و بالجملة، دیروز هم عرض کردم نسخه جامعه مدرسین فقط ندارد هفت هشت خط را، تا آنجایی که من نسخهها را دیدم همه این هفت هشت خط را دارند چون همه نسخه ها دارد میخوانیم مضافا بر اینکه یک کلمات اضافه ای هم دارد آخر این هفت هشت خطی که میخواهیم بخوانیم آقا تکرار همان ان قلت و قلت است آدم خیال میکند که نه این تکرار است فایده اش چیه؟ نه تکرار همان است ولی در ضمن جواب قلتُ یک حرفهایی باز جدید ایشان میزند که با آن قبلیها فرق دارد خلاصه این پنج شش خطی که الان میخواهیم بخوانیم تکرار ان قلتُ و قلتُ سابق است منتهی نه تکرار عین همانها که بیاییم بگوییم نه آن نسخه هم که ندارد این هم که تکرار است نخوانیم نه تکراری است که یک مطالبی هم در آن هست. ایشان میفرماید: اولاً عنایت کنید آن ان قلت دو تا خیال باطل درباره ما کرده این ان قلتی که تا حالا مفصّل ردّش کردیم حالا میخواهیم با این بیان دوباره حرفش را عنوان بکنیم دوباره ردّش بکنیم. این آقای ان قلت دو تا خیال باطل درباره ما کرده ما که میگوییم ما که اولاً گفتیم قبول نداریم حرفهای علامه را، چون ما حجّیت این اماراة را طریقی میدانیم حالا اگر بپذیرم بگوییم خود این اماراة سببی است مصلحت ساز است این آقا دو تا خیال باطل درباره ما کرده این دو تا خیال یکیش این است که خیال کرده ما مطلقا فعل جمعه را مصلحتدار میدانیم ما مطلقا نمیدانیم ما میگوییم اگر شب شنبه شما فهمیدید جمعه باطل بوده ظهر واجب است اینجا فعل جمعه مصلحت دارد والّا اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف شد آنجا اصلاً ما قائل به مصلحت نیستیم عنایت بکنید خیالش را: او خیال کرده نه اینکه ما گفتیم جبران میشود یعنی آن ترک ظهر با آن آوردن به حساب جمعه ما گفتیم جبران میشود تدارک میشود این آقا خیال کرده ما مطلقا این حرف را میزنیم یعنی مطلقا قائل به مصلحت هستیم چه یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود چه یک ساعت بعد از غروب و حال آنکه ما این را نمیدانیم، ما میگوییم اگر بعد از مغرب کشف خلاف شد آنجا آن فعل جمعه مصلحت دارد چرا؟ برای اینکه جمعه به کلّی تعطیل شده اگر بعد از مغرب شما بفهمید ظهر واجب بوده و جمعه بیخودی بوده در تمام آن مدت ظهر واقعی ترک شده چون ظهر واقعی ترک شده آن جمعه یک مصلحتی باید داشته باشد که آن جبران بکند آن ترک ظهر را، والّا اگر یک ساعت به غروب معلوم بوده ظهر واجب بوده اینجا که ظهر تعطیل نشده در تمام وقت، یک ساعت هنوز مانده درست است یکی دو ساعت است که گذشته دقت کردید، قبل از غروب اگر کشف خلاف بشود ظهر در بعضی از وقت تعطیل شده چون هنوز یکی دو ساعت وقت داریم اما اگر بعد از غروب کشف خلاف بشود در تمام وقت ظهر تعطیل شده و ظهر ترک شده. آن آقا خیال کرده ما که میگوییم جمعه اگر آوردیم مصلحت دارد مصلحتش جبران میکند آن ترک ظهر را، خیال کرده مطلقا ما چنین حرفی میزنیم و حال آنکه نه، در آنجایی ما این حرف را میزنیم که در تمام وقت ظهر ترک شده باشد کی که ظهر در تمام وقت ترک شده؟ کشف خلاف بعد از مغرب، کشف خلاف بعد از مغرب باشد ظهر در تمام وقت ترک شده اما اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود ظهر در تمام وقت که ترک نشده، پس اگر ما قائل هستیم به مصلحت میگوییم فعل جمعه مصلحتی دارد لابّد ان یکونَ مصلحتی که یتدارک به مفسده ترک ظهر این در صورتی است که کشف خلاف بعد از مغرب بشود، چون نتیجه اش این است که ظهر در تمام وقت ترک شده در اینجاست که آنوقت مصلحت دارد جبران میکند اما اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود ظهر ترک نشده در تمام وقت بلند شو بیاور الان که یک ساعت به غروب است بلند شو ظهر را بیاور دیگر آن جمعه مصلحت ندارد.
