خوب بلافاصله امروز میخواهد برگردد، نعم همین دو سه دقیقه فقط دیروز ما موافقت کردیم ولی میخواهیم از حرفمان برگردیم دوباره میخواهیم برگردیم به حرفهای روز اول. خلاصه عنایت داشته باشید آقا شیخ خیلی بالا و پایین میکند ولی ایشان هم حرف ابتدائیش و هم حرف نهائیش با مذهب غیر مشهور مخالف است خلاصه هم مطالب آن هفته قطع نظر از دیروز که حالا یک دو سه دقیقه از اطلاق کلمات علماء یک موافقتی باهاشون کردیم ایشان ابتدا کارش و نهایت کارش این است موافقت التزامیه را ایشان واجب نمیداند لازم نیست در احکام توصلیه غیر از عمل خارجی در دل هم باید ملتزم باشی، نه مخالفت التزامیه عیبی ندارد در همان دفن میت منافق شما بگویید اصل عدم وجوبش، اصل عدم حرمتش قائل به اباحه بشوی عیبی ندارد چرا؟ فقط درست است این اباحه بر خلاف حکم الله واقعی است اما چه جور مخالفتی التزامی است؟ و ما هم که گفتیم مخالفت التزامی عیبی ندارد.
نعم صرّح همین آقایانی که دیروز ما اسمشان را آوردیم آدرس هم دادیم جاهایشان را دو نفرشان تصریح کردند گفتند جایز است انسان همین آقایانی که دیروز کلماتشان را خواندیم و گفتیم اینها میگویند ممنوع است رجوع به قول سوم، همانها یکی دو نفرشان صاحب فصول و مرحوم نراقی اینها تصریح کردند گفتند میشود انسان به دو تا اصل عمل کند یعنی بگوید اصل عدم وجوب دفن میت منافق، اصل عدم حرمت که نتیجه اش بشود اباحه که یک قول سوم است، عیبی ندارد تصریح کردند ولو دیروز اطلاق کلامشان این بود که قول سوم جایز نیست ولی بعضیهایشان تصریح کردند گفتند نه بابا عیبی ندارد درست است این دو تا اصل را اگر شما جاری بکنید و بگویی اباحه دارد حکم الله واقعی طرح شده اما چه جوری طرح شده؟ در دل والّا در خارج که طرحی نکردی شما.
نعم صرّح میخواهیم اطلاق دیروز را بهم بزنیم، همان آقایان دیروز که اطلاق کلامشان اجازه نمیداد ما دو تا اصل جاری بکنیم و یک حکم سومی به دست بیاوریم آن اطلاق کلامشان بود، ولی بعضیهایشان غیر واحدٍ من المعاصرین، صاحب فصول و همچنین فاضل نراقی همان آدرسهایی که دیروز دادیم مراجعه بکنید در همانجا که آن حرف را زدند تصریح کردند چند نفرشان تصریح کردند در همان مسأله اجماع مرکب که دیروز آن عبارت را ازشان خواندیم حالا میخواهیم تصریحشان را بخوانیم آمدند اینطور گفتند، گفتند اذا اقتضی الاصلان حکمین اصلان کدام است؟ اصل عدم وجوب دفن میت منافق، اصل عدم حرمت دفن میت منافق، گفته درست است اگر این دو تا اصلها را اگر شما جاری بکنی اباحه از توش در میآید و یک قول سوم از توش در میآید اما عیبی ندارد. چرا عیبی ندارد؟ برای اینکه طرح قول واقع شده طرح حکم الله شده ولی التزاما یعنی در دل شما نه به وجوب عمل کردی نه در حرمت اما خارجا بالاخره به یک دانهاش عمل کردید. آمدند گفتند اگر دو تا اصل، اصل عدم وجوب دفن میت منافق، اصل عدم حرمت، گفتند این دو تا اصل اقتضا اگر کرد یک حکمی را که علم داریم به مخالفت احدهما للواقع یعنی اگر گفتیم اصل عدم وجوب اصل عدم حرمت این دو تا اصل را جاری کردیم که یک اباحه ای از داخلش در بیاید که یقین داریم مخالف با واقع است صرحّ بجواز این بجواز در مجموع متعلّق به صرحّ است همان آقایانی که در آن مسأله اجماع مرکب به طور اطلاق گفته بودند ممنوع است احداث قول ثالث بعضیهایشان تصریح کردند بجواز عمل بکلی الاصلین. یعنی هم بگو اصل عدم وجوب دفن، هم اصل عدم حرمت هر دو را جایز دانستند گفتند عیبی ندارد چرا؟ چون مخالفتش فقط التزامی است والّا در خارج که مخالفت ندارد. بعد هم قیاس کردند بعضی هایشان صاحب فصول، به همان صفحه مراجعه بکنید صاحب فصول وقتی خواسته بگوید در شبهه حکمیه شما میتوانید دو تا اصل جاری کنید و به یک حکم سومی رجوع کنید گفته مثل شبهه موضوعی هاش، موضوعیهاش کدام بود؟ همان اِمراء مردّده، چطور شما در آن امراء مردّده که نمیدانستید وطیش واجب است یا حرام میگفتید نه واجب است نه حرام خوب مخالفت التزامی بود والّا در خارج یا آن وطی را انجام میدهد یا انجام نمیدهد، آمده شبهه حکمیه را قیاس کرده به شبهه موضوعیه گفته چطور در آن امراء مردده میگویید اصل عدم وجوب اصل عدم حرمت و حال آنکه واقعا یا واجب است یا حرام است، چون عیبی ندارد بخاطر مخالفت التزامیه شبهه حکمیه اش هم که دفن میت منافق همان حرفی که ما روز اول زدیم ما روز اول گفتیم آقا چه شبهه حکیمه چه شبهه موضوعیه شما اگر اصل جاری بکنید و با این جریان اصلت مخالفت التزامی بکنی عیبی ندارد، حالا عین همان برنامه را آقای صاحب فصول فرموده، گفته در شبهه حکمیه ولو آن اباحه اصل سومی مخالف حکم الله واقعی است ولی به آن دو تا اصل جاری بکن چون مخالفت عملی ندارد بعد هم قیاس کرده گفته مثل آن اصلین متنافیین در موضوعات چطور آنجا شما میگویید نه وطیش واجب است و نه حرام است، و حال آنکه واقعا یا واجب است یا حرام است چون یا قسم خورده بر وطی میشود واجب، یا قسم خورده بر ترک وطی میشود حرام. چطور در آنجا اصل جاری میکردید و عیبی نداشت چون فقط مخالفتش التزامی بود حکمش هم همان است.
ـ سئوال:...
- بله حالا میگویند خود ایشان. آقا بفرمایید.
ـ ...
ـ بله من اشکالهای ایشان را میدانم، ایشان اشکالش حال و هواش تو همان حرفهاست.
خوب عنایت بکنید آقا ایشان میفرمایند که بله لکنّ القیاس غیر محلّه، ببینید آقا ایشان از حرف صاحب فصول خوشش آمده که در شبهه حکمیه اصل عدم وجوب دفن میت اصل عدم حرمت از این حرف خوشش آمده خوب همان حرفی است که خود ما از روز اول زدیم،
ولی ایشان میگوید قیاست باطل است دیگر بحث میشود یک بحث علمی، الان یک بحث علمی میخواهیم بکنیم، ایشان میفرمایند آقای صاحب فصول بسیار حرف خوبی زده، همان حرفی است که ما هفته گذشته زدیم در شبهه حکیمه بگو اصل عدم وجوب دفن میت منافق، اصل عدم حرمت درست است این دو تا اصلها یکیش برخلاف واقع است ولی چون مخالفت التزامیه است عیبی ندارد. خوب تا اینجاش خیلی خوب ولی ایشان یک قیاس کرده به شبهه موضوعیه گفته همانطوری که در آنجا جایز است اجرای دو تا اصل به این اصل عدم وجوب وطی، اصل عدم حرمت وطی اینجا هم مثل آنجاست، ایشان میگوید این قیاس قیاس درستی نیست، قیاس مع الفارغ است.
عرض کردم میخواهیم وارد یک بحث علمی بشویم این بحث آقا در کتاب برائت فعلاً ذهنیها را بگذاریم کنار میخواهیم آنطرف بحث را توضیح بدهیم اواخر صفحه ۲۲۲، ینبغی التنبیه علی امورٍ الاول، با این کتابهایی که دست من است یعنی تنبیه اول دیگر با این کتابهایی که دست من است اواخر صفحه ۲۲۲ میشود، ینبغی التنبیه علی امورٍ الاول. من حالا باز قبل از اینکه آن را ثابت بکنم خودم یک مثالی از خارج بزنم یک قدری ذهنها آماده بشود تازه برویم سراغ آنجا. سراغ آنجا که رفتیم مطلب روشن شد برمیگردیم اینجا.
