حالا ایشون میخوان عبارت رو بگن: ما هذا لفظه: وليعلم أنّ المحقّق المسلم یعنی در باب حجیت اجماع في ذلك، هو: أنّ الإجماع الذي نقل بلفظه المستعمل في معناه المصطلح اتفاق کل یعنی جمیع علمای اعصار و امصار و ما قبلا گفتیم اجماع اتفاق کل علمای عصر واحد است ولی این بزرگوار عقیدهاش این است که لو خلی و طبعه معنایش اتفاق کل است أو بسائر الألفاظ على كثرتها اشاره به چند طائفه ایست که گفتیم اجمع و اتفق و لاخلاف...، إذا لم يكن مبتنيا على دخول المعصوم اگر لفظ ااجماع مبتنی بر دخول معصوم نباشد یعنی التزامی باشد اتفاق من عدا الامام باشد یا دخول معصوم بعينه به شخصه أو ما في حكمه برایه في المجمعين، فهو این اجماع التزامی که کاشف از رای معصوم است {و این هو در عبارت مرحوم تستری نیست} إنّما يكون حجّة على غير الناقل یعنی منقول الیه باعتبار نقله این اتفاق کلی که برای شما نقل میشود حجت است به اعتبار اینکه سبب کاشف از رای معصوم است. {ضمیر ه در کتاب مرحوم تستری نیست} السبب الكاشف عن قول المعصوم أو عن الدليل القاطع أو مطلق الدليل المعتدّ به لا باعتبار ما انكشف مسبب نظرتون هست محقق کاظمی یک ان قلت یک صفحهای فرموده بود اینهایی که نقل اجماع میکنند هم به اعتبار نقل سبب حجت است هم به اعتبار نقل مسبب یعنی بگو بله صد هزار نفر گفتن و خودت استکشاف قول معصوم انجام بده هم به اعتبار نقل مسبب یعنی این اقا که گفته صد هزار نفر که این رو گفتن یعنی امام هم گفتن پس قول این به اعتبار مسبب حجت است. اقای تستری میگن نه این ناقل اجماعها اگر صارف قطعی نداشته باشیم و اتفاق کل بگیریم به اعتبار نقل سبب یعنی قول این اقا درست است که میگه صد هزار تا را دیدم همین و وقتی قبول کردی این شمایی که استکشاف میکنی رای معصوم را نه اینکه چون این اقا میگه. حالا ایشون میفرمایند اگر این اجماع محقق شد برای شما کسی نقل اجماع کرد این یا کاشف است از رای معصوم یا از یک دلیل معتبر که اگر دست ما هم بود ما هم همین حکم را میکردیم. لا باعتبار ما انكشف یعنی رای معصوم که کشف میشه از اجماع برای ناقل اجماع منه لناقله بحسب ادّعائه. به حسب ادعای اون ناقل. این حصول را ایشون باید بعد از اینجا بنویسد از نظر ترتیب عبارت اقای تستری. ببینید این حصول جواب از اشکال مقدر است. ان قلت: چرا به اعتبار منکشف نیست و به اعتبار کاشف است؟ قلت: این حصول قلت برای ان قلت مقدر است. و جای این مطلب بعد از بحسب ادعائه است. ایشون میگهاون اعتبار کاشف مال بعد است اول ما باید ببینیم اجماع حجت است یا نه بعد که گفتیم اجماع حجت است شما این صد هزار تا رو پدیرفتی نوبت این میرسد بگیم حالا که ما پذیرفتیم گه صد هزار نفر این رو میگن بعد انکشاف برای شما حاصل میشه. قلت: حصول الانكشاف للمنقول إليه والتمسّك به بعد البناء على قبوله بعد از تسلیم حجیت اجماع است. {عبارت مرحوم تستری متمسک هست به معنی منقول الیه}.
فهنا مقامان: دو مقام داریم یکی اینکه به نقل سبب حجت باشد یکی اینکه به اعتبار نقل مسبب حجت نیست.
