درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۷۹: امارات مستعمله فی استنباط احکام ۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه ایشان یک صغری و کبرایی گفتند منتهی بر غیر ترتیبش ما حالا از روی ترتیبش عرض می‏کنیم، ما یک اماراتی داریم که به وسیله آن امارات ولو علمی هم نیست ولی به وسیله آن امارات غیرعلمی الفاظ اوضاع را تشخیص می‏دهیم که این لفظ برای چه معنایی وضع شده، آن امارات عرض کردیم کدام است؟ یکی تبادر است، یکی عدم صحت سلب است، یکی اتّراد است، یکی قول لغوی است، هیچ کدام علم ‏آور نیست ولی ما از این راه‌های غیر علم ‏آور می‏توانیم تشخیص بدهیم که این لفظ برای چه معنایی وضع شده، که آنوقت ایشان سه چهار تا مثال زدند مثلاً به لغت مراجعه کردیم لغوی گفت صعید وضع شده برای مطلق وجه الارض معنای حقیقیش همه زمینها است اعم از خاک، سنگ، شن، کلوخ، رمل همه اینها صعید است خوب این را تو لغت لغوی به ما یاد داد، ولو قول لغوی حالا حجت هم که باشد اماره علمی نیست پس ما از این راه غیرعلمی به دست آوردیم که صعید معنای حقیقیش مطلق وجه الارض است این را به دست آوردیم. حالا می‏آییم در کتاب خدا، خدا می‏فرماید: فتیمموا صعیدً طیبا اگر شک کردیم که آیا این صعید همان مطلق وجه الارض است همان معنای حقیقیش است یا خصوص خاک است که می‏شود معنای مجازیش، اینجا چه کار می‏کنیم؟ به وسیله اصالة عدم القرینه به وسیله اصالة الحقیقة مراد متکلم را معین می‏کنیم که مقصود پروردگار از این صعید مطلق وجه الارض است. ببینید دو تا اماره اعمال کردیم یک اماره اخبار قول لغوی بود به وسیله او تشخیص دادیم این لفظ وضع شده برای آن معنا وقتی که این محرز شد و مفروغُ عنه شد می‏آییم در کتاب خدا که اگر فرمود با صعید تیمم کنید آنجا هم به وسیله اصالة الحقیقة مراد را معین می‏کنیم می‏گوییم تیمم به مطلق وجه الارض کافی است لازم نیست حتما تراب خالص باشد این یک مثال.

یا مثلاً ما به تبادر می‏دانیم از راه تبادر فهمیدیم که امر عقیب حظر مفید اباحه است، لذا نگاه کنید آن طبیب وقتی که بعد از چند روز به مریضش می‏گوید کلِ الحوامض، هیچ کس از آن وجوب نمی‏فهمد می‏گوید این ده بیست روز به این مریض می‏گفت لاتأکلالحوامض، ترشیجات نخور، امروز که می‏گوید کل همه می‏فهمند که متبادر از این کل فعل وجوبی نیست یعنی بابا آن ممنوعیت برداشته شد، خوب ما این را می‏فهمیم متبادر از امر عقیب حظر اباحه است می‏آییم تو کتاب خدا می‏فرماید: اذا حللتم فصطادوا، اگر مُحل شدید صید بکنید خوب فعل امر است ولی با آن تبادری که فهمیدیم که فعل امر عقیب حظر مفید اباحه است باید بگوییم اینجا هم فصطادوا خدای متعال منظورش این است یعنی آن ممنوعیت برداشته شد. خوب پس این هم دو تا مثال.

مثال سوم: که مثال سوم روی مبنای صاحب معالم است، دیگران آقا می‏گویند صیغه امر ظهور در وجوب دارد مگر قرینه باشد بر ندب و استحباب، ایشان می‏فرماید نه ولو ظهور اولیش آنجوری است ولی در اثر غلبه و کثرت استعمال افعل در ندب و استحباب اصلاً یک ظهور ثانوی برایش پیدا شده یک ظهور بالعرض پیدا شده در استحباب و انقدر هم این ظهورش قوی است که اگر بخواهیم معنای حقیقیش را اراده بکنیم باید مجاز بیاوریم، خوب الان نگاه کنید عرض کردم کسی قبول ندارد روی این مبنا، روی مبنای ایشان پس الان این شهرت این غلبه استعمال ظهور درست کرد، ما می‏خواهیم چیزهایی بگوییم که ظهور درست کند دیگر ما الان از راه این غلبه استعمال روی قول صاحب معالم فهمیدیم که افعل ظهور در ندب دارد لذا هر جایی تو کتاب و سنت به افعل برخوردیم باید حملش کنیم بر ندب، مگر قرینه باشد بر وجوب، دیگران نمی‏گویند دیگران می‏گویند تو کتاب و سنت هر چی ما افعل داشتیم باید حمل بر وجوب بکنیم مگر قرینه بر استحباب بیاید، ایشان به عکس می‏گویند حالا درست و نادرست بودنش را کاری نداریم ما به درد شاهد ما می‏خورد حرف ایشان، که خلاصه ایشان می‏خواهد بفرماید از این راه اماره غیرعلمی یعنی از این راه کثرت استعمال ما الان ظهور برایمان ثابت شد یعنی ثابت شد که افعل ظهور ثانویش در استحباب است آن وقت هر چی افعل در کتاب و سنت پیدا کردیم شک کردیم این معنای این است یا آن است باید حملش کنیم بر این معنای ثانوی حملش بکنیم بر استحباب تا قرینه بیاید که مقصود از این وجوب است.

