درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۴۶: علم اجمالی ۱۳

 
۱

خلاصه درس گذشته

... و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

پس شد مخالفت معلوم بالاجمال دو جور تصوّر می‏شود: یک وقت انسان عملاً در خارج با آن علم اجمالیش مخالفت می‏کند مثل اینکه یکی از این دو ظرفی که خمر است نمی‏داند کدام است هر دو را بردارد بخورد، خوب اینجا مخالفت عملیه آن علم اجمالیش را کرده خوب این قطعا حرام است و عقوبت دارد و بعدا می‏خوانیم. اما یک وقت نه مخالفت به خارج سرایت نمی‏کند فقط در دل مخالفت کرده، علم اجمالی دارد که این زن وطیش یا واجب است یا حرام است، این میت منافق دفنش یا واجب است یا حرام است ولی مع ذلک می‏گوید نه من معتقدم به وجوبش و نه معتقدم به حرمتش اما سرایت به خارج نمی‏کند یعنی در عمل مخالفت و معصیتی محققّ نمی‏شود، آیا این چطور است؟ عیبی ندارد مخالفت التزامیه عیبی ندارد التزام یعنی انقیاد یعنی انسان در دلش منقاد نباشد، شارع بالاخره این میت منافق را یا جعل وجوب دفن برایش کرده مثل مسلمانها، یا جعل حرمت دفن کرده مثل کفّار، ولی من در دلم منقاد نیستم انقیاد و التزام اینها یکی است، یعنی در دلم می‏گویم نه وجوبش را قبول دارم و نه حرمت، خوب در خارج که سرایتی نمی‏کند. اینطور مخالفت‏‌های التزامی عیبی ندارد نه در شبهه موضوعیه‏ اش و نه در شبهه حکمیه حتی اگر یک خرده شما دقت کنید در شبهه موضوعیه‏ اش اصلاً مخالفت هم نیست چرا؟ ما در آنجا نمی‏گوییم نه وطیش واجب است و نه حرام است تا شما بگویی بالاخره یا واجب است یا حرام، می‏گویم اصلاً نمی‏دانم بر این زن قسم خورده شده بر وطیش نمی‏دانم انشاءالله قسم نخوردم. ببینید موضوع را نفی می‏کنم حکم را آدم بخواهد نفی بکند باید موضوع داشته باشد، ما اصلاً موضوع را برمی‏داریم، نمی‏دانم آیا این زن قسم خورده شده بر وطیش، نمی‏دانی؟ پس انشاءالله قسم خورده نشده. این زن نمی‏دانم قسم خوردم بر ترکش؟ نمی‏دانم علی کل حال موضوع را برمی‏دارم. اگر اینجور کردیم که اصلاً مخالفتی پیش نمی‏آید.

و اما در معلوم بالاجمال یعنی در شبهه حکمیه آنجا مخالفت پیش می‏آید ولی عیبی ندارد، چرا؟ چون شما وقتی می‏گویید میت منافق نه دفنش واجب است و نه حرام است ملتزم به اباحه می‏شوید خوب این یقینا بر خلاف حکم الله واقعی است اما این حکم الله واقعی اثرش چیه؟ حکم الله واقعی اثرش این است که مردم معصیت نکنید حکم الله واقعی را، ما هم آنجا معصیت نکردیم چون بالاخره یا فاعلم دفنش می‏کنم یا تارکم دفنش نمی‏کنم. اگر دفنش کردم موافق با احتمال وجوب است، اگر دفنش نکردم موافق با احتمال حرمت است معصیت در خارج محقق نمی‏شود. پس از نظر ما احکام فرعیه توصلیه مخالفت التزامیه ‏اش عیبی ندارد. در مقابل غیر مشهور می‏گویند نه اینها می‏گویند انقیاد و التزام واجب نفسی است حالا شاید تعبیر نفسی و غیری دیروز به نظرم نکردم، خلاصه آقایان غیر مشهور می‏گویند این وجوب التزام وجوب نفسی است چطور اگر شما نماز نخوانید عقوبتتان می‏کنند اگر در دل ملتزم نشوی به وجوب دفن میت منافق یا به حرمتش ملتزم نشوی خود همین عدم التزام هم عقوبت می‏آورد. ولی ما می‏گوییم چی؟ می‏گوییم اصلاً موافقت التزامیه در احکام فرعیه لازم نیست مگر اگر هم واجب باشد به وجوب غیری، مثل کجا؟ آنجایی که عبادت باشد خوب الان هم نماز حکم فرعی است هم وجوب دفن میت مسلمان حکم فرعی است اینها هیچ کدامش اولاً و بالذات انقیاد و التزام لازم ندارد. بله در نمازش التزام لازم است آن هم به وجوب غیری یعنی مقدمتا للعمل آن مقدمتا للعمل که دیروز خواندیم این وجوب غیر است ولی آنها می‏گویند نه التزام به وجوب نفسی واجب است و خلاصه به تعبیر آن آقای آخوند اینها می‏خواهند بگویند هر حکمی از احکام شرعیه دو تا اطاعت می‏خواهد، دو تا امتثال می‏خواهد یکی اعتقاد به جنان و یکی عمل به ارکان، ندیدم کفایة را ولی تو ذهنم است عبارتشان این است صفحه ۲۸، از قول غیر مشهور می‏گوید اینها می‏گویند هر یک از احکام شرعیه ولو توصلیه ‏اش هم باشد این دو تا اطاعت می‏خواهد، دو تا امتثال می‏خواهد: یک امتثال و اطاعت فی الجنان یعنی قلب، یکی هم عمل به ارکان یعنی وجود خارجی. لذا اگر شما دفن هم بکنید میت مسلمان را اگر اعتقاد به وجوبش نداشته باشی آن آقایان می‏گویند عقوبت می‏شود ما می‏گوییم نه.

