درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۶۶: تعبد به امارات غیر علمی ۵

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

خلاصه آقا پنج شش خط واقعا بیشتر لازم نبود ایشان صحبت بکنند ولی دو سه جلسه ما صحبت کردیم، جان کلام دو سه کلمه بیشتر نیست. آقای علامه حجیت این اماراة شرعیه را سببی می‏دانند خوب این را خواندیم عبارتشان را، یعنی طریق الی الواقع نیست خود اینها مطلوبیت دارد. این باعث شده ان قلت بیاید ایشان را ملحقش بکند به معتزلی‌ها آمده گفته ایشان با این مبنایی که دارند حجّیت اخبار را سببی می‏دانند ایشان عین معتزله می‏شوند، معتزله می‏گویند چی؟ می‏گویند مؤدّای این اماراة را اگر ما عمل کردیم همین حکم الله واقعی است اگر حکم واقعی چیز دیگر هم باشد عوض می‏شود، خوب ایشان هم همین را دارد می‏گوید، ایشان هم که می‏فرماید اینها مصلحت‏دار هستند یعنی اگر شما به اینها عمل بکنید قهرا آن مصلحت واقعی شل می‏شود آن که شل شد وجوبش هم از بین می‏رود نتیجتا یکی می‏شود. لذا عبارتشان این بود که الوجهان مشترکان وجه دوم که آقای معتزلی است و وجه سوم که آقای علامه است اینها هر دو مشترک هستند در اینکه می‏گویند طبق این مؤدّای اماراة ظنیه اگر ما عمل کردیم آن احکام واقعیه به هم می‏خورد، این اشکال. جوابش این است که نخیر بین این دو تا مبنا زمین تا آسمان فاصله است ولو ما قبول نداریم اصل مبنای علامه را، چون ما حجیت اماراة را ظنی می‏دانیم اما حالا ایشان هم که سببی می‏دانند معنایش این نیست که مثل مصوبه هستند همچنین چیزی نیست خیلی تفاوت است، آنها مدّعی‏اند که مؤدّای اماراة واقعا همین مؤدّا است یعنی حکم الله واقعی همین فتوایی است که مجتهد می‏دهد، مؤدّای این اماراة ظنیه حکم الله واقعی است ولی علامه که این را نمی‏گویند، علامه می‏فرماید مؤدّای این اماراة به منزله واقع است خیلی فرق است که آدم بگوید مؤدّای اماره واقع است یا اینکه بگوییم به منزله واقع است. بله این به منزله واقع است خوب چه اثری بر آن بار است؟ شما می‏توانی همانطور که یقین به جمعه داشتی می‏توانستی اول وقت بخوانی، می‏توانستی آخر وقت بخوانی به قصد وجوب می‏آوردی، بعد از جمعه نافله می‏خواندی، تمام اینها را بر این بار کن یعنی الان که مجتهد فتوی می‏دهد به وجوب جمعه می‏توانی اول وقت بخوانی می‏توانی آخر وقت، و می‏توانی آن جمعه را به قصد وجوب بخوانی واقعا هم واجب نباشد و بعد از خواندن این جمعه شما می‏توانی نوافل بخوانی طبق آن روایات. پس بنابراین از این جهت که مؤدّا را آنها می‏گویند حکم الله واقعی است، ایشان می‏گوید به منزله واقع است این یک، و دیگر اینکه روی قول معتزلی اگر کشف خلاف شد معلوم شد عوضی است این وجوب جمعه ظهر واجب است، آنها می‏گویند تبدّل واقع می‏شود ولی علامه می‏گوید کشف واقع می‏شود، یعنی الان این آقای معتزلی اگر نماز جمعه را خواند طبق نظر این مجتهد یک ساعت بعد معلوم شد واقعا اشتباه کرده حکم الله واقعی ظهر است، می‏گوید دیگر تمام شد من واجب واقعی امروزم را آوردم این باشد برای جمعه دیگر، جمعه دیگر خوب ظهر می‏خواند بهش می‏گوییم آن هفته چه کار کردی؟ می‏گوید وظیفه واقعی‏ام را انجام دادم. این هفته ظهر خواندی چه کار کردی؟ باز هم می‏گوید وظیفه واقعی ‏ام را انجام دادم. یعنی تبدّل واقع می‏شود مثل آن کسی که اول ظهر مسافر است چطور اگر قصر بخواند می‏گوید وظیفه واقعی‏ ام است، اگر نخواند بیاید در شهر تمام بخواند باز هم می‏گوید وظیفه واقعی است، آنها هم یک همچنین چیزی دارند می‏گویند اصلاً تبدّل واقع می‏شود، ولی علامه اصلاً از این حرفها نمی‏زند علامه می‏فرماید اگر معلوم شد این جمعه عوضی است تازه از الان کشف واقع می‏شود یعنی واقعا این بوده که ظهر واجب بوده که این نخوانده، خوب حالا باید چه کار بکند؟ قطعا باید ظهر را اعاده بکند حتما نماز ظهر را باید اعاده بکند و تا اعاده نکند نماز نافله هم نمی‏تواند بخواند.

و اما اگر کشف خلاف بعدا بشود، خوب اگر کشف خلاف بعدا شد دیگر ظهر از دست رفته. روی قول ما که ظهر از دست رفته، ولی آنها اینجوری نیست آنها می‏گویند قبل از انقضاء وقت بعد از انقضاء وقت اگر معلوم شد کشف خلاف است تبدّل موضوع است نه اعاده دارد نه قضا دارد، ولی علامه می‏فرماید اگر قبل از انقضاء وقت باشد اعاده دارد، بعد از انقضاء وقت شب شد معلوم شد نخیر واقعا ظهر واجب بوده در اینجا این نماز جمعه ‏ای که من خواندم و باعث شده که ظهر تعطیل بشود این دارای یک مصلحتی است که آن مصلحت از دست رفته را برای من جبران می‏کند. این آخرین خطی بود که ایشان فرمودند که اگر عَلِمَ چون باب انفتاح علم است دیگر یعنی شب شده من برایم ممکن بوده باب علم مفتوح بشود یقین کردم که این آقای مجتهد من اشتباه کرده دیگر ظهر از دست من رفته، اینجا ما باید بگوییم این نماز ظهری که ترک شده بخاطر آن جمعه ‏ای که من تو اماره ظنیه شرعیه خواندم آن را تدارک می‏کند دارای مصلحتی است که آن مصلحت فوت شده از ناحیه نماز ظهر را برای من جبران می‏کند.

