درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۵۶: علم اجمالی ۲۳

 
۱

خلاصه درس گذشته

... و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

عرض شد سه تا بحث خنثی چه وظیفه‏ای دارد با دیگران، دیگران چه وظیفه‏ای دارند با خنثی، خنثی چه بکند با احکام مختصّه. گفتیم خنثی از نظر عملش با دیگران ولو شک در مکلّف است ولی برمی‏گردد به شک در مکلّف به و قانون شک در مکلّف به احتیاط است موافقت قطیعه است یعنی این خنثی هم زنها را نگاه نکند احتیاطا و هم مردها را که یقین کند به وظیفه شرعی ‏اش عمل شده موافقت قطیعه، چنانچه همه جا همینطور است اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد این وقتی هر دو را اجتناب بکند یقینا به وظیفه دینی‏اش عمل کرده. نقطه مقابلش را یک آقایی آمده نه برگردانده به شک در تکلیف، این می‏گوید نه مردها نباید به زنها نگاه کنند من که نمی‏دانم مرد هستم، آیه می‏گوید زنها نگاه نکنند به مردها من که نمی‏دانم زن است، نتیجتا هم به مردها نگاه کند و هم به زنها. چرا؟ برای اینکه خطاب اجمالی است درست است اگر به هر دو نگاه کرد می‏داند بالاخره یک معصیتی شده اما نمی‏داند که معصیتش نگاه کردن به زنها است یا نگاه کردن به مردها، چون خطاب اجمالی است مخالفت عیبی ندارد. خوب ایشان ردّ کردند فرمودند: با علم تفصیلی به گناه دیگر مناطی ندارد، وجهی ندارد که آدم بیاید بگوید خطابش اجمالی است این اولاً. و ثانیا ما خطاب تفصیلی درست می‏کنیم برای شما دو تا آیه را قاطی همدیگر بکنید معنایش این است: یحرُمُ النظر الی غیر مماثل هر کی باید به مماثل خودش نگاه کند، خوب خنثی که مردها را نمی‏داند مماثلش هستند، زنها را هم که نمی‏داند مماثلش هستند پس نه نمی‏تواند نگاه کند اگر هر دو را نگاه کند با خطاب تفصیلی مخالفت کرده. نتیجتا آقای خنثی باید موافقت قطعیه بکند و هیچکش را نگاه نکند. ولی بعد ایشان متوجه می‏شوند که نه درست است که علم اجمالی چنین اقتضایی دارد اما مانع داریم، مانعش این است که خلاصه عسر و حَرج و لا عُسر و لا حرجَ فی الدین ما جعل علیکم فی الدین من حرج، خوب اینها را هم ما داریم و این بنده خدا به عسر و حرج می‏افتد حتی حرجش از احتیاط کردن در شبهه غیر محصوره حرجش بیشتر خواهد شد، نه آن مقتضی جلوش این مانع را مانع از آن مقتضی است. بعد ایشان می‏فرمایند یک خرده اگر دقت کنید اصلاً مقتضی هم نیست برای اینکه این ارجاع دو خطاب به یک خطاب نهایتش مخالفت قطیعه را حرام می‏کند یعنی می‏گوید به هر دو نگاه نکن اما دیگر موافقت قطعیه را که دیگر واجب نمی‏کند آخه ایشان مطلوبشان این بود که آن علم اجمالی موافقت قطعیه را واجب می‏کند یعنی چی؟ یعنی به یک طایفه هم نگاه نکند این دو تا خطاب را اگر ما ارجاع بدهیم به یک خطاب معنایش این است که فایده‏اش این است که مخالفت قطعیه را حرام می‏کند دیگر آیا موافقت قطعیه واجب است همچنین دلالتی ندارد ولی فأفهم که چرا، این اگر این کار را ما بکنیم برای اینکه مخالفت قطعیه حرام است دو تا خطاب را هم که ارجاع ندهیم مخالفت قطیعه حرام است، پس این ارجاع خطابین به خطاب واحد فایده‏ اش وجوب موافقت قطعیه است. علی کل حال حالا یا یک اشکال یا دو اشکال، بعد از اینکه ایشان با آن شدت آمدند فرمودند موافقت قطعیه واجب است خلاصه یک مانعی جلویش قرار دادند. خوب این از نظر اینکه خنثی نباید دیگران را نگاه بکند. از نظر لباس هم که دیگر مطلبی نداشت. از نظر ستر عورت در بدن در نماز، آن هم که مطلبی نبود تمام اینجاها را باید احتیاط بکند، احتیاطا تمام بدن را بپوشاند احتیاطا با لباس حریر ابریشم نماز نخواند.

