درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۱۴: اجماع منقول ۷

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

بالاخره ایشان دیروز اجماع را مصطلحش را ایشان فرمودند، لغویش را هم ما عرض کردیم اجماع یک وقت معنای لغوی دارد که عرض شد یک وقت اجماع معنای اصطلاحی دارد، معنای اصطلاحی اجماع که معنای حقیقی اصطلاحی، آن دو تا معنا معنای حقیقی لغوی بود و اما معنای حقیقی اصطلاحی اجماع عبارت از اتفاق کل علمای یک عصر در یک امر دینی نه اتفاق کل که معنای لغویش بود اعم از عالم و جاهل در هر چیزی اعم از دینی و غیر دینی نه، اجماع اصطلاحی یک اتفاق خاصی است یعنی اتفاق خصوص اهل حل و عقد که همان علما هستند در یک امر دینی به این می‏گویند اجماع اصطلاحی مثلاً اجمعَ العلماء که نماز جمعه واجب است، اجمعَ العلماء که عرق جنب از حرام نجس است، که اتفاق خاص آن هم در خصوص امر دینی. بعد ایشان در این رابطه عبارت‌هایی را از علمای شیعه علمای سنی‏‌هایش را هم ما از خارج عرض کردیم که اینها همه ینادی بذلک که اجماع اصطلاحی معنایش همین است اتفاق خاص در یک امر مخصوص به این می‏گویند اجماع اصطلاحی. بعد ایشان فرمودند البته موسس این اجماع عامه هستند ما از آنها اجماع را یاد گرفتیم منتهی با تغییر مناط، آنها موسس این اجماع بودند اما بما هو هو همین‏قدر که جمعیتی که یک مطلبی را می‏گفتند اینها می‏گفتند مطابق رضای خدا است ولی ما می‏گوییم نه، اجماع یک ابزاری بیش نیست اجماع ابزار به دست آوردن فرمایش معصوم است که خلاصه کار به اینجا می‏رسد که اگر پنج نفر ده نفر حتی دو نفر وحدت کلمه داشتند در یک مطلبی و ما بدانیم احدُهم الامام است همان را هم ما بهش می‏گوییم اجماع. خلاصه اینها را دیروز ایشان فرمودند.

۲

فرق اجماع و اتفاق قول چند تن از علما با اشتمال قول معصوم

حالا امروز ایشان دارند می‏فرمایند: بدان حجیت غیر از حقیقت است اینطور نیست که اگر ما گفتیم یک چیزی حجت است معنایش این است که معنای حقیقی‏ اش هم همین است، بله جماعتی که احدُهم الامام اگر وحد کلمه داشته باشند آن اجماع حجت است ولی اسمش اجماع نیست چون اجماع چی شد؟ اجماع اتفاق کل علمای یک عصر، پس ما گفتیم پنج نفری هم که احدُهم الامام ما به این می‏گوییم حجت، می‏گوییم حجت ولی اسم اجماع را نمی‏شود روی آن گذاشت چون اجماع حقیقی اتفاق کل علما است والا بعضی از علماء به اعتبار این که قولشان مشتمل بر قول امام است حقیقتا به او نمی‏شود گفت اجماع مگر این که مجازا بگوییم، چنانچه یک تشبیهی هم ایشان می‏کند اول بدانید ما دو جور خبر داریم: خبر واحد، خبر متواتر، خبر متواتر به خبری می‏گویند که علم ‏آور باشد یعنی خبری که علم داریم که صادر از معصوم است به این می‏گویند متواتر، اما خبر واحد نه علم نداریم خوب زرارة فرموده و دروغ هم نمی‏گوید زرارة اما علم صددرصد هم نداریم که امام این را فرموده، بله قول زرارة حجت است قول عادل حجت است اما معنایش علم به صدور نیست علم به صدور مال خبر متواتر است، حالا همین خبر واحد گاهی به خاطر انضمام یک قرائن خارجی آدم علم به صدورش پیدا می‏کند حالا می‏شود به آن گفت متواتر؟ نه، متواتر آنی است که فی نفسه علم بیاورد خبر متواتر خبر مفید علم به چی می‏گویند؟ به خبری که فی نفسه اگر یک خبری فی نفسه علم آورد به آن می‏گویند خبر متواتر، اما اگر یک خبر واحدی داشتیم با ضمیمه قرائن علم به صدور پیدا کردیم به آن که متواتر نمی‏گویند. حالا می‏خواهد ایشان شاهد بیاورد می‏گوید خوب نگاه بکن این خبر واحدی که با انضمام قرائن مفید علم است متواترةٌ حجةٌ یعنی خبر حجت است اما اسم متواتر نمی‏شود برایش بگوییم، اینجا هم همین‏جور است جماعت پنج نفری که احدُهم الامام آن قولشان حتما حجت است ولی تسمیه ‏ی اجماع نمی‏شود برایش کرد مگر مجازا، لذا امروز همین را می‏خواهند بفرمایند. می‏گویند ما دیروز تا حالا به شما گفتیم جماعت کمی هم که احدهم الامام قولشان حجت است لکن لا یلزم من کونه حجةً تسمیتُه اجماعا بله حجت است اگر جماعت قلیله ‏ای که احدهم الامام است یک حرفی زدند او حتما حتما حجت است اما ملازمه نیست بین حجیت و تسمیه، حجیت دارد ولی تسمیه ندارد یعنی شما نمی‏توانی بگویی اجماعی است چون اجماع اصطلاحی بنا شده بود باشد اتفاق کل، اما چهار پنج نفر اگر یک مطلبی را گفتند ما به اعتبار اشتمال قول معصوم گفتیم حجت است حجیت ملازمه با تسمیه نیست ممکن است یک چیزی حجت باشد اما اسم گذاریش مجازی باشد مثل همان خبر واحد، خبر واحدی که با انضمام قرینه علم بیاورد خوب این حجت است اما اسم تواتر بهش نمی‏گوییم اینجا هم همین‏جور اگر جماعتی پنج نفر ده نفر حتی دو نفر که احدهم الامام یک حرفی را زدند او قطعا روی چشم ما و حجت است اما تسمیه اجماع بر او اجماع حقیقی نمی‏شود اطلاق کرد.

