درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۵۵: علم اجمالی ۲۲

 
۱

خلاصه درس گذشته

... و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

خلاصه عرض شد که اگر حدث را مانع واقعی بدانیم آن نمازهایی که ایشان تصور کردند همه ‏اش محکوم به بطلان است. ولی اگر گفتیم حدث مثل خبث مانع علمی است آن نمازهایی را که ایشان تصور کردند تمامش محکوم به صحّت است. البته اینکه ما می‏گوییم حدث مانع واقعی است در باب صلاة است این منافات ندارد که در غیر باب صلاة حدث مانع علمی باشد. پس ایشان معیار دست دادند، معیار این است: که در باب صلاة حدث مانع واقعی است و در غیر باب صلاة حدث مانع علمی است، حالا که این معیار به دست شما آمد، اجتهاد کنید خودتان چون اجتهاد ردّ فرع بر اصل است دیگر شما وقتی اصل و معیار به دستتان آمد که در باب صلاة یعنی در بعضی از احکام حدث مانع واقعی است و در بعضی از احکام مانع علمی است این معیار که به دست شما آمد خیلی از جاها را دیگر خودتان می‏توانید استنباط کنید، آیا می‏شود واجدی المنی را اجیرش کرد که برای پدرم نماز بخواند؟ نه، چرا؟ برای اینکه در باب نماز حدث مانع واقعی است همانطوری که آن نمازها را گفتیم محکوم به بطلان است، اینجا هم محکوم به بطلان است. و آیا اگر این واجدی المنی عمله و بنّا بودند می‏شود اجیرشان کرد؟ بله همانطوری که آنجا برای کنس مسجد ما هر دو را اجیر می‏کردیم اینجا هم اجیر می‏کنیم.

بعد کلام رسید به خنثی آیا خنثی چه بکند؟ البته مقصود خنثی مشکل است یعنی خنثایی که به هیچ رقم نشود انسان تشخیص بدهد که مرد است یا زن است، چون یک طرقی بعضی‏ها گفتند، بعضی‏ها گفتند دنده ‏هایشان را می‏شماریم اگر دنده ‏ها مساوی بود زن است، اما اگر دنده ‏هایش یک دانه کم بود مرد است، آخر در ماها می‏گوییم زنها دنده اشان کم است تو مردم خیلی معروف است که می‏گویند زنها یک دنده ‏اشان کم است، نه بعضی از روایات دارد مردها یک دنده‏اشان کم است. علی کل حال از این دو تا دنده ‏ها مثلاً اینطرف چهار تا اینطرف هم چهار تا، این زن است، اگر آنطرف سه تا آنطرف مثلاً چهار تا این مرد است. مثلاً این یک راه حالا راه حتمی هم نیست شاید هم جنبه علمی نداشته باشد خیلی، یا بعضی‏ها از این راه وارد شدند، گفتند باید ببینیم چون از هر دو مجرا این بول می‏کند دیگر، اگر ابتدای بولش از مجرای ذکوریت بود زودتر از آنجا آمد و دیرتر ختم شد از ذکوریت این مرد است، ولی اگر ابتدائا از مجرای انوثیت آمد این زن است. خلاصه اینکه می‏گوییم خنثی این برایش این حرفها را می‏زنیم مقصود خنثای مشکل است که به هیچ رقم نمی‏توانیم تشخیص بدهیم که بالاخره این جزء مردهاست یا جزء زنهاست. حالا این خنثای مشکل که هیچ رقم نمی‏شود تشخیص داد آیا این چه باید بکند؟ سه تا بحث است، این چه باید بکند با دیگران، دیگران کدام هستند؟ زنها، مردها، خنثی‏‌ها، این یک وضع. دیگران باید چه معامله‏ای با این بکنند، این دو تا وضع. سوم اینکه احکام مختصّه وضعش چی می‏شود؟ چون زن یک احکامی برای خودش دارد، مرد هم یک احکامی برای خودش دارد، ولو مشترکات هم دارند اما مختصات هم دارند اینها را چه کار بکنیم؟ در اینجاها آقا چند قول است تو ذهنم هست چهار قول، پنج قول راجع به خنثی مشکل گفتند، ایشان بین این چهار پنج قول دو قولش را می‏گویند، یکی‏ اش را اثبات می‏کنند، و یکی‏اش را نفی می‏کنند. آنی که ایشان اثبات می‏کند می‏گوید موافقت قطعیه واجب است یعنی اگر انائین مشتبهین داشتید شما چه کار می‏کردیم؟ می‏گفتیم موافقت قطعیه واجب است باید از هر دو اجتناب کند اینجا هم همین جور است، اینجا هم این آقای خنثی باید موافقت قطعیه بکند یعنی چه کار کند؟ نه زنها را نگاه کند و نه مردها را نگاه کند و نه خنثی‏ها را. زنها را نگاه نکند برای اینکه ممکن است مرد باشد، مردها را نگاه نکند برای اینکه ممکن است زن باشد، خنثی‏‌ها را هم نگاه نکند برای اینکه آن خنثی ممکن است زن باشد و این مرد باشد، این از نظر معامله خنثی با دیگران. و خلاصه ایشان می‏خواهد برگرداند شک در مکلّف را به شک در مکلّفُ به، و چطور در شک در مکلّفُ به احتیاط واجب است، موافقت قطعیه واجب است، ایشان می‏خواهند بفرمایند خنثی هم باید کاری بکند که بداند موافقت قطعیه کرده یعنی بداند هم به آیه قل للمومنین عمل کرده و هم به آیه قل للمومنات، زنها را نگاه نکند که بداند یقینا به قل مومنات یغضوا من ابصارهنّ عمل کرده، مردها را نگاه نکند برای اینکه بداند به آن آیه عمل کرده، خلاصه ایشان می‏فرمایند چون دو تا آیه داریم این بالاخره می‏داند یا مکلّف است به عمل به آن آیه، یا مکلّف است به عمل به این آیه، بالاخره یا زنها هم دیدنش حرام است یا مردها دیدنش حرام است. احتیاطش به این است که نه زنها را نگاه کند و نه مردها را، این حرف ایشان.

