المقصد الثانى فى الظنّ
نظرتان است که ما روز اول سه ماه پیش ما بحث قطع را سه ماهه تمام کردیم خلاصه، ایشان در صفحه اول فرمودند ما سه تا بحث داریم، سه تا مقصد داریم، مقصد اول: فى القطع، مقصد الثانى: فى الظّن، مقصد الثالث: فى الشک. قطع حجّیتش ذاتى است، شکى که بعدا مىخوانیم لاحجیتش ذاتى است، بینهما ظنّ است. قطع حجّیتش ذاتى است که خواندیم، شک لاحجیتش ذاتى است یعنى چى ذاتى؟ یعنى قطع و شک اصلاً صلاحیت تعلّق جعل ندارند، لاتنالُهُ یدُل جعل، دست جعل اصلاً به قطع نمىرسد یعنى نه میتواند قطع را حجتش بکند و نه میتواند حجیتش را بگیرد چرا؟ براى اینکه حجیت ذاتى قطع است، حجیت قطع مثل زوجیت اربعه است حالا پیغمبر مىتواند بفرماید من از امروز که آمدم به اربعه زوجیت دادم، مىگوییم آقا زحمت نکشید قطع خودش اربعه خودش زوجیت دارد. یا بفرماید نخیر من زوجیت را گرفتم از اربعه، گرفتنى نیست ذاتیات نه دادنى است و نه گرفتنى، حجیت براى قطع مثل زوجیت مىیماند براى اربعه، مثل رطوبت میماند براى ماء، کسى مىتواند بگوید من رطوبت دادم به آب؟ من رطوبت را از آب گرفتم؟ بنابراین ذاتیات نه اثباتا و نه نفیا. پس حجیت قطع ذاتى است لاتنالهُ یدُل جعل لااثباتا و لانفیا، نه مىشود حجیت بهش داد نه مىشود حجیتش را گرفت.
نقطه مقابلش شک، شک لاحجیتش ذاتى است یعنى لاتنالهُ یدل جعل لااثباتا و لانفیا، کسى بیاید بگوید من شک را حجّتش کردم یا حجیت شک را گرفتیم، مىگوییم نخیر آقا قطع و شک قابلیت تعلّق جعل ندارند نه اثباتا و نه نفیا. بینهما چیه؟ ظنّ است، ظنّى که امروز داریم انشاءالله مى خواهیم بخوانیم این بینهما است یعنى نه حجیتش ذاتى است و نه لاحجیتش ذاتى است، بلکه مثل ممکنات است اگر شارع مقدس حجّتش کرد مىشود حجّت، مثل چى؟ ظنّ حاصل ازثقه، اگر یک ثقه اى خبر بده خوب ظنآور است، این ظنّ را شارع حجّت کرده. اما ظنّ حاصل از قیاس، ظن حاصل از قیاس استحسان خیلى هم مفید ظنّ است، ولى شارع نهى کرده. دقت کردید چى شد؟ ظن نه حجیتش ذاتى است و نه لاحجیتش، بلکه اگر شارع حجّتش کرد حجّت مىشود، مثل ظنّ حاصل از خبر ثقه. اگر شارع حجّتش نکرد نهى کرد از حجّیت ساقط مىشود، مثل ظنّ حاصل از قیاس استحسان.