[اصل موضوعی حاکم بر اصل حکمی]
ببینید آقا اگر من یک گوشتی پیدا کردم حالا فرض میکنیم تهران و آن هم منطقه سرچشمه، میدانید که تهران منطقه سرچشمه یهودی زیاد دارد خیلی زیاد اصلاً محله یهودی هاست، مسلمان هم خیلی هست، حالا در آن منطقه من یک تکه گوشت پیدا کردم ولو مملکت حالا اسلامی است آنجا بالاخره هم یهودی هست و هم مسلمان هست اگر شما در آنجا یک قطعه گوشتی در راه پیدا کردید خوب شک میکنید چون آنجا منطقه یهودی هاست شک میکنید آیا این حلال است یا حرام است چرا شک میکنید؟ برای اینکه نمیدانید آیا یهودیها کردند که تذکیه نشده باشد، یا مسلمانها کردند که تذکیه باشد، پس این گوشتی که شما در آن منطقه پیدا میکنید شک میکنید که حلال است یا حرام است، چرا شک میکنید؟ برای اینکه نمیدانی تذکیه شده یا نه. خوب در اینجا شما حق ندارید اصالة الحلّیة جاری کنید با اینکه ما همیشه در شبهات موضوعی اصالة البرائة جاری میکنیم. من الان نمیدانم این آب پاک است یا نجس است؟ اصالة البرائة، نمیدانم این آب غصب است یا نه؟ اصالة البرائة، برمیدارم میخورم. شبهات موضوعیه همیشه اصالة البرائة دارد همیشه اصالة الحلّیة دارد اما این قضیه گوشت جداست حسابش ولو شبهه موضوعی است شما الان شک دارید که حلال است یا حرام، حق ندارید مثل شبهات موضوعی دیگر اصل حکمی جاری کنید یعنی اصالة الحلّیة جاری کنی آن گوشت را مصرف کنید. نه چرا؟ برای اینکه شما چرا شک در حلّیت دارید؟ برای اینکه نمیدانی آیا تذکیه شده یا نه، اینجا شما باید اصل عدم تذکیه جاری کنید. خوب به این اصل عدم تذکیه میگویند اصل موضوعی، این اصطلاحات را هم بدانید بد نیست به درد آنجاها میخورد، اصل عدم تذکیه اسمش اصل موضوعی است چرا بهش میگویند اصل موضوعی؟ برای اینکه به برکت این موضوع روشن میشود ما الان نمیدانیم این حلال است یا حرام تذکیه شده یا نه با اصل عدم تذکیه چه کار میکنند؟ میگویم این تذکیه نشده این حیوان میشود میة، وقتی میة شده دیگر میة حلّیت ندارد. ببینید اصل موضوعی حاکم ما داریم یعنی ما یکی داریم در اینجا اصل عدم تذکیه، و با این اصل عدم تزکیه تکلیف این گوشت روشن میشود چون وقتی گفتیم اصل عدم تزکیه یعنی این گوشت میة است وقتی میة شد میة دیگر اصالة الحلّیة ندارد.
پس نتیجتا در شبهات موضوعیه ولو همه جا ما برائت جاری میکنیم یعنی اصل حکمی جاری میکنیم میگوییم اصالة الحلّیة اما در این شبهه موضوعی نمیشود چرا؟ برای اینکه در اینجا اصل موضوعی ما داریم و اصل موضوعی حاکم است بر اصل حکمی است یعنی اصل عدم تذکیه این مقدم است بر آن اصل حکمی، اصل حکمی کدام است؟ اصالة الحلّیة، پس شبهات موضوعیه شما شنیدید برائت جاری میشود، اصل حکمی جاری میشود امّا آنجاهایی است که اصل موضوعی حاکم نباشد و در این شبهه موضوعی که ما مثال زدیم اصل موضوعی داریم که این مقدم است حاکم است بر آن اصالة الحلّیة. این روشن شد پس ما داریم شبهات موضوعیه که در آنها اصل موضوعی حاکم مقدّم است و با بودن اصل موضوعی حاکم نوبت به آن اصل حکمی، یعنی نوبت به آن اصالة الحلّیة نمیرسد. این مثالی که من از خارج گفتم که آنجا برایتان آماده بشود.
حالا برمیگردیم اینجا، ایشان اینجا این مثال را میزند: اگر یک زنی مرددّ شد بین اجنبیه و زوجه، حالا به یک جوری که نمیشد تشخیص بدهیم حالا فرضش را بکنیم یک جوری تصوّر بکنید یک مردی یک زنی هم الان هست آن زن نمیداند آیا زوجه اش است این یا به حساب اجنبی است این مرد نمیتواند در این شبهه موضوعیه اصالة الحکم جاری کند، بگوید اصالة البرائة، شبهات موضوعیه این هم یک مثال دیگر است شبهات موضوعیه درست است مجرای برائت است اما کجا؟ آنجایی که اصل موضوعی حاکم نباشد در آنجاهایی که اصل موضوعی حاکم باشد نوبت به آن اصل حکمی نمیرسد. یک مثالش همان گوشت بود که من مثال زدم، یک مثالش هم ایشان آنجا زده. پس الان مردی و زنی در یک جا هستند، عرض کردم دیگر الان تصوّرش را بکنید، هیچ رقم هم امکان ندارد که تشخیص بدهد این زن زوجه است یا اجنبیه، خوب شبهه شبهه موضوعیه است شما نمیتوانید اصالة الحلّیة جاری کنید بگویید شبهات موضوعیه مجرای برائت است اصالة الحلّیة تماس با آن زن پیدا بکند نمیشود، چرا؟ برای اینکه اصل موضوعی داریم، اصل موضوعی کدام است؟ اصل عدم تحقّق زوجیت بینهما. ببینید این اصل موضوعی بهش میگوییم اصل موضوعی چرا؟ به برکت این اصل این زن میشود اجنبیه، نمیدانم زوجه است که علاقه زوجیت آمده یا نیامده یا اجنبیه است شما نمیتوانی بگویی اصالة الحکم یعنی اصل حکمی جاری کنی اصالة الحلّیة اصالة البرائة با آن زن معاشرت بکند نمیشود چرا؟ با اینکه شبهه موضوعی است؟ میگوییم از آن شبهه موضوعی ها است که اصل موضوعی حاکم ما داریم کدام آن اصل؟ اصل عدم علاقه زوجیت بین من و آن زن. این اصل تکلیف این زن را روشن میکند زن میشود اجنبی، وقتی که زن شد اجنبی دیگر اصالة الحلّیة ندارد روشن شد.
