درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۳۷: اجماع منقول ۳۰

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه در بحث ثبوتی هستیم و میخواهیم ادعا کنیم لفظ اجماع ظهور دارد در اتفاق کل یا خلی و طبعه یا با ملاحظه قرائن خارجیه بالاخره اون کلمه‌ی اجماع یا مطلقش و یا مضافش ظهور اولیه آن در اتفاق کل است. یعنی اگر صارف قطعی نداشته باشیم ما باید حمل کنیم بر معنای ظاهرش که اجماع یعنی دلالت بر اتفاق کل. شاهدش هم این است که این رو در مقابل شهرت میارن. میگن این مساله مشهوریه بل کادت ان تکون اجماعا پس معلومه اجماع اتفاق کل است که در مقابل شهرت قرار گرفته. پس نتیجتا در بحث ثبوتی این مطلب معین شد که لفظ اجماع دلالت بر اتفاق کل دارد بعد وارد بحث اثباتی شدیم. حالا این دلالت لفظ اجماع بر اتفاق کل به چه دلالتی معتبر است؟ به شیش دلیل که چهارتاشو بیان کردیم دوتاش هم امروز میخونیم. اون چهارتا این بود: یکی اینکه نقل اجماع هم مثل نقل فتاوی تفصیلی است اگر علامه نقل فتاوی تفصیلی بکنند بگویند قال مفید، محقق، ابن ادریس، صدوق اینا اینجوری میگن مگه ازش نمیپذیریم.؟ خب اجماع هم نقل فتوا است اجمالا به هر دلیل نقل فتاوی تفصیلی رو بپدیریم به همون دلیل نقل فتوا اجمالا هم میپذیریم. دلیل دوم: نقل روایات غیر اصطلاحی رو ما از ثقه میپذیریم. اصطلاحی که به جای خودش. چون روایت اصطلاحی این است که یکی بیاد بگه امام اینجور کرد و اینجور گفت. گفتار و رفتار و کردار اون به جای خودش روایت غیر اصطلاحی رو هم ما قبول میکینم اگر زراره آمد و گفت یک نفر آمد از حضرت صادق علیه السلام غنا چیه؟ الات لهو و لعب رو میشه خرید و فروش کرد یا نکرد؟ از این سوال‌ها کرد. این سوالات هم ثقه برای ما نقل کنه ما میپذیریم. خب این نقل اجماع هم کمتر از روایات غیر اصطلاحی نیست اون حجت است این هم حجت است. دلیل سوم اینکه این سائر الروات غیر اون راوی اولی که نقل روایت از خود معصوم میکنه این بقیه توثیق مثلا میکنه. مفید میفرماید کلینی مورد ثقه من است اینجور میگه. چه جور ما این حرف هارو میپذیریم از این سائر الروات خب این اقا هم که نقل اجماع میکنه ما باید بپذیریم. دلیل چارم اگر کسی آمد نقل آرای صاحب الآراء رو برای ما کرد. یکی دوتا مثال اضافه بزنیم: مثلا نحویین صاحبان رای هستن دیگه اگر یک نفر بیاد خبر بده که همه نحویین قبول دارن که (کان) افعال ناقصه اسمش مرفوع است خبرش منصوب است. یا یک نفر بیاد بگه فلاسفه این قاعده رو قبول دارن. الواحد لایصدر الا من الواحد خب این رو میپذیریم از این اقایی که داره نقل حرف صاحبان رای رو میکنه. یا از صاحبان مذهب که این رو صفحه ۱۱ خوندیم که بگه تمام شرایع عقیده دارن که عالم حدوث زمانی دارد. چون حدوث اقسامی دارد. بیان کند که در همه شرایع عقیدهه دارن عالم خادث زمانیه. همانگونه که از این شخص میپذیریم نقل اجماع هم بپذیر. یا مثلا بگوید عرب‌ها این عقیده رو دارن. عجم‌ها این عقیده رو دارن. خلاصه اقای تستری حرفشون این است که انفکاکی نیست بین این مقیس و مقیس علیه. این چهارتا مقیس علیه است ما نحن فیه مقیس است. یعنی گفتیم حجیت اون جهارتا مسلم است این هم قیاس کردیم بر اون‌ها. اقای تستری میگه فرقی نیست بین مقیس و مقیس علیه. ایشون یک ادعایی کردن که تمام فرق اعم از ملل و نحل ولو آدم‌های بی‌دین همون‌ها هم خبر ثقه رو برا ارزش قائل هستن یعنی یک ثقه بیاد حرفی بزنه و مطمئن باشه که دروغ نمیگه فلان مذهب رایشون اینه فلاسفه رایشون اینه هرکس از هر فرقه‌ای باشه حرف این اقای ثقه رو قبول میکنه. حالا که حرف ثقه در این چهار مورد مقیس علیه مورد پذیرش است پس ما نحن فیه که نقل اجماع باشه ملحق میکنیم به اون‌ها و قبول میکنیم.

