درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۳۸: اجماع منقول ۳۱

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه ایشون چهار مورد رو به عنوان مقیس علیه ذکر کردن که در اون جهار مورد ما از ثقه مطلب رو می‌پذیرفتیم. بعد نتیجه گرفتن ما نحن فیه هم مثل همون هاست. نقل اجماع هم لیس الا یکی از اون‌ها. همانطوری که اون چهارتا اگر یک نقل از ثقه‌ی لغوی یک چیزی را تفسیر میکرد قبول میکردیم یا اگر یکی نقل فتاوی تفصیلی میکرد قبول میکردیم یا اگر یک روایت غیر اصطلاحی نقل میکرد قبول میکردیم اینم نقل خبر است و مثل همون هاست قبول کنین.

بعد یک نفر آمده در اون چهارتا میخواهد خدشه کند. میگه ما همون چهارتا هم قبلو نداریم که در اونجا خبر ثقه رو باید بپذیریم. خبر واحد ثقه رو در اون چهار مورد هم قبول نداریم چه برسه که شما ما نحن فیه رو با اون قیاس کنی. سه تا مانع درست کرده مستشکل:

مانع اول: امده گفته اون‌ها یک اصول کلیه است و اصول رو خبر واحد نمیتونه ثابت کنه پس بنابر این اون چهار مورد چون اصول است بنابر این خبر ثقه در اصول بدرد نمیخوره پس این قیاس شما هم باطل است.

جواب: اولا اونا امور جزییه هستن و از اصول نیستن. لغوی میگه معنای کلمه این است یا نقل فتاوی تفصیلی از اصول کلیه نیست و از امور جزییه است. و ثانیا: از اصول هم که باشه اون چیزی که شما شنیدی اصول به خبر واحد نمیشه عمل کرد اصول اعتقادیه است مثل سهو النبی صلی الله علیه و اله به خاطر یه دونه خبر بیاییم بگیم که پیغمبر صلی الله علیه و اله مثل بقیه مردم قابل سهو است. پس بنابر این اصل اشکالتون وارد نیست مانع اول که برطرف شد.

مانع دوم: گفته این‌ها یک مسائل مستحدثه ایست اینها که معهود نبوده در زمان ائمه علیهم السلام که بگیم در زمان اون‌ها خبر ثقه رو قبول میکردن یا اینها رو قبول نمیکردن و این‌ها یک امر مستحدثی است و باید از یک چیز‌هایی شاهد بیارین که در زمان ائمه علیهم السلام بوده و به خبر ثقه عمل میکردن و ائمه علیهم السلام هم رد نمیکردن.

جواب: از امور معهوده نیست و در زمان ائمه علیهم السلام نقل فتوا نبوده و در بقیه موارد از امور معهوده بوده در زمان ائمه علیهم السلام به کتب لغت مراجعه میکردن چون لغت از زمان حضرت صادق علیه السلام بوده است و در دسترس مردم بوده. یا اگر در زمان ائمه علیهم السلام یک نفر می‌آمد میگفت یهود مذهبش اینه و یا اینکه فلاسفه عقیده شون اینه. اگز ثقه بود دز همون زمان ائمه علیهم السلام هم این مطلب رو ازشون قبول میکردن.

مانع سوم: این امور اربعه فاده‌اش اختصاصی است برای اوحدی از مردم است و برای بعضی‌ها فایده داره.

جواب: اولا اینا اینجوری نیست که برای اوحدی از مردم باشه. اونا هم فائده‌اش عمومی است. خب نقل فتاوی تفصیلی اگر کسی بکند فایده‌اش عمومی است. خاصیت فلان مذهب اینگونه است. این‌ها نفعش عمومی است. ثانیا: اگر یک چیزی فایده‌اش محدود است برای یک جمعیتی دلیل نمیشه که از عارف به اون فن بیاد اون مطلب رو بگه ما قبول نکنیم. که مثال زدم به علم هیئت خب این علم یک علم عمومی نیست و یک علم فن خاصی است و نفع عمومی ندارد اگر کسی عارف به این مساله است و در نجوم و اینها وارد است بیاد خبر بده از حجم خورشید یا حرکت آن قبول میکنن.

