبول کنیم یعنی با اینکه این اخبار صادره یقینا مخالف است با کتاب ولی معذلک اخذ به آنها عمل به آنها لازم است آنوقت نتیجه‌اش چه می‌شود؟ فتخرج این کتابها یخرج است که غلط است فتخرج آن اخبار یعنی آن اخبار صادره یقینا آنوقت خارج می‌شود، خارج می‌شود یعنی تخصیص می‌خورد روی قول شما خارج می‌شود یعنی یخصص یعنی آن اخبار صادره یقینی اینها از تحت عموم اخبار عرض خارج می‌شود یعنی باید بگویید اخبار عرض معنایش این است مخالف را رها کن مگر مخالف معلوم الصدور آنوقت نتیجه‌اش چه می‌شود؟ یعنی مخالف‌های معلوم الصدور با اینکه مزخرف است ما آنها را گفتیم آنها را از ما بپذیرید نتیجه‌اش این می‌شود و حال آنکه الناظر فی اخبار العرض اگر کسی دقت بکند در اخبار عرض بر کتاب و سنت که نه تایش را خواندیم چهار پنج تایش را هم دوباره می‌خوانیم یقطع اگر کسی لحن اخبار عرض را نگاه کن یقین می‌کند که انها تابی اباء دارد از تخصیص چون اگر بخواهیم تخصیص بزنیم معنایش آن می‌شود یعنی مزخرفات را مخالف کتاب که مزخرف است ولش بکنید مگر اینکه معلوم بشود ما گفتیم این ابای از تخصیص دارد اگر تخصص را قبول نکنید باید گرفتار چنین تخصیص کفرآوری بشوید کیف حالا می‌خواهد تخصیص را معنا کند چگونه شما می‌خواهی آقای سید مرتکب تخصیص بشوید در این روایت پنج تا از روایت‌های گذشته را می‌خوانیم دیگه آدرس‌هایش را هم نمی‌دهیم آدرس‌هایش را قبلا دادیم به آنجا مراجعه کنید شما چگونه می‌خواهید تخصیص بزنید آن اخبار عرض را که یکی این است کل حدیث لایوافق کتاب الله فهو زخرف، خوب شما می‌خواهی بگویی چه؟ مخالف را رها کن مزخرف است مگر مخالفی که ما بگوییم یعنی مزخرف‌های ما عیبی ندارد آنهایی را که یقینا می‌دانید ما گفتیم با اینکه مزخرف است آنها را قبول بکنید نتیجه معنا این می‌شود ابدا این حرف درست نیست شما چگونه می‌خواهید این اخبار عرض را تخصیص بزنید این تخصیصها باطل است پس آن تخصص درست است یعنی مخالف کتاب مخصص کتاب اصلا مخالف نیست تا مشمول اخبار عرض بشود والا آن را نپذیرید و بگویید مخصص مخالف است مشمول اخبار عرض می‌شود آنوقت مجبوری تخصیص بزنی بگویی آنهایی که مقطوع الصدور است آنها حجت است آنهم نتیجه‌اش این می‌شود امکان ندارد کیف تعجب است یعنی لایمکن امکان ندارد شما تخصیص بزنی این حدیثی را که می‌گوید لایوافق کتاب الله زخرف است یا ما آتاکم من حدیث لایوافق کتاب الله فهو باطل این حدیث اگر آنجا می‌خواهید مراجعه کنید آنجا ما جائکم داشت اینجا ماآتاکم و این درست است فرقی نمی‌کند معنایش، آنجا جائکم گفت اینجا آتاکم گفت غرض این همان جائکم آنجاست منتها اینجا بهتر است برای اینکه توی روایت هم ماآتاکم دارد حالا یا ما آتاکم یا ما جائکم، ما جائکم ما آتاکم من حدیث لایوافق کتاب الله فهو باطل خوب اینجا چطور تخصیص می‌زنید؟ می‌گویید حدیثهای مخالف با کتاب جزء اباطیل است اگر معلوم بشود آن اباطیل را ما گفتیم نتیجه تخصیص این می‌شود. (سوال:؟؟ جواب: عرض کردم این لسان اخبار اصلا آبی از تخصیص است مخالف را دور بیاندازید مخالف مزخرف است مگر آن مخالف را ما بگوییم یعنی مزخرفش خوب است اصلا معنایش این می‌شود، عقلا نمی‌خواهیم بگوییم عرفا اینها آبی از تخصیص است یعنی این لحن حرف زدن آقا ابای از تخصیص دارد مردم مخالفها را بگذارید کنار مزخرف است مگر معلوم بشود ما گفتیم اصلا عبارت عبارتی است که قابل تخصیص نیست همین چون متواتر است سید می‌گوید باید عمل کرد یعنی اینها چون ائمه گفتند با اینکه خلاف کتاب است و خلاف کتاب همیشه مزخرف است اما چون ما گفتیم قبول کنید اصلا حرف درست نیست یعنی واقعا این طرز حرف زدن خیلی توهین است در واقع ایشان می‌فرماید اصلا این عبارتها قابل تخصیص نیست)

