خوب برویم سراغ مطلب دیگر: و امّا التفصیل الاخر، ایشان آقا عنوان قبلی یادش رفته آخر صفحه ۳۴، را ببینید ایشان گفت: امّا الکلام فی الخلاف اول، اینجا هم باید بگوید امّا الکلام فی الخلاف الثانی، با این کتابها آخر صفحه ۳۴، را ببینید آخر اگر نظرتان باشد آن روز اول ما گفتیم ظواهر را همه میگویند حجت است فقط دو جا محل خلاف است یک خلاف مال اخباریین است که میگویند ظواهر کتاب حجت نیست امّا الخلاف فی الکلام الاول که تا حالا خواندیم، امّا الخلاف فی الکلام الثانی، ما روز اولی که گفتیم ظواهر حجت است گفتیم دو جا محل خلاف است یکی ظواهر قرآن است که اخباریین قبول ندارند خوب به همین مناسبت در آن خلاف اول حرفهای اخباریین را نقد کردیم و ردّشان کردیم، بعد گفتیم یک دانه خلاف هم از طرف میرزای قمی است میرزای قمی ظواهر را حجت میداند ولی برای مقصود به افهام میگوید من با آن کسی که دارم حرف میزنم ظواهر حرف من برای این حجت است من برای این آقا دارم حرف میزنم میگویم رأیتُ اسدً، حالا این آقا اگر شک بکند که مقصود من از این اسد رجل شجاع است یا حیوان مفترس، این میتواند اصالة الحقیقة جاری کند، یعنی این آقایی که من دارم با او حرف میزنم اصالة الحقیقة جاری میکند این کلام من که گفتم رأیتُ اسدً حملش میکند بر آن معنای حقیقی. اما آقایی که آن طرف مسجد نشسته حرف ما را دارد گوش میدهد که من با این دارم حرف میزنم او حق ندارد، مقصود به افهام حق دارد به این ظواهر عمل بکند یعنی این آقایی که من دارم بهش میگویم رأیتُ اسدً و نمیداند مقصود از اسد، حالا یک وقت همان موقع میپرسد، نه جدا میشویم من به این گفتم رأیتُ اسدً و بعد از هم جدا شدیم این بعد که میرود شک میکند که آیا مقصود من از اسد چی بود رجل شجاع بود، معنای مجازی یا معنای حقیقی، حق دارد چه کار کند؟ اصالةُ الحقیقة جاری کند بگوید این آقایی که به من گفت رأیتُ اسدً مقصودش از اسد حیوان مفترس است آن معنای حقیقی است، اما غیرمقصود به افهام آن آقایی که آن طرف نشسته حرف من را شنیده او حق ندارد یک همچنین کاری بکند.
پس امّا الکلام فی الخلاف الثانی: دو جا محل خلاف است امّا الکلام فی الخلاف الاول مال اخباریین بود که میگفتند ظواهر کتاب حجت نیست. امّا الکلام فی الخلاف الثانی که مال میرزای قمی است که ایشان فرق گذاشتند بین مقصود به افهام و غیر مقصود به افهام، فرمودند: فقط مقصود به افهام ظواهر برایش حجت است والّا غیر مقصود به افهام نه، البته عنایت کنید این بحث آقا صرفا یک بحث علمی است والّا این ثمره عملی برای این بحث مترتّب نیست صرفا یک بحث علمی است.
[ظن خاص و ظن مطلق]
این را هم عنایت داشته باشید تا حالا دو سه بار گفتم جایش همین جا است که دوباره باید تکرار بکنم: ما دو جور ظن داریم ظن یک وقت ظن خاص است یک وقت ظن مطلق است، ظن خاصّ به چه ظنی میگویند؟ به آن ظنی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم مثلاً ظواهر خوب مفید ظن است اما در عین حال ظنی است که بالخصوص از طرف عقلاء دلیل بر اعتبارش داریم. پس ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم به آن ظنون میگویند ظنون خاصّه، مثلاً اگر این آقا الان رأیتُ اسدً را حمل کرد بر حیوان مفترس یقین ندارد چون احتمال میدهد من واقعا رجل شجاع مقصودم است اما ظن برایش حاصل میشود که مقصود متکلم از این اسد حیوان مفترس است، این ظن را دلیل بر اعتبارش داریم ولو اصل اولی حرمت عمل به ظن است اما این ظن حاصل از ناحیه اصالة الاطلاق و اصالة العموم و اصالة الحقیقة اینها همه ظنی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم.
