درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۹۲: حجیت ظواهر کتاب ۱۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صل الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

اگر قائل به تواتر قرائات شدیم یعنی هم یطهُرنَ را گفتیم پیغمبر و هم یطّهَرنَ، اگر قائل شدیم به این که اینها هر دو قرآن واقعی است و هر دو متواترً عن النبی به دست ما رسیده قهرا می‏شود دو آیه متعارض، یعنی یک آیه که یطهُرنَ باشد به ما می‏گوید قبل از غسل جایز است معاشرت، یک آیه دیگر می‏آید قبل الغسل معاشرت جایز نیست. در تعارض دو آیةٍ چه کار بکنیم؟ عرض شد ترجیح سندی که در اینجا راه ندارد چون اگر هر دو قرآنیتش ثابت بشود هر دو می‏شود قرآن و قرآن هم که سندش قطعی است، قهرا باید ترجیح دلالی بدهیم یعنی اگر بخواهیم جمع کنیم بین این دو آیه چون هر وقت دو تا دلیل متعارض به دست انسان می‏رسد باید جمعش بکند در خبرین متعارضین اول ترجیح سندی می‏دهیم اگر یکسان بودند ترجیح دلالی می‏دهیم، اما در دو آیه متعارض نوبت به ترجیح سندی نمی‏رسد آیا ببینیم ترجیح دلالی دارد که جمع کنیم یعنی یکی از اینها را مقدم کنیم بر دیگری و آن دیگری را حمل بر این بکنیم، اگر بود ترجیح دلالی که فَبها، اما اگر نبود این دو تا آیه قرآن را هر دو را می‏گذاریم کنار و به هیچکدامش عمل نمی‏کنیم رجوع می‏کنیم به قواعد. اما اگر منکر تواتر شدیم گفتیم ابدا اینجور نیست اینها کی متواترً عن النبی گرفتند اینها اجتهادات خودشان بوده اینجور خواندند فقط جواز قرائت دارد ائمه زیاد فرمودند: اَقرأ القرآن کما یقرءُ الناس، همانطوری که دیگران می‏خوانند شما هم قرائت بکنید. اینها قرآنیت این قرائات ثابت نشده فقط جواز قرائت دارد، خوب حالا که جواز قرائت دارد آیا ببینیم جواز استدلال هم دارد یا ندارد؟ بعضی‏ها گفتند چرا اگر جواز قرائت داشته باشد خوب جواز استدلال هم دارد، ولی بعضی‏ها قبول ندارند یعنی اکثر قبول ندارند، می‏گویند منحصرا این قرائت قُرّاء فقط جواز قرائت دارد جواز استدلال ندارد. اگر گفتیم جواز استدلال دارد مثل حکم قبل است یعنی چطور اگر آنجایی که هر دو قرآن بود می‏گفتیم اگر بشود جمع کن اگر نشود توقف کن، در این صورت هم که قرآنیتش ثابت نشده اما اگر معتقد بشویم به جواز استدلال کانَّ مثل دو آیه می‏شود چون هم به این استدلال جایز است بکنیم و هم به این، اگر این را پذیرفتیم حکم این صورت مثل حکم قرآنیت می‏شود یعنی درجه اول شما باید اعمال ترجیح دلالی بکنید و اگر ترجیح دلالی نداشت توقف و رجوع بکنید به قواعد. اما اگر همه را منکر شدیم گفتیم همانطور که قرآنیت اینها ثابت نشده جواز استدلالش هم جایز نیست دو تا متعارض بدون حجت است نه آن قرآن است نه این قرآن است، نه این جواز استدلال دارد و نه این جواز استدلال دارد، در این صورت از ابتدا باید قائل به توقف بشویم حتی اگر ترجیحی هم داشته باشد باید قائل به توقف بشویم چرا؟ چون ترجیح یک حکم برخلاف قاعده است منفسر به جای خودش است.

علی کل حال پس نتیجتا ایشان می‏فرماید: خلاصه آقا در هر سه صورت نوبت به توقف که رسید رجوع می‏کنیم به قواعد یعنی چه در صورت قرآنیت، چه در صورت جواز استدلال، چه در صورت جواز قرائت تنها، اگر نوبت به توقف رسید اینها را دیگر می‏گذاریم کنار، وقتی که گذاشتیم کنار رجوع می‏کنیم به قواعد، قواعد چیه؟ هر کس هست و مبنایش دو مبنا اینجا هست بعضی‏ها رجوع می‏کنند به استصحاب حکم مخصّص، بعضی‏ها رجوع می‏کنند به عموم عام، دوباره آن مثال را تکرار می‏کنم آنجا را هم حتما مراجعه بکنید تنبیه دهم را، عرض کردیم مولی گفته همه علماء را در همه زمانها اکرام کنید، بعد آمده زید عالم را روز جمعه استثناء کرده گفته زید عالم را روز جمعه اکرام نکن. ما با این آقای زید صبح روز شنبه چه کار بکنیم؟ تا روز پنجشنه واجبُ الاکرام بود مثل همه علما، روز جمعه شده محرمُ الاکرام، صبح شنبه که زمان تخصیص تمام شده ما با این زید چه بکنیم؟ مرحوم شهید استصحاب حکم مخصّص می‏کند البته نه در این مثال در مثال خیارِ غبن، من برای توضیح این مثال را عرض کردم مبنای شهید ثانی در امثال اینجاها استصحاب حکم مخصّص است یعنی صبح شنبه هم می‏گوییم اکرام زید حرام است دیروز حرام بود امروز هم حرام است. ولی محقق ثانی نه، رجوع به عموم عام می‏کند می‏گوید بابا عام ما که اکرام همه علما بود، روزجمعه زید استثنائا تخصیص خورده بود، روز شنبه دوباره رجوع می‏کنیم به عموم اکرم العلماء می‏گوییم زید اکرامش واجب است عین همان دو مبنا که استصحاب حکم مخصص یا رجوع به عموم عام در اینجا هم هست. ما آیه‏ ای داریم می‏گوید: نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ انّا یعنی متی، هر زمانی که مایل باشید می‏توانید معاشرت با زنها بکنید جایز است. بعد آیه می‏آید می‏گوید: فاعتزلوا النساء فى المحيض، یک زمان را تخصیص می‏زند می‏گوید در زمان حیض ممنوع است. خوب حالا زمان حیض تمام شده دیگر خونی در کار نیست ولی غسل نکرده در این فاصله چه کار کنیم؟ زمان تخصیص تمام شده دیگر محیض و حیضی در بین نیست اما هنوز غسل نکرده، آن دو تا مبنا اینجا می‏آید آنهایی که استصحاب می‏کنند حکم مخصص را می‏گویند آقا تا دیروز که حرام بود که خون می‏آمد، الان که خون قطع شده ولی غسل نشده اینجا هم استصحاب حرمت می‏کنیم روی همان مبنا. ولی دیگران می‏گویند نه ما رجوع به عموم عام می‏کنیم فأتوا حَرثکم عام ما او بود می‏گفت هر زمانی این کار جایز است یک زمان حیض تخصیص خورده بود آن هم که تمام شده رجوع به عموم عام می‏کنیم. خلاصه مطلب آقا در صورت اختلاف قرائات بحث ما از این قرار شد.

