حالا ان قلنا: اینجا صحبت این است خیلی خوب مصلحت را به ما دادند آیا قضا واجب است یا نه؟ اعاده که گفتیم واجب است اعاده مربوط به قبل از مغرب است، قضا مربوط به بعد از مغرب است، گفتیم اگر قبل از مغرب یک ساعت به غروب معلوم شد که اشتباه بوده باید اعاده بکند چون معلوم میشود واجب واقعیاش را نیاورده و کسی که واجب واقعیاش را نیاورده باید بلند شود بیاورد. ان عُلِمَ بعد الخروج الوقت، اما اگر بعد از مغرب معلوم شد نه بابا من امروز به وظیفه ام عمل نکردم نماز ظهر بوده من نخواندم، خوب مصلحتش را که میدهند چرا؟ چون به دستور شارع من آن مصلحت را از دست دادم والّا خودم متمکن بودم تحصیل واقع بکنم آن مصلحت ظهر از دستم نرود بخاطر ایکه شارع من را به این ارجاع داد این باعث شد آن از دست من برود، پس مصلحت را که میدهند بعد از مغرب آیا قضا دارد یا ندارد؟ پس مصلحت از دست رفته ضرر نمیکنند آن مصلحت از دست رفته از ناحیه ظهر را به من میدهند، اما آیا واجب است من حالا نماز ظهرم را قضا بکنم یا قضا لازم نیست؟ اینجا باید ببینیم قضا روی چی رفته آیا این دلیلی که میگوید نماز را قضا بکنید آیا قضا رفته روی فوت یا رفته روی ترک، اگر روی فوت رفته باشد قضا ندارد مصلحتش را که دادند قضا هم ندارد، ولی اگر روی ترک رفته باشد قضا هم دارد.
[قضا ایا تابع اداست یا محتاج امر جدید است]
عنایت بفرمایید من یکی دو کلمه قبل از اینکه به اینجا برسیم عرض بکنم تا اینکه مطلب روشن بشود. در فقه آقا یک نزاعی است که آیا قضا تابع ادا است یا محتاج به امر جدید است، عنوان بحث را اینجوری بنویسید: هل آیا قضا یعنی اگر من بخواهم چیزی را قضا بکنم یعنی قضا آیا تابع ادا است یا احتیاج به امر جدید دارد؟ عدهای میگویند نخیر قضا تابع ادا است دیگر امر جدید ما برای قضا نمیخواهیم الان اول ظهر که میشود آیه میگوید چی؟ میگوید اقمِ الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل، دلوک میل خورشید است از نصف النهار به سمت مغرب، اقم الصلاة عند الدلوک الشمس، آیه میگوید به مجرد اینکه دلوک شمس شد خورشید از نصف النهار میل کرد به سمت مغرب بلند شوید نماز ظهر و عصر بخوانید تا مغرب. خوب این دلیل ادایی است دیگر اول ظهر که شد اقم الصلاة میگوید مردم بلند شوید نماز بخوانید تا غروب هی داد میزند مردم بلند شوید نماز ادایی بخوانید، مغرب که شد همین میگوید مردم بلند شوید نماز قضا بخوانید. پس ببینید قضا تابع ادا است یک عده عقیده شان این است میگویند لازم نیست ما یک دلیل دیگر پیدا کنیم که مردم نماز قضاهایتان هم واجب است قضا تابع اداست، یعنی همان اقم الصلاتی که از ظهر تا مغرب داد میزد بلند شوید نماز بخوانید ادائا اگر شما نخوانی غروب شد همان دلیل داد میزند مردم بلند شوید نمازتان را بخوانید قضائا. پس قضا