آقای آخوند خوب جوری قضیه را می‏اندازد روی وجدان، ایشان می‏گوید به وجدانت مراجعه بکن واقعا عبدی که امتثال کرده در خارج حالا ولو در دلش هم منقاد نبوده می‏شود این را عقوبتش کرد؟ یک مثال من بزنم: الان در شدت سرما مولایی به عبدش می‏گوید برو پشت بام برفها را پارو کن. خوب این بیچاره می‏رود در دل هم قهرا ناراحت است دیگر در این شدت سرما مولا هم الان صبح زود می‏گوید برو برفها را پارو کن. خوب این می‏رود پارو می‏کند برفها را می‏ریزد پائین اما تو دلش هم خوشش نمی‏آید، حالا این مولا می‏تواند این را عقوبتش بکند؟ نه دیگر خوب گفته برفها را پارو کن این بیچاره هم پارو کرده. علی کل حال ولو در دلش حالا اگر عبد شایسته ‏ای باشد باید در دل هم بپذیرد حرف مولی را، ولی هوا سرد است و ناراحت است و خسته است و خوابش می‏آید تو دلش خوشش نمی‏آید از این امر، ملتزم به این امر نیست ولی در خارج امتثال می‏کند. و آقای آخوند می‏فرمایند به وجدانت مراجعه کن آیا می‏شود این عبدی که حالا با مثالی که من زدم، آیا این عبدی که برفها را پارو کرده با این شدت سرما آیا می‏شود این را عقوبتش کرد؟ نه، پس میزان این است. ایشان می‏فرماید میزان عمل خارجی است و عمل خارجی اگر امتثال شد مخالفت التزامیه عیبی ندارد. ولی ایشان جور دیگر رد می‏کند، ایشان می‏گوید این ادله ‏ای که شما اقامه کردید بر وجوب التزام و انقیاد قلبی این ادله همچنین چیزی ما نداریم این ادله چنین چیزی دلالت ندارد که هر یک از احکام دو تا امتثال بخواهد: یکی امتثال قلبی و یکی امتثال خارجی این اولاً. بر فرض هم حالا دلالت بکند ینفع در موارد معلوم بالتفصیل یعنی مثل دفن میت مسلمان، یعنی بر فرض هم التزام و انقیاد قلبی لازم باشد ولی مال کجاست؟ آنجایی که معلوم بالتفصیل مثل دفن میت مسلمان خوب همه ما علم تفصیلی داریم که دفن میت مسلمان واجب است بر فرض هم عقیده‏ای داشته باشید شما که التزام لازم است در اینجاها درست است اما ما نحن فیه چیه؟ ما نحن فیه علم اجمالی است اجمالاً می‏دانم میت منافق یک حکمی دارد یا وجوب یا حرمت است. نتیجتا به درد اینجا اصلاً نمی‏خورد.

آقایان این را عنایت کردند این دفن میت منافق با اینکه علم اجمالی داریم ما برائت جاری می‏کنیم می‏گوییم نه واجب است و نه حرام است این اسمش چیه؟ این شک در تکلیف است یا شک در مکلف به؟ شک در تکلیف است یادتان نرود من هر چند وقتی این را تکرار می‏کنم اصلاً این قضیه فراموش شده همه خیال می‏کنند شک در تکلیف این است که آدم شک بکند دعا عند الرؤیت الهلال واجب است یا نه؟ توتون حرام است یا نه؟ خیال می‏کنند فقط شکوک بدویه همیشه شک در تکلیف است نه بابا یک فرض دیگر هم دارد شک در تکلیف، یعنی در عین اینکه علم دارم میت منافق دفنش واجب است یا حرام است خود این هم شک در تکلیف است و علت اینکه برائت ما جاری می‏کنیم برای همین است شک در تکلیف است آن علمش شما را گول نزند. شک در تکلیف دو جور است: یک وقت انسان علم ندارد به الزام اصلاً نمی‏داند الزامی بهش متوجه است جنس را نمی‏داند یک وقت جنس را می‏داند نوع را نمی‏داند. شک در مکلّف به کدام است؟ آنی که جنس را می‏داند، نوع را می‏داند متعلّقش را نمی‏داند. غرض این یادآوری بشود که این حرفها را انشاءالله اوایل کتاب برائت ایشان توضیح می‏دهند.

۲

تحقیق مطلب

خوب لکنّ التحقیق حالا ایشان می‏فرمایند ما که قبول نکردیم حرف این آقایان را حالا می‏خواهیم تحقیق بکنیم، می‏گوییم حالا اگر واقعا ما داشته باشیم اگر ما واقعا یک همچنین دلیلی داشتیم ایها المنون التزموا بالاحکام الله، اگر واقعا ما داشتیم یک همچنین چیزی درست است یعنی واقعا یک دلیل اینجوری به این صراحت و استحکام اگر ما داشتیم که ایها المنون التزموا بالاحکام الله بله حق با شماست. یعنی ما تمام احکام الله را حتی توصلیه‌اش را باید در دل منقاد بشویم باید ملتزم بشویم اگر این باشد قبول داریم آنوقت نتیجه ‏اش هم این است اگر با چنین دلیلی شما ملتزم نشوید به حکم الله اینجا مخالفت عملیه قطعیه خطاب تفصیلی کردیم، خوب عنایت کنید التزموا فرض بکنید داریم، اگر همچنین چیزی داشتیم با این صراحت، نداریم که ولی اگر چنین چیزی داشتیم که ایها المومنون التزموا بالاحکام الله، آنوقت اگر من در دل ملتزم نشوم اینجا مخالفت عملیه قطعیه خطاب تفصیلی را کردم. ممکن است شما بگویید عملیه ‏اش از کجاست؟ می‏گوییم برای اینکه انقیاد و التزام عمل قلب است اینها را دارم از کفایة نقل می‏کنم عبارت ایشان فقط همین است، می‏گوید اگر یک همچنین دلیلی ما داشتیم شما هم ملتزم نشدی در دل، این مخالفت عملیه است. آنوقت شما اشکال می‏کنید می‏گویید عملش کدام است؟ می‏گوییم نه مخالفت کلُ شی بحَسبِه اگر فرض کردیم چنین دلیلی داشتیم معنایش این است که این عمل قلبی را باید انجام بدهیم آنوقت اگر انجام ندادیم می‏شود چی؟ مخالفت عملیه خطاب تفصیل، غرض این عملیه ‏اش شما را به تعجب نیاندازد. برای اینکه التزام و انقیاد عمل قلبی است و با بودن چنین دلیلی اگر شما انقیاد و التزام نداشته باشید مخالفت عملی کردیم یعنی با ضمیمه حرف‌های آقای آخوند به اینجا آنوقت این مخالفت عملیه‏ای که ایشان ادّعا می‏کنند درست می‏شود.

