حالا امروز ایشان دارند میفرمایند: بدان حجیت غیر از حقیقت است اینطور نیست که اگر ما گفتیم یک چیزی حجت است معنایش این است که معنای حقیقی اش هم همین است، بله جماعتی که احدُهم الامام اگر وحد کلمه داشته باشند آن اجماع حجت است ولی اسمش اجماع نیست چون اجماع چی شد؟ اجماع اتفاق کل علمای یک عصر، پس ما گفتیم پنج نفری هم که احدُهم الامام ما به این میگوییم حجت، میگوییم حجت ولی اسم اجماع را نمیشود روی آن گذاشت چون اجماع حقیقی اتفاق کل علما است والا بعضی از علماء به اعتبار این که قولشان مشتمل بر قول امام است حقیقتا به او نمیشود گفت اجماع مگر این که مجازا بگوییم، چنانچه یک تشبیهی هم ایشان میکند اول بدانید ما دو جور خبر داریم: خبر واحد، خبر متواتر، خبر متواتر به خبری میگویند که علم آور باشد یعنی خبری که علم داریم که صادر از معصوم است به این میگویند متواتر، اما خبر واحد نه علم نداریم خوب زرارة فرموده و دروغ هم نمیگوید زرارة اما علم صددرصد هم نداریم که امام این را فرموده، بله قول زرارة حجت است قول عادل حجت است اما معنایش علم به صدور نیست علم به صدور مال خبر متواتر است، حالا همین خبر واحد گاهی به خاطر انضمام یک قرائن خارجی آدم علم به صدورش پیدا میکند حالا میشود به آن گفت متواتر؟ نه، متواتر آنی است که فی نفسه علم بیاورد خبر متواتر خبر مفید علم به چی میگویند؟ به خبری که فی نفسه اگر یک خبری فی نفسه علم آورد به آن میگویند خبر متواتر، اما اگر یک خبر واحدی داشتیم با ضمیمه قرائن علم به صدور پیدا کردیم به آن که متواتر نمیگویند. حالا میخواهد ایشان شاهد بیاورد میگوید خوب نگاه بکن این خبر واحدی که با انضمام قرائن مفید علم است متواترةٌ حجةٌ یعنی خبر حجت است اما اسم متواتر نمیشود برایش بگوییم، اینجا هم همینجور است جماعت پنج نفری که احدُهم الامام آن قولشان حتما حجت است ولی تسمیه ی اجماع نمیشود برایش کرد مگر مجازا، لذا امروز همین را میخواهند بفرمایند. میگویند ما دیروز تا حالا به شما گفتیم جماعت کمی هم که احدهم الامام قولشان حجت است لکن لا یلزم من کونه حجةً تسمیتُه اجماعا بله حجت است اگر جماعت قلیله ای که احدهم الامام است یک حرفی زدند او حتما حتما حجت است اما ملازمه نیست بین حجیت و تسمیه، حجیت دارد ولی تسمیه ندارد یعنی شما نمیتوانی بگویی اجماعی است چون اجماع اصطلاحی بنا شده بود باشد اتفاق کل، اما چهار پنج نفر اگر یک مطلبی را گفتند ما به اعتبار اشتمال قول معصوم گفتیم حجت است حجیت ملازمه با تسمیه نیست ممکن است یک چیزی حجت باشد اما اسم گذاریش مجازی باشد مثل همان خبر واحد، خبر واحدی که با انضمام قرینه علم بیاورد خوب این حجت است اما اسم تواتر بهش نمیگوییم اینجا هم همینجور اگر جماعتی پنج نفر ده نفر حتی دو نفر که احدهم الامام یک حرفی را زدند او قطعا روی چشم ما و حجت است اما تسمیه اجماع بر او اجماع حقیقی نمیشود اطلاق کرد.
