درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۳۶: اجماع منقول ۲۹

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه اشون بعد از اینکه تمام مباحث اقای تستری رو فرمودن تازه شروع کردن به نقل عبارات. و اقای تستری هم اینگونه فرمودن اگر کسی نقل مسبب بکند یعنی رای معصوم یا بالتشرف یا بالتضمن این که بحث نداره حجیتش ثابت است. اما اذا لم یکن اگر ناقل اجماع مبناش بر این نباشد فقط بخواهد نقل مسبب انجام دهد. وقتی میگه اجماع یعنی اتفاق من عدا الامام رو میخواهد خبر بدهد. حالا این نقل اجماع با هر لفظی میخواهد باشد ظهور اولیه‌اش در اتفاق کل است یعنی من خودم جمیع علمای اعصار و امصار رو عن حس دیدم که اینگونه میگن و اگر چنین باشد این نقل اجماع حجت است. ولی نه آنطوری که اقای کاظمی میگفت یا به اعتبار نقل سبب یا به اعتبار نقل مسبب. فقط به اعتبار نقل سبب یعنی فقط به اعتبار اینکه اقا داره خبر میدهد از قول صد هزار نفر عن حس و شما همین رو بپذیر و وقتی میگه اجماع و صارف قطعی هم نداریم بر اینکه اجماع کل هم مقصود نیست شما حمل کن بر اتفاق کل و از این اقا بپذیر. منتهی بعد از اینکه قبول کردین حصول انکشاف میشه برای شما و قهرا از قول این صد هزار نفر استکشاف قول معصوم میشود برای شما.

بعد ایشون میفرمایند یه بحث ثبوتی ما داریم یه بحث اثباتی. بحث ثبوتی اینکه این لفظ اجماع دلالت میکند بر اتفاق کل یعنی هرکس با هر لفظی ادعای اتفاق علما کرد دلالت دارد بر سبب تام این دلالت داره بر اینکه داره اخبار میده از اتفاق کل. یدونه هم بحث اثباتی داریم و اینکه به چه دلیل این حجت است؟ شیش دلیل اقامه میکنند برای حجیتش. حالا ایشون میخواهد یک فرقی بگذارد. این ناقل اجماع در مقام نقل اقوال است که علما اینگونه میگن. کاری به استدلال نداره مساله‌ای هم نمیخواهد ثابت کند. ولی یک وقت در مقام اثبات یک مساله است و استدلال میخواهد انجام دهد. اگر ناقل اجماع در مقام نقل اقوال بود این قول اقا به عنئان نقل سبب برای شما حجت است فقط معنایش هم اتفاق کل است اما اگر در مقام نقل استدلال بود یعنی این نقل اجماعی که هست میخواست استدلال کنه مساله‌ای رو ثابت کند. اینجا سه احتمال دارد. یک احتمال اینکه میخواهد خبر بدهد از اتفاق کل. یک احتمال اینکه تشرف پیدا کرده منتهی نمیخواهد اسم بیاورد ادعای اجماع میکند. یا نه با ریاضت یک حکمی را بدست آورده.

ایشون میگن این سه احتمال هست اما دوتاش منتفی است. ما میدونیم ناقلین اجماع ما نه مثل بحر العلوم و مقدس اردبیلی هستن که از راه تشرف بخواهند حرفی بزنن و نه مثل صوفیه هستن که بخواهن از راه ریاضت بگویند حکم الله این است. این دوتا که از بین برود میماند احتمال اول. یعنی اجماع‌هایی هم که در مقام استدلال هستن عین اجماع‌هایی که در مقام نقل هستن معناش این است که این میخواهد خبر بدهد از اتفاق کل.

۲

بحث ثبوتی در مورد اینکه لفظ اجماع دلالت بر اتفاق کل دارد.

