ظاهرا چهار پنج تا را خواندیم برویم سراغ روایت بعدی: عن مولینا الرضا، اول این را عرض بکنم یک حدیث قدسی تو این روایت هست،
[تفاروت حدیث قدسی با قرآن]
حدیث قدسی فرقش با آیه قرآن معلوم بشود؛ حدیث قدسی و آیات قرآن اینها هر دو به حساب کلام پروردگار است مشترک هستند هر دو که از ناحیه وحی آمده است ولی دو تا فرق با هم دارند اینها را من سابق یادم است مجمعُ البحرین آن آخر کتاب فائدةٌ فائدةٌ یعنی کتاب لغتش که تمام میشود چند تا فائده دارد من از آنجا یادم میآید این بزرگوار فرمودند مرحوم طریحی.، دو تا فرق هست ولو حدیث قدسی و آیات قرآن همه مستند به پروردگار است اما دو تا فرق دارد یکی این که قرآن در مقام تحدّی است یعنی مبارزجویی، اگر جنّ و انس جمع شدید توانستید یک سوره بیاورید این را میگویند تحدّی، لان اجتمعتِ الانس و الجن نمیتوانید یک سوره یا ده تا آیه بیاورید، قرآن خلاصه جنبه اعجازی دارد ولی حدیث قدسی اینجوری نیست حدیث قدسی هم مال پروردگار است از عالم وحی است ولی دیگر تحدّی و مبارزطلبی در آن نیست این یک فرق. فرق دوم این که: حدیث قدسی را پیغمبر استماع نکرده از کسی الهام بهش شده ولی قرآن را استماع کرده ایشان از جبرئیل سَنُلقی علیک قولاً ثقیلا، ما قول سنگینی بر تو، قول یعنی این آیات قرآن عین کلام پروردگار است منشأت پیغمبر ما نیست، برخلاف حدیث قدسی که حدیث قدسی منشأت پیغمبر است اما از راه الهام یعنی الهام شده بهش که اینجور است عبارتها را ایشان اینجوری انشاء کردند برخلاف قرآن که خود کلمه و اقوال هم مربوط به ذات پروردگار است. علی کل حال حدیث قدسی با آیات قرآن بعد از این که هر دو مشترکند در این که منصوب به پروردگار هستند این دو تا فرق را دارد. حالا این حدیثی را که میخواهیم بخوانیم توش یک اسمی از حدیث قدسی است
ـ سؤال:...
ـ بله دیگر هنوز که نخواندیم داریم حرف آنها را میخوانیم، میخوانیم امروز بله همین طور است، جوابش همین است که شما میفرمایید.
عنایت کنید: عن مولینا الرضا، علیهالسلام، این حدیث آقا وسائل جلد ۱۸، صفحه ۲۸، حدیث ۲۲، عن مولینا الرضا علیهالسلام، عن ابیه، عن آبائه، عن امیرالمومنین صلوات الله علیهم اجمعین قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «انّ الله عزّوجل قال فی الحدیث القدسی: خدای متعال در حدیث قدسی فرمودند، یعنی پیغمبر حدیث قدسی نقل میکند که اینجور: ما آمَنَ بیمن فسّرَ کلامی برأیة کسی به من ایمان نیاورده که کلام من را با رأی خودش یعنی کانّ میخواهد بگوید عمل به ظواهر تفسیر به رأی است و پیغمبر فرموده که کسی که تفسیر به رأی بکند یعنی عمل به ظواهر بکند به من ایمان نیاورده، دیگر آن بقیه اش شاهد ما نیست شاهد ما همین جمله است حالا ایشان دنباله حدیث را هم میفرمایند، ما عرفنی شبّهنی بخلقی، خدای متعال میفرماید کسی که من را تشبیه به خلق بکند خلاصه او مرا نشناخته ما آمن بیهم سخن پروردگار است حدیث قدسی است، ایمان نیاورده به من خدا کسی که تفسیر بکند کلام من را به رأیش، و کسی معرفت در حق من پیدا نکرده اگر من را تشبیه به خلق بکند و ما علی دینی من استعملَ القیاسَ فی دینی» عرض کردم این جملات شاهد ما نیست شاهد ما همان جمله اولی است.