تابع اداست، احتیاج به دلیل جدید ندارد. ولی عده ای قبول ندارند میگویند نه، آن تمام شد دیگر مغرب که شد اقم الصلاة دیگر از کار میافتد اگر شما نماز نخوانده باشید فقط معصیتی کردید که با آن آیه مخالفت کردی اما دیگر قضایی لزوم ندارد. اگر ما بگوییم تابع قضاست و دلیل میخواهد ولی عده ای میگویند نه او دیگر تنهایی کافی نیست، او تا غروب کاربرد داشت الان که غروب شده دیگر آن ساقط میشود، اگر بخواهیم بگوییم قضا واجب است دلیل علی الحدّه میخواهد. خوب حالا داریم دلیل علی الحده یا نه؟ بله داریم ما دلیل علی الحده داریم که اگر کسی اعمالش را در وقت انجام داد بعد از خروج وقت آن عمل را باید قضا بکند منتهی این دلیلها دو جور است یعنی دلیلهایی که دستور قضا میدهد، بعضیهایش رفته روی عنوان فوت میگوید من فاتَک الفریضة فل یقضیها قضا رفته روی چی؟ اولاً قضا تابع است احتیاج به امر جدید دارد ما قبول نداریم که تابع اداست، حالا رفته روی امر جدید این امر جدید گاهی رفته روی عنوان فوت من فاتتهُ الفریضةٌ فل یقضیها کما فات این دلیل وجوب قضاست و عنوان قضا را هم برده روی فوت یعنی اگر فوت محقق شد قضا لازم است ولی بعضی از روایات وجوب قضا را برده روی عنوان ترک، کسی که ترک فریضه بکند باید قضا بکند. مگر این دو تا فرق دارد؟ خیلی فرق دارد قضا البته این حرفها مال اینجا است ما الان اول صفحه ۲۹، هستیم شما یک سری هم به صفحه ۲۳۵، بزنید همان اول صفحه ایشان آقا خیلی شده من سراغ دارم مطالبی را اینجا میفرمایند آن آخرها یادشان میرود، حالا علت اینکه من یادم میماند برای این است من در طول سال گاهی دو جا سه جا چهار جای رسائل را درس میگویم، گاهی شده در طول سال من چهار جای رسائل را درس گفتم خوب اینها باعث میشود که نزدیک هم بشود مطالب یادم میماند، اما ایشان الان اینجا کجا یکی دو سال دیگر میرسیم به آنجا، ایشان اول صفحه ۲۳۵، اگر مراجعه بکنید یک مطالبی را میگویند غیر از مطالب اینجاست فعلاً ما به آنجا کاری نداریم باید مطالب اینجا را درست بکنیم. عنایت بکنید ایشان میفرماید پس آقا بنا شد که قضا تابع ادا نباشد آن را بگذارید کنار دیگر ربطی به اینجا ندارد، ما فعلاً میگوییم قضا احتیاج به امر جدید دارد افتادیم روی این مرحله، حالا این دلیل جدید که به ما میگوید قضا بکنید دو جور است بعضی از ادله عنوان قضا را برده روی عنوان فوت، بعضیها برده روی عنوان ترک مگر فرق دارد فوت و ترک؟ خیلی فرق دارد فوت معنایش این است یک چیزی از دست آدم برود جایش هم پر نشود، این را میگویند فوت اعم است یعنی اخص از ترک است نسبتشان عام و خاص مطلق است فوت و ترک نسبتشان مثل انسان و حیوان است، فوت اخصّ از ترک است ببینید فوت تعریفش چیه؟ عرض کردم اگر به صفحه ۲۳۵، مراجعه بکنید ایشان این حرفها را آنجا نمیزنند ولی ما به آنجا کاری نداریم، ما اینجا را باید روشن بکنیم. فوت را ایشان اینجوری معنا میکند: فوت معنایش این است یک چیزی از دست شما برود جبران هم نشود به آن میگویند فوت والّا اگر یک چیزی از دست شما رفت بعد جایش پر شد به این فوت نمیگویند که، الان زن حائض خوب میدانید که زن حائض تو آن چند روی نمازهایش را نباید قضا کند اما روزهها را باید قضا کند، چرا؟ برای اینکه این نمازهایش فوت نشده این زن نمیتواند بگوید بله من چند روز نمازهایم فوت شد، میگوییم فوت اینجا معنا ندارد فوت این است که یک چیزی از دست شما برود جایش هم پر نشود شارع جایش را پر میکند برای شما، خانمی که الان این چند روز نماز نمیخوانی به دستور پیغمبر شما نمیخوانی فرموده: دعی الصلاة ایام الاقرائک، والّا اگر پیغمبر این را نمیفرمود تمام زنهای متدین حاضر بودند آن چند روز نمازشان را بخوانند. پس زن حائض نمیتواند بگوید نماز من فوت شده فوت نشده، فوت آن است که از دست آدم برود و جایش هم پر نشود. این زن حائض درست است این نمازها را همه را از دست داده چند روز اما تمام جایش پر میشود یعنی شارع مقدس مصلحتی به این عنایت میکند که آن مصالح از دست رفته همه جایش پر میشود. پس ببینید عنوان فوت اینجا صدق نمیکند ما نحنُ فیه هم همینطور است، ما گفتیم اگر بعد از مغرب شما بفهمید که نماز ظهر واجب بوده تمام شد دیگر ظهر از دست شما رفت، اما جایش پر میشود گفتیم مصلحتی دارد لابّدَ ان علمَ بعد الخروج الوقت که جمعه واجب نبوده ظهر واجب بوده آن رفت از دست شما اما لابدَّ ان یکونَ مشتملاً علی مصلحةٍ که جای آن از دست رفته را پر کند. ما نحنُ فیه مثل نماز حائض است چطور در نماز حائض فوت صدق نمیکند، چون از دستش رفته ولی جا پر کن دارد، ما نحنُ فیه هم همینطور است بعد از مغرب درست است مصلحت نماز ظهر از دست من رفت دیگر گذشت مثل قبل از وقت نیست که بلند شوم جبران کنم از دست من رفته اما فوت بهش نمیگویند، چرا فوت نمیگویند؟ برای اینکه مصلحتی در همین نماز جمعه است که آن مصلحت از دست رفته ظهر را جایش را پر میکند.
پس نتیجتا چی شد آقا؟ قضا تابع ادا نیست، آن بحث را بگذارید کنار. قضا تابع امر جدید است این امر جدید باید ببینیم روی چی رفته؟ اگر رفته روی عنوان فوت در ما نحنُ فیه قضا لازم نیست چرا؟ برای اینکه فوت صدق نمیکند، درست است ظهر از دست من رفته ولی جایش پر شده فوت صدق نمیکند وقتی فوت صدق نکرد قضا ندارد. اما اگر نه دلیل قضا رفته باشد روی ترک، من تَرَک صلاتهُ فل یقض خوب بله این آدم ترک کرده پس نتیجتا بنابر اینکه دلیل اولاً احتیاج یعنی بگوییم قضا تابع ادا نیست تابع امر جدید است و امر جدید اگر روی عنوان فوت رفته باشد اینجا قضا ندارد چرا؟ برای فوت صدق نمیکند ولی اگر روی عنوان ترک رفته باشد اینجا قضا دارد.
