درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۵۴: علم اجمالی ۲۱

 
۱

خلاصه درس گذشته

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

بعد از اینکه ایشان شبهه را دو قسم کردند شبهه موضوعیه گفتند شک در مکلّفُ به و شک در مکلّف، شک در مکلّف به را چهار پنج صفحه بحثش را کردند از دیروز شک در مکلّف را شروع کردیم این مکلّف دو صنف است یک وقت یک مخاطب مردّد بین دو خطاب، یک وقت دو خطاب است یعنی یک مخاطب مردّد بین دو خطاب یا دو مخاطب مردّد بین یک خطاب. که دومی مثل واجدی المنی است الان یک لباسی که مشترک است بین زید و عمر است آثار احتلام رویش است خوب یقینا صاحب این لباس جنب شده حالا نمی‏دانم زید است یا عمر است، اینجا ولو شک در مکلف است ولی بعضی‏ها خواستند برگرداندنش به شک در مکلف به گفتند کانّ این می‏گوید یا من جنب هستم یا او می‏شود شک در مکلف به هر دو باید غسل بکنند این کار را بعضی‏ها کردند یعنی شک در مکلف را برگرداندند به شک در مکلف به ولی ایشان می‏فرماید نه این شک در مکلف را باید برگردانیم به شک در تکلیف یک یک اینها نمی‏دانند اغتسل بهشان متوجه است یا نه بنا شد با بیانات آقای نائینی مطالب ایشان را تقریر بکنید. خلاصه صرف بیان کبری از طرف شارع تکلیف درست کن نیست بیان کبری از طرف شارع احراز صغری از طرف مردم آنجا تکلیف منجّز می‏شود شارع فرموده حُرّمت علیکم الخمر این کبرای کلی، من هم احراز کردم که این مایعی که کنار من است خمر است درست می‏شود. بیان کبری از آنطرف، احراز صغری از اینطرف تکلیف ثابت می‏شود. امّا در اینجا فقط بیان کبری است ان کنتم جنبا فتطهرهُ فقط همین، اما کی جنب است نه این می‏داند جنب است نه او، بیان کبری شده ولی احراز صغری نشده، حالا که احراز صغری نشده می‏شود شک در تکلیف واقعا این نمی‏داند غسل بهش واجب است یا نه می‏گوید اصالة البرائة، او هم نمی‏داند بهش غسل واجب است یا نه آن هم اصالة البرائة اصل عدم وجوب غسل و خلاصه می‏شود شک در تکلیف و این علم اجمالی که یا آن جنب است یا این، این چیزی را درست نمی‏کند بله یک جا هست که این علم اجمالی خودش را نشان می‏دهد کجا؟ آنجایی که احدهما به دیگری اقتدا کند اینجاست که این علم اجمالی خودش را نشان می‏دهد اینجاست که برمی‏گردد شک در مکلّف به می‏شود یقین دارد به خطاب علم تفصیلی، به خطاب تفصیلی که الان لاتنعقد هذا الجماعة این جماعت را منعقد نکنید اگر اینها به همدیگر اقتدا کردند جماعتی را منعقد کردند که منهی عنه است لذا نماز باطل است و هر دو نمازشان را باید اعاده بکنند. پس نتیجتا در اینجا نتیجه‏ اش این می‏شود در یک همچنین جایی، یا اگر یک سومی نماز ظهرش را به این اقتدا کند نمازش عصرش را به او اقتدا کند خوب اینجا هم علم اجمالی خودش را نشان می‏دهد اینجا هم علم اجمالی برمی‏گردد به شک در مکلف به، بالاخره یا این نماز من باطل است یا این نماز من باطل است باید هر دو را اعاده بکند. آنوقت ایشان به همین مناسبت یک دو سه تا مسائل فرعیه را هم عنوان می‏کنند که یک قدری با این قواعد اصولی مثلاً تطبیق بکند توضیح داده بشود مطلب و او این است: اگر یکی از این دو مثلاً زید آمد عمر را حمل کرد این می‏شود حامل آن می‏شود محمول و وارد مسجدالحرام شدند یا مسجدالنبی شدند آیا این کار حرام است یا حرام نیست؟ عرض کردیم اگر دخول و ادخال را مثل انسان و بشر فرض کردیم گفتیم فقط تغایر مفهومی دارند والّا مصداقا یکی هستند مثل انسان و بشر ولو دو مفهوم متغایر است ولی در خارج مصداقا یکی است الان این آقایی که اینجا نشسته هم مصداق انسان است هم مصداق بشر است اگر اینجوری حساب کردیم این شخص یعنی گفتیم دخول و ادخال یک همچنین چیزی است تغایر مفهومی دارند والّا مصداقا در خارج یکی هستند یعنی همین حرکتی که در مسجدالحرام دارد می‏کند هم مصداق دخول است و هم مصداق ادخال است. نتیجتا اگر این وارد مسجد بشود بهش می‏گویند لاتتحرّک چرا؟ برای این حرکت هم مصداق دخول است و هم مصداق ادخال است نتیجتا مخالفت علم اجمالی خطاب تفصیلی است یعنی الان علم تفصیلی متولد از علم اجمالی را این دارد مخالفت می‏کند خوب این قطعا حرام است، این یک مورد.

اما اگر گفتیم نه این دخول و ادخال مثل زید و عمر است یعنی هم تغایر مفهومی دارند هم تغایر مصداقی دارند منتهی بینشان یک جامع و قدر مشترکی است و آن سببیت است یعنی آن نهی به سببیت خورده لاتُسبب بدخول الجنب فی المسجد این به مجرد اینکه وارد مسجد می‏شود سبب دخول جنب شده در مسجد یعنی لاتسبب را این مخالفت کرده این هم حرام است.