پس چی شد آقا؟ تا دیروز گفتیم حرفتان بیخود است ما دلیلی نداریم بر حرمت مخالفت التزامیه دلیل نداریم که هر حکمی التزام قلبی هم می‏خواهد، این حرف دیروزمان. امروز برنگشتیم از حرفمان امروز می‏گوییم بله اگر چنین دلیلی داشتیم قبول می‏کنیم. عجیب است یکی از آقایان مهم هم هست مُحشین کفایة فوت هم شده، ایشان می‏فرمایند شیخ انصاری تا دیروز مخالف بود با آنها از امروز دیگر موافق شده. و حال آنکه کی موافق شده؟ شیخ می‏فرماید لو ثَبَتَ، آن هم لو امتناعیه می‏گوید اگر ثابت بشود یک چنین دلیلی بله موافقت التزامیه واجب است غرض آن آقا نسبت داده به شیخ انصاری می‏گوید شیخ انصاری تا قبل از این جمله مخالف بود با آن آقایان اما از اینجا به بعد دارد موافق می‏شود، کی موافق است؟ می‏گوید لو ثبتَ اگر ثابت بشود چنین دلیلی بله، موافقت التزامیه واجب است. مثل این می‏ماند من بگویم اگر خاله آلت رجولیت داشت می‏شد دایی، آنوقت شما برو بگو موسوی گفته خاله ‏ها دایی هستند. من کی گفتم خاله ‏ها دایی هستند؟ می‏گویم اگر اگر خاله آلت رجولیت داشت می‏شد دایی،

خوب حالا عنایت بفرمایید آقا هذا یعنی خذ هذا. یعنی تا اینجا که مطلب تمام شد که آقایان را قبول نکردیم حالا ببینید می‏گوییم تحقیق مطلب این است که می‏گوییم لو آن هم باز اگر حالا عند داشت یک چیزی، خوب می‏دانید که لو دلالت بر امتناع دارد، ایشان می‏فرمایند لو ثبتَ اگر ثابت شد این تکلیف، کدام تکلیف؟ وجوب اخذ بحکم الله وجوب التزام بحکم الله، عرض کردم التزام یعنی انقیاد. یعنی اگر ما دلیل داشتیم بر وجوب انقیاد قلبی دلیل داشتیم بر وجوب التزام با قطع نظر از عمل یعنی دلیل داشتیم بر وجوب نفسی، یعنی اگر ما دلیل داشتیم بر وجوب نفسی التزام یعنی اینجوری بود: ایها المومنون التزموا بالاحکام الله، یعنی قطع نظر از عمل خارجی التزام قلبی هم لازم است، اگر چنین دلیلی داشتیم البته لم تجر آن اصول دیگر جاری نمی‏شود یعنی اصل عدم وجوب دفن میت منافق اصل عدم حرمت دیگر نمی‏شود جاری بشود چرا؟ چون باید ملتزم بشویم به حکم الله، حکم الله هم که بالاخره یا وجوب است یا حرمت است، اگر چنین دلیلی ما داشتیم دیگر اصل عدم وجوب و اصل عدم حرمت، اصالة الاباحه اینها را نمی‏توانیم جاری کنیم، چون برخلاف حکم الله واقعی است. لکونها برای اینکه این اصول اگر جاری بشود موجبةً للمخالفة العملیة دقت کردید عملیه را یعنی اگر یک همچنین دلیلی ما داشتیم که مسلمانها در دل ملتزم بشوید به حکم الله آنوقت اگر اصل جاری کنید می‏شود مخالفت عملیه، شما نگویید چرا مخالفت عملیه گفته؟ برای اینکه انقیاد و التزام عملُ القلب و شما اگر این کار را انجام ندادید پس مخالفت عملیه شده با خطاب تفصیلی. خطاب تفصیلی کدام است؟ وجوب الالتزام بحکم الله، یعنی اگر شما در دل ملتزم نشوی این خطاب تفصیلی التزموا بالاحکام الله را مخالفت عملی کرد و هو غیر جائز و مخالفت عملی خطاب تفصیلی جایز نیست حتی در شبهات موضوعیه، حالا که ما نحن فیه شبهه حکمیه است هو یعنی مخالفت التزامیه یعنی مخالفت خطاب تفصیلی غیر جائز حتی فی الشبهة الموضوعیة، که انشاءالله هفته آینده می‏رسیم که در شبهات موضوعیه هم حتی شما نمی‏توانی مخالفت خطاب تفصیلی بکنی ما نحن فیه که شبهه حکمیه است. فیخرجُ پس بنابراین اگر اینجور باشد چنین دلیلی داشته باشیم این از مخالفت التزامیه خارج می‏شود. غیر عملیه یعنی التزامیه یعنی اگر چنین دلیلی داشتیم بر وجوب التزام به احکام الله، و شما نمی‏کردید این دیگر مخالفت التزامیه نیست این مخالفت عملیه است و حرام است.