پس اگر ما میگوییم جمعه مصلحت دارد در صورت کشف خلاف است بعد از وقت در صورتی است که ظهر در تمام وقت ترک بشود والّا اگر کشف خلاف یک ساعت به غروب باشد یعنی ظهر در بعضی از اجزاء وقت ترک شده آنجا آن فعل جمعه اصلاً مصلحتی ندارد فقط مصلحت مال ظهر است. حالا عنایت بفرمایید این یک خیال. و اما خیال دوم:
ـ سؤال:...
ـ بله دیگر عرض کردیم المصلحة بقدر السلوک، اگر الان یک ساعت به غروب معلوم شد که ظهر واجب بوده فقط آن فضیلت از دست رفته ظهر را به شما میدهند، همین به همان مقدار ولی میخواهیم بگوییم ظهر ترک نشده خلاصه ببییند آقا اگر ظهر بخاطر آوردن جمعه ظهر در تمام وقت ترک بشود آنجا این جمعه مصلحتدار است باید جبران کند، اما اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود آنجا جمعه مصلحت ندارد مگر در آنکه شما میگویید که آن را بعدا میخوانیم. فعلاً پس معلوم بشود میخواهیم دو تا خیال باطل را بگوییم این آقا خیال کرده ما میگوییم جمعه مصلحت دارد مطلقا مصلحت دارد چه کشف خلاف یک ساعت به غروب، چه کشف خلاف یک ساعت بعد از غروب و حال آنکه اینجوری نیست، و دیگر اینکه خیال کرده بعد از غروب که ما میگوییم مصلحت دارد این جمعه باعث سقوط ظهر میشود، آن هم نیست لذا ما گفتیم کشف خلاف اگر قبل از غروب باشد باید اعاده بکند بعد از غروب باشد باید قضا بکند.
حالا عنایت بکنید: فعُلم من ذلک فهمیده شد از تمام این جوابهایی که دادیم ما الان جواب ان قلت را داریم میدهیم: از این جوابهایی که دادیم معلوم شد انّ ما ذکرهُ مستشکل ممنوعٌ این حرفی که آقای مستشکل زده باطل است چی گفته؟ این من بیان آن ذکره مستشکل است، مستشکل اینجوری خیال کرده، خیال کرده که فعل جمعه مشتمل است بر مصلحت که یتدارک به مفسدة ترک الواجب خیال کرده ما که میگوییم جمعه مشتمل بر مصلحت است یعنی مطلقا مشتمل بر مصلحت است و مطلقا تدارک میشود آن مفسده ترک و معهُ و با آن تدارک ساقط میشود آن واجب واقعی از وجوبش، اینجوری درباره ما خیال دارد ولی ممنوعٌ ما کی میگوییم این صلاة جمعه مطلقا مصلحت دارد، ما آنموقعی میگوییم مصلحت دارد که در تمام وقت ظهر ترک بشود یعنی کشف خلاف کی بشود؟ بعد از مغرب. چون اگر کشف خلاف بعد از مغرب باشد این فعل جمعه باعث شده که ظهر در تمام وقتش ترک بشود، ما اینجا قائل به مصلحت هستیم اما آنجایی که در تمام وقت ترک نشده یعنی یک ساعت به غروب معلوم شده ظهر واجب است خوب اینجا الان ظهر ترک نشده در تمام وقت، اینجا ظهر مصلحت ندارد. لذا ایشان میفرماید این حرف ممنوع است که خیال کرده ما مطلقا قائل به مصلحت هستیم، چرا ممنوع است؟ لانَّ فعل الجمعة این نماز جمعهای که طبق این اماره ظنیه شما آوردید قد لایستلزم الّا ترک الظهر فی بعض اجزاء وقته، اشاره به کشف خلاف قبل از غروب است، اگر قبل از غروب کشف خلاف شد این فعل جمعه شما باعث ترک ظهر شده در بعضی از اوقات یعنی یکی دو ساعت قبل والّا هنوز یکی دو ساعت وقت مانده، در اینجا این نماز جمعه هیچ مصلحتی ندارد. پس ببینید آقا اینکه شما خیال کردید فعل جمعه مطلقا مشتمل بر مصلحت است تدارک میکند آن مافات ظهر را، این را ما قبول نداریم. ما در یک جا قائل به اشتمال مصلحت هستیم آنجا هم که در تمام وقت ظهر ترک بشود و آن کجاست؟ آنجایی که کشف خلاف بعد بشود والّا اگر کشف خلاف قبل بشود این فعل جمعه باعث ترک ظهر در تمام وقت نشده یک ساعت مانده این جمعه که دیگر مصلحتی ندارد این جمعه دیگر هیچ مصلحتی ندارد شما باید مشغول ظهر بشوید مگر آن مصلحت اول وقتی که آن را بعدا عرض میکنیم.