اما اگر گفتیم نه جور اول است نه جور دوم است بلکه مثل انسان و حجر می‏ماند هم مصداقا مخالف متغایرند، و هم مفهوما و هم اینکه جامعی ندارند در اینجا اگر این آدم داخل مسجد بشود با این شخص محمول حامل و محمول وارد مسجد بشوند یقینا مخالفت شده منتهی مخالفت خطاب اجمالی مثل امرأة و آن اناء می‏شود چرا؟ برای اینکه اگر خودش جنب بوده بهش گفتند لاتدخُل، اگر آن محمولش جنب بوده بهش می‏گویند لاتُدخِل داخل نکن او را خوب این بالاخره وارد مسجد شده این بالاخره می‏داند یک خطابی را مخالفت کرده منتهی نمی‏داند خطاب لاتدخُل است اگر خودش جنب باشد، خطاب لاتُدخِل است اگر محمولش جنب باشد، تمام صورش خلاصه حرام است منتهی بعضی از جاهایش مثل آن مخاطب خطاب تفصیلی است بعضی از جاهایش مثل خطاب اجمالی است مثل همان داستان اناء و مرأة. خوب به این سومی که ایشان می‏رسد می‏گوید مخالفت علم اجمالی است می‏گوید این مخالفت خطاب اجمالی منحصر به حامل نیست محمول هم همین خلاف مخالفت علم اجمالی برایش تصور می‏شود قطع نظر از این به آن کاری نداریم حتی اگر بگوییم بر او حرام نیست دخول و ادخال، فرض کن بگوییم آقای حامل غافل است اصلاً غفلت دارد از اینکه جنابتی بین خودش و دوستش هست، خوب وقتی که غفلت داشته باشد نه دخول برایش حرام است و نه ادخال، به او کاری نداشته باشیم می‏خواهیم بگوییم مستقلاً قطع نظر از اینکه حامل هم یک همچنین علم اجمالی دارد که مخالفت کرده خطاب اجمالی را عین همین مخالفت علم اجمالی برای محمول هم تصور می‏شود. این دوستش را اجیر می‏کند می‏گوید من را ببر تو مسجد من خودم نمی‏توانم بروم خوب این الان مخالفت خطاب اجمالی کرده این آقای محمول، اگر خودش جنب باشد وقتی به دوش این سوار می‏شود وارد مسجد شده جنبا اگر هم خودش جنب نباشد او جنب باشد استیجار جنب کرده بالاخره می‏داند یک خطابی را مخالفت کرده یا لاتستجیر که اجیر نکن، یا لاتَدخُل، این وقتی وارد مسجد می‏شود آن هم به دوشش است یا لاتدخُل را مخالفت کرده که اگر خودش جنب باشد، یا اینکه اجیر نکن اگر او جنب باشد، اجمالاً می‏داند یک معصیتی کرده یک خلافی کرده اما نمی‏داند آیا مخالفت کدام خطاب را کرده، این می‏شود مخالفت خطاب اجمالی. البته اینجا را بعضی‏ها توجیه کردند گفتند نه این فرق دارد با او آن مخالفت خطاب اجمالی است مال طرف حامل، ولی مال طرف محمول نه چرا؟ برای اینکه این محمول تنهایی که می‏توانست برود در مسجد عیبی نداشت که برای خودش می‏گفت من جنب نیستم، آنوقت استیجار هم تابع عمل خودش است اگر عمل خودش و دخول خودش در مسجد جایز باشد استیجارش هم ملحق به همین است قهرا آن استیجارش هم عیبی ندارد یک همچنین توجیهی کردند. این تا اینجا درس دیروز وارد بحث امروز بشویم.

۲

بعضی فروع فقهی در مساله

باز یکی دو تا فرع ایشان امروز عنوان می‏کنند،

ـ سؤال:...

ـ بله دیگر خودش که می‏تواند داخل مسجد بشود اگر گفتیم جواز دخول دارد آن اجاره‏ اش هم تابع جواز دخول خودش است وقتی خودش می‏تواند داخل بشود پس اجیر هم می‏تواند بکند کسی را که این را داخل در مسجد بکند اگر درست باشد حالا این بعنوان الّا و احتمال ایشان فرمودند.

[مساله دوم]

برویم سراغ مطلب امروز باز یکی دو تا دیگر فرع: ببینید آقا سه صورت نماز درست می‏شود در تمام این سه صورت ایشان می‏خواهد بگوید نماز باطل است. یک صورتش این است: یک سومی می‏آید نماز ظهرش را دو رکعتش را به این می‏خواند دو رکعتش را به او، یعنی الان زید و عمر واجدی المنی هستند این شروع می‏کند به زید اقتدا می‏کند دو رکعت که می‏خواند زید می‏میرد، بلافاصله که زید می‏میرد دو رکعت دیگر را پشت سر این می‏خواند تو رساله ‏ها هم هست دیگر این مسأله را که ان عَرَض للعارضون اگر برای امام عارضی پیدا شد آن صف اول را هم می‏گویند متدیینین و عدول بایستند برای همین است، که اگر عارضه‏ای برای امام پیدا شد زود یکی از اینها را می‏گذارند جلو بقیه نماز را تمام می‏کنند. پس یک نفر یکدانه نمازش را با این دو تا خوانده دو رکعتش را با زید دو رکعتش را با امر، خوب این یقینا معلوم است چنین نمازی باطل است. حالا اگر نه ظهرش را به این بخواند، عصرش را به او باز هم این نماز باطل است اگر نه ظهر را به یکدانه از اینها نماز ظهر خوانده یعنی به یکی از اینها یکدانه نماز اقتدا کرده این هم باطل است چرا؟ برای اینکه اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد ولو نمی‏داند این نماز را پشت سر جنب خوانده یا نه چون یکدانه است، آن دو تا اولی یقین دارد که حالا دو رکعت نمازش به او بوده دو رکعت به او یا در آنجایی که یک نماز به او یک نماز به او بالاخره می‏داند به جنب واقعی اقتدا کرده اما این سومی نه یکدانه نماز ظهر پشت سر یکی از اینها می‏خواند این هم حتی باطل است چرا؟ برای اینکه اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد نمی‏داند با این یک نمازی که به او خوانده بری‏ء الذمّه شده یا نشده، طبق قاعده اشتغال تمام این سه صورت محکوم به بطلان است.