۲

آیا قضا واجب است یا نه؟

حالا ان قلنا: اینجا صحبت این است خیلی خوب مصلحت را به ما دادند آیا قضا واجب است یا نه؟ اعاده که گفتیم واجب است اعاده مربوط به قبل از مغرب است، قضا مربوط به بعد از مغرب است، گفتیم اگر قبل از مغرب یک ساعت به غروب معلوم شد که اشتباه بوده باید اعاده بکند چون معلوم می‏شود واجب واقعی‏اش را نیاورده و کسی که واجب واقعی‏اش را نیاورده باید بلند شود بیاورد. ان عُلِمَ بعد الخروج الوقت، اما اگر بعد از مغرب معلوم شد نه بابا من امروز به وظیفه ‏ام عمل نکردم نماز ظهر بوده من نخواندم، خوب مصلحتش را که می‏دهند چرا؟ چون به دستور شارع من آن مصلحت را از دست دادم والّا خودم متمکن بودم تحصیل واقع بکنم آن مصلحت ظهر از دستم نرود بخاطر ایکه شارع من را به این ارجاع داد این باعث شد آن از دست من برود، پس مصلحت را که می‏دهند بعد از مغرب آیا قضا دارد یا ندارد؟ پس مصلحت از دست رفته ضرر نمی‏کنند آن مصلحت از دست رفته از ناحیه ظهر را به من می‏دهند، اما آیا واجب است من حالا نماز ظهرم را قضا بکنم یا قضا لازم نیست؟ اینجا باید ببینیم قضا روی چی رفته آیا این دلیلی که می‏گوید نماز را قضا بکنید آیا قضا رفته روی فوت یا رفته روی ترک، اگر روی فوت رفته باشد قضا ندارد مصلحتش را که دادند قضا هم ندارد، ولی اگر روی ترک رفته باشد قضا هم دارد.

[قضا ایا تابع اداست یا محتاج امر جدید است]

عنایت بفرمایید من یکی دو کلمه قبل از اینکه به اینجا برسیم عرض بکنم تا اینکه مطلب روشن بشود. در فقه آقا یک نزاعی است که آیا قضا تابع ادا است یا محتاج به امر جدید است، عنوان بحث را اینجوری بنویسید: هل آیا قضا یعنی اگر من بخواهم چیزی را قضا بکنم یعنی قضا آیا تابع ادا است یا احتیاج به امر جدید دارد؟ عده‏ای می‏گویند نخیر قضا تابع ادا است دیگر امر جدید ما برای قضا نمی‏خواهیم الان اول ظهر که می‏شود آیه می‏گوید چی؟ می‏گوید اقمِ الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل، دلوک میل خورشید است از نصف ‏النهار به سمت مغرب، اقم الصلاة عند الدلوک الشمس، آیه می‏گوید به مجرد اینکه دلوک شمس شد خورشید از نصف ‏النهار میل کرد به سمت مغرب بلند شوید نماز ظهر و عصر بخوانید تا مغرب. خوب این دلیل ادایی است دیگر اول ظهر که شد اقم الصلاة می‏گوید مردم بلند شوید نماز بخوانید تا غروب هی داد می‏زند مردم بلند شوید نماز ادایی بخوانید، مغرب که شد همین می‏گوید مردم بلند شوید نماز قضا بخوانید. پس ببینید قضا تابع ادا است یک عده عقیده شان این است می‏گویند لازم نیست ما یک دلیل دیگر پیدا کنیم که مردم نماز قضاهایتان هم واجب است قضا تابع اداست، یعنی همان اقم الصلاتی که از ظهر تا مغرب داد می‏زد بلند شوید نماز بخوانید ادائا اگر شما نخوانی غروب شد همان دلیل داد می‏زند مردم بلند شوید نمازتان را بخوانید قضائا. پس قضا تابع اداست، احتیاج به دلیل جدید ندارد. ولی عده ‏ای قبول ندارند می‏گویند نه، آن تمام شد دیگر مغرب که شد اقم الصلاة دیگر از کار می‏افتد اگر شما نماز نخوانده باشید فقط معصیتی کردید که با آن آیه مخالفت کردی اما دیگر قضایی لزوم ندارد. اگر ما بگوییم تابع قضاست و دلیل می‏خواهد ولی عده ‏ای می‏گویند نه او دیگر تنهایی کافی نیست، او تا غروب کاربرد داشت الان که غروب شده دیگر آن ساقط می‏شود، اگر بخواهیم بگوییم قضا واجب است دلیل علی ‏الحدّه می‏خواهد. خوب حالا داریم دلیل علی‏ الحده یا نه؟ بله داریم ما دلیل علی ‏الحده داریم که اگر کسی اعمالش را در وقت انجام داد بعد از خروج وقت آن عمل را باید قضا بکند منتهی این دلیلها دو جور است یعنی دلیل‌هایی که دستور قضا می‏دهد، بعضی‏‌هایش رفته روی عنوان فوت می‏گوید من فاتَک الفریضة فل یقضیها قضا رفته روی چی؟ اولاً قضا تابع است احتیاج به امر جدید دارد ما قبول نداریم که تابع اداست، حالا رفته روی امر جدید این امر جدید گاهی رفته روی عنوان فوت من فاتتهُ الفریضةٌ فل یقضیها کما فات این دلیل وجوب قضاست و عنوان قضا را هم برده روی فوت یعنی اگر فوت محقق شد قضا لازم است ولی بعضی از روایات وجوب قضا را برده روی عنوان ترک، کسی که ترک فریضه بکند باید قضا بکند. مگر این دو تا فرق دارد؟ خیلی فرق دارد قضا البته این حرفها مال اینجا است ما الان اول صفحه ۲۹، هستیم شما یک سری هم به صفحه ۲۳۵، بزنید همان اول صفحه ایشان آقا خیلی شده من سراغ دارم مطالبی را اینجا می‏فرمایند آن آخرها یادشان می‏رود، حالا علت اینکه من یادم می‏ماند برای این است من در طول سال گاهی دو جا سه جا چهار جای رسائل را درس می‏گویم، گاهی شده در طول سال من چهار جای رسائل را درس گفتم خوب اینها باعث می‏شود که نزدیک هم بشود مطالب یادم می‏ماند، اما ایشان الان اینجا کجا یکی دو سال دیگر می‏رسیم به آنجا، ایشان اول صفحه ۲۳۵، اگر مراجعه بکنید یک مطالبی را می‏گویند غیر از مطالب اینجاست فعلاً ما به آنجا کاری نداریم باید مطالب اینجا را درست بکنیم. عنایت بکنید ایشان می‏فرماید پس آقا بنا شد که قضا تابع ادا نباشد آن را بگذارید کنار دیگر ربطی به اینجا ندارد، ما فعلاً می‏گوییم قضا احتیاج به امر جدید دارد افتادیم روی این مرحله، حالا این دلیل جدید که به ما می‏گوید قضا بکنید دو جور است بعضی از ادله عنوان قضا را برده روی عنوان فوت، بعضی‏ها برده روی عنوان ترک مگر فرق دارد فوت و ترک؟ خیلی فرق دارد فوت معنایش این است یک چیزی از دست آدم برود جایش هم پر نشود، این را می‏گویند فوت اعم است یعنی اخص از ترک است نسبتشان عام و خاص مطلق است فوت و ترک نسبتشان مثل انسان و حیوان است، فوت اخصّ از ترک است ببینید فوت تعریفش چیه؟ عرض کردم اگر به صفحه ۲۳۵، مراجعه بکنید ایشان این حرفها را آنجا نمی‏زنند ولی ما به آنجا کاری نداریم، ما اینجا را باید روشن بکنیم. فوت را ایشان اینجوری معنا می‏کند: فوت معنایش این است یک چیزی از دست شما برود جبران هم نشود به آن می‏گویند فوت والّا اگر یک چیزی از دست شما رفت بعد جایش پر شد به این فوت نمی‏گویند که، الان زن حائض خوب می‏دانید که زن حائض تو آن چند روی نمازهایش را نباید قضا کند اما روزه‏‌ها را باید قضا کند، چرا؟ برای اینکه این نمازهایش فوت نشده این زن نمی‏تواند بگوید بله من چند روز نمازهایم فوت شد، می‏گوییم فوت اینجا معنا ندارد فوت این است که یک چیزی از دست شما برود جایش هم پر نشود شارع جایش را پر می‏کند برای شما، خانمی که الان این چند روز نماز نمی‏خوانی به دستور پیغمبر شما نمی‏خوانی فرموده: دعی الصلاة ایام الاقرائک، والّا اگر پیغمبر این را نمی‏فرمود تمام زنهای متدین حاضر بودند آن چند روز نمازشان را بخوانند. پس زن حائض نمی‏تواند بگوید نماز من فوت شده فوت نشده، فوت آن است که از دست آدم برود و جایش هم پر نشود. این زن حائض درست است این نمازها را همه را از دست داده چند روز اما تمام جایش پر می‏شود یعنی شارع مقدس مصلحتی به این عنایت می‏کند که آن مصالح از دست رفته همه جایش پر می‏شود. پس ببینید عنوان فوت اینجا صدق نمی‏کند ما نحنُ فیه هم همین‏طور است، ما گفتیم اگر بعد از مغرب شما بفهمید که نماز ظهر واجب بوده تمام شد دیگر ظهر از دست شما رفت، اما جایش پر می‏شود گفتیم مصلحتی دارد لابّدَ ان علمَ بعد الخروج الوقت که جمعه واجب نبوده ظهر واجب بوده آن رفت از دست شما اما لابدَّ ان یکونَ مشتملاً علی مصلحةٍ که جای آن از دست رفته را پر کند. ما نحنُ فیه مثل نماز حائض است چطور در نماز حائض فوت صدق نمی‏کند، چون از دستش رفته ولی جا پر کن دارد، ما نحنُ فیه هم همین‏طور است بعد از مغرب درست است مصلحت نماز ظهر از دست من رفت دیگر گذشت مثل قبل از وقت نیست که بلند شوم جبران کنم از دست من رفته اما فوت بهش نمی‏گویند، چرا فوت نمی‏گویند؟ برای اینکه مصلحتی در همین نماز جمعه است که آن مصلحت از دست رفته ظهر را جایش را پر می‏کند.

