درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۴۵: علم اجمالی ۱۲

 
۱

خلاصه درس گذشته

حالا اگر کسی خواست مخالفت بکند مخالفت دو جور تصور می‏شود یعنی اگر کسی خواست بر خلاف آن معلوم بالاجمالش مخالفتی انجام بده این مخالفت یک وقت التزامی است یک وقت عملی است و بعبارت الاخری یک وقت جوانحی است و یک وقت جوارحی است. یک وقت در دل مخالفت می‏کند جانحه دل را می‏گویند، در دل مخالفت می‏کند، یک وقت نه به خارج هم سرایت می‏کند یعنی در خارج هم عملاً بر خلاف آن علمش عمل می‏کند. که آنوقت دو تا مثال زدیم یک شبهه موضوعیه یک شبهه حکمیه در هر دو اینها با رعایت آن دو سه قیدی که عرض شد در هر دو اینها مخالفت فقط التزامی است سرایت به خارج نمی‏کند مخالفت عملیه ندارد می‏داند اول ساعت دوازده راجع به این زن یک حلفی دارد اما نمی‏داند حلفش فعلی است یا ترکی است. می‏داند یک قسمی خورده اما نمی‏داند قسم خورده به فعل وطی که می‏شود واجب، یا بر ترک وطی که می‏شود حرام. خوب این شبهه موضوعیه‏ اش است که اینجا نمی‏داند یعنی یقین دارد بالاخره این زن یا وطیش واجب است یا حرام است ولی مع ذلک می‏گوید نه واجب است و نه حرام است خوب اینجا الان مخالفت قلبی فقط کرده یعنی التزام پیدا نکرده به آن وجوب حرمت اما دیگر به خارج هم سرایت نکرده برای اینکه در خارج مخالفت عملی محقق نشده چون یا فاعل است یا تارک، اگر انجام داد به آن احتمال وجوبش موافق است چون احتمال وجوب می‏دهد، و اگر هم ترک کرد با احتمال حرمتش موافقت کرده. خلاصه مخالفت عملیه قطعیه در اینجا متصور نیست. و همچنین در شبهه حکمیه ‏اش می‏داند مسلمانها دفنشان واجب است، کفار هم دفنشان حرام است حالا نمی‏داند میت منافق آیا ملحق به مسلمان هاست حتی یجِب دفنُ، ملحق به کفار است حتی یحرُم دفنُ، در اینجا هم می‏گوید نه واجب است و نه حرام است یعنی در دل نه ملتزم به وجوب می‏شود نه ملتزم به حرمت، مخالفت عملیه هم که ندارد برای اینکه بالاخره یا دفن می‏کند یا نمی‏کند اگر دفن کرد با احتمال وجوب موافقت کرده و اگر هم دفن نکرد با احتمال حرمت موافقت کرده. خلاصه در این صورت مخالفت عملیه البته عرض کردم با رعایت آن شرطش، مخالفت التزامیه است حالا حکمش چیه؟ ایشان می‏گوید عیبی ندارد این در مقابل غیر مشهور است، غیر مشهور می‏گویند مخالفت التزامیه ‏ی احکام فرعیه جایز نیست. ولی ایشان می‏فرماید نه مخالفت التزامیه جایز است هم در شبهه موضوعیه ‏اش و هم در شبهه حکمیه ‏اش یعنی بگوید آن زن نه وطیش واجب است و نه حرام، میت منافق نه دفنش واجب است و نه حرام این مخالفت التزامیه است و این عیبی ندارد. آن چهارمی که عرض کردم دیروز محل خلاف است همین است، آنها می‏گویند نه قطع نظر مسلمان غیر از عمل خارجی در دل هم باید ملتزم بشود به احکام شرعیه، یعنی تمام احکام فرعیه توصلی اش یا تعبّدی باید در دل مسلمان ملتزم بشود به اینکه این کار واجب است اما در مقابلش ما گفتیم نه آنی که دلیل بر حرمت داریم مخالفت عملیه است مخالفت التزامیه احکام فرعیه عیبی ندارد اگر در تعبّدیش هم می‏گوییم عیب دارد بخاطر اینکه قصد قربت می‏خواهد آخر ما می‏گوییم موافقت التزامیه در احکام فرعیه اصلاً لازم نیست اگر هم در نماز به شما می‏گوییم لازم است نه اینکه بالذات لازم است چون نماز امر تعبّدی است قصد قربت می‏خواهد خوب شما بخواهید قصد قربت بکنید مقدمتا باید در دل ملتزم بشوی. پس نتیجتا آنها می‏گویند تمام احکام فرعیه چه توصلیه‌اش و چه تعبّدی‏ اش باید انسان در دل ملتزم بشود. به تعبیر آقای آخوند کفایة را ببینید جلد ۲، صفحه ۲۸، ایشان می‏گوید این آقایان غیر مشهور این را می‏گویند: می‏گویند هر حکمی از احکام شرعیه دو تا امتثال دارد عبارتشان ظاهرا همین است آن کفایه‏‌های قدیمی جلد ۲، صفحه ۲۸، را ببینید ایشان می‏گوید این آقایان غیر مشهور کانّ اینجوری می‏خواهند بگویند، می‏گویند هر یک از احکام شرعیه دو تا اطاعت می‏خواهد یک اطاعت در دل، یک اطاعت در بیرون، اگر میت مسلمان یک آدم مسلمان باید در دلش ملتزم بشود به اینکه میت مسلمان دفنش واجب است این یک اطاعت، در خارج هم باید دفنش بکند هر یک از احکام فرعیه دو تا اطاعت می‏خواهد: یک اطاعت قلبی و یک اطاعت خارجی. ولی ما می‏گوییم نه عرض کردم آقای آخوند هم نه اینکه عقیده‏ اش این باشد دارد از قول آنها نقل می‏کند آیا دو تا امتثال لازم است؟ آیا در هر حکمی دو تا اطاعت لازم است؟ ایشان می‏فرماید نه، آقای آخوند هم با ایشان موافق است نه ما شارع بله عرض کردیم در تعبّدیاتش اگر التزام می‏خواهیم بخاطر اینکه مقدمه عمل است یعنی بخاطر اینکه می‏خواهیم نماز را با قصد قربت بیاوریم نمی‏شود بدون التزام آن تعبّدی‏ه‌اش چرا اما دیگر توصلیه‌اش که قصد قربت ندارد. بنابراین شما در دل اگر ملتزم نشوی دفن میت مسلمان واجب است ولی دفنش می‏کنی از مرده می‏ترسی، محیط زیست آلوده می‏شود برای اینها اصلاً قبول هم نداری وجوبش را اما می‏کنی لای خاک این عیبی ندارد، یعنی روز قیامت این آدم را نمی‏شود عقوبتش کرد چرا؟ چون مطلوب در واجبات توصلی صرف الوجود است این باید برود زیر خاک، این هم که رفته زیر خاک حالا این در دل ملتزم نبوده دیگر برای او عقوبتش نمی‏کنند. پس آن مسأله چهارم اختلافی ثمره ‏اش اینجا ظاهر شد.