۲

بر فرض وقوع تحریف در قرآن، باعث ممنوعیت از تمسک به ظواهر آن نمیشود

وارد بحث سوم می‏شویم: قرآن تحریف شده یا نشده، آیا قرآن تحریف شده یا نه؟ دیروز خیلی حرف زدیم عرض کردیم بعضی از آقایان اخباریین قائل به تحریف هستند مرحوم مجلسی هم دو قولی است والّا مرحوم صدوق، مرحوم فیض تمام اینها منکر تحریف هستند می‏گویند اصلاً قرآن تحریف نشده است. حالا اینها را بگذاریم کنار فرض بکنیم تحریف شده دیروز آن حرفها را زدیم که حق را ثابت بکنیم که تحریف در قرآن نشده، امروز می‏خواهیم فرض را بگذاریم که تحریف شده اگر قرآن تحریف شده آیا می‏شود به ظواهرش اخذ بکنیم؟ این قرآنی که دست داخلش رفته، عرض کردیم بحث روشن است دیروز گفتیم تحریف نشده امروز داریم بنا را می‏گذاریم روی تحریف، این قرآن تحریف شده که دست رفته داخلش یک مشت آیاتش را کم کرده آیا با توجه به این تحریف باز هم می‏شود به ظواهر قرآن ما عمل بکنیم یا نه؟ اصلاً بحث ما همین است دیگر که آیا ظواهر کتاب حجت است یا نه؟ ما تا حالا ثابت کردیم که حجت است هم ادعای اجماع کردیم و هم روایات خیلی خواندیم نظرتان است که، حضرت فرمودند: هذا و اشباهه یعرَف من کتابِ الله، آنقدر نیایید سؤال بکنید یعنی خودتان مراجعه بکنید به ظواهر کتاب اینها همه دلیل است برای این که ظواهر کتاب حجت است. یا در روایات دارد که شروط بر خلاف کتاب و سنت اعتبار ندارد، خوب این است که کتاب حجت باشد ظواهرش تا من بفهمم این شرط برخلاف کتاب است یا نه، یا در بعضی از روایات داشت هر چی ما می‏گوییم عرضه به قرآن بدهید اگر موافق با قرآن بود بگیرید، خوب این فرع بر این است که ظواهر قرآن حجت باشد که ما اگر عرضه دادیم دیدیم موافق است عمل بکنیم یا عمل نکینم. خلاصه مطلب ایشان می‏فرماید: با توجه به این همه ادله‏ای که ما گفتیم ظواهر قرآن حجت است آیا اگر این قرآن دست رفته باشد داخلش واقعا ظواهرش از کار می‏افتد؟ شریفُ العلماء فرموده: بله، شریفُ العلماء استاد ایشان است، آمده گفته اگر قرآن دست رفته باشد توش و آیاتی از آن کم شده باشد ظواهرش مختل می‏شود. یک نامه شما برای کسی بدهید سه چهار پنج موردش را خط بکشی رویش که خوانده نشود آن نامه مختل می‏شود، چطور قرآنی که آن همه آیات ازش کم شده مختل نشود؟ پس شریفُ العلماء استاد ایشان سر درس فرمودند: این قرآن تحریف شده باعث می‏شود ظواهرش مختل بشود و وقتی که ظواهر مختل شد دیگر نمی‏شود به ظاهرش اخذ بکنیم. اخباریین یادشان رفته این استدلال را بکنند آخر اخباریین می‏گفتند چرا نمی‏شود عمل به ظاهر؟ چون تفسیر به رأی است، و حال آن که این دلیل خوبی است چون اخباریین قائل به تحریف هستند و چون قائل به تحریف هستند می‏توانستند این دلیل را بیاورند بگویند یکی از ادله عدم حجیت ظواهر تحریف قرآن است ولی یادشان رفته، شریفُ العلماء از طرف آنها آمده گفته، گفته: اگر ما قائل بشویم قرآن تحریف شده حق با اخباریین است یعنی به ظواهر کتاب نمی‏شود عمل کرد برای این که در اثر تحریف آن ظواهر مختل می‏شود وقتی که مختل شد دیگر ظاهر از بین می‏رود اخذ به ظاهر جایز نیست.