پس لا یلزم یعنی یمکن الانفکاک، معنای لا یلزم این است، یمکنُ الانفکاک بین الحجیة و تسمیة ممکن است یک چیزی حجت باشد اما اسم اجماع بر او برده نشود مثل همان خبر واحدی که با ضمیمه قرینه برای ما علم بیاورد خوب حجةٌ اما نمیشود بهش گفت متواتر، متواتر آن است که فی نفسه برای ما علم بیاورد امکان انفکاک هست بین حجیت و تسمیه، یعنی لازم نیست من کونه، کونه ضمیرش برمیگردد به آن جمعیتی که احدهم الامام است، بله آن تجمعی که احدهم الامام است حجةٌ اما لازم نمیآید از حجیتش تسمیةُ، یعنی اسم اجماع اصطلاحی هم بر او بگذاریم، چرا؟ چون اجماع اصطلاحی بنا شد اتفاق کل علمای یک عصر باشد پنج نفر اگر وحدت کلمه داشتند به اعتبار اشتمال قول امام ما او را حجت میدانیم ولی تسمیهی اصطلاحی بر او جایز نیست.
میخواهد آن تشبیه را بگوید: کما انّهُ چنانچه لیس کل خبر جماعة یفید العلم متواترا، متواترا خبر لیس، اینطور نیست هر خبری که مفید علم باشد تواتر اصطلاحی هم داشته باشد ممکن است یک خبری باشد خبر واحد به ضمیمه قرائن خارجیه ما از آن علم پیدا کنیم به صدور امام، ولی در اصطلاح به او متواتر نمیگویند متواتر اسم متواتر به خبری گفته میشود که فی نفسه مفید علم باشد، اجماع هم همین جور اجماع هم فی نفسه به چیزی اطلاق میشود که کل علمای یک عصر توافق داشته باشند. پس همانطوری که هر خبر مفید للعلمی را، کدام است خبر مفید للعلم؟ به انضمام خارجیه یعنی اینطور نیست هر خبر واحدی که به انضمام قرائن خارجیه مفید علم باشد ما بهش تسمیهی متواتر را اطلاق نمیکنیم در اصطلاح، اجماع هم همینجور.
خوب پس نتیجةً آقا اگر جماعتی که احدهم الامام شد ما گفتیم این حجت است اگر هم به آن بگوییم اجماع اجماع مجازی است والا اجماع حقیقی اصطلاحی نیست.
[اشکال]
وقتی که ایشان این ادعا را میکند یک نفر اشکال میکند میگوید نخیر، یعنی قائل هم دارد چند نفری مثل صاحب ریاض و اینها هستند که اینها معتقدند این جماعت احدهم الامام غیر از این که حجت است اجماع هم میشود بهش بدهیم، چرا؟ میگویند درست است که ما اجماع را از عامه گرفتیم ولی از روز اول هم که ما پذیرفتیم به اعتبار اشتمال قول امام است، پس بنابراین اگر جمعیت قلیلی هم که احدهم الامام است ما به همان هم میگوییم اجماع اصطلاحی، ما گفتیم مجاز است به چنین اجماعی نمیشود گفت اجماع اصطلاحی، ولی بعضیها گفتند چرا، اصلاً ما چرا حرف عامه را پذیرفتیم که اجماع را، از اول که ما پذیرفتیم به خاطر آن اشتمال قول معصوم است. پس بنابراین دو نفر سه نفر هم که یک چیزی بگویند احدهم الامام باشد غیر از این که حجت است اسم اجماع اصطلاحی هم میشود گفت، نه تنها حجت فقط است بلکه اطلاق اجماع هم بر او صحیح است. شاهد هم میآورند شاهدش این است: که اگر شما ادعای اجماع کردید بر یک مطلبی، بعد یک کسی میگوید آقا چطور ادعای اجماع را میکنید مثلاً محقق اردبیلی مخالف است؟ میگوید او ضرر ندارد. دیروز گفتیم چرا ضرر ندارد؟ برای انقراض عصر، امروز یک چیز دیگری میگوییم، مخالفت آقای اردبیلی یعنی اگر جمعیتی احدهم الامام یک حرفی زدند شما ادعای اجماع کردید یک نفر بیاید بگوید آقای اردبیلی مخالف است، شیخ انصاری مخالف است. میگوییم ضرر ندارد، چرا؟ برای این که معلومٌ النسب هستند مجهول النسب مخالفتش ضرر میزند چون نمیشناسیمش احتمال میدهیم امام معصوم، اما محقق اردبیلی را میدانیم کیه است شیخ انصاری را میدانیم کیه، نه پدرش امام عسگری است و نه مادرش نرجس خاتون است. پس ببینید مخالفت معلومٌ النسب میگویند ضرر نمیزند به اجماع، آن وقت آمدند همین را شاهد گرفتند گفتند پس معلوم میشود این اسمش اجماع است که میگویند مخالفت معلومٌ النسب ضرر به اجماع نمیزند، از این راه آمدند ثابت بکنند که خلاصه جماعتی هم که احدهم الامام باشد اسمش اجماع است.