پس نتیجتا در شبهات موضوعیه با اینکه محکوم به برائت است محکوم به اصل حکمی است ولی در آن شبهات موضوعیه ای که اصل موضوعی ما داریم و آن اصل موضوعی حاکم بر اصل حکمی است آنجاها شما اصل حکمی نمیتوانید جاری کنید.
حالا که مطلب جا افتاد برگردید اینجا. برگردید به همان زنی که نمیداند قسم خورده بر وطیش که بشود واجب، قسم خورده بر ترک وطیش که بشود حرام، این هم از همان شبهه موضوعیه است. ایشان میگوید اینجا شبهه موضوعیه را شما بیخود به آن قیاس کردی، این شبهه موضوعیه ای است که اصل موضوعی حاکم ما داریم در اینجا درست است شما میگویید اصل عدم وجوب وطی، اما در حقیقت معنایش این است اصلی است که اصلاً قسم به وطی خورده نشده، ببینید اصل موضوعی حاکم داریم عین همان دو جا است یعنی الان شما که میگویید این زن وطیش واجب نیست ولو به لفظ میگویی وطیش واجب نیست داری چه کار میکنی؟ حکم جاری میکنی ولی نه در حقیقت معنایش این است اصلاً آقا این زن قسم خورده نشده بر وطیش که یک روز هم ایشان فرمودند یکی از رفقا هم اشکال
میکردند، غرض این زن اصلاً نمیدانی قسم خورده شده بر وطیش یا نه؟ اصل عدم تعلّق حلف است ببینید اصل موضوعی نیا بگو شبهه موضوعیه است اصل عدم وجوبش است، نه بیا بگو اصل عدم تعلّق حلف است بر فعل وطی، اینجا شبهه موضوعی است ولی مثل آن دو تا میماند اصل موضوعی داریم و با بودن اصل موضوعی نوبت به اصل حکمی نمیرسد. یا اگر میگویی اصل عدم حرمت این در حقیقت معنایش این است شما میگویید اصل عدم حرمت ولی در حقیقت معنایش این است اصل اینی است این زن اصلاً قسم خورده نشده بر ترک وطی. ببینید اصل موضوعی جاری میکنیم و با بودن اصل موضوعی نوبت به آن اصلهای حکمی نمیرسد. پس شما نباید شبهات حکمیه را با شبهات موضوعیه قیاس کنید در شبهات حکمیه اصل جاری است اصل عدم وجوب، اصل عدم حرمت و منافات هم دارد با آن حکم الله واقعی. ولی در شبهه موضوعیه اصل حکمی ما اصلاً نداریم تا منافات داشته باشد با آن واقع چون آخر رفقا اشکالشان همین است، من میگویم نه وطیش واجب است نه وطیش حرام است و حال آنکه واقعا یا حرام است. میگوییم نه اصلاً این زن من نمیدانم قسم خوردم بر وطیش یا نه، پس وجوبی در کار نیست این زن اصلاً نمیدانم قسم خوردم بر ترکش یا نه، پس حرمتی نیست. آنجا با اینجا فرق دارد در شبهه حکمیه اصلهایی که شما جاری میکنید بر خلاف آن حکم الله واقعی است اما در شبهه موضوعیه اصلهایی که جاری میکنید منافات با حکم الله واقعی ندارد چون از تحت موضوع خارجش کردید. یک عبارت ایشان در اینجاست در شبهه موضوعیه آن اصلی که شما خارج میکنید مجرایش را از اصل بیرون میبرد و اصلاً داخل در موضوع میشود، ولی برخلاف شبهه حکمیه.
