درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۷۳: تعبد به ظن ۴

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

دیروز دو تا تأسیس اصل خواندیم یکیش مخالف صددرصد ما بود چون ما می‏گوییم اصل اولی حرمت عمل به ظن است، ولی آقای کاظمی فرمودند نخیر عمل به ظن مباح است تأسیس اصل ایشان بین این تأسیس اصل‏ها ایشان کاملاً نقطه مقابل ما است چون ما حرمتی شدیم و ایشان از آن قانون اصل در اشیاء اباحه است نتیجه گرفتند که عمل به ظن مباح است. خلاصه ایشان از آن قانونی که من دین الامامیه این است که اصل در افعال اباحه است مگر نهیش و منعش برسد، آمده گفته یکی از افعال هم عمل به ظن است طبق آن قانون حکم به اباحه‏ اش می‏کنیم و نتیجتا می‏گوییم عمل به ظن هیچ عیبی ندارد یک کار مباحی است، تا این که منعش برسد. خوب این سه تا جواب دارد ایشان البته دو تا جواب دادند یک جوابش این است که بله آن قانون را قبول داریم اما منعش هم رسیده همان ادله اربعه، شما می‏گویید اصل در اشیاء اباحه درست است طبق اصل اولیه اشیاء کار مباحی است تا منعش برسد ولی منعش رسیده همان ادله اربعه ما را نهی می‏کند از این کار، این اولاً و ثانیا آن کبرای کلی که شما می‏گویید مال آنجایی است که عقل حکمی نداشته باشد، سیب خوردن چطور است؟ اصل در اشیاء اباحه است عقل هم حرفی نمی‏زند این قانون مال آن مواردی است که عقل حکمی نداشته باشد در مانحنُ فیه عقل حکم دارد عقل می‏گوید عمل به ظن حرام است تصرف در سلطنت مولی است، پس آن قانون کلی بر فرض هم شما درست می‏گویید همین‏طور هم هست مال همچنین مواردی است نه مال مانحنُ فیه. و اما جواب سوم: اباحه یعنی چی؟ شما می‏گویید این کار مباح است اباحه معنایش این است: یعنی یا مرخصی شما انجام بدهی و مرخصی ترک بکنی بلابدَل، مباح است شما بروید مسافرت خوب حالا نمی‏خواهید بروید مسافرت می‏خواهی برو می‏خواهی نرو اما اگر نرفتی لازم نیست یک بدلی برایش بیاوری. آب خوردن مباح است می‏خواهی بخور می‏خواهی نخور اما اگر نخوری دیگر لازم نیست یک بدل برایش بیاوری اصلاً معنای اباحه این است ترخیص در فعل و در ترک بلابدل، این معنای اباحه است. ببینیم حالا حرف شما معنایش چی می‏شود، یک آقایی ظن پیدا کرده به وجوب نماز جمعه و حال آن که استصحاب اقتضای حرمت می‏کند استصحاب اقتضای وجوب ظهر می‏کند یا خبر ثقه آمده می‏گوید ظهر واجب است، یک آقایی که با چنین استصحابی با چنین خبر ثقه ‏ای در وجوب ظهر ظن پیدا کرده به وجوب جمعه، روی قول شما آقای کاظمی چیه؟ این مباح عمل به ظن، یعنی چی مباح است؟ خوب که بشکافیم معنایش این است: می‏خواهی طبق ظنت عمل کن نماز جمعه بخوان، نمی‏خواهی هم نخوانی نخوان هیچ کار دیگری نمی‏خواهد بکنی ظهر هم نمی‏خواهد بخوانی، خوب نتیجه ‏اش این می‏شود دیگر و حال آن که اینجور نیست طبق آن اصل و طبق آن دلیل اگر جمعه نخواندی شما باید طبق آن اصل و آن دلیل لااقل ظهر را بیاوری بدلش را بیاوری، پس نگو اباحه اگر هم می‏خواهی شما خیلی حرف شما را بپذیریم بگو تخییر، بگو اگر شما ظن پیدا کردید به وجوب جمعه و از آن طرف استصحاب و دلیل اقتضا می‏کرد وجوب ظهر را، مخییری این کار را بکنی مخییری این کار را بکنی، پس اسم اباحه نیاورید که درست نیست. البته این هم دقت کنید مثل این که دیروز نگفتم، این آقای کاظمی می‏دانید نظرش چیه اینجوری حرف زده؟ ایشان در مقابل ابن قبة این حرف را زده آخر ابن قبة می‏گوید حرام است محال است که شارع اجازه بدهد ما به ظن عمل بکنیم، اما ایشان می‏گوید نه محال نیست، غرض این بنده خدا نظرشان این است در مقابل ابن قبة یک همچنین اظهار عقیده ‏ای کرده دیگر تو این وادیهایی که ایشان را انداختند و اشکال کردند اولاً، ثانیا، ثالثا در آن وادی‌ها ظاهرا نباشد. خیلی خوب این یک تأسیس اصل.

و اما تأسیس اصل بعدی: دَوران امر بین محذورین، رفقا گفتند شما دیروز گفتید دوران امر بین تعیین و تخییر، اگر گفتم اشتباه کردم. دوران امر بین تعیین و تخییر درس امروز است، دوران امر بین محذورین یعنی یک آقایی تأسیس اصل کرده از این طریق گفته این فتوی مثلاً، شما که می‏گویید عمل به این فتوی جایز است این عمل به این فتوی یا واقعا فتوی یا اجماع این طرُق ظنیه یا اینها واقعا حجتند می‏شود واجبُ العمل یا واقعا حجت نیستند می‏شود محرمُ العمل، پس دوران امر بین محذورین است، آن وقت در دوران امر بین محذورین دو قول است، بعضی‏ها گفتند تخییر یعنی شما در اینجا مخییری می‏خواهی به ظن عمل بکن می‏خواهی به ظن عمل نکن ولی یک قول هم مال علامه است که موافق حرف ما می‏شود، علامه فرموده: در دوران امر بین محذورین باید جانب حرمت را بگیری یعنی نمی‏دانی عمل به ظن حرام است یا حرام نیست باید قائل به حرمتش بشوی، ایشان می‏گوید نمی‏خواهد این حرفها را ولو الان نتیجه قول علامه همان حرف ما است ما می‏گوییم حرام است آقای علامه هم می‏فرماید، اما احتیاج نداریم به این حرفها، بابا شما نمی‏دانی شارع راضی است به این کار یا نه، همین همین که نمی‏دانی شارع از این کار راضی است بس است برای حکم به حرمت دیگر نمی‏خواهد دوران امر بین محذورین و بعد در دوران امر بین محذورین دو قول است و علی کل حال خلاصه اینها را اصلاً احتیاجی بهش نداریم.

