و اما آخرین تأسیس اصل: این تأسیس اصل آقا خودش مایه دار است و جوابی هم که شیخ میفرماید مایه دار است. باز یکی دو نفر از رفقا اعتراض کردند شما کم میخوانید، عرض کردیم این درس امروز را من اگر ترجمه وار بخواهیم بخوانیم یک صفحه میخوانیم ولی همین یک صفحه را دو سه جلسه اگر بخواهیم ترجمه که نمیخواهیم بکنیم، مکرر من عرض کردم رسائل و کفایة کتاب ترجمه ای نیست شما هر چی هم که معطل بشوید ارزشش را دارد. شما الان خیال میکنید درس خارج نان و حلوا خیر میکنند همین حرفهاست یعنی شما منشاء حرفها را در ذهنتان باشد تو درس خارج خیلی برایتان آمادگی دارد من جمله همین تأسیس اصل امروز. این آقایی که میخواهد تأسیس اصل بکند ایشان هم مثل ما نتیجه میگیرد این آقای امروزی هم از موافقین ماست میگوید عمل به ظن حرام است ولی انداخته قضیه را روی اصطلاحاتی، ما قبل از این که این استدلال را بخوانیم دو سه تا مطلب از خارج بگوییم که شیخ و دیگران اعتراف دارند این آقا از اعترافها دارد این استفاده را میکند
[احتیاط در شک در مکلف به]
اعتراف اول: همه قبول دارند که در شک در مکلّفُ به احتیاط لازم است، نمیدانم ظهر واجب است یا جمعه؟ رفتیم در کتاب برائت فعلاً به اینجا کاری نداریم تا برگردیم، در کتاب برائت یکی از بحثها این است: شما یک وقت شک در تکلیف داری نمیدانی فلان چیز واجب است یا نه؟ اصالةُ البرائة، اما اگر تکلیف مسلّم بود در مکلّف به شما شک کردید آنجا باید احتیاط کنید، شما میدانید روز جمعه یک تکلیفی به همه ما مکلّف است نمیدانیم آیا ظهر است یا جمعه، به این میگویند چی؟ شک در مکلّفُ به، تکلیف را میدانم یک وجوبی به عهده من آمده اما متعلّقش را نمیدانم آیا آن وجوب به ظهر تعلّق گرفته یا به جمعه تعلّق گرفته؟ در شک در مکلّفُ به همه و من جمله ایشان میگویند موافقت قطعیه واجب است یعنی چی موافقت قطعیه؟ یعنی هر دو را باید بخوانی هم ظهر را باید بخوانی هم جمعه را، تا بدانی از عهده آن واجب برآمدی. حالا اگر شما ظهر تنها را خواندی نمیشود چرا؟ چون احتمال دارد همان جمعه ای که نخواندی همان واجب باشد. مخالفت احتمالیه هم جایز نیست، در اطراف علم اجمالی مخالفت قطعیه که جایز نیست هیچی، مخالفت احتمالیه هم جایز نیست یعنی شما جایز نیست یک دانه نمازها را بخوانی چون احتمال دارد همین را که نخواندید همان او واجب باشد، میشود مخالفت احتمالیه، نه چه کار باید بکنید؟ موافقت قطعیه، یعنی در اطراف علم اجمالی شما باید یک کاری بکنید که صددرصد بدانید به وظیفه تان عمل کردید و او به این است که هم ظهر را بیاوری و هم جمعه، یقینا شما به وظیفه ات عمل کردی. این یک مطلب این را همه اعتراف دارند شیخ و دیگران که شک در مکلّفُبه مخالفت احتمالیه اش هم جایز نیست، موافقت قطعیه واجب است و آن به این است که همه اطراف مشتبه را بیاوریم، این یک مطلب.
