درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۹۳: حجیت ظواهر کتاب ۱۴

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صل الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

شریفُ العلماء استاد ایشان، فرمودند: اگر قرآن تحریف شد، ما که قبول نداریم، ولی اگر قائل بشویم به تحریف قرآن به ظواهر قرآن دیگر نمی‏شود عمل کرد. چرا؟ چون وقتی که در این قرآن دست رفته باشد آیاتی از آن کم شده باشد قهرا ظواهرش را مختل می‏کند وقتی ظواهر مختل شد به ظواهر مختله که نمی‏شود استدلال کرد، پس بنابر قول به تحریف عمل به ظواهر کتاب جایز نیست حق با اخباریین است. ولی ایشان جواب می‏دهند، ایشان می‏فرمایند: علی به فرض این که تحریف شده باشد باز هم عمل به ظواهر عیبی ندارد سه چهار تا دلیل اقامه می‏کنند: دلیل اولش این که ما علم نداریم به اختلال بر فرض هم تحریف شده باشد ما نمی‏دانیم در اثر این تحریف حتما یک اختلالی ایجاد شده، احتمالش را می‏دهیم علم اجمالی نداریم که در اثر تحریف این قرآن ظواهرش مختل شده و نمی‏شود عمل کرد این اولاً. و ثانیا: حالا بر فرض هم ظواهرش مختل باشد شبهه غیرمحصوره است علم اجمالی در شبهه غیرمحصوره کاربرد ندارد من علم اجمالی دارم یکی از این ده هزار تا ظرف نجس است، این علم اجمالی اثر ندارد شما تمام آن ده هزار تا را تدریجا می‏توانیدمشغول بشوید، اینجا هم همین‏جور قرآن ما هفت هزار آیه است حالا بر فرض هم ده بیست تا را آمدیم ظاهرش مختل شده باشد ده بیست تا نسبت به هفت هشت هزار تا، بنابراین می‏شود شبهه غیرمحصوره، بر فرض هم یک همچنین علم اجمالی داشته باشیم چون شبهه غیرمحصوره است این علم اجمالی به اختلال اثری ندارد شما می‏توانید به همه ظواهر عمل کنید. بر فرض هم کسی بگوید نخیر شبه ه‏اش محصوره است ما می‏دانیم در اثر این تحریف هزار آیه از این قرآن ظواهرش مختل شده است، خوب می‏شود شبهه محصوره دیگر هزار تا نسبت به هفت هزار آیه می‏شود شبهه محصوره، ایشان می‏گوید بر فرض هم شبهه محصوره باشد بر فرض هم ما بدانیم در اثر تحریف هزار آیه از ظواهر قرآن تحریف شده شبه ه‏اش هم محصوره است ولی معذلک باز ضرری به حجیت ظواهر نمی‏زند. چرا؟ برای این که احتمال دارد آن ظاهرهای مختل شده آن هزار تا آیه‏ ای که مثلاً شما می‏دانید ظاهرش مختل شده است غیر آیاتُ الاحکام است از محل ابتلا خارج است، علم اجمالی جایی کاربرد دارد که اطراف شبهه محل ابتلا باشد محل ابتلای فقیه آن پانصد تا آیاتُ الاحکام است آن چند هزار تا آیه دیگر محل ابتلا نیست بر فرض هم در اثر اختلال هزار تا ظاهرش مختل شده باشد احتمال می‏دهیم آن ظاهرهای خارج از محل ابتلا است و علم اجمالی که اطرافش خارج از محل ابتلا باشد آن علم اجمالی اثر ندارد پس نتیجتا حجیت ظواهر به حال خودش محفوظ می‏ماند ولو در اثر تحریف مختل هم شده باشد.

عرض کردیم این جواب آخری که حتما ناتمام است هر مسلمانی تمام آیات قرآن مبتلا بهش است خصوص آیاتُ الاحکام نیست. که ادعا می‏کند تمام جوابهای ایشان علیل است تمام این دلیلها علیل است و خلاصه جواب آقای شریفُ العلماء را نمی‏دهد لذا من مجبور شدم از خارج یک جوابی بدهیم، جواب این که آقای شریفُ العلماء بر فرض هم قرآن تحریف شده باشد هزارها آیه هم از آن خارج شده باشد دیگر بالاتر از این که نیست امام صادق ما را به همین قرآن تحریف شده ارجاع داده است، خوب همین که حضرت می‏فرمایند حرف‌های ما را با قرآن تطبیق بکنید اگر با قرآن وفق می‏داد عمل بکنید، پس معلوم می‏شود ظواهر قرآن حجت است حالا شما بگو چندین هزار آیه هم کم شده، شده باشد زمان تحریف آن زمان اول بوده صد سال حدودا از زمان تحریف گذشته و حضرت صادق ما را به همین قرآن تحریف شده ارجاع می‏دهند. پس معلوم می‏شود ظواهر کتاب حجت است قرآن تحریف هم که شده باشد به حجیت ظواهرش لطمه ‏ای وارد نمی‏کند همان حرف روز اولمان، ظواهر حجت است ظواهر قرآن باشد یا غیر قرآن باشد اینها حجت است و بنابراین اختلالی هم حاصل شده باشد ضرر به مطلوب ما نمی‏زند این یک مطلب.