خب مقتضی موجود موانع هم مفقود کردیم و مطلب ما ثابت شد و با چهار دلیل در بحث اثباتی ثابت کردیم که نقل اجماع اگر کسی برای ما کرد حجت است.

دلیل پنجم: این دلیل اشاره به ایات و روایاتی است که بعد‌ها میخونیم. ما ایات و روایات زیاد داریم که خبر ثقه حجت است مطلقا. میخواهد این ثقه خبر از امور عادی بدهد میخواهد خبر از روایت اصطلاحی بدهد. خب یکی از مصادیق اون ایات همین جا است که مثلا علامه ثقه برای ما نقل اجماع کردن در مساله‌ای طبق ایات و روایات باید بپذیریم.

دلیل ششم: مقدمات انسداد. مقدماتی داریم که اون مقدمات برای ما هر ظنی رو حجت میکنه. اون مقدمات این است که ما موظیم طبق روایات اخبار شاذه رو بذاریم کنار و به اخبار مشهور عمل کنیم. موافق عامه رو بذاریم کنار به مخالف عامه عمل کنیم. اینا وظیفه هر مجتهدی است خب ما از کجا بفهمیم که این شاذ است اون مشهور است. این مخالف است اون موافق است. جز اینکه رجالیین میگن و خبر میدن این خبر موافق عامه است بذارین کنار و این خبر شاذ است بذارین کنار و اون مشهور است عمل کنین. خب قول رجالی که علم آور نیست از اون طرف ما چاره‌ای نداریم بایذ به این وظیفه عمل بکنیم و از طرفی راه علمی نداریم که یقین صد در صد پیدا کنیم خلاصه سراغ ظن میریم. مقدمه اول در مقدمات انسداد: بر ما لازم است که احتراز کنیم از خبر‌های موافق عامه و از خبر‌های شاذ. مقدمه دوم: راه علم و علمی مسدود است بر ما و علم صد در صد نمیتوانیم پیدا کنیم. و مقدمه سوم: احتیاط مستلزم عسر و حرج است. اگر هم به شک و وهم بخواییم عمل کنیم درست نیست پس ثبت که باید به ظن عمل کنیم. ااز هر راهیی شما ظن پیدا کردی فلان خبر مشهور است فلان خبر شاذ است به این عمل کن اون رو بذار کنار. یا مثلا در باب خبرین متعارضین ما موظفیم به اعدل و افقه و اوثق و اورع عمل کنیم. خب این رو بایذ از رجالی پرسید. یا مثلا کعب کجاست یا مراد از صعید در تیمم چیست؟ چاره‌ای نیست جز روجوع به قول لغوی. یا مثلا تفسیر کنیم نهج البلاغه رو بدون مراجعه به لغت امکان نداره.

اینا مربوط به موادش بود در هیئات هم همینطور. مثلا میگن وصف مفهوم داره لذا ابی عبیدة تا پیغمبر صلی الله علیه و اله بهش فرمود لی الواجد یحل عقوبته بلا فاصله فهمید که اگر واجد نباشه پوال نداشته باشه نمیشه آبرو ریزی کرد. خب این‌ها رو باید از استعمال عربیت بفهمیم. اینا هیچکدام مفید علم نیست و مفید ظن است و ما هم چاره‌ای نداریم به این ظنون عمل کنیم ما نحن فیه هم همینطور است و ما خبر نداریم از آرای علما اون علمای هزار سال پیش و عدم اطلاع ما خب اقای علامه زحمت کشیده اون آراء رو در اختیار ما گذاشته نمیگیم مفید قطع است ولی مفید ظن است مثل همون ظن‌ها دیگه. همانطور که به اون ظن‌ها عمل میکنی به خبر واحد عمل میکنی. شما الان زراره میگه قال صادق علیه السلام: یجب صلاة الجمعه. خبرش رو میپذیری و فتوا میدی که نماز جمعه واجب است به همان دلیلی که به خبر ثقه در احکام عمل میکنی به همان دلیل هم به خبر نقل اجماع علامه عمل کن.