ـ سؤال:...

ـ بله دیگر می‏گوییم یعنی آن هم در نماز آن هم به وجوب غیری، آخر عرض کردیم هیچ یک از احکام خدا التزام لازم ندارد فقط عمل می‏خواهد، منتهی اگر تعبّدی بود آن حکم فرعی آنجا از وجوب غیری می‏خواهد یعنی به وجوب غیری التزام واجب است چون قصد قربت می‏خواهد، قصد قربت هم بدون التزام نمی‏شود بخاطر آن می‏خواهد.

خلاصه آقایان غیر مشهور آقا عنایت داشته باشید نزاع ما را، آنها می‏گویند التزام واجب است به وجوب نفسی شاید من دیروز این را نگفتم، این آقایان معتقدند که التزام واجب به وجوب نفسی است یعنی غیر از اینکه عمل خارجی انجام می‏دهی چطور نماز نخوانید عقوبت می‏شوید؟ التزام در دل هم نداشته باشید عقوبت می‏شوید. ولی ما می‏گوییم نه، اولاً التزام لازم نیست اگر هم یک جاهایی لازم است به وجوب غیری است یعنی اگر در نماز التزام می‏خواهد وجوب نفسی ندارد. چون که قصد قربت می‏خواهد و قصد قربت نمی‏سازد با عدم التزام، به وجوب غیری در آنجا واجب است والّا وجوب نفسی ‏اش را هیچ کجا ما قبول نداریم.

فالحق ـ منعُ این کتاب‌هایی که دست ماست آقا یا نسخه جامعه مدرسین منع دارد این کتاب قدیمی‏‌ها معَ دارد هر کدامش باشد درست است، ولی این منع بهتر است. ببینید ایشان آن بالا فرمودند اگر چنین چیزی داشتیم بله قبول می‏کردیم، ولی و فیه منعُ، یعنی نداریم غرض این منع اگر باشد دیگر مؤید است یعنی اگر چنین چیزی بود بله موافقت التزامیه واجب بود، ولی الحقُ منع حالا عنایت داشته باشید آن کتابهایی که مثل اینهاست منع دارد بعدش هم یک فالتحقیق دارد نگاه کنید این کتاب جدیدها بعدش هم یک فالتحقیق دارد اما آن کتاب قدیمی‏ها که هر روز دست ما بود امروز نیست، دستم الان دارد خسته می‏شود، آن مع دارد، بله فالحقُ حالا عرض کردم من از روی همین نسخه می‏خوانم، فقط این را عنایت داشته باشید آنهایی که منع بعدش یک خط بعد یک التحقیق هم دارد اما آنهایی که مثل این است مع است آن کلمه التحقیق را ندارد. غرض فرقی نمی‏کند تو مطالعه دقت بکنید هیچ فرقی نمی‏کند.

الحقُ مع فرض عدم قیام الدلیل علی وجوب الالتزام بما جاء به الشارع علی ما جاء به انّ ببینید روی این کتابی که الان من دارم می‏خوانم انّ ترک باز آن کتابها فرق دارد حالا طرح و ترک یکی است، روی این کتابهایی که مع است این حق مبتدا است انّ ترک می‏شود خبرش، غرض آنهایی که از این نسخه ‏ها دستشان است مطالعه می‏خواهند بکنند حق را مبتدا حساب بکنند انّ ترک الحکم الواقعی این را خبرش حساب بکنند. اما روی آن نسخه ‏هایی که منع است آن حق مبتدا است منع می‏شود خبرش. الحقُ المنع، حق این است که منع می‏کنیم نداریم. حالا من روی این نسخه دارم معنا می‏کنم ایشان می‏فرماید اگر دلیل داشتیم بر وجوب التزام خوب بود ولی اگر دلیل نداشتیم بر وجوب التزام به ما جا به الشارع علی ما جاء به اگر نداشتیم انّ ترک الحکم الواقعی ولو کان معلوما تفصیلاً لیس محرّما ایشان می‏فرمایند آقا حکم واقعی هم ولو باشد شما اگر ترک بکنی حکم واقعی را یعنی از نظر التزام مثل همین میت منافق، ترک می‏کنید حکم واقعی را می‏گویید نه واجب است نه حرام است، این ترک حکم واقعی ولو معلوم بالتفصیل هم باشد لیس محرّما. معلوم بالتفصیل کدام است؟ دفن میت مسلمان، ما الان داریم دفن میت منافق می‏خوانیم آن بنده خدا می‏گوید در میت منافق شما نمی‏توانی اصل جاری کنی چون آن حکم الله واقعی از بین می‏رود، ما می‏خواهیم برایش نقل بکنیم می‏گوییم آقا در احکام فرعیه حتی معلوم بالتفصیلش هم التزام نمی‏خواهد یعنی اگر شما مرده را بخاطر ترس دفنش کردی ولی ملتزم نشدی به وجوبش عیبی ندارد. ببینید ایشان می‏گوید ترک حکم واقعی یعنی اگر ملتزم نشدی به حکم واقعی ولو در مورد معلوم بالتفصیل کالدفن میت المسلم حتما بگذارید یک وقت قاطی نشود با دفن میت منافق، آن معلوم بالاجمال است ایشان می‏گوید حتی در معلوم بالتفصیل که همه ما هم می‏دانیم دفن میت مسلمان واجب است ولی معذلک لیس محرّما شما اصلاً بگو من قبول ندارم وجوب دفن میت مسلمان را، ولی عملاً بکنش زیر خاک عیبی ندارد. پس ایشان می‏خواهند بگویند مخالفت التزامیه در موارد احکام فرعیه حتی معلوم بالتفصیل هم که باشد مخالفتش عیبی ندارد. به طریق اولی در ما نحن فیه که نمی‏دانیم دفنش واجب است یا واجب نیست. لذا می‏فرماید حرام نیست اصلاً الّا من حیث کونها معصیةً مگر اینکه معصیت باشد این ضمیر کونها به ترک برمی‏گردد حالا آن کتابها که طرح است فرقی نمی‏کند، ترک مصدر است مصدر مذکر و مؤنثش فرقی نمی‏کند، کونها به ترک برمی‏گردد یا به طرح برمی‏گردد و مصدر یساویه المؤنث و المذکر، این یک جهت. جهت دومش این است خبر کان معصیت است و چون معصیت مؤنث است اسمش هم که ضمیر است آن را هم مؤنث آورده. غرض اگر مذکر می‏آورد راحت‏تر بود اما حالا که مؤنث آورده وجه تنیثش را می‏خواهیم درست کنیم.