پس لا یلزم یعنی یمکن الانفکاک، معنای لا یلزم این است، یمکنُ الانفکاک بین الحجیة و تسمیة ممکن است یک چیزی حجت باشد اما اسم اجماع بر او برده نشود مثل همان خبر واحدی که با ضمیمه قرینه برای ما علم بیاورد خوب حجةٌ اما نمی‏شود بهش گفت متواتر، متواتر آن است که فی نفسه برای ما علم بیاورد امکان انفکاک هست بین حجیت و تسمیه، یعنی لازم نیست من کونه، کونه ضمیرش برمی‏گردد به آن جمعیتی که احدهم الامام است، بله آن تجمعی که احدهم الامام است حجةٌ اما لازم نمی‏آید از حجیتش تسمیةُ، یعنی اسم اجماع اصطلاحی هم بر او بگذاریم، چرا؟ چون اجماع اصطلاحی بنا شد اتفاق کل علمای یک عصر باشد پنج نفر اگر وحدت کلمه داشتند به اعتبار اشتمال قول امام ما او را حجت می‏دانیم ولی تسمیه‏ی اصطلاحی بر او جایز نیست.

می‏خواهد آن تشبیه را بگوید: کما انّهُ چنانچه لیس کل خبر جماعة یفید العلم متواترا، متواترا خبر لیس، اینطور نیست هر خبری که مفید علم باشد تواتر اصطلاحی هم داشته باشد ممکن است یک خبری باشد خبر واحد به ضمیمه قرائن خارجیه ما از آن علم پیدا کنیم به صدور امام، ولی در اصطلاح به او متواتر نمی‏گویند متواتر اسم متواتر به خبری گفته می‏شود که فی ‏نفسه مفید علم باشد، اجماع هم همین جور اجماع هم فی نفسه به چیزی اطلاق می‏شود که کل علمای یک عصر توافق داشته باشند. پس همانطوری که هر خبر مفید للعلمی را، کدام است خبر مفید للعلم؟ به انضمام خارجیه یعنی اینطور نیست هر خبر واحدی که به انضمام قرائن خارجیه مفید علم باشد ما بهش تسمیه‏ی متواتر را اطلاق نمی‏کنیم در اصطلاح، اجماع هم همین‏جور.

خوب پس نتیجةً آقا اگر جماعتی که احدهم الامام شد ما گفتیم این حجت است اگر هم به آن بگوییم اجماع اجماع مجازی است والا اجماع حقیقی اصطلاحی نیست.

[اشکال]

وقتی که ایشان این ادعا را می‏کند یک نفر اشکال می‏کند می‏گوید نخیر، یعنی قائل هم دارد چند نفری مثل صاحب ریاض و اینها هستند که اینها معتقدند این جماعت احدهم الامام غیر از این که حجت است اجماع هم می‏شود بهش بدهیم، چرا؟ می‏گویند درست است که ما اجماع را از عامه گرفتیم ولی از روز اول هم که ما پذیرفتیم به اعتبار اشتمال قول امام است، پس بنابراین اگر جمعیت قلیلی هم که احدهم الامام است ما به همان هم می‏گوییم اجماع اصطلاحی، ما گفتیم مجاز است به چنین اجماعی نمی‏شود گفت اجماع اصطلاحی، ولی بعضی‏ها گفتند چرا، اصلاً ما چرا حرف عامه را پذیرفتیم که اجماع را، از اول که ما پذیرفتیم به خاطر آن اشتمال قول معصوم است. پس بنابراین دو نفر سه نفر هم که یک چیزی بگویند احدهم الامام باشد غیر از این که حجت است اسم اجماع اصطلاحی هم می‏شود گفت، نه تنها حجت فقط است بلکه اطلاق اجماع هم بر او صحیح است. شاهد هم می‏آورند شاهدش این است: که اگر شما ادعای اجماع کردید بر یک مطلبی، بعد یک کسی می‏گوید آقا چطور ادعای اجماع را می‏کنید مثلاً محقق اردبیلی مخالف است؟ می‏گوید او ضرر ندارد. دیروز گفتیم چرا ضرر ندارد؟ برای انقراض عصر، امروز یک چیز دیگری می‏گوییم، مخالفت آقای اردبیلی یعنی اگر جمعیتی احدهم الامام یک حرفی زدند شما ادعای اجماع کردید یک نفر بیاید بگوید آقای اردبیلی مخالف است، شیخ انصاری مخالف است. می‏گوییم ضرر ندارد، چرا؟ برای این که معلومٌ النسب هستند مجهول النسب مخالفتش ضرر می‏زند چون نمی‏شناسیمش احتمال می‏دهیم امام معصوم، اما محقق اردبیلی را می‏دانیم کیه است شیخ انصاری را می‏دانیم کیه، نه پدرش امام عسگری است و نه مادرش نرجس خاتون است. پس ببینید مخالفت معلومٌ النسب می‏گویند ضرر نمی‏زند به اجماع، آن وقت آمدند همین را شاهد گرفتند گفتند پس معلوم می‏شود این اسمش اجماع است که می‏گویند مخالفت معلومٌ النسب ضرر به اجماع نمی‏زند، از این راه آمدند ثابت بکنند که خلاصه جماعتی هم که احدهم الامام باشد اسمش اجماع است.

[جواب اشکال]

ایشان جواب می‏دهد: و اما ما اشتهر، این قلت است، ان قلت را مقدر بگیرید. ببینید آقا دوباره بگویم ما دیروز تا حالا گفتیم به جماعت کمی هم که احدهم الامام است این حجت است اما اجماع اصطلاحی نیست این حرف ما اولی که شروع کردیم این را گفتیم. ان قلت: یک نفر اشکال می‏کند می‏گوید چرا، این جمعیت کمی که احدهم الامام است غیر از این که حجت است هیچ، اطلاق اجماع برایش درست است. می‏گوییم چطور شما این حرف را می‏زنید؟ می‏گوید برای این که علماء می‏گویند مخالف معلومٌ النسب مضر به این اجماع نیست، پس معلوم می‏شود این جماعت کم هم اجماع است که می‏گویند مخالفت اردبیلی مثلاً چون معلومٌ النسب است مضر به اجماع نیست. پس معلوم می‏شود همین جماعت کم هم اجماع است که آن مخالفت معلومٌ النسب به اجماع ضرر نمی‏زند.

قلتُ: ایشان می‏گوید بله، مشهور هست این مطلب که می‏گویند مخالفت معلومٌ النسب مضر به اجماع نیست ولی مقصودشان این است یعنی مضر به اجماع نیست از حیث حجیت نه از حیث تسمیه، از حیث تسمیه یک نفر هم مخالف باشد مضر است، اگر در یک زمان همه یک چیزی می‏گفتند و یک آقای ملعومٌ النسبی این مخالفت کرد با اینها از حیث تسمیه مضر است، چرا؟ برای این که کل علماء باید باشد، پس اگر شما شنیدید می‏گویند مخالفت معلومٌ النسب مضر به اجماع نیست یعنی از حیث حجیت مضر به اجماع نیست والا از حیث تسمیه مضر هست.

