القسم الثانی: ما یعمل لتشخیص اوضاع الالفاظ این را که دیروز خواندیم اماراتی بود که یعمل لتشخیص المراد متکلم، اینهایی که میخواهیم امروز بخوانیم یعمل لتشخیص اوضاع الالفاظ، دیروز هم عرض کردم آنی که دیروز خواندیم باید امروز میخواندیم، این را که امروز میخوانیم باید دیروز میخواندیم چرا؟ امروزی صغری است دیروزی کبری بود اول آدم باید صغری را بگوید بعد کبری را بگوید. ببینید امروز میخواهیم این را بخوانیم: ما یک اماراتی داریم که به وسیله آنها مشخص میکنیم که این لفظ معنایش چیه خوب این را اول باید بگوییم ما، مثلاً اول باید بیاییم در لغت مشخص بکنیم که صعید معنایش چیه؟ وقتی که فهمیدیم حالا میآییم تو کتاب خدا که میگوید فتیمموا صعیدا آیا همان معنایی که ما در لغت فهمیدیم، ببینید آن را اول باید بگوید، یعنی این را که امروز ما میخوانیم دیروز باید میگفتیم باید بگوییم آقا شما اول باید مراجعه به لغت بکنی با یک اماراتی معنای لغوی صعید رابه دست بیاوری، که صعید مثلاً مطلق وجهُ الارض است حالا این مسلّم شد، بیاییم در کتاب ببینیم خدا که فرموده با صعید تیمم کنیم مرادش چیه، آیا مرادش معنای مجازی است یعنی خاک یعنی با خاک تیمم کنید یا نه معنای حقیقی است که مطلق وجه الارض است؟ پس آن دیروزی بعد از امروزی است، ایشان میفرماید: ما یک اماراتی داریم که به وسیله آنها مشخص میکنیم که این لفظ موضوعٌ له اش چیه، این لفظ برای چه معنایی وضع شده؟ مثلاً: صیغه امر وضع شده برای وجوب، صعید وضع شده برای مطلق وجهُ الارض، اسد وضع شده برای حیوان مفترس، ما با یک امارات غیرعلمیه اول اینها را مشخص میکنیم بعد که مشخص شد آن وقت اگر یک متکلمی اسد گفت شک کردیم آیا حقیقت است یا مجاز آنجاست که با اصالة الحقیقة ما ثابت میکنیم مرادش این است، حالا آن راهها چیه؟
[امارات غیر علمی]
آن راههای غیرعلمی، اینهایی که عرض میکنم خلاصه کفایة است: کفایة جلد اول صفحه۲۵، آن کفایة قدیمیها، اگر حوصله بیشتری دارید به قوانین چون شنبه که درس تعطیل است شهادت حضرت جواد سلام الله علیه است وقت خیلی داریم، قوانین جلد اول پانزده صفحه یعنی یک هفته مطالعه اش طول میکشد، خلاصه مطلب قوانین جلد اول از صفحه تا پانزده صفحه مطالعه کنید، این به حساب اماراتی که به وسیله آنها ما مشخص میکنیم که این لفظ معنایش این است این راهها این است: من خلاصه اش را عرض میکنم حالا اگر حوصله هم ندارید لااقل آن رئوس مطالبش را نگاه کنید. یکی از راههایش تبادر است ما از راه تبادر معین میکنیم که این لفظ معنایش این است تبادر یعنی چی؟ یعنی میگویند اِفعَل چی متبادر به ذهن میشود؟ وجوب، همین قدر که به ذهن وجوب متبادر شد میفهمیم وجوب معنای حقیقی است، یا مثلاً تا میگویند اسد متبادر از اسد حیوان مفترس است همان حیوان جنگلی، پس نتیجتا خود تبادر یکی از علائم است یعنی انسان به وسیله تبادر آنی که در ذهنش میآید اولاً میتواند تشخیص بدهد که صیغه امر وضع شده برای وجوب، اسد وضع شده برای حیوان مفترس، صعید وضع شده برای مطلق وجه الارض، این یکیش. یکی هم عدم صحّت سلب، شما نمیتوانید حیوان مفترس را سلب کنید از اسد یعنی نمیتوانید بگویید الاسدُ لیس بالحیوان المفترس، صحت سلب ندارد همین که نمیشود سلبش کرد معلوم میشود معنای حقیقی است این دو راه. راه سوم: الاتّراد یعنی شیوع یعنی تا میبینیم افعل خیلی شایع است تا میگویند افعل اراده میکنند وجوب را، خود همین اتّراد و شیوع خود این هم دلیل است بر این که آدم میتواند بفهمد اسد یعنی وجه افعل و برای وجوب فرض شده. یکی هم اخبار لغوی: یعنی لغوی بیاید بگوید چی؟ بیاید بگوید لفظ اسد حیوان مفترس است، افعل معنایش وجوب است، لغویها نه واضع لغت اشتباه نشود ما یک لغوی داریم یک واضع لغت داریم، لغوی اگر بیاید بگوید چون لغوی یعنی کسی که عارف است به موارد استعمال است لغوی غیر از واضع لغت است، لغوی یک کسی است که در اثر تتبع زیاد فهمیده که استعمال صیغه امر در وجوب است، فهمیده اسد معنایش آن حیوان مفترس است، به موارد استعمال آشناست اگر قول لغوی باشد میشود اماره غیر علمی والّا اگر خود واضع لغت به شما بگوید من این لفظ را وضع کردم بر او دیگر اماره غیر علمی نیست آن علمی است این را عنایت بکنید ما داریم چی میخوانیم؟ امارات غیرعلمی و آن غیرعلمی خبر دادن لغوی است یعنی لغوی میآید میگوید آقا این لفظ من میدانم عربها این لفظ افعل را در وجوب استعمال میکنند، این اسمش میشود اماره غیر علمی والّا اگر واضع لغت به شما بگوید وضعتُ الاسد للحیوان المفترس این از بحث ما خارج است چرا؟ برای این که علم داریم چون علم داریم از بحث ما خارج است.
[ایا الفاظ واضع دارند یا خیر؟]
البته این هم بدانید یک بحثی است اصلاً لغات این الفاظی که دلالت بر معانی دارد اصلاً واضع دارد یا نه؟ اینهایی که عرض میکنم در فصول اواخر صفحه ۲۳، من این آدرسهایی که میدهم شما آقا مکررا گفتم شما اگر این آدرسها را که من میدهم مراجعه بکنید اصلاً پایه میشود برای درس خارجتان شما حالا همین بحثی که من الان عرض میکنم چهار سال دیگر میروید درس خارج آن آقا تمام این حرفها را میزند بدون این که بگوید صاحب فصول گفته، من جایش را نشان شما میدهم یعنی شما وقتی که از الان اینها را محکم کردید تا درس آن آقا اشکال میکنی من از درس ساکت خیلی بدم میآید دوست دارم درس سر و صدا باشد بحث باشد، اما نه مثل اشکالهای ایشان که وقت همه را میگیرد، علی کل حال اشکالی باشد که به درد بخورد هر کسی هر چی تو ذهنش میآید بخواهد بگوید که درس اسمش نمیشود. پس بنابراین شما به اواخر صفحه ۲۳، فصول مراجعه کنید اینهایی که میخواهم عرض بکنم آنجا پیدا بکنید. آیا اصلاً ما واضع میخواهیم؟ بعضیها گفتند نه، بعضیها گفتند ما واضع نمیخواهیم دلالت الفاظ بر معانی ذاتی است یعنی افعل ذاتا دلالت بر وجوب دارد کسی وضع نکرده، اصلاً اسد دلالت ذاتیش بر آن حیوان مفترس است کسی وضع نکرده، خوب این قید غیر مشهور است، مشهور میگویند نه، لغت واضع میخواهد هر لغتی بخواهد دلالت بکند بر یک معنایی واضع میخواهد، حالا واضعش کیه؟ باز اختلاف شده، بعضعیها گفتند واضع بشر است، دلیلتان چیه؟ ما ارسلنا من رسولاً الّا بالسان قومٍ، خدا میفرماید ما همه پیغمبرها را با زبان خود مردم فرستادیم یعنی چی؟ یعنی هر طایفهای برای خودشان زبانی دارند، یک وضعی دارند ما پیغمبرها را به زبان مردم فرستادیم از این معلوم میشود که واضع میخواهیم و واضع هم بشر است. قول سوم که حق است: واضع کیه؟ خدای متعال، دلیل؟ علَّمَ آدمَ الاسماء کلّها، خدای متعال تعلیم کرد اسماء را به حضرت آدم. حالا معنای واقعیش را کاری نداریم معنای ظاهریش این است: که این لفظ معنایش این است این لفظ معنایش آن است پس واضع در حقیقت سه قول شد یک قول این که واضع اصلاً نمیخواهیم خود الفاظ دلالت دارد بر یک معانی، قول دوم این که نه واضع میخواهیم اینها اختلاف کردند بعضیها گفتند واضع بشر است همان آیه، ولی قول حق این است که واضع الله تعالی است حالا دیگر این شاهدها را من میآورم: شاهدش این که آدم و حوّا در آن چند ساعتی که با هم محرم بودند عربی حرف میزدند روایت دارد، تکلّما بالعربیة با عربی با هم صحبت میکردند بشری نیامده بود که انسان اولی بوده کی آمده این عربی را یاد اینها داده؟ پروردگار، پس خلاصه مطلب این که روی قول سوم با این شاهدی که من عرض میکنم چون اینها در آن چند ساعت آخه چند ساعت هم بیشتر ماه عسل اینها طول نکشید تبدیل شد به ماه سرکه، بعدازظهر جمعه این را من به یک آقای منبری گفتم با آدرسش ولی الان خودم آدرسش یادم نیست، چون اینها به درد منبریها خیلی میخورد، گفت آقا این کجاست؟ من همان موقع آدرس بهش دادم. غرض اینها بعدازظهر جمعه این بیچارهها را کردند در بهشت اول غروب جمعه بیرونشان کردند همش ده ساعت نشد. علی کل حال ماه عسلی که هفت هشت ده ساعت بعد تبدیل شد به ماه سرکه مال پدر و مادر ما بوده، علی کل حال در آن هفت هشت ده ساعت بالاخره لال بازی که نمیکردند حرف میزدند با همدیگر یک شوخیهایی با همدیگر میکردند خلاصه یک چند ساعت است که یک زن و مرد اولیه رسیدند به هم، تمام آن شوخیها جدّیها همه با عربی بوده، پس نتیجتا واضعی هم که نبوده بشری هم که قبلاً نبوده نتیجتا واضع میشود پروردگار.
ـسؤال:...
ـخوب این که تمام شد، حالا دیگر آنها باشد به درس ما ربطی ندارد ما الان خارج از درس همه این حرفها را زدیم آنها به جای خودش، فصول را نگاه بکنید تمام اینهایی که در ذهنتان است اواخر صفحه ۲۳ فصول را ببینید اینهایی که گفتم منتهی آن شاهدش را من از خارج عرض کردم حالا به اینها کاری نداریم خواستم از روی این اینها را گفتم اینها ببینید واضع لغت پروردگار است آخر الان معروف است که میگویند واضع لغت یعرب ابن قحطان است خیلی معروف است در کتابها در درس خارج هم من شنیدم که میگویند، میگویند واضع لغت عرب یعرب ابن قحطان است، یعنی آن بشری که آمده لفظ عربی را برای یک معنایی وضع کرده یعرب ابن قحطان است، اولاً: ما در تاریخ یعرب ابن قحطان نداریم آن که ما داریم یاره ابن قحطان است این اولاً. و ثانیا: این آقای یاره ابن قحطان مؤسس نبوده واضع نبوده مصلح بوده یک آدم ادیبی بوده خیلی ادبیاتش قوی بوده این بعضی از لغات عرب را اصلاح کرده واضع نبوده این تو دهنها افتاده یعرب ابن قحطان واضع لغت عرب است اولاً یعرب نیست و یاره است و ثانیا واضع نیست و مصلح است بنابراین که بشر واضع باشد. حالا یا بشر واضع باشد یا خدای متعال علی کل حال ما از راه یک امارات ظنیه میتوانیم تشخیص بدهیم که این لفظ برای این معنا وضع شده است، پس این بحث امروز میشود بحث صغروی.