و خلاصه اگر بخواهیم تشبیهى بکنیم یادم است تو ذهنم است از سابق به نظرم مال حاج آقا رضا همدانى است تو ذهنم مى آید که ایشان یک همچنین تشبیهى کردند، حالا تشبیه است دیگر بلاتشبیه، قطع را مىشود تشبیه اش کرد به واجب الوجود، شک را مىشود تشبیه اش کرد به شریک البارى، ظنّ را مى شود تشبیه اش کرد به ممکنات. قطع شبیه واجب الوجود است بلاتشبیه، چطور در واجب الوجود کسى نمى تواند تصرّف کند نه اثباتا و نه نفیا، قطع یک همچنین وضعى دارد یعنى کسى نمى تواند در قطع تصرّف بکند بگوید من مىخواهم حجیت بدهم به قطع، من مى خواهم حجیت قطع را بگیرم، قطع وقتى تشبیه اش کردیم به واجب الوجود معنایش این است که همانطورى که در آنجا تصرف راه ندارد اینجا هم راه ندارد. شک را تشبیه اش کردند به شریک البارى، چطور شریک البارى ذاتا ممتنع است، امکان ندارد شریک البارى در خارج باشد، امکان ندارد شک را هم شارع حجّتش بکند. و اما ما بینهما ظنّ است، ظنّ مثل ممکنات است نه مثل واجبُ الوجود است، نه مثل ممتنعُ الوجود است بلکه ممکن است، ممکنات چه جورى هستند؟ ذاتا لیسا بالعَرَض ایسَا، لیس یعنى نیستى، ایس با همزه و سین یعنى هستى. ممکنات ذاتا لیس هستند ولى بالعرض ایس هستند، یعنى اگر خداى متعال این ما را اگر ایجادمان کرد وجود پیدا مىکنیم، اگر ایجادمان نکرد موجود نمىشویم. پس قطع شد شبیه واجب الوجود بلاتشبیه، شک شبیه شریک البارى، و ظن هم مثل ممکنات یعنى چطور این ممکنات ما را خداى متعال ممکن است خلق مىکرد، ممکن است خلق نمى کرد، ظنّ هم همین جور است ممکن است شارع مقدس حجّتش بکند مثل ظنّ حاصل از خبر ثقه، یا ممکن است حجیتش را کار بیندازد مثل ظنّ حاصل از قیاس استحسان.
حالا عنایت بفرمایید: المقصدُ الثانى فى الظنّ و الکلامُ فیه یقعُ فى مقامین، این بحث ما آقا در دو مقام است یک مقامش را امروز شروع مىکنیم، یک مقامش هم آخر صفحه ۳۰، با این کتابهایى که دست من است، یقعُ الکلام فى المقام الثانى. فعلاً در دو مقام مىخواهیم بحث کنیم یک مقامش را امروز مىخوانیم، یک مقامش را هم انشاءالله با این کتابها آخر صفحه ۳۰. یقعُ الکلام فى المقام الثانى.
عنایت بکنید مقام اول چیه: آقاى ابن قبه یکى از علماى متکلّم معتزلى مذهب بوده اواخر عمرش آمده شیعه شده، متکلّم خیلى مهمى بوده، خلاصه بعد از همه تعصب هاى شصت هفتاد ساله همه را ریخته کنار طبق ادلّه متکلم دیگر آن هم یک متکلم قوى مستدل، این آدم آمده آخر سر شیعه شده اما یک حرفى زده مى خواهیم آن حرفش را رد بکنیم. البته ابن قبه گفتن، این یک قرائت است، بعضى ها گفتند قِبَه بر وزن عِده، بعضىها گفتند قُبّه بر وزن جُبّه، على کل حال یا ابن قُبّه یا ابن قَبه فرقى نمىکند. این آقاى بزرگوار چون حالا شیعه شده به ایشان مىگوییم بزرگوار، این آقاى بزرگوار آمدند یک مطلبى فرمودند و آن این است که فقط و فقط ما به علم مى توانیم متعبّد بشویم، فقط و فقط به خبرهاى متواتر، چون مىدانید ما دو جور خبر داریم خبر واحد، خبر متواتر، خبرى که مفید علم باشد بهش مى گویند خبر متواتر، خبرى که مفید علم نباشد مفید ظنّ باشد بهش مىگویند خبر واحد. آمده ایشان گفته فقط و فقط خبر متواتر حجّت است، ما فقط به علم مى توانیم اخذ بکنیم امکان ندارد شارع براى ما خبر واحد را حجّت کرده باشد، چرا؟