خلاصه آقا مخالفت التزامیه در احکام فرعیه حتی معلوم بالتفصیل هم باشد مثل دفن میت مسلمان این حرام نیست مگر پای معصیت بیاید تو کار. یعنی آن میت مسلمان را دفنش نکنید که سرایت بکند آن مخالفت حکم الله واقعی به معصیته سرایت بکند که دلّ العقل که اگر معصیت باشد عقل دلالت دارد بر قبح آن معصیت عقل دلالت دارد بر استحقاق عقاب به آن معصیت.

فاذا فرض پس اگر فرض کردیم یک کسی علم تفصیلی داشت به وجوب شی‏ءٍ شی کدام است؟ دفن میت مسلمان، اگر یک کسی علم تفصیلی داشت به وجوب دفن میت مسلمان ولی فلم یلتزم به یعنی لم ینقاد، در دلش منقاد نبود ملتزم نبود به این کار، لکن فعله لالداعی الوجوب، داعی الوجوب یعنی داعی القربة، یعنی به داعی قربة نیاورد به خاطر اینکه از مرده می‏ترسید دفنش کرد لم یکن علیه شی‏ءٌ. چرا آنی که عقوبت دارد معصیت است این هم که معصیت نکرده بله در دلش ملتزم نشده به وجوب این کار، لم یکن علیه شی‏ءٌ. نعم بله اگر آن حکم معلوم بالتفصیل عبادت بود اگر آن حکم معلوم بالتفصیل عبادت بود آنجا بله آنجا قصد التزام لازم است بخاطر اینکه بتواند قصد قربت بکند. این لداعی الوجوبی که عرض کردم قصد قربت من اشتباه کردم مال خط بعد است.

فعله لا لداعی الوجوب غرض من گفتم لداعی القربة اشتباه معنا کردم آن خط بعدی است. من الان یقین دارم دفن میت مسلمان واجب است ولی به داعی وجوبش نمی‏آورم چون از مرده می‏ترسم دفنش می‏کنم. لم یکن علیه شی‏ءٌ بله اگر یک حکم فرعی یعنی آن حکم فرعی معلوم بالتفصیل اگر عبادی بود، ببینید تمام این حرفها را خواندیم در آن مسأله سوم گفتیم چی؟ در آن مسأله سوم گفتیم اگر یک حکم فرعی داشتیم ولی تعبّدی بود مخالفت التزامیه ‏اش حرام است آنجا موافقت التزامیه ‏اش واجب است منتهی به وجوب غیری چون می‏خواهد قصد قربت بکند اگر در دل ملتزم نباشد که قصد قربت نمی‏تواند بکند. بله احکام فرعیه خلاصه التزام نمی‏خوهد ولو معلوم بالتفصیل. بله لو اخذ فی ذلک الفعل کدام فعل؟ همان فعل معلوم بالتفصیل، اگر در آن فعل معلوم بالتفصیل اخذ قربة کالصلاة اینجا هم مثالش را بگذارید مثل نماز، آنوقت اینجا اگر اتیان بکند به چنین فعلی لا للوجوب این لا للوجوب یعنی لا للقربة، اینجایی که عمل عبادی به عهده‏ اش است به وجوب غیر واجب است والّا آنی که التزامش واجب است احکام اعتقادیه است والّا در احکام فرعیه اعتقاد ذاتی ما واجب نیست اگر هم واجب باشد به وجوب غیر است آن هم در موارد عبادی مثل صلاة. اگر این آدم این فعل معلوم الوجوب تفصیلی که قصد قربت درش معتبر است مثل نماز اتیان کند به او لا للقربة یعنی برای قربة نیاورد این مخالفت عملیه می‏شود این می‏شود معصیت چرا؟ لترک المأمور به ترک کرده چرا؟ برای اینکه مأمور به، به شرط قصد قربة بوده و این نیاورده لذا اول بحث اگر نظر آقایان باشد ایشان می‏گفت مخالفت التزامیه آنجایی است که احدهما المعینش تعبّدی نباشد والّا اگر احدهما المعینش تعبّدی باشد پای مخالفت عملیه هم می‏آید تو کار همین را می‏گوید. می‏گوید و لذا قیدنا و لذا ما اول بحث در صدر مسأله آن وجوب و حرمتی را مقید کردیم گفتیم آن مخالفت التزامیه در آنجاست که آن وجوب و حرمت تعلّق بگیرد به غیر ما عُلِمَ کونُ احدهما المعین تعبّدیا یعنی اگر پای تعبد در کار بیاید مخالفت عملیه هم دارد.