ایشان می‏خواهد استادش را ردّ بکند، اولاً: که تحریف نشده، خوب حالا قبول کردیم که تحریف شده، علی القول بالتحریف لا یمنعُ من الاخذ بظواهر در مقابل شریف که می‏گوید یمنَع، شریف العلماء می‏فرماید: علی القول به التحریف ممنوع است اخذ به ظاهر چون ظواهر مختل می‏شود. ولی ایشان می‏گوید: لا یمنع بر فرض هم که این قرآن دست رفته باشد داخلش آیاتی از آن کم شده باشد ما می‏توانیم به ظاهرش عمل بکنیم چرا؟ ایشان می‏گوید ما علم نداریم که در اثر تحریف اختلال حاصل می‏شود احتمالش را می‏دهیم که این قرآنی که دست رفته داخلش چند تا آیه از آن کم شده احتمال می‏دهیم مختل کرده باشد ظواهر را، ولی علم که نداریم چون علم نداریم عیبی ندارد. اگر که ما یقین کنیم که در اثر تحریف واقعا ظواهر مختل شده، بله نمی‏شود به ظواهر عمل کنیم ولی همچنین علمی ما نداریم نهایتش احتمال می‏دهیم که در اثر تحریف آیا ظواهر مختل شده یا نشده، بنابراین احتمال است می‏گوییم انشاءالله اختلال پیدا نشده اخذ به ظواهر می‏کنیم.

انّ وقوعَ التحریف فی القرآن، وقوع تحریف بالقرآن علی القول به، که تحریف نشده ولی بر فرض هم که تحریف شده باشد لایمنعُ، لا را بگذارید کنار یمنع مال شریفُ العلماء است او می‏گوید اگر قرآن تحریف شده باشد یمنع من التمسک بالظواهر دیگر نمی‏شود به ظواهرش اخذ کرد. ایشان می‏گوید: لایمنعُ باشد چند تا آیه پنجاه تا صد تا آیه هم بگویید از قرآن کم شده ما یقین نداریم در اثر این تحریف ظواهر اختلالی پیدا کرده باشد پس بنابراین به ظواهر عمل می‏کنیم ولو قرآن ازش کم هم شده باشد. چرا عیبی ندارد لایمنع؟ لعدم العلم الاجمالی باختلال الظواهر بذلک، ذلک یعنی تحریف، برای این که ما نمی‏دانیم به سبب این تحریف، علم پیدا نمی‏کنیم ما که در اثر تحریف حتما این ظواهر مختل شده یا نه، احتمالش را می‏دهیم شاید مختل شده باشد بنابراین شاید را هم می‏گوییم انشاءالله نشده، پس عمل به ظواهر می‏کنیم.

معَ این معَ را بخواهم بگویم باید یک دو سه کلمه از خارج توضیح بدهم چون رفقا هنوز اصطلاح شبهه محصوره و غیر محصوره به گوششان نخورده مال بحثهای بعد است اینجا هم ایشان دو سه تا کلمه شبهه مقصور و غیر مقصور دارد مجبوریم یک چند دقیقه‏ای توضیح بدهیم. صفحه ۲۵۷ المقامُ الثانی، ایشان با این کتابها صفحه ۲۵۷ المقام الثانی یک بحثی را شروع می‏کنند،

[شبه محصوره و غیر محصوره]

ایشان می‏فرمایند: اطراف علم اجمالی اگر محصور باشد آن علم اجمالی منجّز تکلیف است، اما اگر غیرمحصور باشد محصور یعنی کم یعنی محدود غیرمحصور یعنی زیاد، آمده گفته در اطراف علم اجمالی اگر شما علم اجمالیت محدود و محصور بود عددش کم بود آنجا علم اجمالی منجّز تکلیف است یعنی اثبات تکلیف می‏کند اما اگر عددش زیاد بود نمی‏کند، مثلاً: علم اجمالی دارم یکی از این ده تا ظرف نجس است، خوب این علم اجمالی شبهه محصوره است یعنی اطراف علم اجمالی ما محدود است، علم اجمالی دارم یکی از این ده تا ظرف نجس است اینجا علم اجمالی منجّز تکلیف است یعنی این علم اجمالی اثبات تکلیف می‏کند یعنی چی؟ می‏گوید آقا هر ده تا را بگذار کنار باید تمام این ده تا ظرف را بگذاری کنار تا بدانی از آن نجس واقعی اجتناب کردی. اما یک وقت هست نه، علم اجمالی دارم یکی از این ده هزار تا نجس است یکی از ده هزار تا غیر از یکی از ده تا است، به این می‏گویند شبهه غیرمحصوره، در شبهه غیر محصوره علم اجمالی منجّز نیست یعنی چی؟ یعنی شما تمام این ده هزار تا ظرف را دانه دانه تدریجا حتی آن دانه آخری را هم می‏توانی مصرف کنی. پس چی شد بحث؟ علم اجمالی اگر ما داشتیم به تکلیف اگر اطراف علم اجمالی متعلّق علممان شبهه محصوره بود آنجا علم اجمالی منجّز است احتیاط واجب است باید آن ظرفهای محدود را بگذاری کنار، اما اگر اطرافش غیر محصور بود آنجا احتیاط لازم نیست یعنی تمام آن ده هزار تا ظرف را تدریجا شروع کن از امروز یک یک آن ظرفها را حتی آن ده هزارمی را هم آن را هم بردار مصرف بکن. پس بنابراین این بحث مال آنجا است که اگر شبهه محصوره بود علم اثر دارد، اگر غیرمحصوره بود علم اثر ندارد.

حالا برگردیم اینجا، ایشان می‏فرماید: اولاً که ما یقین نداریم که در اثر تحریف اختلال در ظواهر حاصل شده احتمال می‏دهیم علم نداریم این اولاً معَ، حالا سَلّمنا علم هم داشته باشیم شبهه شبهه غیرمحصوره است در شبهه غیرمحصوره که علم اجمالی اثر ندارد حالا بر فرض هم در اثر تحریف یک پنجاه تا صد تا از آیات ما ظواهرش مختل شده باشد نسبت به هفت هزار آیه شبهه می‏شود غیر محصوره، پس بنابراین بر فرض هم یک چهل پنجاه تا صد تایی از ظواهر ما در اثر تحریف مختل شده باشد چون شبهه غیرمحصوره است عیبی ندارد یعنی علم اجمالی در شبهه غیرمحصوره اثری ندارد، یعنی چی؟ یعنی به همه ظواهر عمل بکن، این اولاً.