[دوران امر بین تعیین و تخییر]
مطلب دیگر که خیلی ایشان اصرار دارد حالا ولو بعضیها قبول ندارند ولی ایشان اعتراف دارد به این مطلب میخواهیم بگوییم مستدل امروز ما از دو سه تا مطلبی که ایشان اعتراف دارد این نتیجه را میخواهد بگیرد. مطلب دوم: یک بابی ما داریم به نام باب دوران امر بین تعیین و تخییر، این مسأله را ایشان اواخر صفحه ۲۸۵، المسألةُ فی غایةُ الاشکال، اگر میخواهید مراجعه کنید یک بابی ما داریم به نام باب دوران امر بین تعیین و تخییر همان مثال همیشگی را بزنیم راحت است؛ دو تا مجتهد جامعُ الشرایط ما اینجا داریم هر دو جایزُالتقلید هستند، اما من احتمال میدهم این آقا یک تقوای بیشتری دارد احتمال ضعیف میدهم این آقا احتمال اعلمیتش هست، اینجا دوران امر است بین تعیین و تخییر، یا من مخییرم از این تقلید کنم یا از او، یا اگر احتمال تعیینی باشد در این آقا است چرا؟ چون تقلید این آقا حتما مبرء ذمّه است حالا یا از باب این که یکی از افراد تخییر است یا از باب این که احتمال تعیین درش هست، این را بهش میگویند دوران امر بین تعیین و تخییر. یعنی نمیدانم مخییرم از این تقلید کنم یا از او، چون هر دو جامعُ الشرایط هستند همه شرایط جواز تقلید را دارند، من فقط احتمال میدهم این آقا یک تقوای بیشتری دارد، احتمالاً شاید اعلم باشد در اینجا عقل میگوید چی؟ میگوید حتما از این آقا تقلید کن چرا؟ چون یقینا این مبرء ذمّه است با بودن این آن دیگری را شک داری، ولی میگوید این را که شک نداری. پس در دوران امر بین تعیین و تخییر عقل حکم میکند به اخذ به جانب تعیین میگوید این آقایی که احتمال تقوای بیشتری درباره اش میدهی از این تقلید کن. البته یکی دو نفر مخالف دارد تو ذهنم هست فاضل سبزواری، ایشان میگوید نه اصل برائة از تعیین من که نمیدانم متعیینا تقلید این، اصل برائة، لذا او آمده قائل به تخییر شده، ایشان را بگذارید کنار، این شیخ ما و دیگران ایشان آنوقت این عبارتشان است اواخر صفحه ۲۸۵، میفرمایند: المسألةُ فی غایة الاشکال، خیلی اشکال دارد اینجا که آقای فاضل سبزواری آمده برائت جاری کرده از تعیین، ما باید حتما حتما از این آقا تقلید بکنیم چون یقینا تقلید این آقا مبرء ذمّه است چون از او که کمتر نیست اگر بالاتر نباشد این هم یک مطلب یعنی دو تا اعتراف یکی در باب شک مکلّفُ به که احتیاط لازم است چون عقل میگوید اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد شما ذمّه ات مشغول شده روز جمعه به یک نمازی، کی ذمّه شما این اشتغال تبدیل به برائت میشود؟ آن موقع که هر دو را بیاوری آن یک مطلب که در باب شک در مکلّفُبه موافقت قطعیه واجب است چون اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد. مطلب دومی که شیخ ما اعتراف دارد این است: که در دوران امر بین تعیین و تخییر اخذ به جانب تعیین لازم است چون یقینا این معین است حتما حتما مبرء ذمّه است این دو تا مطلب.
[تحصیل معرفت به احکام شرعیه معلوم بالاجمال]
مطلب سوم: هر مسلمانی میداند تکالیفی در واقع هست کدام مسلمانی است که این را نداند که پیغمبر اسلام که تشریف آوردند یقینا یک احکامی برای ما آوردند خوب ما هم که مثل بهائم و حیوانات نیستیم که، ما مکلّفیم ما یقینا باید آن احکام را بلد بشویم یعنی تحصیل معرفت به احکام شرعیه معلوم بالاجمال، پس این را هم همه میگویند یعنی همه میگویند حالا که پیغمبر دینی آورده و ما میدانیم اجمالاً یک احکامی هست اینجا باید چه کار کنیم؟ یجب تحصیل معرفت ایشان هفت هشت ده بار اعتقاد میگویند من هم اعتقاد را معرفت معنا میکنم راحتتر است، والّا عبارت ایشان هم درست است غرض هشت بار ده بار ایشان میگویند اعتقاد من اینها را معرفت معنی میکنم. یجب تحصیل معرفت بالاحکام الشرعیة، پس ببینید این را هم همه اعتراف دارند سه تا مطلب اعترافی، همه قبول دارند در باب شک در مکلّفُبه اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، در دوران امر بین تعیین و تخییر عقل میگوید اخذ به تعیین بکن چرا؟ برای این که یقین کنی که به وظیفه ات عمل کردی. مطلب سوم هم که همه قبول دارند: همه میگویند ما واجب است تحصیل معرفت به احکام شرعیه، آن احکام شرعیه ای که میدانیم پیغمبر آورده همه باید برویم تحصیل معرفت بکنیم.
خوب اینها را که در نظر بگیریم این آقا آمده در اینجا میخواهد ما نحنُ فیه را از صغرایت اینها قرار بدهد ببینید اینها مسلّم است یعنی این کبرایات مسلّم است که در شک در مکلّفُ به احتیاط لازم است آن کبری مسلّم است که در دوران امر بین تعیین و تخییر باید احتیاط کنیم، از این کبرایات مسلّمه این آقا میخواهد ما نحن فیه را از صغریات آنها قرار بدهد میگوید شما که قبول دارید همه عمل یعنی تحصیل معرفت نسبت به احکام شرعیه لازم است این را همه قبول دارید یا نه؟ خیلی خوب حالا که قبول دارید ماالان نمیدانیم آیا این معرفت به احکام حتما باید معرفت قطعی و علمی باشد یا معرفت ظنی هم کفایت میکند، معرفت حتما لازم است شک در مکلّفُ به میخواهد درست کند، وجوب معرفت به احکام حتما حتما لازم است اما ما نمیدانیم در متعلّقش شک داریم عین ظهر و جمعه میدانیم وجوبی به ما تعلّق گرفته اما نمیدانیم به ظهر است یا به جمعه؟ اینجا هم همینجور است میدانیم تحصیل معرفت به احکام بر ما لازم است، اما نمیدانیم آن تحصیل معرفت ظنی اش هم کفایت میکند یا باید علمی برویم تحصیل معرفت بکنیم؟ عقل میگوید چی؟ میگوید تحصیل علمی، پس عمل به ظن حرام است.