رسیدیم به مسأله جهر و اخفات: زنها همه در نماز ظهر و عصر که حرفی نیست همه اخفاتی هستند آمدند گفتند صبح و مغرب و عشاء هم زن اخفات کند، یعنی عین ظهر و عصر آنها را هم اخفاتی کند. ایشان می‏گوید باید از اینها سؤال بکنید شما که می‏گویید زنها اخفات کننده است صبح و مغرب و عشاء چه اخفاتی است؟ اخفات رخصتی می‏دهیم یعنی در توسعه معنای رخصت این است یعنی جهر هم می‏تواند بخواند، اما رخصت دارد که اخفات بکند. آقایانی که می‏گویید زن در آن سه تا نماز اخفات کند این اخفات شما رخصتی است یعنی معنایش توسعه است، معنایش این است که زن جهر هم می‏تواند بخواند در آن سه تا، منتهی در توسعه است اخفات هم می‏تواند، اگر این است حتما خنثی باید به جهر بخواند چرا؟ چون اگر مرد باشد که حتما به جهر است اگر هم زن باشد خوب زنها گفتیم با جهر هم می‏توانند بخوانند آن اخفات توسعه است، پس بنابراین این اگر به جهر بخواند حتما به وظیفه‏اش عمل کرده. اما اگر آن آقایان بگویند نه مقصود ما از اخفات، اخفات به نحو عزیمة است، یعنی حتما حتما باید یواش بخواند اگر اینجور باشد این مخیر است چرا؟ چون اگر مرد باشد حتما حتما جهر، و اگر زن باشد حتما حتما اخفات، آنوقت قهرا این می‏شود مخیر. صاحب فصول فرموده: نه مطلقا مخیر است مطلقا چه آنکه اخفات زن را عزیمتی بگیریم یا رخصتی بگیریم این علی کل حال مخیر است. خوب دلیل شما چیه آقای صاحب فصول؟ می‏گوید آن روایت لایدری، لایدری یعنی جاهل، امام می‏فرمایند: کسی که جاهل است نمی‏داند وظیفه‏ اش چیه عرض کردم در دو جا است طبق روایات که جاهل به حکم معذور است یعنی بعد هم که معلوم می‏شود عملش بر خلاف واقع است نمی‏خواهد اعاده بکند، دو جا است جاهل به حکم معذور است: یکی‏اش در جهر و اخفات است، امام می‏فرماید چون این لایدری بوده یعنی جاهل بوده بنابراین نمی‏دانسته حالا مسأله معلوم شده این نمازش عیبی ندارد. آقای صاحب فصول با این حدیث آمده می‏گوید این بنده خدا مخیر است این خنثی طبق این حدیث چرا؟ برای اینکه خنثی جاهل است خنثی الان جاهل است که مرد است یا زن است، خوب آن روایت هم که می‏گوید لایدری یعنی جاهل، جاهل اعمالش درست است پس معنایش این است که آقای خنثی هم مخیر است مطلقا.

۲

اشکال بر کلام صاحب فصول

ایشان دو تا ایراد دارند: ایراد اولی این است که آقا آن جاهلی تو روایت است جاهل مرکب است این جاهل بسیط است، آن جاهلی که در روایت است جاهل مرکب است اصلاً خبر ندارد مردها باید جهر بخوانند زنها باید اخفات، این را می‏گویند جاهل مرکب اصلاً از هیچ کجا خبر ندارد، آن جاهل را امام فرموده معذور است این جاهلی که اینجا است جاهل بسیط است می‏داند زنها باید چه کار کنند، می‏داند مردها باید چه کار کنند، خودش را نمی‏داند وضعیتش را، این چه دخلی به آنجا دارد؟ این اولاً. و ثانیا آن جاهلی که حضرت می‏فرمایند معذور است یعنی نسبت به اعاده معذور است یعنی لازم نیست اعاده بکند، این چه دخلی به تخییر دارد؟ پس نتیجتا آقای صاحب فصول این حکم به تخییری که از آن روایت می‏خواهند استفاده بکنند فرمایششان درست نیست.

و فیه، مضافا دو تا اشکال است: اولاً این و دو سه خط بعد ثانیا، اولاً آن نصی که شما تمسّک کردید دلالت دارد بر معذوریت جاهل نسبت به لزوم اعاده، حضرت می‏فرمایند یعنی اعاده ندارد جاهل، یعنی اگر جاهل عملی را انجام داد لو خالف الواقع و لو بر خلاف واقع بود معذور است، این هذا این چه کار به او دارد؟ اینَ هذا من تخییر الجاهل من اوّل الامر بینهما، شما می‏گویید از اول امر این آقای جاهل خنثی مخیر است این چه دخلی به او دارد؟ حضرت در آنجا فرمودند این نمازش اعاده ندارد ولو بر خلاف واقع، این چه دلیلی می‏شود برای اینکه بگوییم این آدم از اول مخیر است بلکه اصلاً نمازش باطل است این خنثی الان مردّد است وظیفه‏ اش چیه آیا جهر یک عبادت است دیگر عبادت هم قصد قربت می‏خواهد اصلاً شما حسابش را بکند شما می‏گویید مخیر است، این الان نمی‏دانیم چه کار بکند؟ آیا آنطور است وظیفه ‏اش یا آنطور است، با تردید دارد نماز می‏خواند و نماز با تردید قصد قربت نمی‏آید و محکوم به بطلان است. پس چه کار کند؟ اگر این خنثی مجتهد است به ادله تفصیلیه مراجعه بکند علم حاصل کند وظیفه ‏اش چیه اگر هم جاهل است به عالم مراجعه کند وظیفه ‏اش را روشن کند، این نمی‏تواند به حال تردید نماز بخواند، اولاً که معذوریت مربوط به اعاده است این ربطی به تخییر ندارد این اولاً.

و ثانیا بل الجاهل این جاهل همین آقای بسیط لو جهر او اخفت مترددا بطلت صلاتهُ این نمازش اصلاً باطل است، یجب علیه الرجوعُ الی العلم ان کان مجتهدا یعنی این خنثی باید رجوع به علم بکند علم یعنی ادله قطعیه تفصیلیه، اگر این خنثی مجتهد است وظیفه ‏اش رجوع به علم است وظیفه ‏اش رجوع است به ادله تا علم پیدا کند و از روی علم نمازش را بخواند نه از روی تردید، و اگر جاهل است وظیفه ‏اش رجوع به عالم است، نمی‏تواند به حالت تردید نماز بخواند. نتیجتا آقا این تخییری که این آقای بزرگوار صاحب فصول، باطل است این یک اشکال.