[وجود مغایرت زیاد در نقل مرحوم شیخ از کتاب مرحوم تستری و اصل کتاب کشف القناع]
حالا برای نمونه من این سه چهار خط را بخونم که همینجا ایشون کلمات کم کردن و ضمیر اضافه کردن دیگه بقیهاش رو هم شما تا اخر عبارت اگر کشف القناع دارید نگاه کنین.
{فصل الخطاب فی الباب هو ان الاجماع المنقول محقق اصلا ندارد. فی کتب الاصحاب الغیر المبتنی. همان لم یکن است علي دخول المعصوم بعینه او ما فی حکمه فی المجمعین سواء کان النقل بلفظ المنقول الی معناه المصطلح عندهم ام بسائر الافاظ و سواء ذکر فی مقام الاحتجاج او نقل الاقوال انما یکون که هو هم نداره حجة علی غیر الناقل و معتبرا فی حقه باعتبار نقل السبب الکاشف عن قول المعصوم او عن دلیل قطعی او مطلق الدلیل المعتد به وحصول الانكشاف للمنقول إليه والمتمسّك به بعد البناء على قبوله، لا باعتبار ما انكشف منه لناقله بحسب ادّعائه. پس تغییر بین این دو عبارت را متوجه شدین}
[مقام اول]
وارد مقام اول میشویم. دو مقام بود یکی نقل اجماعات به اعتبار سبب حجت است. و مقام دیگر به اعتبار نقل مسبب حجت نیست. دیگه ایشون اینارو نقل نمیکند و ما سه چهار روز در همین مقام اول هستیم و مقام دوم را نقل نمیکند.
در مقام اول سه مقدمه داریم: صغری کبری نتیجه.
الأوّل: حجيّته بالاعتبار الأوّل حجیت اجماع به اعتبار نقل سبب کاشف حجت است، وهي حجیت اجماع به اعتبار اول مبتنية من جهتي الثبوت والإثبات على متعلق به مبتنی مقدّمات:
این یک بحث ثبوتی داره یک بحث اثباتی. بحث ثبوتی این است که بحث میکنیم این لفظ اجماع دلالت داره بر اتفاق کل. بحث اثباتیش اینه حالا به چه دلیلی معتبر است. و شیش دلیل میاورند. این مبتنی است بر سه مقدمه:
الاولى صغری اونم بحث ثبوتی یعنی میخواییم بگیم کلمه اجماع دلالت داره بر اتفاق کل بعد در مقدمه دوم میگیم حالا به چه دلیل این لفظی که ظهور داره در اتفاق کل حجت است الاولی: دلالة اللفظ على السبب لفظ اجماع دلالت دارد بر سبب از رای امام، وهذه لا بدّ من اعتبارها و این دلالتش معتبر است، وهي متحقّقة ظاهرا في الألفاظ المتداولة بينهم ما لم يصرف عنها صارف القطعی. ایشون میگویند علمای ما خیلی متداول هست که در کتاب هاشون نقل اجماع میکنند. یک وقت نقل اجماع میکند در کتاب و یک وقت نقل اجماع میکند با هم مباحثهای خودش. ایشون میفرمایند این دوتا با هم فرق میکند یه وقت ادم تو کتابها نقل اجماع میکند مثل شیخ طوسی المتداولة فی الالفاظ همین است. این ناقلین اجماع در مقام نقل اقوال هستن. ولی یک وقت با هم بحث خودش میفرماید دلیل حرمت لحم الارنب اجماع است. اون اجماع در مقام بیان اقوال است این اجماع در مقم بیان دلیل با خصم است. اجماعی که کتداول است در بین علما اجماعهایی است که در معنای نقل اقوال است و این کاشف است از سبب تام و اگر صارف قطعی نداشتیم با بگیم این اقا از صد هزار نفر داره عن حس خبر میدهد. و ما قطعا صارف داریم.
ولی وقد يشتبه یعنی گاهی نقل اجماع در مقام استدلال است دومی شد. اجماعهایی که در بیان نقل اقوال است اون شهور در سبب دارد ظهور در اتفاق کل اما اجماعهایی که در مقام مباحثه است اون مشتبه است سه احتمال داره: احتمال داره اخبار از کل میده احتمال میرود که تشرف کردم و یا اینکه از راه ریاضت به دست اوردم. ولی وقد يشتبه الحال إذا كان النقل بلفظ «الإجماع» في مقام الاستدلال. به قرینه مقام استدلال اون رو بذارین مقام نقل اقوال.