[جواب اشکال]
ایشان جواب میدهد: و اما ما اشتهر، این قلت است، ان قلت را مقدر بگیرید. ببینید آقا دوباره بگویم ما دیروز تا حالا گفتیم به جماعت کمی هم که احدهم الامام است این حجت است اما اجماع اصطلاحی نیست این حرف ما اولی که شروع کردیم این را گفتیم. ان قلت: یک نفر اشکال میکند میگوید چرا، این جمعیت کمی که احدهم الامام است غیر از این که حجت است هیچ، اطلاق اجماع برایش درست است. میگوییم چطور شما این حرف را میزنید؟ میگوید برای این که علماء میگویند مخالف معلومٌ النسب مضر به این اجماع نیست، پس معلوم میشود این جماعت کم هم اجماع است که میگویند مخالفت اردبیلی مثلاً چون معلومٌ النسب است مضر به اجماع نیست. پس معلوم میشود همین جماعت کم هم اجماع است که آن مخالفت معلومٌ النسب به اجماع ضرر نمیزند.
قلتُ: ایشان میگوید بله، مشهور هست این مطلب که میگویند مخالفت معلومٌ النسب مضر به اجماع نیست ولی مقصودشان این است یعنی مضر به اجماع نیست از حیث حجیت نه از حیث تسمیه، از حیث تسمیه یک نفر هم مخالف باشد مضر است، اگر در یک زمان همه یک چیزی میگفتند و یک آقای ملعومٌ النسبی این مخالفت کرد با اینها از حیث تسمیه مضر است، چرا؟ برای این که کل علماء باید باشد، پس اگر شما شنیدید میگویند مخالفت معلومٌ النسب مضر به اجماع نیست یعنی از حیث حجیت مضر به اجماع نیست والا از حیث تسمیه مضر هست.