حالا عنایت بفرمایید؛ ایشان میفرماید ثمّ ان قلنا: اگر قائل شدیم که قضا فرع صدق فوت است من فاتک الفریضة فل یقضها، که دلیل وجوب قضا رفته روی عنوان فوت اگر گفتیم وجوب قضا فرع بر این است که فوت صدق بکند فوت چیه؟ المتوقف علی فوت عبارت خوبی نیست این فوات دومی را بکنید ترک، فوت چیه؟ این المتوقف صفت فوت است فوت موقوف است بر ترک واجب عبارت خوبی نیست فوت موقوف است بر فوت، نه فوت چیه تعریفش؟ این تعریف فوت است: موقوف است بر ترک واجب من حیثُ انّ فیه مصلحةً فوت این است که یک واجبی راانسان ترک بکند و آن مصلحتش هم از دست انسان برود این را میگویند فوت. این حیثش هم حیث تحلیلی است یعنی این عدم تدارک مصلحت باعث میشود که آدم فوت صدق بکند. پس فوت تعریفش چی شد آقا؟ این شد که ترک بشود چیزی با مصلحتش یعنی چیزی از دست آدم برود و مصلحتی هم به آدم ندهند این اسمش فوت است. اگر ادله وجوب قضا روی عنوان فوت رفته باشد اینجا قضا ندارد چرا قضا ندارد؟ برای اینکه فوت صدق نمیکند فوت آن است که از دستت برود مصلحت هم جایش را پر نکند و ما گفتیم بعد از خروج وقت اگر شما معلوم شد ظهر واجب است خوب درست است ترک شده ولی فوت نشده است مثل نماز حائض میماند آن هم نمازهایش را فقط ترک کرده فوت که نکرده چرا؟ چون مصلحت جای آن را گرفته مصلحت جایش پر شده پس فوت صدق نمیکند. روایات هم که میگوید اگر فوت شد قضا بکنید اینکه فوت نکرده لذا میگوید لم یجب، پس ببینید اگر حکم قضا دلیل قضا روی فوت رفته بود اینجا فوت صدق نمیکند چون فوت این است که آدم ترک بکند با مصلحتش یعنی هم ظهر از دستم برود هم مصلحتش را ندهند، اینجا که مصلحتش را دادند پس فوت صدق نمیکند لم یجب فیما نحن فیه، در ما نحن فیه که بعد از غروب معلوم میشود ظهر واجب بوده که دیگر مصلحت ظهر رفته چون گفتیم مشتمل بر مصلحت است مصلحتش را میدهند فوت صدق نمیکند وقتی فوت صدق نکرد قضا لازم نیست. لانّ الواجب و ان ترک این ترک همان فواتی است که من گفتم عوضش بکنید، درست است واجب فوت شده ترک شده الان نماز ظهر دیگر تمام شد الّا انّ مصلحته متدارکة، ولی مصلحتش را شارع جبران میکند وقتی مصلحت جبران شد لایصدق علی هذا الترک الفوت دیگر به این ترک فوت نمیگویند مثل ترک نماز حائض میماند به او فوت نمیگویند چون جا پر کن دارد اینجا هم چون جا پر کن دارد فوت صادق نیست ادله هم که میگوید اگر فوت شد قضا کنید اینجا هم که فوت صدق نمیکند پس قضا ندارد.
و ان قلنا: اما اگر گفتیم انّهُ یعنی آن قضا فرع بر ترک است مجرّد ترک اگر شد قضا لازم است وجبَ در اینجا باید واجب است قضا چرا؟ چون نماز ظهر را ترک کرده آن روایت هم میگوید کسی که فریضه اش را ترک بکند باید قضا کند، پس اگر ادله دالّ بر وجوب قضا روی عنوان فوت رفته باشد قضا ندارد اینجا چون فوت صدق نمیکند اما اگر روی عنوان ترک رفته باشد قضا دارد. وجبَ هنا چرا؟ لفرض العلم بترک صلاة الظهر برای اینکه نماز ظهر واقعا ترک شده، مع وجوبها علیه واقعا با اینکه ظهر واقعا واجب بوده و این ترک کرده و کسی که ترک کرده طبق آن روایت باید نمازش را اعاده کند.