یک قول هم ایشان نقل می‏کند که آن را ردّ می‏کند، آن قول دیگر آمده تقریبا صورت استدلالش مثل همانی است که قبلاً از قول آقای نائینی عرض کردیم، آمده گفته این خلاصه کبرای کلّی را خدا فرموده، قل للمومنین اما اینکه نمی‏داند مومن است یا نه؟ کبرای کلی را خدا فرموده قل للمومنات خلاصه کبرای کلی آمده مومنین چه جور یعنی مردها چه جور، زنها چه جور، اما این شک در احراز دارد، خوب این هم باید احراز بکند که زن است یا مرد است. این آقای قول دوم تقریبا یک همچنین استدلالی دارد، می‏خواهد بگوید چون که ولو کبری آمده که مردها به زنها نگاه نکنند، اینکه می‏گوید من نمی‏دانم مرد هستم یا نه؟ کبری آمده که زنها به مردها نگاه نکنند ولی ایشان می‏گوید من احراز نکردم که زن هستم. پس قول دوم مقابل قول اول است. یعنی برگردانده به شک در تکلیف، می‏گوید من نمی‏دانم مرد هستم به زنها نگاه می‏کند، می‏گوید نمی‏دانم زن هستم به مردها نگاه می‏کند. پس نتیجتا قول دوم این است ولی ایشان رد می‏کنند. ایشان می‏فرمایند: حالا چرا این آقا حرف می‏زند، عنایت کنید این کیه، این کسی است که در خطاب اجمالی با ما مخالفت می‏کرد، اناء و امرأة، آن چه کار می‏کردند بعضی‏‌ها؟ ما می‏گفتیم نباید مخالفت بکند ولی بعضی‏ها می‏گفتند در خطاب اجمالی شبهه اگر موضوعی باشد می‏شود مخالفت کرد، این آقا همان آقا است آمده می‏گوید اینجا عین آن اناء و امرأة که اگر مخالفت بکند یعنی زن را نگاه کند، اناء را مرتکب بشود درست است این می‏داند یک مخالفتی کرده اما نمی‏داند مخالفتش چیه، پس عیبی ندارد این همان است. اینجا هم آمده می‏گوید درست است این به زنها نگاه کند به مردها نگاه کند می‏داند یک معصیتی کرده می‏داند یک خلافی کرده، اما نمی‏داند خلافش کدام است؟ نگاه کردن به زنهاست یا نگاه کردن به مردها، چون نمی‏داند عیبی ندارد. پس آقای قول دوم کسی است که برائت جاری می‏کند می‏گوید هم به زنها می‏تواند نگاه کند و هم به مردها. چنانچه در آنجا می‏گفت هم آن زن را می‏تواند نگاه کند، هم آن اناء را می‏تواند مرتکب بشود چون خطاب اجمالی است.

ایشان دارد ردّ می‏کند ایشان می‏گوید آقا خطاب اجمالی مهم نیست آنی که مهم است علم تفصیلی است شما اگر به زنها یعنی خنثی، اگر هم به زنها نگاه کند و هم به مردها یقین دارد علم تفصیلی متولد از علم اجمالی، علم دارد که حتما حتما یک معصیتی کرده اما حالا معصیتش این است یا آن، آن دیگر مهم نیست. این نتیجتا دو قول یک قولش را هم الان یادم افتاد مال آقای سید ابن طاووس است، ایشان قائل به قرعه است. ایشان می‏گوید باید ما قرعه بیندازیم چون روایات داریم القرعةُ لکلّ الامرٍ مشکل، این هم که خنثی مشکل است با قرعه دو تا قرعه بیندازیم اگر قرعه به نام زنیت‏اش افتاد معامله زنیت، اگر قرعه به نام مردیت‏اش افتاد معامله مردیت. غرض یکی دو قول دیگر هم است.

خلاصه ایشان نقل می‏کند یکی وجوب احتیاط قضیه را برمی‏گرداند به شک در مکلّفُ به، یکی هم نقطه مقابل برمی‏گرداند به شک در تکلیف که ایشان ردّ می‏کنند.

۲

معامله خنثی با دیگران

حالا عنایت بفرمایید: ایشان می‏فرماید که امّا معمالتها مع الغیر، این آقای خنثی چه معامله‏ای کند با دیگران، مقتضی القاعدة احترازها یعنی این آقای خنثی احتراز کند عن غیرها از غیر خودش یعنی نه مردها را نگاه کند و نه زنها را و نه خنثی‏های دیگر را چرا؟ للعلم الاجمالی می‏خواهد بگوید موافقت قطعیه واجب است این کی یقین دارد به دو تا آیه عمل کرده، هم به قل للمومنین و هم به قل للمومنات؟ آنموقعی که از مردها پرهیز کند، از زنها هم پرهیز کند این یقین دارد که خلاصه به این آیات عمل کرده. در اطراف علم اجمالی موافقت قطعیه واجب است و موافقت قطعیه به این است که از غیر خودش احتراز کند، حالا مادر و خواهر و عمه و خاله آنها حسابشان جدا است ولی از غیر اینها چه زنها و چه مردها باید اجتناب کند چرا؟ للعلم الاجمالی بحرمة نظرها الی احدی الطائفتین، فیجتنبُ عنهما مقدّمةً. چون عقل در همان انائین هم عقل می‏گوید آقا ولو یکی از آنها پاک است تو هر دو را مقدمتا بگذار کنار تا بدانی آن نجس را اجتناب کردی. اینجا هم همین جور است این بالاخره یا مرد است یا زن است، یکدانه از نگاهها برایش حلال است ولی مقدمتا به هیچ کدام نگاه نکند ولی از باب مقدمه علمیه تا یقین بکند که به وظیفه واقعی‏ اش عمل کرده.

ـ سؤال:...

ـ برای آنکه آن هم آخر نمی‏داند شاید زن باشد یا اینکه این شاید مرد باشد. بنابراین احتمالش که هست که آن هم بر خلاف این باشد آن واقعا زن، این واقعا مرد، از آنها هم چشم بپوشاند که یقین که به قل للمومنین و قل للمومنات عمل کرده.

ایشان می‏فرماید این آقا علم اجمالی دارد به اینکه نظرش بر احدی الطائفتین یعنی مردها و زنها حرام است پس باید از هر دو از باب مقدمه علمیه اجتناب بکند تا بداند موافقت قطعیه شده، این قول اول.

و قد یتوهّم قول دوم است نقطه مقابل ماست، ما این شک در مکلّف را برگرداندیم به چی؟ به شک در مکلّفُ به، این آقایی که می‏خواهیم الان بخوانیم برمی‏گرداند به شک در تکلیف.

ـ سؤال:...