مطلب دوم: آقای میرزای قمی در جلد دوم قوانین صفحه ۱۰۷، یک جمله‏ای آمده گفته کانَّ به نفع اخباریین حرف زده آمده گفته آقای اصولیین شما که ادعای اجماع و روایات می‏کنید که اجماع داریم ظواهر کتاب حجت است از این دلیل شما از وجودش عدمش لازم می‏آید یعنی این اجماعی که شما آوردید بر حجیت ظواهر از خود همین اجماع لازمه ‏اش این است که ظواهر کتاب حجت نیست و نتیجتا حق با اخباریین است منتهی اخباریین یک دلیلهای دیگر می‏آوردند میرزای قمی برای از کار انداختن حجیت ظواهر یک دلی دیگر آورده آمده گفته شما می‏گویید اجماع داریم که ظواهر کتاب حجت است یکی از ظواهر کتاب آیات ناهیه است چون ما آیاتی داریم که ظاهرش نهی می‏کند از عمل به ظن لاتقف ما لیسَ لک به علمٌ، لاتقف فعل نهی است یعنی تبعیت نکن از غیر علم، پس این آیه به ظاهرش که فعل نهی است ظاهرش به ما می‏گوید عمل به ظن ممنوع است، خوب شما می‏گویید علما می‏گویند ظواهر حجت است یکی از ظواهر هم همین آیه است که ظهور دارد در این که عمل به ظن ممنوع است و ظواهر مفید ظن است. پس طبق این آیه که اجماع می‏گوید این ظاهرش حجت است ظواهر هم که مفید ظن است این آیه هم که ما را نهی می‏کند از عمل به ظن، پس طبق آن اجماع که ظواهر حجت است یکی از ظواهر هم این آیات ناهیه از عمل به ظن است پس طبق آن اجماع این ظواهر اقتضاء می‏کند حجت نباشد چرا؟ برای این که ظاهر این آیه می‏گوید به ظن عمل نکن ظواهر هم که بیش از ظن افاده نمی‏کند پس این آیه ما را از عمل به ظواهر منع می‏کند. اجماعی که شما خواستید اقامه بکنید بر حجیت ظواهر لازمه‏ اش عدم حجیت ظواهر است و دلیلی که یلزم من وجودهِ عدمُه، آن دلیل اعتبار ندارد پس این اجماع بر حجیت ظواهر اعتبار ندارد این اشکال.. ایشان جواب می‏دهند ایشان می‏فرماید: بله ما ظواهری داریم که ما را نهی می‏کند از عمل به ظن اما این اجماع می‏آید آن عمومات را تخصیص می‏زند بله آن آیه به نحو عموم می‏گوید به هیچ ظنی عمل نکن اما چون ما اجماع داریم ظواهر حجت است این اجماع می‏آید عمومات آن آیات ناهیه را تخصیص می‏زند یعنی آن عموماتی که می‏گوید به هیچ ظنی عمل نکن این آنهاراتخصیص می‏زند یعنی ظن حاصل از غیر ظواهر را عمل نکن بعد از این که این اجماع آن را تخصیص داد آن آیات ناهیه معنایش چی می‏شود؟ ما را نهی می‏کند از عمل به ظن حاصل از غیر ظواهر، بنابراین ظن حاصل از ظواهر به حال خودش باقی می‏ماند و اجماع دلالت دارد آن ظن حاصل از ظواهر به حجیت خودش باقی است اگر او اصرار بکند بگوید نخیر این اجماع نمی‏تواند عموم آنها را تخصیص بزند آنها به عمومش می‏گوید عمل به ظن ممنوع است می‏خواهد ظن حاصل از ظواهر می‏خواهد ظن حاصل از غیر ظواهر، اگر این را بگیرد می‏گوییم پس خودش را هم می‏گیرد چون خودش هم ظاهر است اگر دلالت بکند که این ظاهر دلالت بکند عمل به ظن مطلقا ممنوع است اگر اینجوری دلالت کند خودش را هم می‏گیرد چون خودش هم ظاهر است یعنی به من هم عمل نکنید مگر کسی بیاید بگوید نه این مثل کلُّ خبری کاذب است شامل خودش نمی‏شود اگر نهی از عمل به ظن می‏کند عمل به ظن‏های دیگر را نهی می‏کند شامل خودش نمی‏شود چنان که کلُّ خبری کاذب خودش را نمی‏گیرد آن خبرهای دیگر را می‏گیرد. ولی بعد هم فرمودند فتأمّل، فتأمّل که همان کلُّ خبری کاذب باللفظه خودش را نمی‏گیرد والّا به مناطه می‏گیرد، اینجا هم همین جور این آیاتی که می‏گوید مطلقا به ظن عمل نکنید شامل خودش هم می‏شود به مناطه، مناطش همان عدم حصول علم است نتیجتا ایراد میرزای قمی برطرف شد. خلاصه آقا میرزای قمی یک توهم افراطی کردند و او این است که آمدند حجیت ظواهر را می‏خواهند از کار بیندازند و این یک توهم افراطی است و حرفشان باطل است.

۲

توهم تفریطی

امروز می‏خواهیم یک توهم تفریطی بخوانیم، یعنی نقطه مقابل او ایشان از این طرفی رفته میرزای قمی سر از اشتباه در آورده یک آقای دیگری که نمی‏دانم کیه خیلی هم قوانین را نگاه کردم میرزای قمی به عنوان یک خصم اسمش را می‏آورد ولی کیه این آقا نمی‏دانیم. علی کل حال آن توهمی که امروز می‏خواهیم بخوانیم یک توهم تفریطی است یعنی نه حرف میرزای قمی درست است و نه حرف این آقایی که الان می‏خواهیم بخوانیم، قبل از این که وارد این بحث بشویم من اول دو تا کلمه را باید معنا بکنم که عبارت روشن بشود

[تخصیص، تخصص، حکومت و ورود]