الّا ان یقال: این الا ان یقال میدانید میخواهد چه کار کند؟ آن لم یجب را میخواهد به هم بزند، ما گفتیم اگر دلیل روی قضا و عنوان فوت رفته بود قضا واجب نیست چون فوت صدق نمیکند، الّا ان یقال میخواهد بگوید در آن صورت هم باید قضا کند، خلاصه با این الّا ان یقال میخواهیم بگوییم این آدمی که بعد از مغرب فهمیده ظهر واجب است باید قضا کند چه روی عنوان فوت رفته باشد، چه روی عنوان ترک. تا الان گفتیم چی؟ گفتیم اگر روی عنوان فوت رفته باشد قضا لازم نیست چون فوت نشده، حالا با الّا ان یقال میخواهیم بگوییم آقا در هر صورت دلیل قضا چه رفته باشد روی عنوان فوت، چه رفته باشد روی عنوان ترک این آدم باید قضا کند اگر این الّا ان یقال را بخواهیم خوب بفهمیم باید یک چند کلمه از خارج صحبت بکنیم یک مثالی هم بزنیم تا خوب جا بیفتد،
[مصلحت تشریع امارات ظنیه]
ببینید آقا اختلاف که تشریع این اماراة ظنیه چه مصلحتی دارد، چه حکمتی دارد؟ عنایت بکنید فرض این است که ما متمکن هستیم از تحصیل واقع با اینکه متمکنیم از تحصیل واقع چه حکمتی دارد شارع آمده این اماراة ظنیه را برای ما ثابت کرده گفته مردم نمیخواهد دنبال علمتان بروید علما احکام را پیدا کنید، نه همین ثقات ما هر چی به شما گفتند ولو علم هم نمیآورد به این عمل بکنید حکمتش چیه؟ الحکمتُ فی تشریع الاماراة ظنیه ما هی؟ اختلاف است بعضی ها گفتند حکمتش مصلحت نوعیه است، بعضیها گفتند مصلحتش سلوکیه است برای اینکه فارسی تر بشود زیر مصلحت نوعیه بنویسید منفعت، مصلحت تسهیلیه، بعضیها گفتند حکمت تشریع مصلحت تسهیلیه است زیرش بنویسید منفعت نوعیه، بعضیها گفتند مصلحت سلوکیه است زیرش بنویسید یعنی منفعت شخصیه، پس آیا ما با اینکه متمکن هستیم از تحصیل واقع میتوانیم احکاممان را واقعا به دست بیاوریم چه حکمتی دارد که شارع برای ما تشریع کرده به این اماراة ظنیه عمل کنیم؟ دو قول است بعضیها گفتند حکمتش مصلحت تسهیلیه است یعنی منفعت نوعیه است، بعضی گفتند نخیر مصلحتش حکمتش آن مصلحت سلوکیه است یعنی منفعت شخصی است.
من باید یک مثال خارجی بزنم آن هم در مورد خودم تا این مصلحت سلوکیه و منفعت شخصیه روشن بشود: ببینید آقا ما آن قبلها که این ترمینالها نبود خوب خیلی راحت میآمدیم قم از قم میرفتیم تهران، همان در خانهامان تهران یک گاراژی بود سوار میشدیم اینجا پیاده میشدیم میرفتیم منزلمان، اما بعد که این ترمینالها درست شد آنجا باید یک تاکسی بنشینیم شوش پیاده شویم، شوش یک تاکسی بگیریم برویم ترمینال حالا با دو سه تا بچه آن موقعها، بعد از آنجا بیاییم ترمینال سوار شویم بعد اینجا بیاییم ترمینال پیاده شویم یک تاکسی تا اینجا یک عالمه هم باید پول بدهیم هم وقتمان میرفت، خوب حالا باید دولت یک چیزی به من بدهد ماه به ماه بگوید نه آقا چون این ترمینالها را ما بردیم بیرون شما بهت ضرر خورده این پول مال شما. نه اینجوری نیست اینجا الان به شخص من ضرر خورده یعنی من در این واقعه واقعا خیلی ضرر خوردم حالا پولش هیچی وقتم خیلی از بین میرود، اما مصلحت نوعیه چی اقتضا میکند؟ شما الان تو خیابانهای قم راه نمیتوانید بروید چه رسد به اینکه از هر گاراژی هم ده تا ماشین بیاید بیرون، ببینید مصلحت نوعیه اقتضا میکرد. تعبیر آقای نائینی الان یادم افتاد رُبما قُدّمت مصلحة النوعیة علی المصلحة الشخصیة، بله به تو ضرر خورده انقدر وقتت میرود و انقدر هم پول میدهی اما مصلحت شخصی تو ملاک نیست مصلحت نوع چیه؟ مصلحت نوع واقعا در این زمانه همین است که این ترمینالها ماشینها برود خارج از شهر، حالا من بدبخت به مصیبت میافتم ضرر میخورم باشد، ببینید میزان این است همیشه مصلحت نوع را باید در نظر گرفت، اینجا حالا دیگر بر دولت لازم است بیاید این مصلحت شخصیه من را هم رعایت بکند بگوید آقا ما ماهی انقدر به شما میدهیم برای اینکه جبران بشود.