خلاصه مطلب: با این صغری و کبری معلوم شد یک اماراتی هست که اولاً به وسیله آنها ما موضوعٌ له‏‌ها را تشخیص می‏دهیم و بعد هم به وسیله بعضی از امارات مراد متکلم را تشخیص می‏دهیم. یک روز هم شاید عرض کردم اینهایی که ما بهش می‏گوییم امارات غیرعلمیه اسم‌های دیگر هم دارد ما تا حالا می‏گفتیم اماره غیرعلمیه، اصالة الحقیقیة، اصالة الاطلاق، اصالة العموم، امارةٌ غیرعلمیه اسم‌های دیگری هم دارد اصول عقلاییه هم بهش می‏گویند ظهورات هم بهش می‏گویند که به وسیله اصالة الحقیقة ما ثابت می‏کنیم که این لفظ اسد مثلاً ظهور در حیوان مفترس دارد. خوب ایشان می‏فرمایند این مطالبی که ما به شما گفتیم فی ‏الجمله ‏اش محل اشکال نیست ولو بالجمله ‏اش محل اشکال است یعنی به نحو موجبه جزییه همه قبول دارند ما خودمان به نحو موجبه کلیه قبول داریم خود ما عقیده‏مان این است که ظهورات به نحو موجبه کلیه یعنی با این اصالة الحقیقة ما مراد متکلم را معین می‏کنیم ولی در مقابل ما هستند دو طایفه که اینها نه فی الجمله قبول دارند می‏گویند اینطور نیست که همه جا اینجور باشد به نحو موجبه کلیش را قبول ندارند والّا به نحو موجبه جزیی، فی الجمله یعنی موجبه جزیی بالجمله یعنی موجبه کلی، و خلاصه فی‏الجمله همه قبول دارند که خلاصه این ظهورات مراد متکلم را معین می‏کند چرا؟ برای این که این ظهورات در نزد عقلاء متعارف است یعنی عقلاء تو مکالمات روزمره ‏شان با همین اصالة الحقیقة و اصالة العموم و اصالة الاطلاق مراد متکلمین را معین می‏کنند شارع هم یک طریق اختراعی ندارد در محاوراتش، شارع هم محاوراتش طبق محاورات عقل است و عرف شاهدش یک دانه آیه شریفه: ما ارسلنا رسولٌ الّا بلسان قومه، خوب آیه ‏ای است یعنی واقعا خوب شاهدی است بر این که شارع در باب مکالمه و محاورات عرفیه دیگر احتیاج ندارد که یک طریق علی ‏الحدّه، طریقه عقلاییه هر چی هست ببینید می‏گوید ما پیغمبرها را با زبان مردم می‏فرستیم یعنی چی؟ یعنی مردم هر چی که بینشان متعارف هست که از یک طرقی مراد متکلم را معین می‏کنند ما هم پیغمبرمان را همان جوری می‏فرستیم یعنی ما یک طریقه خاصی نداریم. پس نتیجتا وقتی این طرق غیرعلمیه از طرقی باشد که عقلاء برای خودشان در زندگی روزمره اعمال می‏کنند و مراد متکلم را روشن می‏کنند ما هم همانطور.

۲

مواردی که به وسیله این ظهورات مراد متکلم روشن می‌شود

لذا می‏فرماید امّا القسم الاول، یعنی آنجایی که به وسیله این ظهورات مراد متکلم را روشن می‏کنیم اعتبارش به نحو موجبه جزییه لااشکال فیه است، لاخلاف فیه است چرا؟ لانّ المفروض کونُ تلک الامور معتبرةً عند اهل اللسان برای این که فرض ما این است یعنی همین امور یعنی اصالة الحقیقة الاصالة العموم، اصالة الاطلاق این امور ما می‏بینیم عند اهل اللسان فی محاوراتهم یعنی فی مکالماتهم المقصود بها التفهیمُ، آنجایی که مکالمه در مقام تفهیم است یک نفر شوخی می‏کند با او کاری نداریم ولی اگر در مکالماتی که مقصود به آنها تفهیم است ما می‏بینیم عقلاء همین رویه را استفاده می‏کنند شارع هم که طریقه اختراعی ندارد به دلیل آن آیه می‏فهمیم شارع با این کار راضی است. و من المعلوم بدیهةً انّ طریق محاورات الشارع فی تفهیم مقاصد للمخاطبین لم یکن طریقا مخترعا مغایرا لطریق محاورات اهل اللسان فی تفهیم مقاصدهم. عرض کردم آن آیه فراموش نشود ما ارسلنا رسولاً الّا باللسان قومه این بهترین دلیل است برای این که زبان شارع هم همان زبان عقلاء است، شما به عقلاء مراجعه بکند مرادات خودشان را چه جوری معین می‏کنند؟ هر جوری که عقلاء مراد متکلمین را با آنها ارائه کردند شما هم همین کار را بکنید.

و انّما الخلافُ و الاشکال وقع فی موضعین: موجبه کلی، بله در دو جا اشکال است یکیش آقایان اخباریین است من آن روز یک کلمه‌ای آقا از دهانم پرید خیلی عذرخواهی می‏کنم از بزرگان عرض کردم آن روز که واقعا بزرگانی دارند من به مناسبت این که دشمنان دانا را گفتم از این آقایان تعبیر کردم به دوستان نادان، غرض خیلی عذر می‏خواهم حالا بگوییم دوستان بی‏توجه، اینها روی یک ظواهری که خوب جوابشان را می‏دهیم حالا ممکن است شما یکی دو روز هم ممکن است خیال کنید حق با اینها است چون استدلالش ظاهر کار همین است که اینها می‏گویند ولی واقعا دوستان بی‏توجه هستند صاحب وسائل آقا کم شخصیتی نیست یعنی واقعا الان این آقایان ما سر سفره زحمات ایشان نشستند، حق به گردن همه حوزه‏های علمیه دارد ولی خوب در عین حال آن مذاق را دارند و کاریش هم نمی‏شود کرد دیگر ایشان بالاخره مذاقشان تا آخر عمر اینجوری بودند که ظواهر قرآن را ایشان قبول ندارند دو جا در وسائل دو جا در فوائدالطوسیة که آدرسهایش را می‏دهم ایشان شیخ حرّ عاملی دو جا در کتاب وسائلشان جلد هجدهم، و دو جا هم در فوائدالطوسیة تصریح دارند به این مطلب؛ بابُ انّهُ لایجوز استنباطُ الاحکام من القرآن الّا بالتفسیر الائمه می‏گویند اصلاً به درد نمی‏خورد قرآن یک کتاب متشابه است، عرض کردم واقعا حرف خطرناکی است درست هم نیست اما آن تعبیر من یک تعبیر ناپسندی بود.