ببینید آقا ما چهار تا عنوان داریم اینها در کتاب برائت بحث می‏شود: تخصیص و تخصّص و حکومت و ورود، این چهار تا لفظ خیلی کاربرد دارد اصلاً کتاب برائت روی این حرفها می‏گردد، چهار عنوان است تخصیص، تخصّص، حکومت، ورود، ما با حکومت و ورودش کاری نداریم فعلاً تو عبارت ما امروز یک کلمه تخصیص هست یک کلمه تخصّص هست ما مجبوریم این دو تا را معنا بکنیم که ببینیم عبارت چی می‏خواهد بگوید. اول یک کلمه به حساب اجمالی توضیح می‏دهم تا تفصیل بدهیم، تخصیص یعنی خروج حکمی بخواهید بنویسید تخصیص یعنی خروج حکمی تا مثالش را بزنم فعلاً می‏خواهم دو تا تعریف اجمالی برای تخصیص و تخصص بکنیم تا بعد توضیح بدهیم، تخصیص یعنی چی؟ یعنی خروج حکمی تخصّص یعنی چی؟ یعنی خروج موضوعی، حالا که این عنوان روشن شد حالا مثال بزنیم ببینید مولایی دیروز به عبدش گفته اکرمِ العُلماء، العلما جمع محلّی به لام است افاده عموم می‏کند یعنی همه علما را اکرام کن فقیه باشد نحوی باشد هر کسی که می‏خواهد باشد علما را اکرام کن، حکم آن چیه؟ وجوب اکرام، موضوعمان چیه؟ همه علما، پس اکرمِ العلماء اکرم حکم و موضوعش همه علما یعنی همه علما اعم از نحوی و غیر نحوی اکرامشان واجب است. خوب فردا مولی می‏آید می‏گوید لاتُکرم النحویین منهم علمای نحوی را اکرام نکن، خوب ببینید علمای نحوی موضوع همان علما است یعنی مشمول علمای دیروز است علمایی که دیروز گفتیم اکرامش واجب است یکی از افرادش هم نحویین است با این که نحویین از افراد موضوع دلیل قبل است موضوع دلیل قبل کی بود؟ العلماء، نحویین با این که از افراد موضوع دلیل قبل است یعنی العلماء شاملش می‏شود اما حکمش برداشته شده است روی خروج حکمی، یعنی نحویین با حفظ فردیت با این که فرد است برای موضوع اکرم العلماء ولی با حفظ فردیت حکمش برداشته شده، لذا می‏گویند تخصیص چیه؟ خروج حکمی است یعنی با این که نحویین جزو علما هست موضوع دلیل قبلی شاملش می‏شود اما حکمش که وجوب اکرام است از نحویین برداشته شده پس الان لاتکرم النحویین اسمش چیه؟ مخصّص، یعنی برای ما تخصیص زده و خروج حکمی یعنی با حفظ فردیت با این که فرد علما است ولی حکمش برداشته شده است، این مال تخصیص که لذا اسمش را گذاشتیم خروج حکمی که خلاصه تخصیص این است یک عامی اول می‏آید بعد یکی از افراد را از تحت آن عام خارج می‏کنیم حکمی که برای آن عام است از این برمی‏داریم می‏شود خروج حکمی.

اما خروج موضوعی: خوب مولی دیروز گفته اکرم العلماء، خوب جاهل‌ها خارج هستند دیگر چیزی نمی‏خواهد که خارجش بکند وقتی گفت اکرم العلما خود به خود جُهّال خارج هستند مردم کوچه و بازار که جاهل هستند از تحت اکرم العلما ببینید خروج موضوعی یعنی اصلاً علما نمی‏گیرد اینها را پس بنابراین خروج جهّال خروج موضوعی است یعنی خود آن دلیل اصلاً شامل نمی‏شود این خود به خود خارج است برخلاف اولی که اولی را ما خارج می‏کردیم نحویین جزو علما بودند ما خارجشان می‏کردیم اما برخلاف جهّال که خود به خود خودش از تحت موضوع دلیل قبلی خارج است. پس چی شد آقا نتیجه: خروج نحویین از وجوب اکرام اسمش تخصیص است خروج جهّال از تحت اکرم العلماء این اسمش تخصّص است.

خوب حالا که این دو تا عنوان روشن شد بیاییم اینجا، ما روز اول اگر نظرتان باشد یک تاسیس اصلی کردیم گفتیم اصل اولی چیه؟ حرمت عمل به ظن است به نحو عموم، گفتیم اصل اولی این است که عمل به ظن حرام است، یک چند صفحه که گذشت یک اصل ثانوی تاسیس کردیم یعنی آمدیم از تحت آن حرمت عمل به ظن یک چیزهایی را خارج کردیم یعنی یک ظن‏‌هایی داریم با این که عموم اصل اولی می‏گوید عمل به هر ظنی حرام است ولی یک ظنونی داریم که از تحت آن عموم خارج است بالتخصیص، کدام است؟ ظن حاصل از ظواهر، عمومات، اطلاقات، اصالةُ الحقیقة، اینها همه مفید ظن است در عین حالی که ظن است ولی حکم او را ندارد، تخصیص تعریفش این شد دیگر: تخصیص خروج حکمی یعنی با حفظ فردیت آن حکم برداشته می‏شود ما الان یک ظنونی داریم اصالة الاطلاق خوب مفید ظن است الان مولی گفته اعتق رقبَةً، نمی‏دانم رَقبه مؤمنه است یا غیرمؤمنه، اصاله‏ الاطلاق جاری می‏کنم می‏گوییم هر جور رقبه ‏ی شد شد. خوب این مفید ظن است و حال آن که ممکن است مقصود او رقبه مؤمنه بوده ولی در عین این که مفید ظن است حرمت ندارد، تخصیص همین است دیگر. اصل اولی این بود که به طور عموم عمل به هر ظنی گفتیم حرام است ولی بعضی از ظن‏ها را از تحت آن خارج کردیم یعنی گفتیم در عین حالی که اصاله‏ العموم و اطلاق مفید ظن است با حفظ این که آن فردیتش ثابت و از افراد ظن است ولی حکم حرمت را از روی آن برداشتیم. پس نتیجتا این ظواهر اگر حجیت هم دارد تخصیص خورده یعنی از تحت آن عام اولی خارج شده است.