۲

بیان چهار دلیل بر حجیت نقل اجماع و اشکال و جواب‌های آن

وقد جرت طريقة السلف اشاره به سیره است یعنی سیره سلف و خلف والخلف من جميع الفرق على قبول أخبار الآحاد في كلّ ذلك همین چهار مورد حالا با دوسه تا کلمه این چهار مورد را دوباره اشاره میکنند ممّا من بیانیه که بیان کل ذلک باشد كان النقل فيه على وجه الإجمال أو التفصيل یکی از اون‌ها بود دیگه یعنی همانگونه که نقل اقوال تفصیلی پدیرفته میشد نقل اقوال اجمالی هم پدیرفته میشد، وما تعلّق بالشرعيّات اون کلماتی که سائلین از ائمه سوال میکردن یا دیروز مثال لغوی رو زدیم قرآن میگه امسحوا الی الکعبین خب کعب کجاست؟ لغوی میاد معنی میکنه یا میگه کعب اون برامدگی پاست یا میگه مفصل ساق است این‌ها همه مربوط به شرعیات است أو غيرها شرعیات مثلا یک اقایی نقل میکرد که عرب‌ها عادتشون این است در اینجا عجم‌ها عادتشون ای ناست که این غیر شرعیات است تمام این هارو دیروز خوندیم که چطور قول ثقه رو قبول میکنیم نقل اجماع رو هم قبول میکنیم ایشون میفرمایند سیره سلف در این است با این حتی میخواهد مبالغه کند که اینقدر این خبر ثقه مورد اطمینان مردم است که حتی گاهی مثلا یک نفر به شما میرسه و میگه زید مرد شما به دیگری که میخواهی خبر بدی نمیگی فلانی گفت فقط میگی زید مرد. یعنی اینقدر براتون حجیت خبر اون مسلم است که شما که میخوایی برای دیگری نقل کنی نمیگی فلانی گفت زید مرد خودتون میگین کأن خودتون بالاسرش بودین این دلیل بر این است که خبر ثقه خیلی حجت است. ، حتّى أنّهم این سیره سلف كثيرا ما ينقلون شيئا ممّا ذكر معتمدين على نقل غيرهم یعنی کثیرا ما یک چیزی را میشنوند من دون تصريح بالنقل عنه تصریح نمیکنن به نقل کردن از غیر والاستناد إليه؛ لحصول الوثوق به تمام این ضمیر‌ها به غیر بر میگردد وإن لم يصل إلى مرتبة العلم ولو به مرحله علم نرسیده ولی چون ثقه است و داعی کذب هم نداره برای ادم اطمینان آور است، فيلزم نتیجه قبول خبر الواحد نقل اجماع فيما نحن فيه أيضا؛ لاشتراك الجميع في كونها عبارت کشف القناع کونه است مرحوم شیخ عبارت را تغییر داده است ولی قابل توجیه است بگیم کونه باشد ضمیر برمیگردد به لفط جمیع کونها باشد بر میگردد به معنای جمیع به معنی جماعة قابل توجیه است ولی چرا آدم عبارت رو تغییر بده. نقل قول غير معلوم غیر یقینی من غير معصوم و اشتراک جمیع فی رو بر سر این هم بیاورید حصول الوثوق بالناقل، كما هو المفروض. فرض ما هم همین است که ناقل اجماع یک فرد ثقه‌ای باشد. اگر اینگونه بود در حجیت مثل اون جهارتا است.

