درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۱۷: اجماع منقول ۱۰

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه ایشان آقا دو تا مطلب فرمودند که زمینه یک اشکالی را فراهم آورد ایشان فرمودند اجماع اصطلاحی حقیقی مصطلح بین عام و خاص است این است که کل علماء یک چیزی بگویند حتی یک نفر اگر مخالفت بکند آن اجماع منعقد نمی‏شود و در این رابطه حرف محقق ثانی را هم نقل فرمودند خلاصه اجماع یعنی واقعا همه باید یک چیزی بگویند همه باید وحدت کلمه داشته باشند تا بشود اسمش اجماع این یک مطلب از آن طرف هم فرمودند علمای ما کثیرا می‏گویند این مسأله اجماعیون هست و مقصودشان اتفاق سه، چهار نفر است یا چهار، پنج نفر که احدهم الأمام بشود به آن می‏گویند یک اجماع تازه قرینه هم نثر نمی‏کنند که بگویند ما اگر می‏گوییم اجماع مقصودمان این است خب این دو تا را کنار هم بگذارید از آن طرف آن آقا می‏گوید اجماع ظهورش در این که یعنی کل علما از این طرف هم کثیرا ما علمای ما می‏گویند این مسأله اجماعیون است با حالی که چهار، پنج نفری که احدهم الأمام این حرف را زده این قهرا لازمه‏اش این است این ناقلین اجماع تدلیس می‏کنند اغرا به جهل می‏کنند ظاهر عبارتشان اتفاق کل است مرادشان بدون نثر قرینه اتفاق چند نفری است این تدلیس است و اقراء به جهل ایشان می‏فرماید نه این حرف را نزن این جسارت مبرا هستند علما از این جسارت اینها که نمی‏خواهند سند برای آینده بدهند اینها که حرفشان مرجع بیگران نیست مرجع کتاب است و سنّت است و عقل است و جمعیتی که امام هم در آنها داخل باشد آن دلیل است و الاّ این که حالا آمده ‏ایم چند نفر این طور می‏گویند این را که به آن دلیل نمی‏گویند خلاصه اگر نقل اجماع حجت بود برای دیگران مرجع و سند بود برای دیگران بله این تدلیس لازم می‏آمد ولی اینها برای ارائه ‏ای از مدعای خودشان این ادعای اجماع را می‏کنند فتوا داده است به حرمت لحم الارنب شما ممکن است به آن اشکال کنید که دلیل ندارد ما نه کتاب داریم نه سنّت آن می‏گوید نه بابا علما اینطور گفتند یعنی من علت اینکه این فتوا را دادم این علتش این است پس این است پس این ادعای اجماع‌هایی که می‏شود اینها ارائه مدرک فتوایشان است نه اینکه سند بخواهند برای آیندگان نقل بکنند به هر کسی حق دارد آن دلیل حجّت در نزد خودش را نقل بکند خب این آقا هم کرده این آقا از اتفاق علمایی که یکی از آنها هم امام است علم پیدا کرده به حرمت لحم الارنب هر کسی هم حق دارد آن دلیل قطعی حجّت در نزد خودش را نقل بکند این آقا هم نقل کرده ربطی به این ندارد که برای دیگران حجّت باشد تا شما بیایید بگویید تدلیس است پس این اشکال وارد نیست ایشان می‏فرمایند از اینکه این اشکال وارد نیست اشکال صاحب معالم هم وارد نیست ایشان هم مشابه همین اشکال را کردند آمدند چون خود ایشان با اینکه از متأخرین است ولی اجماع را مثل قدما حجّت می‏داند یعنی صاحب معالم می‏گوید اجماع جمعیتی است که احدهم الأمام در متأخرین است ولی حرف قدما را قبول دارد خب بعد رو می‏کند به متأخرین می‏گوید چطور شما آمدید به اتفاق جماعتی که امام در آنها نیست به آن هم گفته ‏اید اجماع چون متأخرین به من عدا الامام که امام در آنها نیست به آن می‏گویند اجماع یعنی از اتفاق من عدا الامام کشف می‏کنند حالا یا لطفا یا تقریرا یا حدسا کشف رضای معصوم می‏کنند ایشان به آنها می‏گوید این اجماع دلیل معتد به ندارد اجماع اگر هم معتبر است همان جماعتی است که امام هم در آنها داخل بشود چرا شما سهل انگاری می‏کنید به چند نفری هم که امام در آنها نیست اطلاق اجماع می‏کنید این اشکالی که صاحب معالم دارد ایشان می‏گوید اشکال شما وارد نیست اینها که نمی‏خواهند سند بدهند برای آیندگان اینها سبب علم خودشان را نسبت به آن فتوایی که داده ‏اند آن سبب علمش را نقل می‏کند این اولاً و مضافا به این که اتفاق من عدا الامام گفتیم با ضمیمه کاشف و مکشوف برگشت آن به همان اجماع تجملی است چون اجماع اتفاق من عدا الامام با ضمیمه آن مکشوف است اینها را که قاتی کنید این هم کأن برگشتش به همان اجماع تضمنی است پس اگر به اتفاق من عدا الامام یعنی به جمعیتی که امام در آنها نیست ولی از اتفاقشان استکشاف رأی امام می‏کنید اتلاق اجماع برای آن هم عیبی ندارد و ایراد صاحب معالم وارد نیست خب اذا عرفت ما ذکرنا این دو تا مطلب که معلوم شد می‏رویم سراغ نتیجه چون آخر اگر نظرتان باشد مشهور چرا اجماع را حجّت می‏دانستند می‏گفتند دلیلش همان حجّیت خبر واحد است همان ادله‌ای که خبر واحد را حجّت می‏کند همان ادله نقل اجماع را هم حجّت می‏کند ایشان فرمودند ما قبول نداریم در این رابطه دو تا مطلب گفتند یک صغری و یک کبری، صغری این که نوعا اجماعات حدسی است یعنی از اتفاق من عدا الامام حدس می‏زنم رأی امام است این صغری از آن طرف هم ادله‌ای که خبر واحد را برای ما حجّت می‏کند خبرهای أن حسٍّ را حجّت می‏کند شامل خبرهای حدسی نمی‏شود پس با این صغری و کبری ثابت شد که این ادعای اجماع ‏هایی که می‏شود حجّیت ندارد.