خوب تا اینجا حرف ما و حرف حسابی هم هست، ببینیم این آقای متوهم چی می‏گوید؟ این می‏گوید نه بابا این ظواهر تخصصا خارج است چون آن آیات به ما می‏گوید عمل به ظن نکنید این ظواهر مفید علم است اصلاً تخصصا خارج است عنایت کردید توهم را، میرزای قمی از آن طرفی آمد منکر حجیت ظواهر شد این آقا از این طرفی می‏خواهد اثبات کند می‏گوید اصلاً این ظواهر مفید ظن نیست تا ما بگوییم آن آیات ناهیه می‏گوید عمل به ظن حرام است. این ظواهر مفید علم است یعنی من اگر اصاله ‏الاطلاق جاری کردم گفتم مقصود مولی از این اعتق رقبةً رقبه مطلقه است، علم دارم به این که مقصودش مطلق است بنابراین این ظواهر مفید علم است مفید قطع است بنابراین اصلاً مشمول آن ادلّه و مشمول آن اصل اولی نمی‏شود اصل اولی می‏گفت عمل به ظن حرام است ظواهر مفید علم است چرا؟ برای این که دلیل اعتبارش علمی است یعنی آن دلیلی که ظواهر را برای ما حجت می‏کند علمی و قطعی است نتیجتا خود ظواهر هم می‏شود از ادلّه علمیه پس ما اگر می‏گوییم ظواهر حجت است خود به خود از تحت آن اصل اولی خارج است و حال آن که حق مطلب این است که نخیر تخصیص. پس توهم چی شد؟ متوهّم عقیده ‏اش این است این ظواهر حجت است از تحت اصل اولی خارج است ولی نه این که ما خارجش بکنیم خود به خود خارج است چرا؟ برای این که ظواهر مفید علم است آن آیات و آن اصل اولی ظن را حرام می‏کند و ظواهر به خاطر قطعیت دلیلش مفید علم است و نتیجتا تخصصا از تحت اصل اولی خارج است.

عنایت بفرمایید: و بازاء هذا التوهّم یعنی بازاء آن توهم افراطی امروز می‏خواهیم یک توهم تفریطی بخوانیم و او این است یک آقایی اینجوری توهم کرده: گفته خروج ظواهر کتاب عن الایات نه این که ما آیاتی داریم که به ما می‏گفت به ظن عمل نکنید آمده گفته خروج ظواهر کتاب از تحت آن آیات ناهیه لیسَ من باب التخصیص، بلکه من باب التخصّص، و حال آن که گفتیم از باب تخصیص است یعنی آن آیات ناهیه اینها را هم می‏گیرد آن آیات ناهیه اصل اولی که عمل به ظن را حرام می‏کند این ظواهر را هم حرام می‏کند منتهی ما تخصیص می‏دهیم از تحت آن ادله اولیه خارجش می‏کنیم. ولی این آقا قبول ندارد می‏گوید: خروج ظواهر کتاب از تحت آن آیات ناهیه عن العمل بالظن این خروجش لیسَ من باب التخصیص و حال آن که گفتیم ما من باب تخصیص است، او می‏گوید نه مثل جُهّال می‏ماند چطور جهّال خود به خود از تحت اکرم العلماء خارج است عمل به ظواهر هم خود به خود از تحت آن اصل اولی خارج است چرا؟ برای این که اصل اولی می‏گفت عمل به ظن حرام است و ظواهر مفید ظن نیست تا مشمول آن آیه باشد بلکه مفید علم است و از تحت آنها خارج است. لذا آمده گفته از باب تخصّص خارج است چرا؟ لانّ وجود القاطع وجود قاطع یعنی دلیل قاطع، چون ما دلیل قاطع داریم بر حجیت ظواهر یخرجها عن غیر العلم الی العلم، گفته این ظواهر چون دلیل اعتبارش علمی است قهرا از غیر علم خارج می‏شود یعنی دیگر جزء ظن نیست بلکه مفید علم است و خود به خود از تحت آنها خارج است. ولی ایشان آنقدر عصبانی است که دیگر اصلاً ردّش نمی‏کند می‏گوید: و فیه ما لا یخفی، انقدر دیگر این باطل است شما خودتان هم یک قدری فکر بکنید معلوم می‏شود اگر یک چیزی دلیل اعتبارش علمی بود این معنایش این نیست که خودش هم علم‏ آور است، بله دلیلی که این ظواهر را برای ما حجت می‏کند این دلیل علمی است اما نه این که ظواهر هم علم‏ آور است تا بگوییم از تحت آن اصل اولی تخصصا خارج است.

خلاصه مطلب هم آقا همانی است که ما گفتیم، اصل اولی ما داریم می‏گوید عمل به ظن حرام است، آیات روایت خواندیم، از تحت آن اصل اولی و آن آیات ناهیه عمل به ظواهر خارج است، می‏گوییم در عین این که ظواهر مفید ظن است ولی آن حکم حرمت از آن برداشته شده این را می‏گویند تخصیص. ولی این آقا می‏گوید نه، خروج ظواهر از تحت آن آیات مثل خروج جهّال می‏ماند چطور خروج جهّال تخصصّی است خروج اینها هم تخصّصی است. پس نتیجتا هم آن به حساب توهم افراطی میرزای قمی باطل بود و هم این توهم تفریطی این آقا، حق مطلب همان است که ما گفتیم.