۲

مقایسه خبر نقل شده از ائمه علیهم السلام و خبر نقل شده از اجماع و بیان اولیت

بل هو یعنی نقل خبر در ما نحن فیه تازه سزاوار‌تر است به قبول أولى بالقبول والاعتماد من أخبار الآحاد في نفس الأحكام میدانید که روات از ائمه علیهم السلام خبر میدهند خبری که از ائمه علیهم السلام است خیلی مهم است غیر از خبر هاییست که از غیر ائمه می‌دهند. خبر ما نحن فیه خبر از علما است ولی روات خبر از ائمه علیهم السلام میدن پس خبر ائمه علیهم السلام خیلی اهتمام درش هست. با اینکه در خبر احکام از ائمه علیهم السلام اهتمام هست معذلک میبینیم خبر واحد ثقه رو در نفس احکام عمل میکنن پس در خبر از علماء به طریق اولی باید عمل کنن. یعنی اون که با اون اهمیت است چرا اهمیت داره؟ چون نقل کلام معصوم است. وقتی کلام معصوم با خبر واحد ثقه ثابت میشود ما نحن فیه به طریق اولی باید پذیرفته بشه که خبر میدهد از اقوال علما. شاهد بر اینکه خبر‌های از ائمه اهتمام بیشتری داره این است که یک شروطی در اون‌ها هست که در سایر خبر‌ها نیست مثلا یکی از شروط قبولی خبر ثقه از ائمه علیهم السلام (بر بعضی از اقوال) این است که راوی مزکی به عدلین باشه یعنی دو نفر عادل باید این راوی رو تصدیق کنند هیچ خبری این شرط را ندارد. شرط دوم این است که میگن اون راوی باید ضابطه داشته باشه. یعنی مبتلا به نسیان نباشه ولی در هیچ خبری این شرط نیست و این‌ها دلیل بر این است که خبری که در مورد احکام از ائمه علیهم السلام روات به ما میدن اهتمام بیشتری داره شاهدش هم این است که این شرط‌هایی که برای خبر‌های از ائمه علیهم السلام گفتن در هیچ خبری نگفتن. وقتی اون خبر صادره از ائمه علیهم السلام در مورد نفس احکام با اون اهتمامی که در او هست با خبر ثقه ثابت بشه مانحن فیه به طریق اولی است.

بل هو خبر در ما نحن فیه که اخبار از اتفاق علما باشه صحبت معصوم نیست أولى بالقبول والاعتماد من أخبار الآحاد في نفس الأحكام از روات صادر میشه چرا؟ به خاطر اهمیتش؛ ولذا شاهد بر اهتمام اخبار از ائمه علیهم السلام این است که بني على المسامحة فيه ما نحن فیه من وجوه شتّى بما لم يتسامح فيها اخبار آحاد در نفس احکام، كما لا يخفى. در اخبار ائمه علیهم السلام گفتن باید مزکی به عدلین باشه نمیشه مسامحه کرد و دیگر اینکه راوی از معصوم باید ضابطه داشته باشه مبتلا به نسیان نباشد. حال اینکه این شروط و اهتمام در ناقل اجماع شرط نیست.

خلاصه اگر شما گفتی خبر صادره از ائمه علیهم السلام در نفس احکام از ثقه قابل پذیرفتن است اگر ثقه نقل اجماع کرد در یمک مساله‌ای به طریق اولی باید بپذیریم.

[عبارت مرحوم تستری: ان لم یکن ما نحن فیه اولی من جمیع ذلک بالاعتماد علیه فیما ذکرناه فلیس ادنی قطعا.]

ما دیروز گفتیم خبر‌های ثقه همه پذیرفته هستن یعنی ما خبر‌های ثقه رو میپذیریم در رجال و لغت. حالا میگه ما نحن فیه در نقل اجماع اگر سزاوار‌تر از ان‌ها نباشد کمتر نیست.