۲

جواز مخالفت التزامی با وجود علم اجمالی

[در شبهات موضوعیه]

خوب حالا می‏خواهد ایشان توضیح بدهد که در آن شبهه موضوعیه، و در آن شبهه حکمیه مخالفت التزامی ه‏اش عیبی ندارد. ایشان آقا یک قدری دقت کنید دیروز گفت اینها هر دو یکسان هستند مخالفت التزامیه ‏اش عیبی ندارد امروز می‏خواهد بگوید اگر یک خرده دقت کنید شما در شبهه موضوعیه ‏اش اصلاً مخالفت هم نیست. در شبهه موضوعیه یعنی آن زن که شما می‏گویید نه دفنش واجب است و نه حرام است اصلاً مخالفت التزامیه هم نیست بلکه در آن دومی مخالفت التزامیه هست آن هم عیبی ندارد. عنایت کردید دیروز یا پریروز ایشان هر دو را یک جور شمردند فرمودند در این دو تا آن زن را بگو نه واجب است وطیش و نه حرام است وطیش، اباحه جاری کن. آن میت منافق را هم بگو نه دفنش واجب است و نه حرام است اباحه جاری کن عیبی ندارد. حالا امروز می‏خواهد از هم جدایش بکند می‏گوید اصلاً شبهه موضوعیه مخالفت درش نیست این زنی که شما نمی‏دانی قسم بر وطی یا بر ترک وطی خورده شده شما اگر بگویی مباح است اصلاً مخالفت التزامیه هم نکردی ولو در آن دفن میت منافق اگر بگویی نه واجب است و نه حرام است مخالفت التزامیه شده آن هم عیبی ندارد. حالا به چه بیان این دو تا را از هم جدا می‏کند؟ ببینید آقا زن را که شما می‏دانید بالاخره یا قسم بر وطی یا قسم بر ترک وطی خورده شده شما که می‏گویید واجب نیست این معنایش این است: یعنی اصلاً این زن زنی نیست که بر او قسم به وطی خورده شده باشد. ببینید نمی‏گوییم واجب نیست یعنی می‏گوییم واجب نیست برگشتش به این است می‏گوییم این زن وطیش واجب نیست یعنی چی؟ یعنی این زن زنی نیست که قسم بر وطیش خورده شده باشد. می‏گوییم حرام نیست یعنی این زن زنی نیست که قسم بر ترکش خورده باشد پس این زن را موضوعا خارجش کردیم ولو ما در ظاهر حکما خارجش می‏کنیم می‏گوییم نه واجب است و نه حرام ولی در حقیقت وقتی دقت کنید نفی موضوع است یعنی این زن اصلاً آن زنی نیست که قسم خورده شده بر وطیش. این زن اصلاً آن زنی نیست چون نمی‏دانم این آن است یا نه، اصلاً این زن آن زنی نیست که قسم خورده شده بر ترک وطیش، خوب پس بنابراین در شبهه موضوعیه ‏اش اصلاً مخالفت تصور نمی‏شود مخالفت موقعی که نفی حکم بکنیم و ما در اینجا نفی موضوع کردیم.

و اما در دومی چرا، آنجایی که من می‏گویم این میت منافق نه دفنش واجب است و نه دفنش حرام است اینجا مخالفت التزامیه است چرا؟ چون در لوح محفوظ بالاخره یک حکمی برای این جعل شده آخر در آن اولی راجع به آن زن که در لوح محفوظ چیزی ننوشتند، در اولی راجع به آن زن در لوح محفوظ چیزی جعل نشده این کار من است در خارج، بله در لوح محفوظ دارد ف بالحلفک ف بنذرک مردم به نذرتان عمل بکند اما راجع به این زن که حکمی جعل نشده پس در آنجا من می‏گویم نه واجب است و نه حرام است یعنی اصلاً این زن وجودب وطی قسم خورده نشده است بر او، حرمت وطی قسم خورده نشده ولی برخلاف دومی، در دومی در لوح محفوظ برای میت منافق یک حکمی جعل شده آنوقت اینجا که من می‏گویم نه واجب است و نه حرام است مخالفت است، اما مخالفتش عیبی ندارد علی کل حال چه شبهه موضوعیه و چه شبهه حکمیه مخالفت التزامیه ‏اش عیبی ندارد.

ـ سؤال:...

- نه دو تا نه یک دانه، نه

ـ ...

ـ نمی‏دانم که، یک دانه حلف است یک دانه هم زن است،

ـ ...

- عرض کردیم یک خرده دقت کنید می‏خواهیم بگوییم، دیروز که همین را گفتیم. امروز می‏خواهیم بگویم یک خرده دقت بکن شما اینجا اصلاً مخالفت نیست یک وقت هست من می‏گویم این زن چون یا واجب است وطیش یا حرام است خوب من بگویم نه واجب است و نه حرام است مخالفت التزامیه است. امروز دارد دقت را ایشان بیشتر می‏کند.

ـ ...

ـ همین را بنده دارم می‏گویم دیگر، عرض کردم نمی‏دانم چرا عنایت نمی‏کنید. عرض کردم این حرفی را که شما دارید می‏زنید مال دیروز است، دیروز ما گفتیم چی؟ گفتیم این زن بالاخره یا قسم بر وطی خورده شده واجبُ الوطی، یا قسم بر ترک خورده شده محرم الوطی، اگر من بگویم نه واجب است نه حرام است مخالفت التزامیه، امروز می‏خواهیم بگوییم آنجوری هم نیست. اصلاً شما مخالفت التزامی هم نکردی ما درست است می‏گوییم واجب نیست اما واجب نیست معنایش این است یعنی این زن آن زنی نیست که من قسم خوردم بر وطیش.