خوب یک ظنونی هم ما داریم دلیل بر اعتبارش نداریم از باب مقدمات انسداد حجتش میکنیم، من خواب دیدم نماز جمعه واجب است از این خوابم هم ظن برایم حاصل شده من باید نماز جمعه بخوانم از این هفته. چرا؟ آخر این ظن است ظن خوابی هم هست ما که دلیل نداریم بر اعتبارش، میگوییم بله ظنی نیست که دلیل بر اعتبارش داشته باشیم اما یک مقدماتی جور میکنیم به آنها میگویند مقدمات انسداد، با آن مقدمات همین ظن هم میشود حجت، آن مقدمات کدام است؟ آخر صفحه ۱۱۱، شروع میشود حالا حالاها نمیرسیم یکی دو بار گفتم اینجا هم مجبورم بگویم. ما یک مقدماتی داریم یعنی میرزای قمی عقیده اش این است یک مقدماتی هست که از طریق آن مقدمات هر ظنی حجت میشود، اولین مقدمه چیه؟ همه میدانیم که احکامی در لوح محفوظ هست، کدام مسلمانی است که نداند همه ما میدانیم که لوح محفوظی هست و احکامی در آن هست این یک. و همه میدانیم که مکلّفیم که آن احکام را امتثال کنیم این دو. و دستمان هم به آنجا نمیرسد ما کجا و لوح محفوظ کجا، این سه. احتیاط هم مشکلات دارد که بخواهم آنقدر احتیاط بکنم که بدانم به آن احکام لوح محفوظ عمل کردم، این چهار. احتیاط هم که مشکلات دارد شک و وهم که مرجوح است به حکم عقل، عقل میگوید پس به ظن عمل کن. ببینید تکالیفی هست یک، من مکلّفم امتثال کنم دو، دستم به آنها نمیرسد سه، احتیاط بخواهم بکنم مشکلات دارد احتیاط چهار، شارع راضی نیست انسان به زحمت بیفتد ما جعلَ علیکم فی الدین من حَرَج، میماند مقدمه پنجم شک و وهم مرجوح است بنابراین عقل میگوید حالا که شک و وهم مرجوح است به ظن عمل کن یعنی همین ظنی که شما پیدا کردید از ناحیه خواب که نماز جمعه بر شما واجب شده ظن پیدا کردی از این ظنی که برای شما پیدا شده تکلیف میآید یعنی طبق آن مقدمات بر شمای مسلمان واجب است طبق این ظن حاصل از خواب نماز جمعه بر شما واجب میشود. خوب ببینید به این میگویند ظن مطلق یعنی دلیل بالخصوصی بر اعتبارش نداریم با این مقدمات ما این را حجت کردیم.
خوب حالا اینها که روشن شد بیایید اینجا، میرزای قمی آمده فرموده: آقا من قبول دارم ظواهر حجت است اگر کسی گفت اعتق رقبةً و شما شک کردید مقصودش رقبه مؤمنه است یا اعم از مؤمنه و کافره، اصاله الاطلاق جاری کن بگو هر جور رقبه ای را آزاد بکنی عیبی ندارد. قبول دارم عمومات حجت است اگر مولایی گفت اکرم العلما، ظهورش در همه علما است عادل و غیر عادل، نحوی و غیر نحوی، اما به شرطی که مقصود به افهام باشد یعنی اگر من به این عبدم گفتم اعتق رقبةً بهش گفتم اکرمِ العلماء مقصود به افهام من این بود این حق دارد به این ظهورات اخذ بکند دیگری که حرف ما را از دور میشنود این ظهورات برای او از باب ظن خاصّ حجت نیست. صحبت در این است یعنی از باب ظن مطلق حجت است اما برای مقصود به افهام از باب ظن خاص حجت است.