خوب دقت کردید آمد اینجا را از صغریات آنجا قرار داد چطور در آنجاها احتیاط لازم است هم ظهر را باید بخوانی و هم جمعه، در آن مسأله از آن آقایی که احتمال تقوی در او هست از او باید تقلید بکنید، در اینجا هم ما نمیدانیم میدانیم از ما خواستند تحصیل معرفت به احکام اما آیا تحصیل معرفت مطلقا یعنی چه ظنی و چه قطعی یا نه خصوص قطعی، ببینید عین همان محتملُ الاعلمیت، خوب اینجا عقل به ما میگوید چی؟ میگوید حتما باید تحصیل معرفتت علمی باشد یعنی باید علم پیدا کنی به معرفت به احکام شرعیه، معرفت ظنی به درد نمیخورد چون اینجا از صغریات آنجاست همانطور که در آنجا احتیاط لازم است در اینجا هم احتیاط لازم است نتیجتا عمل به ظن شد حرام. دقت کردید عین ما شد ایشان اشکالش همین است آخر سر میگوید آقا همه حرفهایت خوب است اما داری اکل از قفا میکنی لقمه را داری دور سرت میگردانی، بسیار حرفت خوب است اینجا از صغریات آنجاست آنجا آنجور، اینجا هم اینجور اما احتیاج به این حرفها نداریم. غرض ایشان در کیفیت استدلال حرف دارد والّا استدلال به این مطلب که عمل به ظن حرام است خوب است، اما کیفیت استدلال با این بیانات که ما چند دقیقه معطّل شدیم احتیاجی ندارد. حالا عنایت کنید این تأسیس اصل دیگر کاملاً برای آقایان جا افتاد.
حالا عنایت بفرمایید: و منها دیگر از تأسیس اصلهایی که کردند این است: آمدند گفتند امر در مقام، مقام یعنی عمل به ظن، در مقام عمل به ظن امر دائر است بین وجوب تحصیل مطلق معرفت یعنی ما که میدانیم حتما تحصیل معرفت به احکام بر ما لازم است اما امر دائر است آیا این معرفتی که بر ما تحصیلش لازم است مطلقُ المعرفت است یعنی مطلق معرفت به احکام شرعیه معلوم بالاجمال، آیا این است؟ و بین آیا که ما باید تحصیل معرفت بکنیم یعنی مطلقُ المعرفة، مطلقُ المعرفة یعنی چی؟ یعنی چه ظنی چه قطعی، یا نه خصوص اعتقاد قطعی، ببینید دارد از صغریات دوران امر بین تعیین و تخییر میشود، نمیدانم آیا مطلقُ المعرفت کفایت میکند یا خصوص معرفت قطعی؟ امر دائر است بین این دو تا است شما در اینجا باید چه کار بکنید؟ یرجعُ الی الشک فی المکلّفُ به، یعنی امر در مقام برگشتش به شک در مکلّفُ به است مثل ظهر و جمعه که وجوب یک نمازی را میدانید متعلّقش را نمیدانید، اینجا هم وجوب تحصیل معرفت را میدانیم اما متعلّقش را نمیدانیم که آیا معرفت به حساب قطعی علمی است یا مطلقُ المعرفت، چه علمی چه ظنی، به حکم عقل در اطراف شک در مکلّفُ به باید احتیاط بکنید.
ـ سؤال:...
- بله دیگر، یعنی یک کاری میکردیم که یقین داشتیم به وظیفه مان عمل کردیم، اینجا هم اگر معرفت علمی پیدا کنیم یقین داریم به وظیفه مان عمل کردیم دیگر.
ـ سؤال:...
ـ ظنی را هم بیاوریم؟ عجیب است، عرض کردیم احتیاط یعنی چی؟ احتیاط یعنی آدم یک کاری کند که یقین کند به وظیفه اش عمل کرده، در ظهر و جمعه یقین به این است که هر دو را بیاوریم اما در اینجا اگر من معرفت علمی پیدا کنم یقین دارم دیگر عمل کردم، ایشان میگوید باید به معرفت ظنی هم عمل بکند احتیاط اینجا نیست که هر دو را عمل بکند، شما باید معرفت به احکام پیدا بکنید این معرفت به احکام را اگر علما به دست بیاورید میگوید یقینا به وظیفه تان عمل کردید.
ـ سؤال:...
ـ خوب بله، تحصیل علمی دیگر، یعنی شما به ظن عمل نکن به ظن غیر معتبر عمل نکن باید تحصیل علم بکنی، حالا یا علم وجدانی یا علم تعبّدی مثل فتوای مجتهد یا ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم.