فإذا انتفى الأمران این دوتا احتما که منتفی شد همان احتمال اول میمونه یعنی ناقلین اجماع فرق نمیکند که در مقام نقل اقوال باشد یا در مقام استدلال باشد مقصود از اجماع اتفاق کل است. فإذا انتفى الأمران یعنی میدانیم به استناد ریاضت مقل اجماع نمیکنند به استناد تشرف نقل اجماع نمیکند پس میماند اتفاق از کل و مقصودشون اخبار از اتفاق کل علمای اعصار و امصار است تعيّن که بگیم این نقل اجماع اخبار از اتفاق کل است و اون وقت با این اتفاق کل ما با این اخبار استکشاف قول معصوم میکنیم با عقلا یا شرعا یا عادتا که ایشون میگه اسباب سائر الأسباب المقرّرة لاستکشاف رای معصوم، وأظهرها اسباب غالبا عند الإطلاق انجایی که قرینه نداریم حصول الاطّلاع ـ بطريق القطع أو الظنّ المعتدّ به ـ على اتّفاق الكلّ في نفس الحكم؛ یعنی این اقایی که ادعای اجماع میکند و صارف قطعی هم نداریم بر خلافش پس باید بگوییم که این اقا مطلع شده عن حس اطلاع پیدا کرده بر اتفاق کل در نفس اون حکم شرعیه ولذا به خاطر اینکه اجماع یعنی اتفاق کل صرّح جماعة منهم باتّحاد معنى الإجماع عند الفريقين گفتن اجماع در نزد شیعه و سنی یک معنا دارد و ان هم اتفاق کل است ایشون فرمودن فریقین میگن اجماع اتفاق علمای یک عصر است ولی مرحوم تستری میگه نه در نزد فرقین اجماع معناش اتفاق کل است بنابر این اگر کسی نقل اجماع کرد قرینه قطعی نداشتی بر خلافش باید حملش کنی بر اتفاق کل، وجعلوه مقابلا للشهرة معلوم میشود که مراد از اجماع یعنی اتفاق کل، وربما بالغوا في أمرها شهرة مثل عرق جنب از حرام بأنّها كادت تكون إجماعا ونحو ذلك این تعبیر مثل این: هذه المساله مشهورة ان لم تکن اجماعا، وربما قالوا: إن كان هذا مذهب فلان فالمسألة إجماعيّة. اگر مذهب صدوق هم مثلا اینگونه باشد این مساله اجماعی است.

تا حالا قطع نظر از قرینه بود وإذا لوحظت القرائن الخارجيّة من جهة العبارة والمسألة والنّقلة، 

{وإذا لوحظت القرائن الخارجيّة و احوال النقلة و خصائص المسالة فربما یتعین قصد ذلک}. یعنی مساله رو ببینیم چه مساله‌ای است این نقل اجماع در مساله‌ای که میشود یک وقت مستحدثه است مثل بیمه مثال زدیم. حالا یک نفر ادعای اجماع کند صحیح نیست. چون علمای گذشته مباحثی پیرامون آن ندارن. حالا ایشون میخواهند همین را بگویند: وإذا لوحظت القرائن الخارجيّة من جهة العبارة والمسألة والنّقلة مثل علامة نه مثل کسانی که اهل تحقیق نیستن ربما یتعیین و مطلب واضح است اما اذا اشتبه جواب اذا هم که نیاوردن باز اشتبه رو به معنای اختلف معنا کردن، واختلف الحال في ذلك یعنی نمیدانیم قدیمه است یا مستحدثه است ناقل اجماعش را نمیدانیم تبحر دارد یا نه، فيؤخذ بما هو المتيقّن انجایی که یقین داری قبول بکن أو الظاهر.

خلاصه با این اضافاتی که به کلام مرحوم شیخ کردیم شما یک وقت قرینه نداریم که این اقا میگه اجماع این رو حمل کن بر اتفاق کل صارف قطعی هم که نداریم اما اگر نه پای قرائن اومد تو کار اگر از روی قرائن فهمیدی مطلب رو و ربما یتعین اونجا هم که مشکل نداره ولی گاهی مشتبه است نمیفهمیم این مساله‌ای که این اقا ادعای اجماع کرده مسائل مستحدثه است یا مسائل قدیمه است که در اینجا باید قدر متیقنش رو بگیریم. و اگر مساله قدیمی بود حجت است.

وكيف كان {و الحاصل}: فحيث دلّ اللفظ اجماع ولو بمعونة القرائن خارجیه على تحقّق الاتّفاق المعتبراتفاق کل كان نقل اجماع معتبرا، وإلاّ فلا. 

تا اینجا بحث ثبوتی مون تموم شد و ثابت کردیم که لفظ اجماع یا داتا یا به خاطر قرائن خارجیه ظهور در اتفاق کل دارد.