پس چی شد آقا؟ صاحب فصول حرف حسابی زده همانی که ما زدیم، در شبهه حکمیه مثل دفن میت منافق گفته بگو اصل عدم وجوب، بگو اصل عدم حرمت، ولو یکدانه اش طرح حکم الله واقعی است اما عیبی ندارد چون مخالفت التزامی است. این عیب دارد گفته مثل شبهه موضوعیه، چطور در شبهه موضوعیه شما اصل عدم وجوب و اصل عدم حرمت جاری میکردید اینجا هم جاری بکن. ایشان میگوید حرفتان خیلی خوب ولی قیاستان باطل برای اینکه شبهات موضوعیه دستگاه علی حده ای دارد اصل موضوعی حاکم دارد و نوبت به اصل حکمی نمیرسد تا مخالفت با آن حکم الله واقعی داشته باشد.
عنایت داشته باشید ایشان میفرمایند: حرف بسیار خوب ولی قیاستان فی غیر محل است، این قیاسی که شما کردید شبهه حکمیه به موضوعیه این درست نیست. یعنی قیاس مع الفارغ است چرا؟ لما تقدّم انّ الاصول فی الموضوعات یعنی شبهه موضوعیه، اصول در شبهات موضوعیه حاکم است بر ادله تکالیف، یعنی در شبهه موضوعیه ما اگر یک اصل موضوعی داشتیم آن اصل موضوعی تقدّم دارد بر ادلّه تکلیف. حالا میخواهد توضیح بدهد همان زن را: فانّ البناء علی عدم تحریم وطی آن مرأة این لاجل خبر انّ است، شما اگر در آن مراة بنا را میگذارید بر عدم تحریم در حقیقت برای این است که به حکم اصل موضوعی بنا را گذاشتید بر عد تعلّق حلف شما ولو در ظاهر میگویید این زن وطیش حرام نیست اما این چرا میگویید حرام نیست؟ بخاطر آن اصل موضوعی یعنی آن اصل موضوعی میگوید این زن قسم بر ترک وطیش خورده نشده تا بشود حرام ولو بنا را میگذاریم بر حرمت. ببینید اصل حکمی یعنی ولو شما میگویید حرمت ندارد اما این حرمت ندارد برای چیه؟ بخاطر اینکه بخاطر آن اصل موضوعی بنا را میگذاری بر عدم تعلّق حلف به ترک وطی آن مرأة، فهی پس آن مرأة اینها را همه هفته قبل خواندیم، فهی پس این زن خارج است اما از چی خارج است؟ نه از حکم تا منافات داشته باشد از موضوع وجوب، و از موضوع حرمت خارج است، لذا میفرماید این زن خارجةٌ عن موضوع الحکم به تحریم وطی من حلف علی ترک وطیها. شما اصلاً نمیدانی این قسم خورده شده بر ترک وطیش تا وطیش حرام باشد یا نه؟ بگو اصلاً قسم نخوردیم بر ترک وطیش. این مال آنطرفش.
مال وجوبش: و همچنین حکم به عدم وجوب وطی اگر میکنید، این لاجل هم باز خبر این الحکم است، یعنی اگر حکم به عدم وجوب وطی هم میکنید باز برای این جهت است یعنی در حقیقت بنا را گذاشتی بر عدم حلف بر وطی این زن، میگویی حرام نیست ولو در ظاهر میگویی حرام نیست ولی در حقیقت معنایش این است که قسم بر ترکش خورده نشده ولو در ظاهر میگویی واجب نیست ولی در حقیقت معنای این که میگویی واجب نیست یعنی قسم خورده نشده بر وطی این زن. فهی پس این زن خارج از موضوع نه از حکم اگر میگفتیم از حکم خارج است یعنی نه واجب است نه حرام است آنوقت منافات داشت با آن واقع که یا واجب است یا حرام است. ولی ما که نمیگوییم واجب نیست حرام نیست اگر هم میگوییم واجب نیست حرام نیست به اعتبار این میگوییم، میگوییم اصلاً قسم خورده نشده بر وطی این زن یا بر ترک وطی این زن. لذا میگوید فهی این زن خارجةٌ عن موضوع الحکم بوجوب وطی من حلف علی وطیها. پس شما شبهه حکمیه را با این قاطی نباید بکنید برای اینکه اینجا اصل موضوعی ما داریم ولی برخلاف شبهه حکمیه که آنجا ما اصل حکمی جاری میکنیم و لذا میگوییم اصل عدم وجوب، اصل عدم حرمت لذاست که به آن حکم الله واقعی منافی در میآید.
