خوب لکنّ التحقیق حالا ایشان میفرمایند ما که قبول نکردیم حرف این آقایان را حالا میخواهیم تحقیق بکنیم، میگوییم حالا اگر واقعا ما داشته باشیم اگر ما واقعا یک همچنین دلیلی داشتیم ایها المنون التزموا بالاحکام الله، اگر واقعا ما داشتیم یک همچنین چیزی درست است یعنی واقعا یک دلیل اینجوری به این صراحت و استحکام اگر ما داشتیم که ایها المنون التزموا بالاحکام الله بله حق با شماست. یعنی ما تمام احکام الله را حتی توصلیهاش را باید در دل منقاد بشویم باید ملتزم بشویم اگر این باشد قبول داریم آنوقت نتیجه اش هم این است اگر با چنین دلیلی شما ملتزم نشوید به حکم الله اینجا مخالفت عملیه قطعیه خطاب تفصیلی کردیم، خوب عنایت کنید التزموا فرض بکنید داریم، اگر همچنین چیزی داشتیم با این صراحت، نداریم که ولی اگر چنین چیزی داشتیم که ایها المومنون التزموا بالاحکام الله، آنوقت اگر من در دل ملتزم نشوم اینجا مخالفت عملیه قطعیه خطاب تفصیلی را کردم. ممکن است شما بگویید عملیه اش از کجاست؟ میگوییم برای اینکه انقیاد و التزام عمل قلب است اینها را دارم از کفایة نقل میکنم عبارت ایشان فقط همین است، میگوید اگر یک همچنین دلیلی ما داشتیم شما هم ملتزم نشدی در دل، این مخالفت عملیه است. آنوقت شما اشکال میکنید میگویید عملش کدام است؟ میگوییم نه مخالفت کلُ شی بحَسبِه اگر فرض کردیم چنین دلیلی داشتیم معنایش این است که این عمل قلبی را باید انجام بدهیم آنوقت اگر انجام ندادیم میشود چی؟ مخالفت عملیه خطاب تفصیل، غرض این عملیه اش شما را به تعجب نیاندازد. برای اینکه التزام و انقیاد عمل قلبی است و با بودن چنین دلیلی اگر شما انقیاد و التزام نداشته باشید مخالفت عملی کردیم یعنی با ضمیمه حرفهای آقای آخوند به اینجا آنوقت این مخالفت عملیهای که ایشان ادّعا میکنند درست میشود.
پس چی شد آقا؟ تا دیروز گفتیم حرفتان بیخود است ما دلیلی نداریم بر حرمت مخالفت التزامیه دلیل نداریم که هر حکمی التزام قلبی هم میخواهد، این حرف دیروزمان. امروز برنگشتیم از حرفمان امروز میگوییم بله اگر چنین دلیلی داشتیم قبول میکنیم. عجیب است یکی از آقایان مهم هم هست مُحشین کفایة فوت هم شده، ایشان میفرمایند شیخ انصاری تا دیروز مخالف بود با آنها از امروز دیگر موافق شده. و حال آنکه کی موافق شده؟ شیخ میفرماید لو ثَبَتَ، آن هم لو امتناعیه میگوید اگر ثابت بشود یک چنین دلیلی بله موافقت التزامیه واجب است غرض آن آقا نسبت داده به شیخ انصاری میگوید شیخ انصاری تا قبل از این جمله مخالف بود با آن آقایان اما از اینجا به بعد دارد موافق میشود، کی موافق است؟ میگوید لو ثبتَ اگر ثابت بشود چنین دلیلی بله، موافقت التزامیه واجب است. مثل این میماند من بگویم اگر خاله آلت رجولیت داشت میشد دایی، آنوقت شما برو بگو موسوی گفته خاله ها دایی هستند. من کی گفتم خاله ها دایی هستند؟ میگویم اگر اگر خاله آلت رجولیت داشت میشد دایی،
