درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۴۶: شهرت فتوائی ۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله وصلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در حجیت شهرت بود عرض کردم شهرت روایی را با آن کاری نداریم جای بحثش تعارض خبرین است شهرت عملی را هم با آن کاری نداریم جای بحثش حجیت خبر واحد است شهرت فتوایی داریم می‌خوانیم یک فتوایی مشهور است بین علما و هیچ مستندی هم ندارد مثال چند تا دارد یعنی خیلی هست مسائل اینجوری. یکدانه‌اش همین که ما مثال زدیم که در اینجا فتوا دادند مشهور از علما فتوا دادند به اینکه در رکعت سوم و چهارم باید اخفات کرد حتی در نمازهای جهری، در نمازهای جهری در رکعت سوم و چهارم چه حمد بخواهد بخواند چه تسبیحات باید به اخفات بخواند هیچ مدرکی هم ندارد آیا این شهرت فتوایی حجت است یا حجت نیست؟ بعضی‌ها می‌خواهند بگویند مطلقا حجت است مثل سید مجاهد، شهید اینها می‌خواهند بگویند بدون قید و شرط هر شهرت فتوایی حجت است. نقطه مقابل ما و مشهور هستیم می‌گوییم نه خیر مطلقا حجت نیست این دو قول اطلاقی، دو تا قول هم تفصیلی هست بعضی‌ها گفتند هر شهرتی حجت نیست شُهرات قبل از زمان شیخ طوسی آنها حجت است نه هر شهرتی. بعضی‌ها گفتند شُهراتی حجت است که لااقل موید به یک خبر ضعیفی باشد هر شهرتی حجت نیست یک شهرتی باشد بر طبقش هم یک روایت ضعیفه که مویدش باشد اینطور باشد آن هم حجت است. خوب ما عقیده‌مان این است که نه خیر مطلقا حجت نیست یعنی در واقع هم آن کسانی را رد می‌کنیم که می‌گویند مطلقا شهرت حجت است و هم آن کسانی که با تفصیل می‌گویند چون عقیده ما این است که اصلا شهرت فتوایی حجت نیست خوب اینکه ما می‌گوییم حجت نیست حجیت فی الجمله‌اش را ما منکر نیستیم ما قبول داریم فی الجمله شهرت فتوایی مفید ظن و حجت است ما کمتر از این را با مقدمات انسداد می‌توانیم حجت کنیم شهرت فتوایی که دیگر برای خودش عظمتی دارد مقامی دارد پس ما اگر منکریم می‌گوییم شهرت فتوایی مطلقا حجت نیست از باب ظن خاصش را منکریم چون بعضی‌ها می‌گویند ظن خاص داریم یعنی بالخصوص ما دلیل داریم بر اینکه ظن حاصل از شهرت فتواییه حجت است ما می‌خواهیم اینها را رد بکنیم اینها دو تا دلیل اقامه کردند بر اثبات این مدعایشان. یک دلیلشان را دیروز خواندیم و رد کردیم یک دلیلشان را هم امروز می‌خوانیم.

اما دلیل دیروزشان: دلیل دیروزشان قیاس است آمدند قیاس کردند حجیت شهرت ظنیه را حجیت شهرت فتوایی را آمدند قیاس کردند به خبر واحد. می‌گویند چطور در احکام اگر یک خبر واحد بدست ما رسید آن برای ما حجت است چون مفید ظن است خوب شهرت فتوایی که بطریق اولی مفید ظن است اسمش را هم گذاشتند طریق اولی. به فحوی این حجت است وقتی خبر واحدی مثلا از زراره به دست ما می‌رسد که یجب صلاه الجمعه خوب ما چطور می‌گوییم از باب افاده ظن حجت است شهرت فتوایی که ظنش قوی‌تر است بطریق اولی به مفهوم موافقه به لحن الخطاب. اگر او حجت باشد این هم حجت است خوب چه شد؟ پس بالخصوص شد یعنی همان ادله‌ای که خبر واحد را بالخصوص برای ما حجت می‌کند همان خبرها شهرت فتواییه را هم برای ما حجت می‌کند این مال احکامش. یا در موضوعات مرحوم شهید فرموده اگر دو شاهد عادل بیاید بگوید این آقا اعلم است مگر قبول نمی‌کنید؟ از آن آقا تقلید نمی‌کنید؟ چون مفید ظن است خوب اگر شیاع شد که آن آقا اعلم است این که بطریق اولی مفید ظن است خلاصه آن آقا در احکام ایشان در موضوعات آمدند شیاع و شهرت را حجت کردند او قیاس کرده به خبر واحد در احکام او هم قیاس کرده به شهادت عدلین در موضوعات. و بعد اسمش را هم گذاشتند موافقت قطعیه یعنی اگر خبر عادل واحد ظنش حجت باشد بطریق اولی، اولویت قطعیه مفهوم موافقه بطریق اولی شیاع و شهرتی که از شهرت فتوایی استفاده می‌شود بطریق اولی حجت است این استدلالشان. ایشان می‌فرماید: اولا آن مناطی که درست کردید درست نیست اول نشسته پهلو خودش خیال کردند این آقایان، این آقایان خیال کردند حجیت خبر واحد بخاطر اینکه مفید ظن است اصلش را ما قبول نداریم چه برسد به فرعی که شما مترتب بر این کردید. کی گفت در خبر واحد از باب افاده ظن حجت است؟ کی گفته خبر عدلین در موضوعات از باب افاده ظن حجت است؟ اینها تعبدا حجت است اگر زراره یک خبری برای ما نقل کرد تعبدا ما باید بپذیریم ولو ظن هم برای ما حاصل نشود مناط حجیت خبر واحد در احکام مناط حجیت شهادت عدلین در موضوعات، مناط یعنی علت، مناط و علتش افاده ظن نیست تا شما از آنجا تعدی بکنید بگویید چون این هم مفید ظن است بطریق اولی حجت است این اولا.