أنَّ ثانیا: اوّلاً آنجور، و ثانیا ظاهر از جهل در آن روایت جهل مرکب است و این غیر از این جهلی است که اینجاست این جهل بسیط است. پس نتیجتا دلیل این تخییری که آقای صاحب فصول فرمودند باطل است. خوب ایشان که رفت کنار یک نفر می‏خواهد دفاع کند،

[دفاع از کلام صاحب فصول]

یک نفر به نفع صاحب فصول می‏خواهد دفاع کند از یک روایت دیگر می‏خواهد تخییر استفاده کند، خود صاحب فصول می‏خواست از این روایت استفاده کند ردّشان کردیم، ولی یک آقایی به نفع صاحب فصول از یک روایت دیگر استفاده تخییر بکند و حرف صاحب فصول را جا بیندازد. روایت جلد پنجم وسائل، جلد پنجم، صفحه ۳۶۵، حدیث دوم، حدیث این است: یک نفر می‏آید خدمت حضرت، می‏گوید آقا من یک روزی یادم است یکی از نمازهایم فوت شد ولی چون فاصله شده یادم رفته کدام است، چه کار باید بکنم؟ قاعده‏ اش چیه؟ قاعده عقلی‏اش این است، اگر حضرت مثل اصولیین یا مثل عقلاء بخواهند حرف بزنند باید اینجوری بگویند: بگویند اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد بله دیگر، یقینا نمازش یک نمازی به عهده ‏اش است اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد چند تا باید بخواند؟ پنج تا، یک دو رکعتی، یک سه رکعتی، سه تا هم چهار رکعتی، دو مال صبح، سه هم مال مغرب و آن سه تا چهار رکعتی ‏ها مال ظهر و عصر و عشاء، ولی حضرت فرمودند سه تا بخوان بس است، یک دو رکعتی، یک سه رکعتی، یک چهار رکعتی. اگر صبح بوده دو رکعتی جایش را پر می‏کند، اگر مغرب بوده سه رکعتی، ظهر و عصر و عشاء بوده یک دانه چهار رکعتی دردش را دوا می‏کند. خوب این آقا آمده از این روایت می‏خواهد تخییر استفاده بکند، حضرت می‏فرمایند یک دانه چهار رکعتی خوب این یکدانه چهار رکعتی را چه جوری بخواند؟ بلند بخواند که بشود به جای عشاء یا آهسته بخواند که به جای ظهر و عصر حساب بشود؟ آمده گفته از اینکه حضرت اکتفای به سه نماز کردند یعنی در حقیقت اکتفای به یک چهار رکعتی کردند این معلوم می‏شود مخیر است یعنی این یکدانه چهار رکعتی به دلخواه خودش می‏خواهد جهر بخواند می‏خواهد اخفات. آمده از این استفاده تخییر کرده،

[جواب از تایید کلام صاحب فصول]

ایشان می‏گوید ابدا اینجوری نیست آن قاضی منسیة فریضه، قاضی یعنی قضاء کننده، آن آقایی که می‏خواهد قضاء بکند آن نسیان شده یکی از نماز را، این تخییر از او فهمیده نمی‏شود ما وقتی به این روایت برخورد می‏کنیم که حضرت می‏فرمایند یکدانه چهار رکعتی بخواند عقل به ما می‏گوید آقا معلوم می‏شود در اینصورت جهر و اخفا ملغی است، اصلاً از این که چون حضرت عرض کردم اگر علی القاعده می‏خواستند حرف بزنند باید بگویند پنج تا نماز، یعنی در حقیقت سه تا چهار رکعتی، از اینی که الان روایت به دست ما رسیده و می‏فرمایند اکتفاء کند به یکدانه چهار رکعتی عقل می‏گوید معلوم می‏شود در اینجا اصلاً جهر و اخفا ملغی است، اصلاً ملغی است شما نمی‏توانی از اینجا به نفع آقای صاحب فصول استفاده تخییر بکنید، ان قلت را در تقدیر بگیرید، اما قلتُ. ان قلت بر فرض هم شما این روایت را باطل کردید ما از روایت دیگر استفاده تخییر می‏کنیم، کدام روایت؟ همان روایتی که قاضی منسی فریضه سؤال کرده، و امّا تخییر قاضی الفریضة المنسیة عن الخمس، منحصر کردند قضای فریضه را به یک ثلاثی و به یک رباعی و به یک ثنائیة، آن را دلیل نگیرد بر تخییر، فانّما جواب امّا، اما اگر آن روایت اینجوری است انّما هوَ آن تخییر بعد ورود نصّ است در اکتفاء به سه تا، یعنی بعد از اینکه نصّ به دست ما رسیده که حضرت اکتفاء به سه تا کردند، یعنی در حقیقت اکتفای به یک چهار رکعتی کردند عقل به ما می‏گوید معلوم می‏شود در اینجا جهر و اخفاء ملغی است. نه اینکه مخیری آن کار را بکنی یا این کار، از اینکه حضرت قاعدتا باید بگوید سه تا چهار رکعتی بخوان از اینی که فرمودند یک دانه چهار رکعتی بخوان عقل می‏فهمد که در اینجا حضرت می‏خواهند بگویند برای چنین آدمی جهر و اخفات اصلاً ملغی است اصلاً دلالت بر تخییر هیچ ندارد. لذا می‏فرماید اصلاً مستلزم القاء جهر و اخفاتَ است بالنسبة الیه، یعنی به این آقای قاضی، فلا دلالةَ فیه در این نصّ، این نصّ ابدا دلالتی بر تخییر جاهل به موضوع ندارد مطلقا، چه جهل بسیط و چه جهل مرکب.