حالا عنایت بفرمایید: امّا التفصیل الاخر یعنی امّا الکلام فی الخلاف الثانی که میرزای قمی است، فهو الذی یظهرُ من صاحب القوانین، در مسأله حجیت کتاب جلد اول، جلد اول قوانین صفحه ۴۰۳، والحاصل چون عبارتهایش خیلی زیاد است آن والحاصلش را نگاه کنید، جلد اول قوانین بحث حجیت کتاب، صفحه ۴۰۳، آن والحاصل را ببینید که خیلی معطّل نشوید. دیگر کجا؟ جلد دوم در اول مسأله اجتهاد و تقلید، صفحه ۱۰۲، آن هم والحاصل، غرض این والحاصلها را ببینید که دیگر خیلی معطّل نشوید. پس جلد اول صفحه ۴۰۳ والحاصل، جلد اواخر صفحه ۱۰۲ آن هم والحاصل، این دو جا را مطالعه کنید میرزای قمی در این دو جا آمده گفته ظواهر اگر هم حجت است برای مقصود به افهام حجت است آن دیگری که مقصود به افهام من نیست آن ظواهر برایش حجت نیست. ایشان میفرماید: هو الفرقُ آنی که یظهر از صاحب قوانین در این دو جا ظاهر میشود ایشان تفصیل دادند فرق یعنی تفصیل، تفصیل دادند بین مَن قُصِدَ افهامهُ، دو تا خط بروید پایین، و بین من لم یقصد افهامه، گفتند این که ما میگوییم ظواهر حجت است برای مقصود به افهام حجت است والّا غیرمقصود به افهام ظواهر برایش اعتباری ندارد. فالظواهرُ حجّةٌ پس گفته ظواهر یعنی اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة الحقیقة، ظواهر اینها است گفته ظواهر ما قبول داریم اگر گفتیم اعتق رقبةً او میتواند اخذ به اطلاق بکند بگوید رقبة کافر هم جایز است، اگر من گفتم اکرمِ العلماء میتواند اخذ به عموم بکند بگوید هر جور عالمی چه عادل چه فاسق، میتواند به این ظواهر عمل کند ولی کی؟ آن کسی که من دارم با او حرف میزنم مقصود به افهام است، لذا گفته از ظواهر یعنی اصالة الحقیقة، اصالة العموم، اصالة الاطلاق، اینها حجّةٌ بالنسبة الیه نسبت به مقصود به افهام ولی من باب الظنّ الخاص یعنی برای مقصود به افهام از باب ظن خاص حجت است، برای غیر مقصود به افهام از باب ظن مطلق. اما نسبت به مقصود به افهام از باب ظن خاص حجت است. سواء کان حالا ایشان میخواهد این مقصود به افهام را توسعه بدهد میرزای قمی میخواهد توسعه بدهد ایشان میگوید: مقصود به افهام این نیست که حتما با کسی من حرف بزنم یک کتاب هم من بنویسم هزار سال بعد کسی مطالعه کند آن هم باز مقصود به افهام است. غرض این که ما میگوییم مقصود به افهام نه این که فقط شفاهی من با این آقا اگر حرف بزنم ایشان میشود مقصود به افهام، نه یک کتاب هم که من بنویسم هزارها سال آن کتاب بماند آنی هم که صد هزار سال بعد مطالعه میکند باز مقصود به افهام من است کتابی که من مینویسم برای همه آیندگان مینویسم. این سواءٌ تعمیم در مقصود به افهام است، ما گفتیم ظواهر برای مقصود به افهام حجت است اما نه خیال کنید مقصود به افهام فقط آن خطاب شفاهی است، نه سواءٌ کان آن مقصود به افهام کانَ مخاطبا کما فی الخطابات الشفاهیة، ام لا، یا این که نه مقصود خطاب شفاهی نباشد مثل چی؟ کاناظر فی الکتب المصنّفة، لرجوع کلّمن ینظرُ الیها، لرجوع جار و مجرور متعلّق به مصنف، یعنی مثل کسی که هزار سال بعد نظر میکند در این کتبی که تصنیف شده برای رجوع آیندگان. پس خلاصه ظواهر برای مقصود به افهام حجت است مقصود به افهام منحصر به خطاب شفاهی نیست بلکه خطابهایی هم که غیر شفاهی باشد مثل این که آدم کتاب بنویسد آن هم میشود مقصود به افهام. گفته ظواهر برای مقصود به افهام حجت است از باب ظن خاص ولی من لم یقصَد افهامُه بالخطاب، من به این دارم میگویم اعتق رقبةً به این دارم میگویم اکرمِ العُلماء، ایشان میفرماید: آن کسی که آنطرف است مقصود به افهام نیست ظواهر برای او حجت نیست از باب ظن خاص حجت نیست والّا از باب ظن مطلق برای او هم حجت است مثل چی؟ مثل امثال ما در این زمان. خوب آمده از امام صادق پرسیده: من روزهام را بدون عذر افطار کردم چه کار بکنم؟ حضرت میفرمایند: اعتق رقبةً. آن جواب اعتق رقبةً به درد من نمیخورد یعنی از باب ظن خاص حجت نیست یعنی فقط آن سائل میتواند تمسّک بکند به اطلاق آن کلام و بگوید آن رقبة مقصود مطلقُ الرقبة است، از باب ظن خاص برای او حجت است من هم اگر تمسّک به اطلاق میکنم از باب ظن مطلق است میگویم من هم مسلمان هستم من هم مثل او سائل میمانم همانطوری که اگر او شک میکرد تمسّک به اطلاق میکرد من هم از باب اشتراک در تکلیف از باب ناچاری، پس بنابراین اخذ به اطلاق برای او از باب ظن خاص حجت است برای من از باب ظن مطلق. لذا میفرمایند: کامثالنا مثل امثال ما نسبت به اخبار ائمه ای که صادر میشده عنهم فی مقام الجواب عن سؤال السائلین. دیگر چی؟ و بالنسبة الی الکتاب یعنی خلاصه کلمات ائمه جوابهای ائمه خطابات قرآن اگر برای ما هم حجت از باب ظن مطلق است یعنی بالخصوص دلیل نداریم چرا؟ برای این که ما مقصود به افهام نبودیم مقصود به افهام آن سائل بوده مقصود به افهام قرآن آن مسلمانهای صدر اول بودند و اما نسبت به ما چه نسبت به جوابهای ائمه چه نسبت به کتاب عزیز شامل نمیشود، یعنی آن خطابات و آن جوابها از باب ظن خاص برای ما حجت نیست اگر هم باشد از باب مطلقُ الظّن است. بناءَ البته بنابر این که بگوییم جوابهای ائمه شامل ما نمیشود، بنابر این که یا ایها الذین قرآن شامل ما نمیشود، بنابر این که شامل نشود یعنی چی؟ یعنی اگر ما گفتیم آن جوابات شامل ما هم میشود آن خطابات قرآن شامل ما هم میشود برای ما هم از باب ظن خاص حجت است این که ما میگوییم حجت نیست برای ما از باب ظن خاص بناءً بنابر این که نباشد خطابات کتاب موجهةً الینا یعنی بنابر این که خطابات کتاب متوجه ما نباشد والّا اگر گفتیم خطابات کتاب تا روز قیامت متوجه همه مردم است این حرفها نمیآید، میرزا دارد میگوید میرزا میگوید اگر من این حرف را میزنم بنابر این یعنی اگر احتمال دادیم که خطابات کتاب فقط مال آن صدر اول است شامل ما نمیشود اگر این حرف را زدیم خطابات قرآن اگر برای ما هم حجت باشد از باب مطلقُ الظن است بنابر این که خطابات کتاب متوجه ما نباشد و بنابر این که، این عدم عطف به آن قبلی است یعنی بناء را سر این هم در بیاورید، و بنابر این که نباشد کتاب از باب تألیف مصنّفین، این نسخههایی که دست من است آقا دو تا الف و لام اضافه دارد التالیف الف و لام ندارد این للمصنّفین هم الف و لام ندارد آن نسخههای جامعه مدرسین درست است، من باب تألیف المصنّفین این الف و لامهای زیادی است، بنابر این که نباشد قرآن از قبل کتابهای دیگر یعنی اگر مثل کتابهای دیگر باشد باز چرا، چون گفتیم کتابهای دیگر هم برای ناظرین بعد حجت است، بنابر این که خطابات کتاب متوجه ما نباشد بنابر این که قرآن کتاب از باب تألیف کتب مصنّفین نباشد، بنابر این که اینجوری نبود آن وقت ظواهر قرآن فقط برای مقصودین به افهام حجت است برای دیگران از باب ظن خاص حجت نیست از باب مطلقُ الظن حجت است.