ـ چرا علم اجمالی در علم اجمالی؟ آخر عرض کردم این باید به زنها نگاه نکند به مردها هم نگاه نکند این باید یقین کند. خوب ممکن است آن زن باشد خودش مرد باشد، حالا فعلاً که ایشان نگفته آن را، ایشان فعلاً می‏گوید یجتنبُ عنهما، دیروز اشاره کردند. ایشان فعلاً اینجا نمی‏گوید از خنثی‏ها هم اجتناب بکند فعلاً می‏گوید از زن و مردها ولی عرض کردم خنثی را هم بگوید عیبی ندارد فعلاً ایشان می‏گوید یجتنبُ عنهما، نه مردها را نگاه کند و نه زنها را تا یقین کند به موافقت قطعیه.

و قد یتوهّم: این قول دوم است عرض کردیم دقت داشته باشید ما شک در مکلف را برگرداندیم به شک در مکلفُ به، آخر خنثی شک در مکلف است ما برگرداندیمش به شک در مکلف به، این آقا دارد برمی‏گرداندش به شک در تکلیف، مثل واجدی المنی می‏خواهد بکند. این آقایی که الان می‏خواهیم بخوانیم اینجا را مثل واجدی المنی می‏خواهد بکند که ما کردیم، ما آن را برگردانیدم به شک در تکلیف، او می‏خواهد اینجا هم همین کار را بکند این را برگرداند به شک در تکلیف. ولی قد یتوهّم: انّ ذلک، ذلک یعنی علم اجمالی، این آقا خیال کرده که علم اجمالی از باب خطاب اجمالی است می‏گوید بله علم اجمالی دارد ولی خطابش اجمالی است مثل آن اناء و امرأة می‏ماند چطور ارتکاب آن جایز بود بخاطر خطاب اجمالی، آمده گفته ولو ذلک اینجا علم اجمالی داریم ولی علم اجمالی‏ اش مثل آن امراة و اناء می‏ماند، خطابش اجمالی است عرض کردم این همان آقای مفصّل است همانی است که در اطراف علم اجمالی خطاب اجمالی می‏گفت در شبهات موضوعیه مخالفتش عیبی ندارد. ایشان می‏فرماید که خطاب اجمالی است چرا خطاب اجمالی است؟ برای اینکه مذکرها مخاطب هستند بالغضّ از اناث، خوب اینجا من نمی‏دانم مذکر هستم یا نه. مؤنثها مخاطب هستند به اینکه به مردها غضّ بکنند، خوب اینجا من نمی‏دانم مؤنث هستم، متوهّم دارد می‏گوید. این ذکور یعنی این آقا دارد می‏گوید خنثی می‏گوید ذکور مخاطبند به غضّ از اناث و بالعکس، اناث مخاطبند به غضّ از ذکور، و من که نمی‏دانم کدامش هستم یعنی می‏خواهد بگوید کبری آمده اما صغری نیامده، آن حرفهایی که ما در واجدی المنی زدیم آن آقا دارد اینجا می‏گوید، می‏گوید: کبری آمده که مردها به زنها نگاه نکنند ولی من که احراز نکردم مرد هستم. کبری آمده که زنها به مردها نگاه نکنند، ولی من که احراز نکردم زن هستم. آمده گفته خنثی شاک است در دخولش در احدی الطائفتین که داخل در کدام است؟ شاک است، بنابراین می‏تواند به هر دو نگاه کند به زنها نگاه کند بگوید من نمی‏دانم مرد هستم، به مردها نگاه کند بگوید من نمی‏دانم زن هستم. خوب این دو قول عرض کردم یک قول هم مال سید ابن طاووس است که ایشان می‏فرمایند قرعه بیندازند و به وسیله قرعه زن و مردی معین بشود یک معامله با خودش انجام بدهیم.

ولی التحقیقُ هو الاوّل، حق این است که اولی است، چرا؟ برای اینکه میزان علم تفصیلی است من اگر هم مردها را نگاه کنم و هم زنها را، علم تفصیلی متولد از علم اجمالی دارم یعنی یقین دارم حرام کردم اما آیا حرام کردنم آن نگاه به زنهاست یا آن نگاه به مردها دیگر آن مهم نیست من قسم می‏توانم بخورم، من وقتی واقعا یا در آن اناء قبلی من اگر آن اناء را مرتکب شدم و آن زن را هم نگاه کردم من یقین دارم معصیت کردم، حالا معصیت چی بوده؟ نمی‏دانم یا این کارم معصیت بوده یا آن، فرقی نمی‏کند معصیت مولی حرام است. ایشان می‏فرماید التحقیقُ هو الاوّل تحقیق همان اولی است چرا؟ لانهُ علم تفصیلاً علم تفصیلی متولد از علم اجمالی این علم تفصیلی دارد به تکلیفه بالغضّ می‏داند بالاخره مکلّف است که غضّ بکند عن احدی الطائفتین، و با این علم تفصیلی لاعبرة باجمال الخطاب، اجمال خطاب که ضرر نمی‏زند در آن دخول و ادخال یادتان است دخول و ادخال، می‏گفتیم همین که وارد مسجد می‏شود می‏داند دارد معصیت می‏کند اما آیا معصیت از ناحیه جنابت خودش است یا از ناحیه جنایت آن محمولش است؟ آنکه دیگر فرقی نمی‏کند ایشان می‏گوید اینجا هم مثل آنجاست، این علم تفصیلی متولد از علم اجمالی دارد که غضّ یکی از این دو تا طایقه مکلّف است و با این علم تفصیلی لاعبرة باجمال الخطاب چناچه در قضیه دخول و ادخال در مسجد برای واجدی المنی گفتیم. این اولاً،

و ثانیا آقایی که دنبال خطاب تفصیلی هستی الان برایت خطاب تفصیلی درست می‏کنیم، اولاً که خطاب اجمالی کافی است همین قدر که من علم دارم نگاه به این دو تا معصیت است، حالا یا از این جهت یا از آن جهت گفتیم مهم نیست ولی خیلی دلت می‏خواهد خطاب تفصیلی؟ برایت خطاب تفصیلی درست می‏کنیم. دو تا آیه را قاطی کنید با همدیگر معنایش این است که یحرمُ النظر الی غیرهُ مماثل، دو تا آیه را قاطی بکنید مردها نگاه نکنند به زنها، زنها هم نگاه نکنند به مردها دو تا آیه را بریزد روی هم یعنی یحرمُ النظر الی غیر المماثل، هر کسی باید به مماثل خودش نگاه کند مردها، مردها را و زنها، زنها را، غیر مماثل را نمی‏شود نگاه کرد و این الان نمی‏داند که آن مردها مماثلش هستند یا آن زنها مماثلش هستند. یحرمُ از دو تا خطاب اجمالی از دو خطاب اجمالی آیه ما یک خطاب تفصیلی استفاده می‏کنیم و آن این است که یحرمُ النظر الی غیر المماثل البته غیر از خواهر و مادر و عمه و خاله که آنها ازدواجشان حرام است آنها غیر مماثل هستند ولی عیبی ندارد.