عنایت کنید آقا لذا ایشان می‏فرمایند در آن مسأله زن حائض که در ایام استظهار همین قدر که نمی‏داند. خوب عنایت بفرمایید این دو تا اصل را هم ما باطلش کردیم. بابا احتیاج ندارد به این حرفها همین که نمی‏دانیم شارع از این کار راضی است یا نه، طبق ادله اربعه باید بگوییم راضی نیست دیگر احتیاج به این اصطلاحات ندارد.

۲

بیان اصول دیگر و مناقشه در آن (اصل چهارم)

و اما آخرین تأسیس اصل: این تأسیس اصل آقا خودش مایه ‏دار است و جوابی هم که شیخ می‏فرماید مایه ‏دار است. باز یکی دو نفر از رفقا اعتراض کردند شما کم می‏خوانید، عرض کردیم این درس امروز را من اگر ترجمه ‏وار بخواهیم بخوانیم یک صفحه می‏خوانیم ولی همین یک صفحه را دو سه جلسه اگر بخواهیم ترجمه که نمی‏خواهیم بکنیم، مکرر من عرض کردم رسائل و کفایة کتاب ترجمه ‏ای نیست شما هر چی هم که معطل بشوید ارزشش را دارد. شما الان خیال می‏کنید درس خارج نان و حلوا خیر می‏کنند همین حرفهاست یعنی شما منشاء حرفها را در ذهنتان باشد تو درس خارج خیلی برایتان آمادگی دارد من جمله همین تأسیس اصل امروز. این آقایی که می‏خواهد تأسیس اصل بکند ایشان هم مثل ما نتیجه می‏گیرد این آقای امروزی هم از موافقین ماست می‏گوید عمل به ظن حرام است ولی انداخته قضیه را روی اصطلاحاتی، ما قبل از این که این استدلال را بخوانیم دو سه تا مطلب از خارج بگوییم که شیخ و دیگران اعتراف دارند این آقا از اعتراف‌ها دارد این استفاده را می‏کند

[احتیاط در شک در مکلف به]

اعتراف اول: همه قبول دارند که در شک در مکلّفُ به احتیاط لازم است، نمی‏دانم ظهر واجب است یا جمعه؟ رفتیم در کتاب برائت فعلاً به اینجا کاری نداریم تا برگردیم، در کتاب برائت یکی از بحثها این است: شما یک وقت شک در تکلیف داری نمی‏دانی فلان چیز واجب است یا نه؟ اصالةُ البرائة، اما اگر تکلیف مسلّم بود در مکلّف به شما شک کردید آنجا باید احتیاط کنید، شما می‏دانید روز جمعه یک تکلیفی به همه ما مکلّف است نمی‏دانیم آیا ظهر است یا جمعه، به این می‏گویند چی؟ شک در مکلّفُ به، تکلیف را می‏دانم یک وجوبی به عهده من آمده اما متعلّقش را نمی‏دانم آیا آن وجوب به ظهر تعلّق گرفته یا به جمعه تعلّق گرفته؟ در شک در مکلّفُ به همه و من جمله ایشان می‏گویند موافقت قطعیه واجب است یعنی چی موافقت قطعیه؟ یعنی هر دو را باید بخوانی هم ظهر را باید بخوانی هم جمعه را، تا بدانی از عهده آن واجب برآمدی. حالا اگر شما ظهر تنها را خواندی نمی‏شود چرا؟ چون احتمال دارد همان جمعه‏ ای که نخواندی همان واجب باشد. مخالفت احتمالیه هم جایز نیست، در اطراف علم اجمالی مخالفت قطعیه که جایز نیست هیچی، مخالفت احتمالیه هم جایز نیست یعنی شما جایز نیست یک دانه نمازها را بخوانی چون احتمال دارد همین را که نخواندید همان او واجب باشد، می‏شود مخالفت احتمالیه، نه چه کار باید بکنید؟ موافقت قطعیه، یعنی در اطراف علم اجمالی شما باید یک کاری بکنید که صددرصد بدانید به وظیفه ‏تان عمل کردید و او به این است که هم ظهر را بیاوری و هم جمعه، یقینا شما به وظیفه ‏ات عمل کردی. این یک مطلب این را همه اعتراف دارند شیخ و دیگران که شک در مکلّفُ‏به مخالفت احتمالیه‏ اش هم جایز نیست، موافقت قطعیه واجب است و آن به این است که همه اطراف مشتبه را بیاوریم، این یک مطلب.

[دوران امر بین تعیین و تخییر]

مطلب دیگر که خیلی ایشان اصرار دارد حالا ولو بعضی‏ها قبول ندارند ولی ایشان اعتراف دارد به این مطلب می‏خواهیم بگوییم مستدل امروز ما از دو سه تا مطلبی که ایشان اعتراف دارد این نتیجه را می‏خواهد بگیرد. مطلب دوم: یک بابی ما داریم به نام باب دوران امر بین تعیین و تخییر، این مسأله را ایشان اواخر صفحه ۲۸۵، المسألةُ فی غایةُ الاشکال، اگر می‏خواهید مراجعه کنید یک بابی ما داریم به نام باب دوران امر بین تعیین و تخییر همان مثال همیشگی را بزنیم راحت است؛ دو تا مجتهد جامعُ‏ الشرایط ما اینجا داریم هر دو جایزُالتقلید هستند، اما من احتمال می‏دهم این آقا یک تقوای بیشتری دارد احتمال ضعیف می‏دهم این آقا احتمال اعلمیتش هست، اینجا دوران امر است بین تعیین و تخییر، یا من مخییرم از این تقلید کنم یا از او، یا اگر احتمال تعیینی باشد در این آقا است چرا؟ چون تقلید این آقا حتما مبرء ذمّه است حالا یا از باب این که یکی از افراد تخییر است یا از باب این که احتمال تعیین درش هست، این را بهش می‏گویند دوران امر بین تعیین و تخییر. یعنی نمی‏دانم مخییرم از این تقلید کنم یا از او، چون هر دو جامعُ الشرایط هستند همه شرایط جواز تقلید را دارند، من فقط احتمال می‏دهم این آقا یک تقوای بیشتری دارد، احتمالاً شاید اعلم باشد در اینجا عقل می‏گوید چی؟ می‏گوید حتما از این آقا تقلید کن چرا؟ چون یقینا این مبرء ذمّه است با بودن این آن دیگری را شک داری، ولی می‏گوید این را که شک نداری. پس در دوران امر بین تعیین و تخییر عقل حکم می‏کند به اخذ به جانب تعیین می‏گوید این آقایی که احتمال تقوای بیشتری درباره ‏اش می‏دهی از این تقلید کن. البته یکی دو نفر مخالف دارد تو ذهنم هست فاضل سبزواری، ایشان می‏گوید نه اصل برائة از تعیین من که نمی‏دانم متعیینا تقلید این، اصل برائة، لذا او آمده قائل به تخییر شده، ایشان را بگذارید کنار، این شیخ ما و دیگران ایشان آنوقت این عبارتشان است اواخر صفحه ۲۸۵، می‏فرمایند: المسألةُ فی غایة الاشکال، خیلی اشکال دارد اینجا که آقای فاضل سبزواری آمده برائت جاری کرده از تعیین، ما باید حتما حتما از این آقا تقلید بکنیم چون یقینا تقلید این آقا مبرء ذمّه است چون از او که کمتر نیست اگر بالاتر نباشد این هم یک مطلب یعنی دو تا اعتراف یکی در باب شک مکلّفُ ‏به که احتیاط لازم است چون عقل می‏گوید اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد شما ذمّه ‏ات مشغول شده روز جمعه به یک نمازی، کی ذمّه شما این اشتغال تبدیل به برائت می‏شود؟ آن موقع که هر دو را بیاوری آن یک مطلب که در باب شک در مکلّفُ‏به موافقت قطعیه واجب است چون اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد. مطلب دومی که شیخ ما اعتراف دارد این است: که در دوران امر بین تعیین و تخییر اخذ به جانب تعیین لازم است چون یقینا این معین است حتما حتما مبرء ذمّه است این دو تا مطلب.