ـ ...

ـ نیست عرض کردم نمی‏دانم این زن عجیب است، نمی‏دانم این زن زنی است که من قسم خوردم بر وطیش یا نه؟ عرض کردم می‏دانم چی می‏گویید، شما نمی‏دانید من چی می‏گویم. من حرف شما را می‏دانم، شما نمی‏دانی من چی می‏خواهم بگوییم.

عنایت بفرمایید ایشان می‏فرمایند که امّا فی الشبهة الموضوعیة، که گفتیم مخالفت التزامی عیبی ندارد در شبهه موضوعیه بیانش چیه؟ فلأنّ برای اینکه اصل یعنی همان اصالت اباحه که شما جاری می‏کنید، انما یخرج آن اصل یعنی آن اصالت الاباحه خارج می‏کند مجراش را مجراش کیه؟ آن زن که حالا در دو خط بعد ایشان به جای مجرا همان زن را می‏آورد، غرض این مجرای اصل، آخر من می‏گویم چی؟ اصالة الاباحه اصل جاری می‏کنم در کی؟ در این زن، پس این زن می‏شود مجرا، ایشان می‏گوید در شبهه موضوعیه انما یخرجُ، یخرج آن اصل، اصالة الاباحه خارج می‏کند مجرای خودش را یعنی آن از را از موضوع تکلیفین خارج می‏کند، فیقال: پس اینجور می‏گوییم نمی‏گوییم این زن وطیش نه واجب است و نه حرام است تا شما بگویی آقا بالاخره این مخالفت است، چون واقعا یا واجب است یا حرام ولی ما اینجوری بیان می‏کنیم با این بیان اگر بیان کردیم اصلاً مخالفت التزامیه هم نشده بیانش چه جور است؟ نمی‏دانم این زن آیا قسم خورده شده بر وطیش یا نه؟ چی می‏گویم؟ می‏گویم این زن زنی نیست که قسم خوردم بر وطیش. این خیلی روشن است بعد که می‏خواهم بگویم حرام نیست می‏گویم نمی‏دانم این زن آیا زنی هست که قسم خورده شده باشد بر ترک وطیش، اصل این است که آن زن قسم خورده نشده پس اصلاً نفی حکم نیست یعنی من نمی‏گویم نه واجب است نه حرام است تا شما بگویی مخالف است با آن حکم واقعی، می‏گویم اصلاً این زن قسم بر وطی بر او خورده نشده این زن قسم حرمت وطی بر او خورده نشده.

- سئوال:...

ـ اتفاقا هیچ وقت راست نمی‏گوید تأیید نکن، من را تأیید کنید. ببینید آقا دو تا زن نمی‏خواهد باشد لازم نیست دو تا زن باشد عنایت کنید همین یک دانه زن.

ـ سئوال:...

ـ خوب بله، خیلی خوب نمی‏دانم همین یک دانه زن آیا این همان زنی است که من قسم خوردم بر وطیش نمی‏دانم نه این آن زن نیست، نمی‏دانم این زن است خوب دقت نمی‏فرمایید دیگر. ایشان هم که مؤید شماست دقت نکرده.