خوب پس چی شد آقا نتیجتا؟ آقایان مشهور ما قبول نداریم حرف شما را که می‏گویید موافقت التزامیه واجب است به وجوب نفسی بله در عبادیات قبول داریم واجب است به وجوب غیری والّا در غیر عبادیات مثل دفن میت منافق که یا واجب است یا حرام است ما قبول نداریم که التزام قلبی در آن معتبر است. ایشان می‏فرماید وقتی ما در مسلمانش که معلوم بالتفصیل است بگوییم واجب نیست موافقت التزامیه دیگر در معلوم بالاجمال خیلی باید وضعش روشن است.

فاذا کان هذا حال العلم التفصیلی، هذا یعنی چی؟ یعن جواز مخالفت التزامیه وقتی در علم تفصیلی مثل دفن میت مسلمان وقتی در معلوم بالتفصیل حالش این باشد یعنی موافقت التزامیه‏ اش واجب نیست مخالفت التزامیه‏اش عیبی ندارد، ایشان می‏گوید وقتی در علم تفصیلی اینجور باشد در علم اجمالی فبطریقٍ اولی تو عبارت بطریق اولی ندارد ولی باشد بهتر است، وقتی در معلوم بالتفصیلش مثل دفن میت مسلمان ما گفتیم اعتقاد قلبی لازم نیست پس در معلوم بالاجمال مثل میت منافق که اجمالاً می‏دانم یا واجب است یا حرام است اگر ملتزم نشدم فبطریق الاولی مخالفت التزامیه‏ اش عیبی ندارد. هذا این جواز مخالفت التزامیه علم تفصیلی وقتی برای شما ثابت شد فبطریقٍ اولی ثابت می‏شود مخالفت التزامیه در اطراف علم اجمالی بطریق اولی عیبی ندارد.

فاذا علم اجمالاً داریم بحثمان را می‏خوانیم همان میت منافق که علم اجمالی داریم یا دفنش واجب است یا دفنش حرام است. اذا علمَ اجمالاً جواب این اذا دو تا خط بعد می‏آید لا معصیةً و لا به حساب استحقاقَ، بعد این اذا شرط است جواب این اذا دو تا خط بعد می‏آید فلا معصیةَ و لا قبحَ، لذا می‏فرماید اذا علمَ اجمالاً بحکم مرددٍ بین الحکمین رسیدیم به بحث خودمان، میت منافق مردّد است بین دو حکم ما در اینجا که مرددّ بین دو حکم است و فرضنا اجراء الاصل و فرض این است که هر دو اصل‌ها را هم جاری کردیم گفتیم اصل عدم وجوب دفنش، اصل عدم حرمت دفنش نفی کردیم آن دو حکمی را که علم داریم احدهما حکم شارع است چون بالاخره شارع یا برای جعل وجوب بر این کرده یا جعل حرمت، ما بوسیله اصل، هر دو اصلی که هر دو حکمی که یک دانه‌اش یقینا حکم شارع است ما نفیش کردیم و فرض این است که ایضا این هم فرضنا بود بهتر بود یعنی دو تا فرضنا، فَرضنا که ما اصل جاری کردیم دو تا حکمهایی را که یک دانه ‏اش حکم الله بود نفی کردیم و فرضنا که مخالفت هم نکردیم با این دو تا حکم در عمل چون مخالفت عملیه گفتیم ندارد یا فاعل است یا تارک است، خوب وقتی در علم تفصیلیش ما گفتیم مخالفت التزامیه ‏اش معصیت نیست فبطریقٍ اولی عرض کردیم یک بطریق اولی اینجا باشد بهتر است، فبطریقٍ اولی آنجایی که علم اجمالی داریم یکی از این دو تا یا واجب است یا حرام است به طریق اولی آنجا اگر من مخالفت التزامیه بکنم معصیتی ندارد قبحی هم ندارد بلکه و کذلک، کذلک یعنی چی؟ یعنی کذلک لا یحرُم مخالفت التزامیه، بلکه مخالفت التزامیه بله ترقّی است بلکه مخالفت التزامیه لو فرضنا عدم جریان الاصل، عنایت بکنید آقا خط قبل چی بود؟ فرضنا اجرای اصل آخر چون یک اختلافی است بعضی‏‌ها خیال کردند شک در مکلّف به است اصل جاری نمی‏کنند. ایشان می‏گوید لو فرضنا که اصل هم جاری نشود که مذهب بعضی‏‌ها است خیال کردند چون علم اجمالی است این شک در مکلّف به است لذا اجرای اصل را اجازه نمی‏دهند ما که گفتیم فرضنا ما اصل‌ها را جاری می‏کنیم برای اینکه شک در تکلیف است در شک در تکلیف می‏شود اصل جاری کرد. حالا لو فرضنا یک نفر بگوید نخیر آقا در اطراف علم اجمالی نمی‏شود اصل، می‏گوید باز هم باشد بر فرض هم شما قبول نکنید اجرای اصل را ولی مخالفت التزامیه اینجا عیبی ندارد. چرا؟ برای اینکه در معلوم بالتفصیلش عیبی نداشت، وقتی در معلوم بالتفصیل عیبی نداشت به طریق اولی عیبی ندارد.