 حالا کسی آمده در اون مقیس علیها میخواهد خدشه کند ما گفتیم اون‌ها حجیتش مسلم است این هم مثل اون هاسست یک نفر میگه ما تو همین هم حرف داریم. سه تا مانع درست کردن یعنی یک نفر سه تا مانع درست کرده که ماقبول نداریم اونجا ارو چه برسه به اینکه شمابخواهید این هم به اونا ملحق کنین. اشکال اول: گفته این‌ها اصول هستن. اون چهارتا مورد اصول است که ادم بیاد بگه غیر امام اینجور فرمودن و قولش حجت است یا قول فلاسفه اینجور است این‌ها همه اصول است و خبر واحد در اصول حجت نیست پس اصلا ما قبول نداریم حجیت خبر واحد رو در نقل آراء صاحبان مذاهب بعد شما دارین اینجا رو به اونجا قیاس میکنین؟ البته اشکال‌ها در کتاب نیست و جواب هارو مرحوم تستری نقل کرده. جواب: اولا این‌ها امور جزییه هستن اصول نیستن که نشود با خبر واحد ثابت کرد و ثانیا اونی که شما به گوشت خورده خبر واحد به درد اصول نمیخوره اون اصول عقائد است نه اصول فقه. ما دوجور اصول داریم یک اصول عقائد داریم مثل سهو النبی که پیغمبر صلی الله علیه و اله مثل ما اشتباه میکنن؟ مرحوم صدوق و استادش میگن آره یک دانه روایت ما داریم که پیغمبر صلی الله علیه و اله سر نماز سهو کردن عین ما که سهو میکنیم و شک میکنیم این باطله که انسان در اصول عقائد بیاد به خبر واحد تمسک کنه. همین دو بزگوار این قول را دارن و سومی ندارد اگر شما نیدین که نمیشود به خبر واحد در اصول اخذ کرد مراد اصول عقائد است و ما داریم اصول فقه میخونیم.

یکی یکی بخونیم که قاطی نشه ببنید این لیس قلت است. ان قلت را در تقدیر بگیرید. ما امروز چی گفتیم گفتیم اون چهار مورد چون حجت است این هم حجت است یک اقایی میخواهد اون چهار مورد را خدشه کند. وليس شيء من ذلك یعنی اون چهارتا مقیس علیه من الاصول حتّى يتوهّم عدم الاكتفاء نمیشود فيه بخبر الواحد، این اولا مع یعنی ثانیا أنّ هذا الوهم فاسد من أصله این توهم از اصل فاسد است، كما قرّر في محلّه. و اون خبر واحدی که نمیشود به آن عمل کرد در اصول عقائد است و بحث ما در اصول فقه است.

 ولا این رد اشکال دوم. مانعی دیگر تراشیدن گفتن این چهار موردی که شما بیان کردین امور متجدده است این‌ها امور مستحدثه است از امور قدیمه شما باید شاهد بیارین شما باید بک چیزی بیاری که زمان ائمه علیهم السلام بوده که در زمان ائمه علیهم السلام مردم به خبر واحد تمسک میکردن از اونا باید شاهد بیارین خب کی زمان ائمه علیهم السلام نقل اجماع میکردن اینا مال زمان بعد از ائمه علیهم السلام است. قلت ولا یعنی لیس من الامور اربعه من الامور المتجدّدة التي مستحدثه نیست که شما بگی لم يعهد الاعتماد فيها على خبر الواحد في زمان النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والأئمّة عليهم‌السلام والصحابة. پس بنا بر این از امور مستحدثه نیست بسیاری از اینها در زمان ائمه علیهم السلام هم بوده به خصوص در زمان امام صادق علیه السلام به این طرف که کتاب لغت چاپ شده بود خوب کتاب لغت یک کتابی است که مفید ظن است یعنی مردم به کتاب لغت عمل میکردن و امام هم میدانست و چیزی نمیفرمود از اون شاهد باید بیاورین اما نقل فتاوی اجمالی و تفصیلی اینا به زمان ائمه علیهم السلام مربوط نیست که شما میگی چون در اون‌ها حجت است ما نحن فیه هم میخوایین قیاس به اونجا کنین. پس خلاصه این لام جواب از اشکال دوم که اقا میگفت اینا از امور مستحدثه است در مرئی و منظر ائمه علیهم السلام نبوده خبر واحد در اون‌ها حجت نیست میگیم نه از اون‌ها نیست.