پس نتیجتا چی شد آقا؟ قضا تابع ادا نیست، آن بحث را بگذارید کنار. قضا تابع امر جدید است این امر جدید باید ببینیم روی چی رفته؟ اگر رفته روی عنوان فوت در ما نحنُ فیه قضا لازم نیست چرا؟ برای اینکه فوت صدق نمی‏کند، درست است ظهر از دست من رفته ولی جایش پر شده فوت صدق نمی‏کند وقتی فوت صدق نکرد قضا ندارد. اما اگر نه دلیل قضا رفته باشد روی ترک، من تَرَک صلاتهُ فل یقض خوب بله این آدم ترک کرده پس نتیجتا بنابر اینکه دلیل اولاً احتیاج یعنی بگوییم قضا تابع ادا نیست تابع امر جدید است و امر جدید اگر روی عنوان فوت رفته باشد اینجا قضا ندارد چرا؟ برای فوت صدق نمی‏کند ولی اگر روی عنوان ترک رفته باشد اینجا قضا دارد.

حالا عنایت بفرمایید؛ ایشان می‏فرماید ثمّ ان قلنا: اگر قائل شدیم که قضا فرع صدق فوت است من فاتک الفریضة فل یقضها، که دلیل وجوب قضا رفته روی عنوان فوت اگر گفتیم وجوب قضا فرع بر این است که فوت صدق بکند فوت چیه؟ المتوقف علی فوت عبارت خوبی نیست این فوات دومی را بکنید ترک، فوت چیه؟ این المتوقف صفت فوت است فوت موقوف است بر ترک واجب عبارت خوبی نیست فوت موقوف است بر فوت، نه فوت چیه تعریفش؟ این تعریف فوت است: موقوف است بر ترک واجب من حیثُ انّ فیه مصلحةً فوت این است که یک واجبی راانسان ترک بکند و آن مصلحتش هم از دست انسان برود این را می‏گویند فوت. این حیثش هم حیث تحلیلی است یعنی این عدم تدارک مصلحت باعث می‏شود که آدم فوت صدق بکند. پس فوت تعریفش چی شد آقا؟ این شد که ترک بشود چیزی با مصلحتش یعنی چیزی از دست آدم برود و مصلحتی هم به آدم ندهند این اسمش فوت است. اگر ادله وجوب قضا روی عنوان فوت رفته باشد اینجا قضا ندارد چرا قضا ندارد؟ برای اینکه فوت صدق نمی‏کند فوت آن است که از دستت برود مصلحت هم جایش را پر نکند و ما گفتیم بعد از خروج وقت اگر شما معلوم شد ظهر واجب است خوب درست است ترک شده ولی فوت نشده است مثل نماز حائض می‏ماند آن هم نمازهایش را فقط ترک کرده فوت که نکرده چرا؟ چون مصلحت جای آن را گرفته مصلحت جایش پر شده پس فوت صدق نمی‏کند. روایات هم که می‏گوید اگر فوت شد قضا بکنید اینکه فوت نکرده لذا می‏گوید لم یجب، پس ببینید اگر حکم قضا دلیل قضا روی فوت رفته بود اینجا فوت صدق نمی‏کند چون فوت این است که آدم ترک بکند با مصلحتش یعنی هم ظهر از دستم برود هم مصلحتش را ندهند، اینجا که مصلحتش را دادند پس فوت صدق نمی‏کند لم یجب فیما نحن فیه، در ما نحن فیه که بعد از غروب معلوم می‏شود ظهر واجب بوده که دیگر مصلحت ظهر رفته چون گفتیم مشتمل بر مصلحت است مصلحتش را می‏دهند فوت صدق نمی‏کند وقتی فوت صدق نکرد قضا لازم نیست. لانّ الواجب و ان ترک این ترک همان فواتی است که من گفتم عوضش بکنید، درست است واجب فوت شده ترک شده الان نماز ظهر دیگر تمام شد الّا انّ مصلحته متدارکة، ولی مصلحتش را شارع جبران می‏کند وقتی مصلحت جبران شد لایصدق علی هذا الترک الفوت دیگر به این ترک فوت نمی‏گویند مثل ترک نماز حائض می‏ماند به او فوت نمی‏گویند چون جا پر کن دارد اینجا هم چون جا پر کن دارد فوت صادق نیست ادله هم که می‏گوید اگر فوت شد قضا کنید اینجا هم که فوت صدق نمی‏کند پس قضا ندارد.