۳

حجیت ظواهر برای غیر مقصودین به افهام

خوب برویم سراغ مطلب دیگر: و امّا التفصیل الاخر، ایشان آقا عنوان قبلی یادش رفته آخر صفحه ۳۴، را ببینید ایشان گفت: امّا الکلام فی الخلاف اول، اینجا هم باید بگوید امّا الکلام فی الخلاف الثانی، با این کتابها آخر صفحه ۳۴، را ببینید آخر اگر نظرتان باشد آن روز اول ما گفتیم ظواهر را همه می‏گویند حجت است فقط دو جا محل خلاف است یک خلاف مال اخباریین است که می‏گویند ظواهر کتاب حجت نیست امّا الخلاف فی الکلام الاول که تا حالا خواندیم، امّا الخلاف فی الکلام الثانی، ما روز اولی که گفتیم ظواهر حجت است گفتیم دو جا محل خلاف است یکی ظواهر قرآن است که اخباریین قبول ندارند خوب به همین مناسبت در آن خلاف اول حرفهای اخباریین را نقد کردیم و ردّشان کردیم، بعد گفتیم یک دانه خلاف هم از طرف میرزای قمی است میرزای قمی ظواهر را حجت می‏داند ولی برای مقصود به افهام می‏گوید من با آن کسی که دارم حرف می‏زنم ظواهر حرف من برای این حجت است من برای این آقا دارم حرف می‏زنم می‏گویم رأیتُ اسدً، حالا این آقا اگر شک بکند که مقصود من از این اسد رجل شجاع است یا حیوان مفترس، این می‏تواند اصالة الحقیقة جاری کند، یعنی این آقایی که من دارم با او حرف می‏زنم اصالة الحقیقة جاری می‏کند این کلام من که گفتم رأیتُ اسدً حملش می‏کند بر آن معنای حقیقی. اما آقایی که آن طرف مسجد نشسته حرف ما را دارد گوش می‏دهد که من با این دارم حرف می‏زنم او حق ندارد، مقصود به افهام حق دارد به این ظواهر عمل بکند یعنی این آقایی که من دارم بهش می‏گویم رأیتُ اسدً و نمی‏داند مقصود از اسد، حالا یک وقت همان موقع می‏پرسد، نه جدا می‏شویم من به این گفتم رأیتُ اسدً و بعد از هم جدا شدیم این بعد که می‏رود شک می‏کند که آیا مقصود من از اسد چی بود رجل شجاع بود، معنای مجازی یا معنای حقیقی، حق دارد چه کار کند؟ اصالةُ الحقیقة جاری کند بگوید این آقایی که به من گفت رأیتُ اسدً مقصودش از اسد حیوان مفترس است آن معنای حقیقی است، اما غیرمقصود به افهام آن آقایی که آن طرف نشسته حرف من را شنیده او حق ندارد یک همچنین کاری بکند.

پس امّا الکلام فی الخلاف الثانی: دو جا محل خلاف است امّا الکلام فی الخلاف الاول مال اخباریین بود که می‏گفتند ظواهر کتاب حجت نیست. امّا الکلام فی الخلاف الثانی که مال میرزای قمی است که ایشان فرق گذاشتند بین مقصود به افهام و غیر مقصود به افهام، فرمودند: فقط مقصود به افهام ظواهر برایش حجت است والّا غیر مقصود به افهام نه، البته عنایت کنید این بحث آقا صرفا یک بحث علمی است والّا این ثمره عملی برای این بحث مترتّب نیست صرفا یک بحث علمی است.

[ظن خاص و ظن مطلق] 

این را هم عنایت داشته باشید تا حالا دو سه بار گفتم جایش همین جا است که دوباره باید تکرار بکنم: ما دو جور ظن داریم ظن یک وقت ظن خاص است یک وقت ظن مطلق است، ظن خاصّ به چه ظنی می‏گویند؟ به آن ظنی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم مثلاً ظواهر خوب مفید ظن است اما در عین حال ظنی است که بالخصوص از طرف عقلاء دلیل بر اعتبارش داریم. پس ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم به آن ظنون می‏گویند ظنون خاصّه، مثلاً اگر این آقا الان رأیتُ اسدً را حمل کرد بر حیوان مفترس یقین ندارد چون احتمال می‏دهد من واقعا رجل شجاع مقصودم است اما ظن برایش حاصل می‏شود که مقصود متکلم از این اسد حیوان مفترس است، این ظن را دلیل بر اعتبارش داریم ولو اصل اولی حرمت عمل به ظن است اما این ظن حاصل از ناحیه اصالة الاطلاق و اصالة العموم و اصالة الحقیقة اینها همه ظنی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم.

خوب یک ظنونی هم ما داریم دلیل بر اعتبارش نداریم از باب مقدمات انسداد حجتش می‏کنیم، من خواب دیدم نماز جمعه واجب است از این خوابم هم ظن برایم حاصل شده من باید نماز جمعه بخوانم از این هفته. چرا؟ آخر این ظن است ظن خوابی هم هست ما که دلیل نداریم بر اعتبارش، می‏گوییم بله ظنی نیست که دلیل بر اعتبارش داشته باشیم اما یک مقدماتی جور می‏کنیم به آنها می‏گویند مقدمات انسداد، با آن مقدمات همین ظن هم می‏شود حجت، آن مقدمات کدام است؟ آخر صفحه ۱۱۱، شروع می‏شود حالا حالاها نمی‏رسیم یکی دو بار گفتم اینجا هم مجبورم بگویم. ما یک مقدماتی داریم یعنی میرزای قمی عقیده‏ اش این است یک مقدماتی هست که از طریق آن مقدمات هر ظنی حجت می‏شود، اولین مقدمه چیه؟ همه می‏دانیم که احکامی در لوح محفوظ هست، کدام مسلمانی است که نداند همه ما می‏دانیم که لوح محفوظی هست و احکامی در آن هست این یک. و همه می‏دانیم که مکلّفیم که آن احکام را امتثال کنیم این دو. و دستمان هم به آنجا نمی‏رسد ما کجا و لوح محفوظ کجا، این سه. احتیاط هم مشکلات دارد که بخواهم آنقدر احتیاط بکنم که بدانم به آن احکام لوح محفوظ عمل کردم، این چهار. احتیاط هم که مشکلات دارد شک و وهم که مرجوح است به حکم عقل، عقل می‏گوید پس به ظن عمل کن. ببینید تکالیفی هست یک، من مکلّفم امتثال کنم دو، دستم به آنها نمی‏رسد سه، احتیاط بخواهم بکنم مشکلات دارد احتیاط چهار، شارع راضی نیست انسان به زحمت بیفتد ما جعلَ علیکم فی الدین من حَرَج، می‏ماند مقدمه پنجم شک و وهم مرجوح است بنابراین عقل می‏گوید حالا که شک و وهم مرجوح است به ظن عمل کن یعنی همین ظنی که شما پیدا کردید از ناحیه خواب که نماز جمعه بر شما واجب شده ظن پیدا کردی از این ظنی که برای شما پیدا شده تکلیف می‏آید یعنی طبق آن مقدمات بر شمای مسلمان واجب است طبق این ظن حاصل از خواب نماز جمعه بر شما واجب می‏شود. خوب ببینید به این می‏گویند ظن مطلق یعنی دلیل بالخصوصی بر اعتبارش نداریم با این مقدمات ما این را حجت کردیم.