عنایت بفرمایید آقا: ایشان میفرمایند این و تردّده آقا عطف تفسیری است یعنی میخواهد این شک در مکلّفُ به را برای ما معنا کند و بیندازد مانحنُ فیه را در دوران امر بین تعیین و تخییر، اینجا شک برمیگردد به مکلّفُ به یعنی چی؟ یعنی مردد میشود مکلّفُ بهما بین تخییر و تعیین، آن مسأله دو تا آقا یادتان نرود که امر دائر است بین مخییریم بین تقلید این دو نفر یا متعیینا این آقا، ببینید چه کار کرد؛ آمد ما نحنُفیه را از صغریات شک در مکلّفُ به حساب کرد، مانحنُ فیه را از صغریات دوران امر بین تعیین و تخییر حساب کرد و همانطوری که آقای شیخ انصاری شما در اواخر ۲۸۵، گفتید در دوران امر بین تعیین و تخییر باید آن متعین را عمل کنیم اینجا هم نمیدانیم آیا هر جور معرفتی کافی است یا متعیینا معرفت علمی؟ عقل میگوید باید تحصیل معرفت علمی بکنیم پس نتیجتا عمل به ظن که میشود معرفت ظنی به درد نمیخورد. مکلّفُ به یعنی چی شک برمیگردد به مکلّف به؟ یعنی مکلّف به مردد است بین تخییر و تعیین، آنوقت قاعده اش چیه؟ یحکم بتعیین در آن مسأله چه کار میکردیم؟ میگفتیم متعیینا از این آقا تقلید کن، اینجا هم همانطور یحکم بتعیین تحصیل خصوص الاعتقاد القطعی حتما حتما معرفت قطعی باید پیدا کنیم چرا؟ تحصیلاً للیقین بالبراءة و فرارا عن المخالفة احتمالیه، این را اضافه بکنید چون بعدها به دردمان میخورد، تحصیلاً چرا من حتما باید معرفت علمی پیدا کنم یعنی عمل به ظن فایده ندارد من ظن پیدا کردم نماز جمعه واجب است به درد نمیخورد باید علما بدانیم نماز جمعه واجب است. پس تحصیل معرفت علمی لازم است، قانون شک در مکلفّ به این است: تحصیلاً للیقین بالبراءة و فرارا عن مخالفة الاحتمالیة چون اگر عمل به ظن بکنیم چی میشود؟ مخالفت احتمالی دارد چون احتمال دارد معرفت علمی واجب باشد شما اگر به ظن عمل بکنید یعنی معرفت ظنی پیدا بکنید چی میشود اینجا؟ احتمال مخالفت دارد و جایز نیست. در اطراف علم اجمالی آدم باید یک کاری بکند آن اشتغال یقینی اش تبدیل به برائت یقینی بشود و از مخالفت احتمالی هم فرار کند، یعنی چی؟ یعنی عمل به ظن نکند چون احتمال مخالفت در آن است، پس چه بکند؟ عمل به قطع بکند.
ـ سؤال:...
ـ خوب بله دیگر همین را داریم میگوییم، آقا چرا دقت نمیکنید، میگوییم عمل به ظن نکن برو سراغ علم. حالا بعدها میرسیم شما عجله میکنید. بعدها میرسیم یکی دو بار این جمله را ایشان میگوید، میگوید شما که میگویید مخالفت احتمالیه حرام است خوب نگفت که، من دارم اضافه میکنم شما آنجا گرفتار نشوید. من تمام یک صفحه را مطالعه میکنم یک مطالبی را که ایشان بعدا میگوید من همین جا میگنجانم که آنجا معطل نشویم، ایشان بعدها اشکالش به این آقا این است: چرا شما گفتید مخالفت احتمالیه عیب دارد، کی گفت ایشان؟ من میگویم اضافه بکنید که آنجا گیج نشوید، شما باید به علم عمل بکنید معرفت علمی پیدا کنید به احکام شرعی یعنی چی؟ یعنی سراغ معرفت ظنی نرو، سراغ معرفت علمی برو که به حساب یقین کنی به وظیفه ات عمل کردی و فرار کردی از مخالفت احتمالیه، چون اگر شما عمل به ظن بکنید احتمال دارد عمل به قطع واجب باشد نتیجتا میشود مخالفت احتمالیه.
ـ سؤال:...
ـ چرا، اختیار دارید آقا، همه میگویند واجب است تحصیل معرفت همه میگویند. عرض کردم همه میگویند تحصیل معرفت واجب است، همه میگویند روز جمعه ما یک نماز باید بخوانیم اما نمیدانیم متعلّق آن وجوب ظهر است یا جمعه، اینجا هم همینطور است، همه میگویند حالا بعضیها که به وجوب نفسی میگویند یا به وجوب مقدمی به آن کاری نداریم. یک نفر ما نداریم که بگوید تحصیل معرفت احکام واجب نیست همه میگویند تحصیل معرفت احکام واجب است پس تکلیف مسلّم است، شک در متعلّقش است آن معرفتی که بر من لازم است آیا معرفت علمی است یا ظنی؟ من تعجب میکنم آقا.