[توضیح پیرامون استدلال به روایت در نماز قضا مسافر]

خوب عنایت بکنید یک مطلبی را اینجا حاشیه بزنیم. بعضی‏ها حضرت اینجا این شخص حاضر بوده دیگر، یعنی نمازهای چهار رکعتی‏اش چهار رکعتی بوده حضرت فرمودند: یک چهار رکعتی. بعضی از بزرگان یک اشتباهی کردند اینجا، آمدند قیاس کردند مسافر را هم به اینجا، می‏گویند اگر کسی مسافر بود یک روز نمازش یک دانه‏اش ترک شد، این چند تا بخواند؟ دو تا، یک دو رکعتی یک سه رکعتی، چرا برای اینکه دیگر در سفر که نماز چهار رکعتی نداریم، یک دو رکعتی بخواند به جای صبح و ظهر و عصر و عشاء حساب می‏شود، یک دانه هم سه رکعتی. این اشتباه است دقت کردید، آمدند گفتند حضرت بر او گفته سه تا، چون چهار رکعتی دارد، آدم مسافر که نماز چهار رکعتی ندارد، آدم مسافر نمازهایش همه دو رکعتی است یک دانه هم مغرب دارد. آنوقت آمدند اینجا را دلیل گرفتند گفتند پس اگر مسافر چنین شکی کرد که او فریضه منسیه ‏اش کدام است؟ دو تا نماز بخواند یک دو رکعتی و یک سه رکعتی، این خیلی اشتباه است قانون علمی‏اش هم این است: حکم برخلاف قاعده یقتصر علی مورده، این یادتان نورد این یک قانون کلی است حکم برخلاف قاعده یقتصر یعنی یکتفی، خلاف قاعده یقتصر علی مورده این حکم بر خلاف قاعده است قاعده ‏اش این است که حضرت بگویند پنج تا نماز، منتهی حضرت شارع است دیگر، شارع مقدس در اینجا فرموده من می‏گویم سه تا، این حکم بر خلاف قاعده است، این حکم بر خلاف قاعده را در جای خودش فقط باید پیاده کنیم دیگر نمی‏توانیم تعدّی بکنیم بگوییم چون که مسافر نماز چهار رکعتی ندارد پس این یک دو رکعتی بخواند یک سه رکعتی، این کار اشتباهی است. علی کل حال این حرف، حرف درستی نیست به آن آقا می‏گوییم از این استفاده تخییر اصلاً نکن.

تا اینجا چند تا بحث خواندیم آقا؟ دو تا قضیه را خواندیم: یعنی آقای خنثی چه معامله ‏ای کند با دیگران؟ گفتیم احتیاط. و در احکام مختصّه چه کار کند؟ آن هم گفتیم احتیاط. مانده چی؟ دیگران چه بکنند با این دیگر آخرین بحث است. دیگران

ـ سؤال:...

ـ مسأله دیگر است که آیا اصلاً این برود جماعت بخواند، دیروز هم بعضی از آقایان گفتند آن یک مسأله دیگر است که اصلاً خنثی برود جماعت بخواند که اصلاً قرائتی نباشد جهر و اخفات، فعلاً آن هم مسأله ‏ای است به جای خودش درست می‏فرمایید ولی فعلاً ایشان آنها را نمی‏گویند.

۳

حکم دیگران در مواجه با خنثی

دیگران آقا چه بکنند با این؟ عنایت بفرمایید آقا بیاییم سراغ دیگران، دیگران هم مردها به این نگاه کنند و هم زنها این را اول عنایت بفرمایید آقا: در شبهات موضوعیه همه قائلند به اصالة البرائة اگر شما اختلافی هم می‏شنوید ما با اخباری‏ها مخالف هستیم ما برائة جاری می‏کنیم آنها نمی‏کنند، آن اختلاف در شبهات حکمیه است. توتون نمی‏دانم حرام است یا حلال است؟ ما برائت جاری می‏کنیم آنها نمی‏کنند، اما در شبهات موضوعیه یک نفر هم ما مخالف نداریم، الان نمی‏دانم این حرام است یا حلال؟ اخباری هم می‏گوید حلال است، نمی‏دانم این فرش مباح است یا غصب است؟ اخباری هم می‏گوید حلال است، این مایع خمر است یا آب است؟ اخباری هم می‏گوید حلال است. غرض این را بدانید اصالة البرائة در شبهات موضوعیه یک نفر مخالف ندارد. اینکه مطلب شد آقایون همین را می‏گویند، می‏گویند بابا این زنها می‏گویند ما نباید به مردها نگاه کنیم خوب نمی‏دانیم این مرد است تا حرام باشد یا نه، شبهه موضوعیه، اصالة الاباحة. خوب زنها هم می‏گویند ما به مردها نباید نگاه کنیم ما که نمی‏دانیم این مرد است، شبهه موضوعیه. مردها هم می‏گویند ما به زنها نباید نگاه کنیم ما که نمی‏دانیم این زن است کل شی‏ءٍ لک حلال، الان مردها می‏گویند نمی‏دانیم این زن است تا حرام باشد یا حلال است کل شی‏ءٍ لک حلال، اصالة الاباحة، اصالة البرائة جاری بکن و در اینجا بیا بگو زنها این خنثی را نگاه بکنند و مردها هم خنثی را نگاه بکنند. این حرف را آقای صاحب فصول زدند همان صفحه دیروز صفحه ۲۶۳ را ببینید ایشان می‏فرمایند زن و مردهای دیگر این نمی‏تواند به آنها نگاه بکند چون مال این چیه؟ شک در مکلّف به است، اما آنها می‏توانند به این نگاه بکنند برای اینکه شک در تکلیف است شبهه هم شبهه موضوعیه است اصالة البرائة مردها جاری می‏کنند می‏گویند انشاءالله زن نیست، زنها هم جاری می‏کنند می‏گویند انشاءالله مرد نیست.

ـ سؤال:...

ـ آن زده به آن چه مربوط است، آن یکدانه دست به این می‏مالد می‏رود خوب آن به این چه مربوط؟ خوب خیلی از پسرها هم می‏مالند خودشان را به خانمها این بگوییم عیبی دارد؟ اینکه نشسته اینجا بیچاره، حالا یک زن هم بیاید یک دستی بهش بمالد به این چه مربوط است، ما می‏خواهیم بگوییم آنها کار حرام انجام ندادند.