۲

طوایف اجماع

خب حالا ایشان امروز آقا می‏خواهند طوایف اجماع را نقل بکنند چون آقا هریک از علمای ما برای خودشان یک لفظی دارند در ادعای اجماع مثلاً صدوق اگر چیزی را بخواهد بگوید اجماعی است می‏گوید اعتقادنا اگر آشنا باشید با کلام صدوق خیلی دارد که اعتقادنا که قرآن تحریف نشده اعتقادنا که مثلاً عرق جنب از حرام نجس است همیشه ایشان ادعای اجماعش با کلمه اعتقادنا است مثلاً صاحب جواهر اگر آشنا باشیم با کلمات ایشان خیلی کم در کلمات ایشان اجماع هست با این عبارت می‏گوید، می‏گوید هذا لم اجد فیه خلافا همیشه ایشان اجماع‏هایش را اینطوری می‏گوید هذا لم اجد فیه خلافا یا مثلاً سید مرتضی می‏فرماید: هذا قضیة المذهب یعنی مقتضای مذهب این است ایشان ادعای اجماعش این است بعضی‏ها می‏گویند هذه المسأله اجماعیون بعضی‏ها می‏گویند اجمع المسلمٌ اجمع الفقها اجمع اهل الحق خلاصه ۷،۸،۱۰ تا لفظ هست برای ادعای اجماع، حالا ایشان اینها را تقسیم ‏بندی می‏کند ایشان با این بیان می‏گویند، می‏گویند این ناقلین اجماع یک وقت اجماعشان مطلق است مطلق یعنی بدون اضافه حالا مثالهایش را می‏زنیم ناقل اجماع یک وقت نقل اجماعش مطلق است یک وقت مضاف است یعنی یک مضافٌ الیه دارد هر کدام از اینها بر دو قسم است اگر در عبارت امروز بخواهیم حرف بزنیم بعضی از اجماع‏ها پسوند دارد بعضی از اجماع‏ها پسوند ندارد مثلاً هذه اجماعی، هذه المسأله اجماعیون این پسوندی ندارد به این مطلق می‏گویند یعنی مضافٌ الیه، پسوندی ندارد گاهی هم نه پسوند دارد اجمع المسلمون، اجمع الفقها پس ایشان با این بیان می‏گوید من عرض کردم چند طایفه لفظ اجماع داریم همه را شامل می‏شود ایشان با این بیان می‏گویند، می‏گویند این طوایفی که با آن ادعای اجماع می‏شود این الفاظی که علما با آن ادعای اجماع می‏شود یا مطلق است یا مضاف یا مطلق یعنی چه یعنی اضافه نشده به چیزی یا این که اضافه شده به چیزی که با بیان امروزی اینطوری می‏شود این اجماع‏ها یا پسوند دارد یا ندارد خب هر کدام از اینها هم بر دو قسم است می‏شود چهار قسم ببینید آقا مطلق آن بر دو قسم است مضاف آن هم بر دو قسم است یا با تعبیر من آن حساب پسونددار آن بر دو قسم است بدون پسوند آن هم بر دو قسم است چهار قسم می‏شود ببینید آقا یک وقت آن مطلقش، مطلق به قولٍ مطلق است یک وقت مطلق در مقابل اختلاف است این دو جور مطلق مثال‌هایش را می‏زنیم همه روشن می‏شود فعلاً فهرست مطلب را داریم عرض می‏کنیم اجماع یا مطلق است یا مضاف هر کدام از اینها بر دو قسم است می‏شود چهار قسم می‏خواهیم چهار قسم را بگوییم مطلق چه طور دو قسم است این اجماع مطلق یعنی اجماع بدون پسوند اجماع بدون اضافه یک وقت مطلق به قولٍ مطلق است یک وقت مطلق در مقابل اختلاف است مثال هر دو را بزنیم مطلق به قولٍ مطلق مثل چه هذه المسأله اجماعی، هذا اجماعی اینها را می‏گویند چه اجماع مطلق به قولٍ مطلق حالا مطلق در مقابل اختلاف می‏گوییم آقا حیوان غیر مأکول غیر طیر فضله ‏اش نجس است اجماعا اما در طیرش اختلافی است ببینید اجماع مطلق است پسوند ندارد حیوان غیر مأکول غیر طیر فضله ‏اش نجسٌ اجماعا ببینید اضافه نشده اما مضاف آن چه است اضافه نشده اما در مسأله اختلافی است غیر طیر آن اجماعی است که نجس است اما در طیرش اختلافی است این دو تا مثال مال چه شد اجماع مطلق، منتهی مطلق به قولٍ مطلق، مطلق در مقابل اختلاف، هذه المسأله اجماعیون این مطلق است پسوند ندارد اضافه به چیزی نشده اما مطلق آن هم به قولٍ مطلق است آن دومی مطلق در مقابل اختلاف است حیوان غیر مأکول غیر طیر فضله ‏اش نجسٌ اجماعا اما در طیرش فیه خلافٌ خب ببینید این هم الآن مطلق است اضافه به چیزی نشده است غیر مأکول غیر طیر نجسٌ اجماعا مطلق است اما مطلق به قولٍ مطلق نیست مطلق در مقابل اختلاف است پس این دو جور مطلق، مطلق یعنی بدون اضافه بدون پسوند این بدون پسوند آن هم یک وقت مطلق به قولٍ مطلق است یک وقت مطلق در مقابل اختلاف است برویم سراغ آن دو قسم کدام دو قسم آن که پسوند دارد، آن که اضافه شده آن هم دو جور است یک وقت آن اجماع اضافه شده شامل امام هم می‏شود یک وقت شامل امام هم نمی‏شود مثلاً اتفق اهل القبله، ببینید پسوند دارد اینجا مضاف دارد اینجا از آن مضاف‏‌هایی است که شامل امام هم می‏شود اتفق اهل القبله خب یکی از اهل قبله هم امام زمان علیه ‏السلام است اتفق اهل الحق، اتفق اهل الصواب اینها همه چه است اینها مضاف است ولی مضاف شامل معصوم چون یکی از اهل حق‏‌ها هم امام است یکی از اهل صواب و اهل قبله هم امام زمان است اما آن مضاف‏‌هایی که غیر شامل است اتفق فقهاءنا، اتفق علماءنا ولو علما لغتا شامل امام زمان می‏شود خب یکی از علما هم می‏شود بگوییم جاهل که نیستند که اما اصطلاحا وقتی می‏گویند علما یعنی آقایان مراجع یعنی این فقهایی که روی ظواهر حکم می‏کنند پس ببینید آن دو جور شد این هم دو جور، دو جور مطلق را هم دوباره عرض می‏کنم هذه المسأله اجماعی به این می‏گویند مطلق به قولٍ مطلق پسوندی ندارد، اضافه ‏ای ندارد حیوان غیر مأکول غیر طیر فضله ‏اش نجسٌ اجماعا این هم اجماع به قولٍ مطلق است اما به قولٍ مطلق در مقابل اختلاف است و اما آن حیوان غیر مأکول اگر طیر باشد فیه اختلافٌ اجماع مضاف هم نیست پسوند ندارد اما در مقابل مسأله اختلافی است آن دو جورش که پسوند دارد مضاف دارد دو جور است یک وقت آن مضافٌ الیه آن شامل امام معصوم هم می‏شود اتفق اهل الحق، اجمع اصحاب القبله اجمع اصحاب صواب تمام اینها صواب است ولی تمام اینها مضاف است ولی مضافی است که شامل معصوم می‏شود یک وقت مضافی است که شامل معصوم نمی‏شود مثل اینکه بگوید اتفق علماءنا البته از نظر معنای لغوی فقهاءنا، علماءنا شامل امام هم می‏شود برای اینکه ایشان هم از جاهل ‏ها نیستند که پس ایشان هم از علما هستند ولی اصطلاحا نمی‏گویند، نمی‏گویند علما اینجور گفتند و مقصود امام زمان علیه ‏السلام این چهار جور امروز درسمان این چهار جور است