خلاصه در این صورتی که فعل ظهر در بعضی از اجزاء ترک شده یعنی کشف خلاف قبل از غروب شده این فعل جمعه مشتمل بر مصلحت نخواهد بود. پس توهّم اولش را باطل کردیم که خیال کرده ما مطلقا جمعه را میگوییم دارای مصلحت است و حال آنکه بعد از کشف خلاف ما قائلیم به مصلحت، چون بعد از کشف خلاف ظهر در تمام وقت ترک شده حالا که در تمام وقت ترک شده باید او بیاید جبران کند آن ترک شده را، اما اینجایی که کشف خلاف یک ساعت به غروب است ظهر در تمام وقت ترک نشده، اینجا ظهر ترک شده بخاطر این جمعه اما این جمعه ابدا مصلحتی ندارد.
خوب وقتی ایشان میگوید این جمعه هیچ مصلحتی ندارد یک نفر اشکال میکند، میگوید پس فایده اش چیه؟ اگر این جمعه هیچ مصلحتی ندارد پس فایده عمل به این اماره چیه؟ ایشان میگوید فایده اش این است که اولاً این جمعه را میتواند به قصد وجوب بیاورد و ثانیا بعد از این جمعه میتواند نافله بخواند، پس بیفایده نیست عمل به این اماره ظنیه بیفایده نیست فایده اش این است که اگر این گفت جمعه واجب است شما میتوانید همان موقع جمعه را به قصد وجوب بیاورید این یک اثر، و بعد از جمعه میتوانی نافله بخوانی این دو تا اثر، خلاصه مطلب ایشان میفرماید این فالعمل قلت است، ان قلت را در تقدیر بگیریم نه اینکه ایشان گفت جمعه اگر کشف خلاف شد قبل از غروب این جمعه مصلحت ندارد، ان قلت: اگر این جمعه مصلحت ندارد پس فایده اش چیه؟ من عمل کنم به این امارهای که به من میگوید جمعه واجب است. قلتُ: عمل به این اماره اثر دارد معنایش این است اثرش این است که شما میتوانی داخل بشوی فیها یعنی در جمعه به قصد وجوب و داخل در تطوع بشوی یعنی مشغول نافله بشوی بعد از فعل جمعه، پس بیفایده نیست. این نعم همانی است که ایشان اشکال کرد گفتیم بعدا، ایشان میگوید بله اگر در یک ساعت به غروب کشف شد که ظهر واجب است در اینجا باید بگوییم مصلحتی دارد که آن مفسده نافله را جبران میکند. عنایت کنید اگر آن ادلّه ای که البته این را هم بدانید حالا من آن روز باید گفته باشم، ما یکی دو تا روایت خواندیم که نافله در وقت فریضه حرام است جایز نیست مثلاً یک بعد از ظهر شما هنوز نماز ظهر و عصر نخواندید مشغول یک نماز حاجت بشوید، این را غیرمشهور میگویند حرام است والّا مشهور حمل بر کراهت کردند غرض این را که ما داریم میگوییم روی قول غیرمشهور است آنها میگویند نافله حرام است، نافله ابتدایی برای کسی که فریضه اش را نیاورده آنها میگویند حرام است طبق ظاهر آن دو تا روایت والّا مشهور حمل بر کراهت کردند خوب این یک مطلب، حالا این را هم عنایت داشته باشید خود همانها که میگویند نافله در وقت فریضه حرام است اختلاف دارند که آیا در وقت فریضه واقعیه یا در وقت فریضه ظاهریه؟ اگر ما بگوییم آن ادله ای که میگوید نافله جایز نیست شامل فریضه واقعیه بشود خوب این فریضه واقعیه اش را نیاورده و حال آنکه نافله آورده و نافله در وقت فریضه است پس مفسده دارد، ما اگر میگوییم مصلحت ندارد چرا مصلحت دارد که این مفسده نافله را جبران کند، چون اگر عرض کردیم آن ادله شامل فریضه واقعیه هم بشود بگوید فریضه واقعیه اگر باشد نافله حرام است، خوب این آقایی که جمعه آورده بعدش هم نافله آورده پس الان مرتکب حرام شده یعنی گرفتار مفسده نافله شده، ما که میگوییم مصلحت ندارد چرا مصلحت به این مقدار دارد که آن مفسده نافله خواندن را از بین ببرد، چون فریضه واقعیه را نیاورده باید کسی که فریضه واقعیه را نیاورد نباید نافله بخواند، پس الان نافلههایش مفسدهدار است اما الان یک ساعت به غروب که کشف خلاف شد معلوم شد آن نافله ها مفسده دارد این فعل جمعه هنرش همین است آن مفسده نافله خواندن را از بین میبرد یعنی چون به دستور شارع این نماز جمعه را آورده و به خیال خودش فریضه اش را آورده و بعد نافله، ولی الان که کشف خلاف میشود معلوم میشود این نافلهها مفسدهدار بوده چون در موقع فریضه آورده، این مفسده نافله خواندن البته جبران میشود. پس ما گفتیم یک ساعت به غروب اگر کشف خلاف شد این فعل جمعه مصلحت ندارد اما به این مقدار چرا به این مقدار که فضیلت ظهر را جبران بکند به این مقدار که آن نافلههای مفسدهدار را در صورتی که آن ادلّه فریضه واقعی را هم بگیرد چون خود آنها که میگویند نافله در وقت فریضه حرام است خود آنها اختلاف دارند که آیا در وقت فریضه واقعیه یا در وقت فریضه ظاهریه؟ اگر بگوییم نافله حرام است در وقت فریضه واقعیه این آدم پس کار خلاف کرده چون در وقت فریضه واقعیه کار مفسده دار کرده، ما گفتیم این نماز جمعه مصلحت ندارد اما این مقدار مصلحت دارد که آن مفسده نافله خواندن را برای شما جبران کند.