حالا عنایت بفرمایید: القسم الثانی: ما یعمل لتشخیص اوضاع الالفاظ، ما یعنی همان امارات، یک اماراتی هست که عرض کردم اصول عقلاییه هم بهش میگویند ظهورات هم بهش میگویند اینهایی را که اصالة الحقیقة و اصالة العموم و اینها را هم بهش میگویند اماره چون غیر علمی است هم بهش میگویند ظهورات هم بهش میگویند اصول عقلاییه، یک اصول عقلاییه ای ما داریم یا یک اماراتی داریم که اینها اعمال میشود برای تشخیص اوضاع الفاظ، دیروزی مال چی بود؟ مال تشخیص مراد، ولی امروزی مال تشخیص وضع است که همان صحت سلب و تواتر و اخبار لغوی و اینها است که ما به وسیله این امارات ظنیه میآییم اوضاع الفاظ را تشخیص میدهیم یعنی چی؟ این والتشخیص عطف تفسیری است از نظر ادبی این تفسیر میکند ماقبل را یعنی یک اماراتی است ما یعمل را سر این در بیاورید، یک اماراتی است که اعمال میشود برای تشخیص مجازات الفاظ از حقایق الفاظ و ظواهر الفاظ از خلاف ظواهر یعنی یک اماراتی ما داریم که به کمک آن امارات معین میکنیم این لفظ مال این معناست معین میکنیم که این لفظ ظهور در آن معنا دارد، خلاف ظاهر است در آن معنا و اینها همه امارات غیر علمی است که یکیش هم همان اخبار لغوی است آن وقت به این مناسبت من واضع لغت را گفتم که چون او علمش علم آور است یعنی اگر مثلاً یعرب ابن قحطان به شما گفت آقا من لفظ افعل را برای وجوب، این دیگر علم است دیگر از بحث ما خارج است، اما اگر لغوی بگوید لغوی بگوید بله موارد استعمال افعل وجوب است موارد استعمال صعید مطلق وجهُ الارض است آن میشود جزء امارات، حالا ایشان میخواهند این را بفرمایند با این تشخیصها حالا میخواهند مثال بزنند کالتشخیص این که لفظ صعید موضوع لمطلق وجه الارض از راه تواتر یعنی از راه تواتر یا از راه قول لغوی دیگر آنها اختیارش دست خودتان است به هر کدام که میخواهید تطبیق بکنید حالا غیر لغویش را بگویید ما الان لغوی به ما گفته لفظ صعید برای مطلق وجهُ الارض وضع شده، خوب این قول لغوی که علمآور نیست اماره ظنی است اما اماره ظنی است که همه قبول دارند البته بنابر این که قول لغوی حجت باشد اینها را انشاءالله بعدها میخوانیم مثل تشخیص این که لفظ صعید موضوعٌ یعنی از راه قول لغوی یا از راه تواتر یا از راه اتراد به دست آوردیم که لفظ صعید معنای حقیقیش مطلق وجه الارض است یا مثلاً تراب دیگر حالا هر چیزی که شما میخواهید بگویید هر چیزی که به دست آوردیم این یک مثال. و همچنین تعیین این که وقوع یعنی کتشخیص کالتعیین حتی به آن تشخیص دیگر و تعیین مثل این که با آن چهار وضع ما تعیین مثل غلبه استعمال دیروز تشخیص میدهیم که وقوع امر عقیب توهّم الحضر هل یوجبُ ظهورهُ فی الاباحة المطلقة، آیا این امری که در اصل معنای وجوب بوده الان که بعد از حظر است لاتقتلُ الصید بعدش میفرماید چی؟ میفرماید اذا حللتم فاصطادوا این صیغه امر است اگر قبلش آن نبود ااصطادوا دلالت بر وجوب داشت یعنی حاجیها بعد از اعمال حج همه باید بروند صید بکنند ولی ما میدانیم اینجوری نیست این چون قبلاً فرموده بوده حاجیها صید نکنند حالا که میگوید صید بکنید همین وقوع این امر عقیب حظر خودش این اباحه را میرساند البته باز علمی نیست اماره غیر علمی است ولی اماره غیرعلمی است که همه قبول دارند. ایشان میفرماید یا مثل این که تشخیص میدهیم از آن چهار راه که وقوع امر عقیب توهم حظر موجب ظهور او میشود در اباحه مطلقه. دوباره و کالتعیین انَّ
ـ سؤال:...
