ببینید آقایان انسدادی بعد از پنج مقدمه نتیجه گرفتند که عمل به ظن حتما حتما لازم است، خوب اینها دو دسته میشوند مشهورشان قائل هستند به حکومت یعنی چی؟ میگویند از این پنج مقدمه را اگر قبول کردیم یک وقت هم مقدمات را کسی قبول ندارد نه، اگر کسی این پنج مقدمه را قبول کرد عقلش حکم میکند به این که باید شما به ظن عمل بکنید مطلقا، مطلقا یعنی چی؟ بنا شد در احکام عقلیه اجماع تردید راه نداشته باشد اگر حکومتی شدیم باید بگوییم نتیجه اش این است که مطلقا ظن حجت است مطلقا یعنی چی؟ یعنی موردا و مرتبتا و سببا، این جمله ای که عرض میکنم مال کفایة است صفحه ۱۳۸، را ببینید خیلی عبارت خوبی است ایشان میگوید: بنائا علی حکومت عقل یک همچنین عبارتی حالا دقیق یادم نیست، بنائا علی حکومت العقل ظن حجت است مطلقا، مطلقا یعنی چی؟ یعنی سببا و موردا و مرتبتا، این سه تا را اول معنا بکنیم؛ سببا یعنی چی؟ یعنی از هر راهی، چه راه متعارف و چه راه غیر متعارف البته غیر راههای منهی عنه که ایشان سؤال کردند آن روز، نه آن راههای منهی عنه را بگذارید کنار سببا یعنی چی؟ یعنی اگر، چون احکام عقلیه کلی است اگر عقل بعد از آن مقدمات به شما گفت ظن حجت است یعنی مطلقا، مطلقا یعنی چی؟ یعنی سببا و موردا و مرتبتا، سببا را معنا کردیم یعنی از هر سببی از هر راهی چه متعارف و چه غیر متعارف این مال سببش. موردا؛ چه مسأله ای باشد که مهم باشد و چه غیر مهم، میدانید ما دو جور مسائل در اسلام داریم یک مسائل خیلی مهم است مثل فُروج و دما، فروج و دما و نفوس اینها خیلی مهم است، یک مسائل هم داریم غیر مهم مثل نجاست و طهارت، آن هم مهم است اما نسبت به فروج و دما آن خیلی مهمتر است اگر عقل به شما گفت ظن حجت است یعنی در هر موردی یعنی چه آن مورد احکام مهمه باشد مثل فروج و دما و نفوس یا احکام غیر مهمه باشد مثل نجاست و طهارت. و مرتبتا؛ مرتبتا یعنی چی؟ یعنی چه در مرتبه قوی و چه در مرتبه ضعیف یعنی اگر ظن برای شما حاصل شد در هر مرتبه ای که بود یعنی این ظن چه قوی باشد چه ضعیف این ظن برای شما حجّت است، ببینید اگر حکومتی شدیم احکام عقلیه کلی است اگر گفتیم عقل حکم میکند که ظن حجت است دیگر اهمال و اجمال ندارد، نتیجه باید کلی باشد کلی باشد یعنی چی؟ موردا و مرتبتا و سببا که معنا کردیم.
اما یک عده کشفی هستند میگویند در این مقدمات کشف میکنیم که شارع ظن را برای ما حجت کرده است، خوب اگر کشفی شدیم نتیجه مهمل است نتیجه مجمل است، آنوقت این را هم داشته باشید هر وقت چیزی مجمل شد باید قدر متیقّنش را گرفت، هر وقت به شما گفتند این دلیل مجمل است در آن دلیل مجمل باید قدر متقینش را بگیرید، اگر شرع کشف کردیم که شارع یعنی این مقدمات را اگر پذیرفتیم کشف میکنیم که شارع ظن را برای ما حجّت کرده، چه ظنی را؟ مجمله، چه کار باید بکنیم؟ قدر متیقّن، قدر متیقّنش کدام است؟ نه از هر سببی سبب متعارف، ببینید چقدر فرق کرد اگر بنا شد کاشفی شدیم نتیجه میشود مهمل و مجمل، وقتی که مجمل شد باید قدر متیقّنش را گیریم ما از این مقدمات کشف میکنیم که شارع ظن را حجت کرده چه ظنی؟ نمیدانیم مجمل است، مجمل را باید قدر متیقّنش را گرفت یعنی چی؟ یعنی نه هر سببی سبب متعارف، از حیث مورد قدر متیقّنش را باید بگیریم در موارد غیر مهمه نه در مهمه، در آن یکی قدر متیقّنش ظن قوی نه ظن ضعیف، ببینید اگر حکومتی شدید نتیجه اطلاق دارد موردا و مرتبتا و سببا چون اصلاً در احکام عقلیه اجمال و اهمال و تردید تصوّر نمیشود اما اگر کشفی شدید کشف کردیم که شارع ظن را برای ما حجت کرده اما چه ظنی است؟ مجمل است و مهمل قدر متیقّن، یعنی نه از هر سببی سببهای متعارف، نه در هر مسألهای مسألههای غیر مهم نه در مسائل مهم، و مرتبه از حیث ظن قوی والّا شما ظن ضعیف پیدا کردید آن ظن اعتبار ندارد.