اما معاملةُ الغیر دیگر آخرین بحث: معامله دیگران معها، نمی‏دانم چطور ایشان هوس می‏کنند گاهی ضمیرها را مؤنث و گاهی مذکر می‏آورند، خوب دیروز دو سه تا مذکر داشتیم حالا باز مونث است، دوباره سه چهار خط بعد ایشان می‏رود سراغ مذکر، علی کل حال ضمیرها را گاهی مونث و گاهی مذکر. فقد یقال قائل آقای صاحب فصول، قائل است به جواز نظر کلّ من الرجل و المرأة الیها، گفتند به خنثی می‏تواند نگاه کند لکونها شبهةً فی الموضوع، چون شبهه موضوعیه است و شبهه موضوعیه را همه اصل جاری می‏کنند، الاصل البرائة الاصل الاباحة نگاه کن.

[اشکال در استدلال صاحب فصول]

خوب ایشان می‏فرماید این استدلال باطل است الاصل اصیل حیث لا دلیل، یادتان نرود اصل خوب است اصل اصیل است معتبر است تا وقتی که دلیل نباشد شما الان تمسّک به اصل چرا کردید ما دلیل داریم اینجا؟ با بودن دلیل آیه ۳۱، سوره نور با این دلیلی که ما داریم افاده عموم می‏کند دیگران نباید به این خنثی نگاه بکنند شما رفتید سراغ اصالة البرائة.

و فیه: اول اینکه مطلبی را عرض بکنم اگر مطول خواندند آقایان یا نه نمی‏دانم، اگر هم نخواندند باب چهارم مطول حذفُ المتعلّق یدّلُ علی العموم نمی‏دانم یادتان هست یا نه؟ حذفُ المتعلّق یدّل علی العموم، من اگر به عبدم گفتم اکرِم، کی را؟ هیچی نگفتیم، یک وقت هست می‏گویم اکرم زیدا خوب اکرام زید واجب می‏شود، اما می‏گویم نه اکرم، اکرم حذف متعلّق شده نگفتم کی را اکرام کن، این به هر کسی می‏رسد باید اکرام بکند. حذف المتعلّق یدّلُ علی العموم، اینکه در ذهنتان جا گرفت بیایید اینجا. سوره نور آیه ۳۱، به ما می‏گوید قُل للمؤمنات یغضُضنَ به زنها بگو چشم بپوشانند از چی؟ از کل دنیا، این است دیگر معنایش حذفُ المتعلّق یدّل علی العموم، پس زنها از کل دنیا یعنی غیر از در و دیوار و اینها از کل دنیا یعنی از آدمها از تمام آدمهای دنیا باید چشم بپوشانند، این شد مستثنی منه، اما تو خود آیه نگاه کنید زنها را استثناء می‏کند ما هم گفتیم زنها چشم بپوشانند از همه چیز به مقتضای حذف متعلّق اما نه دیگر از زنها. چند تا مرد می‏شمارد می‏گوید مردها هم عیبی ندارد: شوهر، پدر شوهر، پسر، برادر، برادر زاده، خواهر زاده، اینها را آیه استثناء می‏کند، خوب ببینید پس زن وظیفه اولیه‏اش چشم ‏پوشی از کلّ آدمهای دنیا است، زن را آیه استثناء کرده پنج شش تا مرد را هم استثناء کرده چی می‏ماند تو مستثنی منه؟ بقیه مردها و خنثی. پس بقیه مردها و خنثی همه در مستثنی منه هستند. حرام است زن باید زن از همه چیز چشم بپوشاند خنثی باشد مرد باشد، زن باشد ولی آیه زنها را که استثناء می‏کند، پنج شش تا مرد هم استثناء می‏کند، معنایش این است که مستثنی منه این است زن حرام است به مردهای دیگر نگاه کند، و به خنثی نگاه کند. پس عموم آیه آمد نظر کردن به خنثی حرام کرد، عموم آیه که از حذف المتعلّق می‏فهمیم خنثی هنوز تو مستثنی منه است او که استثناء نشده، با بودن عموم این آیه دیگر شما نمی‏توانید اصالة البرائة جاری کنید و به این آقای خنثی نگاه بکنید، یا به خانم خنثی.

ـ سؤال:...

ـ طبیعت ثالثه نباشد، آنکه می‏شود شبهه حکمیه، شبهه موضوعیه است. عرض کردیم روی آن مبنا دیگر یعنی هر جا این را با مبنای خودش حساب می‏کنیم، ما الان اینجا خدای متعال به عموم حذف متعلّق چی می‏گوید؟ زنها از همه چیز باید چشم بپوشانند، یک چیزهایی خارج شده حالا که آن چیزها خارج شده اینکه خارج نشده اصلاً به شبهه حکمیه و موضوعیه کاری نداریم این تو مستثنی منه موجود است، بنابراین زنها باید از خنثی و سایر مردها چشم بپوشانند.

عنایت بفرمایید و فیه:

ـ سؤال:...

ـ نشده دیگر آخر عرض کردم مستثنی باید یقینی باشد این زن حرام است به هر آدمی نگاه کند مگر آنهایی که یقین کنیم آیه استثناء کرده، خوب زنها را یقین داریم اینکه نمی‏دانیم زن است یا نه؟، خوب عرض کردیم زنها استثناء شدند زنها، اینکه نمی‏دانیم زن است یا مرد؟ عرض کردم یک کمی صبر بکنید آقا، این فتأمّل ایشان دارند اگر می‏خواهید اشکال کنید این را بگویید: بگویید تمسّک به عام است در شبهه مصداقیه اشکال‌هایی که شما می‏گویید وارد نیست اشکال علمی دارد.