و ان قلنا: اما اگر گفتیم انّهُ یعنی آن قضا فرع بر ترک است مجرّد ترک اگر شد قضا لازم است وجبَ در اینجا باید واجب است قضا چرا؟ چون نماز ظهر را ترک کرده آن روایت هم می‏گوید کسی که فریضه ‏اش را ترک بکند باید قضا کند، پس اگر ادله دالّ بر وجوب قضا روی عنوان فوت رفته باشد قضا ندارد اینجا چون فوت صدق نمی‏کند اما اگر روی عنوان ترک رفته باشد قضا دارد. وجبَ هنا چرا؟ لفرض العلم بترک صلاة الظهر برای اینکه نماز ظهر واقعا ترک شده، مع وجوبها علیه واقعا با اینکه ظهر واقعا واجب بوده و این ترک کرده و کسی که ترک کرده طبق آن روایت باید نمازش را اعاده کند.

الّا ان یقال: این الا ان یقال می‏دانید می‏خواهد چه کار کند؟ آن لم یجب را می‏خواهد به هم بزند، ما گفتیم اگر دلیل روی قضا و عنوان فوت رفته بود قضا واجب نیست چون فوت صدق نمی‏کند، الّا ان یقال می‏خواهد بگوید در آن صورت هم باید قضا کند، خلاصه با این الّا ان یقال می‏خواهیم بگوییم این آدمی که بعد از مغرب فهمیده ظهر واجب است باید قضا کند چه روی عنوان فوت رفته باشد، چه روی عنوان ترک. تا الان گفتیم چی؟ گفتیم اگر روی عنوان فوت رفته باشد قضا لازم نیست چون فوت نشده، حالا با الّا ان یقال می‏خواهیم بگوییم آقا در هر صورت دلیل قضا چه رفته باشد روی عنوان فوت، چه رفته باشد روی عنوان ترک این آدم باید قضا کند اگر این الّا ان یقال را بخواهیم خوب بفهمیم باید یک چند کلمه از خارج صحبت بکنیم یک مثالی هم بزنیم تا خوب جا بیفتد،

[مصلحت تشریع امارات ظنیه]

ببینید آقا اختلاف که تشریع این اماراة ظنیه چه مصلحتی دارد، چه حکمتی دارد؟ عنایت بکنید فرض این است که ما متمکن هستیم از تحصیل واقع با اینکه متمکنیم از تحصیل واقع چه حکمتی دارد شارع آمده این اماراة ظنیه را برای ما ثابت کرده گفته مردم نمی‏خواهد دنبال علمتان بروید علما احکام را پیدا کنید، نه همین ثقات ما هر چی به شما گفتند ولو علم هم نمی‏آورد به این عمل بکنید حکمتش چیه؟ الحکمتُ فی تشریع الاماراة ظنیه ما هی؟ اختلاف است بعضی ‏ها گفتند حکمتش مصلحت نوعیه است، بعضی‏ها گفتند مصلحتش سلوکیه است برای اینکه فارسی ‏تر بشود زیر مصلحت نوعیه بنویسید منفعت، مصلحت تسهیلیه، بعضی‏ها گفتند حکمت تشریع مصلحت تسهیلیه است زیرش بنویسید منفعت نوعیه، بعضی‏ها گفتند مصلحت سلوکیه است زیرش بنویسید یعنی منفعت شخصیه، پس آیا ما با اینکه متمکن هستیم از تحصیل واقع می‏توانیم احکاممان را واقعا به دست بیاوریم چه حکمتی دارد که شارع برای ما تشریع کرده به این اماراة ظنیه عمل کنیم؟ دو قول است بعضی‏ها گفتند حکمتش مصلحت تسهیلیه است یعنی منفعت نوعیه است، بعضی گفتند نخیر مصلحتش حکمتش آن مصلحت سلوکیه است یعنی منفعت شخصی است.

من باید یک مثال خارجی بزنم آن هم در مورد خودم تا این مصلحت سلوکیه و منفعت شخصیه روشن بشود: ببینید آقا ما آن قبلها که این ترمینالها نبود خوب خیلی راحت می‏آمدیم قم از قم می‏رفتیم تهران، همان در خانه‏امان تهران یک گاراژی بود سوار می‏شدیم اینجا پیاده می‏شدیم می‏رفتیم منزلمان، اما بعد که این ترمینالها درست شد آنجا باید یک تاکسی بنشینیم شوش پیاده شویم، شوش یک تاکسی بگیریم برویم ترمینال حالا با دو سه تا بچه آن موقعها، بعد از آنجا بیاییم ترمینال سوار شویم بعد اینجا بیاییم ترمینال پیاده شویم یک تاکسی تا اینجا یک عالمه هم باید پول بدهیم هم وقتمان می‏رفت، خوب حالا باید دولت یک چیزی به من بدهد ماه به ماه بگوید نه آقا چون این ترمینالها را ما بردیم بیرون شما بهت ضرر خورده این پول مال شما. نه اینجوری نیست اینجا الان به شخص من ضرر خورده یعنی من در این واقعه واقعا خیلی ضرر خوردم حالا پولش هیچی وقتم خیلی از بین می‏رود، اما مصلحت نوعیه چی اقتضا می‏کند؟ شما الان تو خیابانهای قم راه نمی‏توانید بروید چه رسد به اینکه از هر گاراژی هم ده تا ماشین بیاید بیرون، ببینید مصلحت نوعیه اقتضا می‏کرد. تعبیر آقای نائینی الان یادم افتاد رُبما قُدّمت مصلحة النوعیة علی المصلحة الشخصیة، بله به تو ضرر خورده انقدر وقتت می‏رود و انقدر هم پول می‏دهی اما مصلحت شخصی تو ملاک نیست مصلحت نوع چیه؟ مصلحت نوع واقعا در این زمانه همین است که این ترمینالها ماشینها برود خارج از شهر، حالا من بدبخت به مصیبت می‏افتم ضرر می‏خورم باشد، ببینید میزان این است همیشه مصلحت نوع را باید در نظر گرفت، اینجا حالا دیگر بر دولت لازم است بیاید این مصلحت شخصیه من را هم رعایت بکند بگوید آقا ما ماهی انقدر به شما می‏دهیم برای اینکه جبران بشود.