ببینید آقا این چهار جور دو جورش لا حجّة است دو جورش حجّت است ایشان خودش پراکنده می‏گویندها من همه را یک جا عرض می‏کنم که مطلب در ذهنتان باشد دیگر تطبیق می‏کنید معتل نشوید کدام دو جور آن حجّت نیست مطلق در مقابل خلاف و مضاف غیر شامل للإمام عرض کردم فهرستا بنویسید تمام مطالب روشن می‏شود دو جور از این چهار جور حجّت نیست کدام است کدام دو جور یک دانه از مطلقات یک دانه از مضاف‌ها آن حجّت‏‌هایش هم یک دانه از مطلق‏ها است یک دانه از مضاف‏ها ولی عنایت بکنید مضاف ‏هایش کدام است مطلق‏هایش کدام است دو جور آن حجّت نیست کجا یکی از مطلق‏ها و یکی هم از مضاف‏ها کدام مطلق‏ها مطلق در مقابل خلاف و مضاف غیر شامل للإمام این دو جورش حجّت نیست قهرا آن دو جورش کدام است که حجّت است مطلق به قولٍ مطلق هذه المسأله اجماعیون و مضاف شامل پس دوباره عرض می‏کنم یک دانه از مطلق‏‌ها و یک دانه از مضاف‏ها حجّت نیست یک دانه از مطلق‏ها یک دانه از مضاف‏ها حجّت است کدام مطلق و مضاف است که حجّت نیست مطلق در مقابل خلاف و مضاف غیر شامل للإمام این دو تا حجّت نیست در آن دو تا کدام است مطلق به قولٍ مطلق و مضاف شامل للإمام اتفق اهل الحق، اتفق اهل القبله که این مضاف است ولی مضاف شامل للإمام است

حالا عنایت بفرمایید ایشان می‏فرمایند که اذا عرفت وقتی این دو تا مطلب را مهم دانستی بدان می‏خواهد طوایف اجماع را بگوید یا با آن تعبیر من بگویید که طوایف مختلفی دارد اجماع‏ها بعضی‏ها با پسوند، بعضی‏ها بی‌پسوند ولی ایشان با این عبارت می‏فرمایند نقول حاکی للإتفاق قد ینقل الإجماع به قولٍ مطلق او مضافا ببینید دو جور شد آن وقت هرکدام از این دو جور، دو جور است یعنی مطلق آن یعنی اجماع به قولٍ مطلق یعنی اجماع به قولٍ مطلق به نحو الإطلاق یا اینکه نه مطلق در مقابل خلاف آن مضافش هم همینطور مضاف شامل، مضاف غیر شامل یک وقت مطلق است یعنی پسوند ندارد یک وقت مضاف است مضاف آن هم یک وقت مضاف الی المسلمین است مضاف الی الشیعه است اینها مضاف‏‌های شامل است اینها را زیرهایش را بنویسید اشتباه نشود اینها مضاف‏‌هایی است که شامل امام زمان به اجمع المسلمون خب یکی از مسلمون هم بقیة اللّه علیه ‏السلام است پس مضاف دو جور است یک وقت مضاف‏های شامل مثل چه اجمع المسلمون، اجمع الامامیه، اجمع الشیعه، اجمع اهل الحق، اجمع اهل صواب، اجمع اهل القبله غیر ذلک است، اجمع الامامیه، اجمع اهل الحق، اهل الحق که داشتیم اجمع اهل صواب، اجمع اهل القبله پس ببینید آقا اینها مضاف‏‌های شامل است اجمع المسلمون اجمع الشیعه، اجمع الامامیه، اجمع اهل الحق، اجمع اهل صواب، اجمع اهل القبله اینها مضاف ‏های شامل است و غیر ذلک یعنی همین‏‌هایی که گفتم یعنی غیر از این عناوین عناوینی دیگری که ممکن است شامل بشود امام را در مجمعین پس اینها شد اجماع مضاف ولی مضاف شامل حالا می‏خواهیم چه را بخوانیم مضاف غیر شامل و قد ینقله یعنی پسوند دارد همان پسوند شامل امام علیه‏السلام نمی‏شود مضاف هستند الاّ من عدا الامام یعنی این اجماع‏ها فقط شامل علما می‏شود شامل امام زمان علیه ‏السلام نمی‏شود این کتابها در حاشیه رفته کقوله اجمع علماءنا، اصحابنا، فقهاءنا، فقها و اهل البیت اینها شامل امام نمی‏شود چرا خب مگر امام جزء علما نیست می‏گوید چرا فأن ظاهر ذلک من عدا الامام است ظاهر این تعبیرها شامل امام نمی‏شود اصطلاحا، شامل نمی‏شود امام را اصطلاحا و إن کان ارادة العموم محتمله البته اراده عموم دارد یعنی اراده شمول اینها هم شامل امام می‏شود احتمال دارد به مقتضای معنای لغوی لکنه مرجوحٌ اصطلاحا پس تا اینجا آقا دو تا مضاف‏ها را خواندیم مضاف شامل مثل اهل حق، مضاف غیر شامل مثل علماءنا خب آن مطلق‏ها را همین طورش را نخواندیم ولی آن هم در خلال بحث‏ها روشن می‏شود که مطلق به خدمت شما در مقابل خلاف و مطلق به قولٍ مطلق