[اقسام مانع از صحت صلاة]

حالا عنایت بفرمایید یک مسأله ‏ای است اول این را عرض بکنیم ما سه جور مانع داریم: مانع واقعی، مانع علمی، مانع ذکری، مانع از صحت صلاة از این سه چیز بیشتر نیست مانع واقعی، مانع علمی، مانع ذکری، حدث می‏گویند مانع واقعی است جنابت حدث است دیگر، حدث مانع واقعی است. اما خبث مانع علمی است حالا نتیجه‏اش مثلاً اگر کسی امروز متوجه شد که ده روز پیش اصلاً جنب شده بوده نمی‏دانسته ده روز است دارد نماز می‏خواند خلاصه با یک علائمی خلاصه با یک جوری متوجه شده که این آدم ده شب پیش جنب بوده و اصلاً توجه نداشته، تمام این نمازها باطل است چرا؟ چون مانع واقعی را آورده، بله علم نداشته ولی حدث که مانع علمی نیست مانع واقعی است حدث مانع واقعی از صحت صلاة است این هم که مانع واقعی را ده روز است داشته نمازش باطل است. اما همین آدم ده روز پیش یک عبایی از کسی عاریه گرفت و اتفاقا این چند روزه هم باهاش میهمانی رفت نماز خواند، حالا که آمد بدهد صاحبش گفت این عبای من نجس بوده، نمازها همه درست است. ولو ده روز با خبث نماز خوانده با نجس نماز خوانده اما خبث مانع علمی است که این هم علم نداشته. پس حدث مانع واقعی و خبث مانع علمی است، ثمره ‏اش هم این است آنجایی که آن ده روز قبل فهمیده جنب بوده نمازها باطل، اما آنجایی که بعد از ده روز آن شخص بهش می‏گوید این عبای من نجس بوده نمازها همه درست. یک مانع هم داریم مانع ذکری است دیگر این به درد اینجا نمی‏خورد فقط مسأله ‏اش را عرض می‏کنم: مثل غصب، غصب مانع از صحت صلاة است اما مانع ذکری است اگر شما متذکر بشوی نه مانع واقعی است نه مانع علمی است مانع ذکری است الان شما یک جا را می‏بینی مصادره کردند یک خانه‏ ای را، خوب یقین دارید این خانه مصادره ‏ای است یقین داری غصب است و یقین داری نماز نباید بخوانیم باطل است اما شما نسیانا نماز خواندید اینجا، یعنی متذکر نبودید این نماز شما درست است ولو تو غصبه نماز خواندید اما غصب مانع ذکری است شما هم که متذکر نبودید.

پس ما سه جور مانع داریم، این سه نمازی که ما گفتیم باطل است در صورتی است که بگوییم حدث مانع واقعی است، همین طور هم هست حق هم همین است این نمازهایی که ما گفتیم باطل است یعنی یک نماز را به دو نفر اقتدا کرده یا ظهر را به این خوانده عصر را به آن خوانده این نمازهایی که ما گفتیم باطل است روی این مبناست. برای اینکه حدث مانع واقعی است و این مانع واقعی موجود است ولو علم ندارد کدام جنب هستند ولی حدث مانع علمی که نیست مانع واقعی است و حالا که مانع واقعی است این واقعا این مانع بوده نماز محکوم به بطلان است. اما اگر کسی قائل ظاهرا نداریم ولی اگر کسی بگوید حدث هم مثل خبث مانع علمی است این نماز درست است چرا؟ ولو واقعا یک جنبی را این اقتدا کرده ولی علم ندارد که کدام جنب است اگر کسی این حرف را بزند بگوید حدث هم مثل خبث مانع علمی حساب می‏شود این نمازهایی که گفتیم درست است ولی حق روی این است که نخیر حدث مانع واقعی است و وقتی مانع واقعی شد نماز محکوم به بطلان است.