[دو جواب به کلام مرحوم میرزای قمی]
این را عنایت بکنید آقا این بناءً میرازی قمی هم درست نیست یعنی چی بنابر این که خطابات کتاب شامل ما نشود حتما حتما خطابات قرآن اگر آن روز گفته یا ایها الذین آمنوا سلمان را گرفته امروز هم من را میگیرد، و خطابات قرآن مال همه زمانها است این دو تا دلیل دارد یک دلیل اصولی و یک دلیل روایی، اما دلیل رواییش این است: القرآن یجری مجری الشمس و القمر، روایت است قرآن مثل ماه و خورشید است شما میتوانید بگویید خورشید مال آن انسانهایی اولیه بوده، نه آن خورشید مال آنها بوده تا انقراض عالم مال همه بشرها هم هست. آن وقت روایت دارد: القرآنُ یجری مجری الشمس و القمر، میخواهم بگویم بناءً هم درست نیست بنابر این که خطابات قرآن ما را نگیرد، چرا بناءً؟ حتما حتما خطابات ما را میگیرد ما با سلمان هیچ فرقی نداریم، قرآن عین ماه و خورشید است همانطور که ماه و خورشید مال افراد یک زمان خاصی نیست قرآن هم همینطور است مال یک افراد خاصی نیست. یک نغمههایی گاهی اینطرف و آنطرف میگویند بعضیها، و بعضیها هم به نوشته میآورند واقعا بعضیها دیگر خیلی بیادبی را واقعا به حد نهایت رساندند میگویند پیغمبر عرب بوده دین اسلام هم فقط مال عربها بوده دیگر عمرش تمام شده. این چه حرفی است حلالٌ محمدٍ حلالٌ الی یوم القیامة است، حرامهُ حرامٌ الی یوم القیامة است، حالا پیغمبر اگر عربی حرف زده خوب بابا جمعیتش عربی بوده لاتین حرف بزند خوب میخواسته حرفش را به آن جمعیت بفهماند آن جمعیت هم باید بفهمند حرف ایشان را، خوب عرب بودند آنها ایشان هم عربی حرف زده، نه این که این دلیل بشود حالا که عربی حرف زده آخر این را میگویند، میگویند: دین اسلام دین عربی است آن هم تازه عربی صدر اول والّا شامل دیگران نمیشود. غرض این مطالب خیلی نوشته میشود، جواب هم دارد اما آنها خوب یک طرفه برای خودشان مینویسند جوانهای بیچاره هم که اطلاع ندارند میگویند پس دیگر قرآن به درد ما نمیخورد این عرب است و مال عرب است ما ایرانی هستیم ما باید برای خودمان یک کتاب دیگری بنویسیم.
علی کل حال این یک دلیل که دلیل باطلی است. یک دانه هم حرف اصولی بزنیم چون میرزای قمی اصولی است یکدانه حرف اصولی هم میزنیم و حرف ایشان را باطل میکنیم میگوییم آقا اصل در قضایا قضیه حقیقیه است، ما دو جوز قضیه داریم قضیه حقیقیه و قضیه خارجیه، اصل در قضایا قضیه حقیقیه است یعنی چی؟ قضایای حقیقیه به قضایایی گفته میشود که حکم روی افراد نرفته انَّ الانسان لفی خُسر، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى، این شش میلیارد انسان اگر امروز همه نابود بشوند آیه زنده است به افراد کاری ندارد انَّ الانسان لفی خُسر، انّ الانسان به من و شما کاری ندارد. ببینید به این میگویند قضایای حقیقیه، یعنی انّ الانسان لفی خسر حکم رفته روی طبیعت انسان، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى این شش میلیارد جمعیت امروز که همه اگر هلاک بشوند آیه به حال خودش باقی است چرا؟ برای این که قضیه حقیقیه است و قضیه حقیقیه قوامش به افراد نیست این حکم مال طبیعتُ الانسان است. اما یک قضایایی هم داریم قضایای خارجیه جاءَ الکوفیون ذَهبَ البصریون، قامُ القمیون، همین جور از این قضایا اینها را بهش میگویند خارجیه یعنی قوامش به افراد است. پس ما دو جور قضیه داریم حقیقیه و خارجیه این در اصول ثابت شده که اصل در قضایا حقیقیه است وقتی که این مطلب ثابت شد پس یا ایها الذین یا ایها الناس که آن روز فرموده مال طبیعت ناس است اعم از این که آن روز بوده یا امروز.
خلاصه یک قدری معطّل شدیم، میرزای قمی خلاصه مطلب میخواهند بگویند بناءً البته جزمی هم نفرمودند، فرمودند: بنابر این که خطابات قرآن مال مقصودین به افهام باشد یعنی شامل ما نشود این اصول اصالة الاطلاق و اصالة العموم و اصالة الحقیقة برای آنها که مقصود به افهام بودند از باب ظن خاص حجت است، آخر ما داریم ظنون خاصه میخوانیم ما داریم ظنونی را میخوانیم که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، ایشان میفرمایند: بنابر این که خطابات قرآن شامل ما نشود ظواهر کتاب برای ما از باب ظن خاص حجت نیست بلکه فقط برای مقصودین به افهام است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.