[اقسام امکان]
براى اینکه خبر واحد مفید ظنّ است امکان ندارد. این امکان ندارد ببینید چه امکانى است، ما دو جور امکان داریم امکان ذاتى، امکان وقوعى البته اینها اصطلاحات فلسفه است اگر بخواهیم با زبان خودمان که اصولى هستیم حرف بزنیم به جاى امکان ذاتى بفرمایید تکوینى، به جاى امکان وقوعى بفرمایید تشریعى، اما خوب آن زبان اصولى خیلى متداول نیست در اینجا بیشتر این زبان فلاسفه متداول است. امکان بر دو قسم است امکان ذاتى، امکان وقوعى اسم اصولى اش امکان تکوینى و امکان تشریعى. خوب این امکان که ما دو جور داریم امکان ذاتى یعنى چى؟ امکان ذاتى یعنى چیزى که ذاتا نه اقتضاى وجود در آن است نه افتضاى عدم مثل ممکنات، ممکات امکان ذاتى دارند یعنى اقنضاى وجود و اقتضاى عدم در آن نیست اگر خداى متعال وجودشان داد مىشوند موجود، اما اگر نه مىشوند معدوم، پس این را مىگویند امکان ذاتى در مقابل امتناع ذاتى مثلاً مثل اجتماع نقضین او امتناع ذاتى دارد. نقطه مقابل امکان وقوعى، امکان وقوعى به چیزى مىگویند که ذاتا ممکن است و وقوعش هم ممکن است یعنى از وقوعش محالى پیش نمىآید، پس در مقابلش امتناع وقوعى امتناع وقوعى آن است که وقوعش محال پیش مىآید. خوب ببینیم این آقاى ابن قِبِه مىگویند امکان ندارد.
این بحث را اگر بخواهید آقا فصول اگر دارید صفحه ۲۷۲، را ببینید، اگر ندارید قوانین جلد اول صفحه ۴۳۲، تمام این بحثها را آنجا ببینید من همه اینهایى که عرض کردم دارم از آنجا عرض مىکنم از خودم چیزى ندارم من. خلاصه مطلب شما به این دو تا کتاب مراجعه بکنید، هل یمکن تو ذهنم عبارت این است هل یمکن امکان دارد شارع ما را متعبّد بکند به غیر علم، غیر علم یعنى خبر واحد، خبر علمى که حتما، آیا شارع حکیم امکان دارد ما را متعبّد بکند بگوید مردم در دینتان خلاصه به خبر واحد بکنید با اینکه مفید علم هم نیست، آیا ممکن است؟ مىگویند نه لایمکن ولى چه لایمکنى؟ نفى امکان وقوعى مىکند نه نفى امکان ذاتى، نمىگوید اسمش اجتماع نقیضین است ابن قبه هم قبول دارد که ذاتا ممکن است مثل اجتماع ضدین نیست که محال است ذاتا ممکن است شارع مقدس این کار را بکند، ایشان مى فرمایند ذاتىاش را قبول داریم اگر ممکن نیست و ممتنع است یعنى امتناع وقوعى، یعنى مثل اجتماع ضدین نیست که ذاتا یک کارى محالى باشد نه مىشود، امّا امکان وقوعى ندارد. ذاتا امکان دارد مثل اجتماع ضدین نیست اما امکان وقوعى ندارد یعنى در خارج واقع نشده این کار یعنى واقع ممکن نیست این کار بشود. امکان ندارد شارع بیاید ما را متعبّد بکند به غیر علم و بگوید به غیر علم عمل بکنیم این ملتزم محذور است، از وقوعش محذور لازم مىآید.