حالا عنایت بفرمایید: و منها: اقتداء الغیر سومی، بهما بواجدی المنی فی صلاة یعنی یکدانه نماز را دو رکعتش را به این خواند یک مانعی اتفاق افتاد برای او، او رفت دو رکعت دیگرش را به این دیگری خواند، یک سومی بیاید یکدانه نماز را به این دو تا بخواند فی صلاةٍ او صلاتین، ظهرش را به زید اقتداء می‏کند و عصرش را به عمر، ان قلنا اگر گفتیم حدث مانع واقعی است نمازها باطل است. اما در چند خط بعد می‏گوید اگر گفتیم حدث نه مانع علمی است نمازها صحیح است. ان قلنا اگر گفتیم عدم جواز اقتدا از احکام جنابت واقعیه است یعنی حدث واقعی حکمش این است که اقتدا نمی‏شود کرد اگر این را گفتیم کان الاقتداء اقتدا بهما یعنی اگر به هر دو اینها اقتدا کند فی صلاةٍ واحدة دو رکعت پشت سر این دو رکعت پشت سر این، این موجب علم تفصیلی است به بطلان صلاة، این می‏دانید مثل کجا می‏ماند؟ مثل این می‏ماند که انائین مشتبهین را دفعتا بردارد بخورد، اگر کسی انائین مشتبهین را دفعتا یعنی قاطیش کند بردارد بخورد این چه جوری کار حرام کرده، اینجا هم که دو رکعت به این خوانده دو رکعت به آن مثل آنجا می‏ماند. اما اگر یک نماز به این بخواند یک نماز به آن، می‏دانی مثل کجا می‏ماند؟ انائین مشتبهین را تدریجا انجام بده، یعنی این اناء را الان بخورد آن اناء را بعدا. پس اگر یک نماز را به دو تا اقتداء کند مثل کجا می‏ماند؟ مثل آنجایی است که انائین را دفعتا مرتکب بشود. اما اگر نه یک نماز به این بخواند یک نماز به آن بخواند مثل آنجایی است که انائین را تدریجا انجام بدهد اول این اناء را بخورد و بعد هم آن اناء را بخورد. و اما اگر نه به یکی از اینها یک دانه نماز خواند این می‏دانید مثل کجاست؟ مثل آنجایی است که یکی از انائین را مرتکب بشود غرض این مثل‌هایش را هم یادتان باشد، اگر یکدانه نماز فقط به یک دانه از اینها اقتدا کرد مثل آنجایی است که از انائین مشتبهین را یکدانه‏اش را بردارد بخورد. اگر دو تا نماز به این دو تا اقتدا کرد مثل آنجایی است که انائین را تدریجا بردارد بخورد. اگر در یک نمازش به هر دو اقتدا کرد مثل آنجایی است که انائین را دفعتا بخورد. هر سه حرام است هر سه باطل است و لذا نمازها می‏شود محکوم به بطلان. لذا می‏فرماید اگر ما قائل شدیم که حدث واقعی مانع از صحت صلاة است مانع از جواز اقتداء است اینجا اگر اقتدا کند بهما فی صلاتین واحدة این کان ارتکاب انائین دفعتا واحدة می‏خواهید اضافه ‏اش کنید بکنید غرض یک همچنین کاری اگر بکند مثل این می‏ماند که انائین مشتبهین را دفعتا مرتکب بشود این موجب علم تفصیلی می‏شود به بطلان صلاة. و اما اگر نه یکدانه نماز نه یکدانه به این خواند یکدانه به آن خواند اما اگر اقتدا کرد بهما فی صلاتین این از قبیل ارتکاب الانائین می‏شود تدریجا از قبیل این می‏شود که دو تا اناء را تدریجا، خوب چطور آن حرام است اینجا هم یک نماز که به این می‏خواند یک نماز مثل آن ارتکاب انائین است تدریجا یعنی نماز این هم باطل است. برویم سراغ سومی اما اگر اقتدا کرد باحدهما یکدانه نماز ظهر پشت سر یکدانه از اینها خواند فی صلاة واحدة این مثل ارتکاب احد الانائین می‏ماند بعضی از نسخه‏‌ها احد را ندارد بگذارید، بله احد حتما می‏خواهد یعنی یکدانه نماز پشت سر یکدانه از اینها خوانده مثل اینکه در اطراف علم اجمالی یک دانه از ظرفها را مرتکب بشود و ما آنها را گفتیم جایز نیست پس این آقا هم نمازش مثل اینهاست و باطل است. لذا می‏فرماید از قبیل اگر به یکدانه اقتدا کند مثل این است که یکدانه از انائین را مرتکب شده. خلاصه در هر سه صورت نماز باطل است.

اما اگر گفتیم نه حدث هم مثل خبث است مانع علمی است تمام این نمازها می‏شود درست اگر قائل شدیم که یکفی فی جواز الاقتداء عدمُ جنابة الشخص فی حکم نفسه، اگر گفتیم نه اینجوری است این آقا مگر خودش را پاک نمداند؟ الان این زید خودش را طاهر می‏داند عمر هم خودش را طاهر می‏داند همانقدر که این خودش را طاهر می‏داند در ظاهر حکم ظاهری این نفوذ واقعی دارد در حق من این را در آن مسائل قبل از ماه رمضان خواندیم، اگر این آقا خودش را طاهر می‏داند اینها را قبول نداریم اگر است در اینجا مطلب همین است که گفتیم نماز هم باطل است، ولی حالا داریم می‏گوییم اگر کسی اینجوری بگوید اگر کسی بیاید بگوید آقا اینها دانه دانه که خودشان را طاهر می‏دانند ظاهرا اصل عدم جنابت، خوب همین حکم ظاهری در حق این نفوذ واقعی دارد در حق من، من می‏توانم روی همان حکم ظاهری او هم به این اقتدا کنم هم به او حتی آن اولی دو رکعت به این اقتدا کنم دو رکعت به او اقتدا کند نماز می‏شود درست منتهی این مبنا باطل است همان حرف اولی حق است و نمازها همه محکوم به بطلان است اگر قائل شدیم به اینکه کافی است خلاصه این دومی را می‏خواهد بگوید، می‏خواهد بگوید حدث مثل خبث مانع علمی است، ولو در عبارت ندارد ولی این عبارت را بگذارید، اگر گفتیم حدث مانع واقعی است نمازها محکوم به بطلان است و ان قلنا اما اگر قائل شدیم که حدث هم مثل خبث است مانع علمی است علم اگر داشته باشم این آقا جنب است نمی‏توانم اقتدا کنم من هم که علم ندارم نمی‏دانم این است یا آن است؟ اگر قائل شدیم که حدث مثل خبث است مانع علمی است کفایت می‏کند در جواز اقتداء عدم جنابت شخص فی حکم نفسه، همین قدر که او خودش را جنب نمی‏داند پاک می‏داند آن حکم ظاهری او در حق من حکم واقعی است، صحّ آنوقت اقتداء صحیح است حتی فی صلاة واحد یکدانه نمازش را دو رکعت به او دو رکعت به آن، فضلاً به اینکه دو نماز بخواند یک دانه به او و یکدانه به این، چرا می‏تواند لانّهما طاهران برای اینکه پاک هستند هر دو اینها نسبت به حکم اقتداء. ایشان می‏فرماید نسبت به حکم اقتداء چون او خودش را پاک می‏داند این هم می‏تواند به او اقتدا کند ولی والاقوی این صرف فرض بود اقوای همان اولی است از این کلمه اقوی معلوم می‏شود قول دومی هم ما داریم که ایشان می‏گوید این قوی‏تر از آن قول است یعنی ما داریم ظاهرا افرادی که حدث را مثل خبث می‏دانند ولی اقوی همان اولی است چرا؟ برای اینکه حدث مانع واقعی لا علمی. مثل خبث نیست و مثل غصب هم نیست که مانع ذکری است این مانع واقعی است نه مانع علمی است و نه مانع ذکری است و وقتی که مانع واقعی باشد مانع واقعی موجود بوده نماز می‏شود محکوم به بطلان.