قلتُ: و اما ما اشتهر بینهم آن چیزی که مشهور بین علماء است که می‏گویند لا یقدحُ یعنی لا یضُر، می‏گویند لا یضُر خروج معلوم النسب گفتند یک آقایی که معلوم النسب است مثل شیخ انصاری پدرش را می‏دانیم کیه مادرش را می‏دانیم کیه، نه پدرش امام عسگری است و نه مادرش نرجس خاتون است، حالا این شیخ انصاری یا دو نفر صاحب جواهر آن هم پدرش را می‏شناسیم و مادرش را هم می‏شناسیم، ایشان می‏فرماید آن چیزی که مشهور بین علماء است که می‏گویند ضرر نمی‏زند خروج معلوم النسب حالا یک نفر یا دو نفر ضرر نمی‏زند به اجماع مراد این است مراد این آقایانی که می‏گویند مخالفت معلوم النسب مضر به اجماع نیست مرادشان این است: یعنی لا یضرُّ در حجیت یعنی اگر یک معلومٌ النسب با این جمعیت مخالفت بکند از نظر حجیت مضر به این اجماع نیست. لا فی تسمیته اجماعا، والا از حیث تسمیه مضر است یعنی اگر علمایی که احدهم الامام است یک حرفی زدند و شیخ انصاری با اینها مخالفت کرد، همین مخالفت شیخ انصاری مضر به تسمیه است چون اجماع برای چی شد؟ اجماع کل علمای یک عصر مخالفت یک نفر هم مضر است. پس اگر شنیدید می‏گویند مخالفت معلومٌ النسب مضر به اجماع نیست یعنی به حجیتش ضرر نمی‏زند چون اینها جماعتی هستند که احدهم الامام است، آن آقا بر فرض هم با اینها مخالفت بکند ضرری به حجیت بقیه نمی‏زند والا از حیث تسمیه ضرر می‏زند. پس اشتباه نکن این آقا خیال کرده وقتی که می‏گویند مخالفت معلوم النسب ضرر ندارد مضر نیست یعنی به تسمیه هم مضر نیست، نه به تسمیه مضر است اگر علماء گفتند مضر نیست از حیث حجیت گفتند مراد علماء که گفتند مخالفت معلوم النسب لا یقدح، مقصودشان از حیث حجیت اتفاق باقی است از آن جهت لا یقدح، لا فی تسمیته اجماعا یعنی از حیث تسمیه یقدح یک نفر ولو شیخ انصاری معلوم النسب با این جمعیت مخالفت بکند مضرّ به اسم اجماع است یعنی اجماع اصطلاحی به این نمی‏شود گفت، چون اجماع اصطلاحی این است که در یک زمان یک نفر هم مخالف نباشد. کما عُلمَ من فرض المحقق قدس سره، دیروز دیدید که محقق فرض کرد که الامام فی اثنین ممکن است که امام در دو نفر هم باشد آن وقت اگر دیگران مخالفت کردند می‏گویند ضرر نمی‏زند به این یعنی حجیتش ضرر نمی‏خورد والا موجب ضرر در تسمیه هست.

خلاصه چی شد آقا؟ ما دیروز تا حالا گفتیم که اگر اجماعی به چند نفری هم که احدهم الامام است ما می‏گوییم اجماع، ولی می‏گوییم اجماع مجازا می‏گوییم اجماع بعضی‏‌ها گفتند نخیر همین چند نفر چون که قولشان مشتمل بر قول امام است غیر از این که حجت است اسم اجماع هم می‏شود رویش بگذاریم، ما قبول نداریم.

نعم، ظاهر کلمات جماعة همین اشکالی که الان خواندیم با جوابش حالا همین را می‏خواهد توضیح بدهد. بله ظاهر کلام جماعتی صاحب ریاض و یک چهار پنج نفری هستند این چند نفر ظاهر کلامشان یوهم تمسیتهُ اجماعا، می‏دانید که تسمیه دو مفعولی است یک مفعولش همان ضمیر است یک مفعولش هم اجماعا است، این دو تا بزرگوار این جماعت توهم تسمیه هم کردند یعنی گفتند جماعتی که احدهم الامام است غیر از این که حجت است حرفی زدند که حرفشان موهم این است اسم اجماع هم می‏شود گفت یعنی به پنج نفری که احدهم الامام است اگر یک حرفی زدند اجماع اصطلاحی هم می‏شود به این گفت به اعتبار همان که آمدند گفتند معلوم النسب مخالفتش ضرر ندارد. دوباره ایشان همان جواب را می‏دهد: نه آقایان این اشتباه را نکنید اگر شما این را شنیدید که فلانی مخالف و معلوم النسب است و می‏گویند ضرر ندارد یعنی از حیث حجیت ضرر ندارد. تکرار است کانّه آن حرف را به طور کلی گفتیم حالا یک خرده داریم مشخص ‏تر می‏کنیم، ظاهر کلام جماعتی صاحب ریاض است شهیدین هستند اینها کلامی دارند که موهم تسمیتهُ اجماعا یعنی همین جمعیت قلیلی هم که احدهم الامام است این چند بزرگوار از عبارتشان استفاده می‏شود که به این هم می‏شود اسم اجماع اصطلاحی گفت، چرا؟ حیثُ تراهُم برای این که شما می‏بینید این آقایان را همین جماعت را که یدّعون الاجماع در یک مسأله، گاهی مثلاً در یک مسأله ادعای اجماع می‏کنند مثلاً اجمعَ العلماء که شراب نجس است، بعد یک نفر می‏گوید آقا چطور می‏گویید اجمعَ که شراب نجس است محقق اردبیلی واقعا پاک می‏داند ایشان یک دو سه نفر ما داریم اولیش آقای اردبیلی است اینها می‏گویند شراب فقط حرام است اما نجس است. خوب اگر کسی ادعای اجماع بکند چند نفری که احدهم الامام هستند اینها بگویند شراب نجس است، آن وقت شما می‏گویید اجماع داریم بعد یک نفر می‏گوید خوب اردبیلی که مخالفت است، می‏گوییم آقا اردبیلی را می‏شناسیمش اولاً عصرش منقرض شده و ثانیا معلوم النسب است و معلوم النسب مخالفتش ضرری ندارد، آن آقایان همین را می‏گویند. ایشان می‏گوید نه بابا اگر علماء گفتند مخالفت معلومُ ‏النسب ضرر ندارد یعنی از حیث حجیت. پس این آقایان اگر که این حرف را زدند برای این است برای این که اینها ادعای اجماع گاهی در یک مسأله می‏کنند بعد عذر می‌‏آورند از وجود مخالف یعنی اگر کسی بگوید پس چرا فلانی مخالف است؟ چه عذری می‏آورند؟ عذرشان این است انّهُ معلوم السنب، فلانی را چون می‏شناسیمش آن مخالفتش مضر به این اجماع نیست. خوب این چی می‏خواهد بگوید؟ می‏خواهد بگوید پس مخالفت معلوم النسب اسم اجماع هم بر او آورده می‏شود، ایشان می‏گوید این آقایان اینجور می‏گوید لکن التامل الصادق ولی اگر تأمل حقیقی بکنی این تأمل یشهد به این که غرض از اعتذار یعنی وقتی که عذر می‏آورند از قدح مخالف در حجیت است یعنی عذر می‏آورند که این مخالف ضرری به حجیت ندارد، لا فی التسمیة تکرار است عرض کردم همین بود که الان خواندیم اصلاً از اول به عنوان اشکال شروع کردیم بعد هم جواب دادیم این دوباره همان است یعنی یک عده ‏ای توهم کردند جماعت احدهم الامام غیر از این که قولشان حجت است اجماع اصطلاحی هم هست، می‏گوییم چرا این حرف را می‏زنید؟ می‏گوید برای این که بزرگان گفتند مخالفت معلوم النسب ضرر به اجماع نمی‏زند. پس معلوم می‏شود این اجماع است که مخالفت ضرر نمی‏زند. ایشان می‏گوید: نه مقصود از این که مخالفت معلوم النسب ضرر نمی‏زند از حیث حجیت ضرر نمی‏زند و الا از حیث تسمیه ضرر می‏زند، یک نفر ولو محقق اردبیلی ولو شیخ انصاری با این جماعتی که احدهم الامام است اگر اختلاف نظر داشته باشند اصلاً ضرری به حجیت این نمی‏زند ولی از حیث تسمیه ضرر می‏زند ما نمی‏توانیم بگوییم این اجماع است چون اجماع حقیقی آن است یک نفر هم مخالف نداشته باشد.