از اینجا به بعد عبارت راحتتر میشود و عبارت مرحوم تستری راحتتر است.
{عبارت مرحوم تستری: و لکن من المعلوم ان بناء الاحتجاج استدلال به اجماع لیس علی الکشف المتداول عند جهال الصوفیه ولا على الوجه الثانی عشر.}
ایشون میفرمایند اجماعهایی که در مقام استدلال است سه احتمال دارد ولی معلوم از اینکه مبنای ناقل اجماع و مبنای غیر ناقل اجماع ليس على الكشف الذي يدّعيه جهّال الصوفيّة، ولا على الوجه الأخير عنایت کنید وجه اخیر همون ثانی عشر است. کشف القناع در صفحه ۲۳۰ اقای تستری رو مراجعه کنید دوازده جور اجماع درست کرده میگه الثانی عشر اینکه کسی تشرف پیدا کرده و ادعای اجماع میکنه اون وقت چون ثانی عشر نمیخورده به بحث ایشون فرمودن الوجه الاخیر. ایشون میگخ ما ناقلین اجماع رو میشناسیم نه جز دسته کسانی هستن که تشرف خدمت حضرت داشته باشن و نه مثل صوفیه هستن از راه ریاضت بدست آورده باشن.
این صوفیه بلند پروازی زیاد دارن میگن یک شریعت داریم یک طریقت داریم یک حقیقت. یه چند وقتی نماز میخونن که شریعت است بعد میوفتن تو وادی طریقت بعد از چند وقت هم میوفتن تو وادی حقیقت. میگن عبودیت منتقل شد به ربوبیت نماز برای این بود که برسیم به حقیقت که رسیدیم. و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین. ما به یقین رسیدیم و دیگه نماز نمیخواهیم. این کلمه صوفیه از زمان امام هشتم علیه السلام شروع شد. بودن از زمان امیرالمومنین حسن بصری اولین نفرشون است. حسن بصری خیلی خبیث بوده و در زمان خبیث دومی هم به دنیا اومده لذا زمان امیر المومنین علیه السلام یک جوان ۲۴ و یا ۲۵ ساله بود که خیلی حضرت رو اذیت میکرد. خوارج و خشک مقدسها از طرفی و اینم از طرف دیگر به عنوان صوفی. امام هشتم علیه السلام فرمودن: الصوفیة لیس منا. اینا به خودشون لقب صوفی دادن یعنی پشمینه پوش. صوف پشم است و هرچه روایت داریم بر ضد اینها از زمان امام هشتم علیه السلام به بعد است. و اینا مدعی هستن که ما با ریاضت احکتم الله را به دست میآوریم. دیگه احتیاجی به پیغمبر صلی الله علیه و اله و امام علیه السلام و غیره نداریم. پس کسی که نقل اجماع میکند در مقام استدلال سه احتمال دارد یکی اخبار از اتفاق کل ی احمال تشرف یک احتمال هم اینکه با ریاضت رسیدیم. ایشون میگه درست است ما سه تا احتمال داریم ولی میدانیم دوتاش نیست. ناقلین ما نه ادعای تشرف دارن و نه مثل جهال صوفی از راه ریاضت پی به احکام میبرند. پس میماند همان اتفاق کل پس نتیجتا اقا کسی ادعای اجماع میکند چه در مقام نقل اقوال چه در مقام استدلال در هر دو صورت مقصودش از ادعای اجماع اتفاق کل است.
لكن من المعلوم از ناقلین اجماع ما میدانیم کشفی نیستن أنّ مبناه ومبنى غيره ليس على الكشف الذي يدّعيه جهّال الصوفيّة، ولا على الوجه الأخير اثنی عشر که تشرفی باشد الذي إن وجد في الأحكام ففي غاية الندرة یه محقق اردبیلی و بحر العلوم و سید بن طاووس و اینها هستن،