برویم سراغ حدیث بعدی: و عن تفسیر العیاشی، تفسیر عیاشی را ببینید آقا جلد ۱، صفحه ۱۸، حدیث ۶، اگر ندارید صاحب وسائل از ایشان نقل کرده غرض اگر خود تفسیر عیاشی را دارید آقایان جلد ۱، صفحه ۱۸، حدیث ۶، اگر ندارید صاحب وسائل از ایشان نقل کردند؛ جلد ۱۸، صفحه ۱۴۹، حدیث ۶۷، که وسائل از ایشان نقل کرده. خوب برویم سراغ حدیث بعدی: و عن تفسیر العیاشی: عن ابی عبدالله امام ششم؛ فرمودند: من حکم برأیة بین اثنین فقد کفَرَ کسی به رأی خودش بیاید قضاوت بکند بین دو نفر بگوید حق با تو است بیاید به رأی خودش قضاوت بکند این کافر است البته معلوم است مقصود کفر اعتقادی است نه کفر بدنی یعنی بدنش میشود نجس، نه این کفر اعتقادی دارد غرض این کفر اینجا را دقت داشته باشید یعنی نه این که نجس میشود.
- سؤال:...
ـ عرض کردم دیگر گناه عظیم است، کفر نیست که آدم بگوید بدنش نجس میشود خیلی گناه بدی مرتکب شده است.
و من فسّرَ شاهد ما سر این دومیش است، و من فسّر برأیه آیةً من کتاب الله فقد کفر، آن هم نجس نمیشود اما خوب یک گناه خیلی مهمی کرده که کلام پروردگار را به نظر خودش آمده معنا کرده.
برویم سراغ مجمعُ البیان: مجمع البیان جلد ۱، صفحه ۱۳، الفنُ الثالث دیگر خیلی هم معطل نشوید، این حدیث را آنجا پیدا بکنید. «انّه قد صحّ عن النبی صلی الله علیه و آله یعنی به طریق صحیح از پیغمبر حدیث نقل شده و عن الائمة القائمین مقام ایشان هستند این حدیث نقل شده که: انّ تفسیر القرآن لایجوزُ الّا بالاثر الصحیح و النصّ الصریح یعنی به ظواهر قرآن نمیشود عمل کرد مگر روایت بیاید قل هو الله احد هم حق ندارید شما معنا کنی باید روایت بیاید که برای شما بگوید قل هو الله احد معنایش این است. پس تفسیر قرآن یعنی اخذ به ظاهر قرآن جایز نیست مگر با اثر و روایت صحیح و اثر و نص صریح. این هم یک روایت.
ـ سؤال:...
ـ عرض کردیم خود اخباریین میگویند آن هم به درد نمیخورد من از قول آنها عرض کردم من دیروز هم گفتم و ندیده بودم آن وقتها نقل قول میکردیم ولی دیدم نه آقای بحرانی میگویند من دیدم آقایی را که بهش گفتم قل هو الله احد یعنی چی؟ گفت نمیدانیم باید به روایت مراجعه کنیم ببینیم معنایش چیه. لذا من به خودم نسبت ندادم به ایشان نسبت دادم. خوب این هم مال این روایت
برویم سراغ لیسَ شیءٌ، این روایت وسائل جلد ۱۸، صفحه ۱۴۲، حدیث ۴۱، صفحه ۱۵۰ هم نقل کرده دو جا یکی صفحه ۱۴۲ و یکی هم چند صفحه بعدش صفحه ۱۵۰، این حدیث را صاحب وسائل دو جا نقل کردند: لیسَ شیءٌ ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن. چیزی از تفسیر قرآن دورتر از عقول رجال نیست یعنی عقول رجال این آقایانی که خیلی مثلاً به عقل خودشان به معلومات خودشان اتکا دارند اینها خیلی عقلشان از قرآن دور است، من خیلی دیدم میگوید من برداشتم از قرآن این است، خوب این برداشت از قرآن که کار هر کسی نیست
ـ سؤال:...