فإن أضاف بررویم سراغ مضاف قسم دوم یعنی غیر شامل، مضاف غیر شامل من عدا الامام اگر اضافه کند این چهار جوری بخواهد احکام آن را بگوید اگر این آقای ناقل اجماع، اجماعش پسوند دارد همان علماءنا است، فقهاءنا است که اصطلاحا شامل امام معصوم نمی‏شود اگر اضافه کرد این آقای ناقل اجماع، اجماع را به من عدا الامام یعنی اتفق من عدا الامام ۱ولا اشکال فی عدم حجّیت چه حجّیتی را علماء بگویند چه حجّیت است برای ما کتاب، سنّت، عقل جماعتی که احدهم الإمام داخل باشد آن برای ما حجّت است والاّ علمایی که امام در آنها نیست قولشان برای ما حجّت نیست ما عرض کردیم علماء هرکدام برای مقلدین خودشان چرا ولی دلیل که نمی‏شود چون علماء اینجوری گفتند پس بر همه ما لازم است این مطلب را قبول کنیم اینجوری نیست آن که همه باید بپذیرند چه است کتاب، سنّت، عقل، جماعتی که امام هم در آنها داخل باشد اصلاً این که شما می‏شنوید اجماع یکی از ادله است یعنی جماعتی که امام هم در آنها داخل است آن امام است یعنی آن اجماع است که حجّت است و الاّ من عدا الامام بعد صدهزار عالم داریم می‏دانیم امام زمان داخل در این جمعیت نیست اینها همه وحدت کلمه دارند این برای ما حجّت نمی‏شود که لا اشکال در عدم حجّیت نقله ولو خود آقای ناقل الآن قطع پیدا کرده آن آقای ناقل از وحدت کلمه هزارها عالم الآن قطع برایش پیدا شده که امام هم نظر مبارکشان همین است حالا یا لطفا یا حدسا یا تقریرا از یک راهی برایش قطع پیدا شده ولی برای او قطع شده ولی برای ما نقل حجّت نکرده کی نقل حجّت است آن موقعی که بگوید جماعتی که امام هم در آن داخل است چون اگر این جوری بگوید عین قول زراره می‏شود مگر زراره نمی‏گوید قال الصادّق ما می‏گوییم حجّت است اگر اجماع هم علمایی باشد که امام هم در آنها داخل است آن وقت داخل می‏شود در نقل روایت و می‏شود حجّت ولی وقتی می‏دانید من عدا الامام را دارد می‏گوید و من عدا الامام هم به ما هو هو اعتباری ندارد ما اگر برای من عدل امام ارزشی هم قائل هستیم به لحاظ اینکه امام هم داخل در آنها است لذا می‏فرماید لم ینقل حجّتا این برای ما نقل حجّت نکرده است که نقل قول علما را دارد می‏کند و إن فرض حصول العلم لناقل ولو علم حاصل شده الآن برای آن آقای ناقل علم حاصل شده به صدور حکم عن الامام من جهت الإتفاق بله الا أنه ایشان می‏فرماید بله او به خاطر آن وحدت کلمه آن هزارها عالم او الآن علم برایش پیدا شده یعنی استکشاف رأی معصوم کرده از آن وحدت کلمه إنمانقل سبب العلم این آقا سبب علمش را برای ما نقل می‏کند مردم من اگر لحم الارنب را حرام می‏دانم سببش این است هزارها علمای ما این آقا اذ به حرمت هستند و من از این وحدت کلمه هزار عالم استکشاف رأی معصوم می‏کنم پس این آقا کأن سبب علمش را دارد برای ما نقل می‏کند و لم ینقل المعلوم معلوم کدام است و هو قول الإمام معلوم که برای ما نقل نمی‏کند حتی یدخل فی نقل الحجّة اگر معلوم را نقل می‏کرد یعنی می‏گفت امام هم که این جمعیت است عین روایت زراره می‏شد چطور است اگر زراره بگوید قال الصادّق ما می‏پذیریم چون دارد نقل قول حجّت می‏کند این هم اگر می‏گفت امام در این جمعیت داخل است برای ما ارزش داشت داخل است برای ما ارزش داشت داخل در نقل خبر عین خبر زراره می‏شد ولی نه این قول معلوم به قول امام که معلوم است یعنی معلومش را بر معلوم یعنی مکشف نه معلومی‏ که معلوم است معلوم یعنی منکشف آن منکشف را که رأی امام است این برای ما نقل نکرده تا داخل بشود در نقل حجّت تا داخل بشود در حکایت سنّت به خبر واحد این را توجه داشته باشید به ما اگر بگویند سنّت چه است ما می‏گوییم این روایات این‏ها سنّت نیست اینها حاکی ازسنّت است می‏دانی سنّت چه است سنّت آن چیزی است که آن کلامی ‏است که هزار و چهار صد سال پیش از دو لب مبارک معصوم صادر شده آن سنّت است یا آن عملی که معصوم آن روز انجام داده آنها سنّت است این روایاتی که دست ماست اینها حاکی از سنّت است ایشان می‏فرماید اگر این آقای ناقل اجماع امام را هم جزو این‏ها بداند این مثل زراره می‏ماند که آمده سنّت را باخبر دارد نقل می‏کند اما این که این کار را نمی‏کند می‏گوید من عدا الامام اینجور گفتند این آقا می‏فرماید حالا که نسبت به من عدا الامام می‏دهد این داخل در نقل حجّت نیست داخل در حکایت سنّت به خبر واحد نیست بله در یک صورت حجّت است اگر واقعا این من عدا الامام این هزار عالم این هزار عالمی که همه وحدت کلمه دارند اگر استلزام عادی داشت با قول معصوم باز حجّت بود استلزام عادی یعنی چه یعنی ما هم اگر این هزار نفر را بررّسی می‏کردیم می‏دیدیم وحدت کلمه دارند ما هم همین کشف را می‏کردیم به این می‏گویند استلزام عادی یک وقت هست شما حُسن ظن دارید که به این می‏گویند استلزام اتفاقی شما از وحدت کلمه هزار نفر استکشاف رأی معصوم خب بکن برای خودت هم حجّت است به من ربطی ندارد کی برای من خوب است آن موقع که من هم مثل این آقای ناقل اجماع این هزار نفر را