ـ سؤال:...

ـ بله آن اشکال ما خودمان کردیم آن حرف را یعنی عرض کردیم از خارج، که خلاصه حکم انتزاعی امر انتزاعی این خلاصه اعتباری بهش نیست چون امر انتزاعی وجود خارجی ندارد این شبهه هست، احسنت.

خوب حالا ایشان می‏فرمایند که اولاً که همان خطاب اجمالی کافی است برای اینکه این نباید به هر دو نگاه کند و ثانیا: معَ ثانیا یمکن ارجاعُ الخطابین یعنی دو تا آیه قل للمومنین و قل للمومنات را ما این را برمی‏گردانیم به یک خطاب واحد این کتابها رفته تو حاشیه، و هو تحریمُ کلُّ انسان الی کلّ بالغ لا یماثله فی الذکوریة و الانوثیة این خطاب تفصیلی، یعنی دو تا آیه را که بریزیم روی هم، می‏گوید یحرمُ النظر الی غیر مماثل، غیر از من یحرمُ نکاحهُ یعنی غیر از خواهر و مادر و عمه و خاله این چند تا مستثنی هستند، برادر، خواهر، پدر، مادر، عمه، خاله، عمو ایشان می‏فرمایند خلاصه مطلب ما برمی‏گردانیم اینها را به یک خطاب تفصیلی. پس چی شد آقا؟ حق حرف اولی شد اولی این شد که علم اجمالی دارد باید موافقت قطیعه بکند و موافقت قطعیه به این است که نه زنها را نگاه کند و نه مردها را. این حرف ما. ولی یک آقایی آمد گفت نه خطابش اجمالی است می‏تواند هر دو را مخالفت بکند ما ردّش کردیم گفتیم اولاً خطاب اجمالی ضرری ندارد وقتی علم تفصیلی شما به مخالفت دارید دیگر خطاب اجمالی مهم نیست یک. و ثانیا خطاب تفصیلی برایش درست کردیم. نتیجتا چه کردیم آقا؟ قول اول را درست کردیم یعنی بر خنثی واجب است موافقت قطعیه، چه کار کند؟ بنشیند تو خانه در را به روی خودش ببندد خواهر و مادر و برادر و عمه و خاله و همین چند تا را می‏تواند نگاه کند.

از اینجا ایشان می‏خواهد برگردد، ایشان می‏گوید بله ما مقتضی موجود است برای احتیاط چون علم اجمالی مقتضی موافقت قطعیه است، ایشان می‏گوید بله ما گفتیم مقتضی موجود است ولی مانع داریم آخر مقتضی موجود مانع مفقود مطلب را اثبات می‏کند ما این علم اجمالی اقتضای این را دارد که بگوییم از هر دو باید اجتناب کند ولی مانع داریم، مانعمان چیه؟ مشقّت، خوب عسر و حرج دارد این بیچاره چه بکند؟ این را اول دقت داشته باشید آقا صفحه ۲۵۷، یکی دو سال دیگر بهش می‏رسیم آنجا صحبت از غیر محصوره است می‏دانید که ما دو جور شبهه داریم یک وقت شبهه محصوره، علم اجمالی دارم تو خیابان ما دو سه تا نانوایی است، من علم اجمالی دارم یکی از این دو سه تا نانواییها نجس است. خوب این شبهه محصوره است از هیچکدامش من نمی‏توانم نان بگیرم. اما یک شبهه هم غیر محصوره است علم اجمالی دارم یکی از نانواییهای قم نجس است، چهارصد پانصد تا نانوایی، علم اجمالی دارم یکی از اینها نجس است، این شبهه غیر محصوره است. اینجا می‏گویم برو از هر نانوایی که می‏خواهی نان بگیر. شبهه محصوره اگر باشد یکی از این دو تا، یکی از این سه تا آن شبهه محصوره است علم اجمالی منجّز است از هر دو سه تا باید اجتناب کنی برو خیابان دیگری نان بگیر. اما شبهه غیر محصوره دیگر احتیاطش لازم نیست، من علم اجمالی دارم یکی از نانوایی‏های قم، مگر می‏شود آدم نان نگیرد؟ اینجا آنوقت پنج تا دلیل آوردند در شبهه غیر محصوره پنج تا یا شش تا به نظرم، دلیل آوردند برای اینکه احتیاط لازم نیست. شما که علم اجمالی دارید یکی از نانوایی‏های قم نجس است اعتناء نکن به این علمت برو از هر نانوایی خواستی نان بگیر. آنوقت دلیل دومش را ببینید از آن پنج شش تا دلیل، صفحه ۲۵۷، با این کتابها ببینید الثانی: دلیل دومی که آنجا آوردند می‏گویند احتیاط لازم نیست، می‏گویند: لزومُ المشقة برای اینکه این آقا به عسر و حرج می‏افتد بدبخت، به مشقت می‏افتد بگوییم از هیچ نانوایی تو قم نان نگیر.