یا روایت سومی، اینها همانهاست عرض کردم دیگر آدرس‌هایش را تکرار نمی‌کنیم، لاتقبلوا علینا خلاف القرآن، خلاف قرآن را از ما قبول نکنید اگر کسی به ما نسبت داد چرا؟ فان حدثنا حدثنا این کتابها که دست من است آقا نوشته ان حدثنا حدیثا غلط است ولی این درستش کرده ان حدثنا حدیثا غلط است ان حدثنا حدثنا آن نسخه‌ها همه اینجوری است یعنی ان حدثنا ما اگر حرف بزنیم موافق کتاب حرف می‌زنیم البته اگر عبارت حسابی ترش را بخواهید مطابق با روایت ان تحدثنا حدثنا غرض خود روایت این است ان تحدثنا حدثنا بموافق القرآن ما اگر بخواهیم حرف بزنیم موافق قرآن حرف می‌زنیم حالا آن تحدثنا نیست این هر دو حدثنا حدثنا است عیبی ندارد ولی این غلط است ان حدثنا حدیثا درست نیست ان حدثنا حدثنا ما اگر حرف بزنیم حرف می‌زنیم طبق قرآن و ما موافق با سنت یعنی غیر از موافق سنت ما حرفی نمی‌زنیم غیر از موافق سنت هر چه بود باطل است و ما نگفتیم. و قد صح عن النبی که این را هم خواندیم آنجا حدیث صحیح از پیغمبر وارد شده که فرمود ما خالف کتاب الله فلیس من حدیثی او لم اقله یا آن را فرمودند یا لم اقله خود پیغمبر فرمودند اگر از من چیزی برای شماها نقل کردند موافقش را توی قرآن پیدا نکردید حرف من نیست لم اقله من چنین چیزی نگفتم خوب پیغمبر این را گفتند خودشان چندتا تخصیص زدند به قرآن خود پیغمبر می‌فرماید اگر یک چیزی از من شنیدید مخالف قرآن بود قبول نکنید بعد خودشان چندتا تخصیص به این عمومات زدند خوب اگر تخصیص‌ها مخالف بود می‌گوید باید رد بکنید پس معلوم می‌شود تخصیص‌ها مخالف حساب نمی‌شوند پس معلوم است مخصص عمومات مخالف نیست پیغمبر فرمودند اگر چیزی از ما شنیدید مخالف قرآن بود رد بکنید من نگفتم همین پیغمبری که این حرف را زده خودشان دو سه تا تخصیص وارد کردند پس معلوم می‌شود که این حرفهای من باطل است پس معلوم می‌شود مخصص مخالف نیست لذا ایشان می‌فرماید پیغمبر در عین اینکه این دستور را دادند فرمودند مخالف کتاب را من نگفتم مع ان با اینکه اکثر عمومات کتاب قد خصص بقول النبی با قول خود پیغمبر تخصیص داده شده پس معلوم می‌شود مخصص عمومات جزء مخالف نیست والا طبق گفته پیغمبر باید ردش بکنیم.

