[در شبهات موضوعیه]
خوب حالا میخواهد ایشان توضیح بدهد که در آن شبهه موضوعیه، و در آن شبهه حکمیه مخالفت التزامی هاش عیبی ندارد. ایشان آقا یک قدری دقت کنید دیروز گفت اینها هر دو یکسان هستند مخالفت التزامیه اش عیبی ندارد امروز میخواهد بگوید اگر یک خرده دقت کنید شما در شبهه موضوعیه اش اصلاً مخالفت هم نیست. در شبهه موضوعیه یعنی آن زن که شما میگویید نه دفنش واجب است و نه حرام است اصلاً مخالفت التزامیه هم نیست بلکه در آن دومی مخالفت التزامیه هست آن هم عیبی ندارد. عنایت کردید دیروز یا پریروز ایشان هر دو را یک جور شمردند فرمودند در این دو تا آن زن را بگو نه واجب است وطیش و نه حرام است وطیش، اباحه جاری کن. آن میت منافق را هم بگو نه دفنش واجب است و نه حرام است اباحه جاری کن عیبی ندارد. حالا امروز میخواهد از هم جدایش بکند میگوید اصلاً شبهه موضوعیه مخالفت درش نیست این زنی که شما نمیدانی قسم بر وطی یا بر ترک وطی خورده شده شما اگر بگویی مباح است اصلاً مخالفت التزامیه هم نکردی ولو در آن دفن میت منافق اگر بگویی نه واجب است و نه حرام است مخالفت التزامیه شده آن هم عیبی ندارد. حالا به چه بیان این دو تا را از هم جدا میکند؟ ببینید آقا زن را که شما میدانید بالاخره یا قسم بر وطی یا قسم بر ترک وطی خورده شده شما که میگویید واجب نیست این معنایش این است: یعنی اصلاً این زن زنی نیست که بر او قسم به وطی خورده شده باشد. ببینید نمیگوییم واجب نیست یعنی میگوییم واجب نیست برگشتش به این است میگوییم این زن وطیش واجب نیست یعنی چی؟ یعنی این زن زنی نیست که قسم بر وطیش خورده شده باشد. میگوییم حرام نیست یعنی این زن زنی نیست که قسم بر ترکش خورده باشد پس این زن را موضوعا خارجش کردیم ولو ما در ظاهر حکما خارجش میکنیم میگوییم نه واجب است و نه حرام ولی در حقیقت وقتی دقت کنید نفی موضوع است یعنی این زن اصلاً آن زنی نیست که قسم خورده شده بر وطیش. این زن اصلاً آن زنی نیست چون نمیدانم این آن است یا نه، اصلاً این زن آن زنی نیست که قسم خورده شده بر ترک وطیش، خوب پس بنابراین در شبهه موضوعیه اش اصلاً مخالفت تصور نمیشود مخالفت موقعی که نفی حکم بکنیم و ما در اینجا نفی موضوع کردیم.
و اما در دومی چرا، آنجایی که من میگویم این میت منافق نه دفنش واجب است و نه دفنش حرام است اینجا مخالفت التزامیه است چرا؟ چون در لوح محفوظ بالاخره یک حکمی برای این جعل شده آخر در آن اولی راجع به آن زن که در لوح محفوظ چیزی ننوشتند، در اولی راجع به آن زن در لوح محفوظ چیزی جعل نشده این کار من است در خارج، بله در لوح محفوظ دارد ف بالحلفک ف بنذرک مردم به نذرتان عمل بکند اما راجع به این زن که حکمی جعل نشده پس در آنجا من میگویم نه واجب است و نه حرام است یعنی اصلاً این زن وجودب وطی قسم خورده نشده است بر او، حرمت وطی قسم خورده نشده ولی برخلاف دومی، در دومی در لوح محفوظ برای میت منافق یک حکمی جعل شده آنوقت اینجا که من میگویم نه واجب است و نه حرام است مخالفت است، اما مخالفتش عیبی ندارد علی کل حال چه شبهه موضوعیه و چه شبهه حکمیه مخالفت التزامیه اش عیبی ندارد.
ـ سؤال:...
- نه دو تا نه یک دانه، نه
ـ ...
ـ نمیدانم که، یک دانه حلف است یک دانه هم زن است،
ـ ...