۳

مقدمه سوم

الثالثة: مقدمه سوم من روز اول عرض کردم اون مقدمه اول به منزله صغری است مقدمه ذوم کبری است و مقدمه سوم نتیجه مثل العالم متغیر که صغری است کل متغیر حادث اینم کبری است نتیجه میگیریم العالم حادث اینجا هم هینجور اون مقدمه اول که بحث ثبوتی بود صغری بود که ادعا کردیم لفظ اجماع دلالت دارد بر اتفاق کل در کبری شیش دلیل ارائه کردیم که این دلالت لفظ اجماع بر اتفاق کل حجت است. حالا میخواهیم نتیجه بگیریم که اگر کسی نقل اجماع کرد گفت اجمع العلما یعنی اتفاق کل یعنی اون صد هزار تا عن حسٍ که از روز اول مثال زدیم تا صارف قطعی نباشد. و دلیل آوردیم شیش تا که اگر کسی اینگونه بود قولش را بپذیر نتیجه‌اش میشود که کشف میکند از رضای معصوم چون صد هزار نفر گفتیم استلزام عادی داره با رضای معصوم لااقل اگر کاشف از رضای معصوم هم نباشه کاشف از یک دلیل هست که این‌ها رو مرحوم شیخ همه رو بررسی کردن و قبلا فرمودن که اگه استکشاف از قول معصوم هم نباشد حداقل معلوم میشه دست اون صد هزار نفر یک دلیلی بوده که دست ما نرسیده و اگر دست ما هم میرسید ما هم همین حکم را میکردیم. حصول استكشاف الحجّة یعنی اون دو تا مقدمه که تمام شد ما استکشاف حجت برامون حاصل میشه. المعتبرة من ذلك السبب. همون نقل اجماع. همون اتفاق کل سبب است مسببش اون رای معصوم است. یا کاشف منکشف بگید یا سبب و مسبب.

[نتیجه تابع اخس مقدمتین است]

قبل از اینکه وارد این بحث بشیم نمیدونم در منطق نظرتون هست یا نه میگن نتیجه تابع اخس مقدمتین است. اخس یعنی پست‌تر. در منطق حتی در شکل اول که بدیهی انتاج هست و کسی حد وسط را محمول قرار دهد در صغری و موضوع قرار بده در کبری نتیجه‌اش حتمی است. مغ کب اول معنیش همین است. مغ کب اول خین کب ثانی و مغ کاین سوم در چهارم مین کغ، یا مغ کاین شرط دادن. مغ کب یعنی موجبه بودن صغری. یعنی صغری باید موجبه باشد کب یعنی کبری باید کلی باشد. این شکل اول شرطش این است. خب در این شکل حد وسط هارو می‌اندازیم اصغر و اکبر و بچسبان به هم میشه نتیجه. میگن در شکل اول که بدیهی الانتاج است شما نتیجه‌ای که میگیری نتیجه‌ات باید تابع اخس مقدمتین باشد یعنی مقدمه پست‌تر رو باید تو نتیجه بیاری سرش این است که منطقیین یک جوری حرف میزنن که قیامت یه دونه نقض بهشون وارد نشه. یعنی اینقدر دست به عصا راه میرن و این قدر مراقب خصوصیات و مواد قیاس هستن که یک مورد نقض هم نتونین پیدا کنین. به خاطر همین نتیجه رو تابع اخس مقدمتین می‌آریم اون وقت هیچ مورد نقضی ندارد. مثلا الانسان کاتب بالامکان. یعنی ممکن است انسان کاتب باشد. این صغری ما. کل کاتب عاقل بالضرورة. معلوم است هر کاتبی به ضرورت عاقل است. خب صغری ما قضیه ممکنه است. و کبری قضیه ضروریة است ما اگر نتیجه رو بخواهیم قضیه ضروریة بیاوریم نقض میشه. بگیم الانسان عاقل بالضرورة پس دیوانه‌ها چی میشن انسان هستن ولی عاقل نیستن. باید بگی الانسان عاقل بالامکان. چون امکان پس‌تر از ضرورت است و نتیجه قرار شد تابع اخس مقدمتین باشد. مقدمه اولی جهتش امکان است و مقدمه دوم ضرورت است. اگر شما در نتیجه بخواهید بگید الانسان عاقل یعنی کاتب هارو بندازین که حد وسط است این نقض میشود که انسان هاییی هستن ولی عقل ندارن مثل دیوانه‌ها اما چیکار باید کرد ممکن رو باید آورد و نتیجه رو تابع اون مقدمه‌ای بیار که پست‌تر است و اون امکان است که نتیجه میشود الانسان عاقل بالامکان و مشکلی هم نمیشود.