عنایت کردید چی شد؟ این لو فرضنا عدم جریان در مقابل فرضنایی است که خط قبل خواندیم، ما عقیده‏ مان این است با اینکه این علم است ولی چون شک در تکلیف است فرضنا که هر دو اصل را جاری می‏کنیم و چون هر دو اصل را جاری می‏کنیم می‏گوییم مخالفت التزامیه ‏اش عیبی ندارد. ایشان می‏گوید و کذلک مخالفت التزامیه عیبی ندارد، حتّی اگر فرض هم بکنی یک کسی بگوید اینجا اطراف علم اجمالی است ما اصل را اجازه نمی‏دهیم بر فرض هم کسی این حرف را بزند بگوید ما اصل جاری نمی‏کنیم باز هم کذلک، کذلک یعنی چی؟ یعنی مخالفت التزامیه عیبی ندارد چرا؟ لما عرفت ما عرفتَ چی بود؟ من ثبوت ذلک، ذلک یعنی چی؟ جواز مخالفت التزامیه، این را بگذارید یک قدری عبارتها قاطی نشود، ببینید آقا بل و کذلک یعنی چی؟ یعنی بلکه لایحرُم مخالفت التزامیه، آن مال کذلک اول. چرا حرام نیست مخالفت التزامیه؟ لما عرفت الان، الان چی دانستی؟ الان دانستی ثبوت ذلک را، یعنی جواز مخالفت التزامیه را در علم تفصیلی همین الان برایتان گفتیم الان برای شما ثابت شد جواز ذلک در معلوم بالتفصیل وقتی جایز باشد مخالفت التزامیه در ما نحن ما فیه به طریق اولی جاری است.

[کلام مرحوم نایینی در این مطلب]

ملخّصُ الکلام ملخّص الکلام اینکه، این یک کلمه از آقای نائینی یادم افتاد اینجا عرض بکنم بد نیست. آقای نائینی تمام این نزاعها را بساط را جمع می‏کند ایشان می‏گوید به این آقایان غیر مشهور ما اول باید سئوال بکنیم بگوییم آقا این التزام یعنی چی؟ آخر اینها همش می‏گویند موافقت التزامیه واجب است، التزام در دل واجب است نسبت به احکام شرعیه ولو توصلیه. ما هم که می‏گوییم واجب نیست آخر آقای نائینی می‏گوید باید سئوال کنیم بگوییم آقایان این موافقت التزامیه یعنی چی؟ اگر مقصود از موافقت التزامیه واجب است یعنی واجب است تصدیق بما جاءَ به النبی اگر این باشد که همه می‏گویند واجب است. آخر ببینید ما دیروز تا حالا می‏زنیم تو سر همدیگر، او می‏گوید واجب است ما می‏گوییم واجب نیست، او می‏گوید همه احکام شرعیه را باید در دل ملتزم بشوی بعنوان وجوب نفسی، ما هم اصلاً ملتزم نمی‏شویم، آقای نائینی خوب حرفی می‏زند می‏گوید اصلاً شما معنای التزام را برای ما بکنید شما که نفی می‏کنید و آنهایی که اثبات می‏کنند معنایش چیه؟ موافقت التزامیه واجب است التزام یعنی تصدیق به ما جاء به النبی یعنی بر همه مسلمانی واجب است ما جاء به النبی را تصدیق بکند ولو مکروهاتش را، اگر این باشد بله خوب واجب است ما با موافقت التزامیه به این معنا واجب است ولو دلیل هم نداشته باشیم، آخر ایشان آن بالا گفت اگر دلیل داشته باشیم واجب است، ایشان می‏گوید موافقت التزامیه اگر معنایش تصدیق بما جاء به النبی باشد آن دلیل هم که نباشد واجب است. و اگر هم معنای دیگری دارد که واجب نیست پس چرا تو سر همدیگر دارید می‏زنید شما می‏گویید آنها می‏گویند واجب است، ما می‏گوییم واجب نیست بعد می‏گویید بله اگر دلیل داشتیم واجب است، اگر التزام به معنای تصدیق بما جاء به النبی است ولو دلیل هم نداشته باشیم التزام واجب است. چون هر مسلمانی باید تصدیق داشته باشد بما جاء به النبی، ولو نسبت به مکروهات ولو نسبت به مستحبات حالا واجبات و محرمات که به جای خود. و اگر هم معنای دیگری دارد که اصلاً واجب نیست. غرض این جمله هم در ذهن آقایان باشد بد نیست توضیح خوبی است که تمام این نزاعهای دیروز تا حالا را جمع می‏کند.

[مخالفت عملیه عقوبت آور است]

ملخّص الکلام خلاصه آقایان آنی که حرام است و معصیت است و عقوبت آور است مخالفت عملی است یعنی شما عملاً با احکام شارع اگر مخالفت بکنی عقوبت دارد و معصیت است و فرض این است که در دَوَران امر بین محذورین مخالفت عملیه ندارد برای اینکه یا احتمال وجوب را موافقت کرده یا احتمال حرمت را. ملخّص الکلام اینکه: مخالفت از حیث التزام لیست مخالفة اصلاً مخالفت التزامیه را بهش مخالفت نمی‏گویند و مخالفت احکام فرعیه اگر حرام است انما هی فی العمل، یعنی مخالفت با احکام شارع حرام است یعنی در مقام عمل حرام است که اگر در نظرتان باشد مسأله اولی چی بود؟ گفتیم لا اشکالَ که مخالفت عملیه احکام فرعیه حرام است آن را همه قبول دارند. پس اگر حرمتی هست در مخالفت عملیه است و لا عبرةَ بالالتزام و عدمه انقیاد و التزام می‏خواهد باشد می‏خواهد نباشد البته اگر باشد چه بهتر که انسان در دل ملتزم بشود به جمیع احکام الله و در خارج هم عمل بکند.