علی کل حال ایشان با همین عبارات چهار جا این مطلب را دارند: باب انّهُ لایجوزُ استنباط الاحکام من القرآن و حال آن که ما علمای اصول که می‏دانیم آیات الاحکام متعدد نوشتند که دو تایش خیلی مهم است یکیش مال فاضل مقداد است یکیش مال محقق اردبیلی است اینها معتقدند که ما در قرآن پانصد تا آیه داریم آیاتُ الاحکام و از آیات استفاده حکم می‏کنند ولو روایت هم نباشد الان ببینید آیه می‏گوید: لایغتب بعضُکم بعضا، ما دیگر نه مثل سنی‏ها آنجور باید بشویم نه اینجور افراطی و نه آنجور تفریطی، حتی من یادم می‏آید صاحب حدائق یک جا می‏گوید می‏گوید: ما به این آقایان اخباریین می‏گوییم قل هو الله احد یعنی چی؟ می‏گویند نمی‏دانیم، باید امام صادق امام زمان زنده بشود ظهور بکند تا به ما بگوید قل هو الله احد یعنی چی، ببینید می‏گویند اصلاً این کتاب متشابه است اینها یک همچنین افکاری دارند این آقایان می‏گویند این کتاب متشابه است کتاب متشابه هم که به درد عمل نمی‏خورد. لایجوزُ انّ استنباط احکام قرآن احکام الاسلام مثلاً من القرآن، مگر ائمه بیایند تفسیر کنند. پس لایغتب بعضکم بعضا که یکی از آن پانصد آیه است ما بهش استناد می‏کنیم می‏گوییم لایغتبفعل نهی است نهی هم ظهور در حرمت دارد، حالا ما روایت هیچی نداریم ما اصلاً روایت برای حرمت غیبت نداریم همین خودش بس است اینها می‏گویند نه، لالله علی الناس حجّ البیت من استطاعة اینها می‏گویند نه باید امام زنده بشود بگوید این آیه دلالت بر وجوب حج دارد والّا ما نمی‏توانیم از این آیه بگوییم آدم‌های مستطیع حج برایشان واجب است. غرض این آیات الاحکام است به کلّی منکر هستند می‏گویند اصلاً اینها درست نیست حتی اینها بدعت است که آدم بیاید از آیات خدای متعال بیاید استنباط احکام کند چرا؟ برای این که کتاب متشابه است یعرفُ القرآن منخوط و به، فقط پیغمبر و با دستگاهشان یعنی اهلبیتشان اینها حق دارند از کتاب استفاده بکنند.

ـ سؤال:...

ـ بله، عرض کردیم شما صبر کنید، شما دو سه روز صبر بفرمایید آن وقت معلوم می‏شود این آیه و این روایات، روایات که واقعا زیاد است که اینها از روایات استفاده کردند که ما اصلاً ما حق نداریم، عرض کردم این را صاحب حدائق می‏گوید من سابق شنیده بودم ولی اخیرا در کلامشان دیدم، می‏گوید آقایان اخباریین که خود ایشان اخباری است آقای صاحب حدائق، می‏گوید اخباریین خیلی افراط کردند آمدن گفتند قل هو الله احد هم نمی‏دانیم معنایش چیه. خوب ما می‏گوییم قل هو الله احد یعنی خدا شریک ندارد همتا ندارد، می‏گویند نه حق نداریم باید همین قل هو الله احد هم امام برای ما معنا کند. عرض کردم از آنجور آیات و اینجور روایات اینها زیاد می‏آورند و همه را هم به موقع جواب می‏دهیم. علی کل حال خواستم عذرخواهی خودم را بکنم که در عین حالی که من نباید آن حرف را بگویم ولی حرف آقایان هم باطل است خلاصه حرف ناتمامی است.

و انّما الخلاف و الاشکال وقع فی موضعین: دو جا اختلاف است. احدهما: جوازُ العمل بظواهر الکتاب، این اجمالش است تا تفصیلش را بعدا بخوانیم اشاره به مذهب اخباریین است، اینها می‏گویند جایز نیست عمل به ظاهر کتاب اینجا اختلاف کردند می‏گویند ظواهر حجت است قرآن متشابه است قرآن اصلاً ظهور ندارد تا شما بخواهی عمل به ظواهرش بکنی، اینها می‏گویند قرآن متشابه است متشابه که به درد عمل نمی‏خورد این یک مطلب عرض کردم اجمالش را داشته باشید تا انشاءالله استدلال و حرفهایشان را بعدا حالا یا امروز یا فردا می‏خوانیم این یکی که این مال آقایان اخباریین است عمل به ظواهر کتاب ببینید کبری را قبول دارند که ظواهر حجت است صغری را قبول ندارند می‏گویند در قرآن ظهوری نیست والّا اگر ظهور باشد قبول داریم قرآن اصلاً ظهور ندارد، بله آن اصل عقلایی هم به جای خودش که به ظواهر عمل می‏کنند ولی قرآن اصلاً ظهور ندارد قرآن کتاب متشابه است، متشابه را که نمی‏شود با اصالة الحقیقة معنایش را فهمید این یک.