نتیجه چی شد آقا؟ میگوییم آقا اینجایی که شما از صغریات آن باب حساب کردید آن باب مال احکام تعبّدیه است اینجا احکام عقلیه است عقل اهمال و اجمال درش نیست که نمیدانم چه کار کنم بگویم آیا معرفت خصوص علمی یا مطلقُ المعرفة، نمیدانم در کار عقل نیست عقل احکامش کلّی است و برای همین جهت ما آن آقای حکومتی یعنی آقایی هست حکومتی است مقدمات انسداد را از راه حکومت قبول دارد اما نتیجه را مهمل میداند، نتیجه را مجمل میداند به این مناسبت آن آقا را هم رد میکنیم میگوییم اگر حکومتی شدی لااحمالَ و لااجمالَ، اهمال و اجمال مال احکام تعبّدیه است.
حالا عنایت بفرمایید: این یک خط را بخوانیم تا برسیم به اول مطلب. ایشان میفرماید: حالا که معلوم شد در احکام عقلیه اصلاً تردید و شک راه ندارد به همین مناسبت ما رد میکنیم آن کسانی را که معتقدند نتیجه دلیل انسداد مهمل است و مجمل با این که دلیل انسداد را دلیل عقلی میداند یعنی حکومتی است یعنی با این که قائل به حکومت عقل است میگوید عقل حاکم است در دلیل انسداد که ظن را برای ما حجت میکند این آقایی که عدّه، عرض کردم این عدّ ضمیرش به آن من برمیگردد آنوقت دو تا مفعول میخواهد دلیلاً انسداد دلیلاً عقلیا، یک آقایی آمده انسداد را دلیل عقلی شمرده یعنی قائل به حکومت شده گفته بعد از این مقدمات عقل مستقل حکم میکند به این که ظن حجت است، خوب آقا اگر حکومتی هستی نتیجه ات باید مطلق باشد سببا و موردا و مرتبتا و حال آن که شما آمدید نتیجه را مهمل برای همین است، پس به تناسب این که ما نحنُ فیه احکام عقلی است و در احکام عقلی اهمال و اجمال و تردید راه ندارد این آقای مستدل را رد کردیم آن آقایی هم که در باب انسداد قائل به حکومت است ولی نتیجه را مهمل میداند آن را هم ردّش میکنیم.