و اگر بگویی نخیر شبه ه‏اش محصوره است برای این که خیلی از ظواهر در اثر این تحریف مختل می‏شود شبه ه‏اش پنجاه تا و صد تا نیست شاید هزار تا ظاهر است در اثر این تحریف مختل شده باشد و هزار نسبت به هفت هزار آیه شبهه محصوره است، آخر همانطور که نسبت یک به ده شبهه محصوره است هزار هم نسبت به ده هزار شبهه محصوره است دیگر، همان نسبتی که هزار با ده هزار دارد همان نسبت را یک با ده دارد، پس نتیجتا بر فرض هم ایشان می‏فرماید اولاً شبهه غیرمحصوره است، شبهه غیر محصوره اگر شد علم اجمالی اثر ندارد یعنی ولو علم هم داری بعضی از ظواهر به حساب مختل شده به این علم اجمالی اعتنا نکن و به ظواهر عمل کن. ثالثا: اگر بگویی نخیر شبهه غیرمحصوره نیست محصوره است یعنی هزار تا آیات ما در اثر این تحریف ظواهرش مختل شده و شبهه محصوره وقتی که باشد دیگر نمی‏شود که انسان به ظواهر بقیه عمل بکند. ایشان می‏گوید: نخیر شبهه محصوره هم که باشد ما باز هم به ظواهر عمل می‏کنیم.

یک چیزی را یادم رفت عرض بکنم که اینجا جایش است، صفحه ۲۵۱، ایشان یک مطلبی را می‏گویند و آن این است که یکی از شرایط تنجیز علم اجمالی این است که اطراف شبهه محل ابتلا باشد. ببینید آقا دو تا ظرف آب جلوی شما است اگر شما علم اجمالی دارید یکی از این دو تا نجس است، اینجا علم اجمالی منجّز است می‏گوید هر دو را بگذار کنار اما اگر یکی از این دو تا یا این ظرف نجس است یا آن ظرفی که مثلاً در کاخ سفید است، ببینید یکیش از محل ابتلا خارج است اینجا علم اجمالی اثر ندارد، علم اجمالی کی اثر دارد؟ علم اجمالی تنجیزش چند تا شرط دارد یک شرطش این است که شبهه محصوره باشد غیرمحصوره باشد علم اجمالی اثر ندارد، یک شرط دیگرش چیه؟ آن است که اطراف شبهه محل ابتلا باشد هر دو تا ظرف الان جلوی شما است علم اجمالی داری یکی از این دو تا نجس است اینجا علم اجمالی اثر دارد یعنی هر دو اینها را باید بگذاری کنار. اما اگر علم اجمالی داری یا این ظرف نجس است یا آن ظرفی که آن طرف دنیا است نجس است این علم اجمالی اثر ندارد چرا؟ چون بعضی‏‌هایش از محل ابتلا من خارج است من آن طرف دنیا چه کار دارم بروم. پس بنابراین علم اجمالیی که بعضی از اطرافش محل ابتلاء نباشد آن علم اجمالی هم اثر ندارد.

پس اولاً: آقای شریفُ العلماء ما قبول نداریم که در اثر تحریف اختلال پیدا می‏شود در ظواهر. و ثانیا: بر فرض هم که اختلال ظاهر بشود شبهه غیرمحصوره است حالا تو هفت هزار آیه بر فرض هم چهل پنجاه موردش ظاهرش مختل بشود شبهه غیرمحصوره علم اجمالیش اثر ندارد یعنی بقیه ظواهر را همه را به ظاهرها عمل کن. و ثالثا: بر فرض هم که شبهه محصوره باشد با این که شبهه محصوره باشد ولی باز هم علم اجمالیش اثر ندارد چرا؟ برای این که یک مقدارش از محل ابتلا خارج است. فقیه آقا تو قرآن با چند تا آیه سر و کار دارد؟ با پانصد تا، آیاتُ الاحکام پانصد تا است، مبتلاءبه فقیه در استنباط احکام پانصد تا است، خوب شما می‏گویید من شبهه محصوره است علم اجمالی دارم هزار تا از ظواهر مختل شده، می‏گوییم خیلی خوب بر فرض هم هزار تا مختل شده باشد اما احتمالش را می‏دهیم که این هزار تا مال غیر آیاتُ الاحکام باشد و از محل ابتلا ما خارج باشد. گفتیم در اطراف علم اجمالی اگر بعضی از اطراف شبهه از محل ابتلا خارج بود آنجا علم اجمالی اثر ندارد خوب اینجا برای فقیه محل ابتلائش در استنباط احکام پانصد تا آیه است، ممکن است آن هزار تا آیه ‏ای که شما علم اجمالی دارید ظاهرش مختل شده در سایر آیات باشد که از محل ابتلای فقیه خارج است، وقتی که علم اجمالی بعضی از اطرافش از محل ابتلا خارج باشد آن علم اجمالی اثر ندارد.

خلاصه چی شد؟ آقای شریفُ العلماء گفت: قرآن اگر تحریف شده باشد در اثر تحریف ظواهر مختل می‏شود به ظواهرش نمی‏شود عمل کرد. یک: می‏گوییم اولاً که ما یقین نداریم در اثر تحریف ظواهر مختل می‏شود بر فرض هم حالا می‏شود یک چهل پنجاه تا ظاهر مختل می‏شود، شبهه غیرمحصوره است. بر فرض هم محصوره بگوییم هزار تا پانصد تا مثلاً مختل شده اما مع ذلک باز این علم اجمالی ضرر نمی‏زند چرا؟ برای این که احتمال دارد اینهایی که ظاهرهایش مختل شده تو آن آیات غیر الایاتُ الاحکام است که محل اطلاع نیست و در اطراف علم اجمالی اگر بعضی از اطراف شبهه از محل ابتلاء خارج باشد آن علم اجمالی اثر ندارد لذا به تمام ظواهر قرآن شما می‏توانید عمل کنید.