والثانی: این مال میرزای قمی است، میرزای قمی البته عرض کردم حرف ایشان هم قبول نداریم ولو این فرق دارد هم با حرف ما فرق دارد و هم با حرف اخباریین. عنایت کنید آقا من یک روزی عرض کردم که آن روزی که انسداد را می‏خواندیم گفتم که یک منشایی دارد که میرزای قمی به این راه افتاده و مقدمات انسداد را از پیش کشیده خلاصه از راه مقدمات انسداد می‏خواهد استنباط احکام کند، آن مبنا امروز گفته می‏شود البته اجمالش تا برسیم به تفصیلش، ایشان آقا عقیده ‏شان این است: فقط متکلم حرفهایش نسبت به مخاطب خودش حجت است یعنی اگر من به این آقا گفتم رأیتُ اسدً قرینه هم نیاوردم، ایشان حق دارد اصالة الحقیقة جاری بکند بگوید این آقا مرادش از اسد حیوان مفترس است، این آقا که نشسته اینطرف حق ندارد، یعنی مخاطب مقصود به افهام یعنی آنی که من باهاش حرف می‏زنم قبول دارد اصالة الحقیقة را، ولی می‏گوید برای کی؟ برای مخاطب، برای این که آن مخاطب مقصود به افهام است من اگر به این آقا گفتم رایتُ اسدً ایشان شک کرد که مقصود من از اسد چیه با اصالة الحقیقة می‏تواند مراد من را تشخیص بدهد، اما این آقایی که اینطرف نشسته حرفهای ما دو تا را دارد گوش می‏دهد او حق ندارد این کار را بکند یعنی ظواهر را قبول دارد حجیتش را ولی برای کی؟ برای مخاطب مقصود به افهام آن کسی که من دارم باهاش حرف می‏زنم مطلب می‏خواهم بهش بفهمانم، آن آقایی که مقصود به افهام نیست مخاطب نیست او حق ندارد از اصالة الحقیقة من استفاده بکند بگوید مراد این آقا از رأیتُ اسدً حیوان مفترس است. خوب ببینید ایشان هم باز کلّی را قبول دارد اما می‏گوید آن اصول و ظهورات مال کیه؟ مال مخاطبین مال مقصودین به افهام نسبت این دو تا هم عام و خاص من وجه است، آقایان اخباریین فقط برای کتاب آن حرف را می‏زنند می‏گویند خصوص کتاب اصلاً ظهوری ندارد آن وقت از یک جهت عامند می‏گویند حتی آنهایی هم که در مجلس مخاطب پیغمبر بودند برایشان قرآن وحی می‏شده آنها هم حق ندارند در خصوص کتاب برای هیچ کس می‏گویند حجت نیست غیر از چهارده نفر. ایشان آنجوری نمی‏گوید ایشان می‏گوید: کتاب و غیر کتاب فرقی نمی‏کند ظواهر فقط برای مخاطب مقصود به افهام حجت است والّا برای غیر مقصود به افهام حجت نیست عمل به ظواهر یعنی عمل به ظواهر آن مقصودین به افهام می‏توانند این کار را بکنند غیر مقصودین نمی‏توانند بکنند چه در کتاب و چه در غیر کتاب، اخباریین در کتاب حرف می‏زنند ایشان می‏گوید مطلقا مقصود به افهام است که می‏تواند تمسک به اصالة الحقیقة بکند غیر مقصود به افهام نمی‏تواند. لذا ایشان قرآن را از چه جهت عمل می‏کند؟ از راه مقدمات انسداد، می‏گوید ما می‏دانیم احکامی هست و از ما می‏خواهند، این مبنایی که عرض کردم این است آن روز عرض کردم آخر عالم با من فرقش این است: من اگر یک اشتباهی بکنم اشتباه همین جا تمام می‏شود اما عالم نه این که روی مبنا حرف می‏زند اشتباهش به یک جا ختم نمی‏شود یعنی یک مبنای اشتباه که درست کند همینطور می‏رود جلو هر چی مبتنی بر این بنا می‏کند همه باطل است، حالا میرزای قمی از همین جا سرچشمه گرفته است علت این که ایشان شده انسدادی و مقدمات انسداد جاری می‏کند و استنباط احکام می‏کند برای همین است آمده گفته خطابات برای مقصودین به افهام، همین جا لَنگی کار ایشان است، فقط مخاطبین مقصودین به افهام می‏توانند از کلام متکلم استفاده بکنند دیگران اگر بخواهند استفاده بکنند مقدمات انسداد می‏خواهد یعنی باید بگوییم الان ما غیر مقصود به افهام هستیم ما که نبودیم آن زمان، قرآن برای ما مسلمانها نازل شده ولی برای آنها ما مقصود به افهام نبودیم، ایشان اخباریین را رد می‏کنند جلد اول قوانین صفحه ۳۹۳، قانونٌ که آقایان اخباریین می‏گویند عمل به ظواهر قرآن نمی‏شود کرد چون متشابه است، اینها اشتباه می‏کنند غرض میرزای قمی نمی‏خواهد این را بگوید یک چیز دیگری می‏گوید ایشان می‏گوید ما اگر بخواهیم عمل به ظواهر قرآن بکنیم یک مقدماتی باید بچینیم بگوییم یک احکامی هست از ما می‏خواهند دستمان هم به آن نمی‏رسد احتیاط هم که مشکلات دارد شک و وهم که مرجوح است پس از هر راهی ظنی به یک حکمی پیدا کردی برایت حجت است. ببینید می‏گوید به ظواهر قرآن می‏شود عمل کنیم ولی دلیل خاص نداریم، یعنی دلیل بالخصوص نداریم که این ظاهر این آیه که این ظاهر را برای ما حجت بکند مگر از باب انسداد خاص، یعنی اگر دلیل خاص داشتیم این ظواهر را عمل می‏کردیم دیگر احتیاجی به مقدمات انسداد نداشتیم اما ما به این ظواهر نمی‏توانیم عمل بکنیم چرا؟ برای این که دلیل خاص نداریم بر اعتبار این ظواهر مگر از راه مقدمات انسداد که غرض میرزای قمی یک وقت قاطی نشود با آنها، آنها می‏گویند اصلاً به ظواهر قرآن نمی‏شود عمل کرد هیچی بگذارش قرآن را کنار، ایشان می‏گوید نه می‏شود عمل کرد منتهی دلیل بالخصوص نداریم که ظواهر قرآن حجت است، پس چرا عمل می‏کنیم؟ از راه مقدمات انسداد، می‏دانیم یک تکالیفی داریم خدای متعال از ما می‏خواهد احتیاط هم که زحمت دارد شک و وهم که مرجوح است پس هر ظنی از هر جایی قرآن یا غیر قرآن برایت حاصل شد آن ظن برایتان حجت است. غرض این قولی که الان داریم می‏خوانیم مال آقای میرزای قمی است ایشان می‏فرماید: عمل به ظواهر مطلقا، یعنی چه کتاب و چه غیر کتاب، عمل به ظواهر مطلقا جایز نیست برای غیر مقصود به افهام، یعنی فقط مقصودین به افهام می‏توانند اخذ به ظواهر بکنند والّا غیر مخاطبمان غیر مقصود به افهام است، عمل به ظواهر مطلقا جایز نیست در حق غیر مخاطب به آن ظواهر یعنی در حق غیر مقصودین، این قام جلویش یک هل می‏خواهد هل قامَ ام لا، ببینید آقا این هل قامَ خبر العمل بالظواهر است حالا من عبارت را می‏خوانم عمل به ظواهر هل قامَ علیه الدلیل بالخصوص؟ ام لا، عبارت ربطش روشن شد؟ حتما یک هل جلوی قامَ بگذارید که خبر آن عمل باشد حالا عبارت این است آقای میرزای قمی می‏گوید: آیا عمل به ظواهر در حق غیر مخاطب هل قامَ علیه الدلیل بالخصوص؟ ام لا، یا این که دلیل بالخصوص نداریم، اگر دلیل بالخصوص داشتیم لایحتاج الی اثبات انسداد باب العلم فی الاحکام الشرعیة، لایحتاج یعنی عمل به ظواهر فاعل لایحتاج در خودش مستتر است بگذارید حتما، لایحتاج عمل به ظواهر اگر ما دلیل بالخصوص داشتیم بر عمل به ظواهر برای غیر مقصود به افهام به طوری که لایحتاج چون اگر دلیل بالخصوص داشتیم بر حجیت ظواهر قرآن دیگر این لایحتاج یعنی عمل به ظواهر دیگر عمل به ظواهر احتیاج ندارد که ما مقدمات انسداد بچینیم بگوییم احکام شرعیه باب علمش مسدود است از ما هم می‏خواهند احتیاط هم مشکل است شک و وهم هم مرجوح است پس به ظن عمل کنیم، اگر دلیل خاص داشتیم دیگر لایحتاج یعنی آن عمل به ظواهر احتیاجی به مقدمات انسداد ندارد، حالا داریم یا نداریم؟ ایشان می‏خواهد بگوید دلیل خاص نداریم یعنی اگر ما بخواهیم به ظواهر قرآن عمل کنیم چه کار باید بکنیم؟ یحتاج، بعد از این ام لا یحتاج بگذارید، اگر دلیل بالخصوص داشتیم لایحتاج به مقدمات انسداد ام لا، اما اگر دلیل بالخصوص نداشتیم چی؟ یحتاج یعنی اگر بخواهیم به ظواهر قرآن عمل بکنیم یحتاج به این که مقدمات انسداد

ـ سؤال:...