اشکال سوم این است و اقایی گفته این‌ها از امور نادره است که شما گفتین معرفت این‌ها مال بعض دون بعض است مثلا به چه درد مردم میخوره نقل اقوال اجمالی یا اینکه مثلا بگیم فلان راوی ثقه است معرفت اون امور اختصاصی است چون بعضی‌ها در اونجا خبر واحد را ملحق میکنن ما هم بیاییم ملحق بکنیم. ایشان میگه امور نادره هم نیست ولا لیس ممّا يندر اختصاص معرفته ببعض دون بعض این امور اربعه نادر است فهم اینا مال بعضی است دون بعضی شما چرا این موارد را شاهد آوردین این موارد همگانی نیست ایشون میگه نه از موارد نادره نیست یعنی اختصاص ندارد معرفتش به بعضی دون بعضی، لیس ممّا يندر اختصاص معرفته ببعض دون بعض این اولا حالا سلمنا مکه نارده بودن مانع از قبول است؟ ما خیلی چیز‌ها داریم فهمش عمومی نیست مال یک عده خاصی است ولی معذلک اگر یک ثقه‌ای یک اصحاب فنی بیاد یه حرفی بزنه قبول میکنن مثال بزنیم در این زمان ما خیلی از خبر‌ها رو این کفار و فسقه و فجره میان میدن الان خبر میدن بعض کواکب و سیارات بیش از این چیزی است که قدیم میگفتن یا مثلا حرکت خورشید در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر است خب این‌ها رو اروپایی‌ها گفتن دیگه خب این‌ها اهل فن هستن ولو مساله هیئت مال همه نیست به چه درد مردم میخوره حالا خورشید در یک ثانیه سیصد هزار کیلومتر مسافت داشته باشه یا کمتر داشته باشه ولو معرفتش اختصاصیه مال همه نیست اما این حرف چون تو تمام محافل علمی است مورد قبول شده. یا مثلا این کره زمین هرچقدر هست با این طول و عرض صد هزار برابر دیگه هم بهش اضافه کنی تو شکم خورشید جا میگیره. خب این حرف‌ها بدرد ما نمیخوره این حرف‌ها فنیه فهمش اختصاص داره به بعضی و عمومی نیست همین هارو میبینیم یک ثقه و اهل فن در محتفل علمی میگه همه قبول میکنن. خلاصه: اولا این از امور نادره نیست که شما میگی مال بعضی است مع أنّ هذا بر فرض هم نادره باشد لا يمنع من التعويل اعتماد على نقل العارف به اون امر نادر؛ لما ذكر. همون سیره عقلائیه که گفتیم طریقه سلف است.

خب تا اینجا چهار دلیل اقامه کردیم نقل اجماع حجت است اون چهار تا رو بیان کردیم و اگر موانعی هم داشت اون موانع را برطرف کردیم مقتضی موجود و مانع هم مفقود اون چهار مورد حجت ما نحن فیه هم مثل اونجاست این هم حجت است.

۳

دلیل پنجم و ششم بر حجیت نقل اجماع

 برویم سراغ دلیل پنجم. ادله‌ای که ما داریم خبر ثقه حجت است چه از معصوم چه از غیر معصوم. ان شاء الله بعدا میخونیم ادله داریم از ایات و روایات که خبر ثقه حجت است. ويدلّ عليه اعتبار نقل اجماع مع ذلك این سیره: ما دلّ على حجّيّة خبر الثقة العدل بقول مطلق. ما ادله‌ای داریم که ثقه عدل خبری رو بیان کند چه از معصوم چه غیر معصوم ما ازش میپذیریم و اجماع هم که از غیر معصوم است و یکی از صغریات و مصادیق نقل از غیر معصوم است و این هم حجت است.

وما دلیل شیشم وما این ما اشاره به مقدمات انسداد است.

[مقدمات انسداد]

ما یک مقدماتی داریم به نام انسداد که با این مقدمات هر ظنی حجت میشود. اخه اصل اولی این است که عمل به ظن حرام است و ظن حجت نیست ولی یک مقدماتی هست که اسمش رو میذارن مقدمات انسداد که با اون هر ظنی برای شما حجت میشود و اون اینه: ببینید اقا ما الان گاهی بعضی اوقات احتیاج پیدا میکنیم به یک معنای لغوی اصلا نمیدونیم معناش چیه خب باید چکار کنیم؟ لغوی این کلمه رو برامون معنی میکنه ما هم طبق نظر اون حکم میکنیم یا مثلا همین نمازی که هر روز ما میخوانیم خب میخواهیم مسح بکشیم اقای لغوی کعب کجاست؟ تو روایات که نداره کجاست. لغوی میگه کعب اون برامدگی روی پاست. خب ما چاره‌ای نداریم از طرفی نیاز داریم تا عمل کنیم مهصومین که نیستن و دسترسی به معنی کعب نداریم خب قهرا به قول لغوی مراجعه میکنیم. یا مثلا در روایات دستور داریم خبر شاذ رو رها کنیم و خبر مشهور را بگیریم می‌خوانیم روایاتش رو خذ بمااشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر خبر مشهور را عمل کن چرا؟ فان المجمع علیه لاریب فیه برای اینکه خبر مشهور لاریب فیه است. اینم عرض کنم که در اصطلاح ماها شهرت با اجماع فرق میکنه. اجماع اتفاق کل است و شهرت اتفاق مشهورین است ولی تو روایات یکی است. تو همین روایتی که خوندم میگه خذ بما اشتهر بین اصحابک فان المجمع علیه لاریب فیه و مراد از مجمع علیه شهرت است. خب ما دستور اینجوری داریم شاذ رو رها کن خب بین این همه روایات ما ازکجا بفهمیم شاذ کدام است. خب میریم سراغ رجالیین که میگن این خبر شاذ است این راوی عادل نیست اون یکی فاسق است و این کلام علم صد در صد نمی‌اورد اما همین قدر ما مجبوریم.