- عرض کردیم یک خرده دقت کنید میخواهیم بگوییم، دیروز که همین را گفتیم. امروز میخواهیم بگویم یک خرده دقت بکن شما اینجا اصلاً مخالفت نیست یک وقت هست من میگویم این زن چون یا واجب است وطیش یا حرام است خوب من بگویم نه واجب است و نه حرام است مخالفت التزامیه است. امروز دارد دقت را ایشان بیشتر میکند.
ـ ...
ـ همین را بنده دارم میگویم دیگر، عرض کردم نمیدانم چرا عنایت نمیکنید. عرض کردم این حرفی را که شما دارید میزنید مال دیروز است، دیروز ما گفتیم چی؟ گفتیم این زن بالاخره یا قسم بر وطی خورده شده واجبُ الوطی، یا قسم بر ترک خورده شده محرم الوطی، اگر من بگویم نه واجب است نه حرام است مخالفت التزامیه، امروز میخواهیم بگوییم آنجوری هم نیست. اصلاً شما مخالفت التزامی هم نکردی ما درست است میگوییم واجب نیست اما واجب نیست معنایش این است یعنی این زن آن زنی نیست که من قسم خوردم بر وطیش.
ـ ...
ـ نیست عرض کردم نمیدانم این زن عجیب است، نمیدانم این زن زنی است که من قسم خوردم بر وطیش یا نه؟ عرض کردم میدانم چی میگویید، شما نمیدانید من چی میگویم. من حرف شما را میدانم، شما نمیدانی من چی میخواهم بگوییم.
عنایت بفرمایید ایشان میفرمایند که امّا فی الشبهة الموضوعیة، که گفتیم مخالفت التزامی عیبی ندارد در شبهه موضوعیه بیانش چیه؟ فلأنّ برای اینکه اصل یعنی همان اصالت اباحه که شما جاری میکنید، انما یخرج آن اصل یعنی آن اصالت الاباحه خارج میکند مجراش را مجراش کیه؟ آن زن که حالا در دو خط بعد ایشان به جای مجرا همان زن را میآورد، غرض این مجرای اصل، آخر من میگویم چی؟ اصالة الاباحه اصل جاری میکنم در کی؟ در این زن، پس این زن میشود مجرا، ایشان میگوید در شبهه موضوعیه انما یخرجُ، یخرج آن اصل، اصالة الاباحه خارج میکند مجرای خودش را یعنی آن از را از موضوع تکلیفین خارج میکند، فیقال: پس اینجور میگوییم نمیگوییم این زن وطیش نه واجب است و نه حرام است تا شما بگویی آقا بالاخره این مخالفت است، چون واقعا یا واجب است یا حرام ولی ما اینجوری بیان میکنیم با این بیان اگر بیان کردیم اصلاً مخالفت التزامیه هم نشده بیانش چه جور است؟ نمیدانم این زن آیا قسم خورده شده بر وطیش یا نه؟ چی میگویم؟ میگویم این زن زنی نیست که قسم خوردم بر وطیش. این خیلی روشن است بعد که میخواهم بگویم حرام نیست میگویم نمیدانم این زن آیا زنی هست که قسم خورده شده باشد بر ترک وطیش، اصل این است که آن زن قسم خورده نشده پس اصلاً نفی حکم نیست یعنی من نمیگویم نه واجب است نه حرام است تا شما بگویی مخالف است با آن حکم واقعی، میگویم اصلاً این زن قسم بر وطی بر او خورده نشده این زن قسم حرمت وطی بر او خورده نشده.
- سئوال:...
ـ اتفاقا هیچ وقت راست نمیگوید تأیید نکن، من را تأیید کنید. ببینید آقا دو تا زن نمیخواهد باشد لازم نیست دو تا زن باشد عنایت کنید همین یک دانه زن.
ـ سئوال:...
ـ خوب بله، خیلی خوب نمیدانم همین یک دانه زن آیا این همان زنی است که من قسم خوردم بر وطیش نمیدانم نه این آن زن نیست، نمیدانم این زن است خوب دقت نمیفرمایید دیگر. ایشان هم که مؤید شماست دقت نکرده.