نعم، خوب ایشان می‏فرماید پس تا اینجا ما حدث را مانع واقعی گرفتیم اما این حدث مانع واقعی است نسبت به نماز است این دلیل نمی‏شود همه جا حدث مانع واقعی باشد من اگر این واجدی المنی را اجیر کردم برای نظافت خانه خدا، عیبی ندارد درست است الان واقعا یکی از این دو تا حدث دارند و من محدث را واقعا اجیر کردم اما می‏گوییم حدث مانع واقعی است نسبت به نماز، نه نسبت به استیجار، نسبت به نماز حدث مانع واقعی است و خلاصه اینجوری می‏شود: حدث نسبت به بعضی از احکام مانع واقعی است مثل صلاة، نسبت به بعضی از احکام مانع علمی است من هم که علم ندارم کدام جنب هستند این دو تا آقا را این واجدی المنی را اجاره‏ شان می‏کنم پول بهشان می‏دهم برای نظافت مسجد عیبی ندارد. شما نگویید چطور آنجا حدث مانع واقعی بود اینجا نیست؟ می‏گوییم آنجا صحبت نماز بود و حدث نسبت به نماز مانع واقعی است اما نسبت به استیجار مانع علمی است.

ـ سؤال:...

ـ بله دیگر یعنی حالا تعبّد هم اسمش را نگذارید باب صلاة بگویید قهرا اینجور است دیگر. یعنی در باب صلاة احتیاج به قصد قربت دارد همین قدر که توجه کند که یکی از اینها جنب بوده مثلاً قصد قربتش نمی‏آید. علی کل حال بعد می‏خواهیم بگوییم.

ـ سؤال:...

ـ بله عیبی ندارد دیگر عیبی ندارد، اینها دانه دانه مگر نمی‏توانستند بروند در مسجد؟ آقا شما می‏توانید بروید در مسجد؟ بله من تو را اجیرت می‏کنم. شما چی؟ من هم می‏توانم، شما را هم اجیرت می‏کنم. عرض کردم دانه دانه که می‏توانند تو مسجد بروند. این آقا الان خودش می‏خواهد برود تو مسجد می‏گویم بایست من تو را اجیر می‏کنم مسجد را نظافت کن. این آقا هم خودش دارد می‏رود تو مسجد می‏تواند برود می‏گویم آقا من تو را هم اجیر می‏کنم خلاصه همین را می‏خواهیم بگوییم. می‏خواهیم بگوییم که خلاصه مطلب قضیه نماز غیر از قضیه نظافت مسجد است من می‏دانم محدث واقعی را اجیر کردم ولی عیبی ندارد همانطوری که او اباحه دخول دارند دانه دانه من هم روی همان اباحه دخولشان با آنها رفتار می‏کنم، اصلاً این خودش الان دارد می‏رود در مسجدالحرام می‏گویم آقا بایست این پول را بگیر این مسجد را نظافت کن. او دیگری هم دارد خودش داخل در مسجدالحرام می‏شود، به او هم می‏گویم آقا این پول را بگیر مسجد را نظافت کن، اینکه عیبی ندارد.

پس خلاصه مطلب نعم ما گفتیم حدث مانع واقعی است اما نه همه جا در باب عبادات صلاة لااشکالَ فی استیجارٍ هما لنظافة المسجد برای کنس مسجد من اگر اینها را اجیر کنم عیبی ندارد، فضلاً عن استیجار احدهما، که دیگر یکیش که مسلّم است چرا عیبی ندارد با اینکه من می‏دانم محدث واقعی را اجاره کردم؟ می‏گوید برای اینکه صحّت استیجار تابع اباحه دخول آن دو تا است، اباحه دخول اگر آن دو تا داشته باشند من می‏توانم اجیر بکنم. استیجار تابع اباحه دخول آن دو نفر است نه تابع طهارت واقعیه و المفروض و فرض ما این است اباحتهُ اباحه دخول است لهما به این اباحه دخولی که اینها دارند وقتی می‏خواهند داخل بشوند من هم یک کاری می‏کنم می‏گویم این پول را از من بگیرید یک قدری مسجد را نظافت کن. حالا ایشان می‏فرمایند وقتی مبنا دست شما آمد

ـ سؤال:...

ـ بله عرض کردم به من چه، داشت خودش می‏رفت در مسجد من که نگفتم برو تو مسجد این الان داشت می‏رفت تو مسجد من گفتم آقا این ده تومان را از ما بگیر یک جارویی تو مسجد بکش، آن هم داشت تو مسجد می‏رفت گفتیم آقا حالا که می‏روی تو مسجد این صد تومان را از ما بگیر یک جارویی اینجا بکن، اینکه عیبی ندارد. علی کل حال چون دانه دانه اینها اباحه دخول در مسجد دارند من هم روی همان اباحه دخول یک پولی به اینها می‏دهم برای نظافت مسجد.