پس نتیجتا چى شد؟ آقاى ابن قبه که مىگوید امکان ندارد نفى امکان مى کند امکان ذاتى را نفى نمى کند ذاتا ممکن است الّا اینکه میگوید امکان وقوعى ندارد یعنى ممکن نیست این کار در خارج واقع بشود اگر بخواهد در خارج واقع بشود مستلزم دو سه تا محذور است. ولى نقطه مقابلش آمدند گفتند نه، امکان وقوعى ندارد که هیچ بلکه واقع هم شده، اینهایى که عرض مىکنم از معارج مرحوم محقق، صفحه ۳۴۱، ببینید ایشان حکایت کرده از ابن قبه که آقاى ابن قبه این حرفها را زده ما هم داریم از قول آقاى محقق صاحب شرایع، ایشان یک کتاب اصولى دارد شرایع که فقه است، ایشان کتاب اصولى دارند به نام معارج اگر دارید صفحه ۱۴۱، را مراجعه بفرمایید این حرفهاى ابن قبه را آنجا را بخوانید.
مقصد دوم در ظنّ است. کلام در این مقصد در دو مقام است یک: در امکان تعبّد، امکان وقوعى امکان دارد اصلاً تعبّد به ظنّ عقلاً؟ آیا عقلاً مى شود که شارع ما را متعبّد به ظنّ بکند یعنى بگوید به ظنّ عمل بکنید. یعنى خلاصه مطلب آیا مى شود شارع به ما بگوید مردم به غیر از علم هم مىتوانید عمل بکنید، آیا ممکن است یا نه؟ ابن قبه مىگوید عقلاً امکان وقوعى ندارد غرض اینکه امکان را منکر است یعنى امکان وقوعى.
و الثانى: فى وقوعه عقلاً و شرعا. عنایت کنید آقا ما در این دو تا مقام قدما را مىخواهیم رد کنیم آخر ابن قبه هم جزء قدماست، سید مرتضى، سید ابوالمکارم، ابن ادریس، امین الاسلام صاحب مجمعُ البیان، اینها چند نفر هستند آقا یک اختلاف با او دارند یک اختلاف با ما دارند، ابن قبه مىگوید امکان ندارد واقع بشود این کار، آنها مى گویند امکان وقوع هست ولى واقع نشده. پس با او یک نزاع دارند که مى گویند امکان ندارد وقوعش، آقاى ابن قبه مى گوید امکان ندارد وقوع این مطلب در خارج، آنها مىگویند نه امکان دارد ولى واقع نشده است و به عبارت علمىتر ثبوت را قبول دارند، اثبات را قبول ندارند. آقاى ابن قبه ثبوت را هم قبول ندارد مى گوید امکان ندارد این کار واقع بشود در خارج. آن چند بزرگوار مىگویند امکان دارد وقوعش از وقوعش محال لازم نمىآید ولى واقع نشده. ما چه کار مى کنیم؟ ما هم آقاى ابن قبه را رد مى کنیم که مى گوید امکان وقوعى ندارد، ثابت مى کنیم امکان وقوعى دارد و هم سید مرتضى اینها را رد مىکنیم، آنها مى گویند امکان وقوعى دارد ولى واقع نشده است. ما ثابت مى کنیم که واقع هم شده یعنى در واقع آقا ما هم ثبوت را قبول داریم و هم اثبات را مىگوییم شارع این کار بکند یک و کرده دو، ولى ابن قبه مى گوید امکان ندارد این کار واقع بشود تک و تنهاست کس دیگر هم نمىگوید، آن چهار پنج نفر هم با او مخالفند مىگویند امکان وقوعى دارد منتهى واقع نشده در خارج. ولى آقا ما هم امکان وقوعىاش را ثابت مىکنیم و هم وقوع در خارجش را. پس ببینید آیا اصلاً امکان دارد یا ندارد عقلاً؟ ابن قبه مىگوید ندارد. ثانى: حالا که امکان دارد واقع شده عقلاً او شرعا یا نه؟ آن چهار پنج نفر بزرگوار مى گویند نه، ولى ما هم مقام ثبوت را ثابت مىکنیم و هم مقام اثبات را.
