حالا ایشان میگوید لا بأسَ، خوب است یک چند تا مسأله اینجا بگوییم، ولو ما داریم اصول میخوانیم ولی چند تا هم مسأله بگوییم. عرض کردم کار خیلی خوبی است دیروز هم سر درس استصحاب گفتم این اصول ما آقا یک حالت تئوری پیدا کرده یعنی طلبه تا به درس خارج نرسد فقط یک مشت تئوری بلد است، خوب بله به درس خارج که میرسند آن آقایی که درس خارج عنوان میکند مطرح میکند با یک قاعده اصولی تطبیقش میکند ولی دیر است تا آنموقع، از همین الان که انسان اصول میخواند هر یک قاعده اصولی که میخواند خوب است در کنارش یک مسأله فقهی ولو مختصر که همین قدر ذهن طلبه یعنی صرف تئوری نباشد عینیت پیدا کند در خارج. حالا ایشان بخاطر اینکه این مسأله اصولی یک قدری وجود خارجی هم پیدا بکند یک سه چهار تا مسأله میخواهند بگویند. لا بأسَ بالاشارة الی بعض فروع المسألة، ما اصولیش را خواندیم همینطور کلی اما بعضی از فروع هم بخوانیم لیتّضح انطباقها برای اینکه عینیت پیدا بکند از آن حالت تئوریوار بودن خارج بشود یتضح بشود انطباقها علی ما تقدّم فی العلم الاجمالی بالتکلیف.
[مساله اول]
فمنها: تا اینجا واضح بشود این مسأله اصولی که گفتیم واضح بشود که کجاها قابل انطباق است.
منها اول عنایت کنید آقا دو تا مسأله بگوییم، دخول در مسجدالحرام و مسجد النبی قطعا حرام است، داخل بشود حالا بخواهد از آن در خارج بشود آخر مساجد دیگر مکثش حرام است والا جنب از این در بیاید از آن در برود بیرون عیبی ندارد، مثل مسجد اعظم عیبی ندارد، اما مسجدالنبی و مسجدالحرام حتی دخولش که داخل بشود جنب از آن در بخواهد خارج بشود حرام است. پس دخول جنب در مسجدالحرام و مسجدالنبی قطعا حرام است. آیا ادخال جنب چی؟ یک کسی خودش جنب نیست اما یک جنبی را به دوش میگیرد، آیا ادخال جنب حرام است؟ میگویند نه آنکه حرام است و دلیل داریم دخول جنب در مسجد است ادخال جنب در مسجد عیبی ندارد. ولی عده ای میگویند عیب دارد ما روی این مبنا داریم بحث میکنیم بناء یکی دو تا بناء داریم مال این است، پس ما این مسأله ای که میخواهیم شروع کنیم بناء بر قول آنهایی که هم دخول در مسجدالحرام را حرام میدانند یعنی جنب داخل بشود حرام است و هم ادخال جنب یعنی خودش هم جنب نباشد یک جنبی را به دوش بگیرد آن محمول جنب است این هم میگویند حرام است، مسائلی را که ما میخواهیم بخوانیم روی این مبناست که هم دخول جنب حرام است و هم ادخال جنب حرام است. خوب این مال حدثش. این واجدی المنی میدانید که بدنشان هم حدَث دارد دیگر بالاخره آن کسی که جنب شده بدنش آلوده است منتهی الان پیدا نیست خوب چند روز فاصله شده خشک شده به جایی هم سرایت نمیکند، خوب از نظر حدث یکی از این دو تا محدث هستند یقینا و بنابر اینکه دخول ادخال جنب در مسجد حرام باشد میخواهیم مسأله را اینجوری عنوان کنیم، همین را هم راجع به خبث عنوان میکنیم. ببینید آقا دخول و ادخال نجاست متعدّیه که حتما حرام است حتی تو مساجد معمولی، یک دستمالی را که دارد خون از آن میریزید شما بیاورید تو مسجد، حتی مسجدهای معمولی حرام است چه رسد به مسجدالنبی و مسجدالحرام، دخول نجاست متعدّیه یعنی مسریة قطعا حرام است، ادخالش را هم بگوییم بنابر اینکه بگوییم حرام است آیا غیر مسریش چی؟ غیر مسریش گفتند عیبی ندارد، خوب همین آقا الان غیر مسری است دیگر چند روز پیش حالا یک کدامشان که محدث شدند بدنش هم نجس است ولی الان خشک است، خوب آیا دخول نجاست متعدّیه و ادخالش حرام است یا نه؟ بنابر اینکه حرام باشد، پس مطلب معلوم شد؟ میخواهیم دو تا مسأله بخوانیم یکی مربوط به حدث، یکی مربوط به خبث، بنابر اینکه دخول جنب و ادخال جنب در حدث حرام باشد، بنابر اینکه دخول و ادخال نجاست غیر متعدّیه، متعدّیه که حرفی نیست من با یک دستمال خونی بیایم در مسجد با یک دستمال بولی که دارد بول ازش میریزد بیایم در مسجد، آنکه حرام است. غیر متعدّیه اش گفتهاند حرام نیست آن هم بنابر اینکه حرام باشد خوب الان احدهما از نظر حدث یقینا یکی از آنها محدث هستند و از نظر خبث یقینا یکی از آنها بدنش آلوده است منتهی سرایت به جایی نمیکند. بنابر اینکه دخول و ادخال جنب در مسجد حرام باشد، بنابر اینکه دخول و ادخال نجاست غیر متعدّیه حرام باشد حالا میخواهیم یک مسأله بگوییم عنایت بفرمایید: منها یکی از آن مسائل این است: حملُ احدهما الاخر یکی از این دو تا دیگری را حمل میکند و ادخالهُ فی المسجد یعنی آن محمول را داخل در مسجد میکند یا مسجدالحرام یا مسجدالنبی منتهی به قرینه طواف ایشان مسجدالحرام را دارد میگوید والّا مسجدالنبی هم همینطور است، این آقا واجدی المنی یکیشان زید است یکیشان عمر است یا این جنب است یا آن جنب است عمر را به دوش میگیرد میآورد داخل در مسجد حالا یا برای طواف یا برای اینکه میخواهند نماز بخوانند چون میتوانند نماز بخوانند دیگر کلُ واحد که نمیدانند جنب است، وارد مسجد میشوند، بناءً آن بنائها را بگذار کنار، این مسائلی که ما میخواهیم بگوییم روی این مبنا است بنابر تحریم ادخال الجنب حرام باشد چون دخول جنب که حتما حرام است، بنابر اینکه ادخال جنب هم حرام باشد این یک بناء، بنابراینکه ادخال نجاست غیر متعدّیه هم حرام باشد، روی این دو تا مطلب پس الان این واجدی المنی یکیشان یقینا محدث است که یکیش میشود دخول جنب و یکیش میشود ادخال جنب، و یکی از اینها یقینا نجاست غیر مسری است و غیر متعدّیه دارد که بدنش را چند روز پیش است الان هم خشک است به جایی نمیمالد، آیا جایز است این زیدی که خودش احد اطراف است آن عمری که احد اطراف است به دوش بگیرد که وقتی وارد مسجدالحرام میشود هم دخول جنب شده هم ادخال جنب، هم دخول نجاست غیر متعدّیه شده و هم ادخال نجاست غیر متعدّیه؟
[تغایر مفهومی دو لفظ]
فان قلنا، از اینجا باید یک قدری از خارج توضیح بدهیم والّا عبارت هیچ چیزی به دست آدم نمیدهد باید یک قدری مطالب از خارج روشن بشود یک دو سه تا مثال بزنیم آنوقت دیگر خیلی عبارتها واضح است. ببینید آقا گاهی دو تا لفظ تغایر مفهومی دارند ولی مصداقا متحدند، مثالهایش را میزنم، گاهی دو تا لفظ فقط تغایر مفهومی دارند یعنی در ذهن اینها متغایرنند، اما در خارج تغایری ندارند مصداقا با هم متحد هستند، انسان و بشر، انسان و بشر دو لفظی است تغایر مفهومی دارد انسان یک مفهومی است در مقابل مفهوم حیوان، اولئک کلانعام بل هم اضلّ، یعنی انسان را در کنار حیوان شمردند. پس انسان و بشر اینها دو تا لفظی هستند که تغایر در مفهوم دارند، مفهوم انسان یک چیزی است مقابل حیوان، مفهوم بشر یک چیزی است در