و همچنین دلیل ششم مقدمات انسدادی است که اقتضا میکنه آن مقدمات اقتضى كفاية الظنّ فيما لا غنى عن معرفته چیزایی که ما بی‌نیاز نیستیم از معرفتش ولا طريق إليه آن چیز غيره ظن از طرفی راه علمی به جر ظن غالبا نداریم حالا که ظن حجت شد این ناقل اجماع هم برای شما ظن آور است پس حجت است؛ إذ من المعلوم شدّة الحاجة خیلی ما احتیاج داریم إلى معرفة أقوال علماء الفريقين چون باید از کلمات و فتاوی عامه دوری کنیم و آراء سائر أرباب العلوم لمقاصد شتّى مقاصد زیادی داریم که لا محيص عنها چاره‌ای نداریم از معرفت اونها حالا مثال میزنه، كمعرفة المجمع عليه والمشهور والشاذّ من الأخبار والأقوال این رو از علمای رجالی میگیریم در حالی که مفید علم نیست اما مقدماتی داریم که ظن رو برای ما حجت میکنه، والموافق للعامّة ما در روایات داریم دَع ما وافق العامه قول سنی هارو بذارید کنار حتی در روایات داره اگر جایی دستتون نمیرسید به آراء ما ببینید قول سنی‌ها چیه هرچی بود خلافش رو انجام بدین. خب ما از کجا بفهمیم این روایت الان موافق عامه است که بذاریم کنار یا مخالف عامه است که بهش عمل کنیم این‌ها همه با قول علمای رجال درست میشه و اونا هم قولشون مفید علم نیست. یا ثقه. اوثق اورع افقه اینا روایاتش رو بعدا میخونیم که در روایت داریم اگر دوتا راوی روایت برای شما نقل کردن خذ باعدلهما خذ باوثقهما خب هردو عادل هستن حضرت میگه عادل‌تر رو بگیر خب از کجا بفهمم کدام عادل تره؟ راه رسمیش کتب رجالیین است. اگر در تعارض نبود قول عادل رو میگیریم ولی الان که تعارض است باید قول اعدل رو بگیریم. خلاصه تمام این مرجحات سندی از قول رجالیین مشخص میشه و حجت است. أو أكثرهم والمخالف لهم، والثقة والأوثق والأورع والأفقه، وكمعرفة اللغات مثل کعب یا مثل صعید در آیه فتیمموا صعیدا طیبا و صعید بعد مراجعه به لغت شامل مطلق وجه الارض میشه. و مجبوریم به قول لغوی مراجعه کنیم وكمعرفة اللغات وشواهدها المنثورة ما در روایات داریم المومن مکفر یعنی مومن متواضع است یا در روایت دیگر داره من عبد الله فقد کفر خب وقتی به لغت مراجعه کنی میبینی عبِدَ و این غیر عَبَدَ است و اولی به معنی انکار است و دومی به معنی عبادت کردن است. و این هارو لغوی به ما میگوید و ما در فهم لغات خیلی نیاز داریم به قول لغوی والمنظومة مثل یا لیت الشباب لنا یعود، فأخبره بما فعل المشيب ای کاش جوانی می‌آمد و من بهش میگفتم که پیری چه بلاهایی سر ما واورده و در اینجا برای معنی لیت باید به لغوی مراجعه کرد که به معنی تمنی است در اینجا. قواعد العربيّة این هارو اواخر صحه ۴۶ گفتن در مباحث قول لغوی قبل از شروع مبحث اجماع اینایی که گفتیم مربوط به ماده لفظ بود که عبد معناش چیه کفر معناش چیه و گاهی اوقات معنی هیئت را نمیفهمیم مثل ان جاء زید فاکرمه معناش چیه؟ یعنی اگر نیامد اکرام نکن لذا میگن جمله شرطیه معناش چیه؟ انتفاء عند انتفاء یعنی انتفاء اکرام عند انتفاء مجی ء مثل حدیثی که بیان کردن لی الواجد یحل عقوبته و عرضه. کسی آمد خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله سوال کرد من از کسی طلبکارم و اون شخص داره و نمیخواهد بدهد حضرت فرمودن لی یعنی مسامحه واجد یعنی پولدار میتونی زندانش بندازی آبروش رو ببری نه مثل بیچاره‌هایی که ورشکسته شدن. این رو وقتی ابو عبیده شنید از پیامبر صلی الله علیه و اله که لی الواجد یحل پهلوی خودش چی استفاده کرد؟ که اگر واجد نباشه نمیشه عقوبتش کرد. ببینید این هیئت است و دیگه لفظ تو کار نیست. این مثالی که زدم برای قواعد است قواعد العربيّة التي عليها يبتني استنباط المطالب الشرعيّة مبتنی بر اون هاست الان دیدیم در اینجا، وفهم معاني یعنی قواعدی که مبتنی است بر اون‌ها فهم معانی الأقارير کتاب اقرار شهید را اگر نظرتون است یک مثالش رو میزنم. اگر کسی اینجوری اقرار کرد له علی مئة فلانی صد تومن از من طلبداره الا تسعین قاضی از این ده تومن میگیره اما اگه گفت الا تسعون صد تومن ازش میگیرن چرا؟ چون مستثنی نیست اگر مستثنی بود باید منصوب باشه. که حکم شرعیش را بدانید و اینهایی که این راههایی که ما به وسیله او این احکام شرعیه را می‌دانیم همه ظنی است یا وصایا یک کسی در زمان حضرت صادق علیه السلام وصیت کرد اگر من مردم یک جزئی از مالم بدهید به فلانی ظاهراً درس نیست بعد از اینجا این دو خط هم بخوانیم که دیگر سر کار بله ده دقیقه یا پنج شش دقیقه دیگر تمام می‌شود ببینید آقا یک نفر وصیت کرد یک جزئی از مالم بده به او آمدند به حضرت گفتند آقا چه بکنیم این می‌گوید یک جزء مالم ما چه قدر از این مال بدهیم حضرت فرمودند یک عشر یک دهم از مالش را به آن طرف گفتند به چه دلیل گفت به دلیل آن آیه‌ای که خذ اربعةً من الطیر به حضرت ابراهیم گفتند چهار تا طیر را بگیر بکوب فاجعل علی کل جبل منهن جزءآ روی هر کوهی یک جزء بگذار کوهها ده تا بوده کوههای آن روز ده تا بوده پس روی هر کوهی یک جزء بگذار جزء یعنی عشر خوب اینها را از کجا باید بفهمیم ما اینها را از این نقلیات ما باید به دست بیاوریم که حضرت این جور گفتند و جزء را تطبیق با عشر کردند یا سایر عقود و ایقاعات معروفه نمی‌دانم چرااین قدر ایشان دست بردند در این عبارات مشتبهه ندارد در عبارت تستری المعروفه یعنی عقود و ایقاعات معروفه دیدید که این آقایون یک عقد می‌خواهند بخوانند چند جور می‌خوانند یک جور متعدی به نفس زَوَّجتُ مُوَکِلَتی مَوَکِلَکَ زَوَّجتُ متعدی است دیگر حرف جر ندارد بعدش نه با حرف جر حالا حرف جرش کدام چند جور است زَوَّجتُ مُوَکِلَتی مِن مُوَّکِلی زَوَّجتُ مُوَکِّلَتی بِمُوَّکِلی زَوَّجتُ مُوَکِّلَتی إلی مُوَّکِّلی ببینید یک جمله این عقد آیا باید متعدی به نفس بخوانیم زَوَّجتَ را یا با حرف جبر حرف جبرش چی باشد «با» باشد «إلی» باشد «مِن» باشد این که این آقایون متعدد هی می‌خوانند برای همین است بعضی از روایات با «إلی» متعدی کرده بعضی از روایات با «مِن» بعضی از روایات با «با» بعضی از روایات اصلاً متعدی به نفس است زَوَّجتُکَ یک زنی آمد خدمت پیغمبر گفت زَوِّجنی من را ازدواج بده به یکی از این آقایون در این زمانه اگر بیاید مشتری خیلی است پیغمبر هم رو کردند گفتند کی حاضر است یک نفر گفت آقا من حاضرم اما پول ندارم هیچی ندارم حضرت فرمودند قران بلدی گفت بله گفت قران یاد این بده همان مهریه باشد علی کل حال می‌خواهیم بگوییم زَوِّجنی دیگر حرف جر هم ندارد متعدی