خوب حالا عنایت بفرمایید آقا هذا یعنی خذ هذا. یعنی تا اینجا که مطلب تمام شد که آقایان را قبول نکردیم حالا ببینید میگوییم تحقیق مطلب این است که میگوییم لو آن هم باز اگر حالا عند داشت یک چیزی، خوب میدانید که لو دلالت بر امتناع دارد، ایشان میفرمایند لو ثبتَ اگر ثابت شد این تکلیف، کدام تکلیف؟ وجوب اخذ بحکم الله وجوب التزام بحکم الله، عرض کردم التزام یعنی انقیاد. یعنی اگر ما دلیل داشتیم بر وجوب انقیاد قلبی دلیل داشتیم بر وجوب التزام با قطع نظر از عمل یعنی دلیل داشتیم بر وجوب نفسی، یعنی اگر ما دلیل داشتیم بر وجوب نفسی التزام یعنی اینجوری بود: ایها المومنون التزموا بالاحکام الله، یعنی قطع نظر از عمل خارجی التزام قلبی هم لازم است، اگر چنین دلیلی داشتیم البته لم تجر آن اصول دیگر جاری نمیشود یعنی اصل عدم وجوب دفن میت منافق اصل عدم حرمت دیگر نمیشود جاری بشود چرا؟ چون باید ملتزم بشویم به حکم الله، حکم الله هم که بالاخره یا وجوب است یا حرمت است، اگر چنین دلیلی ما داشتیم دیگر اصل عدم وجوب و اصل عدم حرمت، اصالة الاباحه اینها را نمیتوانیم جاری کنیم، چون برخلاف حکم الله واقعی است. لکونها برای اینکه این اصول اگر جاری بشود موجبةً للمخالفة العملیة دقت کردید عملیه را یعنی اگر یک همچنین دلیلی ما داشتیم که مسلمانها در دل ملتزم بشوید به حکم الله آنوقت اگر اصل جاری کنید میشود مخالفت عملیه، شما نگویید چرا مخالفت عملیه گفته؟ برای اینکه انقیاد و التزام عملُ القلب و شما اگر این کار را انجام ندادید پس مخالفت عملیه شده با خطاب تفصیلی. خطاب تفصیلی کدام است؟ وجوب الالتزام بحکم الله، یعنی اگر شما در دل ملتزم نشوی این خطاب تفصیلی التزموا بالاحکام الله را مخالفت عملی کرد و هو غیر جائز و مخالفت عملی خطاب تفصیلی جایز نیست حتی در شبهات موضوعیه، حالا که ما نحن فیه شبهه حکمیه است هو یعنی مخالفت التزامیه یعنی مخالفت خطاب تفصیلی غیر جائز حتی فی الشبهة الموضوعیة، که انشاءالله هفته آینده میرسیم که در شبهات موضوعیه هم حتی شما نمیتوانی مخالفت خطاب تفصیلی بکنی ما نحن فیه که شبهه حکمیه است. فیخرجُ پس بنابراین اگر اینجور باشد چنین دلیلی داشته باشیم این از مخالفت التزامیه خارج میشود. غیر عملیه یعنی التزامیه یعنی اگر چنین دلیلی داشتیم بر وجوب التزام به احکام الله، و شما نمیکردید این دیگر مخالفت التزامیه نیست این مخالفت عملیه است و حرام است.
ـ سؤال:...
ـ بله دیگر میگوییم یعنی آن هم در نماز آن هم به وجوب غیری، آخر عرض کردیم هیچ یک از احکام خدا التزام لازم ندارد فقط عمل میخواهد، منتهی اگر تعبّدی بود آن حکم فرعی آنجا از وجوب غیری میخواهد یعنی به وجوب غیری التزام واجب است چون قصد قربت میخواهد، قصد قربت هم بدون التزام نمیشود بخاطر آن میخواهد.
خلاصه آقایان غیر مشهور آقا عنایت داشته باشید نزاع ما را، آنها میگویند التزام واجب است به وجوب نفسی شاید من دیروز این را نگفتم، این آقایان معتقدند که التزام واجب به وجوب نفسی است یعنی غیر از اینکه عمل خارجی انجام میدهی چطور نماز نخوانید عقوبت میشوید؟ التزام در دل هم نداشته باشید عقوبت میشوید. ولی ما میگوییم نه، اولاً التزام لازم نیست اگر هم یک جاهایی لازم است به وجوب غیری است یعنی اگر در نماز التزام میخواهد وجوب نفسی ندارد. چون که قصد قربت میخواهد و قصد قربت نمیسازد با عدم التزام، به وجوب غیری در آنجا واجب است والّا وجوب نفسی اش را هیچ کجا ما قبول نداریم.