امّا الاول، برویم سراغ اینکه آیا امکان دارد وقوع این کار؟ فاعلم انّ المعروف هو امکانهُ. امکان دارد این مطلب، یعنى امکان وقوعى دارد از وقوعش محالى پیش نمى آید در خارج، ولى در مقابل ابن قبه که مىگوید نه امکان وقوعى ندارد.
این را هم عنایت کنید آقا: ابن قبه مدعایش خاص است دو تا دلیل مى آورد یک دلیلش مطابق ادعایش است، ولى یک دلیلش اعم از مدعاست، مدعاى ایشان چیه؟ مدعاى ایشان این است که خبر واحد حجت نیست. شما نمىتوانید به قول ثقه که یک خبرى داده طبق آن خبر عمل بکنید و فتوى بدهید. آمده گفته خبر واحد امکان ندارد شارع ما را به خبر واحد که مفید ظنّ است متعبّد بکند یعنى مدعایش چیه؟ مدعایش عدم حجیت خبر واحد است ولى دو تا دلیل مى آورد یک دلیلش مطابق مدعایش است ولى یک دلیلش اعم است یعنى آن دلیل مىگوید اصلاً به هیچ ظنّى نمىشود متعبّد بشویم. مدعایش ظن حاصل از خبر است ولى دلیل دومش مىگوید نه هیچ ظنى امکان ندارد نه تنها خبر سایر ظنون آخر ما چیزهاى دیگر هم داریم، امارات دیگر هم داریم که مفید ظن است فتواى مجتهد است در احکام، ید مسلم، سوق مسلم در موضوعات، نمىدانم شهرت فتواییه، ظواهر الفاظ، اجماع خوب اینها همه امارات ظنیه است، آقاى ابن قبه مىخواهد بگوید خبر واحد حجت نیست یعنى ظن از خبر واحد را مى خواهد بگوید حجت نیست اما دلیل دومش اعم از مدعایش است یعنى این دلیل دومش یک دلیلى است که مىگوید هیچ ظنى معتبر نیست، دلیل اولش مطابق مدعایش است مى گوید اگر خبر واحد بخواهد حجت باشد یک اشکالى مى کند پس به این دلیل خبر واحد حجت نیست
پس دلیل اول چیه؟ مطابق مدعایش است، اما دلیل دومش اعم از مدعایش است، دلیل دومش اینکه آقا نه تنها خبر، اصلاً هیچ اماره ظنیه اى چه خبر و چه غیر خبر اعتبار ندارد.
حالا عنایت بفرمایید: ایشان مىفرماید که و یظهرُ این فاعل یظهر بعدا مىآید عموم منع، این عموم منع فاعل این یظهر است، از دلیلى که حکایت شده حاکى کیه؟ آقاى صاحب معارج محقق، در کتاب معارج صفحه ۱۴۱، ایشان مى فرماید از دلیلى که حکایت کرده آقاى صاحب معارج در صفحه ۱۴۱، از ابن قبه در استحاله عمل به خبر واحد ایشان گفته محال است محال وقوعى استحاله همان امتناع است گفته ممتنع است یعنى امتناع وقوعى دارد نه اینکه امتناع ذاتى دارد، آقاى ابن قبه استحاله همان امتناع است گفته امتناع دارد وقوع این مطلب یعنى نمى شود شارع ما را متعبّد بکند به خبر واحد. ببینید مدعایش چیه؟ عمل به خبر واحد ظن از خبر واحد حجیت نیست اما دلیل دومش یظهر عموم المنع، ولى دلیل دومش را مى خوانیم حالا دلیل دومش یک دلیلى است که مىگوید نه تنها خبر هیچ ظنّى اصلاً، چون عرض کردم ما امارات ظنیه خیلى داریم، خلاصه دلیل اول مىگوید ظن حاصل از خبر حجت نیست، در دلیل دوم مىگوید هیچ ظنى حجت نیست چه ظن حاصل از خبر، چه ظن حاصل از غیر خبر ببینید این عموم منع اشاره به دلیل دومش است که حالا مى خوانیم، آمده ایشان گفته ظنّ حجت نیست دلیل اولش را مى آورد یعنى ظن خبرى حجت نیست اما دلیل دومش عام است مى گوید اصلاً هیچ ظنى حجت نیست.