به نفس است ما این عقود و این ایقاعات این‌ها معروف هم است خیلی اما آیا متعدی به نفس است یا متعدی به حرف جر است حرف جرش هم باز «مِن» است «إلی» اینها را ما از کجا باید بفهمیم اینها را از راههای ظنی ما به دست نه مقدمات انسداد است وا، ما محتاجیم که این معانی را بفهمیم از آن ور هم راه علمی نداریم جز راه ظنی پس حالا که ظن در این موارد حجت است در این نقل اجماع هم که مفید ظن است حجت است و غیر ذلک ممّا لا یخفی علی المتأمّل شما اگر تأمل بکنی خیلی مطالب اینجوری ما داریم که محتاجیم و لا طریق إلی ما اشتبه من جمیع ذلک ما به این مشتبهات همه اینها محتاجیم غالباً راهی هم نداریم سوی النقل فقط ما از راه نقل از راه این که پیغمبر یک جا زَوِّجنی گفتند یعنی بدون حرف جر یا یک جا با «إلی» فرمودند فرمودند زَوَّجتُ عَلیاً إلی فاطِمَه می‌گوید با«إلی» پیغمبر متعدی کردند زَوَّجتُ عَلیاً إلی فاطِمِه بعضی از جاها با «با» خلاصه دراینجاهایی که ما معرفت احتیاج داریم که معرفت پیدا کنیم به مطلب و راهی هم غیر از نقل نداریم الغیر الموجب للعلم و این راه نقلی هم که موجب علم نیست دیگر اینها را خودتان نتیجه بگیرید‌ها، حالا که ما در اینجاها محتاجیم و این احتیاجمان اقتضاء می‌کند به ظن عمل بکنیم در ما نحن فیه هم که نقل اجماع برای ما می‌کند و ما همین قدر که ظن پیدا کنیم که علامه علماء را دیده و این ادعای اجماع را می‌کند کفایت می‌کند و الرجوع عطف به آن نقل است سوی النقل و سوی الرجوع ما راهی نداریم جز مراجعه به نقل راهی نداریم جز رجوع به کتبی که مصحح است ظاهراً و سائر الإمارات الظنّیة یا گاهی به امارات ظنیه ما مراجعه می‌کنیم این آقا می‌گوید من از این آقا یک میلیون طلبکارم خوب شاهد است دو شاهد عادل اماره ظنیه دو شاهد عادل که اقامه می‌شود پهلو حاکم شرع از این آقا یک میلیون می‌گیرند می‌دهند به آن خوب اینها را ما از کجا علم هم نداریم که واقعاً ممکن است این دو شاهد دروغ بگوینداحتمالش هست یک صدم ما احتمال می‌دهیم که این دوتا با هم تبانی کردند دوست اونند آمدند به نفع ولی مع ذلک حاکم شرع این کار را می‌کند می‌بیند دو شاهد عادلند حالا احتمال دارد یک صدم این‌ها تبانی کرده باشند دوست این باشند بخواهند به نفع این حکم کنند مع ذلک اعتناء نمی‌کنند ایشان فلیزم نتیجه فلیزم جواز العمل بها و التعویل علیها در تمام اینجاهایی که از آن وقت تا حالا من دارم می‌شمارم در تمام اینجاها ما باید عمل بکنیم به قول لغوی به قول رجال به قول این روایات خبر واحد عمل بکنیم و حال آن که هیچ کدامش هم مفید علم نیست نتیجه فیکون خبر الواحد الثقة حجّةً معتمداً علیها فیما نحن فیه اینها را همه را خواندم برای این یک کلمه حالا که ما محتاجیم در این امورات به ظن هم یعنی امورات باید عمل بکنیم ناچاریم به اینها عمل بکنیم از آن ور هم راه علمی نداریم چطور در این امورات مذکوره به ظن اکتفاء می‌کنیم در ما نحن فیه هم خبر واحد ثقه یعنی نقل اجماع علامه یک علامه عادل ثقه هم اگر برای ما نقل اجماع کرد ما این هم بایذ بپذیریم و لا سیما إذا کان الناقل من الأفاضل الأعلام و الأجلّاء الکرام مثل آقای علامه کما هو الغالب بل هو سر مطلب است.