[مسامحه در اطلاق اجماع]

نعم، ایشان می‏گوید: بله مسامحةً چرا، پس خلاصه آقا اجماع اصطلاحی چیه؟ کل علمای عصر اگر وحدت کلمه داشته باشند می‏گویند اجماع اگر ما به چند نفری هم که احدهم الامام است بگوییم اجماع این از باب مسامحه است.

نعم یمکن ان یقال: ممکن است بگوییم انهم قد تسامحوا علمای امامیه مسامحه می‏کنند در اطلاق اجماع، اطلاق یعنی استعمال، یعنی علمای ما در استعمال کلمه‌ی اجماع مسامحه می‏کنند یعنی چی؟ یعنی اطلاق می‏کنند علی، علی متعلق به اطلاق است، یعنی استعمال می‏کنند و اطلاق می‏کنند اجماع را بر اتفاق جماعتی که عُلم دخولُ الامام علیه ‏السلام در آن جماعت. چرا این مسامحه را می‏کنند؟ لوجود مناط الحجیة فیه برای این که دیدند ما اصلاً چرا این اجماع را قبول کردیم، ما اگر اجماع را هم پذیرفتیم به خاطر موافقت آن وجود مبارک است، چون میزان ایشان است میزان موافقت امام زمان علیه ‏السلام است خوب در این پنج تا هم که فرضی نیست که امام علیه ‏السلام داخل است، این مسامحة به این اعتبار می‏شود گفت که اجماع است. لذا ایشان می‏فرماید: تسامحوا للوجود المناط.

سؤال:...

ـ والا ثمره عملی ندارد، عرض کردیم اگر جماعتی احدهم الامام باشد حتما قولشان حجت است دیگر حالا می‏خواهد اسمش اجماع باشد می‏خواهد نباشد صرفا یک بحث علمی است.