قلتُ: و اما ما اشتهر بینهم آن چیزی که مشهور بین علماء است که میگویند لا یقدحُ یعنی لا یضُر، میگویند لا یضُر خروج معلوم النسب گفتند یک آقایی که معلوم النسب است مثل شیخ انصاری پدرش را میدانیم کیه مادرش را میدانیم کیه، نه پدرش امام عسگری است و نه مادرش نرجس خاتون است، حالا این شیخ انصاری یا دو نفر صاحب جواهر آن هم پدرش را میشناسیم و مادرش را هم میشناسیم، ایشان میفرماید آن چیزی که مشهور بین علماء است که میگویند ضرر نمیزند خروج معلوم النسب حالا یک نفر یا دو نفر ضرر نمیزند به اجماع مراد این است مراد این آقایانی که میگویند مخالفت معلوم النسب مضر به اجماع نیست مرادشان این است: یعنی لا یضرُّ در حجیت یعنی اگر یک معلومٌ النسب با این جمعیت مخالفت بکند از نظر حجیت مضر به این اجماع نیست. لا فی تسمیته اجماعا، والا از حیث تسمیه مضر است یعنی اگر علمایی که احدهم الامام است یک حرفی زدند و شیخ انصاری با اینها مخالفت کرد، همین مخالفت شیخ انصاری مضر به تسمیه است چون اجماع برای چی شد؟ اجماع کل علمای یک عصر مخالفت یک نفر هم مضر است. پس اگر شنیدید میگویند مخالفت معلومٌ النسب مضر به اجماع نیست یعنی به حجیتش ضرر نمیزند چون اینها جماعتی هستند که احدهم الامام است، آن آقا بر فرض هم با اینها مخالفت بکند ضرری به حجیت بقیه نمیزند والا از حیث تسمیه ضرر میزند. پس اشتباه نکن این آقا خیال کرده وقتی که میگویند مخالفت معلوم النسب ضرر ندارد مضر نیست یعنی به تسمیه هم مضر نیست، نه به تسمیه مضر است اگر علماء گفتند مضر نیست از حیث حجیت گفتند مراد علماء که گفتند مخالفت معلوم النسب لا یقدح، مقصودشان از حیث حجیت اتفاق باقی است از آن جهت لا یقدح، لا فی تسمیته اجماعا یعنی از حیث تسمیه یقدح یک نفر ولو شیخ انصاری معلوم النسب با این جمعیت مخالفت بکند مضرّ به اسم اجماع است یعنی اجماع اصطلاحی به این نمیشود گفت، چون اجماع اصطلاحی این است که در یک زمان یک نفر هم مخالف نباشد. کما عُلمَ من فرض المحقق قدس سره، دیروز دیدید که محقق فرض کرد که الامام فی اثنین ممکن است که امام در دو نفر هم باشد آن وقت اگر دیگران مخالفت کردند میگویند ضرر نمیزند به این یعنی حجیتش ضرر نمیخورد والا موجب ضرر در تسمیه هست.
خلاصه چی شد آقا؟ ما دیروز تا حالا گفتیم که اگر اجماعی به چند نفری هم که احدهم الامام است ما میگوییم اجماع، ولی میگوییم اجماع مجازا میگوییم اجماع بعضیها گفتند نخیر همین چند نفر چون که قولشان مشتمل بر قول امام است غیر از این که حجت است اسم اجماع هم میشود رویش بگذاریم، ما قبول نداریم.
نعم، ظاهر کلمات جماعة همین اشکالی که الان خواندیم با جوابش حالا همین را میخواهد توضیح بدهد. بله ظاهر کلام جماعتی صاحب ریاض و یک چهار پنج نفری هستند این چند نفر ظاهر کلامشان یوهم تمسیتهُ اجماعا، میدانید که تسمیه دو مفعولی است یک مفعولش همان ضمیر است یک مفعولش هم اجماعا است، این دو تا بزرگوار این جماعت توهم تسمیه هم کردند یعنی گفتند جماعتی که احدهم الامام است غیر از این که حجت است حرفی زدند که حرفشان موهم این است اسم اجماع هم میشود گفت یعنی به پنج نفری که احدهم الامام است اگر یک حرفی زدند اجماع اصطلاحی هم میشود به این گفت به اعتبار همان که آمدند گفتند معلوم النسب مخالفتش ضرر ندارد. دوباره ایشان همان جواب را