و ثانیا شما با این کارتان قیاس کردید این الآن تنقیح مناط ظنی است تنقیح مناط باید قطعی باشد ببینید این آقایان چکار کردند نشستند اول پهلوی خودشان گفتند حجیت خبر بخاطر افاده ظن است خوب این که نیست این حرف اول باطل است حالا بر فرض هم از باب حجیت ظن باشد شما این اولویت ظنیه است که بیایی بگویی حجیت آنجا را برای اینجا باید بیاوری تنقیح مناط باید به اولویت قطعیه باشد مثل لاتقل لهما اف، ما الآن مناط حرام بودن اف را می‌دانیم لاتقل نهی است دیگر. یعنی حرام است اف بگویی درشت حرف بزنی با پدر و مادر، ما این مناطش را یقین داریم. چیست مناطش؟ بی‌احترامی به پدر و مادر درشت حرف زدن چرا حرام است؟ علتش مناطش بی‌احترامی است. خوب این بی‌احترامی بطریق اولی در فحش دادن هست بطریق اولی در کتک زدن هست ببینید تنقیح مناط باید اینجوری باشد اولویت قطعیه یعنی ما اولا مناط در اصل را بدانیم و بعد هم این حکم فرعی که می‌خواهیم متفرع بر او بکنیم بطریق اولی باشد ما در این لاتقل لهما اف تعدی می‌کنیم می‌گوییم آقا فحش دادن به پدر و مادر حرام است زدن پدر و مادر هم حرام است کجای قرآن نوشته لاتقل لهما اف؟ خوب این به آن ربطی ندارد. بگوییم وقتی لاتقل لهما اف وقتی درشت حرف زدن حرام باشد بطریق اولی فحاشی و کتک زدن حرام است اینها را می‌گویند تنقیح مناط. پس شما اولا در اصل کارتان اشتباه کردید که آمدید یک چیزی که ملحق به قیاس است به وسیله او شهرت فتوایی را حجت کردید شهرت فتوایی سه درجه مقامش بالاتر از این است ما ظن داریم به اینکه شهرت فتوایی حجت است لااقل ظن مطلق. پس ما ظن داریم که شهرت فتوایی حجت است لااقلش شک داریم که حجت است یا نه. نهایتش ظن داریم که حجت نیست دیگر بالاتر از این که نیست اما اولویت ظنیه را یقین داریم بر عدم حجیتش. شما اولویت ظنیه چون در حکم قیاس است ما یقین داریم به عدم حجیتش. آن وقت با این اولویت ظنیه که ملحق به قیاس است یقینا حجت نیست با یک چنین چیزی آمدید شهرت فتواییه‌ای که سه درجه بالاتر از این است آنرا می‌خواهید بوسیله این حجت بکنید این کارتان درست نیست بدتر از کارتان اسم گذاری تان. حالا این کاری که کردید اسمش را هم گذاشتید مفهوم موافق، اسمش را گذاشتید اولویت قطعیه و حال آنکه اولویت قطعیه مفهوم موافق لحن الخطاب اینها مال آن آیه لاتقل لهما اف است ما از این آیه هم اصل را می‌فهمیم اصل کدام است؟ درشت حرف زدن حرام است. هم فرع را می‌فهمیم بطریق اولی که کتک زدن و فحش دادن هم حرام است پس دلیل اول باطل شد.

