و معنی وجوبُ العمل، خوب ببینید آقا معنای قول ثانی را گفتیم مال معتزله، معتزله میگویند مؤدّای این اماره حکم الله واقعی است و لذا اگر عوضی بشود میگویند تبدّل موضوع است. حالا بیاییم سراغ امامیه: امامیه که اینجور نمیگویند دو روز قبل هم خواندیم، امامیه اگر میگویند این جمعه را بخوان نمیگویند در این جمعه مصلحت پیدا میشود اصلاً در این جمعه مصلحتی نیست اگر واقعا عندالله ظهر واجب است مصلحت مال همان ظهر است در آوردن این جمعه هیچ مصلحتی نیست منتهی چون شارع ما را ارجاع داده به این آقا اماره ظنّیه، خود شارع هم مؤظّف است اگر معلوم شد که این برخلاف واقع بوده باید جبران بکند. تا حالا دیروز معنای حرفهای معتزلی را میخواندیم حالا میخواهیم معنای حرفهای اینها را بخوانیم بیاییم سراغ وجه ثالث یعنی آقایان امامیه که میگویند قائلند به حجّیت اماره سببی است، معنای وجوب عمل بر طبق اماره یعنی آقایان امامیه که میگویند واجب است بر طبق این اماره عمل بکنید سببی است معنایش وجوب ترتیب احکام واقع است، ببینید چقدر فرق دارد آنها میگویند جمعه حکم الله واقعی است اینها میگویند نه بابا الان که این مجتهد میگوید جمعه واجب است تو وظیفه ات این است که احکام جمعه واقعی را بر این بار بکنی، اگر واقعا جمعه واجب بود شما چه کار میکردید الان هم همان کار را بکن. ببینید ترتیب احکام واقع یعنی نه اینکه این جمعه میشود حکم الله واقعی چون این آقا فتوی داده، این آقا فتوی داده که واقع را عوض نمیکند ولی چون این فتوی را شارع برای من حجت کرده من چه کار میکنم؟ آثار وجوب جمعه واقعی را بر این جمعهای که این آقا دارد... بار میکنم. معنای وجوب عمل بر طبق این اماره ظنیه معنایش وجوب ترتیب احکام واقع است بر مؤدّای این اماره، من دون ان یحدث فی الفعل مصلحةٌ ببینید چقدر فرق دارد آنها میگویند جمعه میشود مصلحتدار و وقتی مصلحتدار شد ظهر را دیگر از بین میبرد، ولی ما نمیگوییم این را میگوییم اصلاً در این فعل جمعه هیچ مصلحتی نیست علی تقدیر مخالفة الواقع، البته عبارت نهایة را شیخ اگر نظرتان باشد آن یک خرده موهم است، چی بود عبارتش نهایة؟ عبارت ایشان این بود که بعضی از چیزها مصلحت نفس الامریة دارد، بعضی از چیزها مصلحت دارد اگر ما انجام بدهیم، خوب این یک کمی معنایش موهم است این است که یعنی آن فعلی که ما انجام میدهیم مصلحتدار است، ایشان میگوید البته عبارتهای اینها یک قدری موهم این مطلب بود ولی نباید به این توهّم ما توجه بکنیم. لذا ایشان میفرماید و ان کان یوهمه اگر چه موهم این مطلب هست یعنی یوهم که فعل مصلحتدار باشد یعنی همین فعلی که جمعه باشد ظاهر عبارتی العدّة و النهایهای که قبلاً خواندیم چون میگفتند گاهی یک فعلی مصحلتدار میشود اگر ما انجام بدهیم یعنی چی؟ یعنی ما که انجام بدهیم میشود مصلحتدار، ولو آن عبارت یک قدری موهم این معنا بود که خود این فعل میشود مصلحتدار ولی نه به این توهم عنایت نکن شما، اینها اگر میگویند مصلحت یعنی عمل به خود این امارة مصلحت است نه اینکه آن فعل مصلحت داشته باشد.