فالحق ـ منعُ این کتابهایی که دست ماست آقا یا نسخه جامعه مدرسین منع دارد این کتاب قدیمیها معَ دارد هر کدامش باشد درست است، ولی این منع بهتر است. ببینید ایشان آن بالا فرمودند اگر چنین چیزی داشتیم بله قبول میکردیم، ولی و فیه منعُ، یعنی نداریم غرض این منع اگر باشد دیگر مؤید است یعنی اگر چنین چیزی بود بله موافقت التزامیه واجب بود، ولی الحقُ منع حالا عنایت داشته باشید آن کتابهایی که مثل اینهاست منع دارد بعدش هم یک فالتحقیق دارد نگاه کنید این کتاب جدیدها بعدش هم یک فالتحقیق دارد اما آن کتاب قدیمیها که هر روز دست ما بود امروز نیست، دستم الان دارد خسته میشود، آن مع دارد، بله فالحقُ حالا عرض کردم من از روی همین نسخه میخوانم، فقط این را عنایت داشته باشید آنهایی که منع بعدش یک خط بعد یک التحقیق هم دارد اما آنهایی که مثل این است مع است آن کلمه التحقیق را ندارد. غرض فرقی نمیکند تو مطالعه دقت بکنید هیچ فرقی نمیکند.
الحقُ مع فرض عدم قیام الدلیل علی وجوب الالتزام بما جاء به الشارع علی ما جاء به انّ ببینید روی این کتابی که الان من دارم میخوانم انّ ترک باز آن کتابها فرق دارد حالا طرح و ترک یکی است، روی این کتابهایی که مع است این حق مبتدا است انّ ترک میشود خبرش، غرض آنهایی که از این نسخه ها دستشان است مطالعه میخواهند بکنند حق را مبتدا حساب بکنند انّ ترک الحکم الواقعی این را خبرش حساب بکنند. اما روی آن نسخه هایی که منع است آن حق مبتدا است منع میشود خبرش. الحقُ المنع، حق این است که منع میکنیم نداریم. حالا من روی این نسخه دارم معنا میکنم ایشان میفرماید اگر دلیل داشتیم بر وجوب التزام خوب بود ولی اگر دلیل نداشتیم بر وجوب التزام به ما جا به الشارع علی ما جاء به اگر نداشتیم انّ ترک الحکم الواقعی ولو کان معلوما تفصیلاً لیس محرّما ایشان میفرمایند آقا حکم واقعی هم ولو باشد شما اگر ترک بکنی حکم واقعی را یعنی از نظر التزام مثل همین میت منافق، ترک میکنید حکم واقعی را میگویید نه واجب است نه حرام است، این ترک حکم واقعی ولو معلوم بالتفصیل هم باشد لیس محرّما. معلوم بالتفصیل کدام است؟ دفن میت مسلمان، ما الان داریم دفن میت منافق میخوانیم آن بنده خدا میگوید در میت منافق شما نمیتوانی اصل جاری کنی چون آن حکم الله واقعی از بین میرود، ما میخواهیم برایش نقل بکنیم میگوییم آقا در احکام فرعیه حتی معلوم بالتفصیلش هم التزام نمیخواهد یعنی اگر شما مرده را بخاطر ترس دفنش کردی ولی ملتزم نشدی به وجوبش عیبی ندارد. ببینید ایشان میگوید ترک حکم واقعی یعنی اگر ملتزم نشدی به حکم واقعی ولو در مورد معلوم بالتفصیل کالدفن میت المسلم حتما بگذارید یک وقت قاطی نشود با دفن میت منافق، آن معلوم بالاجمال است ایشان میگوید حتی در معلوم بالتفصیل که همه ما هم میدانیم دفن میت مسلمان واجب است ولی معذلک لیس محرّما شما اصلاً بگو من قبول ندارم وجوب دفن میت مسلمان را، ولی عملاً بکنش زیر خاک عیبی ندارد. پس ایشان میخواهند بگویند مخالفت التزامیه در موارد احکام فرعیه حتی معلوم بالتفصیل هم که باشد مخالفتش عیبی ندارد. به طریق اولی در ما نحن فیه که نمیدانیم دفنش واجب است یا واجب نیست. لذا میفرماید حرام نیست اصلاً الّا من حیث کونها معصیةً مگر اینکه معصیت باشد این ضمیر کونها به ترک برمیگردد حالا آن کتابها که طرح است فرقی نمیکند، ترک مصدر است مصدر مذکر و مؤنثش فرقی نمیکند، کونها به ترک برمیگردد یا به طرح برمیگردد و مصدر یساویه المؤنث و المذکر، این یک جهت. جهت دومش این است خبر کان معصیت است و چون معصیت مؤنث است اسمش هم که ضمیر است آن را هم مؤنث آورده. غرض اگر مذکر میآورد راحتتر بود اما حالا که مؤنث آورده وجه تنیثش را میخواهیم درست کنیم.