بررّسی بکنم ببینم اینها همه اهل تحقیق هستند نمی‏شود هزار نفر عالم مثل علامه ‏ها همه یک چیزی بگویند و این مخالف رأی معصوم باشد اگر این من عدا الامام استلزام عادی داشت با رأی معصوم استلزام عادی یعنی چه یعنی من هم اگر این هزار قول را بررّسی می‏کردم من هم همین استکشاف را می‏کردم یا لا اقل استلزام عادی با روایت چون آخر اجماع بر فرض هم کاشف از رأی معصوم نباشد می‏گویند کاشف از یک دلیل معتبر است بابا هزار نفر عالم مگر شوخی است در طول صدها سال همه آمده ‏اند یک چیز می‏گویند بر فرض هم کشف رضای معصوم نکند این کاشف از این است که یک دلیل معتبری بوده که اینها طبق آن دلیل معتبر حرف زدند منتهی آن دلیل معتبر به ما نرسیده پس چه شد آقا اتفاق من عدا الامام به درد ما نمی‏خورد ولو آن آقای ناقل از این هزار نفر عالمی که بررّسی کرده قطع پیدا کرده استکشاف رأی معصوم کرده ولی به درد ما نمی‏خورد مگر، مگر استلزام آن عادی باشد یعنی اینقدر واقعا این وحدت کلمه مهم باشد این هزار نفر مهم باشند که ماهم اگر بررّسی می‏کردیم و این وحدت کلمه را پیدا می‏کردیم از آنها ما هم همین استکشاف را می‏کردیم پس نقل اتفاق من عدا الامام برای ناقلی که علم پیدا کرده حجّت است برای ما که منقول علیه هستیم حجّت مگر آنجایی که فرض بشود که آن سبب منقول استلزام عادی دارد یعنی استلزام اتفاقی نیست واقعا هرکس بررّسی کند می‏بیند هزار نفر علامه‏‌ها در یک مسأله یک وحدت کلمه دارند استلزام عادی دارند با قول امام لا اقل آن استلزام عادی با قول امام نداشته باشد استلزام عادی دارای دلیل معتبری بوده است اینها بیخود این حرف را نزدند یک دلیل زّنی معتبری بوده حتی بالنسبه الینا که اگر ما هم آن دلیل را پیدا می‏کردیم ما هم همین فتوا را می‏دادیم اگر این اتفاق من عدا الامام استلزام عادی داشت أمکن ممکن است اثبات بشود آن سبب محسوس، محسوس کدام است آن هزار عالمی که این آقا بررّسی کرده آخر من که بررّسی نکردم علامه یک آقایی که خیلی اهل تتبع بوده او بررّسی کرده عن حس هزار عالم را پیدا کرده که اینها وحدت کلمه دارند اگر این عدد من عدا الامام اینقدر مهم بود که استلزام عادی داشته با رأی امام یا با دلیل معتبر آن وقت می‏شود آن سبب محسوس یعنی آن وحدت اتفاق من عدا الامام آن وحدت کلمه من عدا الامام که این آقا أن حسٍّ رفته همه را بررّسی کرده این ثابت می‏شود به خبر عادل یعنی به همین نقل اجماع او ثابت می‏شود آن وقت انتقال پیدا می‏کند ذهن از او به لازمش یعنی هرکسی واقعا بررّسی می‏کرد این هزار نفر را ذهنش از آن منتقل می‏شد به لازم یعنی همان طوری که ناقل اجماع ذهنش از اتفاق من عدا الامام منتقل شده به رأی معصوم همه همینطور بودند یعنی اینقدر این وحدت کلمه مهم است که برای هرکس این سبب حسی اتفاق می‏افتاد ذهنش از آن اتفاق من عدا الامام منتقل می‏شد به لازمش که قول معصوم لکن ما گفتیم نعم اگر اینجوری باشد حجّت است ولی کی، کی آدم می‏تواند همچین حرفی بزند که کسی پیدا بشود تمام علما را همه را بررّسی بکند شما این زمان‌های ما را بگذارید کنار این زمان‌ها الآن اینترنت هست نمی‏دانم واقعا اطلاع رسانی‏‌های جهانی هست کل دنیا الآن مثل یک شهرک می‏ماند چطور توی شهرک آن طرف اتفاق بیفتد این طرف می‏فهمند الآن کل دنیا اینجوری الآن را بگذارید کنار سابق را صد و پنجاه سال پیش ایشان می‏فرماید امکان ندارد ما گفتیم اگر یک کسی بررّسی کرد کل علما را و بدست آورد که همه این را می‏گویند خب بله این حجّت است استلزام عادی دارد ولی کی ممکن است که اصلاً علمای هند اصلاً خبر نداشتند از علمای ایران، علمای ایران اصلاً خبر نداشتند از علمای نجف اینها همه از همدیگر دور بوده ‏اند امکان نداشت یک نفر بررّسی کند وحدت کلمه تمام علما را لذا ایشان می‏فرماید کبری را ما قبول داریم اما صغری در خارج وجود خارجی ندارد واقعا اگر کسی پیدا بشود تمام علمای از روز اول زمان غیبت تا الآن را بررّسی بکند ببینید اینها همه وحدت کلمه دارند که مثلاً عرق جنب از حرام نجس است اگر این باشد بله استلزام دارد ولی امکان ندارد این را اگر بهتر بخواهیم توضیح دهیم سطر آخر صفحه ۵۴ با این کتاب‏‌هایی که دست من هست عنایت بفرمایید صفحه ۵۴ ایشان این را می‏فرماید، می‏فرماید مثل هذا الأمر المحسوس لا یستلزم عادتا لموافقت المحسوس، فالمحسوس آن که محسوس است استلزام عادی دارد با قول امام مستحیل و تحقق یعنی آن که استلزام عادی دارد اتفاق همه علما است که امکان ندارد ایشان می‏گوید مستحیل است آن زمان واقعا مستحیل بوده ولی الآن شما می‏توانید هر دانشمندی را در هر کجای دنیا هست عقیده ‏اش را بفهمی راجع به یک مطلب با آن سایت اینترنتش را می‏گیری تمام قضایا برایتان روشن می‏شود اما ایشان می‏گوید در سابق مستحیل بوده این مطلب آن که مستلزم عادی است مستحیل ‏التّحقق است و آن که ممکنُ التّحقق است غیر مستلزم است آن که ممکن است که آدم پنجاه تا علمای نجف را ببیند پنجاه تا علمای ایران