ـ سؤال:...
ـ یعنی جمعه الان که معلوم شد باطل است مصلحت ندارد دیگر، منتهی نعم. چون مصلحت نیست دیگر همین را داریم میگوییم، عرض کردم یک ساعت به غروب وقتی معلوم میشود وظیفه ظهر بوده پس جمعه بیخود است، مصلحت ندارد اما یک مصلحت دارد و آن این است که آن مفسده نافله خواندن را جبران میکند چون آخر الان میفهمد فریضه واقعیه اش را نیاورده و کسی که نافله بخواند در وقت فریضه واقعیه کار فاسدی کرده ما میگوییم مصلحت ندارد واقعا هم ندارد اما به این مقدار دارد به این مقدار که آن مفسده نافلههایی که خوانده چون الان معلوم میشود نافله برایش حرام بوده چون اگر گفتیم نافله حرام است در وقت فریضه واقعیه حرام است خوب این همین فریضه واقعیه اش را نیاورده. پس نافلهها مفسده دار بوده پس ببینید آقا بعد از غروب کشف خلاف بشود که حسابی مصلحت دارد این فعل جمعه یعنی آن ظهر از دست رفته را جبران میکند و اما یک ساعت به غروب کشف خلاف شد این جمعه شما هیچ مصلحت ندارد، نعم یک مصلحت دارد داریم استثناء میکنیم، نعم یک مصلحت دارد یک ساعت به غروب اگر معلوم شد جمعه بیخود بوده و آن مصلحت این است آن نافلههایی که شما خواندید در وقت فریضه واقعیه یعنی شما فریضه واقعیه ات را نیاوردی و نافله خواندن در وقت فریضه واقعیه این مفسدهدار است این فعل جمعه آن مفسدهها را جبران میکند والّا مفسدهای ندارد.
ـ سؤال:...
ـ فضیلت اول وقت را هم جبران میکند همین.
ـ سؤال:...
ـ نه دیگر عرض کردم مفسده داشته ثواب ندارد دیگر، آن نافلهها واقعا کار مفسده دار بوده اما این مصلحتش میآید آن را جبران میکند یعنی الان که نماز ظهر خواند از این به بعد حق دارد بیاید نافله بخواند آن نافله ها همه مفسده دار بوده البته حالا معلوم میشود یعنی یک ساعت به غروب معلوم میشود این نافلههایی که خوانده همه کار مفسده دار بوده، از این طرف هم ما میگوییم فعل جمعه مصلحت ندارد میگوییم بله مصلحت ندارد اما به مقداری که بیاید آن مفسده نافله خواندن شما را جبران کند به آن مقدار دارد.