مقابل ملک، ان هذا الا البشر، ما هذا الّا البشر، به نظرم درباره حضرت یوسف است مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ خوب ببینید بشر در مقابل ملک است، انسان در مقابل انعام و حیوان است دو مفهوم متغایر است در ذهن آدم دو چیز میفهمد انسان یک مفهومی است در مقابل حیوان، بشر یک مفهومی است در مقابل ملک. اما مصداقا در خارج متحد هستند همه شماها، هم انسان هستید و هم بشر. پس ببینید دو تا مفهوم است مفهوما متغایرند اما مصداق خارجیشان متحد است، این آقای زید هم مصداق بشر است و هم مصداق انسان است. پس این انسان و بشر چی شد؟ دو لفظی شد که فقط تغایر مفهومی دارند والّا مصداقا و خارجا با هم متحدند. گاهی نه تغایر مفهومی و مصداقی هر دو یعنی غیر از اینکه تغایر مفهومی دارند در ذهن تغایر مصداقی هم دارند در خارج این خودش در دو قسم است یک وقت جامع دارد یک وقت جامع ندارد. جامع دار مثل چی؟ زید و عمر، زید و عمر اینها هم تغایر مفهومی دارند و هم تغایر مصداقی، مفهوم زید، زید پسر کیه؟ مادرش کیه؟ مال کدام خانواده است؟ عمر پسر کیه؟ مادرش کیه؟ خانواده اش کیه؟ مفهوما زید و عمر دو چیز است مصداقا هم دو چیز هستند. زید یک مصداقی است و عمر یک مصداقی است اینجا الان این دو تا لفظ تغایر مفهومی دارند در ذهن و تغایر مصداقی هم دارند در خارج دو نفرند متباینیند اما جامع دارند، جامعشان چیه؟ انسانیست. پس اینجا چی شد؟ اینجا آنجایی شد که متباینیند زید و عمر هم تغایر مفهومی، هم تغایر مصداقی اما جامع دارند و او انسانیت است. گاهی جامع هم ندارند مثل انسان و حجر، انسان و حجر متباینینند هم تباین مفهومی دارند و هم تغایر مصداقی دارند و جامعی هم بینشان نیست، البته حالا شیئیت که نمیشود گفت والّا بین ما و خدا هم جامع است خدا هم شیء است و من هم شیء هستم آن شیئیت را در نظر نیاورید، جامعیت آن زید و عمر در عین تغایر بینشان جامعیتی بود به نام انسانیت ولی در این حال جامعی نیست.
خوب حالا عنایت بکنید عین همینها را باید اینجا پیاده بکنید. یعنی همین سه تا که ما گفتیم ایشان با دخول و ادخال میخواهد قضیه را پیاده کند. ایشان میفرمایند که اگر ما قائل شدیم که دخول و ادخال مثل انسان و بشر است یعنی فقط تغایر مفهومی دارد ولی مصداقا متحدند در خارج یعنی یک حرکت واحده هم اسمش دخول است و هم اسمش ادخال است. زید به تنهایی هم مصداق انسان بود و هم مصداق بشر بود اگر با یک حرکت واحده اگر گفتیم دخول و ادخال محقّق میشود یعنی یک حرکت این به مجرّدی که وارد میشود پا بلند میکند و میگذارد زمین همین پا برداشتند و گذاشتند این هم مصداق دخول است و هم مصداق ادخال است. اگر اینجور فرض کردیم اینجا هم مثل آن جماعت میشود یعنی دخل از شک در مکلف و خرجَ فی الشک فی المکلف به، این یقین دارد الان این حرکتش یقینا حرام است، علم تفصیلی متولد از علم اجمالی، علم اجمالی دارد یا خودش جنب است یا محمولش اما از این یک علم تفصیلی متولد میشود بنابر اینکه ادخال و دخول بگوییم دو مفهوم متغایرند ولی مصداقا در خارج متحدند. مثل زید که مصداق انسان و بشر بود، این همین حرکت واحده هم مصداق دخول است هم مصداق ادخال است نتیجتا محکوم به حرمت است، این یک فرض است تا فرضهای دیگر را هم بخوانیم.