(سوال)

کبری را قبول داریم، اما صغری وجود خارجی ندارد، بله اگر کل علما همه یک چیزی بگویند، این استلزام عادی دارد با رأی معصوم، این کبری، اما وجود خارجی این مطلب قابل تحقق نیست. خب، حالا ایشان می‏فرمایند و در حکم است. حالا می‏خواهد چه کار کند آقا، الآن چه را خواندیم، مضاف غیر شامل را خواندیم، از آن چهار قسم الآن مضاف غیر شامل، یعنی اتفاق من عدا الامام، گفتیم حجت نیست، حالا چه را می‏خواهیم بخوانیم، مطلق در مقابل خلاف، که آن هم حجت نیست، چون بنا شد یکی از مضافها، یکی از مطلقها حجت نباشد، مضاف غیر شامل، یعنی اتفاق من عدا الامام را خواندیم حجت نیست، و فی حکم مضاف غیر شامل از چه، مطلق در مقابل خلاف، لذا می‏فرماید و فی حکم الاجماع المضاف الی من عدا الامام، مضاف غیر شامل، در حکم مضاف غیر شامل از چه، اجماع مطلق، ولی نه مطلق به نحو المطلق، بلکه چه، المطلق المذکور فی مقابل الخلاف، حالا می‏خواهیم مثال بزنیم، کما یقال، خرء الحیوان، خرء یعنی فضله، روایتش را هم بخواهیم ببینیم در رسائل بد نیست، رسائل جلد دو، صفحه ۱۰۱۳، حدیث یک. آنجا دارد که کلّ شی‏ءٍ من الطیور لا بأس بخرئه و بوله، طیور چه مأکول الّحم، چه غیر مأکول الّحم، بولش و فضله ‏اش عیبی ندارد، اما غیر طیر، چون مثلاً کلاغ، الآن غیر مأکول است و طائر است، کلاغ غیر مأکول است، ولی طائر است، روایت می‏گوید کلّ طیرٍ لا بأس ببرئه و خرئه و ببوله و خرئه، یعنی حتی کلاغ، حالا کبوتر و اینها که هیچ چیز، آنها مأکول‏اند، کلاغ هم که غیر مأکول است، چون طیر است، بولش و فضله‏ اش عیبی ندارد، اما غیر مأکول غیر طیر، آن دیگر اجماعی است، مثل این سباع و درندگان که هم غیر مأکول است، هم غیر طیر است، می‏خواهیم مثال بزنیم، برای اجماع بدون پسوند، برای اجماع مطلق، ولی مطلق در مقابل خلاف که این هم حجت نیست، مثل چه، کما یقال، خرء حیوان غیر مأکول غیر طیر سباع و درندگان، سباع و درندگان، هم غیر مأکول‏اند، هم غیر طیراند، این نجسٌ اجماع هستند، ببینید پسوند ندارد، مطلق است، اما مطلق به قولٍ مطلق نیست، مطلق در مقابل خلاف است، انما اختلفوا، ولو غیر مأکول غیر طیر، نجسٌ اجماع هستند، اما اختلفوا فی خرء طیر، در خرء طیر اختلافی است، این مسأله آقا، به همین نحو اجمال، یکبار هم ایشان اواخر رسائل مطرح می‏کند، با این کتابها اوائل صفحه ۴۶۶، عین همین که اجمالاً ایشان گفت خرء طیر نجس است، نجاستش اختلافی است، به همین اجمال، یکبار هم آنجا نقل می‏کند، ولی اگر مسأله را تفصیلاً بخواهیم بفهمیم، به کتاب انسداد مراجعه کنید، انسداد صفحه ۱۸۴، با این کتاب‌هایی که دست من است، ایشان این مسأله را مطرح می‏کند، روایات را هم آنجا نقل می‏کند، این روایتی که من برای شما خواندم، کلّ شی‏ءٍ یطیر لا بأس ببوله و خرئه، و نجاستش یعنی کلاغ نه بولش عیب دارد و نه خرءش، خود روایت و بحث علمی‏اش را، ایشان صفحه ۱۸۴، آنجا مطرح می‏کنند، اما اینجا و در آخر کتاب که صفحه ۴۶۶ هستند، به نحو اجماع که طیر غیر مأکول اختلافی است، که حالا بول و فضله‏ اش نجاست دارد یا ندارد، خب این چه شد آقا، تا اینجا یک مضاف خواندیم، مضاف غیر شامل، یکی هم مطلق در مقابل خلاف، این دوتا حجت است، اما اولی حجت نیست برای اینکه من عدا الامام است، به چه درد می‏خورد، آن که به درد ما می‏خورد این است که امام در یک جمعیتی باشد، پس اولی که به درد نمی‏خورد. این دومی هم به درد نمی‏خورد، چرا، چون اختلفوا معنایش این است این را علما اختلاف کردند، یعنی علما در این گوشه مطلب اختلاف کردند، ولی در آن گوشه مطلبش وحدت کلمه دارند، پس معلوم می‏شود این هم غیر از امام معصوم است، لذا است که این دوتا حجت نیست، حالا همین مثال ایشان با تعبیر کذا و کذا می‏زند، یا اینکه اینجور می‏گوییم، می‏گوییم محل خلاف، هو کذا، یعنی طیر غیر مأکول، و اما کذا، حکمه کذا، یعنی اما طیر غیر طیر غیر مأکول حکمه کذا اجماعً، همان است، مثالهای دیگر هم می‏شود زد، ولی با همین هم قابل تطبیق است، پس ببینید آقا می‏خواهم عبارت را با مثال معنا کنیم. انّ محلّ الخلاف، یعنی طیر غیر مأکول، حکمه کذا، یعنی اختلافی است، و اما کذا، یعنی غیر مأکول غیر طیر فحکمه کذا اجماعًا، حکمش نجاست است اجماعا، این هم حجت نیست، این دیگر چرا حجت نیست، فإنّ معناه، معنای این اجماعی که در مقابل خلاف است، این است، هذا کونه قولً واحدا، یعنی این غیر طیر غیر مأکول، بقولٍ واحد علما همه نجس می‏دانند، ببینید، بقولٍ واحد، یعنی قول واحد علما، پس همانطوریکه آن مضاف غیر شامل للمعصوم حجت نبود، این مطلق است در مقابل خلاف هم، ظهورش در همان قول واحد علما است و این اعتباری ندارد،