پس دقت کردید مصلحت شخصیه من اینجا از بین رفت، اما مصلحت نوعیه اقتضا میکند که باید این کار انجام بشود. این را بهش میگویند مصلحت تسهیلیه یعنی الان ترمینالها آنجا باشد تسهیل مردم است باعث سهولت مردم است ایاب و ذهابها یک قدری راحتتر است. اما مصلحت سلوکیه چی اقتضا میکند؟ این است که نخیر ماشینها تو همین خیابانها باشد که من از در خانه ام میآیم بیرون سوار شوم بروم. ببینید این را میگویند مصلحت نوعیه که ترمینالها برود بیرون اما اگر گاراژها تو شهر باشد مصلحت شخصیه من است، این مثال که در ذهنتان جا گرفت برگردید اینجا. آیا ما با اینکه متمکنیم از اینکه البته گاهی سوءاستفاده هم میشود از این قاعده که آدم میگوید حرف هم واقعا چه حرف عقلایی است که چه بسا مصالح نوعیه مقدم است بر مصالح شخصی حرف خوبی هم هست عقل پسند است اما گاهی سؤاستفاده چیها میتوانند از این قانون استفاده بکنند بگویند اینجا مصلحت نوعیه است، غرض ما به سوءاستفاده کاری نداریم ما داریم حرف اصولیمان را بحث میکنیم واقعا حرفی است که صحیح است.
حالا برمیگردیم اینجا آیا با اینکه ما متمکن بودیم میتوانستیم تحصیل واقع بکنیم چه حکمتی داشت که شارع مقدس بیاید ما را متعبّد بکند به این اماراة ظنیه؟ اینجا بعضیها گفتند مصلحتش مصلحت تسهیلیه است یعنی بعضیها نه مشهور، فقط شیخ است که اینجا میگوید مصلحت سلوکیه، مشهور میگویند برای اینکه این کار تسهیل بر عباد بود چرا؟ برای اینکه تحصیل واقع مشکل است حالا فرض بکنید زمان پیغمبر الان زمان پیغمبر همان چند نفری که دور ایشان بودند میتوانستند حکم الله واقعی را به دست بیاورند، آن بدبختهایی که چهار پنج فرسخ آنطرفتر بودند که امکان نداشت برایشان مگر اینکه مسافرت کنند بیایند از ایشان سؤال بکنند حکم الله واقعی را، شما الان را در نظر نگیرید، تلفن و تلکس و اینترنت، اینها که نبوده آنموقع واقعا برای عموم مردم ولو زمان تحصیل علم بوده متمکن بوده انسان تحصیل علم بکند ولی حرج غالبی داشته عُسر شدید بوده حرج اکید بوده، شارع دیده این کار مشکل است که همه بخواند تحصیل واقع بکنند گفته بابا برای تسهیل مردم شما به همین اماراة ظنیه مراجعه بکنید همین ثقات ما هر چی گفتند شما به حرفشان گوش بدهید، بنابراین مصلحت نوعیه اینطور اقتضا میکند. حالا چون مصلحت نوعیه این است آنوقت من شخص من در اثر عمل کردن به فتوای این آقا به این اماره ظنیه به اشتباه افتادم به جای ظهر، جمعه خواندم از دست من رفت. خوب برود دیگر به شارع مربوطی نیست جبران بکند، مصلحت نوعیه را شارع در نظر گرفته حکمت تشریع این اماراة ظنیه به مصلحت نوع بوده حالا این وسطها اگر یکی دو نفر هم ضرری میکنند یعنی در اثر عمل به این اماره ظنیه مصلحت از دست میرود دیگر بر شارع لزومی ندارد که جایش را پر بکند.