ـ بله، ابوحنیفه را هم الان میخوانیم.
لیس شیءٌ ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، خلاصه عقل مردم از قرآن خیلی دور است یعنی نباید به این زودیها با عقل خودشان به ظاهر قرآن عمل کنند بعد هم حضرت علت میآورند این انّ در موقع تعلیل است، لانّ الآیة یکون اوّلها فی شیء و آخرها فی شیء، وسطش یک شیء دیگر است که بهترین مصداقش آیه تطهیر است آیه تطهیر را شما نگاه کنید قبلش همه ضمیر تنَّ، هنَّ، کنَّ، بعدش همه ضمیر جمع مؤنث هنَّ، کنَّ، تنَّ، ولی این وسط یک دفعه میگوید انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس و یطهّرکم، هنَّ، کنَّ، تنَّ، همه عوض میشود آنطرفش همه ضمایر جمع مؤنث اینطرفش همه ضمایر جمع مؤنث، این وسط میشود کم این برای همین است، آن قبلیها مربوط به زنهای پیغمبر است و همچنین بعدیها اما این آیه فقط مربوط به اهلبیت است، من این جمله را از امام چهارم سی سال پیش در یک تفسیری دیدم که ایشان میفرمایند اهل البیت ادری بما فی البیت این را من خیلی شنیدم ولی به عنوان حدیث نشنیدم، این کلام مال امام چهارم است عرض کردم حدودا سی سال پیش دیدم، حضرت میفرمایند: اهل البیت ادری بما فی البیت، ما صاحب خانه هستیم ما میدانیم خدای متعال در این خانه چی قرار داده است. ولو قبلیهایش همه راجع به زنها است بعدیهایش هم همه راجع به زنها است اما این وسط انکم میشود ما میدانیم که این فقط مال اهل البیت است یعنی مال آن پنج نفر اصحاب کساء است. علی کل حال این حدیث هم معنایش این است که خلاصه مطلب آیه گاهی اولش این بهترین مصداقش همین است که عرض کردم، اولش درباره زنها است و آخرش هم درباره زنها است و این وسط میشود درباره اهل البیت، و هو کلامٌ متّصل ینصرفُ الی وجوه قرآن یک کلام متصلی است وجوهی دارد و ما نمیتوانیم اخذ به یک وجهش بکنیم برای این که اینطور عقلمان میرسد. پس این هم یک روایت که ما را منع میکند از اخذ به ظواهر.
برویم سراغ روایت بعدی: مرسلة شعیب این کتابها، شبیب آن کتابها و کتاب رسائل شعیب است اما کتاب بحار یا بعکس میگویم، عنایت بکنید شبیب در وسائل است یعنی در وسائل جلد ۱۸، صفحه ۲۹، حدیث ۲۷، که در وسائل اگر مراجعه کنید شبیب است طبق آن نسخهها، اما اگر به بحار مراجعه کنید شعیب است جلد۲، صفحه ۲۹۲، حدیث ۱۳، الان در راه که میآمدم یادم افتاد نشد که به رجال مراجعه کنیم ببینیم اینها دو نفر هستند یا واقعا یک نفر است و اسمش دو جور معروف شده است. علی کل حال یک آقایی به نام شعیب یا به نام شبیب، آنهایی که شبیب است با وسائل تطبیق میکند و آنهایی که شعیب است با بحار تطبیق میکند. انّه قال حالا هر کی هست ببینیم آقا چی فرمودند امام ششم سلام الله علیه به ابوحنیفه چی فرمودند؟ ایشان فرمودند: آقا شنیدم تو فقیه اهل عراق شدی؟ ایشان هم گفت بله آقا ما کارمان بالا کشیده حالا شما خیال میکنید ما دو سال پیش شما درس خواندیم حالا مهم نیستیم، نه شما به چشم شاگردی به ما نگاه نکن ما الان آیه الله شدیم رسالهمان در آمده تفسیر میگوییم شما به همان چشم شاگردی میخواهید به ما نگاه کنید. خیلی بیادبی کرد، حضرت هم فرمودند وَیلک وای بر تو، ویل نفرین است در واقع معنایش این است که همین الان تو هلاکتی بدبخت، خیال میکنی از قرآن چیزی میفهمی. دو بار حضرت به این فرمودند ویلک، والله یک حرف هم تو از قرآن نمیفهمی، به کی دارد میگوید؟ به ابوحنیفه ای که عربی زبان پدر و مادریش است انقدر هم اهل مطالعه بوده کتابهای اصولی اصلاً از ناحیه او شروع شده کتابهای اصولی کتابهای به حساب بحثهای ان قلت و قلتا از ناحیه او شروع شده یک همچنین آدم بااطلاعی را حضرت صادق بهش میفرماید والله یک حرف هم تو از قرآن میفهمی. آن وقت این آقا تا چهار تا کلمه درس میخواند میگوید من برداشتم از قرآن این است. پس خلاصه مطلب این روایت هم در گوشمان باشد بیخودی هی برداشت نکنیم از قرآن، حضرت فرمودند: انت فقیهُ اهل العراق؟ تو فقیه اهل عراق شدی، گفت بله آقا شما خبر ندارید، حضرت فرمود خوب چه کار میکنی؟ بأی شیء تفتیهم؟ برای مردم بدبخت چه جوری فتوی میدهی؟ قال: بکتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله، ما کتاب میفهمیم، سنّت پیغمبر میفهمیم. قال: یا اباحنیفة تعرفُ کتاب الله یعنی اتعرفُ آیا تو کتاب خدا را میفهمی حقَّ معرفت تعرفُ الناسخ من المنسوخ؟ تو اصلاً میفهمی ناسخ کدام است منسوخ کدام است؟ قال؛ نعم بله ما خیلی زحمت کشیدیم. قال علیه السلام: یا ابا حنیفة لقد ادّعیت علما این تنوین تنوین تعظیم است تنوین تفخیم است یعنی لقد ادّعیت علما عظیما خیلی ادعای بزرگی کردی ویلَک ویلک ما جعل اللهُ ذلک الّا عند اهل الکتاب اینها را فقط اهل کتاب یعنی ما خانواده اینها را میفهمیم چی ناسخ است و چی منسوخ است صدر آیه مال چیه، ذیل آیه مال چیه، اهل کتاب کیه؟ الذین انزل علیهم یعنی خود اهل البیت. دوباره فرمودند: ویلک ما هو الّا عند الخاص من ذریة نبینا، این علوم فقط در نزد پیغمبر و اولادهای خاص او است. ما جعلَ الله ذلک الّا عند اهل الکتاب الذین انزل علیهم ویلک، و ما هو نیست این یعنی این علم ناسخ و منسوخ و فهم قرآن نیست الّا عند الخاص من ذریة نبینا صل الله الله علیه و آله و ما ورثّک الله من کتابهِ حرفا واقعا خیلی تکان دهنده است با همه آن معلوماتش دو سال هم پهلوی حضرت صادق درس خوانده خودش هم خیلی آدم زیرک و پرمطالعه ای بوده ولی حضرت میفرمایند والله تو یک حرف هم خدا نصیبت نکرده از قرآن بفهمی.
ـ سؤال:...
ـ بله درست میفرمایید.