عنایت بفرمایید بله عنایت کنید آقا ایشان میفرمایند ما با این بیان میگوییم، میگوییم چی؟ نمیگوییم نه واجب است نه حرام است، که شما بگویی این آقا بر خلاف آن حکم واقعی است. این را نمیگوییم اصلاً میگوییم نمیدانیم آقا این یک دانه زن واقعا همان زنی است که من قسم خوردم بر وطیش نمیدانم که نه این زن نیست، لازم نیست دو تا زن باشد. خیلی خوب پس این آن زن نیست که من قسم خوردم بر وطیش. حالا دوباره نمیدانم آیا این خانم خانمی است که قسم خورده شده بر ترک وطیش، آن را هم نمیدانم پس این زن زنی نیست که نه قسم خورده باشیم بر وطیش و نه بر ترک وطیش. لذا میفرماید با این اصل این خارج میشود از موضوع تکلیفین، نه اینکه از تکلیفین خارج بشود اصلاً موضوع را نفی میکنیم، میگوییم بابا این زن اصلاً آن زن نیست نه در آن طرف نه در این طرف. لذا از موضوع خارج میشود. فیقال: چی میگوییم؟ نمیدانیم این خانم قسم خورده شده بر وطیش میگوییم آقا اصل عدم تعلّق الحلف است بوطی هذه خوب پس وجوبش که رفت کنار. و عدم تعلّق الحلق بترک وطیها، واقعا نمیداند که این زن را آیا قسم خورده بر ترکش، نمیداند که پس میگوید این زن قسم هم نخوردیم اصلاً بر ترک وطیش. نه بر وطیش و نه بر ترک وطیش. فیخرج المرأة ببینید مرأة همان مجراست که آن بالا گفت، پس این مجرای اصل یعنی آن زن بذلک بخاطر این اصل از موضوع حکم تحریم و وجوب خارج میشود نه از حکمش. لذا میگوید فَیحکمُ بالاباحة ما حکم میکنیم به اباحه ولی لاجل الخروج از موضوع وجوب حرمت، لا لاجل طرحهما، طرحهما یعنی طرح وجوب حرمت، ما که میگوییم این نه وطیش واجب است نه وطیش حرام است نه اینکه بخواهیم طرح بکنیم یعنی میخواهیم وجوب حرمت را طرح بکنیم. نه ما این کار را نمیخواهیم بکنیم ما نمیخواهیم طرح بکنیم وجوب و حرمت را اگر حکم به اباحه میکنیم برای اینکه میخواهیم بگوییم این اصلاً از موضوع وجوب خارج است وقتی موضوع نباشد حکمی نیست وقتی حکمی نباشد شما مخالفت التزامیه هم حتی نکردید. پس حکم به اباحه برای خروج از موضوع وجوب و حرمت است نه بخاطر طرح وجوب و حرمت تا اسمش بشود مخالفت التزامیه نه.
همچنین در آن قضیه طهارت: من نمیدانم این بدن آیا تماس گرفته با بول یا نه؟ میگویم اصل این است که این بدن با بول تماس نگرفته نتیجهاش چیه؟ بدن پاک است. آیا روح من نفس من تماس گرفته با آب چون اگر با آب تماس گرفته باشد آن حدث را برده، نمیدانم آیا آن روح من آن نفس من با آب تماس گرفته که آن حدثش را برده باشد اصل عدمش است. که خلاصه در شبهه موضوعیه حالا چه آنجایی که حکمین لموضوعٍ واحد باشد چه آنجایی حکمین لموضوعین باشد اصلاً مخالفت التزامیه نیست. لذا میفرمایند: و کذا الکلام فی الحکم بطهارة بدن و بقاء الحدث در وضو بمایع المردّد.
[در شبهات حکمیه]
خوب و امّا الشبهة الحکمیه: اینجا را قبول داریم آن زن با این شبهه حکمیه خیلی فرق دارد برای آن زن که در لوح محفوظ حکمی جعل نکردند ولی برای میت منافق در لوح محفوظ یک حکمی جعل شده همانطوری که برای میتهای مسلمان در لوح محفوظ یک حکمی جعل شده برای میت کافر هم یک حکمی جعل شده حتما برای میت مسلمان ما نداریم تو روایات داریم موضوعی نیست که خدا حکمی برایش جعل نکرده باشد حتّی ارشُ الخدش، حتی اگر یک خدشه وارد کنی شما به دست یک نفر همین هم حکمش را خدای متعال در لوح محفوظ بیان کرده. پس میت منافق یقینا در لوح محفوظ یک حکمی برایش جعل شده، حالا یا وجوبی یا تحریمی اینجا اگر من اصل جاری کنم بله این اصل هم منافی با آن حکم واقعی است خوب دقت کنید آقا راجع به آن زن حکمی جعل نشده در لوح محفوظ نگفتند فلان زن وطیش واجب است، فلان زن وطیش حرام است. گفتند ف بحلفک ف بنذرک دیگر چیزی راجع به زن گفته نشده. لذا در آنجا میتوانم با اصلم که جاری میکنم آن زن را از تحت حکم خارج کنم ولی برخلاف اینجا، اینجا یقینا در لوح محفوظ یا جعل وجوب شده یا جعل حرمت آنوقت اگر من اصل جاری کنم بگویم نه واجب است نه حرام است البته این اصل هم منافات دارد با آن حکم الله واقعی، اما حالا عیبی دارد؟ نه پس اولی که اصلاً مخالفت نیست دومی هم که مخالفت با آن است مخالفت عملیه است حرام است، یعنی اگر در لوح محفوظم به شما گفتند این میت منافق را یک حکمی برایش جعل کردند یعنی مخالفت نکنید با حکم الله واقعی، ما هم مخالفت نکردیم الان یا فاعلیم یا تارک اگر انجام بدهیم احتمال وجوب موافقت شده، و اگر ترک بکنیم با احتمال حرمت.