۲

دلیل دوم قائلین به حجیت شهرت فتوائی از باب ظن خاص

برویم سراغ دلیل دوم. دلیل دوم دوتا روایت است این روایتها را ایشان بعدا نقل می‌کنند یکی صفحه ۴۴۵، ۳۰ صفحه مانده به آخر کتاب، چون کتاب ۴۷۵ صفحه است طبق این نسخه‌ها. ۳۰ صفحه مانده به آخر کتاب صفحه ۴۴۵ یکی از آن روایت‌ها را آنجا نقل می‌کند یکی هم صفحه بعد، ۴۴۶ ولی اگر آدرس روایی اش را بخواهید بحار جلد ۲ صفحه ۲۴۵ البته به آنجا برسیم سندهای مختلف عرض می‌کنیم ولی فعلا اگر حوصله دارید به بحار مراجعه بکنید جلد۲ صفحه۲۴۵ حوصله ندارید همین رسائلی که دم دستتان است ۳۰ صفحه مانده به آخر کتاب یکدانه روایت و دوتا روایت ایشان در دو صفحه نقل می‌کنند یکی روایت مرفوعه زراره است صفحه ۴۴۶ ایشان این را نقل می‌کند روایت این است زراره می‌آید خدمت حضرت می‌گوید آقا اگر دوتا خبر متعارض بدست ما رسید کیف نصنع؟ چه بکنیم ما. مثلا من باب مثال یک روایت می‌گوید عرق جنب از حرام مثلا نجس است نداریم حالا که اینجوری، یک روایت می‌آید می‌گوید پاک است ما در اینجا چکار کنیم؟ به این روایت عمل کنیم یا به او؟ حضرت می‌فرماید: خذ بمااشتهر بین اصحابک به آن چیزی که شهرت دارد بین اصحاب، شهرت روایی است، یعنی بین این دوتا روایت ببین کدام مشهورتر است به آن روایت اخذ بکن. خوب از کجای این استفاده کردند؟ اینکه مربوط به شهرت روایی است می‌آید می‌گوید اگر دوتا خبر اگر بدست ما رسید با هم تعارض داشتند چه بکنیم؟ حضرت می‌گوید آن خبر مشهور‌تر را بگیر خوب این به چه درد کار شما می‌خورد؟ می‌گوید چرا. ما دو جهت از این روایت استفاده می‌کنیم: یکی کلمه ما. می‌دانید که مای موصول برای عموم وضع شده ما یعنی آنچه، پس ما اشتهر یعنی چه؟ خذ به آنچیزی که مشتهر است هر چیزی که مشهور است از این عموم مای موصول استفاده می‌کنیم که هر شهرتی حجت است ولو راجع به خبرین است مستدل می‌گوید تا بعدا ردش بکنیم ولو راجع به خبرین است اما چون مای موصول برای عموم وضع شده اخذ بکن به آنچه را که مشهور است این آنچه را عام است بنابراین هم شهرت روایی را می‌گیرد هم شهرت فتوایی. دیگر از کجایش؟ از اینکه حکم رفته روی وصف. اینکه لابد یادتان است توی منطق می‌گویند تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است مثلا شما به عبدتان می‌گویید اکرم زیدا العالم، اکرم تعلیق حکم است وجوب اکرام رفته روی چه؟ روی وصف علم. اکرم زیدا العالم الآن حکم ما یعنی وجوب اکرام معلق شده بر وصف علم می‌گویند تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی اکرم زیدا العالم را اگر بشکافی یعنی اکرم زیدا لعلمه اگر بشکافی این جمله را معنایش این است اکرم زیدا العالم یعنی اکرم زیدا لعلمه آنوقت این معنایش چیست؟ یعنی هر عالمی را اکرام کن وقتی گفتیم اکرم زیدا لعلمه بشود در تعلیق، تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت باشد معنایش این است زید را گفتم اکرام کن ولی لعلمه است یعنی دیگری هم اگر عالم بود آن را هم اکرام بکن پس این قانون مسلم است تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است این آقا می‌خواهد از این قانون اینجا استفاده بکند مااشتهر را بگیر خذ فعل امر است حکم را برده روی چه؟ روی وصف شهرت. خذ مااشتهر یعنی چه؟ تعلیق حکم شده بر وصف البته ایشان تعلیق نمی‌گوید می‌گوید اناطه، اناطه و تعلیق هر دو یکی است حضرت منوط کرده حکم خذ را به چه؟ به وصف اشتهار. مااشتهر را بگیر تقدیرش چیست؟ مااشتهر را بگیر لشهرته. لشهرته شامل فتوی هم می‌شود پس عنایت کردید از یک کلمه خذ بمااشتهر این آقای مستدل دوتا استفاده می‌کند یکی از عموم موصول آنچه را که مشهور است عمومش شهرت فتوایی را هم می‌گیرد یکی هم از اینکه حضرت حکمشان را معلق کردند به وصف شهرت و هر حکمی که معلق بشود به وصف مشعر به علیت است پس خذ بمااشتهر یعنی خذ بمااشتهر لشهرته، و شهرت فتوایی را هم شامل می‌شود این روایت اولی تا برسیم به روایت دومی.