[تحصیل معرفت به احکام شرعیه معلوم بالاجمال]

مطلب سوم: هر مسلمانی می‏داند تکالیفی در واقع هست کدام مسلمانی است که این را نداند که پیغمبر اسلام که تشریف آوردند یقینا یک احکامی برای ما آوردند خوب ما هم که مثل بهائم و حیوانات نیستیم که، ما مکلّفیم ما یقینا باید آن احکام را بلد بشویم یعنی تحصیل معرفت به احکام شرعیه معلوم بالاجمال، پس این را هم همه می‏گویند یعنی همه می‏گویند حالا که پیغمبر دینی آورده و ما می‏دانیم اجمالاً یک احکامی هست اینجا باید چه کار کنیم؟ یجب تحصیل معرفت ایشان هفت هشت ده بار اعتقاد می‏گویند من هم اعتقاد را معرفت معنا می‏کنم راحت‏تر است، والّا عبارت ایشان هم درست است غرض هشت بار ده بار ایشان می‏گویند اعتقاد من اینها را معرفت معنی می‏کنم. یجب تحصیل معرفت بالاحکام الشرعیة، پس ببینید این را هم همه اعتراف دارند سه تا مطلب اعترافی، همه قبول دارند در باب شک در مکلّفُ‏به اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد، در دوران امر بین تعیین و تخییر عقل می‏گوید اخذ به تعیین بکن چرا؟ برای این که یقین کنی که به وظیفه ‏ات عمل کردی. مطلب سوم هم که همه قبول دارند: همه می‏گویند ما واجب است تحصیل معرفت به احکام شرعیه، آن احکام شرعیه ‏ای که می‏دانیم پیغمبر آورده همه باید برویم تحصیل معرفت بکنیم.

خوب اینها را که در نظر بگیریم این آقا آمده در اینجا می‏خواهد ما نحنُ فیه را از صغرایت اینها قرار بدهد ببینید اینها مسلّم است یعنی این کبرایات مسلّم است که در شک در مکلّفُ‏ به احتیاط لازم است آن کبری مسلّم است که در دوران امر بین تعیین و تخییر باید احتیاط کنیم، از این کبرایات مسلّمه این آقا می‏خواهد ما نحن فیه را از صغریات آنها قرار بدهد می‏گوید شما که قبول دارید همه عمل یعنی تحصیل معرفت نسبت به احکام شرعیه لازم است این را همه قبول دارید یا نه؟ خیلی خوب حالا که قبول دارید ماالان نمی‏دانیم آیا این معرفت به احکام حتما باید معرفت قطعی و علمی باشد یا معرفت ظنی هم کفایت می‏کند، معرفت حتما لازم است شک در مکلّفُ ‏به می‏خواهد درست کند، وجوب معرفت به احکام حتما حتما لازم است اما ما نمی‏دانیم در متعلّقش شک داریم عین ظهر و جمعه می‏دانیم وجوبی به ما تعلّق گرفته اما نمی‏دانیم به ظهر است یا به جمعه؟ اینجا هم همین‏جور است می‏دانیم تحصیل معرفت به احکام بر ما لازم است، اما نمی‏دانیم آن تحصیل معرفت ظنی‏ اش هم کفایت می‏کند یا باید علمی برویم تحصیل معرفت بکنیم؟ عقل می‏گوید چی؟ می‏گوید تحصیل علمی، پس عمل به ظن حرام است.

خوب دقت کردید آمد اینجا را از صغریات آنجا قرار داد چطور در آنجاها احتیاط لازم است هم ظهر را باید بخوانی و هم جمعه، در آن مسأله از آن آقایی که احتمال تقوی در او هست از او باید تقلید بکنید، در اینجا هم ما نمی‏دانیم می‏دانیم از ما خواستند تحصیل معرفت به احکام اما آیا تحصیل معرفت مطلقا یعنی چه ظنی و چه قطعی یا نه خصوص قطعی، ببینید عین همان محتملُ ‏الاعلمیت، خوب اینجا عقل به ما می‏گوید چی؟ می‏گوید حتما باید تحصیل معرفتت علمی باشد یعنی باید علم پیدا کنی به معرفت به احکام شرعیه، معرفت ظنی به درد نمی‏خورد چون اینجا از صغریات آنجاست همانطور که در آنجا احتیاط لازم است در اینجا هم احتیاط لازم است نتیجتا عمل به ظن شد حرام. دقت کردید عین ما شد ایشان اشکالش همین است آخر سر می‏گوید آقا همه حرفهایت خوب است اما داری اکل از قفا می‏کنی لقمه را داری دور سرت می‏گردانی، بسیار حرفت خوب است اینجا از صغریات آنجاست آنجا آنجور، اینجا هم اینجور اما احتیاج به این حرفها نداریم. غرض ایشان در کیفیت استدلال حرف دارد والّا استدلال به این مطلب که عمل به ظن حرام است خوب است، اما کیفیت استدلال با این بیانات که ما چند دقیقه معطّل شدیم احتیاجی ندارد. حالا عنایت کنید این تأسیس اصل دیگر کاملاً برای آقایان جا افتاد.