مطلب دوم: علامه که الان برای ما نقل اجماع میکنن خودش زحمت کشیده و رفته تحصیل آراء صد هزار تا عالم رو عن حس دیده طبق ظاهر لفظ اجماع. خب اجماع برای او محصل است یعنی خودش تحصیل آراء کرده و بعد از تحصیل آراء کل که دیده صد هزار نفر وحدت کلمه دارن مثلا میگن نماز جمعه واجب است. قطع صد در صد پیدا میکنئ که رای معصوم هم همین است. ببینید سبب و مسبب هر دو علمی. سبب و مسبب هردو قطعی. کاشف و منکشف هر دو قطعی. کاشف قطعی است چون صد هزار نفر رو عن حس خودش دیده. قطع پیدا میکنه رای معصوم هم این است منکشفش هم قطعی است. اون وقت این اقای بزرگوار تحصلش رو در اختیار ما میگذارد. میگه اجمع العلما که نماز جمعه واجب است. اون محصل خودش رو برای ما نقل میکنه. اون وقت اون محصل او برای ما میشه سبب منقول. این سبب منقول ظنی است. چرا؟ چون ادله اعتبارش ظنیه اون شش دلیل همه دلیل‌های ظنی بود پس بنابر این این سبب منقولی که اقای علامه تحصیلات خودش را برای ما نقل میکنه میشه سبب منقول این سبب منقول ظنی است اگرچه منکشفش قطعیه. یعنی ما هم که پذیرفتیم از علامه که صد هزار نفر این رو گفتن قطع پیدا میکنیم که امام علیه السلام این رو گفتن دقت کردین فرقش با محصل چی شد؟ در محصل هم کاشف قطعی بود هم منکشف یعنی خود علامه بعد از بررسی صد هزار نفر موافق قطع پیدا میکرد که این صد هزار نفر گفتن. از اون طرف هم قطع پیدا میکنه که رای امام این است. بعد اون تحصیلش رو برای ما نقل میکنه. برای ما نقل که میکنه میشه ظنی یعنی میشه سبب منقول این ظنیه چرا؟ چون اون ادله‌ای که این سبب منقول را حجت کرد ظنی است اما مسببش قطعی است. یعنی ما وقتی پذیرفتیم از اقای علامه که صد هزار نفر این رو گفتن ما هم قطع پیدا میکنیم که نظر امام علیه السلام این است. سبب ما ظنی است ولی مسبب مون قطعی است. البته ایشون کاشف و منکشف میگه فرقی نمیکنه کاشف اون تحصیا آراء است منکشف اون رای معصوم است. برای ما این نقل اجماع کاشف است اون رای معصوم منکشف است. خب ببینید اگر ما پذیرفتیم از علامه که صد هزار نفر این رو گفتن قطع پیدا میکنیم که رای معصوم این است اما نگو قطع بگو ظن چرا؟ برای اینکه قاعده نتیجه تابع اخس مقدمتین مراعات شود. ولو از این دلیل ظنی از این سبب منقول قطع پیدا میکنین که رای معصوم هم همین است اما نگو قطع بگو ظن چرا چون یک مقدمتون ظنی است اون نتیجه هم بگو ظنی به خاطر اون قاعده منطقی. ولی این حرف‌ها در کلام مرحوم تستری نیست.