میدهد: نه آقایان این اشتباه را نکنید اگر شما این را شنیدید که فلانی مخالف و معلوم النسب است و میگویند ضرر ندارد یعنی از حیث حجیت ضرر ندارد. تکرار است کانّه آن حرف را به طور کلی گفتیم حالا یک خرده داریم مشخص تر میکنیم، ظاهر کلام جماعتی صاحب ریاض است شهیدین هستند اینها کلامی دارند که موهم تسمیتهُ اجماعا یعنی همین جمعیت قلیلی هم که احدهم الامام است این چند بزرگوار از عبارتشان استفاده میشود که به این هم میشود اسم اجماع اصطلاحی گفت، چرا؟ حیثُ تراهُم برای این که شما میبینید این آقایان را همین جماعت را که یدّعون الاجماع در یک مسأله، گاهی مثلاً در یک مسأله ادعای اجماع میکنند مثلاً اجمعَ العلماء که شراب نجس است، بعد یک نفر میگوید آقا چطور میگویید اجمعَ که شراب نجس است محقق اردبیلی واقعا پاک میداند ایشان یک دو سه نفر ما داریم اولیش آقای اردبیلی است اینها میگویند شراب فقط حرام است اما نجس است. خوب اگر کسی ادعای اجماع بکند چند نفری که احدهم الامام هستند اینها بگویند شراب نجس است، آن وقت شما میگویید اجماع داریم بعد یک نفر میگوید خوب اردبیلی که مخالفت است، میگوییم آقا اردبیلی را میشناسیمش اولاً عصرش منقرض شده و ثانیا معلوم النسب است و معلوم النسب مخالفتش ضرری ندارد، آن آقایان همین را میگویند. ایشان میگوید نه بابا اگر علماء گفتند مخالفت معلومُ النسب ضرر ندارد یعنی از حیث حجیت. پس این آقایان اگر که این حرف را زدند برای این است برای این که اینها ادعای اجماع گاهی در یک مسأله میکنند بعد عذر میآورند از وجود مخالف یعنی اگر کسی بگوید پس چرا فلانی مخالف است؟ چه عذری میآورند؟ عذرشان این است انّهُ معلوم السنب، فلانی را چون میشناسیمش آن مخالفتش مضر به این اجماع نیست. خوب این چی میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید پس مخالفت معلوم النسب اسم اجماع هم بر او آورده میشود، ایشان میگوید این آقایان اینجور میگوید لکن التامل الصادق ولی اگر تأمل حقیقی بکنی این تأمل یشهد به این که غرض از اعتذار یعنی وقتی که عذر میآورند از قدح مخالف در حجیت است یعنی عذر میآورند که این مخالف ضرری به حجیت ندارد، لا فی التسمیة تکرار است عرض کردم همین بود که الان خواندیم اصلاً از اول به عنوان اشکال شروع کردیم بعد هم جواب دادیم این دوباره همان است یعنی یک عده ای توهم کردند جماعت احدهم الامام غیر از این که قولشان حجت است اجماع اصطلاحی هم هست، میگوییم چرا این حرف را میزنید؟ میگوید برای این که بزرگان گفتند مخالفت معلوم النسب ضرر به اجماع نمیزند. پس معلوم میشود این اجماع است که مخالفت ضرر نمیزند. ایشان میگوید: نه مقصود از این که مخالفت معلوم النسب ضرر نمیزند از حیث حجیت ضرر نمیزند و الا از حیث تسمیه ضرر میزند، یک نفر ولو محقق اردبیلی ولو شیخ انصاری با این جماعتی که احدهم الامام است اگر اختلاف نظر داشته باشند اصلاً ضرری به حجیت این نمیزند ولی از حیث تسمیه ضرر میزند ما نمیتوانیم بگوییم این اجماع است چون اجماع حقیقی آن است یک نفر هم مخالف نداشته باشد.
[مسامحه در اطلاق اجماع]
نعم، ایشان میگوید: بله مسامحةً چرا، پس خلاصه آقا اجماع اصطلاحی چیه؟ کل علمای عصر اگر وحدت کلمه داشته باشند میگویند اجماع اگر ما به چند نفری هم که احدهم الامام است بگوییم اجماع این از باب مسامحه است.