پس دقت کردید مصلحت شخصیه من اینجا از بین رفت، اما مصلحت نوعیه اقتضا می‏کند که باید این کار انجام بشود. این را بهش می‏گویند مصلحت تسهیلیه یعنی الان ترمینالها آنجا باشد تسهیل مردم است باعث سهولت مردم است ایاب و ذهابها یک قدری راحت‏تر است. اما مصلحت سلوکیه چی اقتضا می‏کند؟ این است که نخیر ماشینها تو همین خیابانها باشد که من از در خانه‏ ام می‏آیم بیرون سوار شوم بروم. ببینید این را می‏گویند مصلحت نوعیه که ترمینالها برود بیرون اما اگر گاراژها تو شهر باشد مصلحت شخصیه من است، این مثال که در ذهنتان جا گرفت برگردید اینجا. آیا ما با اینکه متمکنیم از اینکه البته گاهی سوءاستفاده هم می‏شود از این قاعده که آدم می‏گوید حرف هم واقعا چه حرف عقلایی است که چه بسا مصالح نوعیه مقدم است بر مصالح شخصی حرف خوبی هم هست عقل پسند است اما گاهی سؤاستفاده‏ چی‏‌ها می‏توانند از این قانون استفاده بکنند بگویند اینجا مصلحت نوعیه است، غرض ما به سوءاستفاده کاری نداریم ما داریم حرف اصولیمان را بحث می‏کنیم واقعا حرفی است که صحیح است.

حالا برمی‏گردیم اینجا آیا با اینکه ما متمکن بودیم می‏توانستیم تحصیل واقع بکنیم چه حکمتی داشت که شارع مقدس بیاید ما را متعبّد بکند به این اماراة ظنیه؟ اینجا بعضی‏ها گفتند مصلحتش مصلحت تسهیلیه است یعنی بعضی‏ها نه مشهور، فقط شیخ است که اینجا می‏گوید مصلحت سلوکیه، مشهور می‏گویند برای اینکه این کار تسهیل بر عباد بود چرا؟ برای اینکه تحصیل واقع مشکل است حالا فرض بکنید زمان پیغمبر الان زمان پیغمبر همان چند نفری که دور ایشان بودند می‏توانستند حکم الله واقعی را به دست بیاورند، آن بدبخت‌هایی که چهار پنج فرسخ آنطرف‏تر بودند که امکان نداشت برایشان مگر اینکه مسافرت کنند بیایند از ایشان سؤال بکنند حکم الله واقعی را، شما الان را در نظر نگیرید، تلفن و تلکس و اینترنت، اینها که نبوده آنموقع واقعا برای عموم مردم ولو زمان تحصیل علم بوده متمکن بوده انسان تحصیل علم بکند ولی حرج غالبی داشته عُسر شدید بوده حرج اکید بوده، شارع دیده این کار مشکل است که همه بخواند تحصیل واقع بکنند گفته بابا برای تسهیل مردم شما به همین اماراة ظنیه مراجعه بکنید همین ثقات ما هر چی گفتند شما به حرفشان گوش بدهید، بنابراین مصلحت نوعیه اینطور اقتضا می‏کند. حالا چون مصلحت نوعیه این است آنوقت من شخص من در اثر عمل کردن به فتوای این آقا به این اماره ظنیه به اشتباه افتادم به جای ظهر، جمعه خواندم از دست من رفت. خوب برود دیگر به شارع مربوطی نیست جبران بکند، مصلحت نوعیه را شارع در نظر گرفته حکمت تشریع این اماراة ظنیه به مصلحت نوع بوده حالا این وسطها اگر یکی دو نفر هم ضرری می‏کنند یعنی در اثر عمل به این اماره ظنیه مصلحت از دست می‏رود دیگر بر شارع لزومی ندارد که جایش را پر بکند.

پس نتیجتا می‏گوییم آقا مصلحت تسهیلیه یعنی منفعت نوعیه اقتضا می‏کرده که شارع این کار را بکند و واقعا هم مردم در رفاه هستند بالاخره هر کسی هر جا یک چند تا ثقه هست از آن ثقات احکام را می‏پرسند و احکام خودشان را انجام می‏دهند.

ولی ایشان می‏فرماید نه ما اگر سببی بشویم مصلحت سلوکیه دارد یعنی می‏دانید چرا شارع گفته به این اماراة ظنیه عمل کن، گفته عمل بکن تو اگر عوضی در آمد من جایش را پر می‏کنم، می‏شود مصلحت سلوکیه، می‏شود منفعت شخصیه. خوب حالا عنایت بکنید برسیم به کتاب: ایشان تا حالا که این حرف را زدند گفتند فوت صدق نمی‏کند برای اینکه مصلحت را مصلحت سلوکیه می‏گرفتند قهرا فوت صدق نمی‏کرد چون وقتی مصلحت این را به من می‏دادند دیگر فوت صادق نبود، اما حالا می‏خواهد بگوید نه ایشان، مصلحت تسهیلیه است. پس ببینید با الّا ان یقال می‏خواهیم مصلحت تسهیلیه درست کنیم یعنی نوع مردم در سهولت هستند شارع چون این کار را کرده، حالا من الان در اثر عمل به فتوای این آقا به اشتباه افتادم و ظهر از دستم رفته آن دیگر به شارع مربوطی نیست که جایش را پر بکند نهایتش من معذورم یعنی امشب شب شنبه که معلوم شد امروز ظهر واجب بوده، مصلحت ظهر رفت دیگر تمام شد هیچی گیر من نمی‏آید فقط یک مصلحت است و آن که من معذورم یعنی شارع به من نمی‏تواند بگوید چرا نماز ظهر نخواندی امروز، مصلحتش معذوریت است اگر این مصلحت را قبول کردیم این را هم باید قضا کند. چرا؟ چون فوت صدق می‏کند آن مصلحت سلوکیه بود که منافات داشت با آن قضیه یعنی با صدق فوت، اما مصلحت تسهیلیه منافات ندارد خیلی معطّل شدیم.