عنایت بفرمایید بله عنایت کنید آقا ایشان می‏فرمایند ما با این بیان می‏گوییم، می‏گوییم چی؟ نمی‏گوییم نه واجب است نه حرام است، که شما بگویی این آقا بر خلاف آن حکم واقعی است. این را نمی‏گوییم اصلاً می‏گوییم نمی‏دانیم آقا این یک دانه زن واقعا همان زنی است که من قسم خوردم بر وطیش نمی‏دانم که نه این زن نیست، لازم نیست دو تا زن باشد. خیلی خوب پس این آن زن نیست که من قسم خوردم بر وطیش. حالا دوباره نمی‏دانم آیا این خانم خانمی است که قسم خورده شده بر ترک وطیش، آن را هم نمی‏دانم پس این زن زنی نیست که نه قسم خورده باشیم بر وطیش و نه بر ترک وطیش. لذا می‏فرماید با این اصل این خارج می‏شود از موضوع تکلیفین، نه اینکه از تکلیفین خارج بشود اصلاً موضوع را نفی می‏کنیم، می‏گوییم بابا این زن اصلاً آن زن نیست نه در آن طرف نه در این طرف. لذا از موضوع خارج می‏شود. فیقال: چی می‏گوییم؟ نمی‏دانیم این خانم قسم خورده شده بر وطیش می‏گوییم آقا اصل عدم تعلّق الحلف است بوطی هذه خوب پس وجوبش که رفت کنار. و عدم تعلّق الحلق بترک وطیها، واقعا نمی‏داند که این زن را آیا قسم خورده بر ترکش، نمی‏داند که پس می‏گوید این زن قسم هم نخوردیم اصلاً بر ترک وطیش. نه بر وطیش و نه بر ترک وطیش. فیخرج المرأة ببینید مرأة همان مجراست که آن بالا گفت، پس این مجرای اصل یعنی آن زن بذلک بخاطر این اصل از موضوع حکم تحریم و وجوب خارج می‏شود نه از حکمش. لذا می‏گوید فَیحکمُ بالاباحة ما حکم می‏کنیم به اباحه ولی لاجل الخروج از موضوع وجوب حرمت، لا لاجل طرحهما، طرحهما یعنی طرح وجوب حرمت، ما که می‏گوییم این نه وطیش واجب است نه وطیش حرام است نه اینکه بخواهیم طرح بکنیم یعنی می‏خواهیم وجوب حرمت را طرح بکنیم. نه ما این کار را نمی‏خواهیم بکنیم ما نمی‏خواهیم طرح بکنیم وجوب و حرمت را اگر حکم به اباحه می‏کنیم برای اینکه می‏خواهیم بگوییم این اصلاً از موضوع وجوب خارج است وقتی موضوع نباشد حکمی نیست وقتی حکمی نباشد شما مخالفت التزامیه هم حتی نکردید. پس حکم به اباحه برای خروج از موضوع وجوب و حرمت است نه بخاطر طرح وجوب و حرمت تا اسمش بشود مخالفت التزامیه نه.

همچنین در آن قضیه طهارت: من نمی‏دانم این بدن آیا تماس گرفته با بول یا نه؟ می‏گویم اصل این است که این بدن با بول تماس نگرفته نتیجه‏اش چیه؟ بدن پاک است. آیا روح من نفس من تماس گرفته با آب چون اگر با آب تماس گرفته باشد آن حدث را برده، نمی‏دانم آیا آن روح من آن نفس من با آب تماس گرفته که آن حدثش را برده باشد اصل عدمش است. که خلاصه در شبهه موضوعیه حالا چه آنجایی که حکمین لموضوعٍ واحد باشد چه آنجایی حکمین لموضوعین باشد اصلاً مخالفت التزامیه نیست. لذا می‏فرمایند: و کذا الکلام فی الحکم بطهارة بدن و بقاء الحدث در وضو بمایع المردّد.

[در شبهات حکمیه]

خوب و امّا الشبهة الحکمیه: اینجا را قبول داریم آن زن با این شبهه حکمیه خیلی فرق دارد برای آن زن که در لوح محفوظ حکمی جعل نکردند ولی برای میت منافق در لوح محفوظ یک حکمی جعل شده همانطوری که برای میت‌های مسلمان در لوح محفوظ یک حکمی جعل شده برای میت کافر هم یک حکمی جعل شده حتما برای میت مسلمان ما نداریم تو روایات داریم موضوعی نیست که خدا حکمی برایش جعل نکرده باشد حتّی ارشُ الخدش، حتی اگر یک خدشه وارد کنی شما به دست یک نفر همین هم حکمش را خدای متعال در لوح محفوظ بیان کرده. پس میت منافق یقینا در لوح محفوظ یک حکمی برایش جعل شده، حالا یا وجوبی یا تحریمی اینجا اگر من اصل جاری کنم بله این اصل هم منافی با آن حکم واقعی است خوب دقت کنید آقا راجع به آن زن حکمی جعل نشده در لوح محفوظ نگفتند فلان زن وطیش واجب است، فلان زن وطیش حرام است. گفتند ف بحلفک ف بنذرک دیگر چیزی راجع به زن گفته نشده. لذا در آنجا می‏توانم با اصلم که جاری می‏کنم آن زن را از تحت حکم خارج کنم ولی برخلاف اینجا، اینجا یقینا در لوح محفوظ یا جعل وجوب شده یا جعل حرمت آنوقت اگر من اصل جاری کنم بگویم نه واجب است نه حرام است البته این اصل هم منافات دارد با آن حکم الله واقعی، اما حالا عیبی دارد؟ نه پس اولی که اصلاً مخالفت نیست دومی هم که مخالفت با آن است مخالفت عملیه است حرام است، یعنی اگر در لوح محفوظم به شما گفتند این میت منافق را یک حکمی برایش جعل کردند یعنی مخالفت نکنید با حکم الله واقعی، ما هم مخالفت نکردیم الان یا فاعلیم یا تارک اگر انجام بدهیم احتمال وجوب موافقت شده، و اگر ترک بکنیم با احتمال حرمت.