نعم یمکن ان یقال: ممکن است بگوییم انهم قد تسامحوا علمای امامیه مسامحه میکنند در اطلاق اجماع، اطلاق یعنی استعمال، یعنی علمای ما در استعمال کلمهی اجماع مسامحه میکنند یعنی چی؟ یعنی اطلاق میکنند علی، علی متعلق به اطلاق است، یعنی استعمال میکنند و اطلاق میکنند اجماع را بر اتفاق جماعتی که عُلم دخولُ الامام علیه السلام در آن جماعت. چرا این مسامحه را میکنند؟ لوجود مناط الحجیة فیه برای این که دیدند ما اصلاً چرا این اجماع را قبول کردیم، ما اگر اجماع را هم پذیرفتیم به خاطر موافقت آن وجود مبارک است، چون میزان ایشان است میزان موافقت امام زمان علیه السلام است خوب در این پنج تا هم که فرضی نیست که امام علیه السلام داخل است، این مسامحة به این اعتبار میشود گفت که اجماع است. لذا ایشان میفرماید: تسامحوا للوجود المناط.
سؤال:...
ـ والا ثمره عملی ندارد، عرض کردیم اگر جماعتی احدهم الامام باشد حتما قولشان حجت است دیگر حالا میخواهد اسمش اجماع باشد میخواهد نباشد صرفا یک بحث علمی است.
آن آقایان میگویند ما به همین چهار پنج نفری هم که احدهم الامام است نه تنها معامله ای حجیت میکنیم اسم اجماع هم به آن اطلاق میکنیم. ایشان میگوید نه، اجماع اصطلاحی این است که یک نفر هم مخالف نباشد و همه وحدت کلمه داشته باشند. پس ما اگر به پنج نفر به اعتبار این که مشتمل بر قول معصوم است اگر میگوییم حجت، حجت مسامحه ای است. ایشان میفرماید خلاصه معنای حقیقی اجماع در ما نحنُ فیه نیست بله ممکن است بگوییم علماء تسامح میکنند یعنی به جماعت پنج نفره ده نفره دو نفره که احدهم الامام است اطلاق اجماع میکنند، چرا مسامحه میکنند؟ این علت مسامحه است، لوجود مناط الحجیة فیه برای این که در این اتفاق احدهم الامام امام علیه السلام وجود دارد و به اعتبار او اصلاً میآیند میگویند اجماع. و کون وجود المخالف غیر موثر شیئا اگر هم یک مخالفی باشد با این چند نفر اثر ندارد، از چه جهت؟ از حیث حجیت، از حیث حجیت مخالفت یک نفر هیچ اثری ندارد، بله از حیث تسمیه اثر دارد. و قد شاع هذا التسامح ایشان میگوید انقدر هم این تسامح شایع است که اصلاً آقا شیعه اصلاً خرجش جدا شده ما ولو روز اول اجماع را از آنها گرفتیم ولی انقدر ما مناط در نظرمان آن مناط امام علیه السلام است که اصلاً معنای اصطلاحی را گذاشتیم کنار. یک شاهد بیاوریم صیغه امر روز اول اصلاً برای چی وضع شده؟ برای وجوب، اما این صیغه امری که ظهور اولیه اش در وجوب بوده انقدر در کلمهی استحباب استعمال شده که اصلاً معنای روز اولش را از دست داده، الان صیغه امر به این وضعیت مبتلا است دیگر، صیغه ی امری که وضع اولیه روز اول در لغت وضعش برای وجوب بوده انقدر مستعمل در ندب و استحباب شده که دیگر اصلاً آن ظهور اولیه را از دست داده انقلاب شده اصلاً، نسبت به صیغه امر انقلاب حاصل شده است یعنی به طور کلی آن وضعیت اولی را از دست داده. اجماع هم یک همچنین سرنوشتی دارد ما اجماع را روز اول گفتیم از عامه