پس نتیجتا میگوییم آقا مصلحت تسهیلیه یعنی منفعت نوعیه اقتضا میکرده که شارع این کار را بکند و واقعا هم مردم در رفاه هستند بالاخره هر کسی هر جا یک چند تا ثقه هست از آن ثقات احکام را میپرسند و احکام خودشان را انجام میدهند.
ولی ایشان میفرماید نه ما اگر سببی بشویم مصلحت سلوکیه دارد یعنی میدانید چرا شارع گفته به این اماراة ظنیه عمل کن، گفته عمل بکن تو اگر عوضی در آمد من جایش را پر میکنم، میشود مصلحت سلوکیه، میشود منفعت شخصیه. خوب حالا عنایت بکنید برسیم به کتاب: ایشان تا حالا که این حرف را زدند گفتند فوت صدق نمیکند برای اینکه مصلحت را مصلحت سلوکیه میگرفتند قهرا فوت صدق نمیکرد چون وقتی مصلحت این را به من میدادند دیگر فوت صادق نبود، اما حالا میخواهد بگوید نه ایشان، مصلحت تسهیلیه است. پس ببینید با الّا ان یقال میخواهیم مصلحت تسهیلیه درست کنیم یعنی نوع مردم در سهولت هستند شارع چون این کار را کرده، حالا من الان در اثر عمل به فتوای این آقا به اشتباه افتادم و ظهر از دستم رفته آن دیگر به شارع مربوطی نیست که جایش را پر بکند نهایتش من معذورم یعنی امشب شب شنبه که معلوم شد امروز ظهر واجب بوده، مصلحت ظهر رفت دیگر تمام شد هیچی گیر من نمیآید فقط یک مصلحت است و آن که من معذورم یعنی شارع به من نمیتواند بگوید چرا نماز ظهر نخواندی امروز، مصلحتش معذوریت است اگر این مصلحت را قبول کردیم این را هم باید قضا کند. چرا؟ چون فوت صدق میکند آن مصلحت سلوکیه بود که منافات داشت با آن قضیه یعنی با صدق فوت، اما مصلحت تسهیلیه منافات ندارد خیلی معطّل شدیم.