حالا عنایت بفرمایید: ایشان می‏فرماید اولاً که لایمنع در اثر تحریف ما قبول نداریم که ظواهر مختل می‏شود، خوب ممکن است تحریف شده یک مشت آیات هم کم شده اما به ظواهر ضرری وارد نمی‏کند این اولاً. معَ یعنی ثانیا، حالا لو عُلِمَ بر فرض هم بگوییم چرا علم داریم بگوییم در اثر تحریف علم داریم که ظواهر قرآن مختل می‏شود، بر فرض هم که اینجور باشد تازه از قبیل شبهه غیرمحصوره است، این کتابها رفته تو حاشیه، از قبیل شبهه غیرمحصوره است و علم اجمالی در شبهه غیرمحصوره اثری ندارد پس به همه آن ظواهر عمل بکن. معَ یعنی ثالثا: و بر فرض هم که حالا شبه ه‏اش محصوره باشد بگوییم نخیر در اثر این تحریف مثلاً پانصد تا یا هزار تا از این ظواهر مختل شده بر فرض هم اینطور باشد باز امکنَ القول بعدم قدحه، قدح یعنی ضرر، یعنی باز هم قائل می‏شویم که ضرر ندارد یعنی این علم اجمالی به اختلال ظواهری بسیار از آیات قرآن، این علم اجمالی ضرر نمی‏زند به حجّیت ظواهر باز هم شما به ظواهر اخذ بکن چرا؟ چون احتمال دارد آن ظاهر مختل المصروف عن ظاهره یعنی مختل، چون احتمال دارد آن ظاهرهایی که مختل شده ظاهرش یعنی صرفش شده از ظاهرش، صرف شده از ظاهر یعنی مختل شده، چون احتمال می‏دهیم آن ظواهری که در اثر تحریف مختل شده ظواهرش از بین رفته آنها غیر متعلّق به احکام شرعیه باشد، یعنی ممکن است آن ظاهرهای اختلالی مال غیر آیاتُ الاحکام باشد و فقیه با آنها کاری ندارد فقیه سر و کارش با همان پانصد تا آیاتُ الاحکام است. احتمال دارد این ظواهری که در اثر تحریف مختل شده مربوط به ظواهری باشد که مربوط به احکام شرعیه نیست کدام است آنها؟ الّتی اُمرنا احکام شرعیه‏ای که ما مأمور هستیم یعنی آن ظواهری که ما مأمور هستیم به رجوع آنها باید به ظاهر کتاب عمل بکنیم. خلاصه مطلب: ایشان می‏فرماید با این که بدانید شما هزار تا از ظواهر مختل شده و هزار تا نسبت به هفت هزار تا شبهه محصوره است ولی باز هم عیبی ندارد چون احتمال دارد آن هزار تای اختلالی مربوط به غیر آیاتُ‏ الاحکام باشد آیاتُ الاحکام کدام است؟ آن است که ما مأمور هستیم رجوع به آنها بکنیم آنها را هم در ظاهر کتاب عمل می‏کنیم و می‏گوییم هیچ ضرری نمی‏زند.

فافهم، ایشان نباید اینجا فافهم بگویند باید فتأمّل بگویند چون نوعا فافهم مال جاهایی است که حرف تمام باشد اینجا این حرف آخری که خیلی ناتمام است، یعنی چی مبتلابه پانصد تا آیه است؟ مبتلابه هر مسلمانی همه قرآن است این که ایشان این جواب آخری را دادند که مبتلابه ما فقط آیاتُ الاحکام است این حرف درستی نیست حتی آن شبهه غیرمحصوره ‏اش هم درست نیست لذا مرحوم.... می‏فرماید تمام این جوابها باطل است، یعنی این چهار پنج تا جوابی که ایشان علیه استادش داده تمام این جوابها باطل است بالاخره چه کار کنیم؟ بالاخره شریفُ العلماء را چه جوری ردّش بکنیم؟

[جواب مرحوم خوئی به کلام شریف العلما]

من چند سال قبل یک جوابی از طرف آقای خویی دیدم در یکی از نوشته‏‌هایشان، مرحوم آقای خویی جواب خوبی دادند بسیار جواب خوبی است و شریفُ‏العلماء را رد می‏کند احتیاجی به جوابهای ایشان نداریم. عنایت بکنید اگر قرآن تحریف شده باشد کی شده؟ زمان خلفای غاصبین شده دیگر، اگر قرآن تحریف هم شده آن روزهای اول شده یعنی زمان عمر و ابوبکر و عثمان آن موقعها تحریف شده، خوب این را در نظر داشته باشید، ولی این قرآن تحریف شده را حضرت صادق ما را به آن ارجاع می‏دهد یعنی تمام این روایاتی که می‏گوید شرط بر خلاف کتاب و سنت معتبر نیست مال امام صادق است هر چی ما گفتیم به قرآن عرضه بدهید مال امام صادق است یعنی حضرت صادق ما را به همین قرآن تحریف شده ارجاع داده است خوب جوابی است، شریفُ العلماء می‏گوید اگر قرآن تحریف شده نمی‏شود به ظاهرش عمل کرد. می‏گوییم بابا امام صادق ما را به همین قرآن تحریف شده ارجاع داده صد سال از عمر تحریف گذشته همین قرآن تحریف شده‏ای که صد سال است در دست مردم است حضرت صادق به ما همین را ارجاع می‏دهد می‏گوید: برای مسائل مرتبا نیایید سؤال بکنید هذا و اشباهه یعرَف من کتابِ الله، بسیار جواب خوبی است، پس آقای شریفُ العلماء بر فرض هم قرآن تحریف شده صد سال هم از تحریفش گذشته ولی امام صادق ما را به همین قرآن تحریف شده ارجاع می‏دهند می‏گویند ما هر چی گفتیم عرضه بدهید به قرآن کدام قرآن؟ همین قرآن تحریف شده. پس معلوم می‏شود قرآن بر فرض هم که تحریف شده باشد صد تا یا پانصد تا آیه هم که از آن کم شده باشد اختلال ایجاد نمی‏کند و حضرت صادق ما را به همین قرآن تحریف شده ارجاع دادند. پس آقای شریفُ العلماء حرفشان باطل است ولی جوابهای ایشان ناتمام است.