[ادله ابن قبه بر امتناع]
فانّهُ استدلّ على مذهبه مذهبش چیه؟ مذهبش عدم حجیت خبر واحد است منتهى یک دلیلش مطابق با مدعایش است و یک دلیل اعم است. استدلال کرده بر مذهبش، یعنى عدم حجیت خبر واحد به دو دلیل استدلال کرده اول اینکه گفته لو جاز التعبّد بخبر الواحد فى الاخبار عن النبى، لجاز التعبد فى الاخبار به عن الله تعالى، آمده به ما مى گوید شماها مى گویید چى؟ شماها مى گویید خبر عن النبى حجت است، خبر عن الامام حجت است اگر خبر عن النبى حجت باشد پس خبر عن الله هم باید حجت باشد. یک نفر آمد به شما خبر داد که من از طرف خدا پیغمبر هستم خدا به من فرموده من پیغمبر شما هستم، اگر بنا باشد ثقه خبر واحدش عن النبى حجت باشد پس یک آدم ثقه اگر آمد خبر داد عن الله باید آن هم حجت باشد چرا؟ حکم الامثال فى ما یجوز و فى ما لایجوز واحد اگر واقعا خبر ثقه حجت است یک نفر بیاید عن النبى یا عن الامام خبر بدهد حجت است، پس اگر یک آدم خوب ثقه اى بیاید عن الله هم خبر بدهد باید حجت باشد البته این دو جور مىشود یک وقت خبر مىدهد عن الله مى گوید من پیغمبرم از طرف خدا، یک وقت نه حکم فرعى خبر مى دهد مىگوید خدا به من فرموده فلان چیز واجب است، خدا فرموده فلان چیز حرام است، هر دو اینها را شامل مىشود. خلاصه به ما مى گوید، مىگوید اگر اخبار عن النبى را شما حجت بدانید که یک نفر ثقه اگر از پیغمبر خبر داد شما مىخواهید بگویید حجت است، پس اگر یک ثقه خبر عن الله هم داد باید بگویید حجت است حالا مىخواهد خبر عن الله اش اصولى باشد مثل اخبار از رساله، یا اخبار عن الله اش فرعى باشد بگوید خدا به من فرموده فلان چیز واجب است، اگر خبر عن النبى حجت باشد که خبر واحد است باید آن هم حجت باشد خوب او که باطل است پس این حرف هم باطل است این دلیل اولش. با این دلیل اول چه کار کرد؟ آمد حجیت خبر واحد را از کار انداخت آنوقت دلیل دومش اعم از این است، عنایت بفرمایید آمده گفته اگر بخواهد خبر واحد حجت باشد لو جازَ یعنى لو امکنَ، لو امکنَ امکان وقوعى اگر بخواهد ممکن باشد تعبد به خبر واحد در اخبار عن النبى لجازَ آن مقدم است این تالى، یجاز تعبّد بخبر الواحد فى الاخبار عن الله تعالى، عرض کردم آنوقت این را دو جورش بکنید اخبار عن الله یک وقت اخبار اصولى است یعنى از خدا خبر مىدهد که من پیغمبر شما هستم، یک وقت اخبار فرعى است از خدا خبر مى دهد که خداى متعال فلان کار واجب است نماز جمعه واجب است، فلان چیز حرام است، این هم باید حجت باشد. و حال آنکه التالى باطلٌ اجماعا. این تالى که حتما باطل است کسى بیاید بگوید اخبار عن الله بدهد هر چقدر هم آدم خوبى باشد این اخبارش باطل است مىخواهد اصولى باشد مىخواهد فرعى باشد والمقدمُ مثلُ التالى باطلٌ اجماعا و المقدمُ مثل یعنى حجیت خبر واحد عن النبى هم حجت نیست. این دلیل اولش، ببینید این دلیل اولش مطابق مدعایش بود، مدعایش این بود که خبر واحد حجت نیست اگر بخواهد خبر واحد حجت باشد پس خبر واحد عن الله هم باید حجت باشد، این که نیست پس آنهم نیست.