خوب ایشان می‏گوید میزان دست شما آمد، میزان مطلب این است: آنجایی که پای عبادت در کار است، آنجاها حدث مانع واقعی است لذا نمازها را گفتیم همه محکوم به فساد است. اما در اینجا که باب دیگر است باب نماز نیست باب یک امر توصلی است آن تعبّدی بود اما در اینجا حدث مانع واقعی نیست. ایشان می‏گوید حالا که معیار به دستت آمد که جنابت نسبت به بعضی از احکام مانع واقعی است نسبت به بعضی از احکام مانع علمی است حالا که این به دست شما آمد دیگر خودت فروعات درست کن. فروعات مثلاً حالا از خارج می‏گوییم من می‏توانم آیا این واجدی المنی را اجاره بکنم برای پدرم نماز بخوانم؟ نه ببینید ایشان چی را گفت باطل است؟ اقتدا و اینها را گفت حالا ما می‏خواهیم اضافه ‏اش بکنیم، حالا که مبنا دستمان آمده که در باب عبادات حدث مانع واقعی است لذا آن اقتداها گفتیم حرام است حالا خودمان هم اجتهاد می‏کنیم یک مسأله اجتهاد ردّفرع بر اصل است دیگر حالا که قانون دست ما آمد می‏خواهیم این فرع را هم استنباط بکنیم، من نمی‏توانم این واجدی المنی را اجیرشان بکنم برای پدرم نماز بخوانند چرا؟ برای اینکه در اقتدا گفتیم باطل است در باب نماز حدث مانع واقعی است و اینها مانع واقعی بینشان هست و من نمی‏توانم اینها را اجیر بکنم برای نماز.

حالا این مثال دومی می‏خواهیم یک فرعی هم برای دومی: ایشان یک کنس مسجد مثال زد ما بنایی مثال می‏زنیم، این واجدی المنی یکیشان بنّاست یکیشان عمله، من پول می‏دهم بروند اینها داخل خانه خدا تعمیر بکنند، عیبی ندارد. خلاصه اجاره برای پدرم را قیاس می‏کنیم به آن اقتدا چطور آنجا باطل بود اینجا هم باطل است. عمله بنّایی را قیاس می‏کنیم به نظافت مسجد، چطور در آنجا جایز است در اینجا هم جایز است. ایشان می‏فرماید حالا که مبنا به دست آمد حالا که حکم را فهمیدیم که حدث در بعضی از جاها مانع واقعی است در بعضی از جاها مانع علمی است ایشان می‏فرمایند قس علی ما ذکرنا روی این مبنا دیگر خودت می‏توانی قیاس کنی جمیع ما یعنی فروعاتی را که یرد علیک ولی در حالتی که باید تمیز دهنده باشی ممیزا حال است برای فاعل قِس آقایی که می‏خواهی قیاس بکنی به این دو تا مثالی که ما زدیم فروعات دیگر را، باید تمیز بدهی بین آن احکام و این احکام بدانی چه احکامی است که حدث در او مانع واقعی است بدانی چه احکامی است که حدث در آن مانع واقعی نیست باید بتوانی تمیز بدهی بین احکامی که متعلّق به جنب است از حیث حدث واقعی یعنی نماز، و بین احکامی که متعلّق به جنب است از حیث مانع ظاهری للشخص المتّصف به. به یعنی به وصف جنابت یعنی باید بدانی کجا شخصی که متّصف به وصف جنابت است کجا می‏شود حکم حدث برایش مانع واقعی باشد، و کجا می‏شود که حدث مانع واقعی نیست.

۳

بحث پیرامون خنثی

امّا الکلام فی الخنثی:

ـ سؤال:...

ـ مگر دست ماست از آیات و روایات به دست آوردیم حدث مانع واقعی است حالا یک آقایی آمده یک حرفی زده ما به او کاری نداریم.

ـ سؤال:...

ـ آنکه قبلاً گفتیم که حامل و محمول استیجارش را گفتیم یعنی بعنوان حامل و محمول. حالا نه بعنوان بنّایی و عملگی، خلاصه می‏خواهیم بگوییم شما میزان دستتان باشد باید تشخیص بدهید که حدث نسبت به چه احکامی مانع واقعی است؟ نسبت به عبادات نسبت به نماز، اما نسبت به احکام دیگر نخیر مانع علمی است از مجموع روایت ایشان اینجوری استفاده کردند مشهور هم همین را می‏گویند حالا یکنفر پیدا شده گفته حدث هم مثل خبث مانع علمی است ما به او کاری نداریم ما دنبال مشهوریم.

خوب چی مانده آقا یک صنف دیگر چون گفتم مکلّف دو صنف است: مکلّف دو نفری مردّد بین یک خطاب، مکلّف یک نفری مردّد بین دو خطاب. پس بنابراین صنف دومی مکلّف مانده و هو الخنثی، خنثی آقا در مقابل ممسوح است خنثی یعنی کسی که هم آلت رجولیت دارد و هم آلت اونوثیت دارد در مقابل ممسوح که هیچ کدام را ندارد صاف صاف است. خلاصه ما یک خنثی داریم که هر دو آلت را دارد، بله آندفعه عرض کردم این آقای خنثی هر دو عضوش هم فعال است روز یک جا خدمت می‏کند شب یک جا خدمت می‏کند، واقعا از عجایب روزگار است این را من جایی ناقصش را جاهای دیگر دیدم کاملش را آقای نجفی در آن کتاب احقاق الحق که واقعا هم برکات ایشان است بیست و چند جلد است، جلد هشتم صفحه ۷۵، ده بیست سال پیش من این داستان را آنجا دیدم که ایشان می‏گوید از عجایب روزگار است شاید از اول خلقت تا آخر خلقت فقط یک بار اتفاق افتاده آن هم زمان امیرالمومنین سلام الله علیه خنثی بود رفت زن گرفت زنش برایش بچه زایید. خودش رفت شوهر کرد برای شوهرش بچه زایید. هم شد مادر آن بچه و هم شد پدر این بچه. این را بهش می‏گویند خنثی در مقابلش ممسوح است که هیچ کدام را ندارد.