خلاصه آقا مخالفت التزامیه در احکام فرعیه حتی معلوم بالتفصیل هم باشد مثل دفن میت مسلمان این حرام نیست مگر پای معصیت بیاید تو کار. یعنی آن میت مسلمان را دفنش نکنید که سرایت بکند آن مخالفت حکم الله واقعی به معصیته سرایت بکند که دلّ العقل که اگر معصیت باشد عقل دلالت دارد بر قبح آن معصیت عقل دلالت دارد بر استحقاق عقاب به آن معصیت.
فاذا فرض پس اگر فرض کردیم یک کسی علم تفصیلی داشت به وجوب شیءٍ شی کدام است؟ دفن میت مسلمان، اگر یک کسی علم تفصیلی داشت به وجوب دفن میت مسلمان ولی فلم یلتزم به یعنی لم ینقاد، در دلش منقاد نبود ملتزم نبود به این کار، لکن فعله لالداعی الوجوب، داعی الوجوب یعنی داعی القربة، یعنی به داعی قربة نیاورد به خاطر اینکه از مرده میترسید دفنش کرد لم یکن علیه شیءٌ. چرا آنی که عقوبت دارد معصیت است این هم که معصیت نکرده بله در دلش ملتزم نشده به وجوب این کار، لم یکن علیه شیءٌ. نعم بله اگر آن حکم معلوم بالتفصیل عبادت بود اگر آن حکم معلوم بالتفصیل عبادت بود آنجا بله آنجا قصد التزام لازم است بخاطر اینکه بتواند قصد قربت بکند. این لداعی الوجوبی که عرض کردم قصد قربت من اشتباه کردم مال خط بعد است.
فعله لا لداعی الوجوب غرض من گفتم لداعی القربة اشتباه معنا کردم آن خط بعدی است. من الان یقین دارم دفن میت مسلمان واجب است ولی به داعی وجوبش نمیآورم چون از مرده میترسم دفنش میکنم. لم یکن علیه شیءٌ بله اگر یک حکم فرعی یعنی آن حکم فرعی معلوم بالتفصیل اگر عبادی بود، ببینید تمام این حرفها را خواندیم در آن مسأله سوم گفتیم چی؟ در آن مسأله سوم گفتیم اگر یک حکم فرعی داشتیم ولی تعبّدی بود مخالفت التزامیه اش حرام است آنجا موافقت التزامیه اش واجب است منتهی به وجوب غیری چون میخواهد قصد قربت بکند اگر در دل ملتزم نباشد که قصد قربت نمیتواند بکند. بله احکام فرعیه خلاصه التزام نمیخوهد ولو معلوم بالتفصیل. بله لو اخذ فی ذلک الفعل کدام فعل؟ همان فعل معلوم بالتفصیل، اگر در آن فعل معلوم بالتفصیل اخذ قربة کالصلاة اینجا هم مثالش را بگذارید مثل نماز، آنوقت اینجا اگر اتیان بکند به چنین فعلی لا للوجوب این لا للوجوب یعنی لا للقربة، اینجایی که عمل عبادی به عهده اش است به وجوب غیر واجب است والّا آنی که التزامش واجب است احکام اعتقادیه است والّا در احکام فرعیه اعتقاد ذاتی ما واجب نیست اگر هم واجب باشد به وجوب غیر است آن هم در موارد عبادی مثل صلاة. اگر این آدم این فعل معلوم الوجوب تفصیلی که قصد قربت درش معتبر است مثل نماز اتیان کند به او لا للقربة یعنی برای قربة نیاورد این مخالفت عملیه میشود این میشود معصیت چرا؟ لترک المأمور به ترک کرده چرا؟ برای اینکه مأمور به، به شرط قصد قربة بوده و این نیاورده لذا اول بحث اگر نظر آقایان باشد ایشان میگفت مخالفت التزامیه آنجایی است که احدهما المعینش تعبّدی نباشد والّا اگر احدهما المعینش تعبّدی باشد پای مخالفت عملیه هم میآید تو کار همین را میگوید. میگوید و لذا قیدنا و لذا ما اول بحث در صدر مسأله آن وجوب و حرمتی را مقید کردیم گفتیم آن مخالفت التزامیه در آنجاست که آن وجوب و حرمت تعلّق بگیرد به غیر ما عُلِمَ کونُ احدهما المعین تعبّدیا یعنی اگر پای تعبد در کار بیاید مخالفت عملیه هم دارد.