لذا ببینید میگوید نعم ما گفتیم مصلحت ندارد یک ساعت به غروب، استثناء را ملاحظه بفرمایید به کجا میخورد، یک ساعت به غروب اگر معلوم شد جمعه باطل است ظهر واجب است اینجا فعل جمعه هیچ مصلحتی ندارد. حالا میخواهیم نعم، یک مصلحت کوچک میخواهیم برایش درست کنیم: نعم ما گفتیم این فعل جمعه که یک ساعت به غروب معلوم شد دروغ بوده این مصلحت ندارد، نعم یک مصلحت دارد و او این است که آن مفسده نافله خواندن شما را جبران میکند البته در صورتی که آن ادله عدم جواز نافله شامل فریضه واقعیه هم بشود اگر شامل فریضه واقعیه هم شد اینکه فریضه واقعیه اش را نیاورده پس نافلهها مفسده دار است پس باید جبران بشود. ما گفتیم یک ساعت به غروب این نماز جمعه مصلحت ندارد نعم حالا میخواهیم اعتراف کنیم چرا یک مصلحت مختصری دارد. یجب فی الحکم بجواز فعل النافلة یجب اشتماله، این اشتمال فاعل یجب است، اشتمالهُ یعنی اشتمال این حکم به جواز فعل نافله ما اگر بخواهیم بگوییم فعل نافله جایز است باید مشتمل باشد این فعل نافله بر مصلحتی که یتدارک به تدارک بشود به او مفسده فعل تطوع فی وقت الفریضة چون الان میفهمد در وقت فریضه این تطوع کرده و نافله خوانده و این مفسدهدار است این فعل جمعه همینقدر چون به دستور این بوده دیگر به دستور شارع من فعل جمعه را خواندم، حالا معلوم شده که اشتباه بوده. پس این نافلههایی که من خواندم در وقت فریضه واقعیه بوده و ادله عدم جواز نافله اگر فریضه واقعیه را هم شامل بشود پس من کار مفسده دار کردم، آنوقت این فعل جمعه همین قدر مصلحت دارد المصلحةُ بقدر السلوک، این عبارت در ذهنتان باشد، الان من به این مقدار که سلوک به این اماره کردم گرفتار آن مفسده شدم، اینجا آن مفسده باید تبدیل به مصلحت بشود. لذا ایشان میفرماید: که ما اگر بخواهیم حکم به جواز نافله بکنیم این باید مشتمل باشد این فعل نافله باید مشتمل باشد بر یک مصلحتی که تدارک بشود به او مفسده فعل تطوع فی وقت الفریضة لو شَمِلَ، این کتابهایی که دست من است اشتمل دارد ولی نسخههای صحیحه دست آقایان هست لو شملَ آن بهتر از این است، لو شملَ دلیلهُ دلیل چی؟ دلیل عدم جواز نافله اگر شامل بشود دلیل عدم جواز نافله دلیلش شامل فریضه واقعیه هم بشود فریضه واقعیه کدام است؟ همانی که تا به حال... در ترکش بوده یعنی فعل ظهر، پس الان که معلوم میشود فریضه واقعی را نیاورده پس نافلهها مفسدهدار میشود آن نافلههای مفسده دار با این فعل جمعه ای که شما به دستور شارع آوردید جبران میشود و الّا یعنی لو لم یشمُل، والّا اگر آن دلیل عدم جواز نافله شامل فریضه واقعیه نشود فقط فریضههای ظاهریه را میگوید خوب این هم که فریضه ظاهریهاش را آورده، لذا ایشان میگوید اگر شامل بشود آن دلیل عدم جواز نافله فریضههای واقعیه را هم بگیرد این نافلهها مفسدهدار بوده باید جبران بشود والّا اگر گفتیم نه شامل فریضههای واقعی نمیشود این نافله خواندنش هیچ مفسده ای ندارد والّا اگر گفتیم فقط دلیل عدم جواز نافله فقط فریضههای ظاهری را میگیرد نه واقعی را، اینجا جواز تطوع فی تلک الحال در این حالی که نافله خوانده یک حکم واقعی است یعنی واقعا جایز بوده اگر فریضه را اعم بگیریم از ظاهری و واقعی، بله این نافله اش مفسده دار بوده اما اگر بگوییم نه آن ادله که میگوید نافله نخوان در وقت فریضه ظاهریه میگوید نخوان خوب این فریضه ظاهریه اش را آورده لذا نافله خواندنش جایز است حکما واقعیا لا حکما ظاهریا، خلاصه مطلب آقا چی شد؟ یک خیال باطل ایشان را از بین بردیم، ایشان خیال کرده ما میگوییم این فعل جمعه مصلحت دارد یعنی حتی یک ساعت به غروب اگر کشف خلاف شد مصلحت دارد، نه ما این را نمیگوییم ما میگوییم بعد از غروب که دیگر ظهر در تمام وقت ترک شده آنجا اگر کشف خلاف بشود آنجاست که فعل جمعه مصلحتدار است و تدارک میکند آن مصلحت از دست رفته را.