دلیل دومش اعم است مى گوید نه تنها خبر اصلاً محال است محال وقوعى است امتناع وقوعى دارد که شارع ما را متعبّد به ظن بکند حالا یا ظن از ناحیه خبر، ظن از ناحیه فتوى، ظن از ناحیه ظواهر الفاظ، از تمام امارات ظنیه مى خواهد امتناع بکند. والثانى: گفته انّ العمل بالظنّ موجبٌ لتحلیل الحرام و تحریم الحلال، ببینید آقا الان فرض کنید خبر ثقه آمده بر اینکه استعمال توتون حلال است فرض بفرمایید، حالا واقعا عند الله چیه؟ حرام است. بعد به ما مىگوید اگر شما بگویید خبر واحد حجت است یعنى حرام خدا را بگو حلال است فرض بکنید که توتون استعمالش عندالله حرام، حالا یک آقاى زراره دیگر بهتر از زراره که ما نداریم، آقاى زراره آمده مىگوید استعمال توتون حلال. اگر ما بگوییم این خبر زراره حجت است معنایش این است که آن حرام واقعى خدا را ما حلال کردیم. یا بعکس است زراره آمده گفته فلان چیز حرام است واقعا عندالله حلال است، خوب اگر قول زراره حجت باشد ما باید به این عمل بکنیم پس باید بگوییم حلال واقعى خدا حرام شده، آمده گفته پس این کار را نکن خبر علمى باید باشد، خلاصه شما به ظن نمىتوانى عمل کنى، حتما حتما به علم والا آدم امنیت ندارد، خوب به قول زراره عمل بکند احتمال دارد زراره اینکه گفته اشتباه گفته زراره خیلى مرد بزرگوارى است حتما تعمّد در کذب ندارد اما احتمال دارد که اشتباه باشد بنابراین آمده گفته حلال است و آنکه واقعا حرام است اگر این بخواهد حجت باشد معنایش این است که حرام واقعى حلال شده. اگر زراره آمد گفت حرام است واقعا حلال باشد اگر قول زراره حجت باشد لازم مى آید حلال واقعى حرام باشد و این که جایز نیست پس تعبّد به هیچ ظنى این همان عموم منع است که ایشان یظهرُ از دلیلش عموم منع، همین دلیلى است که الان مى خوانیم، آمده فرموده عمل به ظن یا عمل به خبر واحد این باعث مىشود حرامهاى خدا حلال باشد یا حلال هاى پروردگار حرام باشد چرا؟ اذ لا یومن براى اینکه امنیت نداریم ما از اینکه ما اخبر بحلّیته حراما یا بعکس ما اخبر بحرمة حلالاً، این هم دلیل دوم بر اینکه خبر واحد و اصلاً هیچ ظنى حجت نیست.