۳

مقام دوم، مقام اثبات دلیل حجیت لفظ اجماعی که دلالت بر اتفاق کل دارد

حالا میخواهییم در این مقام دوم که مقام اثبات است ثابت کنیم این لفظ اجماع که دلالت بر اتفاق کل دارد به چه دلیل حجت است؟ شما دیروز گفتین نقل کل و نقل سبب حجت است. حالا میخواهییم در اینجا ادله‌اش را بشماریم که مرحوم شیخ شیش دلیل می‌اورند. دلیل اول: ایشون در سط اخر صفحه ۵۹ (به کتاب استاد) فرمودن این اجماع‌ها نقل فتاوی است اجمالا. یک وقت ادم نقل فتاوی میکند تفصیلا. مثلا میگه صدوق، مفید، مرتضی و محقق اینا اینجور میگن. این نقل فتاوی است تفصیلا. یک وقت نه میگوید اجمع العلما. خب این هم نقل فتاوی است ولی اجمالا. ایشون همین رو میگه که چه جور نقل فتاوی تفصیلی رو شما قبول دارید که اگر یک عالم عادل ثقه بیاید نقل فتاوی کند تفصیلا بگوید فلانی و فلانی تا اخر برای ما بشمارد مگه از قبول نمیکنین؟ خب نقل اجماع هم نقل فتاوی است منتهی اجمالا. به همان دلیلی که نقل فتاوی تفصیلی را قبول میکردین اگر خبر دهنده عادل ثقه بود به همان دلیل همین عادل ثقه اگر نقل اجماع کرد باید قبول کنین. این دلیل اول است. لا فرق بین نقل فتاوی تفصیلا و اجمالا.

الثانية: وارد مقدمه دوم شدیم که میشود اثباتی. حجّيّة نقل السبب المذكور در مقدمه اولی گفتیم اجماع ظهور دارد در اتفاق کل سبب مذکور همین است یعنی اجماع ظهور دارد در اون سبب کاشف از رای معصوم حالا امروز میگیم نه این نقل سبب حجت است وجواز التعويل و اعتماد عليه نقل سبب؛ دلیل اول: وذلك لأنّه ليس إلاّ كنقل فتاوى العلماء تفصیلا وأقوالهم وعباراتهم الدالّة عليها اقوال لمقلّديهم وغيرهم، یعنی اگر یک اقای ثقه‌ای برای مقلدین اقایون چه برای غیر مقلدین نقل فتوا کند این اقای فلانی و فلانی و فلانی اینجوری میگن.

دلیل دوم. لیس الا کنقل را هم بر سر این بیاورید.

ما دوجور روایت داریم یک روایت اصطلاحی یک روایت غیر اصطلاحی. روایت اصطلاحی این است که راوی از قول و فعل و تقریر امام برای ما خبر دهد بگوید امام اینگونه فرمود. امام اینگونه عمل کردن و امام شخصی این کار را در جلوی امام انجام داد و چیزی نفرمودن و تقریر یعنی امضا. مثلا زراره میگوید امام فرمودن یحرم عصیر العنبی. اب انگور اگر جوشیده شود حرام است. این داره خبر میدهد از قول معصوم. یک وقت خبر میدهد از فعل معصوم که من اونجا بودم وقتی حضرت دعای یا من ارجوه رو شروع کردن به یا ذالجلال که رسیدن محاسنشون رو گرفتن و دستشون رو تکون دادن. حضرت که نگفتن این کار رو بکنین عملا حضرت این کار رو کردن و زراره برای ما این رو نقل میکنه. یا اینکه بگوید من محضر حضرت بودم یکی آمد وضو اینگونه گرفت و حضرت هم نگاه کردن و این هم روایت است و حضرت امضا کردن. اما اگر زراره بگوید من خدمت حضرت بودم یک نفر آمد سوال پرسید که ایا الت شطرنج و موسیقی را میتوان خرید و فروش کرد؟ این روایت نیست چون قول معصوم در آن نیست و داره سوال رو نقل میکنه. اما اگر بگه من اونجا بودم و شخصی آمد از حضرت سوال کرد ایا خرید و فروش الات لهو و لعب اینا چطور است؟ اگر زراره برای ما این را نقل کرد اسم این روایت اصطلاحی نیست. چون از معصوم خبر نمیده داره از سوال دیگری خبر میده. یا اگر بگوید کسی در محضر امام این کار رو کرد. روایت در جاییست که باید تقریر امام هم باشد.

خلاصه ما دو جور روایت داریم یکی اصطلاحی که بهش میگن سنت که خبر میده از قول و فعل و تقرییر معصوم. اما اگر راوی خبر داد از قول و فعل دیگری اون اسمش روایت اصطلاحی نیست.