الثانی یعنی دلیل دوم، دلیل دومشان دوتا روایت است یکی روایت مرفوعه زراره است مرفوعه یعنی مقطوع الوسط است یکی از روات از آن وسط افتادند لذا این روایت سند معتبری ندارد الا اینکه بگوییم اصحاب عمل کردند از آنجهت معتبر باشد والا از نظر سند خدشه دار است مرفوع است یکی از روات از سلسله سند افتاده اسمش را گذاشتند مرفوعه زراره. یکی هم مقبوله عمر بن حنظله این هم از نظر سند یک خدشه دارد ولی مورد قبول علماست یعنی علما عمل کردند پس نتیجتا این دوتا روایت اگر یک خدشه سندی هم دارد با عمل اصحاب جبران می‌شود آن خدشه سندیشان. ففی الاولی ببینیم روایت اولی ۴۴۶ که همان مرفوعه باشد ایشان یک تکه‌اش را نقل می‌کند قال زراره قلت جعلت فداک یاتی عنکم الخبران و الحدیثان گاهی دوتا خبر دوتا حدیث بدست ما می‌رسد بعضی گفتند خبر و حدیث مترادف است بعضی‌ها گفتند نسبتشان عام و خاص مطلق است خبر عام است هم به خبرهای ماها می‌گویند خبر هم به خبر معصومین می‌گویند ولی حدیث خاص است فقط به کلمات ائمه می‌گویند حدیث. یعنی نمی‌گویند آقای فلانی اینجور حدیث کرد می‌گویند آقای فلانی اینجور خبر داد پس بنابراین یا مترادف اند یا نسبتشان عام و خاص مطلق است چه بکنیم دوتا خبر دوتا حدیث متعارض یاتی عنکم از شما به ما می‌رسد بایهما نعمل؟ ما به کدام این دوتا عمل کنیم؟ قال (علیه السلام) خذ بما اشتهر بین اصحابک ببینید یکی از کلمه ما که برای عموم وضع شده یکی هم خذ فعل امر است حکم معلق شده به وصف شهرت مفید علت است یعنی خذ المشهور لشهرته آنوقت این لشهرته شامل شهرت فتوایی هم می‌شود خذ بما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر همیشه خبرهایی که شهرت دارد بین اصحاب آنها را بگیر رها کن آن خبرهای شاذ را. شاذ یعنی غیر مشهور قلت یا سیدی انهما معا مشهوران خوب شما می‌گویید مشهورترش را بگیر اتفاقا هر دو مشهور است هم این خبر همه روات نقل کردند و هم این خبر را همه روات نقل کردند اینجا چه بکنیم هر دو مشهور است هر دو ماثور است اثری است از شما به ما رسیده حالا چه بکنیم؟ حضرت فرمود: خذ باعدلهما افقههما اورعهما دیگر آنها شاهد ما نیست الحدیث الی آخر خبر که دیگر حضرت تا اینجا که شاهد ماست والا روایت هم قبل دارد و هم بعد به محلش مراجعه بکنید خوب از کجای این روایت استفاده کردند از یک کلمه مااشتهر آن هم با دو بیان. بیان اول مراد به موصول مطلق المشهور، مقصود از آن ما، چون اصلا مای موصول را برای عموم وضع کردند این موصول اطلاق دارد عموم دارد هم روایت را می‌گیرد هم فتوی. یعنی هم روایتهای مشهور هم فتوای مشهور. این یک بیان. بیان دوم تعلیق حکم بر وصف یشعر به علیت هم از اینجا در بیاورید ان به این بیان ان اناطه الحکم یعنی تعلیق حکم حضرت حکمشان را منوط کردند معلق کردند به وصف شهرت وقتی این کار را کردند یدل اشاره به آن قاعده‌ای است که تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یدل علی اعتبار الشهره فی نفسها و ان لم تکن فی الروایه پس معلوم می‌شود لشهرته بخاطر آن شهرتش آن روایت را بگیر وقتی پای لشهرته می‌آید توی کار شامل شهرت فتوایی می‌شود این مال آن روایت.