ـ سؤال:...
ـ اولش هیچی نیست آنکه عملیه اش میخواهیم بگوییم در اولی التزامی هم نیست.
ـ ...
ـ نه عرض کردیم مخالفت میخواهیم بگوییم دو جور است والا در همین مثال اگر دو تا زمان بود گفتیم مخالفت عملیه دارد. میخواهیم یک جوری بحث بکنیم، همین را میخواهیم بگوییم، میخواهیم بگوییم اینهایی که مخالفت میکنند با علم اجمالیشان یک صورت ممکن است تصور بکنیم که فقط مخالفت التزامی بشود لذا آن قید را بهش بستیم تا اینکه مخالفت التزامی بشود والّا آن قید نباشد میشود مخالفت عملی از بحث ما خارج میشود.
ـ ...
ـ خوب بله، نه شما چی میگویی شما اصلاً با من مخالفتی ندارد حرفهایتان.
ـ ...
ـ آنجا مخالفت عملیه تصور میشود. ما میخواهیم یک مخالفتی نشان شما بدهیم که فقط التزامی است عملی نیست همین. عجیب است واقعا من نمیدانم شما چی میفرمایید. آقا اصرار نکنید حرفهایتان خیلی ناجور است.
بله عنایت بفرمایید آقا، صبح آقا دعوایمان شد با شیخ خوب شد نیامد دیگر از آن دادهای الله اکبری زدیم الحمدلله نیامدند الان. اما الشبهة الحکمیه، ایشان درس خارج میرود، درس خارج تعطیل است دوباره آمده قسمت ما شده والا از شنبه دیگر ایشان میرود درس خارجش. امّا الشبهة الحکمیه، فلانّ آن چرا جایز است مخالفتش؟ میگوید برای اینکه اصول جاریه فیها در شبهه حکمیه و ان لم تخرج این کتابها غلط است نوشته یخرج، اولاً باب افعال است و ثانیا مؤنث هم باید باشد که فاعلش برگردد به آن اصول جاریة، و ان لم تخرج درست است اصلی که شما در شبهه حکمیه جاری میکنید خارج نمیکند مجرایش را، در آن شبهه موضوعیه اصل را که جاری میکردید آن مجرایش را خارج میکرد از آن موضوع آن دو حکم، در اینجا شما اگر اصل جاری بکنید این اصول جاریه در شبهه حکمیه و ان لم تخرج مجراها، مجرایش میدانید چیه؟ دفن میت منافق در آن بالا مجرا آن زن بود در این مثال مجرا آن میت منافق است، اگر چه مجرا یعنی آن میت منافق اگر چه با این اجرای اصول آن میت منافق از موضوع حکم واقعی خارج نمیشود بل کانت بلکه این اصول جاریه منافیةٍ لنفس الحکم، یعنی شما که میگویی اباحه جاری میکنی میگویید نه واجب است و نه حرام است این منافی با حکم الله واقعی است یعنی در لوح محفوظ خدای متعال قطعا برای این میت منافق یک حکمی جلع کرده حالا یا وجوبی یا تحریمی، شما در اینجا با اصلی که جاری میکنید این اصلت منافی با اوست مثل اینکه اصالة الاباحه جاری میکنی با علم به وجوب یا حرمت با اینکه در لوح محفوظ یا علم به وجوبش داری یا علم به حرمت ولی اصالة الاباحه جاری میکنی. فانّ الاصولَ فی هذه یعنی شبهه حکمیه، این اصول در شبهه حکمیه منافی است با آن نفس حکم الله واقعی که المعلومُ اجمالاً لا مخرجهٌ عن موضوعه، درست است مثل ماقبلی نیست مخرج موضوع نیست الّا یعنی در اولی که اصلاً مخالفت التزامی نبود در این دومی مخالفت التزامی تصور میشود الّا اینکه این هم عیبی ندارد. چرا عیبی ندارد؟ آن حکم الله واقعی برای چیه؟ برای اینکه مردم اطاعت کنند از او عصیان نکنند فرض این است که این هم عصیان نکرده بالاخره یا دفن کرده یا دفنش نکرده. ایشان میفرمایند درست است این با او فرق دارد یعنی بوسیله اصل الان شما با حکم الله واقعی دارید مخالفت میکنید چون حکم الله واقعی یا وجوب است یا حرمت است شما که میگویید نه وجوب است نه حرمت است دارید با حکم الله واقعی مخالفت میکنی، اما آن حکم الله واقعی چه اثری دارد؟ اثری که بر او دارد وجوب اطاعت است. یعنی شما باید اطاعت بکنید حکم الله واقعی را، و حرام است معصیت بکنی و فرض این است که در ما نحنُ فیه هم ما معصیت نکردیم. درست است گفتند نه واجب نه حرام اما عملاً چه کار کردند؟ یا انجام دادند یا انجام ندادند. پس در شبهه موضوعیه اصلاً احتمال مخالفت التزامیه هم حتی نیست در اینجا هم مخالفت التزامی هست چون من دارم بر خلاف آن حکم الله واقعی که در لوح محفوظ است الان اباحه دارم جاری میکنم ولی شما حسابش را بکن آن حکم الله واقعی اثرش چیه؟ چرا خدای متعال در لوح محفوظ یک حکمی جعل کرد؟ برای اینکه مردم اطاعت کنند. برای اینکه عصیان نکنند اینجا هم عصیان نشده، عصیان این است که انسان هم دفن بکند و هم دفن نکند اینکه امکان ندارد که من هم دفنش بکنم و هم دفنش نکنم. پس بالاخره یا میکنم یا نمیکنم عصیان محقّق نمیشود مخالفت التزامیه هست بر خلاف آن حکم الله واقعی است ولی اثر آن حکم الله واقعی چیه؟ میگویم اثرش این است که مردم اطاعت بکنید معصیت نکنید و حال آنکه واو حالیه، و حال آنکه فرض این است که لایلزم من اعمال الاصول مخالفة عملیة، و فرض ما این است با این اباحهای که ما جاری کردیم مخالفت عملیه پیش نمیآید، لیتحقق المعصیة تا اینکه معصیت محقق بشود. تمام شد.
[رد کلام غیر مشهور در وجوب التزام به حکم واقعی با قطع نظر از عمل خارجی]
این و وجوب الالتزام آقا میخواهد غیر مشهور را رد بکند حرفهایی که دیروز زدم دیگر ثمرهاش دارد یواش یواش ظاهر میشود، این و وجوب آدم دنبال عبارت میخواند یک دعوا بگذارید سرش این که من میگویم یک دعوا بگذارید از خودم نمیگویم اواخر صفحه ۲۳۶، را نگاه کنید با این کتابهایی که دست من است اواخر صفحه ۲۳۶ را ببینید یک دعوایی کردند غیر مشهور دعوایشان چیه؟ آنها میگویند غیر از موافقت عملی موافقت التزامی هم شرط است یعنی قطع نظر از عمل مسلمان قطع نظر از عمل باید در دل هم ملتزم به احکام باشد احکام فرعیه باید مسلمان در دلش احکام فرعیه را ملتزم بشود مثلاً باید ملتزم بشود در دل که دفن میت مسلمان واجب است در خارج هم علم بکند. ما میخواهیم این را رد کنیم پس ببینید آقا آن دعوایی که ایشان آنجا میگویند اواخر صفحه ۲۳۶ را بیاورید ایشان میفرمایند بعضیها دعوا کردند کی هستند آن بعضیها؟ غیرمشهور، همانهایی که دیروز در مسأله چهارم گفتیم آیا مخالفت التزامیه احکام فرعیه توصلیه حرام است؟ آنها میگفتند بله، ما میگفتیم نه. ما میگوییم اگر شما یک میت مسلمان که واجب توصلی است در دلم ملتزم نشوی به وجوبش همین قدر زیر خاکش بکنی بس است، شما کار حرامی نکردید. آنها میگویند نه غیر از عمل خارجی باید در دل هم ملتزم بشوی و دعوا اگر آن دعوا را نگذارید رویش آقا عبارتهای قبلی آدم خیال میکند دنباله آن است، آن تمام شد ما تا اینجا حرف خودمان را زدیم که ما میگوییم یک میت مسلمان را شما اگر دفنش کردید بخاطر ترس از مرده ولو اینکه در دل هم ملتزم نباشد ما گفتیم عیبی ندارد. و دعوا ولی بعضیها آمدند ادّعا کردند که همان غیر مشهورند ادّعا کردند وجوب التزام به حکم واقعی با قطع نظر از عمل خارجی، یعنی نه تنها مسلمان باید عمل خارجی انجام بدهد باید در دل هم ملتزم بشود. این دعوا غیر ثابتٍ چنین دعوایی ثابت نیست ما قبول نداریم در احکام فرعیه توصلیه اگر در تعبّدیهاش هم در مسأله سوم در تعبّدیهاش هم اگر دیروز گفتیم التزام لازم است برای چی گفتیم؟ مقدمه عمل باشد چون نماز قصد قربت میخواهد و قصد قربت بدون التزام قلبی محقق نمیشود، والّا در عبادتش هم ما نمیگفتیم. پس اگر ما در احکام فرعیه مثل نماز اگر هم میگوییم التزام لازم است آن برای اینکه مقدمه بشود من بتوانم عملم را به قصد قربت بیاورم. والا در میت مسلمان که اصلاً اینجا قصد قربت هم نمیخواهد.
ـ سؤال:...
ـ آنها اینجور میگویند دیگر میگویند عرض کردم همان عبارت آقای آخوند را ببینید ایشان یعنی این آقایان عقیدهاشان این اس لکلّ حکمٍ فرعی انفصالان، یجب اطاعتان یعنی غیر از اینکه من در خارج یک اطاعت میکنم این میت مسلمان را دفن میکنم یک اطاعت هم باید در قلب بکنم. اگر فقط دفنش کنم میگویند عقوبت دارد یعنی در دل اگر ملتزم نشود ولو در عمل خارجی هم انجام بدهد میگویند عقوبت دارد، ولی ما میگوییم نه ایشان میفرماید و دعوا ادّعا آقایان غیر مشهور که آمدند التزام به حکم واقعی را قطع نظر از عمل خارجی میگویند التزام قلبی هم میخواهد، این را ما قبول نداریم چرا؟ لانّ الالتزام بالاحکام الفرعیة اگر ما در نماز هم به شما میگوییم التزام لازم است یجب مقدّمةً للعمل یعنی اگر در عبادت ما میگوییم مسأله سوم این بود دیگر مخالفت التزامی حکم فرعی تعبّدی حرام است، یعنی شما باید ملتزم بشوی به یک حکم فرعی مثل نماز، اما آن التزامی که ما گفتیم اولاً و بالذّات نیست آن اصول و عقاید است که اولاً و بالذّات شما باید در دل ملتزم بشوی. والّا اگر در نماز هم ما به شما میگوییم التزام لازم است برای اینکه بتوانی عمل به قصد قربت بیاوری و فرض این نیست که میت مسلمان که اصلاً قصد قربت نیست، ولی آن آقا میگوید فرقی نمیکند. خلاصه عنایت کنید آن آقا میگوید نماز با دفن میت مسلمان فرقی ندارد. شما هر دو را اول باید یک اطاعت قلبی بکنید در دل بگویی نماز واجب است در خارج هم نماز بخوانی، در دل باید ملتزم بشوی به دفن میت مسلمان، در خارج هم انجام بدهی. ایشان میگوید ما اینها را قبول نداریم ما اگر در مورد نمازش هم میگوییم التزام بخاطر اینکه مقدمةً للعمل باشد والّا در توصلی که آن هم نیست پس نمیخواهد.
ـ سؤال:...
ـ آخر عرض کردیم اگر اعتقاد نداشته باشم نمیتوانم قصد قربت بکنم. خدایا آنی را که گفتی اصلاً قبولش ندارم الله اکبر نمیشود،
ـ ...