گرفتیم و گفتیم اتفاق کل علمای یک عصر، ولی انقدر علمای ما چون آن مناطش قول امام است و آن مناط انقدر مهم بوده اصلاً وضع اولش را از دست داده، بابا اجماع یعنی دو نفری که یکی از آنها امام باشد، میگوید اصلاً اینجوری شده انقدر مسامحه کردند چون وجه حجیت اجماع موافقت امام علیه السلام است و ما هم فرض کردیم که این پنج نفر احدهم الامام است اینجا دیگر مسامحه میکنیم هیچ به معنای اصطلاحی توجهی نداریم به همین پنج نفر به همین دو نفری هم که احدهم الامام است اطلاق اجماع میکنیم. لذا ایشان میگوید اصلاً انقلاب شده عین انقلابی که در صیغه امر شده و آن معنای وضعیت سابقش را از دست داده اجماع هم همچنین شده. ایشان میگوید: و قد شاعَ انقدر این مسامحه شایع شده بین علمای ما بحیث کاد ان ینقلب دیگر اصلاً نزدیک است که وضع منقلب شود انقلاب حاصل شده در اصطلاح خاصه، یعنی امامیه، یعنی امامیه اصلاً برای خودشان یک چیز دیگری میگویند ربطی ندارد به آن چیزی که عامه میگویند منقلب شده عمّا وافق اصطلاح العامة الی ما یعمّ اتفاق طائفة من الامامیة، این دو تا ماها عمّا ما یعمّ اینها به معنای اصطلاح است این کلمههای موصول به معنای اصطلاح است، این الی، ما، جار و مجرور متعلق به ینقلب است، ببینید انقدر علمای ما مسامحه میکنند در ادعای اجماع که دیگر اصلاً منقلب شده اصطلاح امامیه از اصطلاحی که وافق با اصطلاح عامه. به چی منقلب شده؟ منقلب شده به یک اصطلاحی که دو تا ما را عنایت فرمودید دو تا کلمه ما داریم به معنای اصطلاح است آن الی هم جارومجرور و متعلق به ینقلب است. انقدر علمای ما مسامحه میکنند در موارد اجماع که اصلاً انقلاب حاصل شده برای اصطلاح شیعه از آن اصطلاحی که موافق با عامه است، اصطلاح موافق عامه چی بود؟ اتفاق کل، اصطلاح موافق عامه اتفاق کل بود دیگر اصلاً در شیعه انقلاب حاصل شده است یعنی اصطلاح اجماع در بین شیعه منقلب شده از آن اصطلاحی که موافق بوده با اصطلاح عامه، به چی منقلب شده؟ منقلب شده به یک اصطلاحی که یعمّ اتفاق طائفة من الامامیة، فقط پنج نفر از امامیه هم که وحدت کلمه داشته باشند اجماع شامل این هم میشود یعنی انقدر علمای ما مناط حجیت اجماع را وجود امام علیه السلام میگیرند که به طائفة من الامامیة، آن هم نه همه آنها نه همه علمای شیعه و سنی نه همه علمای امامیه همین چهار پنج نفر از علمای امامیه هم که یک چیزی را بگویند و امام با آنها موافق باشد به این هم میگویند اجماع. کما یعرف، یعرف این انقلاب، کما یعرف این انقلاب من ادنی تتبع شما واقعا اگر یک قدری تتبع بکنید در جاهایی که علمای ما ادعای اجماع کردند در یک مسأله همه میبینید از این قبیل است یعنی تصور کردند این چند نفر چون خیلی مهم هستند حالا که اینها وحدت کلمه دارند پس معلوم میشود امام هم با اینها موافق است. اصلاً اجماع در یک وادی دیگری افتاده است اتفاق کل و این حرفها نیست دو نفری هم که احدهم الامام است ما امامیه مسامحةً به اینها میگوییم اجماع.