ـ هل قامَ، عمل به ظواهر مطلقا در حق غیر مقصود به افهام، آیا دلیل داریم بالخصوص بر او که محتاج نباشیم به انسداد، یا این که دلیل بالخصوص نداریم و یحتاج اثباته انسداد.

والخلافُ الاول: خلاف اول که مال آقایان اخباریین است اینها چی می‏گویند آقا اجمالش را عرض کردیم؟ اینها می‏گویند مستقلاً ما به قرآن نمی‏توانیم عمل بکنیم اگر قل هو الله احد را هم بخواهیم معنا کنیم این را آقای صاحب حدائق در دُررُ النجفیة دارد صفحه ۱۶۹، ببینید ایشان می‏گوید این آقایان اخباریین خیلی افراط کردند خود ایشان اخباری است، ایشان می‏گوید ما دیدیم به یک آقایی گفتیم آقا قل هو الله احد یعنی چی؟ گفت: نه، باید امام بیاید بگوید امام زمان باید بیاید بگوید قل هو الله احد دلالت بر توحید دارد، که آن وقت ایشان حمل بر افراط می‏کند. حالا ایشان می‏گوید خلاف اول ناظر است به این است یعنی اختلاف آقایان اخباریین به این است می‏گویند نمی‏باشد مقصود به خطاب استفاده مطلب از کتاب مستقلاً، یعنی شما نمی‏توانی استفاده بکنی از قرآن مستقلاً یعنی بیایی بگویی لایغتب بعضکم بعضا، اگر امام نفرمود شما نمی‏توانی از این آیه استفاده کنی حرمت غیبت را، اینها می‏خواهند یک همچنین حرفی بزنند می‏گویند این آیه را امام زمان باید معنا کند بیاید بگوید لایغتب بعضکم بعضا یعنی الغیبتُ حرامٌ، این دیگر امام زمان نمی‏خواهد این ظهورها عرض کردیم البته باید فحص بکنیم این را بعدا می‏خوانیم یک وقت با مسلک سنّی‏ها قاطی نشود آنها تا می‏رسند به آیه به ظاهرش عمل می‏کنند نه ما این را هم نمی‏گوییم، لایغتب بعضکم بعضا بحث می‏کنیم خصوصیات را به دست می‏آوریم بعدا می‏آییم اگر یک وقت امام برخلاف این آیه حرف زد خوب بله به ظهورش عمل نمی‏کنیم، ولی وقتی که امام برخلاف این روایتی نرسیده بود ما همین ظاهر را ازش استفاده می‏کنیم که غیبت حرام است. اینها می‏گویند مستقلاً نزاع صغروی است، یعنی قبول دارند کبرای کلی را اما می‏گویند مستقلاً کتابی نیست قرآن چون متشابه است وقتی متشابه است که نمی‏شود از آن مستقلاً استفاده حکمی کرد این مال مخالفت آقایان اخباریین.

و اما مخالفت آقای میرزای قمی، آن هم ناظرٌ الی منع کون المتعارف بین اهل اللسان اعتماد غیر من قُصدَ افهامهُ بالخطاب علی ما یستفیده من الخطاب بواسطة اصالة عدم القرینة ایشان آمده می‏گوید این اختلاف ثانی یعنی آقای میرزای قمی، منع می‏کند که متعارف بین اهل لسان این باشد می‏گوید اینجوری نیست اینجوری نیست که غیر مقصود به افهام هم اعتماد بکند علی این علی متعلق به اعتماد است، میرزای قمی می‏گوید چی؟ می‏گوید ما قبول نداریم منع می‏کنیم یعنی ما قبول نداریم آخر ما گفتیم متعارف اهل لسان این است که به ظواهر، می‏گوید نه ما قبول نداریم همه جا اینجوری باشد که غیر من قصد، ما اگر قبول داریم کجا قبول داریم؟ من قُصد، من قُصد را ما قبول داریم مخاطب را ما قبول داریم که اگر گفتم رأیتُ اسدً به وسیله اصالة الحقیقة مراد من را معین می‏کند، اما غیر من قصد افهامهُ بالخطاب او حق ندارد اعتماد کند علی این علی متعلق به اعتماد است، او حق ندارد ما منع می‏کنیم آنی را که ما قبول داریم فقط من قُصدَ است او می‏تواند اعتماد بکند بر آن چیزی که استفاده می‏کند او را از خطاب به وساطت اصالة عدم القرینة عند التخاطب، آن نمی‏تواند بیاید بگوید چون ما با این آقا حرف می‏زدم گفتم رأیتُ اسدً قرینه نیاوردم او بیاید بگوید حالا که این آقا عند التخاطب قرینه نیاورد پس من کلام این آقا را حمل می‏کنم بر حیوان مفترس. شما نمی‏توانی همچنین کار را بکنی ببینید شما نمی‏توانی به واسطه اصل عدم قرینه عند التخاطب، من با این آقا که دارم حرف می‏زنم قرینه نیاوردم گفتم رأیت اسدً آن وقت شما نشستی آن طرف داری حرف من را گوش می‏دهی، شما نمی‏توانی بگویی این آقا چون عند التخاطب با این مخاطبش رأیتُ اسدً گفت قرینه نیاورد پس حالا که قرینه نیاورده عند التخاطب من کلام این آقا را حملش می‏کنم بر حیوان مفترس به وسیله اصل عدم قرینه، نه ممنوع است کی می‏تواند این کار را بکند؟ این آقا، این آقایی که من دارم باهاش حرف می‏زنم گفتم رأیتُ اسدً قرینه هم نیاوردم فقط این آقا است که می‏تواند این کار را بکند. نمی‏تواند منع می‏کنیم که غیر مقصود به افهام بیاید به وساطت اصالة عدم قرینه عند التخاطب بگوید این متکلم با مخاطبش که حرف می‏زد قرینه نیاورد حالا که قرینه نیاورد پس معلوم می‏شود مقصودش از این اسد حیوان مفترس است و این درست نیست، بله نسبت به مقصود قبول داریم.

ـ سؤال:...