خوب حالا اینها که روشن شد بیایید اینجا، میرزای قمی آمده فرموده: آقا من قبول دارم ظواهر حجت است اگر کسی گفت اعتق رقبةً و شما شک کردید مقصودش رقبه مؤمنه است یا اعم از مؤمنه و کافره، اصاله ‏الاطلاق جاری کن بگو هر جور رقبه ‏ای را آزاد بکنی عیبی ندارد. قبول دارم عمومات حجت است اگر مولایی گفت اکرم العلما، ظهورش در همه علما است عادل و غیر عادل، نحوی و غیر نحوی، اما به شرطی که مقصود به افهام باشد یعنی اگر من به این عبدم گفتم اعتق رقبةً بهش گفتم اکرمِ العلماء مقصود به افهام من این بود این حق دارد به این ظهورات اخذ بکند دیگری که حرف ما را از دور می‏شنود این ظهورات برای او از باب ظن خاصّ حجت نیست. صحبت در این است یعنی از باب ظن مطلق حجت است اما برای مقصود به افهام از باب ظن خاص حجت است.

حالا عنایت بفرمایید: امّا التفصیل الاخر یعنی امّا الکلام فی الخلاف الثانی که میرزای قمی است، فهو الذی یظهرُ من صاحب القوانین، در مسأله حجیت کتاب جلد اول، جلد اول قوانین صفحه ۴۰۳، والحاصل چون عبارت‌هایش خیلی زیاد است آن والحاصلش را نگاه کنید، جلد اول قوانین بحث حجیت کتاب، صفحه ۴۰۳، آن والحاصل را ببینید که خیلی معطّل نشوید. دیگر کجا؟ جلد دوم در اول مسأله اجتهاد و تقلید، صفحه ۱۰۲، آن هم والحاصل، غرض این والحاصل‏‌ها را ببینید که دیگر خیلی معطّل نشوید. پس جلد اول صفحه ۴۰۳ والحاصل، جلد اواخر صفحه ۱۰۲ آن هم والحاصل، این دو جا را مطالعه کنید میرزای قمی در این دو جا آمده گفته ظواهر اگر هم حجت است برای مقصود به افهام حجت است آن دیگری که مقصود به افهام من نیست آن ظواهر برایش حجت نیست. ایشان می‏فرماید: هو الفرقُ آنی که یظهر از صاحب قوانین در این دو جا ظاهر می‏شود ایشان تفصیل دادند فرق یعنی تفصیل، تفصیل دادند بین مَن قُصِدَ افهامهُ، دو تا خط بروید پایین، و بین من لم یقصد افهامه، گفتند این که ما می‏گوییم ظواهر حجت است برای مقصود به افهام حجت است والّا غیرمقصود به افهام ظواهر برایش اعتباری ندارد. فالظواهرُ حجّةٌ پس گفته ظواهر یعنی اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة الحقیقة، ظواهر اینها است گفته ظواهر ما قبول داریم اگر گفتیم اعتق رقبةً او می‏تواند اخذ به اطلاق بکند بگوید رقبة کافر هم جایز است، اگر من گفتم اکرمِ العلماء می‏تواند اخذ به عموم بکند بگوید هر جور عالمی چه عادل چه فاسق، می‏تواند به این ظواهر عمل کند ولی کی؟ آن کسی که من دارم با او حرف می‏زنم مقصود به افهام است، لذا گفته از ظواهر یعنی اصالة الحقیقة، اصالة العموم، اصالة الاطلاق، اینها حجّةٌ بالنسبة الیه نسبت به مقصود به افهام ولی من باب الظنّ الخاص یعنی برای مقصود به افهام از باب ظن خاص حجت است، برای غیر مقصود به افهام از باب ظن مطلق. اما نسبت به مقصود به افهام از باب ظن خاص حجت است. سواء کان حالا ایشان می‏خواهد این مقصود به افهام را توسعه بدهد میرزای قمی می‏خواهد توسعه بدهد ایشان می‏گوید: مقصود به افهام این نیست که حتما با کسی من حرف بزنم یک کتاب هم من بنویسم هزار سال بعد کسی مطالعه کند آن هم باز مقصود به افهام است. غرض این که ما می‏گوییم مقصود به افهام نه این که فقط شفاهی من با این آقا اگر حرف بزنم ایشان می‏شود مقصود به افهام، نه یک کتاب هم که من بنویسم هزارها سال آن کتاب بماند آنی هم که صد هزار سال بعد مطالعه می‏کند باز مقصود به افهام من است کتابی که من می‏نویسم برای همه آیندگان می‏نویسم. این سواءٌ تعمیم در مقصود به افهام است، ما گفتیم ظواهر برای مقصود به افهام حجت است اما نه خیال کنید مقصود به افهام فقط آن خطاب شفاهی است، نه سواءٌ کان آن مقصود به افهام کانَ مخاطبا کما فی الخطابات الشفاهیة، ام لا، یا این که نه مقصود خطاب شفاهی نباشد مثل چی؟ کاناظر فی الکتب المصنّفة، لرجوع کلّمن ینظرُ الیها، لرجوع جار و مجرور متعلّق به مصنف، یعنی مثل کسی که هزار سال بعد نظر می‏کند در این کتبی که تصنیف شده برای رجوع آیندگان. پس خلاصه ظواهر برای مقصود به افهام حجت است مقصود به افهام منحصر به خطاب شفاهی نیست بلکه خطاب‌هایی هم که غیر شفاهی باشد مثل این که آدم کتاب بنویسد آن هم می‏شود مقصود به افهام. گفته ظواهر برای مقصود به افهام حجت است از باب ظن خاص ولی من لم یقصَد افهامُه بالخطاب، من به این دارم می‏گویم اعتق رقبةً به این دارم می‏گویم اکرمِ العُلماء، ایشان می‏فرماید: آن کسی که آنطرف است مقصود به افهام نیست ظواهر برای او حجت نیست از باب ظن خاص حجت نیست والّا از باب ظن مطلق برای او هم حجت است مثل چی؟ مثل امثال ما در این زمان. خوب آمده از امام صادق پرسیده: من روزه‏ام را بدون عذر افطار کردم چه کار بکنم؟ حضرت می‏فرمایند: اعتق رقبةً. آن جواب اعتق رقبةً به درد من نمی‏خورد یعنی از باب ظن خاص حجت نیست یعنی فقط آن سائل می‏تواند تمسّک بکند به اطلاق آن کلام و بگوید آن رقبة مقصود مطلقُ الرقبة است، از باب ظن خاص برای او حجت است من هم اگر تمسّک به اطلاق می‏کنم از باب ظن مطلق است می‏گویم من هم مسلمان هستم من هم مثل او سائل می‏مانم همانطوری که اگر او شک می‏کرد تمسّک به اطلاق می‏کرد من هم از باب اشتراک در تکلیف از باب ناچاری، پس بنابراین اخذ به اطلاق برای او از باب ظن خاص حجت است برای من از باب ظن مطلق. لذا می‏فرمایند: کامثالنا مثل امثال ما نسبت به اخبار ائمه ‏ای که صادر می‏شده عنهم فی مقام الجواب عن سؤال السائلین. دیگر چی؟ و بالنسبة الی الکتاب یعنی خلاصه کلمات ائمه جواب‌های ائمه خطابات قرآن اگر برای ما هم حجت از باب ظن مطلق است یعنی بالخصوص دلیل نداریم چرا؟ برای این که ما مقصود به افهام نبودیم مقصود به افهام آن سائل بوده مقصود به افهام قرآن آن مسلمان‌های صدر اول بودند و اما نسبت به ما چه نسبت به جواب‌های ائمه چه نسبت به کتاب عزیز شامل نمی‏شود، یعنی آن خطابات و آن جوابها از باب ظن خاص برای ما حجت نیست اگر هم باشد از باب مطلقُ الظّن است. بناءَ البته بنابر این که بگوییم جوابهای ائمه شامل ما نمی‏شود، بنابر این که یا ایها الذین قرآن شامل ما نمی‏شود، بنابر این که شامل نشود یعنی چی؟ یعنی اگر ما گفتیم آن جوابات شامل ما هم می‏شود آن خطابات قرآن شامل ما هم می‏شود برای ما هم از باب ظن خاص حجت است این که ما می‏گوییم حجت نیست برای ما از باب ظن خاص بناءً بنابر این که نباشد خطابات کتاب موجهةً الینا یعنی بنابر این که خطابات کتاب متوجه ما نباشد والّا اگر گفتیم خطابات کتاب تا روز قیامت متوجه همه مردم است این حرفها نمی‏آید، میرزا دارد می‏گوید میرزا می‏گوید اگر من این حرف را می‏زنم بنابر این یعنی اگر احتمال دادیم که خطابات کتاب فقط مال آن صدر اول است شامل ما نمی‏شود اگر این حرف را زدیم خطابات قرآن اگر برای ما هم حجت باشد از باب مطلقُ الظن است بنابر این که خطابات کتاب متوجه ما نباشد و بنابر این که، این عدم عطف به آن قبلی است یعنی بناء را سر این هم در بیاورید، و بنابر این که نباشد کتاب از باب تألیف مصنّفین، این نسخه‏‌هایی که دست من است آقا دو تا الف و لام اضافه دارد التالیف الف و لام ندارد این للمصنّفین هم الف و لام ندارد آن نسخه‏های جامعه مدرسین درست است، من باب تألیف المصنّفین این الف و لام‏‌های زیادی است، بنابر این که نباشد قرآن از قبل کتابهای دیگر یعنی اگر مثل کتابهای دیگر باشد باز چرا، چون گفتیم کتابهای دیگر هم برای ناظرین بعد حجت است، بنابر این که خطابات کتاب متوجه ما نباشد بنابر این که قرآن کتاب از باب تألیف کتب مصنّفین نباشد، بنابر این که اینجوری نبود آن وقت ظواهر قرآن فقط برای مقصودین به افهام حجت است برای دیگران از باب ظن خاص حجت نیست از باب مطلقُ الظن حجت است.