ـ سؤال:...
ـ مسلّم است دیگر، آقا این حرفها را نزنید هر مسلمانی میداند روز جمعه نماز برایش واجب است هر مسلمانی، آقا عنایت بکنید دیگر، مناط ایشان بر شما هم دارد پیاده میشود.
عنایت بفرمایید: فیحکم خلافا لمن فاضل سبزواری، فاضل سبزواری در دوران امر بین تعیین و تخییر ایشان اصاله البرائة جاری میکند میگوید من که نمیدانم وظیفه ام را به خصوص تقلید از این آقا است، اصل برائت از تقلید این آقا مخییرا، ولی آن یکی دو نفر هم والّا همه قبول دارند عرض کردم این استدلال این برخواسته از چند تا اعتراف است یعنی از چند تا اعترافاتی که شخص انصاری ما دارد این آقا از این اعتراف آمده این تأسیس اصل را درست کرده، خلافا لفاضل سبزواری که لم یوجب ذلک او واجب نمیداند این مطلب را، یعنی در دوران امر بین تعیین و تخییر حکم به تعیین نمیکند اصالة البرائة جاری میکند میگوید این آقا هم مثل این آقا است میخواهی از این تقلید کن میخواهی از او، چه کرد این آقا؟ آمد مانحنُ فیه را از صغریات آنجاهایی قرار داد که همه میگویند احتیاط واجب است. پس نتیجتا آقای مسلمان میدانی تحصیل معرفت به احکام برایت لازم است اگر بخواهی بدانی به وظیفه ات عمل کردی باید تحصیل معرفتت علمی باشد یعنی چی؟ یعنی عمل به ظن نکن اگر ظن پیدا کردی نماز جمعه واجب است به این ظنت عمل نکن ببین مجتهدت چی میگوید، آن برای شما اگر هر حرفی بزند او علمی است. نتیجتا این آقا آمد مانحنُ فیه را از آن باب حساب کرد.
[مناقشه در این اصل]
و فیه: خوب دیدید که بار علمیاش بد نبود این استدلال، و اما جوابی که ایشان میخواهد بدهد. عنایت بکنید ایشان در خلال میگوید تحصیل معرفت به احکام مقدمتا لازم است این یک بحثی است صفحه ۳۰۳، دو سه سال دیگر حالا ما زنده باشیم یا نباشیم، یک بحثی است آنجا بین دو نفر و کل علما، یکی محقق اردبیلی یکی شاگردشان صاحب مدارک نه این آقا محقق اردبیلی محقق اردبیلی را عرض میکنیم، یکی محقق اردبیلی، یکی شاگردش صاحب مدارک، اینها میگویند تحصیل علم وجوب نفسی دارد کار اینجا نیست فقط میخواهیم یکی دو سه کلمه اجمالاً بدانید چون ایشان یک مقدمه دارد معلوم بشود این مقدمه ردّ کیه، آن دو بزرگوار میگویند تحصیل معرفت به احکام وجوبش وجوب نفسی است یعنی چی؟ یعنی نماز هم نمیخواهی بخوانی باید بروی احکامش را یاد بگیری. دقت کردید این دو نفر میگویند تحصیل معرفت احکام لازم است به وجوب نفسی، وجوب نفسی یعنی چی؟ یعنی اگر هم نخواهی نماز بخوانی، روزه بگیری باید احکامش را بروی یاد بگیری، خوب حرفشان درست نیست. نقطه مقابل آن دو بزرگوار همه میگویند وجوبش وجوب مقدمی است یعنی واجب است معرفت احکام برای عمل کردن به آنها مقدمه عمل تحصیل معرفت. فقط خواستم همین را بدانید ایشان در خلال عبارتشان میگویند تحصیل علم وجوبش مقدمی است، این را بدانید که این در مقابل است والّا بحثش مفصّل در جای خودش میآید، این که ایشان در خلال میفرمایند این معرفت تحصیل احکام شرعیه واجب است وجوبش وجوب مقدمی است و وجوب مقدمی را هم عقل حاکم است اصلاً همیشه آقا عقل میگوید مقدمه واجب است. مولایی به عبدش میگوید برو پشت بام برفها را پارو کن، دیگر نمیگوید نردبان بیاور، عقل میگوید باید بروی نردبان هم بیاوری. حالا این مثالها مال آن موقعها است که پله نبوده، علی کل حال ببینید همیشه وجوب مقدمه به حکم عقل است یعنی شما معرفت احکام برایت لازم است اما عقل میگوید اینها را برو یاد بگیر که عمل بکنی از باب مقدمه، مولی نمیگوید برو نردبان بیاور میگوید برو پشت بام برفها را پارو کن، عقل میگوید نصب سلم هم لازم است چرا؟ همیشه حاکم به وجوب مقدمه عقل است، اینجا هم همینطور عقل میگوید آقا درست است شما معرفت باید پیدا کنی به احکام، اما این معرفت به احکام مثل آن نردبان است که شما را به پشتبام میرساند، شما برو احکام را یاد بگیر تا این که مقدمه بشود برای عمل کردن.