۳

جواب حلی به ادعای ان قلت

حالا ایشان می‌خواهد یک روایاتی نقل بکند تا اینجا آقا ادعای اولی را رد کردیم الآن ایشان می‌خواهد از اخبار یک شاهد بیاورد آخه این جواب نقضی بود ما دادیم گفتیم اگر بخواهیم مخصص را مخالف حساب بکنیم چنین می‌شود به این می‌گویند جواب نقضی. از اینجا می‌خواهیم جواب حلی بدهیم یک سه چهارتا روایت ایشان نقل می‌کند که از آن روایات استفاده می‌شود هر دو مدعای ان قلت باطل است یک مدعایش چه بود؟ مخصص را مخالف حساب می‌کرد ما الآن روایاتی می‌خوانیم که معلوم می‌شود مخصصها مخالف نیست ادعای دیگرش چه بود؟ می‌گفت تمام وقایع حکمش توی قرآن است ما الآن دو سه تا روایت می‌خوانیم صریحا پیغمبر می‌فرمایند بعضی از وقایع حکمش توی قرآن نیست پس این آقایی که دیروز در ضمن ان قلت دو تا ادعا کرد هر دو ادعایش باطل ادعای اولش را با جواب نقضی باطل کردیم والا اگر نپذیری پس گرفتار این اشکال می‌شوی حالا همان ادعای اول را با ادعای دوم را از راه اخبار می‌خواهیم رد بکنیم مما یدل از چیزهایی که دلالت دارد بر مخالفت حرف آن آقا از چیزهایی که دلالت دارد مخالف آن عمومات یعنی مخصصات این تعبیر مخالفت را هم ایشان نگوید بهتر است از چیزهایی که دلالت دارد که مخصص عمومات نه مخالف آن عمومات از چیزهایی که دلالت دارد که مخصص آن عمومات لایعد مخالفه ما دل من الاخبار اخباری است که الآن می‌خواهیم بخوانیم اخباری ما داریم که دلالت دارد بر بیان ما لایوجد یک اخباری ما الآن ما خواهیم بخوانیم که دلالت دارد (ما) یک چیزهایی هست لایوجد حکمه فی الکتاب و السنه النبویه آنوقت طبق آن اخبار ایشان حرفشان لازمه‌اش چیست؟ ایشان می‌فرماید ما نداریم واقعه‌ای که توی کتاب و سنت نباشد خوب اگر این حرف درست باشد این روایات لغو است این روایاتی که می‌گوید ما داریم وقایعی که حکمش در کتاب نیست این لغویت لازم می‌آید چرا؟ بناء چون بنابراین عمومات شما که لایوجد واقعه لایوجد حکمها فیهما توی این کتابها فیها است غلط است فیهما به کتاب و سنت بر می‌گردد ایشان می‌فرماید این حرف شما لازمه‌اش این است آن اخباری که الآن می‌خواهیم بخوانیم لغو می‌شود چرا؟ چون بنا بر این عموماتی که شما دیروز گفتید لایوجد طبق این عمومات واقعه‌ای نیست که حکمش در قرآن نیست آخه عمومات دیروز همین‌ها را می‌گفت می‌گفت ما واقعه‌ای نداریم که حکمش در قرآن نباشد تمام وقایع هست ما الآن روایاتی می‌خوانیم که این حرف را کاملا رد می‌کند و من تلک الاخبار یکی از آن اخباری که الآن می‌خواهیم بخوانیم ما عن البصائر و الاحتجاج، من بصائر و احتجاج ندارم من از بحار آدرس می‌دهم مرحوم مجلسی در کتاب بحار هم از بصائر نقل کرده هم از احتجاج غرض به بحار مراجعه می‌کنید بحار از بصائر و احتجاج این حدیث را نقل کرده منتها من چون خود بصائر را ندارم آدرس از آن نمی‌دهم بحار ج۲ص۲۲۰ح۱ مرحوم مجلسی یک دفعه از بصائر نقل کرده بصائر الدرجات یکی هم از احتجاج و غیرهما جاهای دیگر هم هست مرسله حدیثش هم از نظر سند یک شبهه‌ای دارد مرسله است حالا حدیث چیست؟ پیغمبر فرمود ماوجدتم فی کتاب الله العمل به لازم اگر یک حکمی را توی قرآن پیدا کردید حتما باید عمل بکنید لاعذر لکم فی ترکه یعنی اگر قرآن یک چیزی را فرمود حرام است عذر ندارید برطبق آن حکمی که در قرآن است عمل بکنید حالا و ما لم یکن فی کتاب الله اگر آن واقعه حکمش در کتاب خدا نبود در سنت من بود باز هم عذر ندارید باید آن حکم را عمل بکنید حالا اگر نه توی کتاب بود و نه توی سنت، دیگه روایت از این بهتر، پیغمبر می‌فرماید پس داریم ما یک وقایعی که حکمش نه در کتاب است نه در سنت اولا باید در کتاب باشد اگر نبود سنت مرا نگاه کنید و ما لم یکن فی کتاب الله و کانت فیه سنه ولی در آن واقعه سنت من بود باز هم لاعذر لکم فی ترک شیء و ما لم یکن فیه شاهد ما از این جاست حالا اگر ما لم یکن یعنی یک واقعه‌ای که این (ما) یعنی واقعه اگر یک واقعه‌ای که لم یکن فیه سنه در آن واقعه نه کتاب خدا بود و نه سنت پیغمبر فما قال اصحابی فقولوا به آنکه اصحاب من گفتند همانها را بگیر چرا؟ برای اینکه اصحاب من مثل ستاره هستند هر که به آنها اقتدا بکند هدایت می‌شود سنی‌ها تا اینجایش را نقل می‌کنند می‌گویند نگاه کن پیغمبر گفته به اصحاب من رجوع کن اینها مثل نجوم اند مثل ستاره‌اند دنبال هر کدام بروی علی باشد یا عمر فرقی نمی‌کند ولی ذیل حدیث را نقل نمی‌کنند ذیل حدیث سوال می‌کنند اینکه شما می‌گویید به اصحاب من رجوع کن چه کسی اند؟ می‌گوید بچه‌هایم عترتم سنی‌ها دیگر ذیل حدیث را نمی‌گویند همین کلمه اصحاب را می‌گیرند می‌گویند عمر و علی یکسان است خلاصه مطلب پیغمبر ببینید صریح است صریح در اینکه ممکن است یک واقع ای حکمش در کتاب نباشد در سنت نباشد اینجاست می‌رویم سراغ اصحاب من چرا؟ فانما مثل اصحابی فیکم کمثل النجوم اینها مثل ستارگان عالمند بایها اخذ اهتدی به هر یک از این اصحاب من اخذ بشود هدایت آور است و بای اقاویل اصحابی اخذتم اهتدیتم به هر یک از گفتار این اصحاب من شما عمل بکنید هدایت می‌شوید بعد هم فرمودند اختلاف اصحابی رحمه این اصحاب من یعنی عترت من اگر یک مسئله‌ای را گاهی دو سه جور می‌گویند این رحمت است نظرتان است گفتیم یکدانه مسئله را آمدند از حضرت صادق سوال کردند سه چهارتا جواب داد یعنی سه چهار نفر یک مسئله را سوال کردند به هر کسی یکجور فرمودند پیغمبر می‌فرماید ناراحت نشوید چرا عترت من گاهی جور واجور جواب می‌دهند رحمه لکم این به نفع شماهاست آنها حساب می‌کنند اگر بخواهند حکم الله واقعی را برای همه بگویند آنها شناسایی می‌شوند بیچاره‌ها شما نمی‌دانید زمان سابق چه جور بوده حالا در زمان ما یعنی اگر کسی اسمش علی بود می‌کشتنش یعنی در یک چنین زمانی بوده آنوقت امام صادق برای حفظ شیعیان به هر شیعه یک جواب می‌دادند اختلاف اصحابی رحمه یعنی اگر عترت من گاهی یک مسئله را دو سه جور می‌گویند آن رحمت است برای حفظ جان شماست یادم افتاد این کلمه را هم بگویم ما یک حدیث دیگری داریم اختلاف امتی رحمه اینجا دارد اختلاف اصحابی، این غیر از آن است اختلاف امتی رحمه آن معنای دیگر دارد این اختلاف در اینجا یعنی پراکندگی یعنی اگر بچه‌های من پراکنده حرف می‌زنند یک مسئله را دو سه جور می‌گویند آن رحمت است ولی آن اختلاف آنجا بمعنای رفت و آمد است اختلاف امتی رحمه پیغمبر فرمود اختلاف امت من رحمت است تا این را فرمود آن طرف خیال کرد اختلاف یعنی پراکندگی، گفت آقا پس اتفاق عذاب است فرمود نه بابا اشتباه می‌کنی اختلاف یعنی رفت و آمد، رفت و آمد در مجلس علم شما توی دعاهای صبحها می‌خوانیم انتم مختلف الملائکه خطاب به ائمه می‌کنیم می‌گوییم شما مختلف ملائکه هستید یعنی چه؟ یعنی ملائکه پهلوی شما رفت و آمد می‌کنند آن اختلاف امتی رحمه آن اختلاف به معنای خودش نیست که آن راوی هم خیال کرده یعنی آن اختلاف در مقابل اتفاق نیست آن اختلاف به معنای رفت و آمد است اختلاف امتی رحمه یعنی من دوست دارم این رحمتی است بر امت که راه علم را پیش بگیرند رفت و آمد بکنند در راه تحصیل علم غرض این اختلاف اصحابی اختلاف به معنای خودش است یعنی دو سه جور حرف زدن این برای حفظ جان شما عیبی ندارد بعد هم فرمودند قیل له گفتند یا رسول الله من اصحابک؟ اینجایش را دیگر سنی‌ها نقل نمی‌کنند حدیث را تا همانجایش را نقل می‌کنند من اصحابک؟ اصحابتان کیست؟ فرمود اهل بیتی. فانه صریح دیگر از این بهتر بابا خود صاحب قرآن پیغمبر می‌فرماید ما داریم یک وقایعی که نه توی کتاب خداست و نه توی سنت پیغمبر است پس اینکه شما گفتید ما من واقعه حرفتان باطل است و اینکه گفتید مخصصها مخالف است آنهم باطل است اگر مخصصها مخالف بود پیغمبر ما را ارجاع نمی‌داد به ائمه از اینکه ما را ارجاع داده به ائمه یعنی اگر امام فرمود یحرم عصیر عنبی به این عمل بکنید اگر این مخالف کتاب حساب می‌شد که ما را ارجاع نمی‌دادند فانه صریح این روایت صریح است در اینکه قد یرد من الائمه گاهی از ائمه یک چیزهایی یک احکامی صادر می‌شود که لایوجد فی الکتاب و السنه. این روایت را هم بخوانیم آقا دو سه روز است خیلی کم خواندیم. ومنها ما ورد فی تعارض الروایتین بعضی از آن اخبار که مخالف حرف آن آقاست درباره خبرین متعارضین است می‌آیند می‌گویند دو خبر متعارض را چکار بکنیم حضرت می‌فرماید عرضه بده به کتاب اگر هر کدامش مخالف کتاب بود آن را رها کن به دیگری عمل کن اگر توی کتاب نبود عرضه بده به سنت پیغمبر اگر توی سنت پیغمبر هم نبود عرضه بده به ائمه پس معلوم می‌شود ما داریم یک وقایعی که حکمش نه در کتاب است و نه در سنت. منها روایاتی که درباره تعارض روایتین وارد شده این (من) بیان آن ما است آن ماورد چیست؟ ماورد این است که رد کن مالایوجد فی الکتاب و السنه الی الائمه، الی الائمه متعلق به رد است یعنی وقایعی که حکمش در کتاب و سنت نیست رد به ائمه بکنید روایات اینجوری هم متعدد است یکدانه‌اش را بخوانیم مثل مارواه فی العیون، عیون یعنی عیون اخبار الرضا که مال مرحوم صدوق است ایشان در عیون اخبار الرضا یکدانه از این روایات را نقل کرده از کی؟ اینکه دست من است دارد از ابی ولی، ولی آن نسخه‌ها دارد از ابن ولید، ابن ولید استاد صدوق بود آن درست است می‌گوید از ابن ولید نقل می‌کند البته ابی هم درست است اگر اینجوری بود عن ابی عن ابن ولید عنایت کردید؟ روایت اینجوری است عن ابی عن ابن ولید اینجا ابی را دارد اما دارد ابی ولید، نه ابی عن ابن ولید، خلاصه ابن ولید بهتر از این است اما این هم اگر اینجوری بود ابی عن ابن ولید این بهتر بود عن سعد بن عبدلله عن محمد بن عبدلله المسمعی عن المیثمی و فیها در آن کتاب عیون این حدیث است ماورد علیکم من خبرین مختلفین اگر دو خبر متعارض به دست شما رسید اعرضوهما این دو تا خبر را عرضه بده به کتاب خدا علی کتاب الله اگر هرکدام موافق بود او رو بگیر دیگری را رها کن إلى أن قال تا جایی که میفرماید وما لم تجدوه شاهد اینجاست‌ها که اگر یک واقعه‌ای بود که وما لم تجدوه في شيء من هذه یعنی نه در کتاب بود و نه در سنت اونجا فردّوا إلينا علمه دیگه اونجا علمش رو به ما رد بکنین شاهد سر چیه؟ شاهد سر اینه که ما داریم وقایعی که حکمش نه در کتاب است و نه در سنت اگر یه همچین جاهایی بود فنحن أولى بذلك الخبر یعنی تا آخر خبر. تا فردا ان شاء الله.