[دفع توهم دوم]
برویم سراغ توهّم دومش: توهم دومش این است میگوید خیلی خوب پس شما قبول دارید که بعد از غروب مصلحت دارد ما بالاخره بعد از غروب را قبول کردیم دیگر، اگر بعد از غروب کشف خلاف شد معلوم شد ظهر واجب بوده گفتیم این فعل جمعه مصلحتدار است، این را ان قلت میگوید باشد، پس اعتراف دارید شما که بعد از غروب اگر کشف خلاف شد این ظهر که ترک شده آن جمعه مصلحتی دارد که این ترک شدن ظهر را برای ما جبران میکند، خیلی خوب من از شما سؤال میکنم آیا این که شما میگویید مصلحت دارد قهرا شل میکند مصلحت آن وجوب ظهر را، وقتی مصلحتش شل شد خود وجوب ظهر هم شل میشود نتیجتا از بین میرود میشود معتزلی. پس عنایت کردید توهم اولش چی بود؟ خیال میکرد ما مطلقا قائل هستیم که فعل جمعه مصلحتدار است، گفتیم نخیر اینجور نیست. حالا میگوید چه جور است؟ میگوییم ما فقط معتقدیم که مصلحت مال بعد از مغرب است یعنی بعد از مغرب اگر کشف خلاف شد آنجا جمعه مصلحت دارد، میگوید باشد باز هم من اشکال میکنم شما میگویید این شب شنبه که معلوم شد جمعه باطل است وظیفه واقعی من ظهر است شما میگویید این جمعه مصلحتدار است، تدارک میکند همینقدر که مصلحت دارد مصلحت ظهر را شل میکند مصلحت ملزمه اش شل میشود، وقتی مصلحت ظهر سست شد خود وجوب ظهر هم سست میشود از بین میرود. پس همین اعتراف به مصلحت حتی بعد از مغرب باعث میشود که شماها هم مثل معتزله بشوید، عنایت بفرمایید و امّا قولک آقای مستشکل شما گفتید انّهُ مع تدارک المفسدة یعنی بعد از مغرب بعد از مغرب، پس شما اعتراف کردید یعنی بعد از مغرب که کشف خلاف شد شما اعتراف دارید، به ما دارد میگوید، که آن مفسده ترک ظهر تدارک میشود به مصلحت حکم ظاهری این یسقطُ الوجوب پس وقتی این مصلحت دارد مصلحتدار شد فعل جمعه مصلحت ظهر را شل میکند مصلحت ملزمه اش از بین میرود قهرا خود وجوب ظهر هم از بین میرود و این همان حرفی است که معتزله میگویند، ایشان میگوید این هم ممنوعٌ، کی همچنین حرفی است ما که دیروز به شما گفتیم چه قبل از کشف خلاف چه قبل از مغرب کشف خلاف بشود اعاده لازم است، بعد از مغرب کشف خلاف بشود قضا لازم است، کی ما میگوییم آن ظهر واجبی ساقط میشود؟ کی ما میگوییم آن ظهر واقعی وجوبش ساقط میشود؟ شاهدش هم این است میگوییم اگر قبل از مغرب کشف خلاف شد اعاده اش لازم است، اگر بعد از مغرب بود قضایش لازم است معلوم میشود هنوز وجوب ظهر به حال خودش باقی است. پس طرف اینکه ما بگوییم جمعه مصلحتدار است باعث سقوط ظهر واقعی نمیشود تا نتیجه اش بشود که ما هم مثل معتزله هستیم. این حرفتان هم ممنوع است چرا؟ قد یترتب علی وجوبه وجوب ظهر، گاهی مترتب میشود بر آن وجوب ظهر واقعا قد یترتب حکمٌ شرعی کالقضا لذا ما دیروز گفتیم بعد از غروب هم شما بفهمید ظهر واجب است ظهر را باید قضا بکنید این کاشف از این است که پس ظهر ساقط نشده است او خیال کرده ما میگوییم مصلحت دارد جمعه یعنی مصلحتش آن را از بین میبرد. نه، از بین نمیبرد شاهدش هم این است که حکم شرعی هنوز باقی است یعنی بعد از مغرب که میفهمد ظهر واقعی ترک شده حکم شرعی بر او بار است، حکم شرعی همان قضا است. و ان تدارک مفسدة ترکه بمصلحة فعل آخر اگر که تدارک میشود مفسده ترک او یعنی آن مفسده ترک ظهر را تدارک میکند آن مفسده ترک ظهر را مصلحت فعل آخر، این کتابها دارد بمصلحة ولی آن نسخهها مصلحة است که فاعل تدارک باشد مفسدةَ ترکه میشود مفعولش، مصلحةُ فعل آخر میشود فاعلش، و ان تدارک درست است مصلحت ترک ظهر را تدارک میکند، چی؟ مصلحت فعل آخر، فعل آخر یعنی جمعه اما در عین حالی که آن مفسده ترک ظهر تدارک میشود ولی در عین حال حکم شرعی اش هست. حکم شرعیاش کدام است؟ کالوجوب قضائه این مثال همان حکم شرعی است یعنی در عین اینکه ما شب شنبه که ظهر از دستمان رفته میگوییم این فعل جمعه مصلحتدار است آن ظهر از دست رفته را جبران میکند ولی در عین حال حکم شرعی اش هنوز هست باید قضا بکند آن ظهر را. کی ظهر ساقط میشود؟ او خیال میکند که اگر ما بگوییم این مصلحت دارد او ساقط میشود، ایشان میگوید: نه مصلحت
ـ سؤال:...