آن آقایان می‏گویند ما به همین چهار پنج نفری هم که احدهم الامام است نه تنها معامله‏ ای حجیت می‏کنیم اسم اجماع هم به آن اطلاق می‏کنیم. ایشان می‏گوید نه، اجماع اصطلاحی این است که یک نفر هم مخالف نباشد و همه وحدت کلمه داشته باشند. پس ما اگر به پنج نفر به اعتبار این که مشتمل بر قول معصوم است اگر می‏گوییم حجت، حجت مسامحه ‏ای است. ایشان می‏فرماید خلاصه معنای حقیقی اجماع در ما نحنُ فیه نیست بله ممکن است بگوییم علماء تسامح می‏کنند یعنی به جماعت پنج نفره ده نفره دو نفره که احدهم الامام است اطلاق اجماع می‏کنند، چرا مسامحه می‏کنند؟ این علت مسامحه است، لوجود مناط الحجیة فیه برای این که در این اتفاق احدهم الامام امام علیه ‏السلام وجود دارد و به اعتبار او اصلاً می‏آیند می‏گویند اجماع. و کون وجود المخالف غیر موثر شیئا اگر هم یک مخالفی باشد با این چند نفر اثر ندارد، از چه جهت؟ از حیث حجیت، از حیث حجیت مخالفت یک نفر هیچ اثری ندارد، بله از حیث تسمیه اثر دارد. و قد شاع هذا التسامح ایشان می‏گوید انقدر هم این تسامح شایع است که اصلاً آقا شیعه اصلاً خرجش جدا شده ما ولو روز اول اجماع را از آنها گرفتیم ولی انقدر ما مناط در نظرمان آن مناط امام علیه ‏السلام است که اصلاً معنای اصطلاحی را گذاشتیم کنار. یک شاهد بیاوریم صیغه امر روز اول اصلاً برای چی وضع شده؟ برای وجوب، اما این صیغه امری که ظهور اولیه ‏اش در وجوب بوده انقدر در کلمه‌ی استحباب استعمال شده که اصلاً معنای روز اولش را از دست داده، الان صیغه امر به این وضعیت مبتلا است دیگر، صیغه‏ ی امری که وضع اولیه روز اول در لغت وضعش برای وجوب بوده انقدر مستعمل در ندب و استحباب شده که دیگر اصلاً آن ظهور اولیه را از دست داده انقلاب شده اصلاً، نسبت به صیغه امر انقلاب حاصل شده است یعنی به طور کلی آن وضعیت اولی را از دست داده. اجماع هم یک همچنین سرنوشتی دارد ما اجماع را روز اول گفتیم از عامه گرفتیم و گفتیم اتفاق کل علمای یک عصر، ولی انقدر علمای ما چون آن مناطش قول امام است و آن مناط انقدر مهم بوده اصلاً وضع اولش را از دست داده، بابا اجماع یعنی دو نفری که یکی از آنها امام باشد، می‏گوید اصلاً اینجوری شده انقدر مسامحه کردند چون وجه حجیت اجماع موافقت امام علیه‏ السلام است و ما هم فرض کردیم که این پنج نفر احدهم الامام است اینجا دیگر مسامحه می‏کنیم هیچ به معنای اصطلاحی توجهی نداریم به همین پنج نفر به همین دو نفری هم که احدهم الامام است اطلاق اجماع می‏کنیم. لذا ایشان می‏گوید اصلاً انقلاب شده عین انقلابی که در صیغه امر شده و آن معنای وضعیت سابقش را از دست داده اجماع هم همچنین شده. ایشان می‏گوید: و قد شاعَ انقدر این مسامحه شایع شده بین علمای ما بحیث کاد ان ینقلب دیگر اصلاً نزدیک است که وضع منقلب شود انقلاب حاصل شده در اصطلاح خاصه، یعنی امامیه، یعنی امامیه اصلاً برای خودشان یک چیز دیگری می‏گویند ربطی ندارد به آن چیزی که عامه می‏گویند منقلب شده عمّا وافق اصطلاح العامة الی ما یعمّ اتفاق طائفة من الامامیة، این دو تا ماها عمّا ما یعمّ اینها به معنای اصطلاح است این کلمه‏‌های موصول به معنای اصطلاح است، این الی، ما، جار و مجرور متعلق به ینقلب است، ببینید انقدر علمای ما مسامحه می‏کنند در ادعای اجماع که دیگر اصلاً منقلب شده اصطلاح امامیه از اصطلاحی که وافق با اصطلاح عامه. به چی منقلب شده؟ منقلب شده به یک اصطلاحی که دو تا ما را عنایت فرمودید دو تا کلمه ما داریم به معنای اصطلاح است آن الی هم جارومجرور و متعلق به ینقلب است. انقدر علمای ما مسامحه می‏کنند در موارد اجماع که اصلاً انقلاب حاصل شده برای اصطلاح شیعه از آن اصطلاحی که موافق با عامه است، اصطلاح موافق عامه چی بود؟ اتفاق کل، اصطلاح موافق عامه اتفاق کل بود دیگر اصلاً در شیعه انقلاب حاصل شده است یعنی اصطلاح اجماع در بین شیعه منقلب شده از آن اصطلاحی که موافق بوده با اصطلاح عامه، به چی منقلب شده؟ منقلب شده به یک اصطلاحی که یعمّ اتفاق طائفة من الامامیة، فقط پنج نفر از امامیه هم که وحدت کلمه داشته باشند اجماع شامل این هم می‏شود یعنی انقدر علمای ما مناط حجیت اجماع را وجود امام علیه ‏السلام می‏گیرند که به طائفة من الامامیة، آن هم نه همه آنها نه همه علمای شیعه و سنی نه همه علمای امامیه همین چهار پنج نفر از علمای امامیه هم که یک چیزی را بگویند و امام با آنها موافق باشد به این هم می‏گویند اجماع. کما یعرف، یعرف این انقلاب، کما یعرف این انقلاب من ادنی تتبع شما واقعا اگر یک قدری تتبع بکنید در جاهایی که علمای ما ادعای اجماع کردند در یک مسأله همه می‏بینید از این قبیل است یعنی تصور کردند این چند نفر چون خیلی مهم هستند حالا که اینها وحدت کلمه دارند پس معلوم می‏شود امام هم با اینها موافق است. اصلاً اجماع در یک وادی دیگری افتاده است اتفاق کل و این حرفها نیست دو نفری هم که احدهم الامام است ما امامیه مسامحةً به اینها می‏گوییم اجماع.

لذا ایشان می‏فرماید: بلکه، بل ترقی، بالاتر از این اصلاً ما می‏بینیم علمای ما می‏گوید هذه المسألة اجماعی اصلاً هیچ قید هم نمی‏زنند که بگویند اجماع امامیه است، به قول مطلق می‏آیند می‏گویند این مسأله اجماعی است، این معنایش چیه؟ کانَّ عامه را کالعدم حساب می‏کنند. بل اطلاق یعنی استعمال، بلکه استعمال لفظ اجماع یعنی در کلمات علما شما زیاد می‏بینید که استعمال شده کلمه ‏ی اجماع بقول المطلق، به قول المطلق یعنی چی؟ یعنی می‏آیند می‏گویند هذه المسألة اجماعی، قید هم نمی‏زنند که اجماع امامیه است به قول مطلق، یعنی می‏آیند می‏گویند اجماعی این مسأله، نمی‌‏آیند بگویند اجماع علمای امامیه یعنی بدون قید به کلمه اجماع می‏آیند راجع به یک مطلبی ادعای اجماع می‏کنند بقول المطلق، مطلق یعنی چی؟ یعنی من غیر تقییدٍ بالامامیة شما زیاد در کلمات علمای ما می‏بینید که کلمه‏ ی اجماع را به قول مطلق بر چی اطلاق می‏کنند؟ بر اجماع امامیه فقط، یعنی طایفه ‏ای از امامیه یک حرفی را زدند علمای ما می‏ آیند می‏گویند اجماعی و حال آن که اجماع این است که علمای سنی هم باشند علمای امامیه هم باشند، ولی نه به چهار پنج نفری هم که احدهم الامام می‏آیند اطلاق اجماع می‏کنند قید هم نمی‏زنند نمی‏گویند اجماعی عند الامامیه، به قول المطلق می‏گویند این مسأله اجماعی است و حال آنکه امامیه بعضٌ امة است اجماع حقیقی کل امت است ایشان می‏فرماید: بلکه اینها همه بل ترقی است یعنی می‏خواهد بگوید مسامحه انقدر زیاد است که به جمعیت کمی از امامیه هم اطلاق اجماع می‏شود معَ انّهُم با این که امامیه بعض الامة لا کلّهم، ولی معذلک به همین بعض می‏آیند اطلاق اجماع می‏کنند و این نیست الّا لاجل المسامحة، آن اطلاق مبتدا و خبرش این است، یعنی می‏ آیند کلمه اجماع را استعمال می‏کنند بر یک جمعیت محدودی و حال آن که این جمعیت محدود بعضُ الامة هستند و این اطلاق نیست مگر به خاطر مسامحه از این جهت که وجود مخالف را کالعدم حساب می‏کنند. چون بنا شد اجماع اتفاق کل علمای یک عصر اعم از سنی و شیعه، ولی ما می‏بینیم که نه به پنج نفر شیعه هم که وحدت کلمه دارند می‏آیند می‏گویند اجماع کانَّ عامه را کالعدم حساب می‏کنند اصلاً آنها را جزو حساب نمی‌‏آورند، اینها همه مال چی است آقا؟ برای این که مناط حجیت اجماع رضای معصوم است، ما این رضای معصوم را اگر توانستیم به دست بیاوریم به این می‏گوییم اجماع، حالا می‏خواهد این به دست آوردن رضای معصوم تو قول پنجاه هزار عالم باشد یا تو قول پنج نفر عالم باشد.