ـ بله دیگر یعنی ایشان راجع به قرآن نمی‏گوید، می‏گوید غیر مقصود به افهام حتی قرآن، ایشان می‏فرماید غیر مقصود به افهام هم که ما باشیم دلیل بالخصوص نداریم بر اعتبار ظواهرش. پس چرا شما عمل می‏کنید اخباریین را هم رد می‏کنید؟ می‏گوید برای این که از راه مقدمات انسداد، خلاصه فرق ایشان با اخباریین معلوم بشود اینها هر دو راجع به قرآن یک فتاملی دارند ولی نتیجه فتامل اخباریین این است که اصلاً قرآن به درد استدلال نمی‏خورد. ایشان می‏گوید به درد می‏خورد با مقدمات انسداد یعنی ما دلیل بالخصوص نداریم کتاب یک حساب علی ‏الحدّه ‏ای دارد آن طریقه عقلاییه مال مقصودین به افهام است ما که مقصود به افهام نیستیم تا از ظواهر قرآن استفاده بکنیم، دلیل بالخصوص نداریم که از ظواهر کتاب ما می‏توانیم استفاده کنیم، پس چرا شما استفاده می‏کنید؟ خوب شما جامعُ الشتات نوشتید خوب می‏دانید میرزای قمی مرجع تقلید بوده رساله نوشته به نام جامع الشتات، پس از کجا شما اینها را آوردید؟ می‏گوید بله از کتاب و سنت اما از راه انسداد یعنی دلیل بالخصوص نداریم که ظواهر کتاب حجت است اما از راه انسداد چرا آقا احکامی هست از ما می‏خواهند دستمان هم نمی‏رسد احتیاط هم مشکل است شک و وهم هم مرجوح است، پس چه کار کن آقای میرزای قمی؟ بیا به ظواهر قرآن عمل بکن. خلاصه با ما فرقش این است ما می‏گوییم ظواهر کتاب را بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم یعنی عمل به ظواهر کتاب را ما مدّعی هستیم بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم لایحتاجُ الی انسداد باب علم، او می‏گوید بالخصوص برای ظواهر کتاب دلیل بر اعتبارش نداریم اگر بخواهیم به ظواهر قرآن عمل کنیم از مقدمات انسداد باید نتیجه بگیریم.

ـ سؤال:...

ـ بله می‏رسیم حالا آقا، میرزا همین را می‏خواهد بگوید ما داریم اجمال قبل از تفصیل می‏خوانیم فعلاً اجمال را بخوانیم آقایان اخباریین چی می‏گویند، آقای میرزای قمی هم چی می‏گوید، آقای میرزای قمی همین را می‏گوید که ایشان می‏گوید، ولی بعدش رد می‏کنیم اینطور نیست فعلاً اجمالاً شما حرفها را گوش بدهید حالا درست یا نادرست است در جای خودش که تفصیل را هم شروع کردیم صحبتش را می‏کنیم.

فمرجعُ کلا الخلافین الی منع الصغری. پس معلوم شد این دو آقا یعنی اخباری و میرزای قمی نزاع صغروی دارند یعنی می‏گویند قرآن به خصوص ظهوری ندارد تا ما به آن عمل کنیم برای این که ما مقصود به افهام نیستیم آن هم که می‏گوید اصلاً ظهوری ندارد متشابه است. ولی کبری را قبول دارند کبری کدام است؟ که طریقه شارع هم همان طریقه عقلاء است طریقه عقلا برای تشخیص مراد متکلم چیه؟ همان اصالة الحقیقة و اینها همه را قبول دارند که طریقه شارع هم همان طریقه عقلاء است منتهی می‏گویند قرآن یک حساب علی ‏الحدّه ‏ای دارد. لذا ایشان می‏فرماید مرجع این دو تا مخالفت به منع صغری است یعنی صغری را قبول ندارند یعنی چی؟ آقای اخباری می‏گوید اصلاً کتاب متشابه است ظهور ندارد تا ما به ظهورش عمل بکنیم، والّا کبری را قبول دارند لذا ایشان می‏فرماید: و امّا الکبری دو تا خط رها کنید، ممّا لا خلافَ فیه پس اگر نزاعی هست نزاع صغروی است والّا کبری ممّا لا خلافَ فیه است، کبری کدام است؟ که طریقه شارع هم همان طریقه عقلاییه است از همان طریقه‏ای که عقلاء استفاده مرادات متکلم را می‏کنند شارع هم از همان طریق است. اعنی حالا کبری را میخواهد معنا کند، کونَ الحکم این حکم یعنی طریق، کون الحکم عند الشارع فی استنباط مراداته من خطاباته المقصود بها التفهیم ما، این ما هم یعنی طریق، پس دو تا طریق یکی زیر حکم بگذارید و یکی هم زیر ما یعنی آن حکم مصداقش طریق است این ما موصول هم مصداقش طریق است. حالا می‏خواهیم معنا کنیم: اینها قبول دارند این مطلب را که طریق عند الشارع در استنباط مرادات از خطاب همان طریقه متعارف عند اهل اللسان است فی الاستفاده. عنایت کردید آن حکم شد طریق آن ما هم شد طریق حالا کبری این است یعنی میرزا قبول دارد آقایان اخباریین قبول دارند که طریق عند الشارع در استنباطات مراد همان طریقه متعارف عند اهل لسان است و این کبری ممّا لا خلافَ است مما لا اشکال است اگر هم اشکالی هست در صغری است که اخباریین می‏گویند حساب قرآن جدا است قرآن اصلاً ظهور ندارد والّا هر جایی که ظهور باشد ظهورات حجت است.