عنایت یک قدری بفرمایید، و فیه: ما قبول نداریم این اصل را چرا؟ الاصلُ الاصیل حیثُ لادلیل، ما دلیل داریم عموم قرآنی ما داریم وجوب الغضّ عموم این عموم همان حذف المتعلّق است و همچنین استثنایی که دنبال آیه هست، این عموم وجوب غضّ بر مومنات بر سوره نور آیه ۳۱، آمده گفته غضّ بر مومنات غضّ برایشان واجب است عموما. مگر از مثال، مگر از آن پنج شش تا مردی که در آیه ذکر شده، خوب چی می‏ماند در مستنثی منه؟ خنثی و سایر مردها. پس آیه یدلّ بر اینکه وجوب غضّ علی الخنثی.

و لذا حکم آقای محقق ثانی همان بزرگوار که محقق کرَکی معروف است، جلد ۱۲ جامع المقاصد صفحه ۴۲، حکم فی جامع المقاصد یعنی محقق ثانی محقق کرکی در جامع المقاصد جلد ۱۲، صفحه ۴۲، ایشان و لذا یعنی للعموم، بخاطر همین عموم است که ایشان آمده حرام کرده گفته همانطوری که خنثی نباید به زن و مردها نگاه کند، زن و مردها هم نباید به این نگاه کنند بخاطر همین عموم آیه. آیه آمده گفته حرام است نظر طائفتین الیها الی الخنثی کتحریم نظر خنثی الیهما، این نظر ایشان. بلکه نوه بزرگوارش سید داماد، محقق داماد، سبط نوه دختری را می‏گویند، امام حسن و امام حسین را می‏گویند سبط پیغمبر برای اینکه نوه دختری ایشان هستند. نوه دختری ایشان آقای میرداماد محقق داماد چون ایشان دختری داشتند شوهری می‏دهند این دختر را به سید شمس، آسید شمس داماد آقای محقق است، قهرا آقازاده‏ ای به دنیا می‏آید بنام میرداماد یا سید داماد. این سید داماد هم حرف پدر بزرگوارش را گفته یعنی پدربزرگش محقق ثانی پدربزرگ مادری و ایشان سبط او حساب می‏شود، ایشان آمده سبط آقای محقق ادعای اجماع کرده گفته این مطلبی را که جد من گفته پدر مادرم گفته، گفته اجماعی است این مطلب، همه گفتند که نباید دیگران به این نگاه بکند.

ولی فتأمّل جدّا. این فتامّل جدا را آقا خود ایشان حاشیه منهُ خود ایشان فتامل جدا را اینجا در حاشیه خود شیخ انصاری، حاشیه زده. مفصل‏ترش اواخر صفحه ۲۵۶، ایشان مفصل‏ترش را آنجا آمدند گفتند و خلاصه با اینکه می‏خواهد از این استدلالش ایشان برگردد از این اشکالی که کرده، عرض کردم خلاصه این اشکال این است: که اگر ما از این عموم آیه استفاده کنیم و بگوییم خنثی را نمی‏شود نگاه کرد این می‏شود تمسّک به عام در شبهه مصداقیه. تمسّک به عام در شبهه مصداقیه عام حتما جایز نیست. آیا در شبهه مصداقیه خاص جایز است یا جایز نیست؟ آنجا محققین می‏گویند جایز نیست و اینجا تمسک به عام است در شبهه مصداقیه خاص و لذا جایز نیست یعنی شما نمی‏توانید با عموم آیه بیایی بگویی نگاه کردن به خنثی جایز نیست.

من می‏خواهم یک قدری توضیح بدهم پنج شش دقیقه معطل می‏شویم می‏ترسم نرسم این سه چهار خط را، این فعلاً باشد اگر درس تمام شد مثالش را عرض می‏کنم، تمسک به عام در شبهه مصداقیه عام چیه؟ تمسک به عام در شبهه مصداقیه خاص چیه؟ آن را انشاءالله بعدا. فقط اجمالاً خودتان تو آن حاشیه را نگاه بکنید اگر متوجه شدید که هیچ، اگر نشدید انشاءالله روز یکشنبه چون شنبه که شهادت حضرت صادق سلام الله علیه است، انشاءالله یکشنبه ما مبحث ظنّ را شروع می‏کنیم اگر هم این کلمه ماند می‏گذاریمش برای آن روز. فعلاً با فتأمّل ایشان از اشکالشان دست برداشتند، این اشکالی که ما کردیم اینجا تمسک به عام است در شبهه مصداقیه خاص و جایز نیست پس لذا ما از حرفمان دست برداشتیم.

[حکم نکاح خنثی]

خوب ایشان می‏گوید تمام این حرفهایی که ما دیروز تا حالا داریم می‏زنیم اینها نسبت به غیر نکاح است والّا در مورد نکاح نباید زن بگیرد و نباید شوهر کند، حالا ما گفتیم در زمان امیرالمومنین کسی این کار را کرده خوب نباید بکند، این قطعا هم زنا داده و هم زنا کرده، بالاخره یا زنا داده یا زنا کرده این حق ندارد نه شوهر بکند و نه زن بگیرد. چرا؟ مرد قبلت اش زوجیت می‏آورد اینکه نمی‏داند مرد است، زن زوجت ‏اش زوجیت می‏آورد، زن اگر بگوید زوجتُک من خودم را به تزویج تو در آوردم، زن زوجتُ ‏اش اثر دارد اینکه نمی‏داند زن است یا نه؟ مردم قبلتُ‏ اش اثر دارد اینکه نمی‏داند مرد است یا نه؟ پس بنابراین نه زوجتُ‏ اش اثر دارد که بتواند شوهر کند، نه قبلتُ‏ اش اثر دارد که بتواند زن بگیرد، نه زن بگیرد و نه شوهر کند. لذا ایشان می‏فرمایید اینهایی که گفتیم غیر از قضیه نکاح است، انّ ما اینهایی که حرف زدیم در غیر نکاح است، و اما قضیه تناکح فیحرم بینهُ ضمیرها باز مذکر شد، فیحرمُ بینه الخنثی و بین غیر خنثی قطعا نتیجه ‏اش چیه؟ فلایجوزُ لها دوباره ضمیر مونث شد، فلا یجوز للخنثی تزویجُ امرأةٍ برود زن بگیرد نمی‏شود، چرا؟ مرد قبلت‏اش اصل اثر دارد اینکه نمی‏داند مرد است یا نه، اصل عدم ذکوریت است

ـ سؤال:...