ـ وجوب نه قصد امر، شما مستحب هم که بخواهید بخوانید باید قصد قربت بکنید دیروز اشکال کردند آقایان، الان شما میخواهید غسل جمعه بکنید خوب باید قصد استحباب بکنی و کی میتوانی قصد استحباب بکنی؟ آنموقع که حکم شارع را در دل ملتزم بشوی. خلاصه که اینها خیلی با هم فرق دارد خلاصه این آقا میگوید نماز با دفن میت مسلمان فرقی ندارد اینها هر کدام دو تا اطاعت میخواهد یک اطاعت قلبی و یک اطاعت خارجی. ما میگوییم نخیر اصلاً نمیخواهد اگر هم در نماز به شما میگوییم میخواهد برای اینکه مقدمه باشد بتوانی به قصد قربت بیاوری خوب در دفن میت مسلمان که دیگر قصد قربت هم احتیاجی ندارد.
عنایت بفرمایید ایشان میفرمایند که در اینجایی که شما این حرف را میزنید اصلاً ما قبول نداریم این مطلب را. لذا ایشان میفرمایند غیر ثابت است برای اینکه التزام به احکام فرعی اصلاً لازم نیست آنی که التزام میخواهد اصول اعتقادی است اگر هم یک جا ما به شما در مورد عبادت که حکم فرعی است میگوییم التزام میخواهد آن هم از باب مقدمه عمل است به قصد قربة چون اگر ملتزم نباشید قصد قربت نمیتوانی بکنی. التزام به احکام فرعیه یجب مقدمةً للعمل به نماز میخورد، یعنی در نماز هم که یک حکم فرعی است اگر ما به شما میگوییم التزام لازم است برای اینکه مقدمه عمل باشد والّا التزامی لازم نیست. لیست کالاصول الاعتقادیة، رفتیم سراغ مسأله دوم: مسأله دوم چی بود؟ در مسأله دوم گفتیم مخالفت التزامیه اصول عقاید حرام است یعنی شما باید موافقت التزامیه بکنید در دل باید معتقد بشوی به مبدأ و معاد، آن است که حتما التزام درش معتبر است والّا احکام فرعیه التزام درش نمیخواهد اگر هم در نماز به شما میگوییم میخواهد آن هم برای اینکه شما بتوانی در اثر آن التزام قلبی بتوانی قصد قربت بکنی. عنایت بفرمایید عبارت را، ایشان میفرماید: اصول احکام فرعیه لیست کالاصول الاعتقادیة آن اصول اعتقادیه است که التزام قلبی میخواهد آن هم یطلب فیها الالتزام و الاعتقاد من حیث الذات. که من دیروز گفتم اولاً و بالذات، یعنی در اصول عقاید اولاً و بالذات شما باید در دل ملتزم بشوید اگر ما در یک حکم فرعیه هم مثل نماز گفتیم آنجا التزام میخواهد آن ثانیا و بالعَرَض است یعنی چون نماز قصد قربت میخواهد و قصد قربت موقوف است به التزام قلبی آنجا گفتیم والّا احکام فرعیه اصلاً قصد قربت نمیخواهد یعنی التزام نمیخواهد فقط آن اصول عقاید که التزام میخواهد. اگر هم در یک حکم فرعی ما گفتیم التزام میخواهد مقدمتا للعمل است.
[بر فرض صحت کلام غیر مشهور]
خوب حالا ایشان میفرماید لو فرض ما که گفتیم ثابت نیست حالا لو فرض ثبوت چون این آقایان عرض کردم یک دلیلهای عقلی دارند یک دلیلهای نقلی دارند غیر مشهور، اینها چند تا دلیل دارند دلیل عقلیاشان این است: میگویند عبد کامل عبدی را میگویند که هر چی مولایش میگوید غیر از عمل خارجی در دل هم قبول داشته باشد اصلاً عبد شایسته اینها میگویند اینها که میگویند موافقت التزامیه هم لازم است، میگویند عبد شایسته عبدی است که غیر از اینکه اوامر مولی را در خارج انجام میدهد در دل هم باید ملتزم باشد. عقل میگوید عبد شایسته این است پس بنابراین من تمام احکام فرعیه حتی دفن میت مسلمان را هم باید در دل بهش ملتزم بشوم و بعد هم بهش عمل کنم، این دلیل عقلیشان. دلیل نقلیاشن هم آیه دارند و هم روایت دارند که فعلاً جایش اینجا نیست یک آیه اش همان بود یا ایها الذین آمَنوا مثلاً بالسنتکم آمِنوا بقلوبکم ای کسانی که به زبان میگویید ما ایمان داریم در دل هم باید ملتزم