اضعف از ما ذُکر، ضعیف‏تر است از این دوتا اجماع، دوتا اجماع ضعیف خواندیم دیگر، یکی اجماع مضاف غیر شامل، یکی مطلق به نحو اختلاف، ایشان می‏فرماید ضعیف‏تر از این دوتا، نقل خلافهایی است که آقای صاحب جواهر می‏کند، ایشان می‏گوید عدم الخلاف، عرض کردم در جواهر زیاد من این جمله یادم است، هذا لم اجد فیه خلافً، ایشان می‏گوید این از آنها ضعیف‏تر است، چرا، برای اینکه دیگر این کمتر علما، شامل امام نمی‏شود، چون ممکن است یک عده از علما اصلاً ساکت باشند، خب ساکت شدند، حرفی نزدند، این دلیل نمی‏شود با آنهایی که حرف زدند موافق است، لذا ایشان می‏فرماید اضعف است از این دوتا قسم، آنجایی است که ناقل اجماع، نقل عدم اختلاف بکند، بیاید بگوید این مسأله لا خلاف فیه است، خب این اسمش اجماع نیست، چرا، خب برای اینکه شما می‏گویی لا خلاف، خب ممکن است یک عده‏ای مخالف هستند، هیچ چیز نگفتند، چون سکوت کردند، این که هیچ چیز نگفتند، این اعم است از اینکه آدم بگوید موافق است با باقین هستند، پس بنابراین، این دیگر خیلی ضعیف‏تر است، یا بیاییم بگوییم أنّه ظاهر الاصحاب، ظاهر اصحاب اینجوری است، خب ظاهر اصحاب اینجوری است، یعنی خلاصه آن مقداری که شما دیدی اینجوری است، این منافات ندارد، یک عده ‏شان مخالف باشند و شما ندیدید، او قضیة المذهب، قضیه یعنی مقتضا، چون اول عرض کردیم، یکی از نقل اجماعها، قضیة المذهب است، یا مثلاً سید مرتضی گاهی می‏گوید هذا دأب المحصلین، محصلین اینجوری می‏گویند یا مقتضای مذهب اینجوری است، اینها همه الفاظ اجماع است، ولی دیگر اینها ضعیف‏تر از آن دو قسم است، دیگر اینها حتما حتما ظهورش در اتفاق من عدا الامام است و به درد نمی‏خورد.

خب حالا چه مانده است آقایان، مانده مضاف شامل، مضاف شامل کدام است، اجمع اهل الحق، اجمع الشیعه، اجمع الامامیه، خب شامل امام زمان هم می‏شود، خب این مضاف چه، و آن مطلق است به قول المطلق، هذه المسأله اجماعی، تمام شد، دیگر در مقابلش خلافی نیست، این دو قسم حجت است، لذا ایشان می‏فرمایند که و إن اطلق الاجماع، این اطلاق چیست، اطلاق به نحو المطلق است، آن که خواندیم اطلاق در مقابل خلاف بود، اما ان اطلق، یعنی اگر این اجماع هذه المسأله اجماعی، اطلاق به قول المطلق یا اضافه، ولی اضافه ‏اش یشمل، آن قبلی که خواندیم، اضافه غیر شامل بود، مثلاً گفته بود که ناقل اجماع، اجمع اهل الحق، اجمع اهل القبله، خب یکی از اهل قبله هم امام زمان علیه‏ السلام است، پس اگر مطلق به نحو المطلق بود، یا اضافه شامل بود، اضافه شامل یعنی چه، یعنی اجماعش بر وجهی بود که یظهر منه ارادة المعنى المصطلح، جماعتی که یکی‏شان امام باشد، ولو این مسامحه است، بالاخره ما گفتیم این اجماع معتبر است، ولی بالاخره مسامحه است، ما در خودمان یک همچین اجماعی داریم که به جماعتی هم که احدهم الامام، به آن هم می‏گوییم اجماع، پس بنابراین اگر این آقای ناقل اجماع، اجماعش مضاف بود و شامل امام می‏شد، یعنی چه طوری بود، طوری بود که معنای آن اجماع، یعنی جماعتی که احدهم الامام، ولو مسامحةً، چون مسامحه شد دیگر، چون واقعا اجماع بنا شد اتفاق کل باشد، منتهی ما امامیه در خودمان یک اصطلاحی داریم، به چند نفری هم که امام داخل در آنها هستند، می‏گوییم اجماع، آن مخالفین را کالعدم حساب می‏کنیم، اینها را همه را قبلاً خواندیم، ایشان می‏فرماید اگر اجماع مضاف اینطوری بود، یعنی جماعت احدهم الامام، ولو به عنوان مسامحه، چرا، لتنزیل وجود المخالف منزلة العدم، اگر آن مخالف را اصلاً کالعدم حساب می‏کنیم، چرا، چون میزان ما قول معصوم است دیگر، خب وقتی در این چند نفر معصوم داخل باشد، بر فرض هم عده زیادی مخالفت بکنند، هیچ ضرری به او نمی‏رسد، لذا ایشان می‏فرماید که لعدم قدحه، قدح یعنی ضرر، یعنی این مخالفها ابدا قادح نیستند به چنین اجماعی ضرر بزنند، فظاهر، جواب ان است. و ان اطلق، اگر اجماع مطلق به قول المطلق بود، یا مضاف شامل بود، فظاهر الحکایة، این الف لام الحکایة، عوض از مضاف الیه است، یعنی ظاهر حکایت اجماع، ظاهر حکایت چنین اجماعی، کونها اینی است که این حکایت، حکایت سنت است، چرا، چون دارد می‏گوید جماعتی که احدهم الامام، یا اگر هم مطلق می‏گوید مطلق به نحو المطلق می‏گوید، اگر اینطوری شد، این داخل در چیست، داخل در سنت است، یعنی چطور زراره اگر بگوید قال الصادق حجت است، خب این هم دارد الآن از جماعتی که امام در این جمعیت داخل است، دارد این حرف را می‏زند، ولی بر خلاف آن قبلی، آن قبلی اتفاق من عدا الامام بود که گفتیم ناقل حجت نیست، ولی اگر اینطوری بود چرا، این داخل می‏شود، این متضمن قول معصوم است، داخل می‏شود در خبر و حدیث، یعنی این هم مثل حدیث‌های زراره که می‏گوید قال الصادق، دارد از معصوم خبر می‏دهد حجت است، این آقا هم وقتی می‏گوید اجماع، اجماع را به چیزی می‏گوید، به جماعتی می‏گوید که امام هم داخل در آن جماعت است، این داخل در نقل حدیث است، برای ما حجت است الاّ، از اینجاست که دیگر می‏ماند، الاّ اینکه مستند علم حاکی به قول امام، احد الامور، ایشان می‏فرماید این آقایی که دارد از جمعیتی خبر می‏دهد که احدهم الامام هست، این نقل حجتش درست است حجت است، اما باید ببینیم مستندش چیست، فقط این جمله آخری در ذهن آقایان باشد، چون سه چهار ماه فاصله می‏شود تا بخواهیم درس را شروع کنیم. انشاءالله اگر زنده باشیم، شنبه ۲۴ شهریور، انشاءالله آن روز درس را شروع می‏کنیم. این کلمه آخر یادتان باشد، که دیگر آن روز خیلی معطل نشویم، ما گفتیم اگر کسی از اجماعی خبر بدهد که امام معصوم داخل در، آن حجت است، الاّ اینکه باید ببینیم مستند این آقا چیست، این آقایی که الآن دارد می‏گوید جماعتی که احدهم امامً اینطور فرمودند، ما می‏گوییم حجت است، باید ببینیم سندش چیست، از کجا دارد این حرف را می‏زند، آیا مثل متأخرین است که از اتفاق من عدا الامام استکشاف رأی معصوم می‏کند، تقریرا لطفا حدسا، یا مثل قدما است، مثل شیخ طوسی از راه لطف استکشاف رأی معصوم می‏کند، بنابراین پس ببینید آقا، آخرین کلمه‏ ای که اولین کلمه درس روز شروعمان است، این است ما گفتیم اگر کسی از جماعتی خبر بدهد که در آن جماعت امام معصوم داخل است، خب یقینا حجت است، این حجت است الاّ، الاّ اینکه باید ببینیم این آقایی که دارد از این جماعت خبر می‏دهد که یکی هم معصوم داخل در اینهاست، این مستندش چیست، از کجا دارد این خبر را می‏دهد، آیا از اتفاق من عدا الامام بدست آورده امام هم این را می‏گوید، حالا یا به قاعده تقریر یا به قاعده حدّس، یا مثل شیخ طوسی به قاعده لطف، یا نه عن حسٍ دیده واقعا همه علما و امام هم که داخل در آنهاست، این حرف را می‏زنند، عرض کردم آنروز مطلب برای آنروز بود،