حالا عنایت بفرمایید: و منها دیگر از تأسیس اصل‌هایی که کردند این است: آمدند گفتند امر در مقام، مقام یعنی عمل به ظن، در مقام عمل به ظن امر دائر است بین وجوب تحصیل مطلق معرفت یعنی ما که می‏دانیم حتما تحصیل معرفت به احکام بر ما لازم است اما امر دائر است آیا این معرفتی که بر ما تحصیلش لازم است مطلقُ‏ المعرفت است یعنی مطلق معرفت به احکام شرعیه معلوم بالاجمال، آیا این است؟ و بین آیا که ما باید تحصیل معرفت بکنیم یعنی مطلقُ المعرفة، مطلقُ المعرفة یعنی چی؟ یعنی چه ظنی چه قطعی، یا نه خصوص اعتقاد قطعی، ببینید دارد از صغریات دوران امر بین تعیین و تخییر می‏شود، نمی‏دانم آیا مطلقُ ‏المعرفت کفایت می‏کند یا خصوص معرفت قطعی؟ امر دائر است بین این دو تا است شما در اینجا باید چه کار بکنید؟ یرجعُ الی الشک فی المکلّفُ‏ به، یعنی امر در مقام برگشتش به شک در مکلّفُ‏ به است مثل ظهر و جمعه که وجوب یک نمازی را می‏دانید متعلّقش را نمی‏دانید، اینجا هم وجوب تحصیل معرفت را می‏دانیم اما متعلّقش را نمی‏دانیم که آیا معرفت به حساب قطعی علمی است یا مطلقُ ‏المعرفت، چه علمی چه ظنی، به حکم عقل در اطراف شک در مکلّفُ ‏به باید احتیاط بکنید.

ـ سؤال:...

- بله دیگر، یعنی یک کاری می‏کردیم که یقین داشتیم به وظیفه ‏مان عمل کردیم، اینجا هم اگر معرفت علمی پیدا کنیم یقین داریم به وظیفه ‏مان عمل کردیم دیگر.

ـ سؤال:...

ـ ظنی را هم بیاوریم؟ عجیب است، عرض کردیم احتیاط یعنی چی؟ احتیاط یعنی آدم یک کاری کند که یقین کند به وظیفه‏ اش عمل کرده، در ظهر و جمعه یقین به این است که هر دو را بیاوریم اما در اینجا اگر من معرفت علمی پیدا کنم یقین دارم دیگر عمل کردم، ایشان می‏گوید باید به معرفت ظنی هم عمل بکند احتیاط اینجا نیست که هر دو را عمل بکند، شما باید معرفت به احکام پیدا بکنید این معرفت به احکام را اگر علما به دست بیاورید می‏گوید یقینا به وظیفه ‏تان عمل کردید.

ـ سؤال:...

ـ خوب بله، تحصیل علمی دیگر، یعنی شما به ظن عمل نکن به ظن غیر معتبر عمل نکن باید تحصیل علم بکنی، حالا یا علم وجدانی یا علم تعبّدی مثل فتوای مجتهد یا ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم.

عنایت بفرمایید آقا: ایشان می‏فرمایند این و تردّده آقا عطف تفسیری است یعنی می‏خواهد این شک در مکلّفُ‏ به را برای ما معنا کند و بیندازد مانحنُ‏ فیه را در دوران امر بین تعیین و تخییر، اینجا شک برمی‏گردد به مکلّفُ ‏به یعنی چی؟ یعنی مردد می‏شود مکلّفُ‏ بهما بین تخییر و تعیین، آن مسأله دو تا آقا یادتان نرود که امر دائر است بین مخییریم بین تقلید این دو نفر یا متعیینا این آقا، ببینید چه کار کرد؛ آمد ما نحنُ‏فیه را از صغریات شک در مکلّفُ‏ به حساب کرد، مانحنُ فیه را از صغریات دوران امر بین تعیین و تخییر حساب کرد و همانطوری که آقای شیخ انصاری شما در اواخر ۲۸۵، گفتید در دوران امر بین تعیین و تخییر باید آن متعین را عمل کنیم اینجا هم نمی‏دانیم آیا هر جور معرفتی کافی است یا متعیینا معرفت علمی؟ عقل می‏گوید باید تحصیل معرفت علمی بکنیم پس نتیجتا عمل به ظن که می‏شود معرفت ظنی به درد نمی‏خورد. مکلّفُ ‏به یعنی چی شک برمی‏گردد به مکلّف ‏به؟ یعنی مکلّف ‏به مردد است بین تخییر و تعیین، آنوقت قاعده ‏اش چیه؟ یحکم بتعیین در آن مسأله چه کار می‏کردیم؟ می‏گفتیم متعیینا از این آقا تقلید کن، اینجا هم همانطور یحکم بتعیین تحصیل خصوص الاعتقاد القطعی حتما حتما معرفت قطعی باید پیدا کنیم چرا؟ تحصیلاً للیقین بالبراءة و فرارا عن المخالفة احتمالیه، این را اضافه بکنید چون بعدها به دردمان می‏خورد، تحصیلاً چرا من حتما باید معرفت علمی پیدا کنم یعنی عمل به ظن فایده ندارد من ظن پیدا کردم نماز جمعه واجب است به درد نمی‏خورد باید علما بدانیم نماز جمعه واجب است. پس تحصیل معرفت علمی لازم است، قانون شک در مکلفّ‏ به این است: تحصیلاً للیقین بالبراءة و فرارا عن مخالفة الاحتمالیة چون اگر عمل به ظن بکنیم چی می‏شود؟ مخالفت احتمالی دارد چون احتمال دارد معرفت علمی واجب باشد شما اگر به ظن عمل بکنید یعنی معرفت ظنی پیدا بکنید چی می‏شود اینجا؟ احتمال مخالفت دارد و جایز نیست. در اطراف علم اجمالی آدم باید یک کاری بکند آن اشتغال یقینی ‏اش تبدیل به برائت یقینی بشود و از مخالفت احتمالی هم فرار کند، یعنی چی؟ یعنی عمل به ظن نکند چون احتمال مخالفت در آن است، پس چه بکند؟ عمل به قطع بکند.

ـ سؤال:...