بشوید یعنی هر چی ما به شما گفتیم من پیغمبر اسلام هر چی به شما گفتم غیر از اینکه در ظاهر میپذیرید در دل هم باید بپذیرید. هم دلیل عقلی دارند و هم دلیل نقلی، ایشان میگوید این دلیلها هیچ به درد ما نمیخورد این وجوب و التزام با این دلیلهای عقلی یا نقلی که این آقایان آوردند ثابت نیست لذا میفرماید حالا لو فرض، لو امتناعیه ما که قبول نداریم، لو فرض ثبوت ما که گفتیم ثبوتی ندارد، ولی بر فرض هم بپذیریم که این دلیل عقلی و نقلی شما آقایان غیر مشهور که دلیل اقامه کردید بر وجوب التزام هم عقلاً و هم نقلاً میگویید آدم باید ملتزم بشود به حکم الله واقعی لم ینفع فی ما نحن فیه، این فی ما نحن فیه را هم بگذارید بد نیست، یعنی در ما نحن فیه به درد نمیخورد. یعنی حرف ما نحن فیه کجاست؟ میت منافق است، آخه ما، ما نحن فیه مان میت منافق است دیگر یعنی لم ینفع بالمیت المنافق، والّا این حرفی که شما میزنید بله در مورد میت مسلمان میتوانیم قبول کنیم. اولاً که ما قبول نمیکنیم التزام لازم است، بر فرض هم لازم باشد طبق آن دلیل عقلی و نقلی در آنجاهایی میپذیریم و نافع است که حکم معلوم بالتفصیل باشد مثل دفن میت مسلمان، اما میت منافق که معلوم بالاجمال است آنجا دیگر اصلاً هیچ دلالت ندارد.
پس اولاً ما قبول نداریم آن ادله ای را که عقلی و نقلی شما اقامه کردید بر وجوب التزام این اولاً. حالا لو فرض بر فرض هم بپذیرم ینفع در معلوم بالتفصیل میخواهید بنویسید عبارت روشنتر باشد، ینفع فی المعلوم بالتفصیل کالمیت المسلم و لا ینفع فی میت المنافق که اجمالاً نمیدانیم واجب است یا حرام است، اینها را دارم عرض میکنم برای توجیه، اولاً ما این دلیلهای شما را قبول نداریم در جای خودش جوابش را خواهیم داد، اما بر فرض هم بپذیریم این دلیلها را ینفع فی المعلوم بالتفصیل کالدفن میت المسلم و لا ینفع فی ما نحن فیه که دفن میت منافق است. ایشان میگوید بر فرض هم آن حرف شما را ما قبول بکنیم بگوییم التزام لازم است نسبت به کجاها لازم است؟ نسبت به آنهایی که معلومُ بالتفصیل است مثل میت مسلمان. خیلی خوب پذیرفتیم از شما پذیرفتیم از شما که میت مسلمان شما در دل باید ملتزم به وجوبش باشید عملاً هم عمل بکنید اما ما نحن فیه آن نیست، ما نحن فیه ما میت منافق است که علم اجمالی داریم آیا دفنش واجب است یا حرام است دیگر التزام در اینجا کافی نیست. لم ینفع این دلیل شما برای ما نحن فیه که علم اجمالی داریم آیا واجب است یا حرام است لانّ الاصول تحکم فی مجاریها، این مجاری همان مصداقش میت منافق است، این اصولی که ما جاری میکنیم در مجاریش یعنی در میت منافق به انتفاء حکم واقعی است یعنی ما میآییم با این اصل آن حکم واقعی این میت منافق را برمیداریم. فهی این مثال اینجا هم کالاصول میشود فی الشبهة الموضوعیة، ایشان میگوید اگر قدری دقت کنید این هم برگشتش به شبهه موضوعی است. ولو الان میت منافق شبهه حکمیه است نمیدانم دفنش شرعا واجب است یا حرام ولی همین را هم میشود برگردانیم به شبهه موضوعی. بگویم من که نمیدانم آیا باید ملتزم بشوم به وجوبش یا نمیدانم باید ملتزم بشوم به حرمتش؟ برمیگردد به شهبه موضوعی این هم مثل آن اولی میشود اصلاً مخالفت درش متصوّر نیست لذا میفرماید فهی، هی یعنی شبهه حکمیه، این شبهه حکمیه مثل همین دفن میت منافق کالاصول در شبهه موضوعیه مخرجةٌ یعنی اگر اصل را اینجا جاری بکنی مخرج مجاری میشود از موضوع ذلک الحکم، آن حکم کدام است؟ وجوب اخذ به حکم الله، هذا سر مطلب است باشد فردا انشاءالله.
والسلام علیکم و رحمة الله.