وأمّا أخبار العرض على الكتاب ، فهي وإن كانت متواترة بالمعنى إلاّ أنّها بين طائفتين :

إحداهما : ما دلّ على طرح الخبر الذي يخالف الكتاب.

والثانية : ما دلّ على طرح الخبر الذي لا يوافق الكتاب.

٣ - ما دلّ على طرح ما يخالف الكتاب

أمّا الطائفة الاولى ، فلا تدلّ على المنع عن الخبر الذي لا يوجد مضمونه (١) في الكتاب والسنّة.

فإن قلت : ما من واقعة إلاّ ويمكن استفادة حكمها من عمومات الكتاب المقتصر في تخصيصها على السنّة القطعيّة ، مثل قوله تعالى : ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً(٢) ، وقوله تعالى : ﴿إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ ... الخ (٣) ، و (فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً(٤) ، و (يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ(٥) ، ونحو ذلك ، فالأخبار المخصّصة لها ـ كلّها ـ ولكثير (٦) من عمومات السنّة القطعيّة مخالفة للكتاب والسنّة (٧).

قلت :

مخالفة ظاهر العموم لا يعدّ مخالفة

أوّلا : إنّه لا يعدّ مخالفة ظاهر العموم ـ خصوصا مثل هذه

__________________

(١) لم ترد «مضمونه» في (ظ) و (م).

(٢) البقرة : ٢٩.

(٣) البقرة : ١٧٣.

(٤) الأنفال : ٦٩.

(٥) البقرة : ١٨٥.

(٦) في (ص) ، (ظ) ، (ل) و (م) : «كثير».

(٧) لم ترد «والسنّة» في (ظ) ، (ل) و (م).

العمومات ـ ، مخالفة ؛ وإلاّ لعدّت الأخبار الصادرة يقينا عن الأئمّة عليهم‌السلام المخالفة لعمومات الكتاب والسنّة النبويّة ، مخالفة للكتاب والسنّة ، غاية الأمر ثبوت الأخذ بها مع مخالفتها لكتاب الله وسنّة نبيّه صلى‌الله‌عليه‌وآله ، فتخرج عن عموم أخبار العرض ، مع أنّ الناظر في أخبار العرض على الكتاب والسنّة يقطع بأنّها تأبى عن التخصيص.

وكيف يرتكب التخصيص في قوله عليه‌السلام : «كلّ حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف» (١) ، وقوله : «ما أتاكم من حديث لا يوافق كتاب الله فهو باطل» (٢) ، وقوله عليه‌السلام : «لا تقبلوا علينا خلاف القرآن ؛ فإنّا إن حدّثنا حدّثنا بموافقة القرآن وموافقة السنّة» (٣) ، وقد صحّ عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله أنّه قال : «ما خالف كتاب الله فليس من حديثي (٤) ، أو لم أقله» (٥) ، مع أنّ أكثر عمومات الكتاب قد خصّص بقول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله؟

وممّا يدلّ على أنّ المخالفة لتلك العمومات لا تعدّ مخالفة : ما دلّ من الأخبار على بيان حكم ما لا يوجد حكمه في الكتاب والسنّة النبويّة ؛ إذ بناء على تلك العمومات لا يوجد واقعة لا يوجد حكمها فيهما.

فمن تلك الأخبار : ما عن البصائر والاحتجاج وغيرهما (٦)

__________________

(١) تقدّم الحديثان في الصفحة ٢٤٤.

(٢) تقدّم الحديثان في الصفحة ٢٤٤.