ـ خوب بله دیگر همین را داریم می‏گوییم، آقا چرا دقت نمی‏کنید، می‏گوییم عمل به ظن نکن برو سراغ علم. حالا بعدها می‏رسیم شما عجله می‏کنید. بعدها می‏رسیم یکی دو بار این جمله را ایشان می‏گوید، می‏گوید شما که می‏گویید مخالفت احتمالیه حرام است خوب نگفت که، من دارم اضافه می‏کنم شما آنجا گرفتار نشوید. من تمام یک صفحه را مطالعه می‏کنم یک مطالبی را که ایشان بعدا می‏گوید من همین جا می‏گنجانم که آنجا معطل نشویم، ایشان بعدها اشکالش به این آقا این است: چرا شما گفتید مخالفت احتمالیه عیب دارد، کی گفت ایشان؟ من می‏گویم اضافه بکنید که آنجا گیج نشوید، شما باید به علم عمل بکنید معرفت علمی پیدا کنید به احکام شرعی یعنی چی؟ یعنی سراغ معرفت ظنی نرو، سراغ معرفت علمی برو که به حساب یقین کنی به وظیفه‏ ات عمل کردی و فرار کردی از مخالفت احتمالیه، چون اگر شما عمل به ظن بکنید احتمال دارد عمل به قطع واجب باشد نتیجتا می‏شود مخالفت احتمالیه.

ـ سؤال:...

ـ چرا، اختیار دارید آقا، همه می‏گویند واجب است تحصیل معرفت همه می‏گویند. عرض کردم همه می‏گویند تحصیل معرفت واجب است، همه می‏گویند روز جمعه ما یک نماز باید بخوانیم اما نمی‏دانیم متعلّق آن وجوب ظهر است یا جمعه، اینجا هم همین‏طور است، همه می‏گویند حالا بعضی‏ها که به وجوب نفسی می‏گویند یا به وجوب مقدمی به آن کاری نداریم. یک نفر ما نداریم که بگوید تحصیل معرفت احکام واجب نیست همه می‏گویند تحصیل معرفت احکام واجب است پس تکلیف مسلّم است، شک در متعلّقش است آن معرفتی که بر من لازم است آیا معرفت علمی است یا ظنی؟ من تعجب می‏کنم آقا.

ـ سؤال:...

ـ مسلّم است دیگر، آقا این حرفها را نزنید هر مسلمانی می‏داند روز جمعه نماز برایش واجب است هر مسلمانی، آقا عنایت بکنید دیگر، مناط ایشان بر شما هم دارد پیاده می‏شود.

عنایت بفرمایید: فیحکم خلافا لمن فاضل سبزواری، فاضل سبزواری در دوران امر بین تعیین و تخییر ایشان اصاله‏ البرائة جاری می‏کند می‏گوید من که نمی‏دانم وظیفه ‏ام را به خصوص تقلید از این آقا است، اصل برائت از تقلید این آقا مخییرا، ولی آن یکی دو نفر هم والّا همه قبول دارند عرض کردم این استدلال این برخواسته از چند تا اعتراف است یعنی از چند تا اعترافاتی که شخص انصاری ما دارد این آقا از این اعتراف آمده این تأسیس اصل را درست کرده، خلافا لفاضل سبزواری که لم یوجب ذلک او واجب نمی‏داند این مطلب را، یعنی در دوران امر بین تعیین و تخییر حکم به تعیین نمی‏کند اصالة البرائة جاری می‏کند می‏گوید این آقا هم مثل این آقا است می‏خواهی از این تقلید کن می‏خواهی از او، چه کرد این آقا؟ آمد مانحنُ فیه را از صغریات آنجاهایی قرار داد که همه می‏گویند احتیاط واجب است. پس نتیجتا آقای مسلمان می‏دانی تحصیل معرفت به احکام برایت لازم است اگر بخواهی بدانی به وظیفه‏ ات عمل کردی باید تحصیل معرفتت علمی باشد یعنی چی؟ یعنی عمل به ظن نکن اگر ظن پیدا کردی نماز جمعه واجب است به این ظنت عمل نکن ببین مجتهدت چی می‏گوید، آن برای شما اگر هر حرفی بزند او علمی است. نتیجتا این آقا آمد مانحنُ فیه را از آن باب حساب کرد.

[مناقشه در این اصل]

و فیه: خوب دیدید که بار علمی‏اش بد نبود این استدلال، و اما جوابی که ایشان می‏خواهد بدهد. عنایت بکنید ایشان در خلال می‏گوید تحصیل معرفت به احکام مقدمتا لازم است این یک بحثی است صفحه ۳۰۳، دو سه سال دیگر حالا ما زنده باشیم یا نباشیم، یک بحثی است آنجا بین دو نفر و کل علما، یکی محقق اردبیلی یکی شاگردشان صاحب مدارک نه این آقا محقق اردبیلی محقق اردبیلی را عرض می‏کنیم، یکی محقق اردبیلی، یکی شاگردش صاحب مدارک، اینها می‏گویند تحصیل علم وجوب نفسی دارد کار اینجا نیست فقط می‏خواهیم یکی دو سه کلمه اجمالاً بدانید چون ایشان یک مقدمه دارد معلوم بشود این مقدمه ردّ کیه، آن دو بزرگوار می‏گویند تحصیل معرفت به احکام وجوبش وجوب نفسی است یعنی چی؟ یعنی نماز هم نمی‏خواهی بخوانی باید بروی احکامش را یاد بگیری. دقت کردید این دو نفر می‏گویند تحصیل معرفت احکام لازم است به وجوب نفسی، وجوب نفسی یعنی چی؟ یعنی اگر هم نخواهی نماز بخوانی، روزه بگیری باید احکامش را بروی یاد بگیری، خوب حرفشان درست نیست. نقطه مقابل آن دو بزرگوار همه می‏گویند وجوبش وجوب مقدمی است یعنی واجب است معرفت احکام برای عمل کردن به آنها مقدمه عمل تحصیل معرفت. فقط خواستم همین را بدانید ایشان در خلال عبارتشان می‏گویند تحصیل علم وجوبش مقدمی است، این را بدانید که این در مقابل است والّا بحثش مفصّل در جای خودش می‏آید، این که ایشان در خلال می‏فرمایند این معرفت تحصیل احکام شرعیه واجب است وجوبش وجوب مقدمی است و وجوب مقدمی را هم عقل حاکم است اصلاً همیشه آقا عقل می‏گوید مقدمه واجب است. مولایی به عبدش می‏گوید برو پشت‏ بام برفها را پارو کن، دیگر نمی‏گوید نردبان بیاور، عقل می‏گوید باید بروی نردبان هم بیاوری. حالا این مثالها مال آن موقع‏ها است که پله نبوده، علی کل حال ببینید همیشه وجوب مقدمه به حکم عقل است یعنی شما معرفت احکام برایت لازم است اما عقل می‏گوید اینها را برو یاد بگیر که عمل بکنی از باب مقدمه، مولی نمی‏گوید برو نردبان بیاور می‏گوید برو پشت‏ بام برفها را پارو کن، عقل می‏گوید نصب سلم هم لازم است چرا؟ همیشه حاکم به وجوب مقدمه عقل است، اینجا هم همین‏طور عقل می‏گوید آقا درست است شما معرفت باید پیدا کنی به احکام، اما این معرفت به احکام مثل آن نردبان است که شما را به پشت‏بام می‏رساند، شما برو احکام را یاد بگیر تا این که مقدمه بشود برای عمل کردن.