إذا عرفت ما ذكرنا ، فنقول :

أنحاء حكاية الإجماع

إنّ الحاكي للاتّفاق قد ينقل الإجماع بقول مطلق ، أو مضافا إلى المسلمين ، أو الشيعة ، أو أهل الحقّ ، أو غير ذلك ممّا يمكن أن يراد به دخول الإمام عليه‌السلام في المجمعين.

وقد ينقله مضافا إلى من عدا الإمام عليه‌السلام ، كقوله : أجمع علماؤنا أو أصحابنا أو فقهاؤنا أو فقهاء أهل البيت عليهم‌السلام ؛ فإنّ ظاهر ذلك من عدا الإمام عليه‌السلام ، وإن كان إرادة العموم محتملة بمقتضى المعنى اللغويّ ، لكنّه مرجوح.

فإن أضاف الإجماع إلى من عدا الإمام عليه‌السلام فلا إشكال في عدم حجّية نقله ؛ لأنّه لم ينقل حجّة ، وإن فرض حصول العلم للناقل بصدور الحكم عن الإمام عليه‌السلام من جهة هذا الاتّفاق ، إلاّ أنّه إنّما نقل سبب العلم ، ولم ينقل المعلوم وهو قول الإمام عليه‌السلام حتّى يدخل في نقل الحجّة وحكاية السنّة بخبر الواحد.

نعم ، لو فرض أنّ السبب المنقول ممّا يستلزم عادة موافقة قول الإمام عليه‌السلام أو وجود دليل ظنّيّ معتبر حتّى بالنسبة إلينا ، أمكن إثبات ذلك السبب المحسوس بخبر العادل ، والانتقال منه إلى لازمه ، لكن سيجيء بيان الإشكال في تحقّق ذلك (١).

وفي حكم الإجماع المضاف إلى من عدا الإمام عليه‌السلام : الإجماع المطلق المذكور في مقابل الخلاف ، كما يقال : خرء الحيوان الغير المأكول غير الطير نجس إجماعا ، وإنّما اختلفوا في خرء الطير ، أو يقال : إنّ محلّ

__________________

(١) انظر الصفحة ٢٠٢ و ٢١٧.

الخلاف هو كذا ، وأمّا كذا فحكمه كذا إجماعا ؛ فإنّ معناه في مثل هذا كونه قولا واحدا.

وأضعف ممّا ذكر : نقل عدم الخلاف ، وأنّه ظاهر الأصحاب ، أو قضيّة المذهب ، وشبه ذلك.

مستند العلم بقول الإمام عليه‌السلام أحد امور

وإن أطلق الإجماع أو أضافه على وجه يظهر منه إرادة المعنى المصطلح المتقدّم (١) ـ ولو مسامحة ؛ لتنزيل وجود المخالف منزلة العدم ؛ لعدم قدحه في الحجّية ـ فظاهر الحكاية كونها حكاية للسنّة ، أعني حكم الإمام عليه‌السلام ؛ لما عرفت (٢) : من أنّ الإجماع الاصطلاحيّ متضمّن لقول الإمام عليه‌السلام فيدخل في الخبر والحديث ، إلاّ أنّ مستند علم الحاكي بقول الإمام عليه‌السلام أحد امور :

١ ـ الحسّ

أحدها : الحسّ ، كما إذا سمع الحكم من الإمام عليه‌السلام في جملة جماعة لا يعرف أعيانهم فيحصل له العلم بقول الإمام عليه‌السلام.

وهذا في غاية القلّة ، بل نعلم جزما أنّه لم يتّفق لأحد من هؤلاء الحاكين للإجماع ، كالشيخين والسيّدين وغيرهما ؛ ولذا صرّح الشيخ في العدّة ـ في مقام الردّ على السيّد حيث أنكر الإجماع من باب وجوب اللطف ـ : بأنّه لو لا قاعدة اللطف لم يمكن التوصّل إلى معرفة موافقة الإمام للمجمعين (٣).

٢ ـ قاعدة اللطف

الثاني : قاعدة اللطف ، على ما ذكره الشيخ في العدّة (٤) وحكي

__________________

(١) في الصفحة ١٨٤.

(٢) راجع الصفحة ١٨٧ ـ ١٨٨.

(٣) العدّة ٢ : ٦٣١.

(٤) العدّة ٢ : ٦٣١ و ٦٣٧.