خوب پس چی شد آقا نتیجتا؟ آقایان مشهور ما قبول نداریم حرف شما را که میگویید موافقت التزامیه واجب است به وجوب نفسی بله در عبادیات قبول داریم واجب است به وجوب غیری والّا در غیر عبادیات مثل دفن میت منافق که یا واجب است یا حرام است ما قبول نداریم که التزام قلبی در آن معتبر است. ایشان میفرماید وقتی ما در مسلمانش که معلوم بالتفصیل است بگوییم واجب نیست موافقت التزامیه دیگر در معلوم بالاجمال خیلی باید وضعش روشن است.
فاذا کان هذا حال العلم التفصیلی، هذا یعنی چی؟ یعن جواز مخالفت التزامیه وقتی در علم تفصیلی مثل دفن میت مسلمان وقتی در معلوم بالتفصیل حالش این باشد یعنی موافقت التزامیه اش واجب نیست مخالفت التزامیهاش عیبی ندارد، ایشان میگوید وقتی در علم تفصیلی اینجور باشد در علم اجمالی فبطریقٍ اولی تو عبارت بطریق اولی ندارد ولی باشد بهتر است، وقتی در معلوم بالتفصیلش مثل دفن میت مسلمان ما گفتیم اعتقاد قلبی لازم نیست پس در معلوم بالاجمال مثل میت منافق که اجمالاً میدانم یا واجب است یا حرام است اگر ملتزم نشدم فبطریق الاولی مخالفت التزامیه اش عیبی ندارد. هذا این جواز مخالفت التزامیه علم تفصیلی وقتی برای شما ثابت شد فبطریقٍ اولی ثابت میشود مخالفت التزامیه در اطراف علم اجمالی بطریق اولی عیبی ندارد.
فاذا علم اجمالاً داریم بحثمان را میخوانیم همان میت منافق که علم اجمالی داریم یا دفنش واجب است یا دفنش حرام است. اذا علمَ اجمالاً جواب این اذا دو تا خط بعد میآید لا معصیةً و لا به حساب استحقاقَ، بعد این اذا شرط است جواب این اذا دو تا خط بعد میآید فلا معصیةَ و لا قبحَ، لذا میفرماید اذا علمَ اجمالاً بحکم مرددٍ بین الحکمین رسیدیم به بحث خودمان، میت منافق مردّد است بین دو حکم ما در اینجا که مرددّ بین دو حکم است و فرضنا اجراء الاصل و فرض این است که هر دو اصلها را هم جاری کردیم گفتیم اصل عدم وجوب دفنش، اصل عدم حرمت دفنش نفی کردیم آن دو حکمی را که علم داریم احدهما حکم شارع است چون بالاخره شارع یا برای جعل وجوب بر این کرده یا جعل حرمت، ما بوسیله اصل، هر دو اصلی که هر دو حکمی که یک دانهاش یقینا حکم شارع است ما نفیش کردیم و فرض این است که ایضا این هم فرضنا بود بهتر بود یعنی دو تا فرضنا، فَرضنا که ما اصل جاری کردیم دو تا حکمهایی را که یک دانه اش حکم الله بود نفی کردیم و فرضنا که مخالفت هم نکردیم با این دو تا حکم در عمل چون مخالفت عملیه گفتیم ندارد یا فاعل است یا تارک است، خوب وقتی در علم تفصیلیش ما گفتیم مخالفت التزامیه اش معصیت نیست فبطریقٍ اولی عرض کردیم یک بطریق اولی اینجا باشد بهتر است، فبطریقٍ اولی آنجایی که علم اجمالی داریم یکی از این دو تا یا واجب است یا حرام است به طریق اولی آنجا اگر من مخالفت التزامیه بکنم معصیتی ندارد قبحی هم ندارد بلکه و کذلک، کذلک یعنی چی؟ یعنی کذلک لا یحرُم مخالفت التزامیه، بلکه مخالفت التزامیه بله ترقّی است بلکه مخالفت التزامیه لو فرضنا عدم جریان الاصل، عنایت بکنید آقا خط قبل چی بود؟ فرضنا اجرای اصل آخر چون یک اختلافی است بعضیها خیال کردند شک در مکلّف به است اصل جاری نمیکنند. ایشان میگوید لو فرضنا که اصل هم جاری نشود که مذهب بعضیها است خیال کردند چون علم اجمالی است این شک در مکلّف به است لذا اجرای اصل را اجازه نمیدهند ما که گفتیم فرضنا ما اصلها را جاری میکنیم برای اینکه شک در تکلیف است در شک در تکلیف میشود اصل جاری کرد. حالا لو فرضنا یک نفر بگوید نخیر آقا در اطراف علم اجمالی نمیشود اصل، میگوید باز هم باشد بر فرض هم شما قبول نکنید اجرای اصل را ولی مخالفت التزامیه اینجا عیبی ندارد. چرا؟ برای اینکه در معلوم بالتفصیلش عیبی نداشت، وقتی در معلوم بالتفصیل عیبی نداشت به طریق اولی عیبی ندارد.