عنایت بفرمایید: ان قلنا اگر قائل شدیم که دخول و ادخال مثل انسان و بشر است که در یک مصداق واحد محقّق میشود ان قلنا که دخول و ادخال فقط تغایر مفهومی دارند ایشان میفرمایند اگر قائل شدیم که دخول و ادخال تغایر مفهومی دارند و هر دو متحقق هستند بحرکة واحدة، یعنی یک حرکت واحده هم مصداق دخول است و هم مصداق ادخال است، خرج از شک در مکلّف و دخل از شک در مکلّف به مثل قضیه جماعت میشود، اینجا هم خرج در آن صورتی که ادخال و دخول را ما یک مفهوم متغایر بدانیم ولی مصداقا متحد بدانیم بگوییم با یک حرکت واحده هم دخول محقق میشود و هم ادخال محقق میشود اگر این را گفتیم خرجَ یعنی این بحث شک در مکلّف به خرج از شک در مکلّف به و دخل در شک فی المکلف به داخل میشود در مخالفت قطعیه معلوم بالتفصیل، علم تفصیلی متولد از عمل اجمالی یقین داریم این حرکت حرام است یقین دارد که بهش میگویند لاتتحرک دارد مخالفت خطاب تفصیلی میکند منتهی نمیداند این لاتتحرک را بخاطر خودش میگویند یا بخاطر محمولش میگویند
ـ سؤال:...
ـ قد دخل همان فعل حرکة، دخل آن فعل حرکت حالا حرکت که مؤنث است دخل این فعل حرکت، آن فعل حرکتی که انجام میدهد این خَرجَ از شک در مکلّف و دخل فی المخالفة القطعیة المعلومة التفصیلاً و ان تردّد آن مخالفت، اگر چه آن مخالفت مردّد است از این جهت که نمیداند مخالفتش بخاطر دخول خودش است یا بخاطر ادخالش است یعنی بخاطر آن محمولش است، این یک صورت. پس اگر گفتیم دخول و ادخال مثل چی است؟ انسان و بشر فقط تغایر مفهومی دارند والّا در خارج مصداقشان یکی است مصداق چی میشود؟ همان حرکت، آن حرکت که محقّق بشود مثل زید که ما به مجرد اینکه زید در خارج محقّق میشود هم انسان هست هم بشر، این هم به مجرد اینکه حرکت را شروع میکند هم دخول هم ادخال یعنی تغایر مصداقی ندارند تغایر مفهومی دارند در اینجا مثل آن قضیه جماعت میشود که یقین دارد بهش میگویند این جماعت باطل است نکن این جماعت را، اینجا هم یقین دارد که بهش میگویند این حرکت را نکن. اما حالا حرکت نکن آیا برای جنابت خودش است یا برای جنابت دیگری است آن دیگر عیبی ندارد. پس بنابراین این یکی جا.
و ان جعلناهما اگر هم تغایر دخول و ادخال را اگر گفتیم هم تغایر مفهومی دارد و هم تغایر مصداقی دارد مثل زید و عمر، منتهی جامع دارند جامعشان چیه؟ سببیت یعنی الان جامع بین دخول و ادخال سببیت است این به مجرّد اینکه وارد مسجدالحرام میشود چی بهش میگویند؟ میگویند: لاتُسبب لدخول جنب فی المسجد، خطاب تفصیلی آقایی که الان دارید وارد مسجد میشوید لاتسبب سبب دخول جنب در مسجد نشو خوب این الان سبب دخول جنب دارد میشود حالا یا بخاطر خودش یا بخاطر محمولش.