عنایت بفرمایید الّا ان یقال: فقط بدانید الّا ان یقال به کجا میخورد، به کجا؟ به لم یجب فی ما نحنُ فیه، گفتیم اگر قضا دلیل قضا رفته باشد روی عنوان فوت قضا واجب نیست چون فوت صدق نمیکند، چرا فوت صدق نمیکند؟ چون آن مصلحت سلوکیه را به شما میدهند پس بنابراین آن مصلحت سلوکیه منافات با صدق فوت دارد الّا ان یقال، مگر بیاییم بگوییم حکمت تشریع مصلحت نوعیه است مصلحت تسهیلیه است یعنی شب شنبه که شما فهمیدید این آقای مجتهد اشتباه کرده تمام شد دیگر نماز ظهر دیگر از دست شما رفت امروز، فقط و فقط شما معذورید یعنی شما جزو بینمازهای آن روز حساب نمیشوید. الّاان یقال مگر اینکه بیاییم این را بگوییم مصلحت تسهیلیه یعنی اگر ما آنجا گفتیم لم یجب روی مصلحت سلوکیه میگفتیم حالا میخواهیم برگردیم مگر قائل بشویم به مصلحت تسهیلیه بگوییم غایتُ ما یلتزم فی المقام مقام یعنی وجه ثالث، وجه ثالث که حجّیت اخبار سببی است نهایتش مصلحت در معذوریت جاهل است یعنی اگر شما شب شنبه فهمیدید مجتهدتان اشتباه کرده ظهر از دست شما رفته، فقط شما معذورید در این ترک ظهر، مع تمکنه من العلم با اینکه متمکن بوده از علم و میتوانسته تحصیل علم بکند بر شارع لازم نیست بیاید این مصلحت از دست رفته را جبران کند ولو کانت ولو آن مصلحت لتسهیل الامر علی العباد باشد مگر اینکه همین را بگوییم، بگوییم حکمت تشریع این اماراة ظنیه تسهیل است یعنی مصلحت تسهیلیه تا به حال میگفتیم مصلحت سلوکیه، و لا ینافی ذلک این مصلحت تسهیلیه منافات با صدق فوت ندارد. پس ببینید چه چیزی منافات داشت با صدق فوت؟ مصلحت سلوکیه، یعنی اگر گفتیم شارع جایش را پر میکند آن پر کردن منافات با فوت داشت، اما اگر قائل به این مصلحت بشویم هیچ منافات ندارد فوت صدق میکند فوت یعنی چی؟ یعنی من چیزی را از دست بدهم اینجا هم چیزی را از دست دادم لذا باید قضا بکنم. لذا میفرماید لا ینافی ذلک منافات ندارد که این آقا معذور باشد در این ترک ظهر ولی در عین حال منافات با صدق فوت هم ندارد. یعنی فوت هم صادق است ولو دلیل اعتبار قضا روی عنوان فوت هم رفته باشد این باید قضا بکند، فافهم.
این از آن فافهمهایی است که اشاره به یک مطلبی است نوعا هم اشتباه معنا میکنند این معنایی که من میخواهم عرض بکنم تو یکی از حواشی کفایة آن سابقها پیدا کردم، تو یکی از حواشی کفایة فافهم اینجای شیخ چون من یک روز عرض کردم فافهم های ایشان نوعا اشاره به دقت مطلب است ولی گاهی هم نه اشاره به یک مطلبی دارد این از آنجاهاست. این فافهم اشاره به این است: این مصلحت تسهیلیه و مصلحت سلوکیه که بعضیها آنجور میگویند، میگویند: حکمت تشریع آن است، بعضیها میگویند این است این در آنجایی است که حجّیت اماراة را طریقی بدانیم اگر حجّیت اماراة را طریقی بدانیم این حرفها هست که آیا مصلحت تشریع آن است یا این است و بحث ما این است که داریم سببی میدانیم دقت کردید فافهم به کجا خورد؟ ما گفتیم دو قول است که آیا حکمت تشریع این اماراة ظنیه حکمت تشریعش چیه؟ آیا مصلحت نوعیه است یا مصلحت شخصیه؟ خوب این حرفهایی که شما زدید مال آنجایی است که حجّیت اماراة طریقی باشد یعنی اگر این اماراة را گفتیم طریق الی الواقع است آنوقت اختلاف است که چرا شارع آن طریق را جعل کرده مصلحتش چیه، در حالی که فرض ما این است که حجیت اماراة سببی است. پس این اختلاف تسهیلی و سلوکی در صورتی است که ما قائل باشیم این اماراة ظنیه طریقی است و در ما نحن فیه فعلاً بحث ما این است که این اماراة را سببی میدانیم لذا این حرفها یعنی با فافهم تقریبا این الّا ان یقال به هم خورد.