برویم سراغ روایت مقبوله صفحه ۴۴۵ البته سه چهار خطش از صفحه قبل شروع می‌شود ایشان آقا صدر روایت را نگفته مقدار شاهد را گفته ولی ما مجبوریم صدرش را هم بگوییم تا برسیم به اینجایی که ایشان نقل می‌کند یک نفر می‌آید خدمت حضرت صادق (سلام الله علیه) می‌گوید آقا دو نفر از اصحاب ما یعنی شیعه دو نفر شیعه در دین و ارث با هم نزاع دارند اینها چکار کنند؟ أ یحل ذلک الرجوع الی القضاه آیا جائزند اینها به قضات عامه مراجعه کنند؟ فرمودند نکنید این کار را حرام است ما یاخذه سحتا اگر حق شما را آن قاضی سنی بگیرد بدهد به شما آن حقی که گرفتی باز هم حرام است چه بکنیم؟ فرمود به اینها بگو اگر دعوا دارند بروند مراجعه کنند برجل منکم یعنی دو رجل شیعه من کسانی را قرار دادم در شهرها که اینها از طرف ما قضاوت می‌کنند شما اگر دعوا داشتند دو نفر از شیعیان حتما منعشان کنید بگویید سراغ قضات سنی نروند بروند سراغ قضات شیعه. وقتی حضرت این دستور را می‌دهند او می‌گوید آقا یکی از اینها رفته مثلا پهلوی یک قاضی شیعه به نفع این حکم کرده یکی دیگر نزاعش را آورده پهلوی یک قاضی شیعه او یکجور دیگر حکم کرده خوب می‌بیند حکم آن قاضی به نفعش است این را قبول می‌کند او هم می‌بیند حکم آن قاضی به نفعش است چکار بکنند اینجا؟ نزاع که بدتر می‌شود اگر به دوتا شیعه مراجعه کردند آن یک حکمی کرد این یک حکمی کرد اینجا چکار بکنند؟ اینجاست که دیگر روایت را ایشان نقل می‌کند حضرت فرمودند در اینجا نه اینکه این دو تا شیعه‌اند قهرا مستند قضایشان روایات ماست دیگر. اگر دوتا قاضی شیعه قاضی باشد اینها به اعتبار اینکه شیعه هستند قهرا مستند قضایش آن آقا به روایاتی است که از ما بدست آورده آن آقا هم مستند قضایش روایاتی است که از ما بدست آورده پس شما اگر دیدید این دوتا قاضی شیعه با هم نزاع کردند این متخاصمین این دو نفر که دعوا دارند او برود پهلوی قاضی خودش بگوید آقا مستند حکمت را به من بده. شما شیعه‌ای به استناد روایات ائمه حکم کردی آن مستندت را بده به من. اینهم برود پهلوی قاضی خودش بگوید آقا این حکمی که شما کردی مستندت را به من بده. خوب مستند قضا او یک روایت است مستند قضا این هم یک روایت است این دوتا روایت را بگیرند آنوقت بنشینند حساب کنند از اهلش سوال بکنند کدام این دوتا روایت مشهورتر است؟ حالا که آنها به استناد روایات ما این حکم را کردند روایتهایشان را از آنها بگیر برو نشان اهلش بده بگو آقا این روایت مشهورتر است یا این؟ هر کدام از این دو روایت مشهورتر بود حکم آن قاضی را قبول بکنند که به استناد او فتوی داده. پس بنابراین حضرت در اینجا باز ارجاع می‌دهند به مشهور. البته یک روزی هم عرض کردم در لسان ما اجماع با شهرت فرق دارد ما در لسانمان به اتفاق کل می‌گوییم اجماع به اتفاق جل می‌گوییم شهرت، اما روایت اینجوری نیست روایت اگر در جایی کلمه اجماع یا شهرت دیدید هر دو به معنای شهرت است یعنی الآن در همین جا داریم خذ بالمجمع علیه یعنی خذ بالمشهور. حضرت فرمودند به آن مجمع علیه یعنی به آن روایتی که مستند آن آقایان است هر کدامش مستند‌تر است یعنی خلاصه مشهورتر است اخذ به او بکنند مجمع علیه را بگیرند آن غیر مجمع علیه را بگذارند کنار چرا؟ برای اینکه آن شاذ است و آن مشهور است. این جوری حضرت نزاع را حل کردند

حالا عنایت بفرمایید رفتیم سراغ روایت دوم که روایت مقبوله عمربن حنظله است: (سوال: حالا که این روایت تعلیق حکم به وصف؟ جواب استاد: نه خیر از جای دیگرش استفاده می‌کند نه خیر یعنی این روایت دوم را آنجوری استفاده نمی‌کند الآن عرض می‌کنم خدمتتان. عنایت بفرمایید: و در مقبوله ببینیم چه فرمودند بعد فرض السائل روایت را از وسط دارد نقل می‌کند سائل می‌گوید آقا اینها اعدلند هر دو یکسانند هر دو فقیه‌اند هر دو شیعه‌اند چه بکنیم؟ بعد از اینکه سائل فرض می‌کند تساوی الراویین را فی العداله آخه حضرت می‌فرماید به آن عادلتر به آن قاضی عادلتر مراجعه کند می‌گوید آقا اینها هر دو مساوی اند در عدالت قال ایشان از اینجایش نقل می‌کنند حالا که این دو تا قاضی‌ها هر دو شرایط را دارند هردو هم عادلند ینظر نظر می‌شود یعنی چه؟ یعنی این دو نفر نظر کنند ینظر یعنی این دو نفر نظر می‌شوند به چه؟ به مستند قضای آنها نظر می‌شود به آنها یعنی این متخاصمینی که با هم دعوا دارند نظر کنند به مستند این دوتا قضا. ایشان می‌فرماید ینظر نظر می‌شود الی ما کان من روایتهم عنا فی ذلک الذی حکما به المجمع علیه بین اصحابک این المجمع علیه خبر کان است کان آن من روایتهم اسمش است آن المجمع علیه خبرش است نظر بکنند این دو نفر نه اینکه آن قاضی‌ها شیعه هستند مستندشان روایات عنا است اینها نگاه کنند این دوتایی که دعوا دارند نظر شود به آن مستندی که آنها طبقش حکم کردند آن مستند کدام است؟ روایتهم عنا فی ذلک الذی حکما به یعنی آن روایتی که در این مورد آن دو تا قاضی حکم کردند بر طبق او آن دوتا روایت را از اینها بروند بخواهند مستند اینها را بخواهند آنوقت ان کان مجمع علیه یعنی اگر آن روایت را گرفتند آن که مجمع علیه است مجمع علیه یعنی چه؟ یعنی شهرت قرینه‌اش هم الآن می‌آید یعنی مشهور بین اصحاب را بگیرند فیوخذ آن که مشهور است و آن قاضی ای که حکمش مستند به این روایت مشهور است حکم او را قبول بکنند و یترک الشاذ الذی لیس بمشهور ببینید این قرینه‌اش است یعنی آن که مشهور نیست بگذارند کنار این قرینه می‌شود بر اینکه آن که فرمود مجمع علیه مشهور را بگیرد آن را که مشهور عند الاصحاب نیست بگذارد کنار چرا؟ به علت اینکه فان المجمع علیه لاریب فیه ببینید آقا از این دو تا کلمه المجمع علیه آقای مستدل می‌خواهد استفاده کند البته ایشان یکی را می‌گوید آن اولی اش را هم بگویید آن اولی اش الف و لام استغراق است مستدل می‌گوید المجمع علیه یعنی چه؟ مجمع علیه هم یعنی شهرت. یعنی هر شهرتی را. المجمع علیه ایشان نمی‌گوید اینرا. این آقای مستدل به این دوتا کلمه مجمع علیه تمسک کرده مجمع علیه یعنی شهرت المجمع علیه یعنی هر شهرتی می‌خواهد شهرت روایی می‌خواهد شهرت فتوایی. البته از آن مهمتر این دومی است می‌دانید چرا مهمتر است؟ برای اینکه بصورت علت است چرا آن مشهور را بگیر؟ به علت اینکه مشهور لاریب فیه است می‌دانید که ان اگر در موضع تعلیل واقع بشود هم اَن می‌شود خواند هم اِن فان هر دو جور جایز است چون اِن در اینجا علت حکم است چرا مشهور را بگیرم و آن ضعیف و شاذ را بگذارم کنار؟ به علت اینکه مشهور لاریب فیه است از کجا این استفاده می‌شود؟