[دو جواب به کلام مرحوم میرزای قمی]

این را عنایت بکنید آقا این بناءً میرازی قمی هم درست نیست یعنی چی بنابر این که خطابات کتاب شامل ما نشود حتما حتما خطابات قرآن اگر آن روز گفته یا ایها الذین آمنوا سلمان را گرفته امروز هم من را می‏گیرد، و خطابات قرآن مال همه زمانها است این دو تا دلیل دارد یک دلیل اصولی و یک دلیل روایی، اما دلیل رواییش این است: القرآن یجری مجری الشمس و القمر، روایت است قرآن مثل ماه و خورشید است شما می‏توانید بگویید خورشید مال آن انسانهایی اولیه بوده، نه آن خورشید مال آنها بوده تا انقراض عالم مال همه بشرها هم هست. آن وقت روایت دارد: القرآنُ یجری مجری الشمس و القمر، می‏خواهم بگویم بناءً هم درست نیست بنابر این که خطابات قرآن ما را نگیرد، چرا بناءً؟ حتما حتما خطابات ما را می‏گیرد ما با سلمان هیچ فرقی نداریم، قرآن عین ماه و خورشید است همانطور که ماه و خورشید مال افراد یک زمان خاصی نیست قرآن هم همین‏طور است مال یک افراد خاصی نیست. یک نغمه‏‌هایی گاهی اینطرف و آنطرف می‏گویند بعضی‏ها، و بعضی‏ها هم به نوشته می‏آورند واقعا بعضی‏ها دیگر خیلی بی‏ادبی را واقعا به حد نهایت رساندند می‏گویند پیغمبر عرب بوده دین اسلام هم فقط مال عربها بوده دیگر عمرش تمام شده. این چه حرفی است حلالٌ محمدٍ حلالٌ الی یوم القیامة است، حرامهُ حرامٌ الی یوم القیامة است، حالا پیغمبر اگر عربی حرف زده خوب بابا جمعیتش عربی بوده لاتین حرف بزند خوب می‏خواسته حرفش را به آن جمعیت بفهماند آن جمعیت هم باید بفهمند حرف ایشان را، خوب عرب بودند آنها ایشان هم عربی حرف زده، نه این که این دلیل بشود حالا که عربی حرف زده آخر این را می‏گویند، می‏گویند: دین اسلام دین عربی است آن هم تازه عربی صدر اول والّا شامل دیگران نمی‏شود. غرض این مطالب خیلی نوشته می‏شود، جواب هم دارد اما آنها خوب یک طرفه برای خودشان می‏نویسند جوان‌های بیچاره هم که اطلاع ندارند می‏گویند پس دیگر قرآن به درد ما نمی‏خورد این عرب است و مال عرب است ما ایرانی هستیم ما باید برای خودمان یک کتاب دیگری بنویسیم.