فاذا ادّت خوب حالا آمدیم آقایان امامیه، که میگویند این اماراة سببا حجت است اگر این اماره معدّی شد به وجوب صلاة جمعه واقعا، یعنی این مجتهد جامع الشرایط فتوی داد به وجوب جمعه ما معامله واقع باید بکنیم غرض این واقعا نه اینکه او میگوید واقعا جمعه واجب است یعنی اگر این اماره مؤدّی شد به وجوب جمعه، ما معامله وجوب واقعی با این جمعه میکنیم. وجبَ اگر مجتهد فتوایش رفت به وجوب جمعه و حال آنکه عندالله ظهر واجب است این را توجه داشته باشید عندالله ظهر واجب است کسی هم خبر ندارد ولی این آقای مجتهدی که شارع مقدس به من اجازه داده به این مراجعه بکنم این اماره اش مؤدّی شده به وجوب جمعه حالا وظیفه من چیه؟ وظیفه من ترتیب احکام وجوب واقعی است، ببینید چقدر فرق دارد آنها میگویند همین وجوب جمعه خودش مصلحتدار است همین حکم الله واقعی است، ما میگوییم نه شما آثار وجوب واقعی را بر این بار بکن و عملت را تطبیق بده بر وجوب واقعی این جمعه. فان کان یعنی ان کان قیامَ امارة، ان کانَ قیام امارة به وجوب جمعه فی اول الوقت عنایت بفرمایید آقا نماز جمعه وقتش خیلی محدود است حالا فرض کنید زمان حضور که دیگر یقینا هم واجب نفسی است و هم عینی، وقتش محدود است تقریبا یک ساعت و نیم، مثلاً این روزهایی که دوازده و نیم ظهر است تقریبا نماز جمعه تا دو بعدازظهر وقتش است یعنی به مقدار فضیلت ظهر، میدانید که فضیلت ظهر حدود دو ساعت است یعنی به مقداری که سایه به قدر شاخص باشد سایه وقتی به مقدار شاخص شد فضیلت ظهر تمام میشود، نماز جمعه وقتش وقت فضیلت ظهر است یعنی حدود دو ساعت مثلاً تا دو بعد از ظهر در این روزگاری که ما الان هستیم در این زمان تا دو بعد از ظهر وقت وجوب جمعه است. حالا اگر کسی دو و نیم سه شد نماز نخوانده این دیگر حق ندارد جمعه بخواند وقتش مثلاً تا ساعت دو است دیگر اگر گذشت حالا زمان حضور هم باشد اگر کسی آن روز معصیت کرد نماز جمعه نخواند شد سه بعد از ظهر، دیگر حق ندارد جمعه بخواند این حتما حتما باید ظهر بخواند. بعضی از نمازها هست یک وقت معینی دارد مثلاً نماز عید فطر خوب این وقتش تا قبل از ظهر است. یک موقعی یکی از آقایان خیلی سال پیش یک ساعت به غروب برایش روشن شد عید فطر است بنده خدا نماز عید فطر را شروع کرد یک ساعت به غروب، غرض توجه نداشت، ما فکر میکردیم فقط ما بیسواد هستیم معلوم نشد نه رفیق هم خیلی داریم. علی کل حال بابا نماز عید فطر وقتش قبل از ظهر است حالا شما یک ساعت به غروب یقین کردید عید فطر است دیگر نماز عید فطر نباید بخوانید.
خلاصه مطلب نماز جمعه از ابتدایش زوال ظهر است، انتهایش مثلاً دو بعد از ظهر است، خُب ایشان میفرماید اگر این آقای مجتهد اول ظهر به من گفت من عقیده ام این است نماز جمعه واجب است، شما هم میتوانی همان موقع بخوانی و هم میتوانی یک ساعت و نیم عقب بیاندازی چون وقت دارد دیگر. پس اگر قیام اماره بر وجوب جمعه یعنی این مجتهدی که میگوید جمعه واجب است اگر اول وقت این فتوی را داد شما هم آن موقع میتوانی نماز جمعه بخوانی و هم حدودا یک ساعت یک ساعتو نیم میتوانی تأخیر بیندازی. اما اگر نه، نزدیکهای دو حدود دو مثلاً گفت نماز جمعه واجب است دیگر حق تأخیر ندارید بلافاصله همان موقع باید بخوانید. میخواهد بگوید این آثار واقعی یعنی اگر واقعا هم زمان امام معصوم که نماز جمعه واجب است شما دیگر بیشتر از دو که نمیتوانی تأخیر بیندازید، میتوانید اول ظهر، میتوانید مثلاً ساعت دو، ایشان میفرماید تمام آن احکام واقعی جمعه را بر این جمعه ظاهری بار بکند یعنی اگر اول ظهر گفت جمعه واجب است میتواند همان موقع بخواند میتواند یکی دو ساعت بعد بخواند، این یک اثر.