۳

کلام میرزای قمی و جواب آن

الرابع:

قد یتوهّم: این متوهّم میرزای قمی است، قوانین جلد ۲، صفحه ۱۰۷، میرزای قمی یک توهّمی کردند ما می‏خواهیم این توهم ایشان را رد بکنیم. عنایت بکنید ما گفتیم آقا روایات زیادی داریم که ظواهر قرآن حجت است و خواندیم، اجماع داریم که ظواهر کتاب حجت است، خوب پس میرزای قمی آمده چی گفته؟ می‏گوید شما اگر با این اجماع بخواهید بگویید ظ‏واهر کتاب حجت است اینجا این دلیل از وجودش عدمش لازم می‏آید، این عبارت را نگاه کنید جلد ۲ قوانین، صفحه ۱۰۷، همان خط پنجم ششم این جمله را پیدا کنید: هذا یلزَم من وجودهِ عدمُه، آمده به ما می‏گوید این دلیلی که شما آوردید، چه دلیلی؟ اجماع، ما گفتیم اجماع داریم روایات داریم که ظواهر قرآن حجت است. ایشان آمده گفته این اجماعی که شما بهش استدلال می‏کنید و ظواهر کتاب را حجت می‏کنید، از این حجّیتی که قائم شده بر حجّیت ظواهر لازم می‏آید عدم حجیت ظواهر، دلیلی هم که یلزم من وجودهِ عدمُه آن دلیل معتبر نیست. عنایت بکنید: ما می‏گوییم اجماع داریم برای این که ظواهر کتاب حجت است، ایشان می‏گوید اگر این اجماع درست باشد که ظواهر کتاب حجت است لازم می‏آید از این ظواهر کتاب عدم حجیت ظواهر کتاب، چرا؟ برای این که یکی از ظهورات ناهیه عن العمل به ظن است، آخر آن روزهای اول گفتیم ما دهها آیه داریم که عمل به ظن را محکوم می‏کند: انَّ الظن لایغنی من الحقِّ شیئا، لاتَقف ما لیسَ لک به علمٌ، لیس لک علم یعنی ظن دیگر، لاتقف یعنی عمل نکن فعل نهی است، تعقیب نکن ظن را لیسَ لک به علم را تبعیت نکن. پس ما آیاتی داریم که ظهور دارد در حرمت عمل به ظن این یک مقدمه، مقدمه دیگر این که ظواهر مفید ظن است ما اگر به ظواهر عمل می‏کنیم ظواهر که قطع ‏آور نیست ظواهر مفید ظن است.

خوب حالا میرزای قمی ببینیم چی می‏گوید، ایشان می‏فرماید: شما می‏گویید که اجماع داریم که ظواهر کتاب حجت است اگر اجماع داشته باشیم که ظواهر کتاب حجت است لازمه‏ اش این است که ظواهر کتاب حجت نباشد، یعنی دلیلی است که یلزَم من وجودهِ عدمُ، چرا؟ چون اگر اجماع بگوید که ظواهر کتاب حجت است خوب یکی از ظواهر همین آیات ناهیه است لاتقف فعل نهی است ما را نهی می‏کند از عمل به ظن، خوب این خودش ظهور دارد یعنی ظاهر است در حرمت عمل به ظن، شما هم که می‏گویید اجماع داریم ظواهر حجت است این آیاتی که ما را نهی می‏کند از عمل به ظن این هم یکی از ظواهر است پس این هم حجت است. این می‏گوید چی؟ می‏گوید عمل به ظن حرام است و ظواهر هم چون مفید ظن است مشمول این آیه می‏شود و معنایش این است که عمل به ظواهر جایز نیست. نمی‏دانم روشن شد یا نه؟

علی کل حال اینجوری می‏خواهد میرزای قمی بگوید: میرزای قمی می‏گوید شما استدلال کردید به اجماع می‏گویید اجماع داریم که ظواهر کتاب حجت است اگر اجماع داریم که ظواهر کتاب حجت است یکی از ظواهر کتاب آیات ناهیه است ما آیاتی داریم که ظاهرش ما را از عمل به ظن نهی می‏کند ظواهر هم که مفید ظن است پس آن آیات عمل به ظواهر را نهی می‏کند آیاتی که ما را نهی می‏کند از عمل به ظواهر یکی از ظواهر آیات ناهیه است که می‏گوید مردم به ظن عمل نکنید عمل به ظن حرام است خوب ظواهر هم که مفید ظن است پس طبق این آیات عمل به ظواهر جایز نیست. پس لازم آمد از وجود این دلیل عدمش.

حالا از رو بخوانیم انشاءالله روشن می‏شود: قد یتوهّم: متوهم میرزای قمی جلد ۲ قوانین، صفحه ۱۰۷، توهم کردند ایشان وجوبَ العمل بظواهر الکتاب بالاجماع دارد به ما می‏گوید، می‏گوید: آقایانی که آمدید می‏گویید عمل به ظواهر کتاب واجب است ظواهر کتاب حجت است ادّعای اجماع می‏کنید، این این اجماعی که شما استدلال می‏کنید بر حجیت ظواهر کتاب این مستلزم عدم جواز عمل است به ظواهر کتاب یعنی این استدلال شما از وجودش عدمش لازم می‏آید شما با این اجماع می‏خواهید بگویید ظواهر کتاب حجت است و حال آن که لازمه‏اش این است که ظواهر کتاب حجت نیست. چرا؟ چون وقتی که می‏گوید ظواهر کتاب حجت است این اجماع یکی از ظواهر کتاب آیاتی است که ما را از عمل به ظن نهی می‏کند یعنی ظهور دارد در این که عمل به ظن حرام است، خوب ظواهر هم که مفید ظن است پس لازمه‏ اش این است که عمل به ظواهر حجت نیست. آمده گفته این اجماعی که شما بهش استدلال می‏کنید و می‏گویید ظواهر حجت است لازمه‏ اش عدم جواز عمل به ظاهر کتاب است. چرا آقای میرزای قمی؟ می‏گوید: لانَّ برای این که یکی از آن ظواهری که اجماع می‏گوید حجت است یکی از آن ظواهر آیات ناهی از عمل به ظن است، لاتقف ما لیسَ لک به علمٌ، لاتقف فعل نهی است فعل نهی ظهور در حرمت دارد صعید نیست که یحرمُ که نیست، لاتقفوا یعنی به ظن عمل نکن. این آیه ظهور دارد در حرمت عمل به ظن، خوب عمل به ظواهر هم که مفید ظن است پس این آیه به ما می‏گوید به ظن عمل نکن یعنی به ظواهر کتاب عمل نکن لازمه اجماع بر حجیت ظواهر کتاب لازمه‏ اش عدم حجیت عمل به ظواهر کتاب است چرا؟ چون یکی از ظواهری که در کتاب هست و شما می‏گویید حجت است آن آیاتی است که ما را از عمل به ظن نهی می‏کند مطلقا، مطلقا یعنی چی؟ یعنی می‏گوید عمل به ظن حرام است حتی در ظواهر کتاب چون ظواهر کتاب هم که بیش از ظن نیست مفید ظن است آن آیات وقتی عمل به ظن را حرام بکند ظواهر هم که بیش از ظن افاده نمی‏کند پس عمل به ظواهر طبق همان اجماعی که خودتان گفتید ظواهر حجت است طبق همان اجماع ظواهر حجت نیست.