و فی روایة زید الشحّام: برویم سراغ روایت زید شحّام آن هم باز وسائل جلد ۱۸، صفحه ۱۳۶، حدیث ۲۵، خوب این آقای قتادة این یک خرده مؤدبتر بود. حضرت فرمودند که شنیدم مولّا شدی فقیه شدی؟ گفت آقا اینجوری میگویند هی به ما بستند آیه الله، شدیم آیه الله دیگر. نگفت آیة الله هستم گفت مردم میگویند، به ما گفتند تو فقیه بزرگواری هستی خلاصه ما هم باورمان شد، خیلی فرق دارد با او، لذا حضرت به این گفتند ویحَک، به او گفتند چقدر کلمات دقیق است به او چون خیلی بیادبی کرد گفتند ویلک، این یک قدری بیادبیش کمتر بود گفت بله مردم اینجوری میگویند، حضرت فرمودند ویحَک، ویح هم در واقع با ویل هر دو کلمه نفرین است تقریبا امّا خفیفتر است، ویل یعنی کسی که همین الان تو هلاکت است، ویح یعنی کسی که نزدیک به هلاکت است این به خاطر ادبی که کرد حضرت فرمودند تو نزدیک به هلاکتی. خلاصه مطلب ایشان حضرت سؤال کردند: انت فقیه اهل البصرة؟ آن ابوحنیفه مال عراق بود این مال بصره بود، فقال: هکذا یزعمون، اینجوری مردم خیال کردند در مورد ما. فقال: بلغنی انّک تفسّر القرآن، حضرت فرمودند شنیدم تفسیر را هم شروع کردی؟ گفت بله آقا تفسیر هم داریم ما، پس بنابراین ما هم فقیه هستیم فتوی میدهیم و هم تفسیر قرآن میگوییم. تا این که دیگر جمله را ایشان تکرار نمیکند عبارتها را، الی ان قال: فرمودند یا قتادة ان کنت قد فسرته القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکتَ و اهلکتَ، اگر از پهلوی خودت این تفسیر را میگویی هلّکتَ و اهلکتَ، یا قتادة ویحَک ویحک، البته ویح را بعضیها گفتند کلمه ترحم است، ولی نه سیبویه درست میگوید سیبویه گفته ویل و ویح هر دو معنای خلاصه ترحم ندارد هر دو کانّ نفرین است منتهی فرقش این است این اخصّ از آن است آن وقوع در هلاکت است این مشرف به هلاکت است این را که من نقل میکنم از قول سیبویه است، والّا بعضیها گفتند ویحک کلمه ترحم است حرف درستی نیست ویح هم مثل ویل است نفرین است ولی این نفرینش اخصّ از آن است. انّما یعرفُ القرآن من خوطِبَ به مخاطب این قرآن میفهمد قرآن چیه و اهلبیتش، پس ما حق نداریم به ظواهر قرآن بیاییم عمل بکنیم.
الی غیر ذلک، الی غیر ذلک هم هست روایات دیگر هم هست در این زمینه که آنها هم حالا یک دانه اش را میخوانیم، انّ القرآن لایکون حجةً الّا بقیم روایت مفصّل است، وسائل جلد ۱۸، برای غیر ذلک یک دانه روایت مثال بزنیم بس است والّا خیلی هست، وسائل جلد ۱۸، صفحه ۱۲۹، حدیث ۱، بله لایکون القرآن حجةً الّا بقیم خوب این هم مال این عبارت. پس برای غیر ذلک هم آقا یک دانه روایت آوردیم، و غیر ذلک ممّا ادّعی صاحب الوسائل فی کتاب القضاء تجاوزها عن حدّ التواتر، جلد ۱۸، اواخر صفحه ۱۵۱، این ادعای تواتر را ایشان آنجا کرده آقای صاحب وسائل نفرموده که اینها متواتر است میگوید فوق حد تواتر است ادعا کرده در کتاب قضا جلد ۱۸، اواخر صفحه ۱۵۱، ادعا کرده تجاوزها تجاوز این روایات را از حد تواتر.
عنایت بفرمایید اینها هم حرفهایی که این آقایان زدند و این هم آیات و آمدند عمل به ظاهر را جزء به حساب تفسیر به رأی شمردند یعنی من اگر به ظاهر قرآن عمل بکنم تفسیر به رأی است تفسیر به رأی هم که انقدر مذموم است پس جایز نیست. ما قبل از این که وارد جوابهای ایشان بشویم یک کلمه از خارج اول عرض بکنم،
ـ سؤال:...
ـ آقا از بحث خارج نشوید، ما تفسیر که نمیگوییم، ظاهرهُ عنیق باطنهُ عمیق.