[جواب دوم]
برویم سراغ ثانی: خوب جواب اول چی شد آقا، خیلی حرف زدیم هم امروز و هم آن روز؟ ولی جواب یک کلمه، آقا اینجا از صغریات آن باب نیست این را حتما آقایان داشته باشند در ذهنها، مطلب تو ذهن باشد هر چی هم یک صفحه باشد انسان خلاصه مطلب که در ذهنش باشد از تو عبارت در میآورد، شما آمدید ما نحنُ فیه را از صغریات دوران امر بین تعیین و تخییر شمردید و حال آنکه اینجا از صغریات آنجا نیست آن قانون دوران امر بین تعیین و تخییر مال احکام تعبّدیه است در احکام تعبّدیه تردید و شک و اینها تصور میشود اینجا احکام عقلیه است و در احکام عقلیه تردید و اینها اصلاً راه ندارد پس اینجا جزو آن قانون نیست. آنوقت به همین مناسبت که در احکام عقلیه تردید و اجماع راه ندارد آن آقایی هم که در جای خودش در کتاب انسداد حکومتی است ولی نتیجه را آمده جزیی گرفته مهمل و مجمل گرفته ردّش کردیم. پس خلاصه اینجا از مصادیق آنجا نیست این یک کلمه، کلمه دوم: بر فرض هم باشد بر فرض هم حالا بپذیریم بگوییم آقا اینجا هم از صغریات آن دوران امر بین تعیین و تخییر است اما شما چه کار کردید نهایت دلیل شما این شد که مخالفت احتمالیه را گفتی حرام است، دیگر دلیلت بیشتر از این نبود که هی تکرار هم کردم، دلیلت چی بود؟ میگفت اگر شما عمل به ظن بکنید مخالفت احتمالی است چون که موافقت قطیعه لازم است یعنی عمل علمی معرفت علمی، اگر بخواهید به ظن عمل بکنید این لازم میآید مخالفت علمی نهایت دلیل شما این است: که اگر به ظن عمل بکنی مخالفت احتمالیه است و حال آن که ما مدعایمان این است اگر به ظن عمل بکنی مخالفت قطعیه است پس به چه دردی خورد این دلیل شما؟ بر فرض هم این همه زحمت کشیدی تازه ثابت کردید عمل به ظن مخالفت احتمالیه است و در اطراف علم اجمالی مخالفت احتمالیه جایز نیست و حال آنکه ما مدعی هستیم شما اگر عمل به ظن بکنی مخالفت قطعیه کردی چرا؟ برای این که به ظن عمل کردی یک اصل و دلیلی طرح شد شما آن اصل و دلیل را از بین بردید و حال آن که آن اصل و دلیل واجبُ العمل است تا زمانی که یقین بر خلافش پیدا بکنی، ظن برخلاف آن را پیدا کردی بخواهی بر طبق این ظنت عمل بکنی آنها از بین میرود و نتیجتا استدلال شما باطل است.
عنایت کنید و ثانیا: بر فرض هم که ما نحنُ فیه از صغریات آن باب باشد باز هم حرفتان باطل است، چرا؟ چون عمل به ظن فی مورد مخالفته للاصول و القواعد، برای این که اگر شما به ظن عمل کردید باعث شد یک قاعدهای یک اصل معتبری از بین رفت که محل کلام ما هم همین است اصلاً محل کلام ما آنجایی است که انسان به ظن عمل بکند و دلیلی از بین برود، اینجا مخالفةٌ قطیعه، شما نتیجه دلیلت چی بود؟ میگفتی اگر عمل به ظن بکنی احتمالی است کجایش مخالفت احتمالی است، اگر به ظنت عمل کردی و یک دلیلی و قاعدهای از بین رفت مخالفت قطعیه کردی اینجا، ایشان
ـ سؤال:...
ـ بله دیگر عرض کردیم آنجا میگوید فهو محلُّ الکلام لذا گوشزد میدهد ایشان میفرماید محل کلام ما آنجاست که آدم به اصلی عمل بکند غالبا هم اینجور است لذا یک حکمی میکند من ظن پیدا کردم به یک چیز دیگر خوب معلوم عمل به این ظن بکنم آن را از بین میبرد. و اگر به حساب به عنوان تدین باشد که از دو جهت حرام است آن ظن به عنوان تدین یک اصل و دلیل هم از بین برود که دو جهت حرمت درش هست بر فرض هم حالا مخالفت اصل نشود، اصلاً عمل به ظن حرام است. ببینید
ـ سؤال:...
ـ بله دیگر، عرض کردم اگر بود ایشان میگوید محل کلام آنجا است، ایشان میگوید محل کلام ما اینجاست شما میگویی نیست. محل کلام ما آنجاست که یک نفر متعبّد بشود به ظن عمل بکند و در اثر این عمل به ظن یک اصلی از بین برود، شما دارید اگر نبود این جمله بله، ایشان میگوید محل کلام ما یک همچنین جایی است که کسی به ظن عمل بکند و در اثر عمل به آن ظن یک قاعده ای از بین برود، والّا اگر از بین نرود و شما هم به تعبّد عمل نکنی دیگر عیبی ندارد اول گفتیم آقا عمل به ظن اگر حرام هم باشد حرمت که ندارد مثل شرب خمر، حرمت تشریعی دارد من این را روز اول عرض کردم عمل به ظن که ما روز اول گفتیم حرام است مثل شرب خمر که نیست حرمت ذاتی داشته باشد حرمت تشریعی دارد و حرمت تشریعی هم به این است یا به عنوان تعبّد بیاوری آن را یا اگر هم احتیاطا بیاوری یک اصلی از بین برد آنجاها صحبت حرمت است والّا
ـ سؤال:...