عنایت کردید چی شد؟ این لو فرضنا عدم جریان در مقابل فرضنایی است که خط قبل خواندیم، ما عقیده مان این است با اینکه این علم است ولی چون شک در تکلیف است فرضنا که هر دو اصل را جاری میکنیم و چون هر دو اصل را جاری میکنیم میگوییم مخالفت التزامیه اش عیبی ندارد. ایشان میگوید و کذلک مخالفت التزامیه عیبی ندارد، حتّی اگر فرض هم بکنی یک کسی بگوید اینجا اطراف علم اجمالی است ما اصل را اجازه نمیدهیم بر فرض هم کسی این حرف را بزند بگوید ما اصل جاری نمیکنیم باز هم کذلک، کذلک یعنی چی؟ یعنی مخالفت التزامیه عیبی ندارد چرا؟ لما عرفت ما عرفتَ چی بود؟ من ثبوت ذلک، ذلک یعنی چی؟ جواز مخالفت التزامیه، این را بگذارید یک قدری عبارتها قاطی نشود، ببینید آقا بل و کذلک یعنی چی؟ یعنی بلکه لایحرُم مخالفت التزامیه، آن مال کذلک اول. چرا حرام نیست مخالفت التزامیه؟ لما عرفت الان، الان چی دانستی؟ الان دانستی ثبوت ذلک را، یعنی جواز مخالفت التزامیه را در علم تفصیلی همین الان برایتان گفتیم الان برای شما ثابت شد جواز ذلک در معلوم بالتفصیل وقتی جایز باشد مخالفت التزامیه در ما نحن ما فیه به طریق اولی جاری است.
[کلام مرحوم نایینی در این مطلب]
ملخّصُ الکلام ملخّص الکلام اینکه، این یک کلمه از آقای نائینی یادم افتاد اینجا عرض بکنم بد نیست. آقای نائینی تمام این نزاعها را بساط را جمع میکند ایشان میگوید به این آقایان غیر مشهور ما اول باید سئوال بکنیم بگوییم آقا این التزام یعنی چی؟ آخر اینها همش میگویند موافقت التزامیه واجب است، التزام در دل واجب است نسبت به احکام شرعیه ولو توصلیه. ما هم که میگوییم واجب نیست آخر آقای نائینی میگوید باید سئوال کنیم بگوییم آقایان این موافقت التزامیه یعنی چی؟ اگر مقصود از موافقت التزامیه واجب است یعنی واجب است تصدیق بما جاءَ به النبی اگر این باشد که همه میگویند واجب است. آخر ببینید ما دیروز تا حالا میزنیم تو سر همدیگر، او میگوید واجب است ما میگوییم واجب نیست، او میگوید همه احکام شرعیه را باید در دل ملتزم بشوی بعنوان وجوب نفسی، ما هم اصلاً ملتزم نمیشویم، آقای نائینی خوب حرفی میزند میگوید اصلاً شما معنای التزام را برای ما بکنید شما که نفی میکنید و آنهایی که اثبات میکنند معنایش چیه؟ موافقت التزامیه واجب است التزام یعنی تصدیق به ما جاء به النبی یعنی بر همه مسلمانی واجب است ما جاء به النبی را تصدیق بکند ولو مکروهاتش را، اگر این باشد بله خوب واجب است ما با موافقت التزامیه به این معنا واجب است ولو دلیل هم نداشته باشیم، آخر ایشان آن بالا گفت اگر دلیل داشته باشیم واجب است، ایشان میگوید موافقت التزامیه اگر معنایش تصدیق بما جاء به النبی باشد آن دلیل هم که نباشد واجب است. و اگر هم معنای دیگری دارد که واجب نیست پس چرا تو سر همدیگر دارید میزنید شما میگویید آنها میگویند واجب است، ما میگوییم واجب نیست بعد میگویید بله اگر دلیل داشتیم واجب است، اگر التزام به معنای تصدیق بما جاء به النبی است ولو دلیل هم نداشته باشیم التزام واجب است. چون هر مسلمانی باید تصدیق داشته باشد بما جاء به النبی، ولو نسبت به مکروهات ولو نسبت به مستحبات حالا واجبات و محرمات که به جای خود. و اگر هم معنای دیگری دارد که اصلاً واجب نیست. غرض این جمله هم در ذهن آقایان باشد بد نیست توضیح خوبی است که تمام این نزاعهای دیروز تا حالا را جمع میکند.