ـ خوب بله از آنطرف هم همین جور، زن زوجت‏اش اثر دارد، اصل عدم، بله دیگر عرض کردم اصل اینجا نمی‏تواند جاری بشود یعنی مرد یقینی قبلت ‏اش اثر دارد، اینکه نمی‏داند مرد یقینی است. زن یقینی زوجت‏ اش اثر دارد، اینکه نمی‏داند. پس بنابراین از آنطرف نمی‏دانیم مرد است یا زن، می‏گوییم: اصل این است که مرد نیست قبلتُ‏ اش اثر ندارد، از آنطرف هم می‏گوییم زن نیست، بالاخره یکدانه ‏اش است ولی اصل در مقام ظاهر هم این ازش سلب مردی می‏کند و هم سلب زنی می‏کند، لذا نه می‏تواند شوهر بکند و نه می‏تواند زن بگیرد. جایز نیست تزویج کند زنی را برای خودش، لاصالة عدم ذکوریته برای اینکه قبلتُ مذکر اثر دارد اصل عدم ذکور است، تا ایشان می‏گوید اصل عدم ذکور است کسی اشکال می‏کند، می‏گوید: آقا استصحاب مال احکام شرعیه است، نه مال امور تکوینیه، شما داری الان با استصحاب می‏گویی این مرد نیست یا مرد هست با اصل که آدم نمی‏تواند امور تکوینیه ثابت بکند تا شما این اشکال را می‏کنید می‏گوید: بمعنی ولو من گفتم اصل این است که این مرد نیست ولی مقصودم این است به این معنی مرد نیست یعنی مرتب نیست اثر مذکور از جهت نکاح و وجوب حفظ فرج الّا عن الزوجة و ملک الیمین، این وجوب عطف به آن عدم ترتّب است، یعنی به معنا را سر این هم در می‏آوریم، و وجوب یعنی به معنا وجوب، ایشان می‏گوید ما که گفتیم مرد نیست نه که گفتیم مرد نیست اشکال می‏شود اینجا، استصحاب که امور تکوینیه درست نمی‏کند، کی مرد است کی زن است. استسحاب مال احکام شرعیه است؟ می‏گوید نه، تا می‏گوید اصل این است که مرد نیست زود درستش می‏کند، مرد نیست یعنی آثاری که مترتب است یعنی آن علاقه زوجیت باشد از جهت نکاح، آنها مترتب نیست. به معنی وجوب حفظ الفرج، یعنی این مرد نیست یعنی باید فرجش را حفظ بکند، مرد اگر گفت قبلتُ این محرمیت می‏آید دیگر لازم نیست حفظ فرج بکند از زن، اما اینکه نمی‏داند پس حفظ فرج برایش واجب است، فقط زوجه و ملک یمین یعنی کنیز، آنها حفظ فرج نمی‏خواهد اینکه نمی‏داند زوج شده تا اینکه از او حفظ فرج بکند. و لا التزوّج و شوهر هم نمی‏تواند بکند برجل، لاصالة عدم کونه امرأة که باز دوباره آن اشکال اینجا هم می‏آید اصل این است که این زن نیست، نه بابا زن نیست یعنی معنایش این است یعنی آن آثاری که بر زوّجتهُ زن بار است برای این بار حساب نمی‏شود. پس نتیجتا اصالة عدم کونه امرأةً، حالا این حرفها را کی زده؟ شهید مرحوم شهید در دروس آمده گفته که زن نه شوهر می‏تواند بکند و نه زن می‏تواند بگیرد،

لکن ذکر الشیخ طوسی در مسأله در کتاب مبسوط، من این سابق‌ها را خیلی هم زحمت کشیدم تا این مبسوط را پیدا کردم بعد دیدم تو بعضی از کتابها هم هست، غرض کتاب مبسوط، جلد چهار، صفحه ۱۱۷، فقط مبسوط شیخ طوسی، جلد چهار، صفحه ۱۱۷، مراجعه بکنید ایشان آمده مسأل ه‏ای را فرض کرده که وارث می‏شود خنثی مشکل بشود، این وارث مفعول فرض است، فرض کرده ایشان، فاعل فرض آقای شیخ طوسی مفعول اولی‏اش وارث، آقای شیخ طوسی فرض کرده وارث را خنثی مشکل، گفته می‏شود که گاهی خنثی مشکل بیاید وارث بشود حالا یا زوج یا زوجه. ببینید شهید می‏گفت می‏شود خنثی زوج بشود و نمی‏شود زوجه بشود، ولی آقای شیخ طوسی مسأله ارثش را هم عنوان کرده گفته ممکن است گاهی وارث خنثی بشود حالا یا بعنوان زوج که می‏خواهد از زوجه ارث ببرد، یا زوجه که بخواهد از زوج ارث ببرد.