[مطلبی پیرامون هشتم شوال سالگرد تخریب بقیع]

این یمکن سر مطلب است انشاءالله شنبه، هشتم شوّال است فردا ما تبعا للسلة همیشه هشتم شوال درس را تعطیل می‏کنیم حوزه هنوز شروع نشده ولی من عمدا شروع می‏کنم که به روز هشتم می‏رسیم تعطیلش بکنیم. این هشتم شوال آقا این خلاصه برای بغض با این آخوندهای عمری است هفتاد و پنج سال پیش اینها قبرستان بقیع را با خاک یکسان کردند آخوندهایشان دستور دادند، گفتند اینها بدعت است. هفتاد و پنج شش سال پیش این جنایت بزرگ از اینها سر زد سر و صدا هم خیلی شد آنوقتها حالا ما که به دنیا نبودیم، اما فایده‏ای نداشت غرض علمای نجف، بزرگان از روز اولی که این کار شده هشتم شوال را به عنوان هدم قبور ائمه این آخوندهای سنّی آقا یعنی وهابی‏‌ها حالا سنّی نیستند که، این آخوندهای وهابی‏ها از خود عمر بدترند. عمر یک غلطی کرده هزار و چهارصد سال پیش برای مقام چند روزه دنیا، اینها آقا هزار و چهارصد سال است دارند توجیه می‏کنند می‏گویند بابا عمر مجتهدٌ قد اختر، مگر شما نمی‏گویید مجتهدها گاهی کارشان مطابق با واقع است، گاهی هم بر خلاف واقع است خوب آن خلاف واقعش را خدا می‏بخشد تازه یک اجر هم بهشان بدهد. آقای عمر ما هم مجتهد قد اختر تمام جنایت‌های عمر و ابوبکر و عثمان را اینها با این جمله حل می‏کنند می‏گویند اینها مجتهد بودند مگر شما نمی‏گویید مجتهدها گاهی خطا می‏کنند ولی در عین حال خدا بهشان اجر می‏دهد، آقای عمر ما هم گاهی یک خطاهایی کرده. علی کل حال برای تبرّی از خود عمر و آخوندهای عمری انشاءالله درس تعطیل تا شنبه.

والسلام علیکم و رحمة الله.

هذا ، ولكنّ التحقيق : أنّه لو ثبت هذا التكليف ـ أعني وجوب الأخذ بحكم الله والالتزام به (١) مع قطع النظر عن العمل ـ لم تجر الاصول ؛ لكونها موجبة للمخالفة العمليّة للخطاب التفصيلي أعني وجوب الالتزام بحكم الله ، وهو (٢) غير جائز حتّى في الشبهة الموضوعيّة ـ كما سيجيء (٣) ـ فيخرج عن المخالفة الغير العمليّة.

فالحقّ : منع فرض قيام الدليل على وجوب الالتزام بما جاء به الشارع (٤).

فالتحقيق (٥) : أنّ طرح (٦) الحكم الواقعي ولو كان معلوما تفصيلا ليس محرّما إلاّ من حيث كونها معصية دلّ العقل على قبحها واستحقاق العقاب بها (٧) ، فإذا فرض العلم تفصيلا بوجوب شيء (٨) فلم يلتزم به المكلّف إلاّ أنّه (٩) فعله لا لداعي الوجوب ، لم يكن عليه شيء. نعم ، لو

__________________

(١) «به» من (ص) و (ل).

(٢) كذا ، والمناسب : «هي».

(٣) انظر الصفحة ٩٣.

(٤) لم ترد «فالحقّ ـ إلى ـ الشارع» في غير (ت) و (ه) ، نعم وردت بدلها في (ر) و (ص) عبارة «فالحقّ مع فرض عدم الدليل على وجوب الالتزام بما جاء به الشارع على ما جاء به».

(٥) لم ترد «فالتحقيق» في (ر) و (ص).

(٦) في (ر) ونسخة بدل (ص) : «ترك».

(٧) في نسخة بدل (ص) : «عليها».

(٨) كذا في (م) ، وفي غيرها : «الشيء».

(٩) في (ر) ، (ص) و (ل) بدل «إلاّ أنّه» : «لكنّه».

اخذ في ذلك الفعل نيّة (١) القربة ، فالإتيان به لا للوجوب مخالفة عمليّة ومعصية ؛ لترك المأمور به ؛ ولذا قيّدنا الوجوب والتحريم في صدر المسألة (٢) بغير ما علم كون أحدهما المعيّن تعبّديّا (٣).

فإذا كان هذا حال العلم التفصيلي ، فإذا علم إجمالا بحكم مردّد بين الحكمين ، وفرضنا إجراء الأصل في نفي الحكمين اللذين علم بكون أحدهما حكم الشارع ، والمفروض أيضا عدم مخالفتهما (٤) في العمل ، فلا معصية ولا قبح ، بل وكذلك لو فرضنا عدم جريان الأصل ؛ لما عرفت من ثبوت ذلك في العلم التفصيلي (٥).

المخالفة الالتزاميّة ليست مخالفة

فملخّص الكلام : أنّ المخالفة من حيث الالتزام ليست مخالفة ، ومخالفة الأحكام الفرعيّة إنّما هي في العمل ، ولا عبرة بالالتزام وعدمه.

دليل الجواز بوجه أخصر

ويمكن أن يقرّر دليل الجواز بوجه أخصر ، وهو : أنّه لو وجب الالتزام :

فإن كان بأحدهما المعيّن واقعا فهو تكليف من غير بيان ، ولا يلتزمه أحد (٦).

__________________

(١) في (ت) ، (ظ) و (م) : «لو اخذ في ذلك ، الفعل بنيّة».

(٢) راجع الصفحة ٨٤.

(٣) لم ترد عبارة «ولذا قيّدنا ـ إلى ـ تعبّديا» في (م).

(٤) في (ت) و (ه) : «مخالفته».

(٥) في (ت) زيادة العبارة التالية : «مع قطع النظر عن وجوب تصديق النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله».

(٦) وردت في (ل) و (م) بدل عبارة «واقعا فهو ـ إلى ـ أحد» عبارة : «فلا يلتزمه أحد ؛ لأنّه تكليف من غير بيان».