عنایت بفرمایید الّا ان یقال: فقط بدانید الّا ان یقال به کجا می‏خورد، به کجا؟ به لم یجب فی ما نحنُ فیه، گفتیم اگر قضا دلیل قضا رفته باشد روی عنوان فوت قضا واجب نیست چون فوت صدق نمی‏کند، چرا فوت صدق نمی‏کند؟ چون آن مصلحت سلوکیه را به شما می‏دهند پس بنابراین آن مصلحت سلوکیه منافات با صدق فوت دارد الّا ان یقال، مگر بیاییم بگوییم حکمت تشریع مصلحت نوعیه است مصلحت تسهیلیه است یعنی شب شنبه که شما فهمیدید این آقای مجتهد اشتباه کرده تمام شد دیگر نماز ظهر دیگر از دست شما رفت امروز، فقط و فقط شما معذورید یعنی شما جزو بی‌‏نمازهای آن روز حساب نمی‏شوید. الّاان یقال مگر اینکه بیاییم این را بگوییم مصلحت تسهیلیه یعنی اگر ما آنجا گفتیم لم یجب روی مصلحت سلوکیه می‏گفتیم حالا می‏خواهیم برگردیم مگر قائل بشویم به مصلحت تسهیلیه بگوییم غایتُ ما یلتزم فی المقام مقام یعنی وجه ثالث، وجه ثالث که حجّیت اخبار سببی است نهایتش مصلحت در معذوریت جاهل است یعنی اگر شما شب شنبه فهمیدید مجتهدتان اشتباه کرده ظهر از دست شما رفته، فقط شما معذورید در این ترک ظهر، مع تمکنه من العلم با اینکه متمکن بوده از علم و می‏توانسته تحصیل علم بکند بر شارع لازم نیست بیاید این مصلحت از دست رفته را جبران کند ولو کانت ولو آن مصلحت لتسهیل الامر علی العباد باشد مگر اینکه همین را بگوییم، بگوییم حکمت تشریع این اماراة ظنیه تسهیل است یعنی مصلحت تسهیلیه تا به حال می‏گفتیم مصلحت سلوکیه، و لا ینافی ذلک این مصلحت تسهیلیه منافات با صدق فوت ندارد. پس ببینید چه چیزی منافات داشت با صدق فوت؟ مصلحت سلوکیه، یعنی اگر گفتیم شارع جایش را پر می‏کند آن پر کردن منافات با فوت داشت، اما اگر قائل به این مصلحت بشویم هیچ منافات ندارد فوت صدق می‏کند فوت یعنی چی؟ یعنی من چیزی را از دست بدهم اینجا هم چیزی را از دست دادم لذا باید قضا بکنم. لذا می‏فرماید لا ینافی ذلک منافات ندارد که این آقا معذور باشد در این ترک ظهر ولی در عین حال منافات با صدق فوت هم ندارد. یعنی فوت هم صادق است ولو دلیل اعتبار قضا روی عنوان فوت هم رفته باشد این باید قضا بکند، فافهم.

این از آن فافهم‏هایی است که اشاره به یک مطلبی است نوعا هم اشتباه معنا می‏کنند این معنایی که من می‏خواهم عرض بکنم تو یکی از حواشی کفایة آن سابقها پیدا کردم، تو یکی از حواشی کفایة فافهم اینجای شیخ چون من یک روز عرض کردم فافهم ‏های ایشان نوعا اشاره به دقت مطلب است ولی گاهی هم نه اشاره به یک مطلبی دارد این از آنجاهاست. این فافهم اشاره به این است: این مصلحت تسهیلیه و مصلحت سلوکیه که بعضی‏ها آنجور می‏گویند، می‏گویند: حکمت تشریع آن است، بعضی‏ها می‏گویند این است این در آنجایی است که حجّیت اماراة را طریقی بدانیم اگر حجّیت اماراة را طریقی بدانیم این حرفها هست که آیا مصلحت تشریع آن است یا این است و بحث ما این است که داریم سببی می‏دانیم دقت کردید فافهم به کجا خورد؟ ما گفتیم دو قول است که آیا حکمت تشریع این اماراة ظنیه حکمت تشریعش چیه؟ آیا مصلحت نوعیه است یا مصلحت شخصیه؟ خوب این حرف‌هایی که شما زدید مال آنجایی است که حجّیت اماراة طریقی باشد یعنی اگر این اماراة را گفتیم طریق الی الواقع است آنوقت اختلاف است که چرا شارع آن طریق را جعل کرده مصلحتش چیه، در حالی که فرض ما این است که حجیت اماراة سببی است. پس این اختلاف تسهیلی و سلوکی در صورتی است که ما قائل باشیم این اماراة ظنیه طریقی است و در ما نحن فیه فعلاً بحث ما این است که این اماراة را سببی می‏دانیم لذا این حرفها یعنی با فافهم تقریبا این الّا ان یقال به هم خورد.