آنوقت ایشان اینجا استفاده می‏کند می‏گوید مشقت اینکه بیشتر است، شما در آنجا بخاطر مشقت می‏گویید آن آدم به علم اجمالی ‏اش اعتنا نکند، چون عسر و حرج لازم می‏آید، مشقت لازم می‏آید، اینکه مشقتش خیلی بیشتر از آنجاست. آنجا نهایتش شما می‏توانی یک کیسه گندم بگیری خودت آرد بکنی با زحمت یک نانی درست بکنی. ولی اینجا امکان ندارد که آدم پنجاه سال بنشینید در اتاق با هیچ آدمی برخورد نداشته باشد. پس بنابراین می‏خواهد از حرفش برگردد. در دلیل اول ایشان ثابت کرد این علم اجمالی مقتضی وجوب موافقت قطیعه است پس باید اجتناب کند از هر دو، حالا می‏فرماید بله ما گفتیم مقتضی موجود است ولی مانع داریم، مانع چیه؟ مشقت آن هم چه مشقتی! مشقتی که به طریق اولی از مشقت در شبهه غیر محصوره بیشتر است. یک دفعه ایشان از حرفش آمد پایین، حالا میخواهد ایشان از حرفشان دست بردارند لکن ما درست کردیم مطلب را گفتیم باید موافقت قطعیه بکند ولی یمکن ان یقال: که انّ الکفّ عن النظر می‏خواهد مانع درست کند، مقتضی موجود است ولی مانع داریم ما مانع ما چیه؟ این است که این بیچاره اگر بخواهد کفّ بکند یعنی خودداری بکند از نظر کردن به غیر از مادر و خواهر و عمه و خاله، این مشقة عظیمة فلا یجبُ الاحتیاط فیه، فیه یعنی فی الکف، بل العسر فیه یعنی وجوب کفّ دقت داشته باشید دو تا فیه داریم، فیه اولی یعنی فی الکف، فیه دومی یعنی فی وجوب الکفّ، ایشان می‏گوید ما اگر بخواهیم این بنده خدا بگوییم موافقت قطعیه بکند مشقت عظیمه لازم می‏آید. فلا یجبُ الاحتیاط فیه الکفّ این دیگر پس واجب نیست احتیاط بکند در کف نظر بلکه عسر و مشقت فیه در وجوب کف، عسر و مشقت در وجوب کف اینجا اولی است از عسر و مشقت در شبهه غیر محصوره، پس مانع درست شد. او یقال: هنوز در حاشیه هستیم با این کتابها، یا اینکه نه جواب دوم عنایت کنید تو این جوابی که الان گفتیم، گفتیم درست است مقتضی موافقت قطعیه هست اما مانع داریم، حالا می‏خواهیم بگوییم مقتضی هم نیست. ایشان با آن شدّت آمدند وسط حالا دارند یکدفعه اصلاً صد و هشتاد درجه دارند تغییر موضع می‏دهند، الان در این یمکنی که خواندیم ایشان فرمودند بله مقتضی داریم ولی مانع هست یعنی احتیاط نکند. حالا می‏خواهد در این یمکنُ عن یقال دومی بگوید اصلاً مقتضی هم نیست چرا؟ برای اینکه شما بر فرض هم این دو تا خطاب را ارجاع بدهید به یک خطاب این مخالفت قطعیه را حرام می‏کند موافقت قطعیه را واجب نمی‏کند، دقت کردید می‏خواهد بگوید مقتضی هم نیست، ما اول گفتیم همین علم اجمالی موافقت قطعیه را واجب می‏کند، حالا ایشان در این یقال دومی می‏خواهد بفرمایید موافقت قطعیه را هم واجب نمی‏کند. نهایتش اگر شما این دو تا خطاب را برگردانید به یک خطاب مخالفت قطعیه را حرام می‏کند، اما موافقت قطعیه که مطلوب ماست آن را ثابت نمی‏کند.

عنایت داشته باشید فرقها را، یمکن ان یقال: مقتضی را قبول کرد مانع برایش درست کرد. این یقال دومی می‏گوید: نه بابا اصلاً حرف ما خیلی ضعیف است، کانَّ معنای حرف ایشان این است: حرف ما خیلی ضعیف است که گفتیم موافقت قطعیه واجب است دو تا خطاب را به یک خطاب برگرداندیم و گفتیم موافقت قطعیه، می‏گوید نخیر این دو تا خطاب برگشت هم بکند به یک خطاب مخالفت قطعیه را حرام می‏کند یعنی می‏گوید به هر دو نگاه نکن. اما دیگر موافقت قطعیه را واجب نمی‏کند، پس می‏تواند به یک طایفه نگاه کند. او یقال: که می‏گوییم اصلاً مقتضی هم نیست او یقال به اینکه رجوع خطابین الی خطابٍ واحد فایده‏ اش در حرمت مخالفت قطعیه است، یعنی ارجاع دو خطاب به یک خطاب یفیدُ حرمت مخالفت قطعیه، لا وجوب الموافقة قطعیة را ثابت نمی‏کند. پس نتیجتا آقا به کلی از حرفمان دست برداشتیم در یک جا گفتیم مقتضی دارد ولی مانع ندارد، در دومی می‏گوییم مقتضی هم ندارد.

ولی فافهم: این کتابها آقا فافهم است، حاج آقا رضا همدانی از شاگردهای ایشان بوده، ایشان نسخه ‏اش فتأمّل است، ببینید عرض کردیم فتأمّل‏های شیخ حتما یک مطلبی توش هست نوعا اینجوری است ولی فافهم ‏ها اشاره به دقت مطلب است. بنابراین آقای حاج رحمت الله هم در اینجا فافهم را معنا کرده، ایشان با این فافهم می‏خواهد از اشکال دوم دست بردارد. ایشان گفتند ما اگر ارجاع خطابین هم بکنیم به یک خطاب، موافقت قطعیه را واجب نمی‏کند، فقط مخالفت قطعیه را حرام می‏کند. فافهم که نه موافقت قطعیه را هم واجب می‏کند والّا مخالفت قطعیه که احتیاجی به ارجاع خطابین الی خطابٍ واحد ندارد. غرض اگر فافهم تأمّل باشد معنایش این است که از این یمکن ان یقال دومی دست برداشت یعنی همان اشکال اولی که علم اجمالی ولو اقتضای موافقت قطعیه درش هست اما مانع داریم چون مانع داریم و عسر و حرج لازم می‏آید نه، به یک طایفه نگاه بکند حالا یا به زنها، یا به مردها.

ـ سؤال:...

ـ خوب حالا آن مطلب دیگر است، بله خوب عرض کردیم این لازم می‏آید ببینیم مقلّد کیه این آقای خنثی، مقلّد آنهایی است که وجهُ کفّین را چون مسلّم نیست که اینکه شما می‏فرمایید، خوب بله یک عده‏ای همین را می‏گویند، می‏گویند وجهُ کفّین مستنثی است. البته مقلّد آن باشد بله عیبی ندارد. ولی نه روی قول آنهایی که می‏گویند اصلاً نمی‏شود وجهُ کفّین را هم قبول ندارد، مثلاً روی قول آنها حساب بفرمایید.