و ان جعناهما متغایرین فی الخارج کما فی الذهن: عنایت کردید عبارت را، آن بالایی فقط تغایر مفهومی داشت یعنی در فقط در ذهن تغایر بودند، این نه متغایرین فی الخارج کما فی الذهن یعنی هم تغایر مصداقی دارند در خارج و هم تغایر مفهومی دارند در ذهن. خوب این دو جور میشود یک وقت جامع دارد یک وقت جامع ندارد، ان جعلنا اگر دخول و ادخال را راجع مثل زید و عمر گرفتیم که برگشتش به یک عنوان است، زید و عمر عنوانش انسانیت است این هم عنوانش سببیت است دخول و ادخال دو چیزی هستند هم تغایر مفهومی اش هم تغایر مصداقی اما بینشان جامع هست و او همان عنوان محرم واحد همان سببیت است. و هو القدر المشترک همانی که من میگویم جامع مشترک هم همان است، یعنی قدر مشترک بین دخول و ادخال بین ادخال النفس و ادخال الغیر اگر اینجوری شد یعنی خرج از شک در مکلّف و از قبیل انائین مشتبهین میشود، در انائین مشتبهین آن هم شک در مکلف به بود آن هم جامع داشت اگر شما هر دو را انجام میدادی اجتنب عن النجس را مخالفت کرده بودی، اینجا هم که الان شما دارید حرکت میکنید شما دارید سبب دخول جنب میشوی در مسجد یا از ناحیه حامل یا از ناحیه محمول، اینجا هم از مسأله مکلف خارج میشود و داخل میشود در مخالفت معلوم بخطاب تفصیلی نظیر ارتکاب مشتبهین. بنابر اول نظیر چی میشد؟ اقتدا بنابر فرض اول نظیر اقتدای احدهما به دیگری میشد، بنابر فرض دوم نظیر ارتکاب مشتبهین میشود.
و ان جعلنا برویم سراغ سومی، سومی کدام است؟ نه مثل اولی است که تغایر اقلاً اتحاد مصداقی داشته باشد، نه مثل دومی است که نهی بخورد به یک جامع و قدر مشترک، دو چیز است مستقلاً مثل انسان و حجر. پس سومی شد مثل انسان و حجر دو چیز مستقل هستند پس هیچ ارتباطی با هم ندارد. بنابر فرض اول شد مثل انسان و بشر، بنابر بر فرض دوم شد مثل زید و عمر، بنابر فرض سوم به خدمت شما عرض شود که میشود مثل انسان و حجر. ایشان میفرماید و ان جعلنا اگر قرار دادیم کلّا منهما را عنوانا مستقلاً بلاجامع انسان حجر دو عنوان مستقل، باز خرجَ از شک در مکلف خرجَ و داخل میشود در چی؟ در مخالفت خطاب اجمالی مثل اناء و امرأة ببینید هر کدامش را به یک جایی تشبیه کرد، دخل از شک در مکلف و خرج یعنی خرج از شک مکلف و دخل در مخالفت خطاب اجمالی مثل اناء و امراة، لذا میفرماید خرج از شک در مکلف و دخل در مخالفت خطاب معلوم بالاجمالی که وجوه اربعه داشت یعنی اناء و امرأة چهار وجه بود در آنجا، ایشان میگوید بنابر قسم سوم از آن قبیل میشود.
و کذا من جهة عنایت کنید این کذا میخواهد یک مثال دیگر بیاورد برای این سومی، سومی چی بود؟ سومی این بود که مخالفت خطاب اجمالی این شد این سومی که خطاب مخالفت اجمالی میشد از طرف حامل که میدانست یا جنب داخل کرده یا دخول جنب شده، حالا میخواهد برای محمول هم این تصور را بکند ببینید آقا محمول پا درد دارد یا پا ندارد میخواهد برود داخل مسجد، آن رفیق خودش زید را اجیر میکند میگوید من را ببر در مسجد، خوب عین همان علم اجمالی که او داشت این هم دارد حامل چه علم اجمالی داشت حامل وقتی این را به دوش میگرفت میرفت داخل مسجد میشد میدانست یا دخول جنب شده در مسجد یا ادخال جنب، عین همین علم اجمالی را این هم پیدا میکند این وقتی که میبیند و اجاره میکند آن طرف مقابلش تو همان احد واجدی المنی است میداند یا دارد دخول جنب میکند در مسجد که خودش باشد، یا استیجار جنب دارد میکند. غرض میخواهد بگوید این دو تا است یک وقت علم اجمالی از آن طرف است یعنی حامل وقتی وارد میشود علم اجمالی دارد که دارد خطاب اجمالی را مخالفت میکند نمیداند آیا لاتدخل را مخالفت میکند یا