[میزان در علل منصوصه]

ببینید آقا این قانون باز مسلم است عند الاصولیین که علل منصوصه حالا توضیح می‌دهم آن کلی اش را بنویسید حکم یعنی وظیفه در علل منصوصه العبره عبارت این است العبره فی العلل المنصوصه بعموم التعلیل لا بخصوصیه المورد الآن توضیح می‌دهم فقط عبارت را یادتان باشد در علل منصوصه یعنی اگر جایی یک علتی برای حکم آوردند در علل منصوصه العبره یعنی میزان العبره میزان به عموم تعلیل است لا خصوصیه المورد طبیب به مریضش می‌گوید لاتاکل الرمان انار نخور اگر به همین اکتفا کرد فقط انار ممنوع است چیزهای دیگر می‌تواند بخورد اما اگر گفت لاتاکل الرمان لانه حامض انار نخور به علت اینکه ترش است خوب اینجا چکار می‌کنیم می‌گوییم ولو مورد انار است در علل منصوصه عبرت بعموم تعلیل است مورد را بگذار کنار. به مورد چکار داری انار است. کأن معنای حرف طبیب چیست؟ لاتاکل الحامض سرکه هم نباید بخورد او گفته انار نخور چون بصورت علت اگر می‌گفت انار نخور تمام می‌شد فقط انار ممنوع بود اما می‌گوید انار نخور لانه حامض چون تعلیل می‌آورد آنوقت آن قاعده می‌آید جلو. در علل منصوصه عبرت بعموم تعلیل است نه بخصوصیت مورد. به انار چکار داری شما؟ انار رابگذار کنار. کأن طبیب گفته لاتاکل الحامض حامض نخور یکی اش انار است سرکه هم نباید بخورد آبلیمو هم نباید بخورد ترشیجات دیگر هم نباید بخورد پس نتیجه چه شد آقا؟ در علل منصوصه العبره بعموم التعلیل لابخصوصیه المورد اینجا هم همینجور.