۳

احکام خنثی نسبت به تکالبف مختصه برای زن و مرد

و هکذا، هکذا یعنی چی؟ این قولها و اشکالها را همه را بریزد کنار، برگردیم به اول مطلب. ما گفتیم یجبُ الموافقة القطعیة نه به زنها نگاه کند و نه به مردها، اشکالها را بگذارید کنار. و هکذا یعنی یجبُ الموافقة القطعیة در لباس. خوب می‏دانید یک لباسهایی مختصّ به مردهاست، و یک لباسهایی مختصّ به زنهاست و ما در روایات متعدد داریم که خلاصه تشابه درست نیست، زنها خودشان را شبیه مردها کنند، مردها خودشان را شبیه زنها بکنند. دیدید که من واقعا یک موقعی ماشین سوار شدم دیدم یک کسی یک گلوبند دارد زود رویم را کردم آنطرف خوب که خودم را با زحمت، آخر معلوم شد مرد است، یعنی صورتش را تراشیده بود ما نفهمیدیم، زلفهایش را هم مثل خانمها گیس بود تقریبا، سینه‏اش هم مو نداشت، ما دیدیم یک گلوبند هم انداخته، مدتی تو ماشین آقا اینطرفی ایستادیم خوب که آخر سر آمد پیاده بشود دیدیم مرد است. علی کل حال خوب اینها طبق روایات اینها حرام است، تشبّه مرد به زن، تشبّه زن به مرد حالا این خنثی چه کار کند، متدین هم هست، می‏خواهد تشبّه هم نکند، چه کار کند؟ هم از مختصّات زنها اجتناب کند و هم از مختصّات مردها، مثلاً مردها کمربند می‏توانند ببندند به قول ایشان منطقه، عمامه هم می‏توانند بگذارند اما دیگر زنها نه، زنها اگر عمامه بگذارند دیگر این کار را نکردند زنها. زنها اگر عمامه بگذارند علامه دهر هم بشود این آقای خنثی، عمامه نباید بگذارد چرا؟ برای اینکه عمامه از مختصّات مردهاست و نکند این زن باشد. از آنطرف لباس ابریشم هم نپوشد، انگشتر طلا هم دستش نکند چرا؟ چون شاید مرد باشد. خلاصه مختصّات را هم یجب یعنی یک کاری بکند که هم وظیفه مردها را عمل بکند و هم وظیفه زنها را. و هکذا یعنی یجبُ الاحتیاط یجبُ الموافقة القطعیة حکم لباس خنثی حیث انّه یعلم اجمالاً دیگر ایشان از اینجا ضمیرهای خنثی را مذکر می‏آورند تا حالا دیدید که از دیروز تا حالا همش ضمیرهای خنثی را مؤنث می‏آورد، اما از اینجا دیگر چند تا ضمیر داریم ایشان دیگر همه ضمیرها را مذکر می‏آورد و حال آنکه خنثی مؤنث است حالا یا واقعا زن است یا زن هم نباشد لفظ خنثی مؤنث است. حالا به آن جنبه ادبی‏اش کاری نداشته باشیم. انّهُ یعنی این آقای خنثی یعلمُ اجمالاً بحرمة واحد من مختصّات الرجال کالمِنطقة و العمامة خلاصه مطلب عمامه نباید بگذارد، حتی از علمای درجه اول هم شد عمامه نگذارد چرا؟ چون عمامه مختصّ به مردهاست و این احتمال دارد زن باشد. خوب پس مطنقه نبندد کمربند، عمامه هم نگذارد نکند زن باشد. از آنطرف لباس حریر ابریشم هم نپوشد، انگشتر طلا هم دستش نکند، نکند مرد باشد. لذا می‏فرماید مختصّات نساء را هم او باید رعایت بکند. فیجتنبُ عنهما. از همه باید اجتناب بکند.

و امّا حکمُ ستارته، ضمیرها همه مذکر است، اما حکم ستر این آقای خنثی در صلاة: تمام بدن را احتیاطا بپوشاند، نکند که زن باشد. از آنطرف هم با لباس حریر ابریشم نماز نخواند نکند که مرد باشد. و اما از نظر ستر در نماز: فیجتنبُ الحریر نکند مرد باشد، و از آنطرف یسترُ جمیع بدنه نکند زن باشد. این هم برای ساتریت در نماز.

و امّا حکم جهر و اخفات: خوب نمازش را چه کار کند؟ ظهر و عصر که روشن است زن باشد یا مرد باشد باید اخفات کند، اما صبح و مغرب و عشاء که مردها باید حتما جهر بخوانند این خنثی باید چه کار کند؟ راجع به زنها در صبح و مغرب و عشاء گفتند آنها را هم اخفات بکند، زن یعنی همانطوری که ظهر و عصرش اخفات است در صبح و مغرب و عشاء هم گفتند اخفات، ایشان می‏گوید باید ببینیم این اخفاتی که در مورد زنها گفتند آیا این عزیمة است یا رخصت؟ رخصت یعنی توسعه، عزیمة یعنی ضیق، آمدند گفتند علماء: برای زن صبح و مغرب و عشاء اخفات، ایشان می‏گوید باید ببینیم آن اخفات چه حکمی است، آیا حکم رخصتی است یعنی زن توسعه دارد، معنای رخصت این است، گفتند زن اخفات یعنی رخصتا گفتند اخفات، آنوقت معنایش چیه؟ جهر هم می‏تواند بخواند. اگر اینجور شد خنثی حتما باید جهر بخواند. چرا؟ چون اگر مرد باشد که حتما حتما جهر است و اگر هم زن باشد به زنها گفتند اخفات، رخصتی گفتند یعنی می‏توانند هم جهر بخوانند اگر اینجور باشد خنثی حتما باید جهر بخواند. اما اگر نه، گفتیم آن اخفاتی که برای زنها گفتند اخفات عزیمتی است، خوب اینجوری می‏شود: اگر مرد باشد حتما حتما جهر، اگر زن باشد حتما حتما اخفات، این چه کار بکند، بنابر عزیمة؟ بنابر رخصة اخفات که این حتما باید جهر بخواند، ولی بنابر عزیمة اخفات در زنها، خوب اگر زن باشد به نحو عزیمة باید اخفات بخواند حتما حتما. اگر هم مرد باشد حتما حتما جهر. قاعده‏ اش چیه؟ باید یک نماز جهری بخواند و یک نماز اخفاتی. ولی از آنطرف ما اجماع داریم، اجماع داریم که یک مکلّف یک نماز نباید بیشتر بخواند اینجا دیگر مخییر است. عنایت بفرمایید لذا می‏فرماید: و اما از نظر جهر و اخفات ببینیم وضعیتش چه جوری است. ان قلنا بکون الاخفات فی مغرب و عشاء و صبح رخصةً للمرأة، چون برای زن گفتند همانطوری که ظهر و عصرش اخفات است، صبح و مغرب و عشاء هم اخفات است ولی باید ببینیم آن اخفاتی که برای زن گفتند رخصت است یعنی توسعه بهش دادند خانمها صبح و مغرب و عشاء را اخفات بخوانند اما نه به نحو عزیمة یعنی به نحو توسعه، دلشان می‏خواهد جهر هم بخوانند مانعی نیست. اگر اینجوری باشد جهر الخنثی، خنثی حتما باید جهر بخواند چرا؟ چون اگر مرد باشد که حتما جهر است، و اگر هم زن باشد درست است گفتند زنها اخفات ولی رخصتی گفتند یعنی زن جهر هم می‏تواند بخواند، این حتما حتما باید به جهر نماز را بخواند.