ـ عرض کردیم ایشان میگوید محل کلام آنجاست اگر نداشت،
ـ سؤال:...
ـ ایشان میگوید محل کلام آنجاست، شما دارید محل کلام را عوض میکنید ایشان میگوید محل کلام ما آنجاست که در اثر عمل به ظن ولو تعبّدی هم نباشد رجائا لدرک واقع بشود یک اصلی از بین میرود ما آنجا را داریم میگوییم، آنجا را که داریم میگوییم دیگر به ایشان اشکالی وارد نیست، شما میگویید محل کلام عام است، بله اگر این جمله نبود میگفتیم محل کلام عام است و حرف ایشان درست نیست ولی ایشان اصلاً خودشان نزاع را بردند ایشان میگوید اصلاً بحث ما در آنجاست که در اثر عمل به ظن یک حکمی از بین برود خوب اگر یک اصلی از بین رفت که این مخالفت قطیعه حکم شارع است، مگر شارع چه حکمی کرده؟ شارع حکم کرده به وجوب اخذ بتلک الاصول، گفته واجب است به آن اصول عمل بکنی حتّی یعلم خلافها یعنی شما باید طبق استصحاب عمل بکنید تا یقین کنی بر خلافش، شما اینجا الان ظن بر خلاف او دارید اگر بخواهی به این ظنت عمل بکنی آن دلیل از بین میرود پس موافقت قطعیه از بین میرود و میشود مخالفت قطعیه، لذا ایشان میگوید در اینجا اگر کسی عمل به ظن کرد، مخالفت احتمالی نیست که شما گفتید مخالفت قطیعه حکم شارع است چون شارع به وجوب اخذ به آن اصول تا وقتی که انسان خلافش را بداند. پس ما احتیاجی نداریم الی رده، ردّ عمل به ظن، شما ظن را ردّ کردید برای این که مخالف قاعده اشتغال است آخر استدلالش این بود میگفت اگر شما عمل به ظن بکنید بر خلاف قاعده اشتغال است، و این عمل ظن چون بر خلاف قاعده اشتغال است مخالفت احتمالیه دارد. ایشان میگوید لاحاجة احتیاج نداریم به این حرف شما، آن روز من عرض کردم یک فرارا عن المخالفة الاحتمالیة برای این که آنجا اگر که نباشد یک همچنین حرفی نزد، آن مرادش آن است، آن جمله را بگذارید برای این که در اطراف علم اجمالی اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، و فرارا عن المخالفة الاحتمالیة عمل به ظن نکن. حالا ایشان میخواهد همان را رد بکند، احتیاج ندارد که ما این عمل ظن را ردّش کنیم به مخالفتش با قاعده، کدام قاعده؟ قاعده اشتغال، اشتغالی که برگشتش به قدح است، قدح یعنی منع، قاعده اشتغال برگشتش به منع مخالفت احتمالیه تکلیف است، ببینید آقا اگر آن جمله را نمیگذاشتیم میگفتیم کجاست حرف آن بنده خدا، آن که اسم مخالفت احتمالیه نیاورد، ولی مقصودش بود گفتیم آن جمله را بگذارید حالا جور در میآید شما آمدی میگویی اگر عمل به ظن بکنی مخالف با قاعده اشتغال است، قاعده اشتغال برگشتش به چیه؟ قاعده اشتغال میگوید ممنوع است مخالفت احتمالیه تکلیف و اگر شما عمل به ظن بکنی مخالفت احتمالیه آن تکلیف متقین را کردی. پس نهایت استدلال شما چی شد؟ شما با این دلیلت ثابت کردی عمل به ظن مخالفت احتمالیه دارد، میگوییم عمل به ظنی که باعث طرح اصل بشود ولو احتیاطا هم باشد مخالفت قطیعه دارد.