[جواب مرحوم میرزای قمی]

و فیه: ایشان می‏فرماید این توهم درست نیست این استدلال ایشان اصلاً درست نیست چرا؟ برای این که اولاً این اجماع آن عمومات را تخصیص می‏زند، آن عموماتی که می‏گوید عمل به ظن جایز نیست این اجماع می‏آید آن عمومات را تخصیص می‏زند او می‏گوید عمل به ظن جایز نیست مطلقا، این می‏آید تخصیص می‏زند می‏گوید آن ظن‏هایی که حاصل می‏شود از غیر ظواهر کتاب، یعنی این اجماع می‏آید عموم آن آیات را تخصیص می‏زند آن آیات می‏گوید به هیچ ظنی عمل نکن چه ظن حاصل از ظواهر و چه ظن حاصل از غیر ظواهر، این اجماع می‏آید تخصیص می‏زند می‏گوید: آن آیاتی که به ما می‏گوید به ظن عمل نکن ظن حاصل از غیر ظواهر را می‏گوید یعنی ظنون دیگر، والّا ظن حاصل از ظواهر را نهی نمی‏کند وقتی نهی نکرد ظواهر را ما عمل می‏کنیم ولو مفید ظن باشد. لذا ایشان می‏فرماید: فرض وجود دلیل که همان اجماع باشد این دلیلی که ما داریم بر حجیت ظواهر فرض این دلیل بر حجیت ظواهر ایجاب می‏کند عدم ظهور آیات ناهیه در حرمت عمل به ظواهر، یعنی عمومات آن را تخصیص می‏زند یعنی آن آیات اگر ما را نهی می‏کند از عمل به ظن این اجماع می‏آید می‏گوید عمل به ظنی حرام است که از غیر ناحیه ظواهر باشد یعنی ظن‏های دیگر. و امّا ظن حاصل از ظواهر آنها را نهی نمی‏کند وقتی آنها را نهی نکرد به حجیت خودش باقی می‏ماند، این اولاً.

معَ یعنی ثانیا، حالا سلّمنا اگر ایشان بیاید بگوید نخیر این اجماع تخصیص نمی‏زند او را او به عمومش می‏گوید عمل به ظن ممنوع است چه از ظواهر و چه از غیر ظواهر. ایشان می‏گوید: اگر آن آیات ناهیه ظاهرش این باشد که مطلقا عمل به ظن ممنوع است چه ظن حاصل از ظواهر، چه ظن حاصل از غیر ظواهر اگر اینجور باشد لو نهضت للمنع یعنی آن آیات ناهیه اگر به عمومش باقی باشد و تخصیص نخورد، لو نهضت للمنع عن ظواهر الکتاب اگر منع نکند یعنی به عمومش باقی باشد بگوید ظن حاصل ا ظواهر کتاب هم حجت نیست اینجا تیشه به ریشه خودش زده. لمنعت عن حجیة انفسها، حتی منع می‏کند حجیت خودش را هم منع می‏کند چون اگر آن آیات به طور عموم بخواهد بگوید عمل به ظن حرام است حتی ظن حاصل از ناهیه ظواهر، خوب خودش هم یکی از ظواهر است همان یلزم من وجوده عدمُه دوباره تکرار می‏شود آن محذوری که شما می‏گفتید تکرار می‏شود چون خودش هم ظاهر است دیگر، اگر بخواهد بگوید مطلق عمل به ظن حرام است حتی ظن‏های حاصل از ظواهر، این شامل خودش هم می‏شود برای این که ظنی هم که خودش دلالت دارد بر حرمت عمل خودش ظهور دارد شامل خودش هم می‏شود. الّا ان یقال مگر این که بیایی بگویی نه انّها آن آیات لا تشمُلُ انفسَها شامل خودش نمی‏شود. فتأمّل:

[ثبوب شی‏ءٍ لشی‏ءٍ فرعُ ثبوت مثبتُ له]