اولي الآراء والمذاهب وذوي الفتوى أو جماعة منهم ، وغير ذلك.

وقد جرت طريقة السلف والخلف من جميع الفرق على قبول أخبار الآحاد في كلّ ذلك ممّا كان النقل فيه على وجه الإجمال أو التفصيل ، وما تعلّق بالشرعيّات أو غيرها ، حتّى أنّهم كثيرا ما ينقلون شيئا ممّا ذكر معتمدين على نقل غيرهم من دون تصريح بالنقل عنه والاستناد إليه ؛ لحصول الوثوق به وإن لم يصل إلى مرتبة العلم ، فيلزم قبول خبر الواحد فيما نحن فيه أيضا ؛ لاشتراك الجميع في كونها نقل قول غير معلوم من غير معصوم وحصول الوثوق بالناقل ، كما هو المفروض.

وليس شيء من ذلك من الاصول حتّى يتوهّم عدم الاكتفاء فيه بخبر الواحد ، مع أنّ هذا الوهم فاسد من أصله ، كما قرّر في محلّه.

ولا من الامور المتجدّدة التي لم يعهد الاعتماد فيها على خبر الواحد في زمان النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والأئمّة عليهم‌السلام والصحابة. ولا ممّا يندر اختصاص معرفته ببعض دون بعض ، مع أنّ هذا لا يمنع من التعويل على نقل العارف به ؛ لما ذكر.

ويدلّ عليه مع ذلك : ما دلّ على حجّيّة خبر الثقة العدل بقول مطلق. وما اقتضى كفاية الظنّ فيما لا غنى عن معرفته ولا طريق إليه غيره غالبا ؛ إذ من المعلوم شدّة الحاجة إلى معرفة أقوال علماء الفريقين وآراء سائر أرباب العلوم لمقاصد شتّى لا محيص عنها ، كمعرفة المجمع عليه والمشهور والشاذّ من الأخبار والأقوال ، والموافق للعامّة أو أكثرهم والمخالف لهم ، والثقة والأوثق والأورع والأفقه ، وكمعرفة اللغات وشواهدها المنثورة والمنظومة ، وقواعد العربيّة التي عليها يبتني استنباط

المطالب الشرعيّة ، وفهم معاني الأقارير والوصايا وسائر العقود والايقاعات المشتبهة ، وغير ذلك ممّا لا يخفى على المتأمّل.

ولا طريق إلى ما اشتبه من جميع ذلك ـ غالبا ـ سوى النقل الغير الموجب للعلم ، والرجوع إلى الكتب المصحّحة ظاهرا ، وسائر الأمارات الظنّية ، فيلزم جواز العمل بها والتعويل عليها فيما ذكر.

فيكون خبر الواحد الثقة حجّة معتمدا عليها فيما نحن فيه ، ولا سيّما إذا كان الناقل من الأفاضل الأعلام والأجلاّء الكرام كما هو الغالب ، بل هو أولى بالقبول والاعتماد من أخبار الآحاد في نفس الأحكام ؛ ولذا بني على المسامحة فيه من وجوه شتّى بما لم يتسامح فيها ، كما لا يخفى.

الثالثة : حصول استكشاف الحجّة المعتبرة من ذلك السبب.

ووجهه : أنّ السبب المنقول بعد حجّيّته ، كالمحصّل في ما يستكشف منه والاعتماد عليه وقبوله وإن كان من الأدلّة الظنّية باعتبار ظنّية أصله ؛ ولذا كانت النتيجة في الشكل الأوّل تابعة ـ في الضروريّة والنظريّة والعلميّة والظنيّة وغيرها ـ لأخسّ مقدمتيه مع بداهة إنتاجه.

فينبغي حينئذ : أن يراعى حال الناقل حين نقله من جهة ضبطه ، وتورّعه في النقل ، وبضاعته في العلم ، ومبلغ نظره ووقوفه على الكتب والأقوال ، واستقصائه لما تشتّت منها ، ووصوله إلى وقائعها ؛ فإنّ أحوال العلماء مختلف فيها اختلافا فاحشا. وكذلك حال الكتب المنقول فيها الإجماع ، فربّ كتاب لغير متتبّع موضوع على مزيد التتبّع والتدقيق ، وربّ كتاب لمتتبّع موضوع على المسامحة وقلّة التحقيق.

ومثله الحال في آحاد المسائل ؛ فإنّها تختلف أيضا في ذلك.