[مثال]
حالا مثال میزند ایشان مثلاً: اذا فرضنا اگر ما فرض کردیم که استصحاب یقتضی الوجوبَ، استصحاب اقتضا میکرد فلان چیز واجب است خوب من حالا مثلاً فرض بکنید زمان معصومین نماز جمعه واجب بوده حالا نمیدانیم در زمان ما چه جور است؟ خوب استصحاب میگوید چی؟ میگوید وجوب، حالا اگر من ظن به حرمتش پیدا کردم بخواهم طبق این ظنم عمل کنم نماز جمعه نخوانم، خوب آن استصحاب وجوب از بین میرود، مثلاً اگر شما شارع آمد یک حکمی کرد یعنی استصحاب اقتضای وجوب جمعه بود مثلاً، و ظن شما حاصل بود به حرمت نماز جمعه، فحینئذٍ حالا که اینجا ظن شما بر خلاف آن اصل است یکون العملُ بالظنّ مخالفةً قطیعةً چرا؟ برای این که شارع گفته لا تنقض الیقین باشک این را با غیر یقین نقض نکن، خوب شما یک موقعی یقین داشتید به وجوب جمعه الان که یقین نداری به عدم وجوب جمعه، ظن به عدم جمعه داری طبق این ظنت عمل بکنی با آن دلیل استصحاب مخالفت کردی. لذا میفرماید که اگر شما در اینجا ظن حاصل شد به حرمت نماز جمعه این عمل به ظن شما یعنی طبق ظنت اگر نماز جمعه نیاوردی اینجا مخالفت قطعیه کردی با حکم شارع. مگر شارع چه حکمی کرده؟ شارع حکم کرده لا تنقض الیقین بغیر الیقین، البته روایت لا تنقض الیقین بالشک است، شک به معنای عدم العلم عدم الیقین است ایشان روایت را اینجوری معنا میکند: شارع حکم کرده به این که نقض نکن یقین را به غیر یقین، خوب یقین داشتی به وجوب الان که یقین نداری به عدم وجوب ظن به عدم وجوب داری اگر بخواهی به این ظنت عمل کنی با این دستور شارع مخالفت کردی. فلا یحتاجُ فاعل یحتاجُ چیه؟ اثبات الحرمت، ضمیری که در آن مستتر است به اثباتُ الحرمة برمیگردد، پس آقای مستدل لایحتاجُ الاثبات الحرمة الی التکلّف شما برای اثبات حرمت عمل به ظن چقدر خودت را به زحمت انداختی؟ عقل میگوید تحصیل معرفت لازم است، اما نمیدانیم معرفت مطلق یا خصوص معرفت علمی، دوران امر است، خیلی شما خودت را به زحمت انداختی لایحتاجُ اثبات حرمة عمل به ظن به این همه تکلّف، کدام تکلّفها؟ انَّ میخواهد تکلّف را معنا کند، شما خیلی به زحمت انداختی خودت را، آمدی گفتی تکلیف به واجبات و محرمات یقینی این همان علم اجمالی است، علم اجمالی به این که محرماتی هست واجباتی هست یقینا و عقل میگوید تحصیل معرفت به آنها لازم است یقینا و لانعلم و نمیدانیم کافی است تحصیل مطلق الاعتقاد الراحجُ فیها آیا نمیدانیم عقلی که میگوید تحصیل معرفت لازم است مطلقا المعرفة را میگوید یعنی معرفت راجحه را میگوید یا وجوب تحصیل اعتقاد قطعی یا نه خصوص آن معرفت علمی را میگوید و انَّ فی تحصیل الاعتقاد الراجح مخالفةً احتمالیةً استدلال را دارد میگوید این دو خطی که داریم میخوانیم استدلال این آقا را دارد تکرار میکند، شما میگویید چی؟ میگوید تکلیف به واجبات و محرمات مسلّم است همه باید بروند یاد بگیرند حالا نمیدانیم عقلی که میگوید بروید یاد بگیرید آیا مطلقُ المعرفة را میگوید یعنی هر جور معرفتی یا خصوص معرفت علمی را میگوید، و انَّ فی تحصیل الاعتقاد و اگر بروی اعتقاد راجح یعنی عمل به ظن اگر عمل به ظن بکنی شما میگویید مخالفت احتمالیه آن تکلیف متقین است فلا یجوز یعنی لایجوز عمل به ظن، نتیجته استدلال شما این است: فهذا اشبهُ الشیءٍ بلاکل از قفا بابا مثل ما یک کلمه من نمیدانم شارع راضی است به این کار یا نه، تمام شد دیگر همین که نمیدانم راضی است شارع با این همه آیات و روایات که ما را نهی میکند از عمل به ظن نمیدانم عمل به ظن بکنم شارع راضی است یا نه، همین شک در حجّیت مسابقٌ للعلم بعدم الحجّیت همین قدر که نمیدانی شارع راضی است یا نه این را حجت کرده یا نه این مساوی است با این که علم داری به عدم حجیت یک کلمه، این همه استدلال و این همه صغری و کبری احتیاجی ندارد.