ـ سؤال:...
ـ خوب بله گفتیم بحث صفحه ۳۰۳، است. ایشان یک مقدمه دارد من خواستم بگویم این مقدمه در مقابل آن است همین، دیگر نگویید این بحثها را آنقدر خودمان امروز مشکلات داریم شما دارید از آنجا هم قاطیش میکنید. درست میگوید ایشان، حرفش درست است اینجا اختلاف است روی قول به حساب محقق اردبیلی یک جوری میشود روی قول دیگران جور دیگر، حالا آن بحثها را ما نباید اینجا بیاوریم. من... ایشان کلماتش یک کلمه کلمههایی که میگویم، بگویم این در مقابل کیه، اما دیگر آن حرفهای کیه را که دیگر نباید در اینجا بیاوریم.
عنایت بکنید، و فیه: اولاً، انّ وجوب تحصیل معرفت بالاحکام مقدّمةٌ عقلیة همین، خواستم بگویم چرا ایشان میگوید مقدمة عقلیة، ردّ آقای اردبیلی و صاحب مدارک است. حالا آنها درست میگویند اینها درست میگویند ثمره اش را به آنها که نباید کاری داشته باشیم، پس عنایت داشته باشید صفحه ۳۰۳، این بحثها میآید این ردّ بر آقای اردبیلی و صاحب مدارک است که میگوید تحصیل معرفت به احکام وجوبش وجوب نفسی است، ما میگوییم نخیر وجوبش مقدمی است حالا کدام درست است انشاءالله باشد جای خودش. للعمل بها عقل به ما میگوید معرفت به احکام لازم است تا مقدمه بشود برای عمل به آن احکام و امتثال به آن احکام، فالحاکم بوجوبه هو العقل. حاکم به وجوب تحصیل معرفت عقل است عقل میگوید برو یاد بگیر اینها را تا مقدمه بشود برای عمل کردن. و لا معنی لتردّد العقل فی موضوع حکمه، خوب باز این هم اشاره است به صفحه ۳۲۵، در باب استصحاب که ما عصرها میخوانیم یک هفته پیش این حرف را خواندیم. ببینید آقا در احکام عقلیه میگویند اصلاً شک راه ندارد احکام عقلیه مستقله شک در آنها تصور نمیشود چرا؟ برای این که احکام عقلی مستقله عقل مناط را میبیند و حکم میکند اگر مناط باشد حکم هست اگر مناط نباشد حکم نیست، اصلاً در احکام عقلیه به تعبیر آقای نائینی لایتترقُ فیه شک و التردید در احکام عقلیه اصلاً شک تصور نمیشود تردید تصور نمیشود، بنابراین اگر شما در یک حکم عقلی شک بکنید سرایت به موضوع میکند، در موضوع شک بکنید سرایت به موضوع میکند، در موضوع شک بکنید سرایت به حکم میکند. و حال آن که علّتش را هم باز بدانید بد نیست، برای این که در احکام عقلیه موضوعش علت تامه حکم است و حکم معلول آن است انفکاک بین علت و معلول امکان ندارد شما اگر در یک حکم عقلی شک کردی حتما در موضوعش هم شک میکنید، در موضوع شک کردید در حکمش هم شک میکنید چرا؟ چون در احکام عقلیه حکم و موضوع علت و معلولند شک در هر کدام سرایت میکند به شک دیگری. ایشان آقا چی میخواهد بگوید در این اولاً؟ ایشان میگوید آقای مستدل اینجا را نباید از صغریات آنجا قرار بدهی، آنجا که باب دوران امر بین تعیین و تخییر بود ما هم قائل بودیم به اخذ به تعیین آنجا در احکام تعبدیه بود اینجا پای احکام عقلیه است، اولاً ایشان خیلی طول میکشد من دو کلمه عرض بکنم در تمام این هفت هشت ده خط جان حرف ایشان را بدانید چیه، آقای مستدل که از این راه وارد شدی ایشان میفرماید آن اعترافها را من دارم در دوران امر در تعیین و تخییر حکم میکنم به تعیین، ولی آن مال احکام تعبّدیه است لذا من مثال تقلید را زدم، اما در مانحن فیه احکام عقلی است عقل به ما میگوید معرفت اینجوری لازم است یا آنجوری، ابدا اینجا را نباید شما از صغریات آنجا حساب کنید. جواب یک کلمه، شما آمدید اینجا را از صغریات آنجا حساب کردید از اعترافی که من آنجا کردم به احتیاط میخواهی این را هم از آنجا بگیری بله من اعتراف دارم در آنجا ولی آن قانون دوران امر بین تعیین و تخییر مال کجاست؟ احکام تعبدیه، اینجا احکام عقلیه است عقل به شما میگوید که شما باید تحصیل معرفت قطعی بکنی یا تحصیل معرفت ظنی بکنی، عقل هم تردید ندارد یا آن را میگوید یا این را میگوید اصلاً دوران، تردید اینها در احکام عقلیه تصور نمیشود در احکام تعبدیه چرا من شک میکنم آیا از این آقا باید تقلید بکنم یا از آن آقا، پس آقای مستدل این که شما اینجا را از صغریات آن باب گرفتید کار اشتباهی است آن باب مال احکام تعبدیه است و مانحن فیه احکام عقلی است اصلاً ربطی ندارد اینجا به آنجا.