ـ اباحه مطلقه چون هم با وجوب میسازد و هم با استحباب هم با کراهت، اباحه مطلقه تقریبا آن جواز به معنای اعم است، غرض اباحه مطلقه هم با وجوب سازگار است و هم با استحباب سازگار است و هم با کراهت سازگار است ما خلاصه تشخیص دادیم در لغت یا در عرف فهمیدیم که اگر صیغه امری که ظهور اولیه اش در وجوب است این بعد از حظر واقع بشود اباحه مطلقه را افاده میکند.
و انَّ یعنی آن تعیین را سر این هم بیاورید و کالتعیین انّ الشهرةَ
ـ سؤال:...
ـ جواز آن معنای اخص عرض کردیم استحباب است جواز از معنای اعم همین اباحه مطلقه است، جواز به معنای اعم با کراهت هم میسازد فقط با حرمت نمیسازد، جواز به معنای اعم یا اباحه مطلقه هم با وجوب میسازد چون وجوب هم جواز دارد دیگر با کراهت هم میسازد آن هم جواز دارد، با مستحب هم میسازد علی کل حال برویم سراغ مطلب دیگری.
خوب عنایت بفرمایید آقا میخواهیم این مثالی را که الان میخواهیم بزنیم این آقا روی مبنای صاحب معالم است آخر مشهور میگویند صیغه امر وجوب دارد یعنی معنای حقیقیش وجوب است اما مجازا در ندب هم استعمال میشود صاحب معالم میگوید نه معنای حقیقش درست است که وجوب بوده ولی الان انقدر شهرت پیدا کرده در ندب که اصلاً معنای حقیقی به خودش گرفته است یعنی همین صیغه امری که معنای حقیقیش وجوب است انقدر شهرت پیدا کرده در ندب انقدر ما افعل داریم که از آن اراده استحباب شده که دیگر الان شده مجاز مشهور یعنی بالعرض یک ظهور ثانوی برایش پیدا شده ظهور اولیش وجوب است ولی یک ظهور عرضی ثانوی برایش پیدا شده که ظهور در استحباب دارد و آنقدر هم این ظهورش قوی است که اگر شما از افعل بخواهید وجوب استفاده کنید قرینه میخواهد یعنی از معنای حقیقیاش را بخواهید اراده بکنید قرینه میخواهد. حالا میخواهیم این را بگوییم میخواهیم بگوییم شهرت هم از آن اماراتی است که باعث ظهور میشود یعنی صیغه افعلی که ظهور اولیه اش در وجوب است به خاطر شهرت الان ظهور پیدا کرده در معنای ندب و استحباب، خوب خود این شهرت هم یک اماره غیرعلمی است و انقدر هم شهرتش قوی است این شهرت عرضی اش انقدر هم قوی است که اگر شما بخواهید معنای حقیقی امر را بفهمید که وجوب باشد باید قرینه بیاورید، پس این شهرت هم یکی از آن امارات غیرعلمیه ای است که به وسیله او ما تشخیص میدهیم که صیغه افعل ظهور در استحباب دارد. عرض کردم روی قول صاحب معالم است این مثال درست نیست مشهور میگویند ظهور اولیه اش وجوب است استعمالش در ندب و استحباب مجاز است نه آن را کاری نداریم، روی قول صاحب معالم این مبنا درست میشود که روی قول ایشان شهرت چه کار کرد برای ما؟ شهرت اماره شد برای ظهور عرضی صیغه امر در استحباب و کالتعیین تعیین این که شهرت و انَّ الشهرت فی المجاز المشهور، شهرت مجاز مشهور همان صیغه امر است، روی مبنای صاحب معالم که شده دیگر الان مجاز مشهور شده که دیگر اصلاً الان یک ظهور در استحباب برایش پیدا شده خوب خود این شهرت الان چه کار کرده؟ اماره غیرعلمیه است این شهرت صیغه امر در وجوب باعث ظهورش شده یعنی الان بعد از این شهرت دیگر این ظهور در وجوب دارد به طور یعنی ظهور در استحباب دارد که به طوری که اگر بخواهیم از صیغه امر شما اراده وجوب بکنید باید قرینه بیاوری، لذا میفرماید شهرت در مجاز و کالتعیین این که شهرت یعنی این شهرت در مجاز مشهور برای ما معین میکند که این شهرت موجب میشود احتیاج پیدا میکند معنای حقیقیش احتیاج به قرینه دارد ما تا حالا میگفتیم معنای مجازی قرینه میخواهد ولی این صیغه افعل انقدر ظهور در استحباب پیدا کرده که اگر شما بخواهید اراده معنای وجوب از آن بکنید احتیاج به قرینه دارد، پس ببینید شهرت یک همچنین کاری میتواند بکند یعنی یک اماره غیرعلمیه ای است که برای ما چی درست میکند؟ ظهور درست میکند یعنی صیغه افعل را ظهور بهش میدهد در مورد استحباب، به طوری این شهرت قوی است که توجبُ احتیاج الحقیقة یعنی اراده معنای حقیقیش احتیاج دارد به قرینه صارفه که بیاید ما را صرف کند از این ظهور عرضی، یعنی اگر شما بخواهید از افعل اراده وجوب بکنی باید یک مجاز بیاورید که شما را از این شهرت عرضی منصرفت بکند یعنی قرینه بیاوری بر اراده معنای حقیقی، باید یک قرینه بیاوری که شما را صرف بکند از این ظهور عرضی کدام ظهور عرضی؟ این ظهوری که مسبب از شهرت است یعنی شهرت سبب این ظهور شده انقدر صیغه افعل روی قول صاحب معالم ظهور در استحباب دارد که اگر بخواهیم معنای اولی حقیقی اش را اراده بکنیم احتیاج به قرینه دارد نظیر هم دارد مثل همان آبی که دیروز گفتیم خوب آب مشترک معنوی است معنای اولیش همه جسمهای سیال است ولی الان چون غلبه استعمال با ماء عذب است اگر یک کسی بخواهد بگوید جئنی بماءٍ و آب زاج و کبریت مقصودش باشد باید قرینه بیاورید و حال آن که قرینه نمیخواهد آب، آب زاج و کبریت را هم میگیرد آب معدنی و دریا را همه را میگیرد ولی چون غلبه استعمال دارد در آب شیرین اگر شما از آب بخواهید اولی را اراده بکنید که مطلقُ الماء باشد احتیاج به قرینه دارد. میگوید نظیره نظیر این مجاز مشهور کجاست؟ آنجایی است که احتیاج دارد مطلق منصرف الی بعض افراده مطلق را به ماء بزنید بعض افراده هم یعنی ماءُ العذب الان ببینید احتیاج دارد مطلق یعنی این ماء که منصرف به ماء عذب است اگر بخواهید شما آن معنای کلّی ماء از آن استفاده بکنی قرینه میخواهد با این که معنای کلیاش معنای حقیقی اش است ماء یعنی جسم سیال قرینه نمیخواهد ولی در اثر غلبه استعمال که ما گفتیم آب و آب شیرین را اراده کردیم الان اینجوری شده که اگر از آب بخواهی آب دیگری اراده بکنی باید قرینه بیاوری، این هم نظیر این که در ما نحنُ فیه.