فقد تبینّ مما ذکرنا، ما ذکرنا چیه؟ این ردّهایی که کردیم بر این تأسیس اصلها، ما ذکرنا یعنی بعد از این که معلوم شد این تأسیس اصلها هر کدام یک عیبی دارد معلوم شد گل بیعیب همان کار خود ماست. که از روز اول آمدیم تأسیس اصل کردیم حالا که معلوم شد هر کدام این توجیهات و تأسیس اصلها عیبی دارد تبینّ که ما ذکرنا اصل اولی فی بیان الاصل هو الذی ینبغی ان یعتمدَ علیه همین را باید سزاوار است که اصل قرار بدهیم. دوباره حرفهایش را تکرار میکند ایشان حرفهایی را که روز اول زدند، گفتیم عمل به ظن چند جور است؟ سه جور است: یک وقت متعبدا و متدینا به ظن عمل میکنیم، یک وقت نه احتیاطا و رجاءً لدرک واقع است، یک وقت نه آن است و نه این است روی هوای نفس است نه به عنوان دین خدا میآورد نه به عنوان احتیاط و رجاء درک واقع، به عنوان هوای نفس دلم میخواهد به ظنم عمل کنم سه جور است، گفتیم آنجایی که تعبدا میآورد اگر مخالف اصل و دلیل هم باشد که از دو جهت حرام است مثل آن آبی میشود که هم نجس است و هم غصبی است که این میخورد چطور دو تا حرام است اگر اینجور باشد که مستلزم دو تا حرام است و مستلزم دو تا عقوبت است، اگر نه به آن عنوان نبود به عنوان احتیاط بود اگر هیچ اصل و دلیلی از بین نمیرفت آن نه تنها حرام نیست بلکه جایز است و بلکه مستحسن هم هست و اما آنجایی که نه روی آن جهت است و نه روی آن جهت است جواز دارد به شرط این که اصل و دلیلی از بین نرود والّا اگر اصل و دلیل از بین برود آن هم باز حرام است همان حرفها است دیگر چیزی نداریم حرف اضافه نداریم تا انشاءالله برسیم به درس فردا.
حاصل استدلال من: که اصل اولی گفتم، تعبّد به ظن با شک در رضای شارع بالعمل بالظن فی الشریعة تعبدٌ بالشک شما اگر به ظن عمل بکنید و نمیدانی که راضی است شارع یا نه، این در حقیقت عمل به شک است چون میگویند ظن غیر معتبر در حکم شک است چنان که ظن معتبر در حکم علم است اگر شما بر طبق ظنت عمل کردی و نمیدانی که این ظنت معتبر است یا نه کانَّ شما متعبد به شک شدید، آمده میفرماید: اگر شما متعبد شدید به یک ظنی که شک داری در رضا شارع به عمل به آن ظن در شریعت اگر به چنین ظنی متعبد بشوی در حقیقت به شک متعبد شدی و هو باطلٌ عقلاً و نقلاً. که آدم بیاید متعبد بشود به شک یعنی یک کاری که اصلاً نمیداند شارع میخواهد یا نه، به عنوان شارع این را بیاورد.