به خلاف شبهات حکمیه فانّ الاصل فیها در شبهه حکمیه آن اصلهایی که شما جاری میکنید میگویید اصل عدم وجوب، اصل عدم حرمت، این معارض است با آن حکم معلوم بالاجمال واقعی چون شارع مقدس بالاخره برای این میت منافق واقعا یک حکمی جعل کرده، لذا ایشان میفرمایند در شبهه حکمی چون اصلها حکمی است میگویی اصل عدم وجوب اصل عدم حرمت، با آن وجوب یا حرمت واقعی منافات دارد. اما در شبهه موضوعی شما نمیگویید اصل عدم وجوب اصل عدم حرمت تا کسی بیاید به شما بگوید بالاخره یا واجب است یا حرام است، بلکه موضوعا خارج میکنیم. پس اصل در او منافات با حکم واقعی دارد اما اصل در شبهه موضوعیه منافات با حکم واقعی ندارد. فانّ الاصل در شبهه حکمیه معارض است با آن نفس حکم معلوم بالاجمال و لیس، یعنی لیس الاصل در شبهه حکمیه لیس الاصل مخرجا عبارتهای آن هفته، در شبهه حکمیه آن اصلی که شما جاری میکنید خارج نمیکند مجرایش را، مجرایش کدام است؟ دفن میت منافق، در آن مثال مجرا آن زن است در آن مثال مجرا دفن میت منافق است، این هم عین عبارتهایی است که آن هفته خواندیم. لیس الاصل یعنی در شبهه حکمیه این اصلی که شما جاری میکنید میگویی اصل عدم وجوب این خارج نمیکند مجرایش را از موضوعش یعنی میت منافق را خارج نمیکند از موضوع حتی لا ینافیه بجعل الشارع، آن کتابها دارد جعل، این کتابها دارد بجعل ظاهرا این بهتر است یعنی خلاصه مطلب در شبهه موضوعیه آن اصلها را که جاری میکنید مجرایش از تحت موضوع خارج میکند لذا منافاتی پیش نمیآید. اما در اینجا اینجوری نیست که مجرا را خارج بکند به طوری که منافی نباشد این اصل با آن حکم واقعی به سبب جعل شارع که آمده برای ما اصل حجت کرده.
پس نتیجتا چی شد آقا؟ آقای صاحب فصول حرف بسیار خوبی زد که گفت در شبهه حکمیه شما میتوانی اصل جاری کنی بگویی نه دفنش واجب است نه دفنش حرام است هیچ عیبی ندارد چون مخالفت التزامیه است. اما اینکه آمد قیاس کرد به شبهه موضوعیش آن کار خوبی است حالا ایشان میگوید البته ولو این کارش بد است اما این باعث نمیشود که آن کارش هم بد باشد. بله قیاسش درست نیست برای اینکه قیاسش مع الفارغ است لذا میفرماید هذا المقدار من الفرق، درست است شبهه حکمیه با شبهه موضوعیه فرق دارد اما غیر مجدٍ یعنی غیر مؤثّرٍ، غیر موثر است در آن کارش، مؤثر در چیه؟ در بطلان قیاسش است، این فرق بین شبهه حکمیه و موضوعیه موثر در بطلان قیاسش است والّا مؤثر در آن کار خوبش نیست یعنی باز هم آن کار را ادامه بدهد یعنی در شبهه حکمیه ولو این دو تا قیاسشان به هم درست نیست نباید قیاس میکرد اما حالا این کار باطل است دلیل نمیشود از آن اصل دست بردارد یعنی اصل عدم وجوب دفن و اصل عدم حرمت دفن را جاری بکند هیچ اشکالی هم ندارد نهایتش مخالفت شده حکم الله واقعی، اما چطوری مخالفت شده؟ در دل و ما هم که گفتیم مخالفت در دل عیبی ندارد. ما گفتیم فرق است بین شبهه حکمیه و موضوعیه و این فرق مؤثر است مجدٍ حالا فعلاً غیر مجدٍ باشد، مجدٍ یعنی مؤثرٌ فی بطلان القیاس، اما غیر مجدٍ یعنی مؤثر نیست در آن کار خوبش. آن کار خوبش را انجام بده در شبهه حکمیه هیچ عیبی هم ندارد چرا؟ اذ اللازم این لازم مبتداست خط بعد کون العمل خبرش است، ایشان میگوید چرا آن کارش خوب است یعنی با اینکه قیاسش باطل است چرا آن کار خوب است و آن کار را انجام بده؟ اصل عدم وجوب، اصل عدم حرمت میگوید لازمه منافات آن اصول، اصل عدم وجوب اصل عدم حرمت این درست است منافی با نفس حکم واقعی است این را بعدا معنا میکند و معارضتها له، این عطف تفصیلی است یعنی درست است این اصول معارضتها منافی است له با آن حکم واقعی حتّی با علم تفصیلی، علم تفصیلی کدام است؟ دفن میت مسلم آن هفته گفتیم، اگر شما میت مسلم را که همه میدانیم دفنش واجب است در دل بگویی خدایا من ملتزم نیستم اما دفنش کنید عیبی ندارد، ما حتی در معلوم بالتفصیلش هم گفتیم اگر در دل کسی ملتزم نشود ولی در خارج انجام بدهد عیبی ندارد خوب در ما نحن فیه که به طریق اولی. پس در ما نحن فیه مثل دفن میت منافق شما درست است اصلها را جاری میکنید ولی این اصلها منافی با آن حکم واقعی است. منافی است یعنی چی؟ یعنی این اصلها معارض است با آن حکم واقعی حتی در مورد دفن میت مسلم که اگر اصل جاری بکنید شما بگویید اصل عدم وجوب منافات با حکم واقعی دارد اما چون در خارج انجام دادی مع ذلک عیبی ندارد شما اگر اصلهایت را جاری بکنی نهایتش این لازم میآید. لازم میآید که عمل به این اصول موجب طرح حکم واقعی بشود یعنی با این اصل عدم وجوب اصل عدم حرمت شما ترک کردید حکم واقعی را، ولی من حیث الالتزام، عملاً که ترک نکردید بله در دل آن حکم الله که یا وجوب بوده یا حرمت بوده شما آنها را از بین بردی ولی از بین بردنت قلبی است والّا در خارج که شما مخالفتی نکردید. و ما هم که ثابت کردیم مخالفت در دل گفتیم عیبی ندارد. ولو این اصولی که شما جاری میکنید آن حکم الله واقعی که یا وجوب است یا حرمت است طرحش کردید. ولی من حیث الالتزام از حیث عمل که مخالفتی نکردی فقط مخالفت التزامی است، فاذا فرض جواز ذلک ذلک یعنی چی؟ مخالفت التزامیه و ما هم که فرض کردیم آن هفته گفتیم مخالفت التزامی جایز است فلیسَ پنج شش کلمه رها کنید حالا که فرض کردید مخالفت التزامه جایز است فلیس الطرح من حیث الالتزام مانعا از اجراء اصول متنافیة. شما با این کارت حکم الله واقعی را ترک کردی اما در دل ترک کردی در خارج که ترک نکردی، ما هم که قبلاً ثابت کردیم مخالفت التزامیه جایز است پس عیبی ندارد. حالا چرا گفتیم جایز است؟ لانّ العقل نظرتان است یک روز ایشان گفت ادله شما ادله عقلی و نقلی که من به بعضیهایش هم اشاره کردم یا ایها الذین آمنوا آمنوا شما آن ادله عقلی و نقلی هاتان که استدلال میکنید بر وجوب التزام تمام نیست چرا جایز است ذلک مخالفت التزامیه؟ برای اینکه ما قبلاً مفصل هم در صفحه ۲۳۶، آنجا بحثش مفصل میآید ما در آنجا میگوییم که این عقل و نقلی که شما برای ما آوردید این دلالت ندارد الّا علی حرمت مخالفت عملیه یعنی آن عقل و نقل که به ما میگوید باید ملتزم بشویم آنجاهایی را میگوید ملتزم بشویم که به مخالفت عملیه سرایت بکند والّا اگر فقط در دل شما آن وجوب واقعی و آن حرمت واقعی دفن میت منافق را در دل نپذیری اما مخالفت عملیه نداشته باشد فلیس الطرح و ما هم که قبلاً گفتیم حالا که جایز است پس طرح حکم الله واقعی از حیث التزام این نمیتواند مانع از اجرای اصول بشود، شما اصلهایت را جاری بکن بگو اصل عدم وجوب، اصل عدم حرمت هیچ مانعی از اجرای اصول متنافیه در واقعی. چی شد آقا دوباره؟ دوباره غیر مشهور محکوم شدند.
خلاصه مطلب ما صاحب فصول، مناهج همه ما قبول داریم که در دفن میت منافق اصل عدم وجوب، اصل عدم حرمت را جاری میکنیم نتیجه میگیریم اباحه، اباحه هم ولو یک حکم سومی است اما حکم سوم این است که مخالفت عملیه ندارد. حالا که ندارد عیبی ندارد. نتیجتا مشهور که میخواهند بگویند مخالفت التزامیه عیب دارد حرفشان درست نیست.