لذا ایشان می‏فرمایند: این از جهت این است که آن مخالف را یعنی عامه را کالعدم حساب می‏کنند از حیث مناط حجیت.

و علی ای تقدیر، حالا یا مجاز باشد یا مسامحه باشد یا حقیقی باشد کاری نداریم به این کارها، می‏رویم سراغ مطلب عرض کردیم اینها سه تا بحث علمی بود والا ثمره عملی نداشت اینهایی که از آن وقت تا حالا گفتیم. لذا می‏گوید و علی ای تقدیر حالا ما به هر چی که باشد اجماع یعنی به این پنج نفری که احدهم الامام است اگر ما می‏گوییم اجماع حالا یا بگوییم اجماع حقیقی است یا بگوییم مجازی است یا بگوییم مسامحه است علی ای تقدیر ظاهر اطلاق علماء که می‏آیند می‏گویند هذه المسألة اجماعی یعنی به پنج نفری که یکی از آنها امام است می‏گویند اجماعی مرادشان دخول قول امام است فی اقوال المجمعین یعنی جماعتی که قول امام هم داخل در آنها است این را می‏گویند. بحیث یکون دلالتهُ یعنی دلالت اجماع، علیه بر آن قول امام بالتضمن. اجازه بدهید تا همین جا بس باشد یک قدری از خارج صحبت کنیم.

۳

انواع اجماع

عنایت کنید آقا: اجماع یک وقت مطابقی است، یک وقت تضمنی است، یک وقت التزامی است، شد سه قسم، التزامیش خودش چهار قسم است التزام عقلی، التزام شرعی، التزام عادی، التزام اتفاقی، اینها را همه را توضیح می‏دهم و برایش مثال می‏زنم فعلاً فهرست مطلب است. اجماع یک وقت مطابقی است، یک وقت تضمنی، یک وقت التزامی، خود التزامیش چهار قسم می‏شود یعنی اجماع التزامی، یک وقت التزام عقلی است که بهش می‏گویند قاعده ‏ی لطف اینها را همه را بعدا ایشان توضیح می‏دهند، یک وقت التزامش شرعی است که بهش می‏گویند تقریر شاید درس فردایمان این مطلب بیاید، غرض التزام خودش چهار قسم است التزام عقلی که اسم قاعده لطف است، التزام شرعی که اسمش تقریر است، التزام عادی و التزام اتفاقی. پس مطابقه و تضمن دو قسم، چهار قسم هم التزامی، شش جور ما اجماع داریم. عنایت کنید اجماع مطابقی کدام است؟ اینهایی که گفتیم اسمهای منطقی‏اش بود می‏خواهید اسمهای اصولیش را هم بنویسید گفتیم اجماع یک وقت مطابقی است این در منطق می‏گویند مطابقی، در اصول می‏گویند تشرفی. اجماع تضمنی در اصول می‏گویند دخولی، این اسم‌هایی را که گفتم همه منطقی بود مطابقی، تضمنی، التزامی اینها اسمهای منطقی‏اش بود اسم‌های اصولیش را هم زیرش بنویسید، زیر مطابقی بنویسید تشرفی، زیر تضمنی بنویسید دخولی، زیر آن التزامی هم بنویسید کشفی. غرض با دو زبان داریم حرف می‏زنیم اجماع را اگر بخواهیم با زبان منطقی حرف بزنیم می‏گوییم مطابقه و تضمن و التزام، حالا التزام چهار مورد دارد کاری نداریم. اگر بخواهیم با زبان اصولی حرف بزنیم به جای مطابقی می‏گوییم تشرفی، تو رسائل اصلاً کلمه‏ی تشرفی نیست اگر نظرتان باشد آن روزی هم که من عرض کردم از کفایة نقل کردم، غرض اجماع مطابقی در اصول بهش می‏گویند تشرفی، تضمنی را بهش می‏گویند دخولی، التزامی را هم بهش می‏گویند کشفی.

[اجماع مطابقی (تشرفی)]

ببینید آقا اجماع مطابقی این است آن روز عرض کردیم: مثلاً محقق اردبیلی اینطور نقل شده که مشکلاتی اگر داشتند خدمت حضرت می‏رسیدند سوال می‏کردند جواب مستقیم می‏گرفتند برای این که مردم تکذیبش نکنند برای این که راه باز نشود که برای بعضی از دکان‏دارها، نمی‏گفتند که امام زمان به ما این را گفته می‏گفتند اجمعَ العلماء دروغ هم نیست، چرا؟ برای این که اجماع اگر ارزشی هم دارد به خاطر همان رأی معصوم است. پس ببینید اگر محقق اردبیلی در چنین مسأله‏ ای ادعای اجماع کرد این چه اجماعی است؟ اجماع مطابقی، یعنی اجمعَ بالمطابقة یعنی قال بقیة الله. عنایت کردید پس اجماع مطابقی معنایش این است اگر محقق اردبیلی یک مسأله‏ ای را سوال کرد بعد نخواست اظهار بکند که حضرت این را فرمودند، گفت اجمعَ العلماء این اجمعَ معنای مطابقی‏اش یعنی قال بقیة الله، این شد اجماع مطابقی که در اصول به آن تشرفی می‏گوییم.

[اجماع تضمنی (دخولی)]

و اما اجماع تضمنی: اجماع تضمنی این است: جماعتی که احدهم الامام است این مطلب را گفته، خوب این جماعت الان متضمن قول امام است دیگر. دلالت تضمنی معنایش همین است این جماعتی که احدهم الامام این حرف را زدند پس این می‏شود اجماع تضمنی یعنی این اجماع متضمن رأی معصوم است که دخولی به آن می‏گویند یعنی امام علیه ‏السلام داخل در این جمعیت است و قول این جمعیت متضمن قول معصوم است این دو تا.