و امّا مجردُ العمل علی طبقه اما مجرد عمل بر طبق ظن فهو لایحرم، تقریب عبارت این است ببینید آقا عمل به ظن بما هو هو حرام نیست مثل شرب خمر که نیست باید ببینیم چه جوری عمل به ظن میکنیم، عنایت بفرمایید ببینید مجرد عمل بر طبق ظن لایحرم، حالا شما نگویید محرم است میرسیم به آن، یعنی مثل شرب خمر که نیست اگر بما هو هو حرام بود خوب بله عمل به ظن هم مثل شرب خمر بود ولی نه، عمل به ظن مجرد عمل به ظن بما هو هو حرمت ندارد، حرمت مال کجایش است؟ آنجایی که به عنوان تعبّد بیاورد و یا اگر به عنوان احتیاط هم بیاورد مخالف با اصل بشود، لذا ایشان میفرماید عبارت را اینجوری که من عرض میکنم مجرّد عمل بر ظن لایحرم یعنی حرمت ذاتی ندارد اگر هم ما میگوییم محرمٌ با دو قید است، یکی آنجایی که به عنوان تعبّد به دین الله میآورد یکی هم آنجایی که مخالف با اصل و دلیل بشود. عمل به ظن حرام است اذا خالف اصلاً من الاصول اللفظیة او العملیة اگر شما در اثر عمل به ظن یک اصل لفظی مثل اصالةُ الحقیقة، اصالة العموم اینها را میگویند اصل لفظی میخوانیم انشاءالله مال آن هفته است، یعنی اصول ما دو جور داریم یک اصول لفظیه داریم یک اصول عملیه داریم، اصول عملیه کدام است؟ همین استصحاب و برائت و احتیاط و تخییر اینها را میگویند اصول عملیه، یک اصولی هم داریم که اصول لفظیه است مثلاً یک نفر گفته رأیتُ اسدا من نمیدانم معنای حقیقی اسد را اراده کرده که آن حیوان کذایی است یا معنای مجازی که رجل شجاع است؟ اینجا اصل لفظی اصالةُ الحقیقة اقتضا میکند چی بگویم؟ بگویم معنای حقیقی مراد است، حالا اگر من ظن پیدا کردم که معنای مجازی آنوقت بخواهم به ظنم عمل بکنم اصل لفظی طرح میشود، خلاصه عمل به ظن خودبخود عیبی ندارد مگر این که در اثر این عمل به ظن یک اصل لفظی یا یک اصل عملی مثل استصحاب از دست برود. لذا میفرماید: اگر مخالفت شد یعنی عمل به ظن شما مخالفت کرد با یک اصلی از اصول حالا یا لفظیه یا عملیه که دلالت دارد بر وجوب اخذ به مضمونها حتّی یعلمُ الواقع شما باید به این اصول عمل بکنی تا علم بر خلاف داشته باشی، اگر ظن بر خلاف آن را داشته باشی به ظنت عمل کنی آنها از بین برود حرام است. و قد تجتمع فیه گاهی در عمل به ظن دو تا حرام جمع میشود همان آب نجس و غصبی چه جوری است دو تا حرام؟ عمل به ظن بکنم به عنوان این که حکم الله است یک، و آن هم در اثر عمل به ظن یک اصل و دلیلی از بین برود دو، و قد تجتمع فیه در این عمل به ظن گاهی یک جهت جمع میشود، گاهی دو تا جهت جمع میشود قد یجتمع فیه جهتان للحرمة، کجا؟ آنجایی که عمل به ظن ملتزما انّه حکم الله این یک، و کان العمل به الظن مخالفا لمقتضی الاصول اینجا از دو جهت حرام است مثل شرب آن آب نجس غصبی. و قد تتحقق فیه جهةٌ واحدةٌ گاهی یک جهت حرمت است کجا؟ آنجایی که به عنوان دین الله میآورد اما مخالفتی هم ندارد با اصل از این جهت حرام است، بعکسش آنجایی که به عنوان احتیاط میآورد به عنوان دینُ الله نیست اما مستلزم طرح یک اصلی است، آنجاها از یک جهت حرام است و قد یجتمعُ در عمل به ظن یک جهت واحد است، کما اذا خالف الاصل یعنی عمل به ظن مخالف با اصل است ولی لم یلتزم بکونه حکم الله این یکی، یا نه التزم، التزمَ به این که حکم الله است ولی لم یخالف مقتضی الاصول اینجاها از یک جهت عیب دارد کجا هیچ عیبی ندارد؟ آنجایی که من عمل به ظن بکنم رجاءً لدرک واقع هیچ چیزی هم پیش نیاید اصل و دلیلی هم از بین نمیرود که گفتیم اینجا هیچ حرمتی ندارد. لذا میفرماید: و قد لا یکون فیه عقابٌ اصلاً، گاهی در عمل به ظن هیچ عقوبتی نیست، کما اذا لم یلتزم بکونه حکم الله و لم یخالف اصلاً من الاصول عملیه او اللفظیة و حینئذٍ قد یستحقّ علیه الثواب، گاهی عمل به ظن ثواب هم دارد این میدانید کدام است؟ همانی که ایشان میگفت حسنٌ آخر آنجا گفتیم عمل به ظن یا حرام است یا حسن است یا جایز است، حسنش کجا بود؟ آنجایی که یا به عنوان احتیاط میآورد این مضمون را و مخالفتی هم نداشت، خوب خود احتیاط یک عنوانی است برای ثواب و این همان است. و قد یستحقّ نه تنها حرام نیست نه تنها مخالفت نیست بلکه مستحق ثواب هم هست کما اذا عمل به الظن علی وجه الاحتیاط و مخالف با چیزی هم در نیاید الّا این که این اسمش عمل به ظن نیست نظرتان است ایشان آنجا گفتند، گفتند اینجور عمل به ظن عیبی ندارد ولی این در حقیقت عمل به ظن نیست، عمل به ظن چیه؟ این است که انسان به مضمون عمل بکند به عنوان دین الله. پس نتیجتا آقا عمل به ظن شد حرام، اگر هم ما یک جا میگوییم حرام نیست این مساحتما اسمش عمل به ظن است، واقعا اگر عمل به ظن جایی باشد حرام است، عمل به ظن معنای حقیقیاش کدام است؟ آنجایی است که به عنوان دین الله بیاورد منتهی اگر چیزی هم فوت بشود که از دو جهت حرام است، ما گفتیم در این آخری عیبی ندارد این عبارت را آن روز خواندم، ولکن ما گفتیم این عمل به ظنهای اینجوری عیبی ندارد ولی این در حقیقت اسمش عمل به ظن نیست لکن حقیقت عمل به ظن آن اولی است استناد به ظن فی العمل و الالتزام به این عمل به ظن مؤدّای واقعی است در حقش، اینجا است که عمل اگر بکند ما یطابقة الظن بلا استناد الیه لیس عملاً بالظن، والّا اگر یک کسی عمل به ظن کرد بدون استناد حالا میخواهد دومی باشد میخواهد سومی، شما اولیش استناد بود دیگر آن دومی که رجائا بود و آن سومی که روی هوای نفس بود آنجا اگر عمل به ظن بکند بدون استناد اصلاً اسمش عمل به ظن نیست.
فصحّ ان یقال: پس صحیح است که بگوییم عمل به ظن و تعبّد به ظن حرام است مطلقا، یعنی چی؟ یعنی شما اگر به عنوان دین الله یک مظنونی را آوردید این حرام است مطلقا، مطلقا یعنی چی؟ اعم از این که این ظن شما مطابق با واقع باشد یا مخالف، اعم از این که این ظن شما باعث طرح اصل و دلیلی بشود یا نشود، لذا ایشان میفرماید: حالا که این یکی دو قسم اخیر اسمش عمل به ظن نیست عمل به ظن همان قسم اول است فصحّ ان یقال که عمل به ظن و تعبد به ظن حرام است مطلقا، مطلقا یعنی چی؟ یعنی وافق الاصول او خالفها الاصول، یا وافق الواقع او خالف الواقع اذا خالفَ الاصول غایةُ الامرش این است: که اگر مخالف با اصول شد یستحقُّ العقاب من جهیتن، منتهی اگر مخالف با اصل در آمد از دو جهت حرام است یکی: من جهة الالتزام و التشریع این یک، یکی هم من جهة طرح الاصل المأمور بالعمل به حتّی یعلم بخلافه یعنی اگر از آن اصولی که شما باید به آنها عمل بکنید تا علم بر خلافش پیدا بکنید، اگر بدون علم بر خلاف یعنی در اثر عمل به ظن آن اصل را از دست بدهید آنجا حرام است.
و قد اشیر فی الکتاب و السنّة الی الجهتین. کافی است دیگر تا فردا.
والسلام علیکم و رحمة الله.