[ظاهر کلام علما در جلسه گذشته را چگونه توجیه کنیم؟]
خوب یک چیزی میماند شما بگویید پس آن دیروزی چی بود لکن؟ شما از کلمات علماء استفاده کردید حرف اینها درست است میگویید دست برمیداریم از حرفهایمان، ما گفتیم آنها کلماشان اطلاق دارد یعنی اطلاق کلامشان میگویند احداث قول ثالث جایز نیست ولو مخالفت التزامی. امروز میگوییم نه آنها هم اگر گفتند احداث قول ثالث جایز نیست مقصودشان آنجایی است که مخالفت عملیه باشد والّا اگر مخالفت التزامیه اش را عیبی آخر آنها که نگفته بودند ممنوع است ما از اطلاق کلامشان استفاده کردیم که اینجا را هم میگیرد، میگوییم نه آن کلامشان ولو در ظاهر اطلاق دارد ولی حملش میکنیم لذا ان قلت این لایبعد قلتُ است، ان قلت خوب شما که مشهور را محکوم کردید دوباره گفتید مخالفت التزامیه عیبی ندارد پس کلمات علمای دیروز چی شد؟ که از اینها استفاده کردیم که حرف اینها خوب است؟ قلتُ لایبعد بیاییم اطلاق آن کلمات علماء که اطلاق دارد در طرح قول امام که میفرماید جایز نیست طرح قول امام عليهالسلامدر آن مسأله اجماع مرکب گفته بودند علی، علی متعلّق به چیه؟ حمل ان کلام علماء که در مسأله اجماع مرکب اطلاقگیری ازش ما کردیم گفتیم ممنوع است احداث قول ثالث ولو مخالفت التزامیه هم باشد ممنوع باشد آن را حمل میکنیم علی، میگوییم آن کلام حمل میشود بر طرح قول امام من حیث العمل، یعنی اگر علماء هم گفتند ممنوع است احداث قول ثالث مال کجاست؟ آنجایی است که مخالفت عملیه داشته باشد مثل آن قضیه جهر، یک نفر بگوید من نه استحباب جهر را قبول دارم، نه حرمت جهر را، مباح است خوب این مخالفت عملیه میشود اگر آنها آمدند گفتند احداث قول ثالث جایز نیست مستلزم طرح قول امام است جایز نیست باید حمل کنید بر آنجایی که جایز نیست اگر مخالفت عملیه داشته باشد. و در دفن میت منافق چون مخالفت عملیه ندارد ما احداث قول ثالث میکنیم و عیبی هم ندارد. کلامشان را حمل میکنیم بر طرح قول امام از حیث عمل، یعنی آنجا ممنوع است. اذ هو المسلّم المعروف من طرح قول الحجة آنی که معروف است و میگویند جایز نیست طرح قول حجت هوَ، هو یعنی از حیث عمل از حیث عمل جایز نیست والّا از حیث التزام عیبی ندارد.
فراجع کلماتهم فردا انشاءالله کلامشان را میخوانیم. حالا خلاصه اش را عرض بکنیم: یک بحثی را ایشان میخواهد اشاره کند آقا اواخر صفحه ۲۳۷، با این کتابهایی که دست من است اواخر صفحه ۲۳۷، این بحث مفصّل آنجا میآید ولی ایشان اجمالاً اینجا یک اشاره ای بکند و این آن است اختلفت الامة علی قولین یک عده از امت مثلاً گفتند نماز جمعه واجب است در زمان غیبت، عده ای هم گفتند نه نماز ظهر واجب است نماز جمعه مال زمان معصوم است اختلفت الامة علی قولین، یک عده میگویند حتما ظهر و یک عده هم میگویند حتما جمعه، این اختلفت الامة علی قولین چه کار بکند؟ بعضیها آمدند گفتند نه وجوب این را قبول داریم و نه وجوب آن را هر دو را از طرح کردند خوب این یک جا، خوب ایشان رجوع کرده به اصل یعنی اصل برائت از وجوب جمعه، اصل برائت از وجوب ظهر قائل به اباحه شده خوب این چه کار کرده؟ این الان مخالفت التزامیه کرده میخواهد بگوید علمای ما مخالفت التزامیه را جایز میدانند فراجع یعنی رجوع کن به کلمات علماء این مطلب را نگاه کن یک عده این را میگویند، میگویند هم عدم وجوب و هم عدم وجوب ظهر، هم عدم وجوب جمعه قائل شو به برائت خوب این الان عملاً مخالفت التزامیه است ولی در خارج که مخالفت عملیه نیست یا بالاخره آن را میآورد یا این را، مسلمان است دیگر بالاخره یا آن نماز را میخواند یا این نماز را. این یک جا که در کلمات علماء ما دیدیم گفتند دو تا را طرح بکن ملتزم بشو به اباحه.
و دیگر شیخ طوسی شیخ طوسی آمده قائل به تخییر واقعی شده گفته در اینجا که یک عده میگویند ظهر واجب است یک عده میگویند جمعه واجب است شما واقعا مخییری، خوب این تخییر واقعی هم مخالفت التزامیه است، عنایت کنید آقا تخییر ظاهری عیبی ندارد ما بگوییم عندالله یا ظهر واجب است یا جمعه، ما در ظاهر مخییریم یا آن، اینکه عیبی ندارد. ولی نه ایشان گفته تخییر واقعی یعنی در این ظهر و جمعه واقعا شما مخییرید خوب این واقعا یک حکم سومی است با اینکه حکم سومی است شیخ طوسی گفته چرا؟ برای اینکه مخالفت عملیه ندارد فقط مخالفت التزامیه است. نتیجتا از علمای دیروز و از علمایی که فردا عبارتهایشان را میخوانیم استفاده میشود که مخالفت التزامیه عیبی ندارد آنی که عیب دارد مخالفت عملیه است.
والسلام علیکم و رحمة الله.