بعد شیخ مىفرماید نگاه کن و هذا الوجه، این دلیل دوم کماترى چنانچه مىبینید جارى است در مطلق ظن به خبر واحد کارى ندارد، دلیل اولش بر این بود که خبر واحد حجت نیست ولى دلیل دومیش در مطلق ظن است. بل فى مطلق الامارة الغیر العلمیة بلکه تمام امارات غیر عملیه عرض کردیم اماره علمى مثل خبر متواتر، ایشان مى خواهد با این دلیل دومش بگوید امارات غیر علمیه یعنى اماراتى که علم آور نیست مى خواهد بگوید حجت نیست، لذا مى فرماید این دلیل یعنى این دلیل دوم در مطلق امارات غیر علمیه است یعنى اماراتى که افاده علم نمى کند خبر متواتر مفید علم است، اما خبر واحد که مفید علم نیست آمده گفته هر اماره غیر علمیهاى حجت نیست و ان لم یفد الظنّ. اگر چه مفید ظن نباشد این ان، ان وصلیه است این عبارت را اگر آقا ایشان اینجورى مى گفتند راست حسینى بودند خوب معنا مى کرد و ان افاد الظنّ، حالا فعلاً روى افاد الظنّ فکر بکنید عبارت خیلى سر راست بود یعنى عبارت این مىشد، ان هم ان وصلیه به جاى نفى هم اثبات، یعنى و ان افادَ الظن عبارت معنایش این است: یعنى امارات غیرعلمیه اعتبار ندارد ولو افاده ظن بکند مثل خبر واحد، خبر واحد ولو مفید ظنّ است اما چون غیر علمى است اعتبار ندارد، خیلى راحت بود. ولى ایشان آمدند گفتند و ان لم یفد الظن بعضىها هم اشکال کردند که این عبارت غلط است. نه مىشود عبارت را هم درست معنا کنیم منتهى آنجورى مىفرمودند بهتر بود، ببینید آقا حالا ایشان مىخواهیم عبارت کتاب را معنا کنیم آقاى ابن قبه مىگوید آقا اماره غیر علمى اعتبار ندارد سواءٌ کان این را باید در تقدیر بگیریم چه آنکه آن اماره غیر علمى مفید ظن هم باشد مثل خبر ثقه یا نباشد مثل قرعه. پس این لم یفد الظن مثالش به قرعه مى خورد، عبارت را دوباره مى خوانم عرض کردم عبارت صاف که همان است که ایشان گفته غیر علم اعتبار ندارد ولو مفید ظنّ هم باشد بله خیلى صاف است عبارت، ولى ایشان اینجورى نفرمودند آقاى ابن قبه حرفشان این مى شود مىگویند اماره غیر علمى اعتبار ندارد سواءٌ کانَ اینها را باید در تقدیر بگیریم سواءٌ کان آن اماره غیر علمى آیا مفید ظن هم باشد مثل خبر ثقه ان لم یفد الظن مثل قرعه، الان ببینید اگر شما با قرعه خنثى را معین کردید یک روزى عرض کردم که از نظر سید ابن طاووس ایشان معتقد است که در خنثى باید قرعه بیندازیم یعنى با قرعه خودش را معین بکند یا مرد باشد یا زن باشد، خوب حالا اگر قرعه انداختیم مثلاً بنام مردى یا بنام زنى افتاد، براى ما ظن مى آورد؟ نه قرعه یک قاعده محترمى است القرعةُ لکلِّ امرٍ مشتبه، اما ظن آور نیست. پس نتیجتا لم یفد الظن با قرعه تطبیق مىکند، افاده الظن با خبر ثقه تطبیق مىکند. پس کأنَّ آقاى ابن قبه فرموده فقط علم معتبر است امارات علمى یعنى خبر متواتر غیرعلمى اعتبار ندارد این غیر علمى سواءٌ افادَ الظن که خبر الثقه که خبر الواحد ان لم یفد الظن کالقرعه که قرعه از امارات شرعیه است ولى از اماراتى است که مفید ظن نیست.
ـ سؤال:...
ـ نه دیگر خوب بله در تقدیر بود ولى الان عرض کردم عبارت آخر ما داریم این زحمتها را مى کشیم، نه عرض کردم خیلى فرق مىکند با این اصلاً نمى خواست اینها را. آقا فقط به علم عمل کنى، غیر علم اعتبار ندارد ولو مفید ظن باشد، دیگر چیزى نمىخواست در تقدیر بگیرید. اما حالا باید در تقدیر بگیرید که ایشان مىفرماید فقط به علم عمل بکنید غیر علم هیچ ارزش ندارد حالا آن غیر علم سواء افاد الظن کالخبر الواحد ان لم یفد الظن کالقرعه خوب این حرف ایشان.