(٣) البحار ٢ : ٢٥٠ ، ضمن الحديث ٦٢.

(٤) البحار ٢ : ٢٢٧ ، الحديث ٥.

(٥) الوسائل ١٨ : ٧٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٥.

(٦) كما في معاني الأخبار ١ : ١٥٦.

مرسلا (١) عن رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله ، أنّه قال :

«ما وجدتم في كتاب الله فالعمل به لازم و (٢) لا عذر لكم في تركه ، وما لم يكن في كتاب الله تعالى وكانت فيه سنّة منّي فلا عذر لكم في ترك سنّتي (٣) ، وما لم يكن فيه سنّة منّي ، فما قال أصحابي فقولوا به ؛ فإنّما مثل أصحابي فيكم كمثل النجوم ، بأيّها اخذ اهتدي ، وبأيّ أقاويل أصحابي أخذتم اهتديتم ، واختلاف أصحابي رحمة لكم ، قيل : يا رسول الله ، ومن أصحابك؟ قال : أهل بيتي ... الخبر» (٤).

فإنّه صريح في أنّه قد يرد من الأئمّة عليهم‌السلام ما لا يوجد في الكتاب والسنّة.

ومنها : ما ورد في تعارض الروايتين : من ردّ ما لا يوجد في الكتاب والسنّة إلى الأئمّة عليهم‌السلام.

مثل : ما رواه في العيون عن ابن الوليد ، عن سعد بن عبد الله ، عن محمّد بن عبد الله المسمعي ، عن الميثميّ ، وفيها :

«فما ورد عليكم من خبرين مختلفين فاعرضوهما على كتاب الله» ـ إلى أن قال : ـ «وما لم يكن في الكتاب فاعرضوه (٥) على سنن

__________________

(١) في غير (م) : «مرسلة».

(٢) لم ترد «و» في (ظ) والبصائر.

(٣) كذا في المصدر ، وفي جميع النسخ إلاّ (ظ) بدل «سنّتي» : «شيء» ، وفي (ص) زيادة : «منه».

(٤) بصائر الدرجات ١ : ١١ ، الحديث ٢ ، والاحتجاج ٢ : ١٠٥.

(٥) كذا في المصدر ، وفي جميع النسخ : «فاعرضوهما».

رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله» ـ إلى أن قال : ـ «وما لم تجدوه (١) في شيء من هذه فردّوا إلينا علمه ، فنحن أولى بذلك ... الخبر» (٢).

والحاصل : أنّ القرائن الدالّة على أنّ المراد بمخالفة الكتاب ليس مجرّد مخالفة عمومه أو إطلاقه كثيرة ، تظهر لمن له أدنى تتبّع.

ومن هنا يظهر : ضعف التأمّل في تخصيص الكتاب بخبر الواحد لتلك الأخبار ، بل منعه لأجلها كما عن الشيخ في العدّة (٣). أو لما ذكره المحقّق : من أنّ الدليل على وجوب العمل بخبر الواحد الإجماع على استعماله فيما لا يوجد فيه دلالة ، ومع الدلالة القرآنيّة يسقط وجوب العمل به (٤).

وثانيا : إنّا نتكلّم في الأحكام التي لم يرد فيها عموم من القرآن والسنّة ، ككثير من أحكام المعاملات بل العبادات التي لم ترد فيها إلاّ آيات مجملة أو مطلقة من الكتاب ؛ إذ لو سلّمنا أنّ تخصيص العموم يعدّ مخالفة ، أمّا تقييد المطلق فلا يعدّ في العرف مخالفة ، بل هو مفسّر ، خصوصا على المختار : من عدم كون المطلق مجازا عند التقييد (٥).

فإن قلت : فعلى أيّ شيء تحمل تلك الأخبار الكثيرة الآمرة

__________________

(١) كذا في المصدر ، وفي جميع النسخ : «وما لم تجدوا».

(٢) عيون أخبار الرضا عليه‌السلام ٢ : ٢١ ، ضمن الحديث ٤٥ ، والوسائل ١٨ : ٨٢ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، ضمن الحديث ٢١.

(٣) العدّة ١ : ١٤٥.

(٤) المعارج : ٩٦.

(٥) انظر مطارح الأنظار : ٢١٦.