[مخالفت عملیه عقوبت آور است]
ملخّص الکلام خلاصه آقایان آنی که حرام است و معصیت است و عقوبت آور است مخالفت عملی است یعنی شما عملاً با احکام شارع اگر مخالفت بکنی عقوبت دارد و معصیت است و فرض این است که در دَوَران امر بین محذورین مخالفت عملیه ندارد برای اینکه یا احتمال وجوب را موافقت کرده یا احتمال حرمت را. ملخّص الکلام اینکه: مخالفت از حیث التزام لیست مخالفة اصلاً مخالفت التزامیه را بهش مخالفت نمیگویند و مخالفت احکام فرعیه اگر حرام است انما هی فی العمل، یعنی مخالفت با احکام شارع حرام است یعنی در مقام عمل حرام است که اگر در نظرتان باشد مسأله اولی چی بود؟ گفتیم لا اشکالَ که مخالفت عملیه احکام فرعیه حرام است آن را همه قبول دارند. پس اگر حرمتی هست در مخالفت عملیه است و لا عبرةَ بالالتزام و عدمه انقیاد و التزام میخواهد باشد میخواهد نباشد البته اگر باشد چه بهتر که انسان در دل ملتزم بشود به جمیع احکام الله و در خارج هم عمل بکند.
[مطلبی پیرامون هشتم شوال سالگرد تخریب بقیع]
این یمکن سر مطلب است انشاءالله شنبه، هشتم شوّال است فردا ما تبعا للسلة همیشه هشتم شوال درس را تعطیل میکنیم حوزه هنوز شروع نشده ولی من عمدا شروع میکنم که به روز هشتم میرسیم تعطیلش بکنیم. این هشتم شوال آقا این خلاصه برای بغض با این آخوندهای عمری است هفتاد و پنج سال پیش اینها قبرستان بقیع را با خاک یکسان کردند آخوندهایشان دستور دادند، گفتند اینها بدعت است. هفتاد و پنج شش سال پیش این جنایت بزرگ از اینها سر زد سر و صدا هم خیلی شد آنوقتها حالا ما که به دنیا نبودیم، اما فایدهای نداشت غرض علمای نجف، بزرگان از روز اولی که این کار شده هشتم شوال را به عنوان هدم قبور ائمه این آخوندهای سنّی آقا یعنی وهابیها حالا سنّی نیستند که، این آخوندهای وهابیها از خود عمر بدترند. عمر یک غلطی کرده هزار و چهارصد سال پیش برای مقام چند روزه دنیا، اینها آقا هزار و چهارصد سال است دارند توجیه میکنند میگویند بابا عمر مجتهدٌ قد اختر، مگر شما نمیگویید مجتهدها گاهی کارشان مطابق با واقع است، گاهی هم بر خلاف واقع است خوب آن خلاف واقعش را خدا میبخشد تازه یک اجر هم بهشان بدهد. آقای عمر ما هم مجتهد قد اختر تمام جنایتهای عمر و ابوبکر و عثمان را اینها با این جمله حل میکنند میگویند اینها مجتهد بودند مگر شما نمیگویید مجتهدها گاهی خطا میکنند ولی در عین حال خدا بهشان اجر میدهد، آقای عمر ما هم گاهی یک خطاهایی کرده. علی کل حال برای تبرّی از خود عمر و آخوندهای عمری انشاءالله درس تعطیل تا شنبه.
والسلام علیکم و رحمة الله.