عنایت کنید یک بحث علمی است ببینید آقا می‏گویند ثبوب شی‏ءٍ لشی‏ءٍ فرعُ ثبوت مثبتُ له، شما اگر بخواهید قیام را برای زید ثابت بکنید، دیگر ظاهرا از رو نمی‏توانستیم بخوانیم، ثبوت شی‏ءٍ لشی‏ءٍ فرعُ ثبوت مثبتُ له، شما اگر بخواهید قیام ثابت کنید برای زید اول باید زید موجود باشد در خارج مثبتُ له یعنی زید باید زید باشد تا شما قیام را برای او حمل کنید بگویید زیدٌ قائمٌ، می‏گویند حکم موضوع درست کن نیست شما نمی‏توانی با گفتن زیدٌ قائمٌ زید درست کنی زید را باید مفروغُ عنه بگیری، زید را باید وجود خارجیش را مسلّم بگیری تا بتوانی قیام را بر او ثابت بکنی. برای این که اگر این زید قبلاً ثابت نباشد از این حکم یعنی حکم زیدٌ قائمٌ شما بخواهید زید را درست بکنی این مستلزم دور است چون می‏گویند حکم موضوع درست کن نیست حکم وقتی می‏آید که موضوع قبلاً محقّق بشود. یک مثال بزنیم: یک کسی دیروز ده تا خبر به شما داده از داخل از خارج یک خبرهایی به شما داده امروز می‏آید می‏گوید: کلُّ خبری کاذب این کلّ خبری کاذب حکم است، این مثال ایشان سطر آخر صفحه ۷۵، با این کتابهایی که دست من است، یک نفر ده تا خبر دیروز داده، امروز می‏آید می‏گوید کلُّ خبری کاذب این کلّ خبری به چی می‏خورد؟ یعنی به آن خبرهای دیروز دیگر شامل خودش نمی‏شود همه خبرهای من دروغ است دیگر شامل خودش نمی‏شود یعنی کلُّ خبری کاذب هم کاذب است، چرا؟ برای این که نمی‏شود موضوع از ناحیه خود حکم بیاید. موضوع این چیه؟ آن ده تا خبر دیروز ده تا خبر دیروز محقّق شده، امروز این می‏آید می‏گوید کلُّ خبری کاذب این کلّ خبری کاذب به آن ده تا می‏خورد که وجود خارجی دارد دیگر شامل خودش نمی‏شود یعنی همین کلُّ خبری کاذب هم کاذبٌ، شامل خودش نمی‏شود چرا؟ برای این که موضوع نمی‏شود از ناحیه حکم به دست بیاید موضوع باید در خارج باشد تا حکم برود روی آن، چرا؟ برای این که ثبوتُ شی‏ءٍ لشی‏ءٍ فرع ثبوت مثبتُ له. این قانون که مسلّم شد بیایید اینجا ایشان می‏فرماید: اگر این آیات ناهیه به عموم خودش باقی باشد هر جور عمل به ظنی را حرام بکند حتی ظن حاصل از ظاهر کتاب شامل خودش هم می‏شود چون خودش هم ظنی است. الّا ان یقال مگر این که بیایی بگویی شامل خودش نمی‏شود چرا؟ برای این که آن محذور دو پیش می‏آید ولی فتأمّل. فتأمّل: معنایش این است ولو به لفظ شامل خودش نمی‏شود ولی بمناطه می‏شود. این جمله را آقا تو کتاب قطع سطر اول صفحه ۸، این مناط و لفظ را آنجا ما توضیح دادیم گاهی اوقات همین کلُّ خبری کاذب ما می‏گوییم شامل خودش نمی‏شود اما لفظا شامل خودش نمی‏شود والّا به منات شامل خودش هم می‏شود. به چه مناتی آن خبرهای دیروز را باید بریزیم دور؟ به همان منات خود این را هم باید بریزیم دور.

انشاءالله بقیه برای روز شنبه.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

وعلى الثاني : فإن ثبت جواز الاستدلال بكلّ قراءة ـ كما ثبت بالإجماع جواز القراءة بكلّ قراءة ـ كان الحكم كما تقدّم ، وإلاّ فلا بدّ من التوقّف في محلّ التعارض والرجوع إلى القواعد مع عدم المرجّح ، أو مطلقا بناء على عدم ثبوت الترجيح هنا (١) ، فيحكم باستصحاب الحرمة قبل الاغتسال ؛ إذ لم يثبت تواتر التخفيف ، أو بالجواز بناء على عموم قوله تعالى : ﴿فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ(٢) من حيث الزمان خرج منه أيّام الحيض على الوجهين في كون المقام من استصحاب حكم المخصّص أو العمل بالعموم الزمانيّ.

الثالث :

وقوع التحريف في القرآن لا يمنع من التمسّك بالظواهر

أنّ وقوع التحريف في القرآن ـ على القول به ـ لا يمنع من التمسّك بالظواهر ؛ لعدم العلم الإجماليّ باختلال الظواهر بذلك. مع أنّه لو علم لكان من قبيل الشبهة الغير المحصورة. مع أنّه لو كان من قبيل الشبهة المحصورة أمكن القول بعدم قدحه ؛ لاحتمال كون الظاهر المصروف عن ظاهره من الظواهر الغير المتعلّقة بالأحكام الشرعيّة العمليّة التي امرنا بالرجوع فيها إلى ظاهر الكتاب ، فافهم.

الرابع :

توهّم ودفع

قد يتوهّم (٣) : أنّ وجوب العمل بظواهر الكتاب بالإجماع مستلزم لعدم جواز العمل بظواهره (٤) ؛ لأنّ من تلك الظواهر ظاهر الآيات

__________________

(١) في (ص) و (ه) زيادة : «كما هو الظاهر».

(٢) البقرة : ٢٢٣.

(٣) ذكره المحقّق القمّي في القوانين ٢ : ١٠٩.

(٤) كذا في (ظ) ، (ل) و (م) ، وفي غيرها : «بظاهره».

الناهية عن العمل بالظنّ مطلقا حتّى ظواهر الكتاب.

وفيه : أنّ فرض وجود الدليل على حجّية الظواهر موجب لعدم ظهور الآيات الناهية في حرمة العمل بالظواهر.

مع أنّ ظواهر الآيات الناهية لو نهضت للمنع عن ظواهر الكتاب لمنعت عن حجّية أنفسها ، إلاّ أن يقال : إنّها لا تشمل أنفسها ، فتأمّل.

وبإزاء هذا التوهّم توهّم : أنّ خروج ظواهر الكتاب عن الآيات الناهية ليس من باب التخصيص ، بل من باب التخصّص ؛ لأنّ وجود القاطع على حجّيتها يخرجها عن غير العلم إلى العلم.

وفيه ما لا يخفى.