یک اثر دیگر مسألةٌ: آیا کسی که نمازش را نخوانده هنوز یک بعد از ظهر است نمازش را هنوز نخوانده این میتواند مشغول نمازهای مستحبی بشود؟ میگویند نه، دو سه تا هم روایت داریم: وسایل، جلد سوم، ایشان اشاره به روایت نمیکند فقط مسأله اش را میگوید وسائل جلد سه، باب ۳۵، صفحه ۱۶۵، حدیث ششم و هفتم، لایتنفلُّ الرّجل یعنی نافله نخواند مرد در وقت فریضه. لاتتوُّعَ فی الوقت الفریضة تتوع همان نماز نافله است. خوب پس بنابراین طبق این روایت کسی که هنوز واجبش را انجام نداده الان یک بعد از ظهر است هنوز نماز ظهر و عصر نخوانده مشغول نماز حاجت نشود مشغول نماز امام زمان نشود خلاصه نافله را شروع نکند. خوب این مسأله را داشته باشیم، حالا این آقای مجتهد فتوی داده جمعه واجب است و حال آنکه عندالله ظهر واجب است، من طبق نظر این آقا اگر جمعه خواندم بعدش میتوانم نافله بخوانم و حال آنکه واجب واقعی ام را نیاوردم ولی خبر که ندارم واجب واقعی من عندالله ظهر است و من هنوز نیاوردم واجب واقعی ام را، ولی اثر وجوب جمعه را بار کن اگر واقعا نماز جمعه واجب بود شما میخواندید مگر بعدش نافله نمیخواندی چون فریضه ات را آوردی، الان هم همان معامله را با این فتوی بکن یعنی آقایی که فتوی داده جمعه واجب است و حال آنکه عندالله ظهر واجب است ولو هنوز شما فریضه واقعیات را نیاوردی ولی فعلاً آن که در حق شما فعلی است این وجوب جمعه است تمام آثار وجوب واقعی جمعه را بر وجوب ظاهری جمعه بار کنی اگر جمعه واقعا واجب بود هم میشد اول ظهر بخوانی، هم یکی دو ساعت بعدش، حالا هم که این آقا میگوید جمعه واجب است هم میتوانی اول ظهر بخوانی هم یکی دو ساعت بعد. همانطوری که اگر واقعا جمعه واجب بود شما میخواندی بعدش نافله جایز بود الان هم که این آقا میگوید واجب است شما میتوانی بعد از این نماز جمعه شروع به نافله بکنی ولو نافله حرام است در وقت فریضه و شما هم فریضه ات را هنوز نیاوردی چون فریضه واقعی شما ظهر است ولی نه بناست آثار وجوب واقعی را بر این فتوایی که این آقا میدهد بار بکنی. عنایت بفرمایید: ان کانَ یعنی ان کانَ قیام اماره بر وجوب جمعه، ان کان قیام اماره بر وجوب جمعه فی اول الوقت از اول ساعت دوازده دوازده و نیم این آقا فتوی داد به وجوب جمعه، جاز الدخول فیها یعنی در جمعه بقصد الوجوب و جاز تأخیرها تأخیرش تا کی؟ یعنی از اول وقت نه اینکه تا غروب یعنی از اول وقت میتواند بخواند و میتواند تأخیر بیندازد تا دو بعد از ظهر. فاذا فعلها این یک اثر، اثر دوم اذا فعلها حالا اگر این جمعه را انجام داد به نظر این مجتهد جاز له فعلُ النافلة نافله هم میتواند بخواند و حال اینکه عندالله هنوز نیاورده فریضه اش را ولی این که خبر ندارد فریضه اش این است، آن معامله واقعی با جمعه را با این جمعه ظاهری بکند. و ان حرمت النافلة فی وقت الفریضة ولو نافله حرام است طبق آن دو روایت در وقت فریضه، کدام فریضه؟ المفروض، بعضی نسخهها المفروضِ دارد المفروض درست است چون فاعلش کون است المفروض باید مذکر باشد نه اینکه به اعتبار آن صلاة مفروضه بیاوریم المفروض کونها فی الواقع هی الظهر، چرا جایز است نافله با اینکه هنوز ممکن است فریضهاش را نیاورده باشد، آن فریضهای که فرض کردیم در واقع هی الظهر، ما فریضه واقعی مان ظهر است و این هم که هنوز نیاورده قاعدتا باید نافله حرام باشد ولی نه، معامله ای که با جمعه واقعی میکردی و بعدش نافله میخواندی همان معامله را با این جمعه ظاهری بکن. و المفروض کونها
ـ سؤال:...