ووجهه: چرا شما از اون اتفاق کل با اون ادله‌اش استکشاف رای معصوم میکنین قطعا وجهش این است که أنّ السبب المنقول بعد حجّيّته، كالمحصّل سبب منقول بعد از اینکه ما گفتیم حجت است این سبب مثل محصل است در اینکه رای معصوم را آدم قطع پیدا میکنه. چطور خود علامه بعد از تحصیل آراء کشف میشد رضای معصوم اجماع منقول هم مثل محصل است در اون چیزی که في ما يستكشف منه رای معصوم والاعتماد عليه و قبوله عطف به اون حجیته وإن كان من الأدلّة الظنّية یعنی اگر چه سبب منقول از ادله ظنیه است باعتبار ظنّية أصله دلیله؛ ولی در عین حالی که این سبب ظنی است ولی نتیجه قطعیه منتهی به خاطر رعایت اون قاعده نگو نتیجه قطعیه بگو نتیجه ظنیه تا مورد نقض واقع نشه ولذا كانت النتيجة في الشكل الأوّل مع بداهة إنتاجه. تابعة تابع مقدمه پست است ـ في الضروريّة والنظريّة یعنی اگر یک مقدمه ضروری بود و یک مقدمه نظری بود نتیجه رو طبق نظری بیار والعلميّة والظنيّة اگه یک مقدمه علمی بود یک مقدمه ظنی بود نتیجه را طبق ظنی بیار وغيرها یک مقدمه ممکنه بود یکی دائمه بود نتیجه رو طبق ممکنه بیار. ـ لأخسّ مقدمتيه مع بداهة إنتاجه. شکل اول با اینکه بدیهی الانتاج است ولی تابع اخس مقدمتین است.

[عبارت مرحوم تستری: السبب المنقول بعد حجیته و التعویل علیه و قبوله صار کالمحصل یعنی سبب منقول مثل محصل است نتیجه فیکشف من هذا یعنی از سبب منقول ما یکشف من ذلک یعنی اونی که از محصل فهمیده میشه و ان کان معدودا من الادله الظنیة باعتبار ظنیة اصله. فینبغی حینئذ.]

مطالبی که مرحوم شیخ اضافه کردن درست است ولی شما وعده دادین ما هذا لفظه و باید لفظ مرحوم تستری رو باید بگین.

۴

شروط مرحوم تستری برای عمل به نقل اجماع

فينبغي حينئذ: خب یعنی حین نقل السبب ظنیا حال که نقل سبب ظنی شد عنایت کنین مرحوم تستری اجماع منقول را برای ما حجت کرد اسم کتابشون هم همین است کشف القناع عن وجه حجیة اجماع ما میخواهیم پرده رو بزنیم کنار و برای شما ثابت کنیم که اجماع منقول حجت است خب تا اینجا با این مقدمات زحمت کشید حجت کرد یعنی لازم نیست شما دنبال تحصیل آراء بری. همین قدر که علامه بیان کرد برای شما قبول کنین اما چندین شرط کمر شکن اینجا گذاشته که به قول آشیخ رحمة الله ایشون تو حاشیه میگه‌ای کاش ایشون اجماع رو حجت نمیکرد برای ما از اون طرف میخواد کار مارو راحت کنه میگه اجماع منقول حجت است ولی هفت هشت تا شرط کنارش گذاشته که دونه دونه این شرط هارو بخواییم رعایت کنیم تا آخر عمر هم نمیتونیم یک دونه اجماع رو حجت کنیم. فینبغی حینئذ ایشون میگه پس نقل اجماع حجت است اما حواست جمع باشه باید ببینی علامه کی این اجماع رو نقل کرده بیست سالگی نقل کرده یا هفتاد سالگی تا آخر عمر هم بگردیم متوجه نمیشیم ایشون میگه اجماع بیست سالگی نقل کنه بدرد ما نمیخوره تجربه نداشته و تتبع نداشته خیلی یه اجتهادی داشته در یه حدی پس اول این نقل اجماع کی حجت است بررسی کن ببین این اقای ناقل اجماع در چه زمان بوده؟