ـ سؤال:...

ـ خوب بله گفتیم بحث صفحه ۳۰۳، است. ایشان یک مقدمه دارد من خواستم بگویم این مقدمه در مقابل آن است همین، دیگر نگویید این بحث‏ها را آنقدر خودمان امروز مشکلات داریم شما دارید از آنجا هم قاطیش می‏کنید. درست می‏گوید ایشان، حرفش درست است اینجا اختلاف است روی قول به حساب محقق اردبیلی یک جوری می‏شود روی قول دیگران جور دیگر، حالا آن بحث‏ها را ما نباید اینجا بیاوریم. من... ایشان کلماتش یک کلمه کلمه‏‌هایی که می‏گویم، بگویم این در مقابل کیه، اما دیگر آن حرفهای کیه را که دیگر نباید در اینجا بیاوریم.

عنایت بکنید، و فیه: اولاً، انّ وجوب تحصیل معرفت بالاحکام مقدّمةٌ عقلیة همین، خواستم بگویم چرا ایشان می‏گوید مقدمة عقلیة، ردّ آقای اردبیلی و صاحب مدارک است. حالا آنها درست می‏گویند اینها درست می‏گویند ثمره‏ اش را به آنها که نباید کاری داشته باشیم، پس عنایت داشته باشید صفحه ۳۰۳، این بحث‏ها می‏آید این ردّ بر آقای اردبیلی و صاحب مدارک است که می‏گوید تحصیل معرفت به احکام وجوبش وجوب نفسی است، ما می‏گوییم نخیر وجوبش مقدمی است حالا کدام درست است انشاءالله باشد جای خودش. للعمل بها عقل به ما می‏گوید معرفت به احکام لازم است تا مقدمه بشود برای عمل به آن احکام و امتثال به آن احکام، فالحاکم بوجوبه هو العقل. حاکم به وجوب تحصیل معرفت عقل است عقل می‏گوید برو یاد بگیر اینها را تا مقدمه بشود برای عمل کردن. و لا معنی لتردّد العقل فی موضوع حکمه، خوب باز این هم اشاره است به صفحه ۳۲۵، در باب استصحاب که ما عصرها می‏خوانیم یک هفته پیش این حرف را خواندیم. ببینید آقا در احکام عقلیه می‏گویند اصلاً شک راه ندارد احکام عقلیه مستقله شک در آنها تصور نمی‏شود چرا؟ برای این که احکام عقلی مستقله عقل مناط را می‏بیند و حکم می‏کند اگر مناط باشد حکم هست اگر مناط نباشد حکم نیست، اصلاً در احکام عقلیه به تعبیر آقای نائینی لایتترقُ فیه شک و التردید در احکام عقلیه اصلاً شک تصور نمی‏شود تردید تصور نمی‏شود، بنابراین اگر شما در یک حکم عقلی شک بکنید سرایت به موضوع می‏کند، در موضوع شک بکنید سرایت به موضوع می‏کند، در موضوع شک بکنید سرایت به حکم می‏کند. و حال آن که علّتش را هم باز بدانید بد نیست، برای این که در احکام عقلیه موضوعش علت تامه حکم است و حکم معلول آن است انفکاک بین علت و معلول امکان ندارد شما اگر در یک حکم عقلی شک کردی حتما در موضوعش هم شک می‏کنید، در موضوع شک کردید در حکمش هم شک می‏کنید چرا؟ چون در احکام عقلیه حکم و موضوع علت و معلولند شک در هر کدام سرایت می‏کند به شک دیگری. ایشان آقا چی می‏خواهد بگوید در این اولاً؟ ایشان می‏گوید آقای مستدل اینجا را نباید از صغریات آنجا قرار بدهی، آنجا که باب دوران امر بین تعیین و تخییر بود ما هم قائل بودیم به اخذ به تعیین آنجا در احکام تعبدیه بود اینجا پای احکام عقلیه است، اولاً ایشان خیلی طول می‏کشد من دو کلمه عرض بکنم در تمام این هفت هشت ده خط جان حرف ایشان را بدانید چیه، آقای مستدل که از این راه وارد شدی ایشان می‏فرماید آن اعترافها را من دارم در دوران امر در تعیین و تخییر حکم می‏کنم به تعیین، ولی آن مال احکام تعبّدیه است لذا من مثال تقلید را زدم، اما در مانحن فیه احکام عقلی است عقل به ما می‏گوید معرفت اینجوری لازم است یا آنجوری، ابدا اینجا را نباید شما از صغریات آنجا حساب کنید. جواب یک کلمه، شما آمدید اینجا را از صغریات آنجا حساب کردید از اعترافی که من آنجا کردم به احتیاط می‏خواهی این را هم از آنجا بگیری بله من اعتراف دارم در آنجا ولی آن قانون دوران امر بین تعیین و تخییر مال کجاست؟ احکام تعبدیه، اینجا احکام عقلیه است عقل به شما می‏گوید که شما باید تحصیل معرفت قطعی بکنی یا تحصیل معرفت ظنی بکنی، عقل هم تردید ندارد یا آن را می‏گوید یا این را می‏گوید اصلاً دوران، تردید اینها در احکام عقلیه تصور نمی‏شود در احکام تعبدیه چرا من شک می‏کنم آیا از این آقا باید تقلید بکنم یا از آن آقا، پس آقای مستدل این که شما اینجا را از صغریات آن باب گرفتید کار اشتباهی است آن باب مال احکام تعبدیه است و مانحن فیه احکام عقلی است اصلاً ربطی ندارد اینجا به آنجا.