ـ کون فاعلش است، عرض کردم ایشان به همین اعتبار آورده اولاً بعضی از نسخهها مفروض است وقتی دیدیم درست آورده خوب چه حرفی است بزنیم؟ ولی ایشان اگر هم گفته باشد المفروضِ به لحاظ آن صلاة جمعه گفته ولی نه باید به لحاظ فاعل خودش بگوید المفروض اسمش کون است قهرا مفروض هم باید مذکر باشد، حالا به اینها کاری نداشته باشیم.
ایشان میفرماید: خلاصه مطلب این آدم ولو فریضه نافله حرام است در وقت فریضه و این فریضه هم مفروض است کونها فی الواقع هی الظهر این هم که آن فریضه ظهر را نیاورده ولی مع ذلک جایز است، این لعدم علت جواز است چرا این بعد از فعل جمعه جایز است نافله بخواند و حال آنکه واقعا نباید نافله بخواند چرا جایز است لعدم وجوب الظهر علیه فعلاً برای اینکه آن ظهر فعلیت ندارد ما هم که خبر از واقع نداریم آن که فعلاً در حق من فعلیت دارد این وجوب جمعه ای است که این مجتهد من میگوید. پس بنابراین جایز است من بیایم نافله بخوانم چرا؟ برای اینکه آن ظهر هنوز وجوب فعلی در حق من پیدا نکرده آن که در حق من فعلیت دارد همین این است. و رخصةً این رخصة ربط به آن عدم است یعنی لا سر این هم در میآید، و رخصةً من الشارع فی ترکها، فاعل رخصة شارع است، و رخصةً الشارع به علت اینکه شارع رخصت داده در ترک ظهر. آخر شارعی که به من گفته به این اماره عمل بکن خوب یعنی چی؟ یعنی اگر واقعا ظهر واجب بود تو مرخصی در ترک او، پس چون که شارع من را مرخص کرده نه اینکه به من گفته به این ارجاع بکن خوب معنای ارجاع بکن به این یعنی اگر هم ظهر واجب باشد من اجازه ترک به تو میدهم، پس چون به دستور خود شارع من دارم از این اماره ظنیه تبیعت میکنم اینجا شارعی که رخصة رجوع بین را به من داده، رخصة ترک ظهر هم به من داده، لذا چون رخصة ترک ظهر را به من داده من میتوانم با اینکه ظهر واقعی را نیاوردم ولی نافله بخوانم.
خوب این کان فی الاول الوقت و ان کان فی آلاخر الوقت یعنی ان کان قیامُ الاماره، قیام اماره دالّ بر وجوب جمعه اگر اول وقت بود هم میتواند اول وقت بخواند و هم دو ساعت تأخیر بیندازد، ولی ان کان فی آخر وقتها اما اگر در آخر وقت جمعه بود دیگر حرم تأخیرها مثلاً نزدیک دو آمد گفت من عقیدهام این است نماز جمعه واجب است، بلافاصله باید بلند شوی بخوانی، دیگر نمیتواند تأخیر بیندازد و اگر تأخیر بیندازد دیگر معصیت کرده و باید هم بعدا نماز ظهر بخواند. حرام است تأخیر و اشتغال به غیر آن جمعه، تا گفت و باید بلند بشود و بخواند.