لاتُدخِل این وقتی میرود تو مسجد میداند یا لاتدخُل را دارد مخالفت میکند یا لاتدخِل این مال این، پس میشود مخالفت خطاب اجمالی. عین این برنامه برای این هم هست این دیگری میگوید من که نمیتوانم بروم تو مسجد من تو را اجیر میکنم این صد تومان را بگیر من را طواف بده عین همان علم اجمالی را این هم پیدا میکند یعنی این علم اجمالی دارد یا جنب دارد داخل مسجد میشود که خودش است، یا دارد استیجار میکند جنب را میگوید فرقی نمیکند در اینجا آنجور حساب کنید یا اونجور. و کذا کذا به کجا میخورد این سومی مخالفت خطاب اجمالی است نسبت به حامل و کذا از جهت دخول محمول و استیجار این محمول حامل را، من تو را اجیر میکنم با قطع نظر از حرمت او به حرمت او کاری نداشته باش آن هم یک علم اجمالی است و حرام است قطع نظر او این هم خودش مستقلاً یک مخالفت خطاب اجمالی دارد میکند قطع نظر از حرمت دخول و ادخالی که بر آن حامل هست علیه یعنی قطع نظر از آن حرمت دخول و ادخالی که برای او هست برای این هم یک علم اجمالی هست یا دخول جنب در مسجد یا استیجار جنب در مسجد او فرض عدم حرمت میگوید اصلاً آقا به آن اصلاً حرام نیست فرض کنید میگوییم حامل اصلاً توجه ندارد که بین خودش و او یک جنابتی هست خوب وقتی توجه ندارد که عیبی ندارد ایشان میخواهد بگوید بر فرض هم مال او حرام نباشد بخاطر غفلت، ولی مال این حرام است علی کل حال این آقای محمول که دارد آن احد واجدی المنی را اجاره میکند این یقینا علم اجمالی دارد که یک خطاب اجمالی را دارد مخالفت میکند حالا اعم از اینکه مال آن هم حرام باشد یا مال او حرام نباشد خلاصه این هم مرتکب کار حرام دارد میشود. لذا میفرمایند این هم مال خودش یک علم اجمالی دارد این هم برای خودش دارد یک مخالفت خطاب اجمالی میکند قطع نظر از او، یا نه اصلاً فرض بکنید حرمت ندارد برای آن دیگری بخاطر غفلتش، فانّهُ این محمول این محمولی که اجاره کرده آن دوستش را عَلِمَ اجمالاً بصدور احد المحرمین میداند یک کار حرامی ازش سر زده یا دخول خودش در مسجد جنبا یا استیجار جنب برای دخول در مسجد،
مگر اینکه یک کسی بیاید توجیه بکند بگوید نه این آقای محمول خودش که تنهایی میتواند برود در مسجد خوب نمیداند جنب است اجارهاش هم تابع کار خودش است وقتی خودش میتواند تو مسجد برود اجاره اش هم تابع کار خودش است پس اجاره اش هم جایز است عیبی ندارد. مگر کسی این را بگوید والا اگر کسی این را نگوید این هم مثل او یقین دارد یک علم اجمالی دارد که مخالفت اجمالی یعنی خطاب اجمالی را مخالفت کرده. الّا ان یقال مگر کسی بگوید استیجار تابع حکم اجیر است، اجیر همین محمول است این خودش که تنهایی میتواند تو مسجد برود چون نمیداند جنب است، آن اجاره ای هم که میکند در حکم کار خودش است حالا که کار خودش جایز است پس اجاره اش هم میشود جایز دیگر علم اجمالی به صدور حرام ندارد. ولی ایشان این توجیه را قبول ندارند الّا ان یقال مگر اینکه همچنین توجیهی برای محمول بکنیم بگوییم استیجارش تابع حکم خودش است فاذا لم یکن هو این محمول وقتی این آقای محمول در تکلیف خودش محکوم به جنابت نباشد و مباح باشد بخواهد داخل در مسجد بشود استیجار غیر هم برایش صحیح است.
پس خلاصه مطلب آقا اینها دو جور میشود یک وقت مخالفت خطاب اجمالی حامل میکند یک وقت مخالفت خطاب اجمالی محمول میکند. ولی مال محمول را میشود یک توجیه کرد بگوییم خودش تنها که جواز دخول دارد چون نمیداند جنب است آن استیجار هم در حکم خودش است وقتی حکم خودش جواز دخول باشد استیجارش هم جایز است دیگر علم به صدور ندارد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.