ـ بله دیگر عرض کردیم همان است، اثر شرعی اش این است که نه باید آن قضا آن الّا ان یقال یعنی چه روی ترک رفته باشد چه روی فوت رفته باشد بنابر آن الّا ان یقال دیگر آنها را نمیخواهد تکرار کنیم. بله دیگر ان تدارک اگر تدارک بکند مفسده ترک آن ظهر را، چی تدارک بکند؟ مصلحت فعل جمعه بله فعل جمعه مصلحتی دارد که تدارک میکند او را ولی قضایش واجب است چرا؟ برای اینکه قضا رفته روی عنوان ترک یا اگر روی عنوان فوت هم رفته باشد با آن الّا ان یقال معنایش این است که قضا واجب است.
اذا علمَ بعد الخروج الوقت بوجوبه واقعا ایشان آقا الان میخواهد یک تشبیهی بکند تمام این حرفها دیگر روشن میشود، ما الان داریم حکم میخوانیم این فتوی آمده گفته که جمعه واجب است و حال آنکه واقعا ظهر واجب است، میخواهیم بگوییم خلاصه این جایی که پای حکم است مثل موضوع میماند الان دو شاهد عادل میآید پهلوی حاکم شرع میگوید آقا ما شهادت میدهیم که زید فوت شده. خوب ببینید این دو شاهد عادل وقتی شهادت میدهند زید فوت شده با شهادت اینها که زید نمیمیرد، عین همانجاست با فتوای فقیه به جمعه که جمعه وجوب پیدا نمیکند، اینجا موضوعیش است با شهادت این دو عادل که زید نمیمیرد واقعا، اما ما چه کار میکنیم؟ آثار مردن را واقع میکنیم، علی کل حال این میآید پهلوی حاکم شرع این دو شاهد عادل، عنایت بفرمایید دو شاهد عادل میآید پهلوی مجتهد میگوید ما شهادت میدهیم زید از دنیا رفته. خوب این مردن زید که واقعی نیست یعنی واقعا با دو شاهد عادل که زید نمیمیرد، پس چه کار میکنیم آثار مردن را بار میکنیم یعنی حاکم شرع دستور میدهد اموالش را تقسیم کنند بین ورثه، به حساب تقسیم اموال، ازدواج عیال بعد از چهار ماه و ده روز میگوید برو ازدواج کن. سر سال زید پیدا میشود اینجا که زید پیدا شد چطور میشود؟ تمام آن آثار برمیگردد آن هم نه از حالا از اول، یعنی تمام تجارتهایی که با آن اموال کردند همه برمیگردد به زید، آن خانم هم باید برگردد خانه اولیش. خوب ببینید آنجا الان با دو شاهد عادل به مرگ زید، مرگ زید ثابت نمیشود آثار مرگ زید ثابت میشود آن هم اگر کشف خلاف شد همه برمیگردد. عینا اینجا همینطور است در اینجا این آقای مجتهد فتوی داده به وجوب جمعه، با فتوای این که جمعه ثابت نمیشود اگر ظهر واقعا واجب است به حال خودش است ما آثار واقع بر این جمعه بار میکنیم یعنی چی؟ یعنی جمعه را که خواندیم بعدش نافله میخوانیم جمعه را هم به قصد وجوب میخوانیم. خلاصه ایشان میگوید حال امر بالعمل بالامارة در احکام مثل عمل به اماره میماند در موضوعات، ایشان میفرماید، از اینجا دیگر نسخه جامعه مدرسین دارد. و بالجملة حال امر بالعمل بالامارة القائمة علی حکم بحث خودمان ما الان دلیل داریم که به ما گفتند به این اماره یعنی به این فتوای مجتهد که فتوی میدهد به وجوب جمعه، حال امر بالعمل به این اماره قائمه بر حکم شرعی مثل حال امر به عمل بر اماره قائم بر موضوع خارجی است، دو شاهد عادل آمده میگوید زید مرده، خوب ما امر داریم صدّق العادل این عادل را تصدیق بکن، تصدیق بکن یعنی بگو زید مرده؟ نه این شهادت اینها که مرده برای ما درست نمیکند یعنی آثار مردن را بار کن، چطور آنجا آن ادله ای که میگوید به قول این دو نفر عمل کن یعنی آثار حرف این دو نفر را بار کن، در اینجا هم اماره ای که به ما میگوید به قول این مجتهد عمل کن یعنی عملت را تطبیق بده بر فتوای این مجتهد این اگر میگوید جمعه واجب است شما هم جمعه بیاور، اینجا هم مثل آنجاست.