ایشان میفرماید و لا معنی لتردّد العقل فی موضوع حکمه عقل امکان ندارد بیاید حکم را بکند بگوید معرفت لازم است اما نداند معرفت مطلق یا معرفت قطعی، این امکان ندارد عقل یک حکمی بکند ولی تردید داشته باشد در موضوع حکمش. و انّ الذی این معنای تردید است عطف تفسیری به اینها میگویند این و انّ عطف تفسیری است میخواهد تردّد را معنا کند، تردّد معنایش این است: و در احکام عقلیه تردّد نیست. الذی آن چیزی که حکمَ هو عقل آن چیزی که عقل حکم میکند به وجوش تحصیل مطلق اعتقاد است مطلق معرفت است یا خصوص علم است، تردید این است یعنی عقل تردید ندارد که بیاید بگوید من نمیدانم من میگویم بروید تحصیل معرفت بکنید اما نمیدانم، نمیدانم ندارد عقل، عقلی که به شما میگوید معرفت احکام لازم است دیگر نمیشود در موضوعش تردید بکند بگوید من نمیدانم چه جور معرفتی، عقل نمیدانم در کارش نیست یا مناط را میبیند حکم میکند یا مناط را نمیبیند ساکت میشود. این که شما بیاید بگویید آیا این واجب است یا آن واجب است اصلاً در عقل دوران تصوّر نمیشود آن قانون دوران بین تعیین و تخییر مال احکام به حساب تعبدیه است. اما عقل یا مستقلاً به شما میگوید تحصیل خصوص معرفت قطعی که به تحقیق هم همین است، یا حکم میکند مستقلاً به کفایت مطلق معرفت چه معرفت علمی و چه معرفت ظنّی. و لایتصور الاجمال و الاهمال، اصلاً اجمالِ اهمال تصور نمیشود ببینید دارد چه کار میکند آن احمال و اجمال دوران مال احکام تعبدیه است آنجا است که اجمال احمال دارد آیا از این تقلید بکنم یا از او، اما اینجا احکام عقلیه است عقل اگر به شما میگوید معرفت احکام لازم است خودش هم مستقلاً میگوید چه جور لازم است معرفت علمی یا معرفت ظنی، نمیشود عقل مردد باشد که آیا شما معرفت علمی لازم است یا معرفت ظنی؟ امکان ندارد تردد بلکه یا عقل مستقلاً میگوید آقا حتما معرفت علمی یا مستقلاً میگوید کافی است مطلق معرفت و اجمال اصلاً تصور نمیشود در موضوع حکم عقلی چرا؟ برای این که تردد در موضوع مستلزم تردد در حکم است، علتش را دقت داشته باشید برای این که در احکام عقلیه موضوع علت تامه حکم است و حکم میشود معلول و امکان ندارد شما در موضوع شک بکنید و سرایت به محمول نکند، در محمول شک بکنید به آن سرایت نکند، دیگر ایشان اینها را اینجا نمیگوید اگر حوصله اش را دارید صفحه ۳۲۵، با این کتابها در بحث استحصاب اینها را علتش را آنجا پیدا بکنید. لذا ایشان میفرماید که لانّ التردّد فی الموضوع برای این که اگر عقل در موضوع حکمش مردد شد این باعث میشود تردد سرایت میکند به حکم و حال آن که لایتصوّر تردد در حکم تصور نمیشود از نفس حاکم، یعنی ممکن است ما تردد پیدا بکنیم که آیا معرفت علمی لازم است یا معرفت ظنی؟ ولی حاکم آن هم مثل عقل همچنین تصوری نمیکند. و سیجیء الاشارة الی هذا، اواخر صفحه ۱۴۷، از آنجاهایی است که در انسداد نمیخوانند، ما این مطلب را آنجا اشاره میکنیم در ردّ کی؟ در ردّ کسی که زعم گمان کرده، این یک خط را باید ترجمه بکنم یک عالمه حرف دارد، عنایت بکنید فعلاً ترجمه بخوانیم، یک آقایی زعم که آن آقا را ما ردّش میکنیم، یک آقایی زعم که نتیجه دلیل انسداد مهملةٌ مجملةٌ مع عدّه این آقا ضمیر (ه) به همان من موصول برمیگردد، یک آقایی اینجور گمان کرده که نتیجه دلیل انسداد مهمل است و مجمل، مع عدّه با این که این آقا آمده شمرده دلیلَ الانسداد مفعول عده است، این آقا آمده دلیل انسداد مفعول اولش است دلیلاً عقلیا مفعول دومیش است، این آقا آمده شمرده دلیل انسداد را دلیل عقلی شمرده و حکما یستقلّ به العقل شمرده، این آقا را ما ردّش میکنیم این آقا کیه؟ چی چی گفته؟ ترجمه تمام شد یک دقیقه اما ده دقیقه باید حرف بزنم تا این یک خط روشن بشود؛
عنایت بکنید آقا ما در علمایمان یک آقایانی داریم به نام انسدادیین رئیسشان هم مرحوم میرزای قمی بزگوار است، اینها معتقدند که هر ظنی از هر جایی پیدا بشود حجت است کلاغ پرید شما از پریدن کلاغ گمان کردید نماز جمعه واجب است، باید بروید نماز جمعه بخوانید، خواب دیدید نماز جمعه واجب است ظن برایت حاصل شده باید نماز جمعه بخوانی از هر طریقی اینها یک همچنین اعتقادی دارند که از هر راهی شما ظن برایت حاصل بشود به یکی از احکام شرعیه طبق آن ظنت باید عمل بکنی، حالا از کجا ایشان کشیده شده به این جاده انحرافی این باشد، ایشان الان منحرف شده در اینجا منشائش را هم حالا بخواهم عرض بکنم خیلی طول میکشد به منشائش کاری نداشته باشید چه چیز باعث شده که ایشان کشیده شده به این راه که آمده میگوید از هر راهی شما ظن برایت حاصل بشود به یک حکم شرعی طبق آن ظنت باید آن حکم شرعی را امتثال بکنی.