ایشان می‏فرماید و لا معنی لتردّد العقل فی موضوع حکمه عقل امکان ندارد بیاید حکم را بکند بگوید معرفت لازم است اما نداند معرفت مطلق یا معرفت قطعی، این امکان ندارد عقل یک حکمی بکند ولی تردید داشته باشد در موضوع حکمش. و انّ الذی این معنای تردید است عطف تفسیری به اینها می‏گویند این و انّ عطف تفسیری است می‏خواهد تردّد را معنا کند، تردّد معنایش این است: و در احکام عقلیه تردّد نیست. الذی آن چیزی که حکمَ هو عقل آن چیزی که عقل حکم می‏کند به وجوش تحصیل مطلق اعتقاد است مطلق معرفت است یا خصوص علم است، تردید این است یعنی عقل تردید ندارد که بیاید بگوید من نمی‏دانم من می‏گویم بروید تحصیل معرفت بکنید اما نمی‏دانم، نمی‏دانم ندارد عقل، عقلی که به شما می‏گوید معرفت احکام لازم است دیگر نمی‏شود در موضوعش تردید بکند بگوید من نمی‏دانم چه جور معرفتی، عقل نمی‏دانم در کارش نیست یا مناط را می‏بیند حکم می‏کند یا مناط را نمی‏بیند ساکت می‏شود. این که شما بیاید بگویید آیا این واجب است یا آن واجب است اصلاً در عقل دوران تصوّر نمی‏شود آن قانون دوران بین تعیین و تخییر مال احکام به حساب تعبدیه است. اما عقل یا مستقلاً به شما می‏گوید تحصیل خصوص معرفت قطعی که به تحقیق هم همین است، یا حکم می‏کند مستقلاً به کفایت مطلق معرفت چه معرفت علمی و چه معرفت ظنّی. و لایتصور الاجمال و الاهمال، اصلاً اجمالِ اهمال تصور نمی‏شود ببینید دارد چه کار می‏کند آن احمال و اجمال دوران مال احکام تعبدیه است آنجا است که اجمال احمال دارد آیا از این تقلید بکنم یا از او، اما اینجا احکام عقلیه است عقل اگر به شما می‏گوید معرفت احکام لازم است خودش هم مستقلاً می‏گوید چه جور لازم است معرفت علمی یا معرفت ظنی، نمی‏شود عقل مردد باشد که آیا شما معرفت علمی لازم است یا معرفت ظنی؟ امکان ندارد تردد بلکه یا عقل مستقلاً می‏گوید آقا حتما معرفت علمی یا مستقلاً می‏گوید کافی است مطلق معرفت و اجمال اصلاً تصور نمی‏شود در موضوع حکم عقلی چرا؟ برای این که تردد در موضوع مستلزم تردد در حکم است، علتش را دقت داشته باشید برای این که در احکام عقلیه موضوع علت تامه حکم است و حکم می‏شود معلول و امکان ندارد شما در موضوع شک بکنید و سرایت به محمول نکند، در محمول شک بکنید به آن سرایت نکند، دیگر ایشان اینها را اینجا نمی‏گوید اگر حوصله‏ اش را دارید صفحه ۳۲۵، با این کتابها در بحث استحصاب اینها را علتش را آنجا پیدا بکنید. لذا ایشان می‏فرماید که لانّ التردّد فی الموضوع برای این که اگر عقل در موضوع حکمش مردد شد این باعث می‏شود تردد سرایت می‏کند به حکم و حال آن که لایتصوّر تردد در حکم تصور نمی‏شود از نفس حاکم، یعنی ممکن است ما تردد پیدا بکنیم که آیا معرفت علمی لازم است یا معرفت ظنی؟ ولی حاکم آن هم مثل عقل همچنین تصوری نمی‏کند. و سیجی‏ء الاشارة الی هذا، اواخر صفحه ۱۴۷، از آنجاهایی است که در انسداد نمی‏خوانند، ما این مطلب را آنجا اشاره می‏کنیم در ردّ کی؟ در ردّ کسی که زعم گمان کرده، این یک خط را باید ترجمه بکنم یک عالمه حرف دارد، عنایت بکنید فعلاً ترجمه بخوانیم، یک آقایی زعم که آن آقا را ما ردّش می‏کنیم، یک آقایی زعم که نتیجه دلیل انسداد مهملةٌ مجملةٌ مع عدّه این آقا ضمیر (ه) به همان من موصول برمی‏گردد، یک آقایی اینجور گمان کرده که نتیجه دلیل انسداد مهمل است و مجمل، مع عدّه با این که این آقا آمده شمرده دلیلَ الانسداد مفعول عده است، این آقا آمده دلیل انسداد مفعول اولش است دلیلاً عقلیا مفعول دومیش است، این آقا آمده شمرده دلیل انسداد را دلیل عقلی شمرده و حکما یستقلّ به العقل شمرده، این آقا را ما ردّش می‏کنیم این آقا کیه؟ چی چی گفته؟ ترجمه تمام شد یک دقیقه اما ده دقیقه باید حرف بزنم تا این یک خط روشن بشود؛

عنایت بکنید آقا ما در علمایمان یک آقایانی داریم به نام انسدادیین رئیسشان هم مرحوم میرزای قمی بزگوار است، اینها معتقدند که هر ظنی از هر جایی پیدا بشود حجت است کلاغ پرید شما از پریدن کلاغ گمان کردید نماز جمعه واجب است، باید بروید نماز جمعه بخوانید، خواب دیدید نماز جمعه واجب است ظن برایت حاصل شده باید نماز جمعه بخوانی از هر طریقی اینها یک همچنین اعتقادی دارند که از هر راهی شما ظن برایت حاصل بشود به یکی از احکام شرعیه طبق آن ظنت باید عمل بکنی، حالا از کجا ایشان کشیده شده به این جاده انحرافی این باشد، ایشان الان منحرف شده در اینجا منشائش را هم حالا بخواهم عرض بکنم خیلی طول می‏کشد به منشائش کاری نداشته باشید چه چیز باعث شده که ایشان کشیده شده به این راه که آمده می‏گوید از هر راهی شما ظن برایت حاصل بشود به یک حکم شرعی طبق آن ظنت باید آن حکم شرعی را امتثال بکنی.

ـ سؤال:...

ـ البته این ممنوع است، حالا قیاس که چون ما اولُ من قاس ابلیس لیس علی دینی من استعملَ القیاس فی الدین، نه آن را استثناء می‏کند پیغمبر فرمودند: بر دین من نیست اگر کسی حکمی را از راه قیاس، نه آن منهی عنه است آن منهی عنه را بگذارید کنار از هر راهی دیگر ظن حاصل شد به یک حکم شرعی این بزگوار و تابعینش می‏گویند عمل به آن ظن واجب است.