۳

عدم حجیت ظواهر کتاب در نزد اخباریین و بیان ادله

امّا الکلام فی الخلاف الاوّل

اینها را که ما گفتیم همه مجمل بود حالا این دو تا مخالف را می‏خواهیم مفصّل ادله ‏شان را نقل بکنیم و مفصّل هم هر دو را رد می‏کنیم. فی الخلاف الاول: فتفصیله انّه ذهب جماعةٌ همه‏شان هم این را نمی‏گویند جماعةٌ من الاخباریین عنایت بفرمایید صاحب وسائل نگاه کنید آقا شیخ حر عاملی این وسائل‌های بیست جلدی، در جلد هجده در دو جا این مطلب را دارد وسائل جلد ۱۸، باب ۱۳، صفحه ۱۲۹ ببینید بابُ عدم جواز استنباط احکام النظریه من ظواهر القرآن الّا بعد از تفصیل ائمه، ما نمی‏توانیم دارد آیات و احکام ما را رد می‏کند صاحب وسائل دارد آیاتُ الاحکام فاضل مقداد را رد می‏کند، آیات الاحکام محقق اردبیلی را رد می‏کند، شماها چه کار دارید می‏کنید شما آمدید دارد از ظواهر آیات قرآن استنباط احکام می‏کنید این کار شما غلط است بابُ انّه لایجوز استنباط احکام از ظواهر قرآن، ظواهر قرآن به درد استدلال نمی‏خورد بله آن نصوصش چرا ظواهر به درد استدلال نمی‏خورد این یک جا. باز تو همان جلد صفحه ۱۵۲، آن صفحه ۱۲۹ بود صفحه ۱۵۲ باز همین باب انه لایجوز استنباط احکام من ظواهر القرآن، این مال وسائلشان که در جلد ۱۸، دو جا تصریح کردند که ظواهر قرآن متشابه است و متشابه به درد عمل نمی‏خورد. دو جا هم در فوائدُ الطوسیة، بسیار کتاب خوبی است صد دو تا صد و سه تا تو ذهنم است فائده دارد ۱ـ فائده ۴۹ را ببینید صفحه ۱۸۶، عین همین حرفها را دارد، یکی هم فائده ۹۲ صفحه ۴۷۵، اولی فائده ۴۹، الفوائد الطوسیة فائده فائده است فائده ۴۹ صفحه ۱۸۶، فائده ۹۶ صفحه ۴۷۵، صفحه ۱۸۶ و صفحه ۴۷۵ در فوائد الطوسیة، پس شیخ حر عاملی دو جا در جلد ۱۸، دو جا هم در فوائد الطوسیة تصریح کرده که این کارها درست نیست ما نمی‏توانیم استنباط احکام بکنیم از ظواهر قرآن. این ذهب جماعةٌ من الاخباریین مقصود صاحب وسائل است و یکی دو سه نفر دیگر هم هستند اینها رفتند الی المنع عن العمل بظواهر الکتاب من دون ما یرد التفسیر گفتند بدون تفسیر از ائمه اصلاً به هیچ ظاهری ما نمی‏توانیم عمل بکنیم تفسیر یعنی چی؟ یعنی کشفِ المراد این عطف تفسیری است یعنی بدون کشف المراد عن الحجج المعصومین یعنی تا آنها کشف مراد نکردند ما نمی‏توانیم از ظاهر قرآن استفاده بکنیم. دلیلشان چیه؟ اقوی ما یتمسّک لهم علی ذلک وجهان: پنج تا دلیل دارند ایشان دو تا را می‏گوید، اگر آقایان می‏خواهند کفایة آخر صفحه ۵۹، دارد ذهب بعضُ الاصحاب الی عدم الحجیت ظواهر الکتاب به دعوا به دعوا به دعوا به دعوا به دعوا به دعوا، یعنی پنج تا دلیل دارند آقایان اخباریین برای این که به ظواهر قرآن نمی‏شود عمل کرد پنج تا دعوا یعنی پنج تا استدلال دارند ولی ایشان می‏فرماید نه آنها وقت تلف کردن است ما دو تا مهمش را نقل می‏کنیم وقتی آن دو تا مهمش را رد کردیم آنهای دیگر رد می‏شود لذا می‏فرماید اقوی ما یتمسّک لهم علی ذک وجهان، ولو پنج تا دلیل دارند ولی بالاترین دلیلشان دو تا است و ما هم همان دو تا را نقل می‏کنیم.

[بیان ادله اخباریین برای عدم جواز به ظواهر قرآن]

احدهما: الاخبار المتواترة، راست هم می‏گویند واقعا اخبار زیادی است ببینید اخباری همین است یعنی می‏بیند واقعا شاید صد تا دویست تا ما روایات داریم که می‏گوید مبادا به قرآن دست بزنید مبادا از ظاهر قرآن چیزی استفاده بکنید، ولی یک محققی مثل شیخ انصاری می‏خواهد که بیاید در مقابل آن صد تا روایت بایستد و معنا کند بگوید این صد تا روایت همه روی چشم ما بله متواتر هم هست معصومین فرمودند اما باید ببینیم چی چی فرمودند، اینها تنها که نیست یک چیزهای دیگری هم فرمودند آنها را با اینها باید قاطی بکنیم آن وقت معلوم می‏شود ائمه چی می‏خواهند بگویند. اینها آمدند گفتند اخبار متواتره ما داریم که ظهور دارد در منع عن ذلک، ذلک یعنی چی؟ یعنی عمل به ظواهر، گفتند ما روایاتی داریم که ما را منع می‏کند از عمل به ظواهر یکیش «مَن فسّرَ القرآن برأیة فلیتبوّء مقعدهُ من النّار» یک آقای مقعد از این روشنفکرها مقعد را آن جای مخصوص نوشته تو مقعدش آتش می‏کنند، نه مقعد یعنی محل نشستن یعنی محل سکونت، خلاصه کسی که قرآن را تفسیر کند به رأیش جایگاه خودش را مقعد و مسکنش را باید در آتش تهیه بکند. می‏گوید من فسّر القرآن برأیة من اگر بخواهم این لایغتب بعضکم را بگویم دلالت دارد بر حرمت غیبت این تفسیر به رأی است شاید این دلالت بر کراهت بکند، پس این می‏شود تفسیر به رأی و کسی که تفسیر به رأی بکند خلاصه یک همچنین سرنوشتی دارد. بله این حدیث غوالی الئالی جلد ۴، صفحه ۱۰۴، حدیث ۱۵۴غوالی الئالیاین جدیدها چهار جلد است جلد چهارم، صفحه ۱۰۴، حدیث ۱۵۴، که من فسّرَ القرآن یعنی عمل به ظواهر خلاصه عمل تفسیر به رأی است و تفسیر به رأی هم که سرنوشتش این است انسان باید مسکن و مقعد خودش را در آنجا قرار بدهد این یک روایت.

و روایت دیگری دارد که خلاصه می‏فرماید: «من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوّء مقعدهُ من النار» کسی که به غیر علم می‏گوید اگر شما به ظاهر قرآن عمل کنید غیر علم است دیگر خوب شما که نمی‏دانید یقین ندارید که لایغتب ظهور در حرمت دارد اگر فتوی بدهی بر طبق لایغتب به حرمت قران عمل به غیر علم است و عمل به غیر علم هم که جایز نیست. این روایت را هم اگر بخواهید وسائل، جلد ۱۸، صفحه ۱۴۰، ذیل حدیث ۳۵، یعنی در وسائل جلد ۱۸ این حدیث را اگر خواستید پیدا کنید صفحه ۱۴۰، حدیث ۳۵ آن آخرش، البته یک جای دیگر هم دارد صفحه ۱۵۰، یعنی در جلد ۱۸ صاحب وسائل این حدیث را دو جا نقل کرده. پس این دو تا حدیث که اگر کسی به ظواهر قرآن عمل بکند این عمل به غیر علم است و کسی که عمل به غیر علم بکند جایگاهش در آتش است. این دو روایت.