فافهم ولی این فافهم می‏گوید نخیر این تصور ندارد برای اینکه اگر ما علم داشته باشیم این خنثی است که اصلاً ازدواجش صحیح نیست تا بشود زوجه، و اگر هم ندانیم آن خنثی عقد شده، این می‏شود وطی به شبهه، وطی به شبهه ارث نمی‏برد. پس اصلاً فافهم می‏خورد به طرح مسأله آقای شیخ طوسی طرح مسأله‏اشان غلط است چرا؟ برای اینکه این خنثی که ازدواج کرده اگر می‏دانستند خنثی است که ازدواجش باطل بوده، اصلاً ازدواجی نشده تا بشود زوج یا بشود زوجه. و اگر هم نمی‏دانسته و عقد شده می‏شود وطی به شبهه، و وطی به شبهه ارث نمی‏برد. پس فافهم اشاره به این است که این مسأله‏ای که آقای شیخ طوسی عنوان کردند درست نیست.

خوب انشاءالله عرض کردم یکشنبه ما بحث ظن را شروع می‏کنیم آن یک دو سه تا کلمه می‏خواستم.......

حكمها بالنسبة إلى التكاليف المختصّة بكل من الفريقين

وهكذا حكم لباس الخنثى ؛ حيث إنّه يعلم إجمالا بحرمة واحد من مختصّات الرجال كالمنطقة والعمامة أو مختصّات النساء عليه ، فيجتنب عنهما.

وأمّا حكم ستارته في الصلاة : فيجتنب الحرير ويستر جميع بدنه.

وأمّا حكم الجهر والإخفات :

فإن قلنا بكون الإخفات في العشاءين والصبح رخصة للمرأة جهر الخنثى بهما (١).

وإن قلنا : إنّه عزيمة لها فالتخيير إن قام الإجماع على عدم وجوب تكرار الصلاة في حقّها.

وقد يقال بالتخيير مطلقا (٢) ؛ من جهة ما ورد : من أنّ الجاهل في (٣) الجهر (٤) والإخفات معذور (٥).

وفيه ـ مضافا إلى أنّ النصّ إنّما دلّ على معذوريّة الجاهل بالنسبة إلى لزوم الإعادة لو خالف الواقع ، وأين هذا من تخيير الجاهل من أوّل الأمر بينهما؟ بل الجاهل لو جهر أو أخفت متردّدا بطلت صلاته ؛ إذ يجب عليه الرجوع إلى العلم أو العالم ـ : أنّ الظاهر من الجهل في الأخبار غير هذا الجهل.

__________________

(١) في (ر) و (م) : «بها».

(٢) انظر الذكرى (الطبعة الحجريّة) : ١٩٠ ، والفصول : ٣٦٣.

(٣) في (ه) زيادة : «القصر والإتمام و».

(٤) في (ت) ، (ظ) ، (ل) و (م) بدل «الجهر» : «القصر».

(٥) انظر الوسائل ٤ : ٧٦٦ ، الباب ٢ من أبواب القراءة ، الحديث ١.

وأمّا تخيير قاضي الفريضة المنسيّة من (١) الخمس في ثلاثيّة ورباعيّة وثنائيّة ؛ فإنّما هو بعد ورود النصّ بالاكتفاء (٢) بالثلاث (٣) ، المستلزم لإلغاء الجهر والإخفات بالنسبة إليه ، فلا دلالة فيه على تخيير الجاهل بالموضوع مطلقا.

معاملة الغير معها

وأمّا معاملة الغير معها ، فقد يقال بجواز نظر كلّ من الرجل والمرأة إليها ؛ لكونها شبهة في الموضوع ، والأصل الإباحة (٤).

وفيه : أنّ عموم وجوب الغضّ على المؤمنات إلاّ عن نسائهنّ أو الرجال المذكورين في الآية (٥) ، يدلّ على وجوب الغضّ عن الخنثى ؛ ولذا حكم في جامع المقاصد بتحريم نظر الطائفتين إليها ، كتحريم نظرها إليهما (٦) ، بل ادّعى سبطه الاتّفاق على ذلك (٧) ، فتأمّل جدّا (٨).

ثمّ إنّ جميع ما ذكرنا إنّما هو في غير النكاح. وأمّا التناكح ، فيحرم بينه وبين غيره قطعا ، فلا يجوز له تزويج امرأة ؛ لأصالة عدم ذكوريّته ـ بمعنى عدم ترتّب أثر الذكوريّة من جهة النكاح ووجوب

__________________

(١) كذا في (ظ) و (م) ، وفي غيرهما : «عن».

(٢) كذا في (ظ) و (م) ، وفي غيرهما : «في الاكتفاء».

(٣) انظر الوسائل ٥ : ٣٦٤ ، الباب ١١ من أبواب قضاء الصلوات.

(٤) انظر الفصول : ٣٦٣.

(٥) النور : ٣١.

(٦) جامع المقاصد ١٢ : ٤٢.

(٧) هو المحقّق الداماد في رسالة ضوابط الرضاع (كلمات المحقّقين) : ٤٥.

(٨) لم ترد عبارة «ولذا ـ إلى ـ فتأمّل جدّا» في (ظ) ، (ل) و (م) ، ولم ترد : «فتأمّل جدّا» في (ت).

حفظ الفرج إلاّ عن الزوجة وملك اليمين (١) ـ ولا التزوّج (٢) برجل ؛ لأصالة عدم كونه امرأة ، كما صرّح به الشهيد (٣) ، لكن ذكر الشيخ مسألة فرض الوارث الخنثى المشكل زوجا أو زوجة (٤) ، فافهم (٥).

هذا تمام الكلام في اعتبار العلم.

__________________

(١) لم ترد عبارة «بمعنى ـ إلى ـ اليمين» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٢) في (ص) و (م) : «التزويج».

(٣) الدروس ٢ : ٣٨٠.

(٤) المبسوط ٤ : ١١٧.

(٥) لم ترد عبارة «كما صرّح ـ إلى ـ فافهم» في (ظ) ، (ل) و (م).