[مقدمات قول به انسداد]

خوب شما منشائش چیه، عرض کردم باشد اینها این مطلب را با پنج تا مقدمه می‏گویند، اواخر صفحه ۱۱۱، شیخ انصاری این مقدمات را نقل می‏کند اینها چهار تا پنج تا مقدمه ‏چینی می‏کنند نتیجه می‏رسند به این نتیجه؛ مقدمه اول: میرزای قمی می‏فرماید، می‏فرماید: همه ما می‏دانیم یک احکامی در واقع هست یک، همه ما می‏دانیم آن احکام را از ما می‏خواهند ما که مثل بهائم و مجانین نیستیم این دو، و دستمان هم به آنجا نمی‏رسد کی خبر از لوح محفوظ دارد این سه، بخواهیم احتیاط هم بکنیم گرفتار می‏شویم عسر و حرج دارد هر محتملُ الحرمه‏ ای را ترک بکنیم هر محتملُ الوجوبی را بیاوریم اینها مشکلات دارد این چهار، شک و وهم هم که مرجوح است پس به ظن عمل کن. ببینید این ظن را که اینها می‏گویند از هر راهی ظن برایت حاصل شد باید به این ظنت عمل بکنی با این چهار پنج مقدمه است احکامی داریم یک، از ما می‏خواهند دو، دستمان نمی‏رسد سه، احتیاط هم که مشکلات دارد چهار، شک و وهم هم که مرجوح است پس چه بکن؟ عمل به ظن بکن، از خواب دیدن ظن پیدا کردید نماز جمعه واجب است بر شما نماز جمعه واجب است چرا؟ برای این که ظن مقدم بر شک و وهم است این تا اینجا،

از اینجا است که این آقایان انسدادیین دو طایفه می‏شوند یک عده‏شان می‏شوند حکومتی یک عده‏شان می‏شوند کشفی، حکومت یعنی چی؟ یعنی یک عده‏ شان اینجور می‏گویند که حق هم همین است، یعنی اگر کسی انسدادی شد باید حکومتی بشود، می‏گوید آقا ما از این مقدمات که به دست آوردیم قبول کردیم عقل حکم می‏کند که از هر راهی ظن پیدا بشود حجت است. اینها را می‏گویند کی؟ حکومتی یعنی بعد از تمامیت این مقدمات عقل حکم می‏کند که از هر راهی ظن برای شما حاصل شد باید به آن ظنت عمل کنی ولی یک عده ‏شان کشفی هستند اواخر صفحه ۱۴۷، آنجا شما مراجعه بکنید تمام اینهایی را که عرض می‏کنم آنجا هست، یک عده‏شان کشفی شدند یعنی چی؟ می‏گویند از این مقدمات کشف می‏کنیم که شارع هر ظنی را حجت کرده است. آن وقت نتیجه‏اش چیه؟ اگر کشفی شدیم نتیجه مهمله مجملة یواش یواش تازه داریم نزدیک می‏شویم، اگر ما کشفی شدیم نتیجه ‏اش مهمله مجمله، اما اگر حکومتی شدیم نتیجه ‏اش کلّی است چرا؟ برای این که احکام عقل کلی است.

ظاهرا آقایان خسته هستند بقیه‏اش باشد شنبه.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

وثانيا : أنّ أصالة الإباحة إنّما هي فيما لا يستقلّ العقل بقبحه ، وقد عرفت استقلال العقل بقبح التعبّد بالظنّ من دون العلم بوروده من الشارع.

الوجه الثالث والناقشة فبه

ومنها : أنّ الأمر في المقام دائر بين الوجوب والتحريم ، ومقتضاه التخيير أو ترجيح جانب التحريم ؛ بناء على أنّ دفع المفسدة أولى من جلب المنفعة.

وفيه : منع الدوران ؛ لأنّ عدم العلم بالوجوب كاف في ثبوت التحريم ؛ لما عرفت (١) : من إطباق الأدلّة الأربعة على عدم جواز التعبّد بما لم يعلم (٢) وجوب التعبّد (٣) به من الشارع ؛ ألا ترى : أنّه إذا دار الأمر بين رجحان عبادة وحرمتها ، كفى عدم ثبوت الرجحان في ثبوت حرمتها.

الوجه الرابع والناقشة فبه

ومنها : أنّ الأمر في المقام دائر بين وجوب تحصيل مطلق الاعتقاد بالأحكام الشرعيّة المعلومة إجمالا ، وبين وجوب تحصيل خصوص الاعتقاد القطعي ، فيرجع إلى الشكّ في المكلّف به وتردّده بين التخيير والتعيين ، فيحكم بتعيين تحصيل خصوص الاعتقاد القطعي ؛ تحصيلا لليقين بالبراءة ، خلافا لمن لم يوجب ذلك في مثل المقام.

وفيه :

أوّلا : أنّ وجوب تحصيل الاعتقاد بالأحكام مقدّمة عقليّة للعمل

__________________

(١) راجع الصفحة ١٢٥.

(٢) كذا في (ظ) و (م) ، وفي غيرهما : «لا يعلم».

(٣) لم ترد عبارة : «بما لم يعلم وجوب التعبّد» في (ه).

بها وامتثالها ، فالحاكم بوجوبه هو العقل ، ولا معنى لتردّد العقل في موضوع حكمه ، وأنّ الذي حكم هو بوجوبه تحصيل مطلق الاعتقاد أو خصوص العلم ، بل إمّا أن يستقلّ بوجوب تحصيل خصوص الاعتقاد القطعي ـ على ما هو التحقيق ـ ، وإمّا أن يحكم بكفاية مطلق الاعتقاد. ولا يتصوّر الإجمال في موضوع الحكم العقلي ؛ لأنّ التردّد في الموضوع يستلزم التردّد في الحكم ، وهو لا يتصوّر من نفس الحاكم ، وسيجيء الإشارة إلى هذا في ردّ من زعم أنّ نتيجة دليل الانسداد مهملة مجملة ، مع عدّه دليل الانسداد دليلا عقليّا وحكما يستقلّ به العقل.

وأمّا ثانيا : فلأنّ العمل بالظنّ في مورد مخالفته للاصول والقواعد ـ الذي هو محلّ الكلام ـ مخالفة قطعيّة لحكم الشارع بوجوب الأخذ بتلك الاصول حتّى يعلم خلافها ، فلا حاجة في ردّه إلى مخالفته لقاعدة الاشتغال الراجعة إلى قدح المخالفة الاحتماليّة للتكليف المتيقّن.

مثلا : إذا فرضنا أنّ الاستصحاب يقتضي الوجوب ، والظنّ حاصل بالحرمة ، فحينئذ يكون العمل بالظنّ مخالفة قطعيّة لحكم الشارع بعدم نقض اليقين بغير اليقين ، فلا يحتاج إلى تكلّف أنّ التكليف بالواجبات والمحرّمات يقينيّ ، ولا نعلم كفاية تحصيل مطلق الاعتقاد الراجح فيها ، أو وجوب تحصيل الاعتقاد القطعيّ وأنّ في تحصيل الاعتقاد الراجح مخالفة احتماليّة للتكليف المتيقّن ، فلا يجوز ، فهذا أشبه شيء بالأكل من القفا.

فقد تبيّن ممّا ذكرنا : أنّ ما ذكرنا في بيان الأصل هو الذي ينبغي أن يعتمد عليه ، وحاصله :