ـ سؤال:...
ـ البته این ممنوع است، حالا قیاس که چون ما اولُ من قاس ابلیس لیس علی دینی من استعملَ القیاس فی الدین، نه آن را استثناء میکند پیغمبر فرمودند: بر دین من نیست اگر کسی حکمی را از راه قیاس، نه آن منهی عنه است آن منهی عنه را بگذارید کنار از هر راهی دیگر ظن حاصل شد به یک حکم شرعی این بزگوار و تابعینش میگویند عمل به آن ظن واجب است.
[مقدمات قول به انسداد]
خوب شما منشائش چیه، عرض کردم باشد اینها این مطلب را با پنج تا مقدمه میگویند، اواخر صفحه ۱۱۱، شیخ انصاری این مقدمات را نقل میکند اینها چهار تا پنج تا مقدمه چینی میکنند نتیجه میرسند به این نتیجه؛ مقدمه اول: میرزای قمی میفرماید، میفرماید: همه ما میدانیم یک احکامی در واقع هست یک، همه ما میدانیم آن احکام را از ما میخواهند ما که مثل بهائم و مجانین نیستیم این دو، و دستمان هم به آنجا نمیرسد کی خبر از لوح محفوظ دارد این سه، بخواهیم احتیاط هم بکنیم گرفتار میشویم عسر و حرج دارد هر محتملُ الحرمه ای را ترک بکنیم هر محتملُ الوجوبی را بیاوریم اینها مشکلات دارد این چهار، شک و وهم هم که مرجوح است پس به ظن عمل کن. ببینید این ظن را که اینها میگویند از هر راهی ظن برایت حاصل شد باید به این ظنت عمل بکنی با این چهار پنج مقدمه است احکامی داریم یک، از ما میخواهند دو، دستمان نمیرسد سه، احتیاط هم که مشکلات دارد چهار، شک و وهم هم که مرجوح است پس چه بکن؟ عمل به ظن بکن، از خواب دیدن ظن پیدا کردید نماز جمعه واجب است بر شما نماز جمعه واجب است چرا؟ برای این که ظن مقدم بر شک و وهم است این تا اینجا،
از اینجا است که این آقایان انسدادیین دو طایفه میشوند یک عدهشان میشوند حکومتی یک عدهشان میشوند کشفی، حکومت یعنی چی؟ یعنی یک عده شان اینجور میگویند که حق هم همین است، یعنی اگر کسی انسدادی شد باید حکومتی بشود، میگوید آقا ما از این مقدمات که به دست آوردیم قبول کردیم عقل حکم میکند که از هر راهی ظن پیدا بشود حجت است. اینها را میگویند کی؟ حکومتی یعنی بعد از تمامیت این مقدمات عقل حکم میکند که از هر راهی ظن برای شما حاصل شد باید به آن ظنت عمل کنی ولی یک عده شان کشفی هستند اواخر صفحه ۱۴۷، آنجا شما مراجعه بکنید تمام اینهایی را که عرض میکنم آنجا هست، یک عدهشان کشفی شدند یعنی چی؟ میگویند از این مقدمات کشف میکنیم که شارع هر ظنی را حجت کرده است. آن وقت نتیجهاش چیه؟ اگر کشفی شدیم نتیجه مهمله مجملة یواش یواش تازه داریم نزدیک میشویم، اگر ما کشفی شدیم نتیجه اش مهمله مجمله، اما اگر حکومتی شدیم نتیجه اش کلّی است چرا؟ برای این که احکام عقل کلی است.
ظاهرا آقایان خسته هستند بقیهاش باشد شنبه.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.