[انواع رخصت شارع]
ثمَّ خوب ما الان گفتیم چی؟ شارع خودش رخصت ترک داده آخر شارعی که من را ارجاع داده به این آقا، خوب این آقا ممکن است فتوایش بر خلاف واقع باشد، پس کانَّ شارع الان به من رخصت داده که آن ظهر واقعی را ترک بکنم، حالا ایشان میگوید این رخصت دو جور است، این شارعی که در اثر ارجاع به این آقا رخصت ترک به من داده، این رخصت ترک یکوقت بعد از غروب معلوم میشود که ظهر واجب بوده یعنی رخصت ترک در تمام مدت تا غروب است خوب اینجا غروب که شد معلوم شد عجب امروز من اشتباه کردم نماز جمعه خواندم باید نماز ظهر بخوانم، اینجا به گردن شارع است تمام این مصالح از دست رفته ظهر را به من بدهد، اما اگر نه یک ساعت به غروب معلوم شد عوضی است، یعنی رخصت ترک تا آن موقع بود آنجا فقط فضیلت را باید برای شما تدارک بکند. پس اگر بعد از مغرب معلوم شد که این آقا اشتباه کرده ظهر واجب است اینجا تمام مصلحتهایی که از ناحیه ظهر از دست شما رفته برای شما جبران بکند، اما اگر یک ساعت به غروب بود خوب یعنی تا یک ساعت به غروب شما اجازه داشتید رخصت ترک ظهر را داشتید الان معلوم میشود ظهر واجب بوده بلافاصله اولاً دیگر نافله نمیتوانی بخوانی چون تا حالا میتوانی نافله بخوانی به خیال اینکه وظیفه واقعیات را انجام داده، ولی الان که یک ساعت به غروب معلوم شد ظهر واجب است لاتتوّع فی الوقت الفریضة، پس نافله که نمیتوانی بخوانی آن مصلحت فضیلت را هم باید شارع جبران کند در آن اولی کلّ مصلحت را باید برای شما جبران بکند چون اصلاً دیگر از دست شما رفت ظهر، اما در این دومی که یک ساعت به غروب است آن فضیلت اول وقتی که از نظر ظهر از دست شما رفته او را باید جبران بکند و تا نماز ظهر را هم نخوانی شما حق نافله خواندن ندارید. لذا میفرماید اگر آن امارهای ثمَّ ان استمرَّ هذا الحکمُ الظاهری، حکم ظاهری کدام است؟ اعنی الترخیص این ترخیص در ترک ظهر اگر مستمر بود تا آخر وقت ظهر یعنی تا مغرب هنوز ظهر واجب است مرخّص بودی در ترک ظهر در اینجایی که دیگر وقت ظهر تمام شد وجبَ واجب است کونُ الحکم الظاهری خبر کون خط بعد مشتملاً، باید این حکم ظاهری یعنی این وجوب جمعه ای که شارع من را به آن ارجاع داد باید مشتمل باشد بر مصلحت و آن مصلحتش جبران بکند آن فضیلتی را که از دست من رفته، چون من اگر به عهده خودم بود متمکن از تحصیل علم بودم میرفتم میفهمیدم ظهر واجب است اول ظهر میخواندم آن فضیلتش را هم احراز میکردم. اما به دستور شارع من به اشتباه افتادم، خوب حالا یک ساعت به غروب که معلوم شده اولاً حق ندارم نافله بخوانم و ثانیا اینجا من باید چه کار بکنم؟ اینجا باید بلافاصله نماز ظهر را بخوانم منتهی شارع چی را باید جبران کند؟ آن مصلحت فضیلت را، اگر که در آخر وقت بود یعنی تا آخر وقت معلوم شد که من جایز بوده ترک ظهر بکنم یعنی کشف خلاف نشده بوده اینجا واجب است آن حکم ظاهری یعنی وجوب جمعه، آن وجوب جمعه ای که من عمل کردم واجب است مشتمل باشد بر مصلحتی که یتدارک بها مافات لاجله من مصلحة الظهر، خوب حالا بین این اسم و خبر یک دو سه جمله ای ایشان فاصله کرده، حکم ظاهری به چی؟ ما حکم ظاهری میکنیم میگوییم ما فعلهُ فی الاول الوقت خوب هو الواقع، ما اینجوری حکم ظاهری میکنیم دیگر الان ما طبق نظر این آقا جمعه آوردیم خوب الان ظاهرا غیر معتزله آنها میگویند حکم واقعی است این جمعه، ولی ما میگوییم نه حکم ظاهری میکنیم به چی؟ میگوییم این چیزی که این مکلّف در اول وقت آورده هو الواقع، ظاهرا حکم میکنیم که واقعش همین جمعه بوده ولی آنها حکم میکنند که واقعا وظیفه اش همین بوده. این المستلزم صفت حکم ظاهری است، حکم ظاهری کدام است؟ حکم ظاهری همان است که باعث فوت واقع شده بود آخر آن حکم ظاهری وجوب جمعه باعث شد که من سرگرم جمعه شدم ظهر از دستم رفت. غرض این دو سه کلمه ای که بین اسم و خبر فاصله است اینها صفتهای حکم ظاهری است ما که معتزله نیستیم حکم میکنیم بر ظاهر میگوییم این نمازی که این اول وقت آورده که جمعه بوده این واجب ظاهریش است، این یک صفت. صفت دوم: حکم ظاهری کدام است؟ حکم ظاهری همان است که باعث فوت ظهر شد که شارع گفته بود این در حق شما واجبُ العمل است این حکم ظاهری باید مشتمل باشد بر مصلحتی که آن هم مصلحتش انقدر قوی باشد که تدارک بشود به آن مصلحت، آن مصلحت ظهر از دست رفته. چرا؟ اینها حرفهای دیروز است برای اینکه اگر نشود تفویت واقع است، چون اگر من به خودم بود میرفتم احراز میکردم علما وظیفه ظهرم را به دست میآوردم حتی فضیلتش را هم درک میکردم، اما اینجایی که به کلی وقت گذشته دیگر مصلحت ظهر گیر من نمیآید حتما مصلحت ظاهری جمعه باید آن را جبران بکند چرا؟ لئلا یلزم تفویتُ الواجب الواقعی علی المکلّف با تمکنش من اتیانه واجب واقعی بتحصیل العلم چون فرض این است که زمان انفتاح است این متمکن بود علم به واقع پیدا بکند، شارع گفت نمیخواهد آن کار را بکنی ما را ارجاع داد به این اماره ظنیه و رجوع به این اماره ظنیه هم باعث شد آن ظهر به کلی از دست من رفته حالا هم که شده شب شارع باید تمام آن مصلحت از دست رفته را جبران کند.
[اگر استمرار نداشت]
اما اگر یک ساعت به غروب بود این مال بعد از غروب بود، اگر یک ساعت به غروب بود ان لم یستمرّ یعنی اگر استمرار نداشت آن ترخیص ظاهری، تا حالا میگفتیم ترخیص استمرار دارد تا غروب آن ترخیص ترک ظهر، اما اگر استمرار نداشت یک ساعت به غروب معلوم شد که ظهر واجب بوده بل علم بوجوب الظهر فی المستقبل، فی المستقبل یعنی یک ساعت دو ساعت مانده به غروب، اول ظهر ظهر را نخوانده که ماضی است یکی دو ساعت به غروب که مستقبل است آن موقع فهمیده ظهر واجب است، این بطل وجوبُ العمل علی طبق وجوب صلاة الجمعة واقعا این دیگر الان یک ساعت به غروب داریم فهمیده که این جمعهای که خوانده اشتباه است ظهر واجب بوده، این بطلَ دیگر نمیتواند عملش را بر طبق وجوب جمعه بیاورد یعنی نمیتواند دیگر نافله بخواند چرا؟ چون هنوز فریضه واقعیاش را نیاورده، دیگر نمیتواند آن آثار جمعه واقعیه را بر طبق این جمعه بار بکند. و وجبَ العملُ علی طبق عدم وجوبه یعنی باید بناش را بگذارد بر عمل کردن به عدم وجوب آن مؤدّا که نماز ظهر باشد، فی نفس الامر من اوّل الامر الان که یک ساعت به غروب است معلوم شد ظهر واجب است باید بگوید بابا پس معلوم میشود از همان اول ظهر من خلاف وظیفه عمل کردم من اول الامر یعنی از همان اول ظهر وظیفه من آوردن ظهر بوده، حالا گذشته فضیلتش هم از دستم رفته شارع جبران میکند آن فضیلت اول وقت را باید احراز بکند، این هم تا نماز ظهر را در این یک ساعت نخواند دیگر حق نافله ندارد. لانّ المفروض حالا چرا دیگر این به درد نمیخورد این جمعه؟ میگوید فرض این است که وجوب نفس الامری که نیامد بر این جمعه، ببینید باز یک ثمره معتزلی میگوید وجوب نفسُ الامری داشته این از الان عوض شده، ولی ما میگوییم وجوب نفس الامری نداشته این جمعه یک وجوب ظاهری بوده اینها همه مقابله با معتزله است ما الان میگوییم چرا این دیگر مصلحت ندارد شما دیگر این را کالعدم حساب کنید وجوب جمعه را، برای اینکه وجوب نفس الامری نداشت ولی معتزله میگویند چرا از همان ظهر که این مجتهد گفت جمعه واجب است وجوب نفس الامری داشت جمعه، الان هم که عصر است معلوم شده اشتباه کرده وجوب نفس الامری جمعه محفوظ است منتهی یک وجوب دیگری الان پیدا شده تبدّل عنوان شده و انّما عمل علی طبقه پس خلاصه این نماز جمعه ای که خوانده هیچ مصلحت واقعی نداشته منتهی عمل کرده بر طبق مؤدّای این اماره مادامت امارةُ الوجوب قائمةً تا موقعی که این اماره وجوب کشف خلاف نشده وظیفه اش عمل به این است اما دیگر معنایش این نیست که نماز جمعه واقعا هم برایش مصلحت بار است یعنی الان میفهمیم ما اصلاً بیخود این کار را کردیم اصلاً کشف واقع تازه از الان میشود معلوم میشود اصلاً از اول امر واقع ما این بوده. ولی آنها این حرفها را نمیزنند
ـ سؤال:...
ـ عرض کردیم کی به واقع عمل کردیم؟ به منزله واقع، اگر امام زمان به شما گفتند نماز جمعه واجب است اینجا واجب واقعی است، اما مرجع تقلید به شما گفته شما همین قدر که این قولش حجّت است معنایش این است که این وجوب جمعه ای که ایشان دارد خبر میدهد به شما وجوب جمعه واقعی نیست ما خیال میکردیم وجوب جمعه واقعی است. ولی معتزله چی میگوید؟ معتزله میگوید آقا یک ساعت به غروب هم که معلوم شد این نماز جمعه واجب نبوده میگوید باز هم واجب بوده، ظهر جمعه خواندم واجب واقعی ام است، هفته دیگر میخواهم طبق کشف خلاف ظهر بخوانم باز هم واجب واقعی است. خیلی فرق دارد اصلاً امامیه عرض کردم ما که قبول نداریم نظر این آقایان را، این آقایان میگویند حجّیتش سببی است ما قبول نداریم، چون مشهور معتقدند که حجیت این امارات ظنی طریقی است یعنی برای کشف الی الواقع است خود اینها مصلحت ندارد، ما که اصلاً قبول نداریم حرف علامه و شیخ طوسی را، اما میخواهیم بگوییم مصوبه هم نمیشوند این دفاعها را داریم برای این میکنیم در عین اینکه قبولشان نداریم چون ما معتقدیم این اماراة ظنیه برای وصول الی الواقع است، اما حالا که اینها میگویند یک سببیتی قائل است میخواهیم دفاع بکنیم بگوییم این سببیتی که اینها قائلند این دلیل بر این نمیشود که این نماز جمعه واقعا بشود مصلحتدار تا موقعی که اماره وجوب جمعه هست شما حق دارید بر آن عمل بکنید.