۳

آیا امتثال امر ظاهری مُجزی از واقع است یا نه؟

خوب حالا ایشان می‏فرماید ثمّ: رسیدیم سر مطلب، ایشان می‏گوید تمام این حرفهایی که ما زدیم یعنی به این آقای ان قلت گفتیم بابا آقای علامه با معتزلی‏‌ها جداست حرفش اینها را قاطی نکن، ایشان می‏گوید البته این در صورتی است که ما در یک مسأله اصولی را حل بکنیم والّا یعنی یک مسأله اصولی را که الان توضیح می‏دهم اگر ما در آن مسأله قائل بشویم به عدم بله این حرفها درست است، والّا اگر قائل نشویم حق با ان قلت است، یعنی مستشکل حق با او است که می‏گوید علامه هم عین معتزلی‏هاست آن مسأله این است: آیا امتثال امر ظاهری مُجزی از واقع است یا نه؟ مُجزی یعنی مُکفی، امتثال امر ظاهری مجزی از واقع است یا نه؟ حالا یکی دو تا مثال بزنیم: من الان ظهر است در یک بیابان بسیار وسیع که تا چشم کار می‏کند اصلاً آب گیر نمی‏آید تا غروب هم می‏دانم آب گیر نمی‏آید خوب اینجا چه کار می‏کنم؟ آیه می‏گوید ان لم تجدُ ماءً فتیمموا خوب من هم که آب ندارم اینجا الان تیمم می‏کنم نمازم را می‏خوانم حالا اول وقت هم هست، نمازم را که می‏خوانم سفره‏ام را باز می‏کنم که نهار بخورم می‏بینم یک قمقمه آب دارم خودم هم خبر نداشتم. آیا من نمازم درست است؟ عده‏ای می‏گویند بله شما امتثال کردی امر ظاهری را، امر ظاهری این بود که اگر آب نداری تیمم کن، شما هم که امتثال کردی ولو وقت هم داریم تا غروب چند ساعت اما نماز شما درست است چون امتثال امر ظاهری مجزی از واقع است علامه از این افراد است یا مثالی که شهید می‏زنند: دو نفر شاهد عادل می‏گوید آقا قبله اینطرف است من روی قول آنها اینطرف نماز می‏خوانم ولی بعد معلوم شده قبله اینطرف است، خوب اینجا چی؟ اینجا هم باز علامه می‏گوید عیبی ندارد شما امتثال کردید امر ظاهری را، ظاهرا دو شاهد عادل گفته قبله اینطرف است شما هم امتثال کردید عوضی در آمده عیبی ندارد امتثال امر ظاهری مجزی است یعنی مکفی از واقع است. ایشان می‏فرماید ما که این حرفها را می‏زنیم بر خلاف معتزله می‏گوییم ما با معتزله فرق داریم در صورتی است که قائل به اجزا نشویم والّا اگر ما قائل به اجزاء شدیم گفتیم امتثال امر ظاهری مجزی از واقع است آنوقت حق با مستشکل است اینجاست که علامه با این آقایان معتزلی یکی می‏شود اتفاقا علامه عرض کردم قائل به اجزاء هم هست یعنی علامه هم در آن قول قبلی‏اش که دیدید ایشان هم گفت موهم است، هم در آن قولش واقعا یک خرده بوی تصویب می‏داد حرفش، هم در این مبنایی که دارد ایشان الان می‏گوید شما دیگر نمی‏خواهد نمازت را اعاده بکنی شما امتثال امر ظاهری کردی این کافی است از آن واقع، یا در آن دو شاهد عادل می‏گوید شما طبق امر ظاهری نماز را به آنطرف خواندی لازم نیست اعاده کنی. علامه قائل به امتثال است می‏گوید اجزاء دارد امتثال به امر ظاهری مجزی است، ایشان می‏فرماید اگر کسی این حرف را بزند این می‏شود معتزلی چون اگر کسی این حرف را بزند معنایش این است این امر ظاهری هر چی که گفت حکم الله واقعی هم همان است و وقتی حکم الله واقعی همان شد می‏شود تصویب.

ثمّ ان هذا این حرفهایی که ما زدیم این تفسیرهایی که ما دادیم آقای مستشکل را ردّ کردیم گفتیم بابا اینطرفی‏ها غیر از آنطرفی‏ها هستند روی مختار ماست در جای خودش، مختار ما چیه؟ عدم اقتضاء الامر الظاهری للاجزاء ما معتقدیم که امتثال امر ظاهری مقتضی اجزاء نیست والّا اگر کسی بگوید مقتضی اجزاء است این آقایی که این حرف را می‏زند با معتزلی یکی است، نتیجه حرف این آقایی که می‏گوید امر ظاهری مجزی از واقع است عین معتزلی می‏شود. و امّا علی القول باقتضائه له اما اگر قائل بشویم به اقتضای امتثال امر ظاهری، لهُ یعنی للاجزاء اگر بگوییم امر ظاهری مقتضی اجزاء است فقد یشکل الفرق اینجا دیگر فرق مشکل است بینهُ یعنی بین وجه امامیه و بین قول بالتصویب.

[عبارت شهید ثانی]

حالا می‏خواهیم به مناسبت عبارت شهید ثانی را بخوانیم: ظاهرُ شیخنا شهید ثانی در تمیهد القواعد این را که من یک موقعی دیدم صفحه ۴۶، است ولی ظاهرا چاپ جدید شده من آنها را خبر ندارم، غرض آن قدیمی‏ها صفحه ۴۶، چون این تمهید القواعد آقا دو جزء است در یک جلد، یک جزءاش مربوط به قواعد اصولی و فقهی است، یک جزءاش هم مربوط به قواعد ادبیات و اینهاست. غرض تو آن قواعدالاصولیه ‏اش آنجا صفحه ۴۶، آن طبع‏های قدیم اگر چاپ جدید شده باشد نمی‏دانم، ایشان می‏فرماید: شیخنا الشهید الثانی در تمهیدالقواعد در صفحه ۴۶، ایشان فرمودند مستلزم است قول بالتخطئه مستلزم عدم اجزاء است یعنی اگر کسی مخطئه شد مثل ما نباید بگوید امتثال امر ظاهری مجزی از امر واقع است، خوب درست است الان من نمازم را با این تیمم خواندم وقتی الان وقت دارم چند ساعت تا غروب اینجا نماز من باطل است در حقیقت از من نماز با وضو می‏خواستند چون من آب داشتم بنابراین مجزی از واقع نیست لذا همین هم اقتضا می‏کند شهید فرمود هر کس مذهب تخطئه را قبول دارد که ما امامیه هستیم باید بگوید امتثال امر ظاهری مجزی از واقع نیست باید آن نمازت را دوباره با وضو اعاده بکند یا این آدمی که به آن طرف نماز خوانده دوباره نماز به اینطرف را باید اعاده بکند. مرحوم شهید فرموده اگر کسی قائل به تخطئه شد این مستلزم عدم اجزاء است یعنی باید قائل بشود که امتثال امر ظاهری مجزی از واقع نیست.