ولی ان قلنا اگر گفتیم انّه آن اخفات عزیمةٌ لها یعنی دلخواهی نیست عزیمة یعنی مضیقه یعنی حتما حتما زن باید آن سه تا نماز را هم مثل ظهر و عصر اخفات بخواند اگر اینجور شد این مردّد بین دو چیز می‏شود، چون اگر مرد باشد حتما حتما جهر است، اگر زن باشد حتما حتما اخفات، آنوقت قاعده اصولی‏ اش این است: که این دو نماز بخواند یکدانه جهری و یکدانه اخفاتی. منتهی اجماع داریم ما اجماع داریم که یک مکلّف یک نماز باید بخواند، ما اجماع داریم هر مکلفی مثلاً در صبح باید یک نماز بخواند چون یک همچنین اجماعی داریم آنوقت به این خنثی می‏گوییم دیگر مخییری می‏خواهی مثل مردها جهر بخوان، یا می‏خواهی مثل زنها اخفات بخوان.

ـ سؤال:...

ـ نه دیگر آنجا روایت خاصّه داریم. یک روایت دارد آقا، خوب شد فرمودید الان یادم افتاد، روایت داریم می‏گوید از حضرت سؤال کردم آقا من تو بیابانم خلاصه یک جوری هم هست اصلاً علمی ندارم بتوانم تشخیص بدهم. حضرت آنجا می‏فرمایند باید چهار تا نماز بخوانی. عرض کردم احکام تعبّدی است دیگر تعبدیات را آقا ما باید همیشه الاسلام هو التسلیم، سر تسلیم در مقابل احکام اسلام، متجددین نمی‏پسندند، خوب نپسندند ما به آنها چه کار داریم ما کشک خودمان را باید بسابیم. ما می‏گوییم تابع این انوار مقدسه هستیم ولو قاعده ‏اش این است که شما می‏فرمایید همانجور، اما در این مورد بخصوص امام دستور فرمودند باید به چهار طرف نماز بخواند. او را نقض به اینجا نکنید او دلیل خاص دارد.

ایشان می‏فرمایند و اما اینکه ان قلنا انّهُ یعنی اخفات، عزیمة است برای زن یعنی چطور ظهر و عصرش حتما عزیمة است باید اخفات بخواند قائل داریم دیگر، آمدند گفتند آن صبح و مغرب و عشاءاش را هم به نحو عزیمة یعنی حتما حتما باید به اخفات بخواند.

ـ سؤال:...

ـ یعنی در ضیق است دیگر بله، رخصت یعنی توسعه.

خانمها صبح اخفات کنند این دو جور است اخفات کنند یعنی می‏توانند هم جهر بکنند به این می‏گویند اخفات رخصیت. یک وقت می‏گویند نه خانمها روی اخفات یعنی اخفات عزیمتی دیگر این را باید سؤال بکنیم ببینیم این آقایانی که می‏گویند خانمها اخفات چه جور اخفات منظورشان است، کلی داریم حرف می‏زنیم، اگر مقصودشان از اخفات زنها اخفات رخصتی است یعنی خانمها در توسعه هستند می‏توانند صبح و مغرب و عشاء را اخفات بخوانند یا جهر بخوانند. اما اگر گفتند نه مقصود ما از اخفات خانمها عزیمتی است، معنایش چیه؟ یعنی همانطوری که مردها حتما حتما جهر، زنها هم حتما حتما اخفات. اگر این را گفتید اینجا قاعده ‏اش ولو این است که دو تا نماز بخواند اما تخییر است، چرا؟ برای اینکه اجماع داریم بر عدم وجوب تکرار صلاة فی حقها. اجماع داریم که یک مکلّف در صبح یکدانه نماز باید بخواند این مسلّم است که مکلّف در نماز صبح یکدانه نماز باید بخواند. اگر این اجماع را نداشتیم می‏گفتیم احتیاطش چیه؟ یک نماز صبح جهری و یک نماز صبح اخفاتی، اما چون اجماع داریم تخییر است، چون اجماع داریم بر عدم وجوب تکرار صلاة در حق این آقای خنثی پس التخییر اگر این اجماع ثابت بشود.

[کلام صاحب فصول در این مساله]