خوب عنایت بفرمایید آقا بینهما مردمند دیگر، مردم دیگر یا مرد هستند که آلت رجولیت، یا زن هستند که آلت انوثیت. خوب این خنثی اولاً معلوم بشود خنثی طبیعت ثالثه نیست از آیات استفاده می‏شود خنثی یا مرد است یا زن است یک طبیعت سومی نیست یک دو سه تا آیه ‏اش را شاید یادم بیاید من بخوانم خلقَ زوجین الذکر و الانثی خدا دو جور خلق کرده یا مذکر یا مونث، اینجا صحبت از خنثی نیست. یهب خدای متعال یهب لمن یشاءُ اناثا و یهب لمن یشاء الذکور خدا به هر کی بخواهد دختر می‏دهد و به هر کی بخواهد پسر می‏دهد ندارد به هر کی می‏خواهد خنثی می‏دهد این دو تا آیه. یزوجهم ذکرانا و اناثا صحبت از خنثی نیست. انّی لااضیع عملُ عاملٍ منکم من ذکرٍ او انثی صحبت خنثی نیست. من اجر را هیچکس را ضایع نمی‏کنم پروردگار می‏فرماید اجر همه را می‏دهند عمل کسی را ضایع نمی‏کنم حالا این شخص این عامل می‏خواهد مذکر باشد می‏خواهد مونث تو این آیات اصلاً صحبت از خنثی نیست نتیجتا می‏شود طبیعت ثالثه نیست یعنی یا بالاخره مرد است یا زن است، آنوقت چه شبه ه‏ای می‏شود؟ شبهه موضوعیه،

ـ سؤال:...

ـ خوب بله دیگر همین را داریم می‏گوییم آخه چیز دیگری نیست غالبا همین طور است دیگر غالبا بلکه دائما، یعنی خلاصه یا این است یا آن دیگر اصلاً صحبت از خنثی نیست خدا اگر دلش بخواهد به بعضی‏ها خنثی می‏دهد اگر یک کسی خنثی به دنیا آورد این یا مرد است یا زن است، یهب یا اناث یا ذکور. پس نتیجتا از این آیات و بعضی از روایات استفاده می‏شود که طبیعت ثالثه نیست، آنوقت خنثی چی می‏شود؟ می‏شود شبهه موضوعیه چرا؟ آن حکم مرد را که ما می‏دانیم حکم زن را هم می‏دانیم این را نمی‏دانیم زن است یا مرد است، می‏شود شبهه موضوعی. اما اگر گفتیم طبیعت ثالثه است می‏شود چی؟ شبهه حکمی. چون زنها را می‏دانیم مردها را هم می‏دانیم اما نمی‏دانیم خنثی آدم سومی است حکمش را نمی‏دانیم. غرض اگر طبیعت ثالثه باشد خنثی می‏شود شبهه حکمیه، یعنی حکم مردها را می‏دانیم، حکم زنها را هم می‏دانیم این موجود را نمی‏دانیم چه حکمی دارد. ولی حق این است از آیات و روایات استفاده می‏شود که خنثی طبیعت ثالثه نیست یا بالاخره جزء مردهاست یا بالاخره جزء زنهاست قهرا شبه ه‏اش شبهه موضوعیه است یعنی نمی‏دانیم چه معامله‏ای با این بکنیم حکم مردی بر این بار بکنیم یا حکم زنی؟ قهرا می‏شود شبهه، شبهه موضوعیه.

خوب حالا ایشان می‏گوید این خنثی چه وظیفه ‏ای دارد با مردها؟ آیا مردها را می‏تواند نگاه کند خوب شاید زن باشد؟ چه وظیفه ‏ای دارد با زنها می‏تواند زنها را نگاه کند خوب شاید مرد باشد؟ اصلاً همکارهای خودش را می‏تواند نگاه کند؟ خنثی می‏تواند؟ نه خوب شاید آن خنثی زن باشد این خنثی مرد باشد. خلاصه این خنثی باید بنشینید تو اتاق در را ببندد فقط خواهر و مادر و عمه و خاله و اینها را ببیند والّا چشمش نه به مردها باید بیفتد و نه به زنها بیفتد و نه به خنثی‌های دیگر. این یک وظیفه که این چه کار کند با مقابلش، یعنی زنهای معلوم الانوثیة، مردهای معلوم الذکوریة و خنثی‏‌هایی که آنها هم مجهول است انوثیت و ذکوریتشان. دیگر اینکه دیگران چه بکنند با این؟ آیا دیگران چه وظیفه‏ای با این دارند این دو تا بحث. بحث سوم: نسبت به وظایف مختصّه این چه کار کند؟ آخر می‏دانید زن یک احکام مختصّه دارد، مرد یک احکام مختصّه دارد زن تمام بدنش را باید بپوشاند در نماز، ولی مرد فقط همان ستر عورت کافی است، عنایت بفرمایید خلاصه آیا زن می‏داند که یک وظایف خاصی دارد مثلاً جواز لفظ حریر ابریشم خوب زن لباس حریر ابریشم می‏تواند بپوشد اما مرد نمی‏تواند، زن نماز جمعه نماز جماعت نباید برود زن نه نماز جمعه نه نماز جماعت نه تو میدان جنگ اینجاها نباید برود اما مرد اگر مقلّد کسی است که نماز جمعه را واجب می‏داند حتما باید شرکت کند در جبهه ‏ها اگر احتیاج بود حتما باید شرکت بکند. آیا این آقای خنثی نسبت به این تکالیف اختصاصی چه کار بکند؟ آیا زن می‏تواند عمامه بگذارد یا نه؟ خوب عمامه الان لباس شهرت شده برای مردها. خلاصه این خنثی چه کار کند بدبخت؟ پس ببینید سه تا مطلب: چه وظیفه ‏ای دارد این خنثی با نقطه مقابلش؟ بحث دوم: دیگران چه وظیفه‏ ای دارند در مقابل این؟ بحث سوم: نسبت به احکام مختصّه این چه کار بکند؟