روایت اصطلاحی که قطعا حجت است. و ادله حجیت خبر واحد این هارو برای ما حجت میکند. آن وقت علما گفتن به همین دلیل روایت‌های غیر اصطلاحی هم حجت است. یعنی به همان دلیلی که قول زراره رو باید بپذیریم اگر از گفته امام خبر داد به همان دلیل گفته اون سائل رو که زراره نقل کرده رو باید بپذیریم. ایشون میگه نقل اجماع هم مثل این دومی میمونه. و مثل روایت غیر اصطلاحی است.

 وذلك لأنّه ليس إلاّ كنقل رواية ما عدا قول المعصوم روایت غیر اصطلاحی ونحوه من سائر ما تضمّنه الأخبار اخبار ما متضمن آن است، كالأسئلة التي تعرف منها أجوبته المعصوم، والأقوال والأفعال التي يعرف منها تقريره، ونحوها مثل قول لغوی ما در قرآن داریم وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن لغوی میگه الکعب هو قبة القدمین الان قول لغوی هم حجت است ممّا تعلّق بها الحکام، تا اینجا دو دلیل.

دلیل سوم: وما نقل این ما مای مصدریه است تاویل به مصدر میره ما نقل میشه نقل وقتی شد نقل اون لیس الا رو سرش در بیاورین عن سائر الرواة المذكورين في الأسانيد وغيرها گاهی یک روایت بین کلینی تا امام صادق علیه السلام ده تا واسطه میخورد اون نفر اول که میگوید قال امام اون روایت است اما این بقیه که روایت نیست مثلا میفرمایند حدثنا مفید و اون میفرماید حدثنا کلینی و اون مفرماید حدثنا صدوق و اینها دیگه روایت نیستن و روایت تنها اون اولی است حالا ایشون میگه به الاسانید همین است. یعنی نقل میکنه اقای کلینی سائر روات رو چه گونه حجت میدانید یعنی اون باقی که روایت نیست و نقل اجماع هم مثل اینا است. دلیل سوم این شد: لان الاجماع لیس الا كنقل اون روات سائر روات به جز اولی.

سوال

یک وقت روات همین سند رو میگه یک وقت روات سند دیگر رو میگه میگه کی و کی در یک سند دیگر اینطور گفتن. خلاصه مطلب به همان دلیلی که بقیه روات غیر اولی رو قبول میکنی به همان دلیل هم این ناقل اجماع وقتی بیان میکنه ازش قبول کن.

برویم سراغ دلیل چهارم: و كنقل الشهرة اگر یک ثقه‌ای بیاید نقل شهرت کند و نقل و یک ثقه‌ای بیاد نقل اتّفاق سائر اولي الآراء مثل حکما و متکلمین و بگوید متکلمین و فلاسفه قائل هستن به حدوث زمانی عالم این رو صفحه ۱۱ (کتاب استاد) که قطع رو میخوندیم مراجعه کنین که اتفاق همه شرائع است همه‌ی متکلمین موحدینشون نه مادیونشون قائلن که عالم حدوث زمانی دارد. خب ما میپذیریم این هم رو هم باید بپذیریم. وكنقل الشهرة واتّفاق سائر اولي الآراء والمذاهب مسیحی‌ها مثلا فلان عقیده رو دارن وذوي الفتوى یا صاحبان فتوی أو جماعة منهم، وغير ذلك. مثلا میگوید عرب‌ها اخلاقشون این است عجم‌ها اخلاقشون این است. و خلاصه ایشون در این چهار دلیل داره قیاس میکنه ایشون میگوید در اون‌ها حجیت خبر واحد مسلم است.

نتیجه: وقد جرت طريقة السلف والخلف من جميع الفرق چه اهل ادیان باشند چه اهل ملل و نحل ملل به صاحب ادیان میگن و نحل به علما میگن ولو صاحب ادیان دیگر باشند یا دینم نداشته باشن ایشون میگه خلافا عن سلف تمام فرق مردم اعم از ملل و نحل تمام این‌ها قبول دارن حجیت خبر واحد رو این از ادله ایست که بعدا میخونیم یکی از ادله حجیت خبر واحد این است که خبر واحد ثقه را کسی که دینم نداشته باشه خبر ثقه را میپذیرد. بعد ایشون نتیجه میگیرن که چطور در این چهار مواردی که ما شمردیم تمام ملل و نحل قول ثقه رو قبول میکنن نقل اجماع هم مثل همون میمونه باید قبول کنین على قبول أخبار الآحاد في كلّ ذلك ممّا كان النقل فيه على وجه الإجمال أو التفصيل.