و بالجملة مطلوب در این قسم کدام قسم؟ قسم ثانی که امروز داریم میخوانیم مطلوب در این قسم ثانی این است که الفظُ ظاهرٌ فی هذا المعنی امروز کار ما این شد دیگر از راه تواتر یا از راه قول لغوی به دست آوردیم که این لفظ مثلاً صعید ظهور در این معنا دارد که مطلق وجه الارض است، ایشان میفرماید مطلوب در این قسم دوم این است: که این لفظ از طریق قول لغوی یا از طریق خلاصه آن تواتر و اینها ما فهمیدیم این لفظ مثلاً صعید ظهور دارد در این معنا که مطلق وجه الارض باشد، آیا ظهور دارد یا ندارد؟ بحث امروز این است آیا لغوی که میگوید صعید معنایش این است اسد معنایش این است آیا این قول لغوی ظهور درست میکند یعنی لفظ اسد ظهور درست میکند در آن حیوان مفترس یا نمیکند؟ این مال درس امروز اما در قسم دیروز در قسم اول مطلوب در آنجا این است: خوب فهمیدیم در لغت که صعید ظهور در مطلق وجه الارض دارد حالا برویم سراغ دیروز؛ آیا خدا که فرموده صعید تیمم کنید همین معنای لغوی است یا معنای مجازی است؟ لذا میفرماید: مطلوب در بحث امروز این است که این لفظ ظهور در این معنا دارد یا ندارد به وسیله قول لغوی ثابت کردیم که ظهور دارد، در قسم دوم حالا این ظهور مفروغ عن یعنی اسدی که ظهورش مسلّم در حیوان مفترس است در لغت مفروغ است یعنی فارغ شدیم از ظهورش در حیوان مفترس آیا مرادٌ ام لا؟ آن صعید آیا همان معنای حقیقیاش مراد است یا نه؟ و الشک فی الاول اول میدانید کدام است؟ اول یعنی ثانی، و ثانی یعنی اول عنایت کنید آخر الان ما چی گفتیم؟ گفتیم مطلوب است در این قسم، این قسم کدام است؟ ثانی بعد گفتیم اول، این ثانی میخورد به اول اینجا ببینید الشک فی الاول، فی الاول به کجا میخورد؟ میخورد به آنجایی که ظاهرٌ فی هذا المعنی و فی القسم اول، ایشان میفرماید: نه این که گفت مطلوب بر این قسم یعنی قسم ثانی یعنی آنی که این لفظ ظهور دارد حالا ایشان اینجا که میگوید اول یعنی اول اینجا، اول اینجا میشود دوم آن وقت بعد که میگوید دوم یعنی اول، خلاصه به اعتبار این دو خط بالا ما ابتدائا قسم ثانی را گفتیم میشود اول، بعدا قسم دوم را گفتیم این میشود دوم، حالا پس این اول یعنی امروز دومی، ایشان میگوید: شک در اولی یعنی شک در این که این لفظ ظهور در این معنا دارد یا ندارد این مسبب از اوضاع لغوی است یعنی لغویش باعث شده که من شک بکنم که آیا لفظ صعید مطلق وجه الارض است یا مثلاً تراب خالص است. بله مسبب است از اوضاع لغویه و عرفیه و فی الثانی، ثانی یعنی اول ثانی و فی القسم الاول و فی الثانی یعنی اول ثانی یعنی این که امروز ثانی بود والّا دیروز اول بود، و فی الثانی در ثانی که شما شک میکنید یک نفر گفته رایتُ اسدً شما نمیدانی آیا این اعتماد به قرینه کرده و مقصودش رجل شجاع است یا اعتماد به قرینه نکرده و فی الثانی شک
ـ سؤال:...
ـ ببینید آقا در این مطلوب را نگاه کنید مطلوب در این قسم امروز یعنی دومی، یعنی امروز دومی را ایشان دارد میگوید دیروزی را بعدا میگوید، ببینید مطلوب در این قسم ثانی این است و در قسم اول آن است ببینید پس امروز اینجا اول ثانی را گفته ایشان میگوید شک در اولی در اولی یعنی در دومی یعنی در بحث امروز اگر من شک دارم که این لفظ معنایش این است یا این است سببش آن اوضاع لغوی عرفی است که نمیدانم لغوی این را برای آن وضع کرده یا آن، امّا در دومی یعنی در دیروزی که در عبارت امروز دوم بیان شد دیروز ما گفتیم اگر یک نفر گفت رایت اسدً حالا من شک دارم که این مرادش حیوان مفترس است یا رجل شجاع، چرا شک دارم؟ برای این که نمیدانم این اعتماد کرده به قرینه و مقصودش رجل شجاع است یا اعتماد نکرده و فی الثانی یعنی منشاء شک من در آنجایی که مراد متکلم را نمیدانم منشائش این است من شک دارم که این متکلم اعتماد کرده بر قرینه و این لفظ رایت اسدً را میگوید یا اعتماد نکرده.