علی کل حال این یک دلیل که دلیل باطلی است. یک دانه هم حرف اصولی بزنیم چون میرزای قمی اصولی است یکدانه حرف اصولی هم می‏زنیم و حرف ایشان را باطل می‏کنیم می‏گوییم آقا اصل در قضایا قضیه حقیقیه است، ما دو جوز قضیه داریم قضیه حقیقیه و قضیه خارجیه، اصل در قضایا قضیه حقیقیه است یعنی چی؟ قضایای حقیقیه به قضایایی گفته می‏شود که حکم روی افراد نرفته انَّ الانسان لفی خُسر، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى، این شش میلیارد انسان اگر امروز همه نابود بشوند آیه زنده است به افراد کاری ندارد انَّ الانسان لفی خُسر، انّ الانسان به من و شما کاری ندارد. ببینید به این می‏گویند قضایای حقیقیه، یعنی انّ الانسان لفی خسر حکم رفته روی طبیعت انسان، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى این شش میلیارد جمعیت امروز که همه اگر هلاک بشوند آیه به حال خودش باقی است چرا؟ برای این که قضیه حقیقیه است و قضیه حقیقیه قوامش به افراد نیست این حکم مال طبیعتُ الانسان است. اما یک قضایایی هم داریم قضایای خارجیه جاءَ الکوفیون ذَهبَ البصریون، قامُ القمیون، همین جور از این قضایا اینها را بهش می‏گویند خارجیه یعنی قوامش به افراد است. پس ما دو جور قضیه داریم حقیقیه و خارجیه این در اصول ثابت شده که اصل در قضایا حقیقیه است وقتی که این مطلب ثابت شد پس یا ایها الذین یا ایها الناس که آن روز فرموده مال طبیعت ناس است اعم از این که آن روز بوده یا امروز.

خلاصه یک قدری معطّل شدیم، میرزای قمی خلاصه مطلب می‏خواهند بگویند بناءً البته جزمی هم نفرمودند، فرمودند: بنابر این که خطابات قرآن مال مقصودین به افهام باشد یعنی شامل ما نشود این اصول اصالة الاطلاق و اصالة العموم و اصالة الحقیقة برای آنها که مقصود به افهام بودند از باب ظن خاص حجت است، آخر ما داریم ظنون خاصه می‏خوانیم ما داریم ظنونی را می‏خوانیم که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، ایشان می‏فرمایند: بنابر این که خطابات قرآن شامل ما نشود ظواهر کتاب برای ما از باب ظن خاص حجت نیست بلکه فقط برای مقصودین به افهام است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

الناهية عن العمل بالظنّ مطلقا حتّى ظواهر الكتاب.

وفيه : أنّ فرض وجود الدليل على حجّية الظواهر موجب لعدم ظهور الآيات الناهية في حرمة العمل بالظواهر.

مع أنّ ظواهر الآيات الناهية لو نهضت للمنع عن ظواهر الكتاب لمنعت عن حجّية أنفسها ، إلاّ أن يقال : إنّها لا تشمل أنفسها ، فتأمّل.

وبإزاء هذا التوهّم توهّم : أنّ خروج ظواهر الكتاب عن الآيات الناهية ليس من باب التخصيص ، بل من باب التخصّص ؛ لأنّ وجود القاطع على حجّيتها يخرجها عن غير العلم إلى العلم.

وفيه ما لا يخفى.

[حجّية الظواهر بالنسبة إلى من لم يقصد إفهامه](١)

تفصيل صاحب القوانين بين من قصد إفهامه وغيره

وأمّا التفصيل الآخر :

فهو الذي يظهر من صاحب القوانين ـ في آخر مسألة حجّية الكتاب (٢) ، وفي أوّل مسألة الاجتهاد والتقليد (٣) ـ وهو : الفرق بين من قصد إفهامه بالكلام ، فالظواهر حجّة بالنسبة إليه من باب الظنّ الخاصّ ـ سواء كان مخاطبا كما في الخطابات الشفاهيّة ، أم لا كما في الناظر في الكتب المصنّفة لرجوع كلّ من ينظر إليها ـ وبين من لم يقصد إفهامه بالخطاب ، كأمثالنا بالنسبة إلى أخبار الأئمّة عليهم‌السلام الصادرة عنهم في مقام الجواب عن سؤال السائلين ، وبالنسبة إلى الكتاب العزيز بناء على عدم كون خطاباته موجّهة إلينا وعدم كونه من باب تأليف المصنّفين ، فالظهور اللفظيّ ليس حجّة حينئذ لنا ، إلاّ من باب الظنّ المطلق الثابت حجّيته عند انسداد باب العلم.

توجيه هذا التفصيل :

ويمكن توجيه هذا التفصيل : بأنّ الظهور اللفظيّ ليس حجّة إلاّ من باب الظنّ النوعيّ ، وهو كون اللفظ بنفسه ـ لو خلّي وطبعه ـ مفيدا للظنّ بالمراد ، فإذا (٤) كان مقصود المتكلّم من الكلام إفهام من يقصد

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) القوانين ١ : ٣٩٨ ـ ٤٠٣.

(٣) القوانين ٢ : ١٠٣.

(٤) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ل) : «فإن».