خوب این دو تا آقا حرفی در حجیتش نیست یعنی اجماع مطابقی و اجماع تضمنی اگر در خارج اتفاق بیفتد هیچ شبه ه‏ای در حجیتش نیست خوب واقعا امام زمان فرموده و حرفی در آن نیست، جماعتی که احدهم الامام است حرفی در آن نیست، منتهی تصورش در خارج نمی‏شود کو، کی الان خدمت آقا می‏رسد که بیاید بگوید من خدمت آقا رسیدم بعد برای کتمان قضیه بیاید ادعای اجماع بکند، کی می‏تواند در زمان غیبت بگوید ما جایی بودیم جمعیتی بودند احدهم الامام این حرف را زده؟ پس این دو قسم حجت است یقینا ولی وجود خارجی ندارد.

[اجماع التزامی (کشفی)]

می‏ماند سومی، اجماع التزامی: اجماع التزامی کدام است؟ اتفاق من عدا الامام، فرض کنید هزار عالم ما در اسلام داریم تمام این هزار نفر گفتند نماز جمعه واجب است امام داخل در آنها نیست، خوب اینجا از موافقت اینها از این وحدت کلمه اینها ما کشف می‏کنیم که امام هم همین را می‏گوید. به این می‏گویند اجماع التزامی یعنی از اتفاق من عدَا الامام لازمه‏ ی اتفاق من عدَا الامام موافقت رأی معصوم است اگر بخواهیم که منطقی حرف بزنیم. اگر بخواهیم اصولی حرف بزنیم اتفاق اینها کاشف است از رضای معصوم. این هم شد قسم سوم،

خوب این تصور دارد در خارج اما حجیتش محل کلام است یعنی اتفاق من عدَا الامام آیا بخواهد کاشف از رضای معصوم باشد آیا کشف می‏کند یا نمی‏کند این محل نزاع است. پس نتیجةً آقا اجماع چند جور شد؟ مطابقی یا تشرفی، تضمنی یا دخولی، التزامی یا کشفی. خوب اینها را عنایت داشته باشید

ایشان می‏فرمایند که حالا التزامی را می‏خواهیم چهار قسم بکنیم: التزامی آقا یک وقت التزام عقلی است التزام عقلی قاعده لطف است، قاعده لطف مال شیخ طوسی است شیخ طوسی می‏گوید اگر فرض بفرمایید حالا هزار تا عالم از اول اسلام آمده تا حالا تمام این هزار تا وحدت کلمه دارند شیخ طوسی می‏فرماید قاعده لطف اقتضا می‏کند اگر اینها باطل می‏گویند امام خودش را ظاهر بکند و مخالفت بکند با اینها، قاعده لطف را هیچ کس قبول نکرده این حرفها مال بعد از تابستان است من دارم اینجا می‏گویم که عبارت همه روشن باشد در ذهن آقایان، مفصلش بعدا می‏آید. شیخ طوسی از چه راهی کشف می‏کند رضای معصوم را؟ از راه قاعده لطف، می‏گوید نمی‏شود تمام این علماء از روز اول تا امروز همه گفتند مثلاً نماز جمعه واجب است، بعد بیاییم بگوییم همه اشتباه کردند، از این که مخالفی پیدا نشده قاعده لطف اقتضاء می‏کند که اگر اینها اشتباه می‏روند امام القاء خلاف بکند یا به وسیله خودش یا به وسیله یک شخص گمنامی القاء خلاف بکند و نگذارد این اجماع منعقد بشود، حالا که می‏بینیم القاء خلاف نشده به قاعده لطف کشف می‏کنیم که امام زمان هم همین را می‏گوید. این شد چی؟ کشف عقلی، که قاعده لطف است اسمش.

و اما کشف شرعی: شرعی تقریر است که فردا به نظرم تقریر را می‏رسیم، ببینید آقا اگر این هزار نفر عالم همه وحدت کلمه داشته باشند و همه اشتباه کرده باشند بر امام تقریر واجب است تقریر یعنی تنبیه یعنی ارشاد جاهل، بر امام واجب است که این جاهل‏ها را ارشاد بکند اگر اینها اشتباه می‏کنند، از این که نیامده ارشاد بکند امام هم که خلاف شرع نمی‏کند ترک وظیفه نمی‏کند اگر اینها اشتباه کرده باشند شرعا بر امام واجب است بیاید اینها را ارشاد بکند و بگوید شما اشتباه می‏کنید لااقل یک مخالف در اینها بیندازد، ولی می‏بینیم خبری نیست این را هم از اینجا کشف می‏کنیم شرعا. دقت کردید فرقش را با اولی؟ آن اولی قاعده لطف بود مال شیخ طوسی، این شرعیش مال متاخرین است می‏گویند همین که علمای ما وحدت کلمه دارند در یک مطلبی و هیچ مخالفی هم نیست اگر اینها اشتباه کرده بودند همه‏ شان بر شارع شرعا واجب بود که بیاید اینها را ارشاد بکند حالا که نیامده ارشاد بکند این اجماع منعقد شده کشف می‏کنیم رضای معصوم را. پس ببینید التزامی یا کشفی یا کشف عقلی که می‏شود قاعده لطف یا کشف شرعی که می‏شود تقریر.

یا نه حدس عادی، عادتا اینجوری است اگر یک جمعیتی یک حرفی را بزنند عادتا آدم کشف می‏کند رئیس آن جمعیت هم موافق است. من یک موقعی سابقا زمان جنگ این مثال را می‏زدیم، خوب زمان جنگ یادتان که هست همه چیزها را با کوپن تهیه می‏کردیم با همه آن مشکلات، خوب یکنفر وارد ایران می‏شود می‏بیند همه تو صف کوپن هستند از این می‏فهمید پس رئیس مملکت با این کوپن موافق است نمی‏شود یک مملکتی همه زندگیشان را با کوپن تهیه کنند آن وقت مسئول آن مملکت مخالف با کوپن باشد. عادتا اینجوری است یک نفر اگر مال این مملکت نبود می‏آمد می‏دید که همه مردم چیزهایشان را با کوپن تهیه می‏کنند این وحدت مردم در این جهت، حدس عادی است عقلی نیست شرعی هم نیست ولی آن شخص اینجور حدس می‏زند می‏گوید عجب پس معلوم است مسئول این مملکت دستور داده که کارها با کوپن مثلاً توزیع بشود. خوب ببینید الان از وحدت مردم ایران درباره‏ ی کوپن گرفتن آن موقع کشف می‏کنیم حدس می‏زنیم، حدس عادی نه عقلی و نه شرعی، حدس عادی که اگر جمعیتی یک رویه ‏ای داشتند این حدس می‏زند آدم که رئیس آن جمعیت هم موافق است. اینجا هم همین‏جور است خوب وقتی که همه علمای ما بالاتفاق بگویند نماز جمعه واجب است و این علماء رهبری دارند ولی امری دارند به نام امام زمان، این کشف می‏کند که امام زمان هم با این قول موافق است، این شد چی؟ کشف حدسی یعنی از اتفاق من عدَا الامام کشف کردیم رضای معصوم را، نه عقلی و نه شرعی بلکه از راه حدس عادی، عادتا مرئوسین اگر یک چیزی بگویند کشف می‏کند انسان که رئیس آن جمعیت هم با آن جمعیت موافق است.