فاذا فقدت حالا اگر این اماره مفقود شد یعنی معلوم شد این آقای مجتهد اشتباه کرده، جبرئیل به شما خبر داد امام زمان به شما خبر داد این آقا اشتباه میکند واقعا روز جمعه مثلاً ظهر واجب است، اینجایی که فقدت الامارة بانکشاف وجوب الظهر و عدم وجوب الجمعة حالا که معلوم شد ظهر واجب است این جمعهای که این آقا میگفت واجب نیست شما باید یک صغری کبری ترتیب بدهید. صغری چیه؟ الظهرُ معلوم الوجوب این صغری. و کلُّ معلومُ الوجوب وجب الاتیان، نتیجتا وجب الاتیان بالظهر. شما از الان که معلوم شد جمعه واجب نیست ظهر واجب است یک صغری و کبری ترتیب بدهید، الظهرُ معلوم الوجوب این صغری، کلُّ معلومُ الوجوب وجب الاتیانُ، فالظهر وجبَ الاتیانُ لذا میفرماید که وجبَ حالا که معلوم شد ظهر واجب است شما باید ترتیب بدهی آن چیزی را که هو کبری لهذا المعلوم معلوم کدام است؟ وجوب ظهر، باید یک چیزی را کبرای این معلومت قرار بدهی آن چیز کدام است؟ وجوب الاتیان به ظهر یعنی صغری را با کبری ضمیمه بکن نتیجه اش این است که شما الان یک ساعت به غروب که معلوم شد آن جمعه اشتباه بوده بلند شوی ظهر بخوانی. و نقض میشود آثار وجوب صلاة جمعه دیگر تمام آن آثاری که شما بر وجوب جمعه باید میکردی از بین میرود یکی از آثار چی بود؟ نافله میخواندی، دیگر حق نداری. تمام آن آثاری وجوب صلاة جمعه مگر آنهایی که فوت شده مثل آن فضیلت آنها دیگر نقض نمیشود، اما آن آثاری که در وجوب صلاة جمعه بود تمام آنها نقض میشود و ما الان آن بالا گفتیم تقدّمَ که مفسدة فواة ظهر یعنی آن فوات ظهر مفسده است دیگر، الان فوت ظهر شده این مفسده است آن مفسده فوات ظهر باید تدارک بشود به حکم ظاهری، کدام حکم ظاهری؟ حکم ظاهری که محقّق بود در زمان فوت، زمان فوت میدانید کی است؟ قبل از انکشاف یعنی شما الان که انکشاف نشده حکم ظاهریتان جمعه بود آن حکم ظاهری که محقّق بود قبل از انکشاف در زمان فوت ظهر آن مفسدهای که از دست شما رفته یعنی آن مصالحی که از دست شما رفته فوتش مفسده دارد، شارع باید این مفسده فوت را جبران بکند.
[خلاصه درس]
فلو فرضنا، خلاصه درس امروز آقا ایشان اصلاً اکتفا میکردند به این یک خط واقعا همه مطالب تمام بود. لو فرضنا اگر علم بعد از خروج وقت ظهر بود یعنی مغرب که دو فرضی که تا حالا ان کانَ میخواهد در این دو خط بگوید جان درس ما اصلاً همین دو تا خط است، اگر ما طبق نظر این آقا جمعه خواندیم فرض کردیم که بعد از خروج وقت ظهر یعنی مغرب آن موقع معلوم شد که ظهر واجب است فقد تقدّم که حکم شارع به عمل به مؤدّای این اماره این حکم شارع مبتدا است این لابّدَ ان یکون خبرش است، یک وقت خیال نکنید اللازم خبرش است آن اللازم صفت آن حکم است، خبر حکمُ الشارع آن لابّدَ است، ایشان میفرمایند این شارعی که حکم کرده به عمل به این مودّا هنوز خبر نیامده، عمل به مؤدّا کدام است؟ شارعی که ما را امر کرده عمل کن به مؤدّای این اماره این مؤدّا عمل به این مؤدّای اماره این صفت دارد، این اللازم صفت عمل است به مؤدّا الامارة، این حکم به عمل به مؤدّای اماره که لازمه اش ترخیص ترک ظهر است در جزء اخیر یعنی تا آخر وقت، لازمه حکم شارع این شد که به ما اجازه داده تا آخر وقت ظهر را ترک بکنیم، این حکم شارع به عمل کردن به مؤدّای این اماره لابّدَ ان یکون لمصلحة این از ناحیه شارع این ضرر به ما خورده باید این امری که ایشان کرده و در اثر امر ایشان من به اشتباه افتادم آن مصالح از دست من رفته این حکم شارع به عمل به مؤدّای به اماره لابد است اینکه مصلحتی داشته باشد که تدارک بشود به آن مصلحت، مفسده ترک ظهر.
انشاءالله دیگر شنبه تقریبا سر مطلب است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.