ولی قد یقال قائل کیه؟ صاحب فصول، در کتاب فصول صفحه ۳۶۳، قد یقال یعنی قالَ صاحب فصول آقای حاج محمد حسین اصفهانی، ایشان مطلقا گفتند تخییر، مطلقا یعنی چی؟ چه آنکه اخفات زنها را جهری بگیریم یعنی عزیمتی بگیریم، یا رخصتی. ما گفتیم رخصتی باشد آنجور، اگر عزیمتی باشد آنجور، ولی این آقای بزرگوار صاحب فصول در صفحه ۳۶۳، عین عبارتشان را هم من دیدم ایشان دارند که: قد یقال: التخییر مطلقا. اگر از او سؤال بکند چرا؟ می‏گوید روایت داریم که جاهل معذور است این مسأله را انشاءالله آقا دو سه سال دیگر می‏رسیم صفحه ۳۰۸، دو سال دیگر نوبتش می‏شود. غرض صفحه ۳۰۸، قد استثناء الاصحاب. جاهل به حکم آقا اعمالش باطل است کسانی که احکام شرعیه شان را وارد نیستند اعمالشان باطل است بعدها که یاد می‏گیرند تمام اعمال را باید تکرار بکنند، اما دو جا استثناء شده یکی جهر و اخفات و یکی هم قصر و اتمام، ولو اگر شما پنجاه سال از عمرتان گذشته هر سال رفتید مشهد یک چند روز هم ماندید یک هفته نمازتان را تمام خواندید، خوب بعد از پنجاه سال مسأله بلد می‏شوید، تمام نمازها درست است. یک عمری شما نماز ظهر و عصرت را به جهر خواندی بقیه را به اخفات خواندی بعدا مسأله بلد می‏شوید، تمام نمازها درست است. پس استثناء الاصحاب اگر می‏خواهید بحثش را ببینید با این کتابها صفحه ۳۰۸، ولو جاهل به احکام اعمالش باطل است ولی اصحاب دو جا را استثناء کردند یکی در جهر و اخفات و یکی هم در قصر و اتمام. آنوقت آقای صاحب فصول می‏خواهد از اینجا استفاده بکند، می‏گوید ما روایتی داریم روایتش را هم اگر بخواهید جلد چهارم وسائل، این وسائل‌های بیست جلدی، جلد ۴، صفحه ۷۶۶، باب ۲۶، دیگر بهتر است، باب ۲۶، حدیث یک. وسائل جلد ۴، باب ۲۶، را بیاورید که به نظرم می‏شود ۷۶۶، یا ۷۳۶، حدیث یک، آنجا از امام سؤال می‏کنند که یک نفر، البته جاهل آنجا ندارد، اگر به حدیث مراجعه کردید لایدری دارد، لایدری جاهل است دیگر. حضرت می‏فرمایند کسی که لایدری یعنی مسأله جهر و اخفات را جاهل است این نمازش درست است. آقای صاحب فصول از اینجا استفاده کرده، گفته ما روایت داریم که جاهل معذور است، خوب این هم که جاهل است نمی‏داند مرد است تا حکمش آن باشد، تا زن است تا حکمش آن باشد، از آن روایتی که آمده گفته جاهل معذور است، ایشان آمده برای خنثی استفاده کرده می‏گوید خنثی الان جاهل است دیگر ولو حکم مردها را می‏داند حکم زنها را هم می‏داند اما چون که الان خودش را نمی‏داند آیا مرد است یا زن است این جاهل است به حکم، و طبق آن روایت جاهل به حکم عملش درست است.

عنایت بفرمایید: آمده حکم به تخییر کرده از جهت ما ورد، همان روایت، از جهت روایتی که وارد شده که جاهل در جهر و اخفات معذورٌ فیه، ولی این حرف دوتا اشکال دارد انشاءالله دیگر برای فردا.

والسلام علیکم و رحمة الله.

مجهولهما ، وحكمها بالنسبة إلى التكاليف المختصّة بكلّ من الفريقين ، وتارة في معاملة الغير معها. وحكم الكلّ يرجع إلى ما ذكرنا في الاشتباه المتعلّق بالمكلّف به (١).

معاملتها مع الغير

أمّا معاملتها مع الغير ، فمقتضى القاعدة احترازها عن غيرها مطلقا ؛ للعلم الإجمالي بحرمة نظرها إلى إحدى الطائفتين ، فتجتنب عنهما مقدّمة.

وقد يتوهّم : أنّ ذلك من باب الخطاب الإجمالي ؛ لأنّ الذكور مخاطبون بالغضّ عن الإناث وبالعكس ، والخنثى شاكّ في دخوله في أحد الخطابين.

والتحقيق : هو الأوّل ؛ لأنّه علم تفصيلا بتكليفه بالغضّ عن إحدى الطائفتين ، ومع العلم التفصيلي لا عبرة بإجمال الخطاب ، كما تقدّم في الدخول والإدخال في المسجد لواجدي المني.

مع أنّه يمكن إرجاع الخطابين إلى خطاب واحد ، وهو تحريم نظر كلّ إنسان إلى كلّ بالغ لا يماثله في الذكورية والانوثيّة عدا من يحرم نكاحه.

ولكن يمكن أن يقال : إنّ الكفّ عن النظر إلى ما عدا المحارم مشقّة عظيمة ، فلا يجب الاحتياط فيه ، بل العسر فيه أولى من الشبهة الغير المحصورة.

أو يقال : إنّ رجوع الخطابين إلى خطاب واحد في حرمة المخالفة القطعيّة ، لا في وجوب الموافقة القطعية ، فافهم.

__________________

(١) في (ت) ، (ه) ونسخة بدل (ص) : «اشتباه متعلّق التكليف».

حكمها بالنسبة إلى التكاليف المختصّة بكل من الفريقين

وهكذا حكم لباس الخنثى ؛ حيث إنّه يعلم إجمالا بحرمة واحد من مختصّات الرجال كالمنطقة والعمامة أو مختصّات النساء عليه ، فيجتنب عنهما.

وأمّا حكم ستارته في الصلاة : فيجتنب الحرير ويستر جميع بدنه.

وأمّا حكم الجهر والإخفات :

فإن قلنا بكون الإخفات في العشاءين والصبح رخصة للمرأة جهر الخنثى بهما (١).

وإن قلنا : إنّه عزيمة لها فالتخيير إن قام الإجماع على عدم وجوب تكرار الصلاة في حقّها.

وقد يقال بالتخيير مطلقا (٢) ؛ من جهة ما ورد : من أنّ الجاهل في (٣) الجهر (٤) والإخفات معذور (٥).

وفيه ـ مضافا إلى أنّ النصّ إنّما دلّ على معذوريّة الجاهل بالنسبة إلى لزوم الإعادة لو خالف الواقع ، وأين هذا من تخيير الجاهل من أوّل الأمر بينهما؟ بل الجاهل لو جهر أو أخفت متردّدا بطلت صلاته ؛ إذ يجب عليه الرجوع إلى العلم أو العالم ـ : أنّ الظاهر من الجهل في الأخبار غير هذا الجهل.

__________________

(١) في (ر) و (م) : «بها».

(٢) انظر الذكرى (الطبعة الحجريّة) : ١٩٠ ، والفصول : ٣٦٣.

(٣) في (ه) زيادة : «القصر والإتمام و».

(٤) في (ت) ، (ظ) ، (ل) و (م) بدل «الجهر» : «القصر».

(٥) انظر الوسائل ٤ : ٧٦٦ ، الباب ٢ من أبواب القراءة ، الحديث ١.