لكن من المعلوم أنّ مبناه ومبنى غيره ليس على الكشف الذي يدّعيه جهّال الصوفيّة ، ولا على الوجه الأخير الذي إن وجد في الأحكام ففي غاية الندرة ، مع أنّه على تقدير بناء الناقل عليه وثبوته واقعا كاف في الحجّيّة ، فإذا انتفى الأمران تعيّن سائر الأسباب المقرّرة ، وأظهرها غالبا عند الإطلاق حصول الاطّلاع ـ بطريق القطع أو الظنّ المعتدّ به ـ على اتّفاق الكلّ في نفس الحكم ؛ ولذا صرّح جماعة منهم باتّحاد معنى الإجماع عند الفريقين ، وجعلوه مقابلا للشهرة ، وربما بالغوا في أمرها بأنّها كادت تكون إجماعا ونحو ذلك ، وربما قالوا : إن كان هذا مذهب فلان فالمسألة إجماعيّة.

وإذا لوحظت القرائن الخارجيّة من جهة العبارة والمسألة والنّقلة ، واختلف الحال في ذلك ، فيؤخذ بما هو المتيقّن أو الظاهر.

وكيف كان : فحيث دلّ اللفظ ولو بمعونة القرائن على تحقّق الاتّفاق المعتبر كان معتبرا ، وإلاّ فلا.

الثانية : حجّيّة نقل السبب المذكور وجواز التعويل عليه ؛ وذلك لأنّه ليس إلاّ كنقل فتاوى العلماء وأقوالهم وعباراتهم الدالّة عليها لمقلّديهم وغيرهم ، ورواية ما عدا قول المعصوم ونحوه من سائر ما تضمّنه الأخبار ، كالأسئلة التي تعرف (١) منها (٢) أجوبته ، والأقوال والأفعال التي يعرف منها تقريره ، ونحوها ممّا تعلّق بها ، وما نقل عن سائر الرواة المذكورين في الأسانيد وغيرها ، وكنقل الشهرة واتّفاق سائر

__________________

(١) في (ظ) والمصدر : «يعرف».

(٢) في (ظ) و (م) : «بها».

اولي الآراء والمذاهب وذوي الفتوى أو جماعة منهم ، وغير ذلك.

وقد جرت طريقة السلف والخلف من جميع الفرق على قبول أخبار الآحاد في كلّ ذلك ممّا كان النقل فيه على وجه الإجمال أو التفصيل ، وما تعلّق بالشرعيّات أو غيرها ، حتّى أنّهم كثيرا ما ينقلون شيئا ممّا ذكر معتمدين على نقل غيرهم من دون تصريح بالنقل عنه والاستناد إليه ؛ لحصول الوثوق به وإن لم يصل إلى مرتبة العلم ، فيلزم قبول خبر الواحد فيما نحن فيه أيضا ؛ لاشتراك الجميع في كونها نقل قول غير معلوم من غير معصوم وحصول الوثوق بالناقل ، كما هو المفروض.

وليس شيء من ذلك من الاصول حتّى يتوهّم عدم الاكتفاء فيه بخبر الواحد ، مع أنّ هذا الوهم فاسد من أصله ، كما قرّر في محلّه.

ولا من الامور المتجدّدة التي لم يعهد الاعتماد فيها على خبر الواحد في زمان النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والأئمّة عليهم‌السلام والصحابة. ولا ممّا يندر اختصاص معرفته ببعض دون بعض ، مع أنّ هذا لا يمنع من التعويل على نقل العارف به ؛ لما ذكر.

ويدلّ عليه مع ذلك : ما دلّ على حجّيّة خبر الثقة العدل بقول مطلق. وما اقتضى كفاية الظنّ فيما لا غنى عن معرفته ولا طريق إليه غيره غالبا ؛ إذ من المعلوم شدّة الحاجة إلى معرفة أقوال علماء الفريقين وآراء سائر أرباب العلوم لمقاصد شتّى لا محيص عنها ، كمعرفة المجمع عليه والمشهور والشاذّ من الأخبار والأقوال ، والموافق للعامّة أو أكثرهم والمخالف لهم ، والثقة والأوثق والأورع والأفقه ، وكمعرفة اللغات وشواهدها المنثورة والمنظومة ، وقواعد العربيّة التي عليها يبتني استنباط