روایت سوم نبوی: «من فسّرَ القرآن برأیه فقد افتری علی الله الکذب» کسی که قرآن را به رأی خودش تفسیر بکند این تهمت زده بر پروردگار. این کجاست؟ وسائل اینها همه جلد ۱۸ است وسائل جلد ۱۸، صفحه ۱۴۰، ذیل حدیث ۳۷، یک حدیث مفصّلی است ذیلش را نگاه کنید. این تا اینجا سه تا روایت.

روایت بعدی: «من فسّر القرآن برأیة ان اصاب لم یؤجرو، کسی که قرآن را به رأی خودش تفسیر بکند اگر درست هم بگوید اجری ندارد چه برسد به این که دیگر خطا بگوید. این روایت هم باز وسائل جلد ۱۸، صفحه ۱۴۹، حدیث ۶۶، حدیث این است: من فسّر القِرآن برأیه ان اصاب لم یؤجر تازه اگر تفسیرش مطابق با واقع در بیاید اجری ندارد و ان اخطأ سقَطَ ابعد من السماء ولی اگر خطا برود مثل این که از آسمان به زمین افتاده بلکه بدتر، چقدر خطر دارد انسان از آسمان بیفتد به زمین؟ این دیگر خطرش از آن بیشتر است. این هم یک روایت.

و در نبوی عامی: «من فسّر القرآن برأیه فاصاب فقد اخطا» این روایت هم باز جلد ۱۸، صفحه ۵۱، حدیث ۷۹، من فسّر القرآن برأیه اگر صواب هم دارد تازه خطا رفته یعنی اگر مطابق با واقع هم باشد تازه خطا رفته چه رسد به این که دیگر برخلاف واقع باشد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

أمّا القسم الأوّل :

ما يستعمل لتشخيص مراد المتكلم

فاعتباره في الجملة ممّا (١) لا إشكال فيه ولا خلاف ؛ لأنّ المفروض كون تلك الامور معتبرة عند أهل اللسان في محاوراتهم المقصود بها التفهيم ، ومن المعلوم بديهة أنّ طريق محاورات الشارع في تفهيم مقاصده للمخاطبين لم يكن طريقا مخترعا مغايرا لطريق محاورات أهل اللسان في تفهيم مقاصدهم.

وإنّما الخلاف والإشكال وقع في موضعين :

الخلاف في موضعين :

أحدهما : جواز العمل بظواهر الكتاب.

والثاني : أنّ العمل بالظواهر مطلقا في حقّ غير المخاطب بها قام الدليل عليه بالخصوص ـ بحيث لا يحتاج إلى إثبات انسداد باب العلم في الأحكام الشرعيّة ـ أم لا؟

والخلاف الأوّل ناظر إلى عدم كون المقصود بالخطاب استفادة المطلب منه مستقلا.

والخلاف الثاني ناظر إلى منع كون المتعارف بين أهل اللسان اعتماد غير من قصد إفهامه بالخطاب على ما يستفيده من الخطاب بواسطة أصالة عدم القرينة عند التخاطب.

فمرجع كلا الخلافين إلى منع الصغرى. وأمّا الكبرى ـ أعني كون الحكم عند الشارع في استنباط مراداته من خطاباته المقصود بها التفهيم ، ما هو المتعارف عند أهل اللسان في الاستفادة ـ فممّا لا خلاف فيه ولا إشكال.

__________________

(١) لم ترد «ممّا» في (ت) ، (ر) و (ل).

[١ ـ حجّية ظواهر الكتاب](١)

أمّا الكلام في الخلاف الأوّل ، فتفصيله :

عدم حجّية ظواهر الكتاب عند جماعة من الأخباريين

أنّه ذهب جماعة من الأخباريّين (٢) إلى المنع عن العمل بظواهر الكتاب من دون ما يرد التفسير وكشف المراد عن الحجج المعصومين صلوات الله عليهم.

وأقوى ما يتمسّك لهم على ذلك وجهان :

الدليل الاول : الاستدلال على ذلك بالأخبار

أحدهما : الأخبار المتواترة المدّعى ظهورها في المنع عن ذلك :

مثل النبويّ صلى‌الله‌عليه‌وآله : «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار» (٣).

وفي رواية اخرى : «من قال في القرآن بغير علم فليتبوّأ ...» (٤).

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) انظر الفوائد المدنيّة : ١٧ و ١٢٨ ، وشرح الوافية (مخطوط) : ١٣٧ ـ ١٥٠ ، والحدائق : ٢٧ ـ ٣٥ ، والدرر النجفيّة : ١٦٩ ـ ١٧٤ ، والفوائد الطوسيّة : ١٨٦.

(٣) عوالي اللآلي ٤ : ١٠٤ ، الحديث ١٥٤.

(٤) الوسائل ١٨ : ١٤٠ ، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٣٥.

وفي نبويّ ثالث : «من فسّر القرآن برأيه فقد افترى على الله الكذب» (١).

وعن أبي عبد الله عليه‌السلام : «من فسّر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر ، وإن أخطأ سقط (٢) أبعد من السماء» (٣).

وفي النبويّ العامّي : «من فسّر القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ» (٤).

وعن مولانا الرضا عليه‌السلام ، عن أبيه ، عن آبائه ، عن أمير المؤمنين عليه‌السلام ، قال : «قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : إنّ الله عزّ وجلّ قال في الحديث القدسيّ : ما آمن بي من فسّر كلامي برأيه ، وما عرفني من شبّهني بخلقي ، وما على ديني من استعمل القياس في ديني» (٥).

وعن تفسير العياشي ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام : «قال : من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر ، ومن فسّر برأيه آية من كتاب الله فقد كفر» (٦).

وعن مجمع البيان : أنّه قد صحّ عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله وعن الأئمة القائمين

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ١٤٠ ، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٣٧.

(٢) في (م) بدل «سقط» : «لقد» ، وفي الوسائل : «خرّ».

(٣) الوسائل ١٨ : ١٤٩ ، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٦٦.

(٤) الوسائل ١٨ : ١٥١ ، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٧٩ ، وفيه : «فأصاب الحقّ».

(٥) الوسائل ١٨ : ٢٨ ، الباب ٦ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٢.

(٦) تفسير العياشي ١ : ١٨ ، الحديث ٦ ، والوسائل ١٨ : ٣٩ ، الباب ٦ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٥.