لذا ایشان میفرماید: مثل حیاة زید مثل موت عمر، فکما همانطوری که عمل به اماره در موضوعات دو شاهد عادل بر مرگ زید، آنجا به ما میگویند عمل کن به این اماره در این موضوعات، اما این لایوجب این باعث نمیشود جعل نفس الموضوع، یعنی این باعث نمیشود زید بمیرد صرف اینکه این دو شاهد عادل میگویند به حساب این مرده موضوع مجعول نمیشود انّما یوجب جعل احکامه، این شهادت که به ما میدهد میگوید احکام آن موضوع را بار کن. فیترتّب علیه علیه یعنی علی الموضوع چون یک علیه هم خط بعد داریم چند کلمه بعد داریم غیر از این علیه، فیترتّب علیه یعنی بر این موضوع که همان مردن زید است حکم مترتّب است حکم کدام است؟ تقسیم اموال، ازدواج عیال، این مترتّب است بر آن موضوع این حکم شرعی، اما تا کی؟ ما دامت الامارة فائمةٌ علیه تا وقتی که این اماره قائم است علیه یعنی بر آن موضوع، فاذا فقدت اگر سر سال شد کشف خلاف شد، فقدت الامارة یعنی این شاهد عادلی که میگفت زید مرده کشف شد که خلاف بوده و حصلَ العلمُ بعدم ذلک الموضوع اگر علم پیدا کردیم که زید نمرده ترتّب علیه یعنی علی العدم غرض آن علیه با اینها قاطی نشود آن دو تا علیه اولی به موضوع برمیگردد این علیه دوم به عدم موضوع یعنی ترتّبَ بر این عدم موضوع، یعنی بر این عدم مردن یترتّب در این مستقبل جمیع احکام عدم ذلک الموضوع یعنی تمام احکام نمردن، موضوع مردن زید بود تمام احکام نمردن را بر این زید بار کن آن هم نه از الان من اوّل الامر؛ یعنی از سال گذشته که این اموالش تقسیم شد تمام آن اموال را باید ورثه برگردانند حتی اگر با آن تجارت کردند نفعی بردند همه را باید برگردانند به زید عیالش را هم باید برگردد خانه خودش. ایشان میفرماید که همانطوری که در اینجا اینطور است اماره در ما نحن فیه هم همینطور است. فکذلک امر به عمل بر اماره بحث خودمان اینجا هم وقتی این فقیه فتوی میدهد به وجوب جمعه معنایش این نیست که واقعا جمعه وجوب دارد یعنی آثار وجوب جمعه را بر این بار بکن. همانطوری که عمل به اماره در موضوعات معنایش ترتیب آثار است کذلک امر به عمل بر اماره قائمه بر حکم هم همینطور است.
حاصلُ المطلب این دو سه خط هم بخوانیم که انشاءالله دیگر پس فردا سر مطلب باشد. حاصلُ الکلام ایشان میگوید خلاصه آقای مستشکل ما را از معتزله جدا کن آنها با ما خیلی فرق دارند آنها میگویند مؤدّای آن اماره حکم الله واقعی است یعنی این که مجتهد گفته جمعه واجب است همین حکم الله واقعی است، ما میگوییم نه آثار واقع بر این بار کن. حاصلُ الکلام ثبوتُ الفرق واضح است بین معتزلی، معتزلی چی میگوید؟ بین جعل حرف معتزلی است معتزلی میگوید مجعول است مدلول اماره، مدلول اماره همان مؤدّای اماره است ما تا حالا میگفتیم مؤدّا که همان وجوب جمعه باشد حالا میگوید مدلول، معتزلی این را میگوید، میگوید: مدلول اماره مجعول است حکما واقعیا این حکما مفعول دومی جعل است معتزله اینجور میگویند، میگویند: مدلول آن اماره حکم واقعی است و حکم میکنند به تحقّق آن مؤدّا واقعا عند قیام الامارة اماره کدام است؟ همان فتوای فقیه به وجوب جمعه، تا موقعی که یعنی به مجرّد اینکه این مجتهد فتوی میدهد به وجوب جمعه اینها میگویند مؤدّای این فتوی مدلول این فتوی حکمُ الله واقعی است. و امّا و بین این بین مال کیه؟ مال امامیه، آنها آنجور میگویند خیلی فرق است بین او و بین این، اینها چی میگویند؟ اینها میگویند حکم واقعی و بین الحکم واقعا بتطبیق العمل علی الحکم اینها میگویند شما واقعا وظیفه ات این است که عملت را تطبیق بدهی بر فتوای این نه اینکه واقعا جمعه در حق شما واجب میشود، حکم واقعی شما این است تطبیق بدهی عملت را بر حکم واقعی مدلولٌ علیه بالامارة یعنی این وجوب جمعه را شما باید حکم واقعی با او بکنی واقعا، کالحکم واقعا بتطبیق العمل بر طبق موضوع خارجی چطور در آن مثالی که گفتیم باید شما تطبیق بکنی عملت را بر طبق آن موضوع خارجی و وقتی کشف خلاف میشد برمیگشت، اینجا هم همینطور است کالحکم واقعا بتطبیق العمل علی طبق الموضوع الخارجی الذی قامت علیه الامارة.
و امّا توهّم انشاءالله پس فردا.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.