این شد سه تا، یکی هم حدس اتفاقی: حدس اتفاقی معنایش این است؛ من خیلی خوش‏بین هستم به ده نفر از علماء، از این ده نفر هم اتفاقا وحدت کلمه دارند برای من اتفاقا حدس می‏زنم که امام هم با اینها موافق است چون با آن ده نفر من خیلی خوش‏بین هستم، اینها را عرض کردم همه را بعدا می‏خوانیم، من انقدر به ده نفر از علمایمان خوش‏بین هستم مثل شیخ انصاری، صاحب جواهر، بحرالعلوم، از این قماش‌ها، من انقدر به این ده نفر معتقد هستم که اگر اینها وحدت کلمه داشته باشند در یک مطلبی من کشف می‏کنم امام زمان هم با اینها موافق است. این چه حدسی است؟ حدس اتفاقی است یعنی برای من است این قضیه که حُسن ظن به این چند نفر دارم والا برای شما نشد.

پس نتیجةً آقا اجماع شد مطابقی، تضمنی، التزامی، مطابقی آن است که لفظ اجماع بالمطابقة دلالت کند بر قول امام. اجماع تضمنی آن است که آن جمعیت قولشان متضمن قول امام باشد. التزامی هم معنایش این است که از اتفاق من عدَا الامام کشف بکنیم رضای امام را حالا یا کشف عقلی یا کشف شرعی یا حدس عادی یا حدس اتفاقی. بقیه انشاءالله برای فردا.

والسلام علیکم و رحمة الله.

كالمبتدإ في الحجّية (١) ، انتهى.

وقال المحقّق في المعتبر ـ بعد إناطة حجّية الإجماع بدخول قول الإمام عليه‌السلام ـ : إنّه لو خلا المائة من فقهائنا من قوله لم يكن قولهم حجّة ، ولو حصل في اثنين كان قولهما حجّة (٢) ، انتهى.

وقال العلاّمة رحمه‌الله ـ بعد قوله : إنّ الإجماع عندنا حجّة لاشتماله على قول المعصوم ـ : وكلّ جماعة قلّت أو كثرت كان قول الإمام عليه‌السلام في جملة أقوالها فإجماعها حجّة لأجله ، لا لأجل الإجماع (٣) ، انتهى.

هذا ، ولكن لا يلزم من كونه حجّة تسميته إجماعا في الاصطلاح ، كما أنّه ليس كلّ خبر جماعة يفيد العلم متواترا في الاصطلاح.

وأمّا ما اشتهر بينهم : من أنّه لا يقدح خروج معلوم النسب واحدا أو أكثر ، فالمراد أنّه لا يقدح في حجّية اتّفاق الباقي ، لا في تسميته إجماعا ، كما علم من فرض المحقّق قدس‌سره الإمام عليه‌السلام في اثنين.

نعم ، ظاهر كلمات جماعة (٤) يوهم تسميته إجماعا (٥) ؛ حيث تراهم يدّعون الإجماع في مسألة ثمّ يعتذرون عن وجود المخالف بأنّه معلوم النسب.

__________________

(١) الذريعة ٢ : ٦٣٠ ، ٦٣٢ و ٦٣٥.

(٢) المعتبر ١ : ٣١.

(٣) نهاية الوصول (مخطوط) : ٢٤١.

(٤) مثل : الشهيد الثاني في المسالك ١ : ٣٨٩ ، وصاحب الرياض في الرياض ٢ : ٣٤٦.

(٥) في (ر) زيادة : «اصطلاحا» ، وفي (ص) زيادة : «في الاصطلاح».

لكنّ التأمّل الصادق يشهد بأنّ الغرض الاعتذار عن قدح المخالف في الحجّية ، لا في التسمية.

المسامحة في إطلاق الإجماع

نعم ، يمكن أن يقال : إنّهم قد تسامحوا في إطلاق الإجماع على اتّفاق الجماعة التي علم دخول الإمام عليه‌السلام فيها ؛ لوجود مناط الحجّية فيه ، وكون وجود المخالف غير مؤثّر شيئا. وقد شاع هذا التسامح بحيث كاد أن (١) ينقلب اصطلاح الخاصّة عمّا وافق اصطلاح العامّة إلى ما يعمّ اتّفاق طائفة من الإماميّة ، كما يعرف من أدنى تتبّع لموارد الاستدلال.

بل إطلاق لفظ «الإجماع» بقول مطلق على إجماع الإماميّة فقط ـ مع أنّهم بعض الامّة لا كلّهم ـ ليس إلاّ لأجل المسامحة ؛ من جهة أنّ وجود المخالف كعدمه من حيث مناط الحجّية.

وعلى أيّ تقدير : فظاهر إطلاقهم إرادة دخول قول الإمام عليه‌السلام في أقوال المجمعين بحيث يكون دلالته عليه بالتضمّن ، فيكون الإخبار عن الإجماع إخبارا عن قول الإمام عليه‌السلام ، وهذا هو الذي يدلّ عليه كلام المفيد (٢) والمرتضى (٣) وابن زهرة (٤) والمحقّق (٥) والعلاّمة (٦)

__________________

(١) لم ترد «أن» في (ه) ، وشطب عليها في (ت).

(٢) أوائل المقالات (مصنّفات الشيخ المفيد) ٤ : ١٢١.

(٣) الذريعة ٢ : ٦٠٥.

(٤) الغنية (الجوامع الفقهيّة) : ٤٧٧.

(٥) المعتبر ١ : ٣١ ، والمعارج : ١٣٢.

(٦) نهاية الوصول (مخطوط) : ٢٤١ ، وتهذيب الوصول : ٦٥ و ٧٠.