امّا الکلام فی الخنثی: یقعُ تارةً فی معاملتها معامله خنثی چه معامله‏ ای کند با غیرش؟ غیرش کیه؟ معلوم الذکور، معلوم الانوث مجهول الذکور و الانوث یعنی خنثی، این یک حکم. حکم دوم: بحث دوم، حکمها بالنسبة الی التکالیف المختصّة بکلّ من الفریقین، احکام مختصّه زنها را رعایت کند، احکام مختصّه مردها را رعایت کند چه کار بکند؟ و خلاصه این دو تا بحث. و تارةً فی معاملة الغیر معها، دیگران با این چه معامله‏ای بکنند؟ و حکمُ الکلّ تمام اینها برمی‏گردد به شک در مکلّفُ به یعنی ولو مکلّف است ولی اینجا است که بحث برمی‏گردد به شک در مکلّف به باید احتیاط کند یعنی هم مردها را نگاه نکند چون نکند زن است، هم زنها را نگاه نکند چون نکند مرد است، پس خلاصه مطلب ایشان می‏فرماید این سه تا بحث را ما داریم. در اینجا پنج قول است: قول اول شیخ انصاری را انتخاب می‏کند که خلاصه شک در مکلف به است و باید احتیاط کند نه به زنها نگاه کند نه به مردها نگاه کند و نه به خنثی نگاه کند.

والسلام علیکم و رحمة الله.

إلاّ أن يقال بأنّ الاستئجار تابع لحكم الأجير ، فإذا لم يكن (١) في تكليفه محكوما بالجنابة وابيح له الدخول في المسجد ، صحّ استئجار الغير له.

ومنها : اقتداء الغير بهما في صلاة أو صلاتين :

فإن قلنا بأنّ عدم جواز الاقتداء من أحكام الجنابة الواقعيّة ، كان الاقتداء بهما في صلاة واحدة موجبا للعلم التفصيلي ببطلان الصلاة ، والاقتداء بهما في صلاتين من قبيل ارتكاب الإناءين ، والاقتداء بأحدهما في صلاة واحدة كارتكاب أحد الإناءين.

وإن قلنا : إنّه يكفي في جواز الاقتداء عدم جنابة الشخص في حكم نفسه ، صحّ الاقتداء في صلاة فضلا عن صلاتين ؛ لأنّهما طاهران بالنسبة إلى حكم الاقتداء.

والأقوى : هو الأوّل ؛ لأنّ الحدث مانع واقعي لا علمي.

نعم ، لا إشكال في استئجارهما لكنس المسجد فضلا عن استئجار أحدهما ؛ لأنّ صحّة الاستئجار تابعة لإباحة الدخول لهما لا للطهارة الواقعيّة ، والمفروض إباحته لهما.

وقس على ما ذكرنا جميع ما يرد عليك ، مميّزا بين الأحكام المتعلّقة بالجنب من حيث الحدث الواقعي ، وبين الأحكام المتعلّقة بالجنب من حيث إنّه مانع ظاهريّ للشخص المتّصف به.

أحكام الخنثى

وأمّا الكلام في الخنثى :

فيقع تارة في معاملتها مع غيرها من معلوم الذكوريّة والانوثيّة أو

__________________

(١) في (ر) و (ص) زيادة : «هو».

مجهولهما ، وحكمها بالنسبة إلى التكاليف المختصّة بكلّ من الفريقين ، وتارة في معاملة الغير معها. وحكم الكلّ يرجع إلى ما ذكرنا في الاشتباه المتعلّق بالمكلّف به (١).

معاملتها مع الغير

أمّا معاملتها مع الغير ، فمقتضى القاعدة احترازها عن غيرها مطلقا ؛ للعلم الإجمالي بحرمة نظرها إلى إحدى الطائفتين ، فتجتنب عنهما مقدّمة.

وقد يتوهّم : أنّ ذلك من باب الخطاب الإجمالي ؛ لأنّ الذكور مخاطبون بالغضّ عن الإناث وبالعكس ، والخنثى شاكّ في دخوله في أحد الخطابين.

والتحقيق : هو الأوّل ؛ لأنّه علم تفصيلا بتكليفه بالغضّ عن إحدى الطائفتين ، ومع العلم التفصيلي لا عبرة بإجمال الخطاب ، كما تقدّم في الدخول والإدخال في المسجد لواجدي المني.

مع أنّه يمكن إرجاع الخطابين إلى خطاب واحد ، وهو تحريم نظر كلّ إنسان إلى كلّ بالغ لا يماثله في الذكورية والانوثيّة عدا من يحرم نكاحه.

ولكن يمكن أن يقال : إنّ الكفّ عن النظر إلى ما عدا المحارم مشقّة عظيمة ، فلا يجب الاحتياط فيه ، بل العسر فيه أولى من الشبهة الغير المحصورة.

أو يقال : إنّ رجوع الخطابين إلى خطاب واحد في حرمة المخالفة القطعيّة ، لا في وجوب الموافقة القطعية ، فافهم.

__________________

(١) في (ت) ، (ه) ونسخة بدل (ص) : «اشتباه متعلّق التكليف».