قال قدّس سرّه: گفته من فروع مسألة التصویب و التخطئة گفته از فروعات مسأله تصویب و تخطئه لزوم اعاده است این لزوم آقا مال تخطئه است، عدم مال تصویب است لفّ و نشرش مشوّش است، اگر کسی تخطئه شد یعنی مخطئه شد لزوم اعاده، باید اگر امر ظاهری را هم امتثال کرده دیده بر خلاف واقع است لازم است اعاده بکند. عدمه یعنی عدم لزوم اعاده که مال تصویب است، پس مرحوم شهید فرموده اگر کسی مخطئه شد لازم است اعاده کند آن صلاة به ظن قبله را که دو شاهد عادل گفتند اینطرف است، این نماز خوانده اگر معلوم شد قبله اینطرف است گفته لازمه تخطئه لزوم اعاده است. باید آن صلاتی که به ظن قبله آورده اشتباه در آمده باید اعاده کند. و عدمه و اگر مصوّبه شد نه، می‏گوید عدم می‏گوید اعاده لازم نیست. پس معلوم شد چی آقا؟ هر کس قائل باشد که امتثال امر ظاهری مجزی از واقع است این مصوبه است، این سر از تصویب در می‏آورد چرا؟ چون می‏گوید من طبق امر ظاهری عمل کردم عوضی هم در بیاید باشد همین درست است، خوب مصوبه هم همین را می‏گویند دیگر مصوبه می‏گویند اگر شما طبق یک اماره ظنی عمل کردید بعد هم عوضی در آمد همین این است واقع. پس اگر کسی معتقد بشود که امتثال امر ظاهری مجزی از واقع است این سر از تصویب در می‏آورد، و اگر کسی مخطئه باشد باید بگوید نه مجزی از واقع نیست، در آن مثال نماز با وضو را اعاده کند، در این مثال نماز رو به قبله را اعاده کند. ایشان می‏فرماید البته ما در مثال ایشان حرف داریم و ان کان این را شیخ ما می‏فرماید، شیخ می‏فرماید: در تمثیل ایشان به ذلک بالموضوعات آمده به موضوعی مثال زده محل نظر است، خوب بود مثال حکمی می‏زد. یک روزی من عرض کردم از کفایة هم آدرس دادم جلد دوم، صفحه ۴۳۰، نظرتان است گفتیم این اختلاف ما با آنها که آنها مصوبه هستند ما مخطئه در احکام شرعی است والّا در احکام عقلی همه قائل به تخطئه هستند یعنی اگر یک حکم عقلی شما کردید یک حکم عقلی من بر خلافش کردم ممکن است هر دو خطا باشد. پس همه قبول دارند که در احکام عقلیه تخطئه است، امروز هم یک چیزی اضافه می‏کنیم موضوعات را هم همه قبول دارند پس ببینید آقا ما که مخطئه هستیم مطلقا قائل به تخطئه هستیم هم در احکام شرعیه هم در احکام عقلیه و هم در موضوعات خارجیه، اما آنها چی؟ آنها در احکام شرعیه قائل به تصویب هستند می‏گویند اگر مجتهد یک حکم شرعی فتوی داد این همان حکم الله واقعی است. پس نتیجتا علت اینکه این مثال شهید محل نظر است خوب نیست برای اینکه موضوعی است شما نباید موضوعی مثال بزنید، چون در موضوعی همه قائل به تخطئه هستند. عنایت کردید اختلاف را آیا ما که مخطئه هستیم در کجا مخطئه هستیم؟ در همه جا، چه احکام شرعی، چه احکام عقلی، چه موضوعات خارجی ما قائل به تخطئه هستیم می‏گوییم مجتهد اگر فتوی داد به یک حکم شرعی ممکن است خطا باشد اگر من یک دلیل عقلی آوردم بر یک چیزی ممکن است خطا باشد، اگر گفتم قبله اینطرف است ممکن است خطا باشد، ما در تمام اینها قائل به تخطئه هستیم. ولی مصوبه از عامه چی می‏گویند؟ آنها می‏گویند در احکام عقلی و موضوعات خارجی قائل به تخطئه هستند اگر با ما مخالف هستند در احکام شرعی است. حالا محل نظر روشن شد؟ این آقای شهید بزرگوار که مثال زده به این نماز رو به قبله و دو شاهد عادل نباید این مثال را می‏آورد، چرا؟ برای اینکه این موضوعی است و در مثالهای موضوعی همه قائل به تخطئه هستند باید یک مثال حکمی می‏زد که در آنجا آنها قائل به تصویب هستند ما قائل به تخطئه هستیم.

آقا عنایت بفرمایید این نسخه جامعه مدرسین که دست آقایان است بعد از این محل نظر دارد بالجمله اینجا هفت هشت خط اضافه دارد ما می‏خوانیم این هفت هشت خط را چون نسخه‏‌های دیگر همه دارد فقط آنهایی که نسخه جامعه مدرسین دارند درس فردا را هفت هشت خط ندارد انشاءالله از روی این باید بخوانند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

الأخير ـ لا بدّ أن يكون لمصلحة يتدارك بها مفسدة ترك الظهر.

ثمّ إن قلنا : إنّ القضاء فرع صدق الفوت المتوقّف على فوات الواجب من حيث إنّ فيه مصلحة ، لم يجب فيما نحن فيه ؛ لأنّ الواجب وإن ترك إلاّ أنّ مصلحته متداركة ، فلا يصدق على هذا الترك الفوت.

وإن قلنا : إنّه متفرّع على مجرّد ترك الواجب ، وجب هنا ؛ لفرض العلم بترك صلاة الظهر مع وجوبها عليه واقعا.

إلاّ أن يقال : إنّ غاية ما يلزم في المقام ، هي المصلحة في معذوريّة هذا الجاهل مع تمكّنه من العلم ولو كانت لتسهيل الأمر على المكلّفين ، ولا ينافي ذلك صدق الفوت ، فافهم (١).

ثمّ إنّ هذا كلّه على ما اخترناه من عدم اقتضاء الأمر الظاهري للإجزاء ، واضح.

وأمّا على القول باقتضائه له ، فقد يشكل (٢) الفرق بينه وبين القول بالتصويب ، وظاهر شيخنا في تمهيد القواعد استلزام القول بالتخطئة لعدم الإجزاء ، قال قدس‌سره (٣) : من فروع مسألة التصويب والتخطئة ، لزوم الإعادة للصلاة بظنّ القبلة وعدمه (٤). وإن كان تمثيله لذلك بالموضوعات محلّ نظر.

__________________

(١) لم ترد «فافهم» في (ت) و (ه).

(٢) في (ت) و (ه) بدل «باقتضائه له فقد يشكل» : «بالاقتضاء فيشكل».

(٣) لم ترد عبارة «إلاّ أن يقال ـ إلى ـ قدس‌سره» في (ظ) ، (ل) و (م) ، ووردت بدلها : «ولأجل ما ذكرنا ذكر في تمهيد القواعد» ، نعم وردت عبارة «إلاّ أن يقال ـ إلى ـ قدس‌سره» في هامش (ل) تصحيحا.

(٤) تمهيد القواعد : ٣٢٢ ـ ٣٢٣.