لذا ایشان میفرماید: بلکه، بل ترقی، بالاتر از این اصلاً ما میبینیم علمای ما میگوید هذه المسألة اجماعی اصلاً هیچ قید هم نمیزنند که بگویند اجماع امامیه است، به قول مطلق میآیند میگویند این مسأله اجماعی است، این معنایش چیه؟ کانَّ عامه را کالعدم حساب میکنند. بل اطلاق یعنی استعمال، بلکه استعمال لفظ اجماع یعنی در کلمات علما شما زیاد میبینید که استعمال شده کلمه ی اجماع بقول المطلق، به قول المطلق یعنی چی؟ یعنی میآیند میگویند هذه المسألة اجماعی، قید هم نمیزنند که اجماع امامیه است به قول مطلق، یعنی میآیند میگویند اجماعی این مسأله، نمیآیند بگویند اجماع علمای امامیه یعنی بدون قید به کلمه اجماع میآیند راجع به یک مطلبی ادعای اجماع میکنند بقول المطلق، مطلق یعنی چی؟ یعنی من غیر تقییدٍ بالامامیة شما زیاد در کلمات علمای ما میبینید که کلمه ی اجماع را به قول مطلق بر چی اطلاق میکنند؟ بر اجماع امامیه فقط، یعنی طایفه ای از امامیه یک حرفی را زدند علمای ما می آیند میگویند اجماعی و حال آن که اجماع این است که علمای سنی هم باشند علمای امامیه هم باشند، ولی نه به چهار پنج نفری هم که احدهم الامام میآیند اطلاق اجماع میکنند قید هم نمیزنند نمیگویند اجماعی عند الامامیه، به قول المطلق میگویند این مسأله اجماعی است و حال آنکه امامیه بعضٌ امة است اجماع حقیقی کل امت است ایشان میفرماید: بلکه اینها همه بل ترقی است یعنی میخواهد بگوید مسامحه انقدر زیاد است که به جمعیت کمی از امامیه هم اطلاق اجماع میشود معَ انّهُم با این که امامیه بعض الامة لا کلّهم، ولی معذلک به همین بعض میآیند اطلاق اجماع میکنند و این نیست الّا لاجل المسامحة، آن اطلاق مبتدا و خبرش این است، یعنی می آیند کلمه اجماع را استعمال میکنند بر یک جمعیت محدودی و حال آن که این جمعیت محدود بعضُ الامة هستند و این اطلاق نیست مگر به خاطر مسامحه از این جهت که وجود مخالف را کالعدم حساب میکنند. چون بنا شد اجماع اتفاق کل علمای یک عصر اعم از سنی و شیعه، ولی ما میبینیم که نه به پنج نفر شیعه هم که وحدت کلمه دارند میآیند میگویند اجماع کانَّ عامه را کالعدم حساب میکنند اصلاً آنها را جزو حساب نمیآورند، اینها همه مال چی است آقا؟ برای این که مناط حجیت اجماع رضای معصوم است، ما این رضای معصوم را اگر توانستیم به دست بیاوریم به این میگوییم اجماع، حالا میخواهد این به دست آوردن رضای معصوم تو قول پنجاه هزار عالم باشد یا تو قول پنج نفر عالم باشد.
لذا ایشان میفرمایند: این از جهت این است که آن مخالف را یعنی عامه را کالعدم حساب میکنند از حیث مناط حجیت.
و علی ای تقدیر، حالا یا مجاز باشد یا مسامحه باشد یا حقیقی باشد کاری نداریم به این کارها، میرویم سراغ مطلب عرض کردیم اینها سه تا بحث علمی بود والا ثمره عملی نداشت اینهایی که از آن وقت تا حالا گفتیم. لذا میگوید و علی ای تقدیر حالا ما به هر چی که باشد اجماع یعنی به این پنج نفری که احدهم الامام است اگر ما میگوییم اجماع حالا یا بگوییم اجماع حقیقی است یا بگوییم مجازی است یا بگوییم مسامحه است علی ای تقدیر ظاهر اطلاق علماء که میآیند میگویند هذه المسألة اجماعی یعنی به پنج نفری که یکی از آنها امام است میگویند اجماعی مرادشان دخول قول امام است فی اقوال المجمعین یعنی جماعتی که قول امام هم داخل در آنها است این را میگویند. بحیث یکون دلالتهُ یعنی دلالت اجماع، علیه بر آن قول امام بالتضمن. اجازه بدهید تا همین جا بس باشد یک قدری از خارج صحبت کنیم.