فینبغی حینئذ حالا که بنا شد نقل سبب ظنی حجت باشه أن يراعى مراعات کنی حال الناقل حين نقله من جهة ضبطه اولا ببینی نسیان نداشته باشه ما نمیدانیم که علامه نسیان داشته یا نداشته، وتورّعه في النقل باید ببینی چقدر اهل ورع و تقوی است در گفتارش، وبضاعته في العلم باید ببینی علمش در حد بالا باشه، ومبلغ نظره یعنی مقدار دقتش رو باید درک کرد ووقوفه على الكتب والأقوال اطلاعش بر کتب و اقوال ائمه علیهم السلام، واستقصائه نهایت جهد و تلاشش را باید بررسی کرد لما تشتّت منها چون علما در جاهای مختلفی بودن در دنیا، ووصوله إلى وقائعها باید ببینیم این اقا چقدر رسیده به حقیقت اقوال؛ چرا باید این هارو رعایت کنیم؟ فإنّ أحوال العلماء مختلف فيها اختلافا فاحشا چون احوال علما فرق میکنه. وكذلك و باید حال کتابی که نقل اجماع شده گاهی علامه ناقل است و گاهی یک کتابی است سر هم بندی هم نوشته اون فایده نداره حتی اگر علامه نوشته باشد حال اگر ناقل اجماع یک ادم کم تتبعی است ولی کتابش به عکس مبناش بر دقت است این رو قبول کن. غرض تا به حال صحبت خود ناقل بود حالا صحبت کتاب هاست

و کذلک یعنی یراعی باید مراعات کنی اون حال الكتب المنقول فيها الإجماع، فربّ كتاب لغير متتبّع اما اون کتاب موضوع على مزيد التتبّع والتدقيق یک آدمی است خیلی اهل علم مهمی نیست ولی بنا داره این کتاب رو خیلی با دقت بنویسه ایشون میفرمایند کتاب اگر اینجور باشه و ادعای اجماع شده باشد خوب است و عکسش، وربّ كتاب لمتتبّع موضوع على المسامحة وقلّة التحقيق.

المطالب الشرعيّة ، وفهم معاني الأقارير والوصايا وسائر العقود والايقاعات المشتبهة ، وغير ذلك ممّا لا يخفى على المتأمّل.

ولا طريق إلى ما اشتبه من جميع ذلك ـ غالبا ـ سوى النقل الغير الموجب للعلم ، والرجوع إلى الكتب المصحّحة ظاهرا ، وسائر الأمارات الظنّية ، فيلزم جواز العمل بها والتعويل عليها فيما ذكر.

فيكون خبر الواحد الثقة حجّة معتمدا عليها فيما نحن فيه ، ولا سيّما إذا كان الناقل من الأفاضل الأعلام والأجلاّء الكرام كما هو الغالب ، بل هو أولى بالقبول والاعتماد من أخبار الآحاد في نفس الأحكام ؛ ولذا بني على المسامحة فيه من وجوه شتّى بما لم يتسامح فيها ، كما لا يخفى.

الثالثة : حصول استكشاف الحجّة المعتبرة من ذلك السبب.

ووجهه : أنّ السبب المنقول بعد حجّيّته ، كالمحصّل في ما يستكشف منه والاعتماد عليه وقبوله وإن كان من الأدلّة الظنّية باعتبار ظنّية أصله ؛ ولذا كانت النتيجة في الشكل الأوّل تابعة ـ في الضروريّة والنظريّة والعلميّة والظنيّة وغيرها ـ لأخسّ مقدمتيه مع بداهة إنتاجه.

فينبغي حينئذ : أن يراعى حال الناقل حين نقله من جهة ضبطه ، وتورّعه في النقل ، وبضاعته في العلم ، ومبلغ نظره ووقوفه على الكتب والأقوال ، واستقصائه لما تشتّت منها ، ووصوله إلى وقائعها ؛ فإنّ أحوال العلماء مختلف فيها اختلافا فاحشا. وكذلك حال الكتب المنقول فيها الإجماع ، فربّ كتاب لغير متتبّع موضوع على مزيد التتبّع والتدقيق ، وربّ كتاب لمتتبّع موضوع على المسامحة وقلّة التحقيق.

ومثله الحال في آحاد المسائل ؛ فإنّها تختلف أيضا في ذلك.