حضرت اینجا بصورت علت گفتند مشهور را بگیر چرا؟ به علت اینکه مشهور لاریب فیه است حالا که پای علت است شهرت خبری را بگذار کنار. بنا شد در علل منصوصه مورد را بگذاریم کنار ولو مورد خبر است حضرت فرمودند آن خبر مشهورتر ولی طبق آن قانون که در علل منصوصه عبره بعموم تعلیل است لابخصوصیه المورد مورد را بگذار کنار. بگو صحبت شهرت نیست یعنی شهرت خبری مقصود نیست هر چیزی که مشهور بود چنانچه در آنجا می‌گفتید هر چیزی که ترش است انار را می‌گذاشتی کنار اینجا هم شهرت خبری را نادیده بگیر طبق آن قانون. پس ببینید آقا از دوجا این آقای مستدل استفاده کرده یکی المجمع علیه اولی از الف و لام استغراقش هر مشهوری یکی هم از دومی چون پای علت است و این خیلی مهم است چونکه بصورت علت است معنایش این است چرا باید شهرت را بگیریم برای اینکه مشهور لاریب فیه است ولو صحبت از خبر مشهور است ولی طبق آن قاعده خبر را بگذار کنار، معنایش این است که مشهور را بگیر حالا آن مشهور می‌خواهد فتوا باشد می‌خواهد روایت باشد و انما حالا حضرت این را که فرمودند یک تثلیثی هم کردند فرمودند انما الامور ثلاثه امورات سه دسته‌اند بین الرشد فیتبع مثل چه؟ خبر مشهور و خبر موافق کتاب و سنت می‌خواهیم حدیث را معنا کنیم حضرت تثلیث کردند فرمودند انما الامور ثلاثه بین الرشد مثل چه؟ خبر مشهور و خبر موافق کتاب و سنت فیتبع و بین غیه مثل خبر غیر مشهور معذرت می‌خواهم مثل خبر مخالف با کتاب و سنت بین غیه غی یعنی گمراهی یعنی یک جور خبر‌هایی هست که بین است گمراهی اش مثل خبر مخالف کتاب و سنت آن هم یجتنب و خبر بین ذلک نه آنجور و نه اینجور مثل خبر مشهور مثل خبر غیر مشهور معذرت می‌خواهم خبر غیر مشهور این مشکل است لذا حضرت فرمودند انما الامور ثلاثه امورات سه دسته است یک اموراتی هست بین الرشد مثل چه؟ خبر موافق با مشهور و خبر موافق با کتاب و سنت این رشدش هدایتش ظاهر است فیتبع یک خبرهایی هست بین غیه است گمراهی اش آشکار است مثل خبر مخالف کتاب و سنت آن هم یجتنب یک خبرهایی هم هست مشکل است مثل خبر شاذ خبر غیر مشهور یرد حکمه الی الله و رسوله خبرهای شاذ را حکمش را واگذار خدا و رسول بکنید بعد ایشان این تثلیث را که می‌کند عین این تثلیث را از پیغمبر نقل می‌کند پیغمبر هم فرمودند امورات سه دسته‌اند یک چیزهایی حلال بین است مثل آب یک چیزهایی حرام بین است مثل شراب یک چیزهایی هم هست مشکل است مثل شرب تتن. غرض آن مثالهای حضرت را تثلیث حضرت را تطبیق بکنید با اخبار تثلیث پیغمبر را هم تطبیق بکنید با اینها. این حدیث پیغمبر آقا دوتا پیغمبر خواندند دوتا امام. یعنی دوتا پیغمبر و دوتا امام معصوم این حدیث تثلیث را خواندند اولین پیغمبر حضرت عیسی دومین پیغمبر پیغمبر خودمان هم حضرت عیسی قام خطیبا فی بنی اسرائیل که مردم امورات سه دسته است حلال بین حرام بین مشتبهات بین ذلک بعد پیغمبر ما هم همین حدیث را خواندند این دو پیغمبر. دو امام یکی امیر المومنین (سلام الله علیه) یکی هم حضرت صادق علیه السلام. حضرت صادق در همین حدیث است پیغمبر یعنی حضرت صادق آن تثلیث خودشان را می‌خواهند تایید بیاورند با تثلیث پیغمبر که قال رسول الله حلال بین مثل آب و حرام بین مثل شراب شبهات بین ذلک مثل شرب تتن. که آیا تتن نمی‌دانیم استعمالش حرام است، نه مثل آب خوردن بین است حلیتش و نه مثل شراب خوردن حرمتش بین است مشتبهات بین ذلک فمن ترک الشبهات کسی که شبهات را ترک بکند نجا من المحرمات یعنی غیر از اینکه محرمات را ترک می‌کنید شبهات را هم ترک بکنید و من اخذ بالشبهات وقع فی المحرمات کسی که مرتکب شبهه بشود این بالاخره توی حرام می‌افتد و هلک من حیث لایعلم اینها شاهد ما نیست قلت از اینجا شاهد شروع می‌شود فان کان الخبران خوب شما می‌گویید مشهورتر را بگیر اگر این دوتا خبری که رسیده هر دو مشهور است قد رواهما الثقات و ثقات نقل کردند الی آخر الروایه. خوب ببینید بناء این بنابر استدلال است (سوال: یعنی حضرت رسول از حضرت عیسی نقل کردند؟ جواب استاد: نه خیر خود ایشان هم می‌گفتند منتها من عرض کردم چند سال پیش توی تحف العقول توی ذهنم است آنجا دارد که قام عیسی خطیبا فی بنی اسرائیل همین حرف را زدند حالا ایشان از او یاد گرفته که احتیاج ندارد پیغمبر ما همه دنیا باید از ایشان یاد بگیرند نگفتند قال عیسی غرض خودشان گفتند نه اینکه استناد به حضرت عیسی دادند بناء استدلال را می‌خواهد بگوید از کجای این حدیث استفاده شده بناء علی ان المراد بالمجمع علیه فی الموضعین هو المشهور این دوتا مجمع علیه معنایش شهرت است بقرینه اطلاق المشهور علیه علی المجمع علیه به چه قرینه‌ای این مجمع علیه به معنای شهرت است؟ به قرینه اینکه اطلاق شهرت شده بر مجمع علیه. کجا؟ آنجایی که فرمود یترک الشاد الذی لیس بمشهور فیکون فی التعلیل مجمع دومی را می‌گوید گفتم آن اولی را ایشان نمی‌گوید فیکون فی التعلیل حضرت علت آوردند چرا شهرت را بگیریم؟ بعلت اینکه لاریب فیه است در آن تعلیلی که حضرت آوردند فرمودند انه مجمع علیه لاریب فیه او را بگیر این دلالت دارد بر اینکه مشهور مطلقا یجب العمل به. تعدی کرد از کجا؟ از مورد روایت تعدی کرد به شهرت فتوایی چرا؟ برای اینکه روی آن قانون در علل منصوصه عبرت بعموم تعلیل است شما علت را نگاه کن چکار داری به موردش. دلالت دارد بر اینکه مشهور مطلقا مما یجب العمل به است و ان کان مورد التعلیل الشهره فی الروایه یعنی ولو مورد روایت است ولی طبق آن قانون بنا شد بگذاریم کنار. همین استدلال دوتا خطش مانده یکقدری مشکل است.

الحاصل من خبر العادل.

المناقشة في هذا الاستدلال

وهذا خيال ضعيف تخيّله بعض في بعض رسائله ، ووقع نظيره من الشهيد الثاني في المسالك (١) ، حيث وجّه حجّية الشياع الظنّي بكون الظنّ الحاصل منه أقوى من الحاصل من شهادة العدلين.

وجه الضعف : أنّ الأولويّة الظنّية أوهن بمراتب من الشهرة ، فكيف يتمسّك بها في حجّيتها؟! مع أنّ الأولويّة ممنوعة رأسا ؛ للظنّ بل العلم بأنّ المناط والعلّة في حجّية الأصل ليس مجرّد إفادة الظنّ.

وأضعف من ذلك : تسمية هذه الأولويّة في كلام ذلك البعض مفهوم الموافقة ؛ مع أنّه ما كان استفادة حكم الفرع من الدليل اللفظيّ الدالّ على حكم الأصل ، مثل قوله تعالى : ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ(٢).

٢ ـ دلالة مرفوعة زرارة ، ومقبولة ابن حنظلة

الأمر (٣) الثاني : دلالة مرفوعة زرارة ، ومقبولة ابن حنظلة على ذلك :

ففي الاولى : «قال زرارة : قلت : جعلت فداك ، يأتي عنكم الخبران أو (٤) الحديثان المتعارضان ، فبأيّهما نعمل؟ قال : خذ بما اشتهر بين أصحابك ، ودع الشّاذّ النادر ، قلت : يا سيّدي ، إنّهما معا مشهوران مأثوران عنكم؟ قال : خذ بما يقوله أعدلهما ... الخبر» (٥).

__________________

(١) المسالك (الطبعة الحجرية) ٢ : ٣٢٧.

(٢) الإسراء : ٢٣.

(٣) لم ترد في (ت) ، (ر) و (ه) : «الأمر».

(٤) كذا في (ص) والمصدر ، وفي غيرهما : «و».

(٥) مستدرك الوسائل ١٧ : ٣٠٣ ، الحديث ٢.

بناء على أنّ المراد بالموصول مطلق المشهور رواية كان أو فتوى ، أو أنّ إناطة الحكم بالاشتهار تدلّ على اعتبار الشهرة في نفسها وإن لم تكن في الرواية.

وفي المقبولة بعد فرض السائل تساوي الراويين في العدالة ، قال عليه‌السلام :

«ينظر إلى ما كان من روايتهم عنّا في ذلك ـ الذي حكما به ـ المجمع عليه بين أصحابك ، فيؤخذ به ، ويترك الشاذّ الذي ليس بمشهور عند أصحابك ؛ فإنّ المجمع عليه لا ريب فيه ، وإنّما الامور ثلاثة : أمر بيّن رشده فيتّبع ، وأمر بيّن غيّه فيجتنب ، وأمر مشكل يردّ حكمه إلى الله ورسوله ؛ قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : حلال بيّن ، وحرام بيّن ، وشبهات بين ذلك ، فمن ترك الشّبهات نجا من المحرّمات ، ومن أخذ بالشّبهات وقع في المحرّمات وهلك من حيث لا يعلم.

قلت : فإن كان الخبران عنكم مشهورين قد رواهما الثقات عنكم ... إلى آخر الرواية» (١).

بناء على أنّ المراد بالمجمع عليه في الموضعين هو المشهور ؛ بقرينة إطلاق المشهور عليه في قوله : «ويترك الشاذّ الذي ليس بمشهور» فيكون في التعليل بقوله : «فإنّ المجمع عليه ... الخ» دلالة على أنّ المشهور مطلقا ممّا يجب العمل به ، وإن كان مورد التعليل الشهرة في الرواية.

وممّا يؤيّد إرادة الشهرة من الإجماع : أنّ المراد لو كان الإجماع الحقيقيّ لم يكن ريب في بطلان خلافه ، مع أنّ الإمام عليه‌السلام جعل مقابله ممّا فيه الريب.

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ٧٥ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث الأوّل.