ـ سؤال:...

ـ اولش هیچی نیست آنکه عملیه‏ اش می‏خواهیم بگوییم در اولی التزامی هم نیست.

ـ ...

ـ نه عرض کردیم مخالفت می‏خواهیم بگوییم دو جور است والا در همین مثال اگر دو تا زمان بود گفتیم مخالفت عملیه دارد. می‏خواهیم یک جوری بحث بکنیم، همین را می‏خواهیم بگوییم، می‏خواهیم بگوییم اینهایی که مخالفت می‏کنند با علم اجمالیشان یک صورت ممکن است تصور بکنیم که فقط مخالفت التزامی بشود لذا آن قید را بهش بستیم تا اینکه مخالفت التزامی بشود والّا آن قید نباشد می‏شود مخالفت عملی از بحث ما خارج می‏شود.

ـ ...

ـ خوب بله، نه شما چی می‏گویی شما اصلاً با من مخالفتی ندارد حرفهایتان.

ـ ...

ـ آنجا مخالفت عملیه تصور می‏شود. ما می‏خواهیم یک مخالفتی نشان شما بدهیم که فقط التزامی است عملی نیست همین. عجیب است واقعا من نمی‏دانم شما چی می‏فرمایید. آقا اصرار نکنید حرفهایتان خیلی ناجور است.

بله عنایت بفرمایید آقا، صبح آقا دعوایمان شد با شیخ خوب شد نیامد دیگر از آن دادهای الله اکبری زدیم الحمدلله نیامدند الان. اما الشبهة الحکمیه، ایشان درس خارج می‏رود، درس خارج تعطیل است دوباره آمده قسمت ما شده والا از شنبه دیگر ایشان می‏رود درس خارجش. امّا الشبهة الحکمیه، فلانّ آن چرا جایز است مخالفتش؟ می‏گوید برای اینکه اصول جاریه فیها در شبهه حکمیه و ان لم تخرج این کتابها غلط است نوشته یخرج، اولاً باب افعال است و ثانیا مؤنث هم باید باشد که فاعلش برگردد به آن اصول جاریة، و ان لم تخرج درست است اصلی که شما در شبهه حکمیه جاری می‏کنید خارج نمی‏کند مجرایش را، در آن شبهه موضوعیه اصل را که جاری می‏کردید آن مجرایش را خارج می‏کرد از آن موضوع آن دو حکم، در اینجا شما اگر اصل جاری بکنید این اصول جاریه در شبهه حکمیه و ان لم تخرج مجراها، مجرایش می‏دانید چیه؟ دفن میت منافق در آن بالا مجرا آن زن بود در این مثال مجرا آن میت منافق است، اگر چه مجرا یعنی آن میت منافق اگر چه با این اجرای اصول آن میت منافق از موضوع حکم واقعی خارج نمی‏شود بل کانت بلکه این اصول جاریه منافیةٍ لنفس الحکم، یعنی شما که می‏گویی اباحه جاری می‏کنی می‏گویید نه واجب است و نه حرام است این منافی با حکم الله واقعی است یعنی در لوح محفوظ خدای متعال قطعا برای این میت منافق یک حکمی جلع کرده حالا یا وجوبی یا تحریمی، شما در اینجا با اصلی که جاری می‏کنید این اصلت منافی با اوست مثل اینکه اصالة الاباحه جاری می‏کنی با علم به وجوب یا حرمت با اینکه در لوح محفوظ یا علم به وجوبش داری یا علم به حرمت ولی اصالة الاباحه جاری می‏کنی. فانّ الاصولَ فی هذه یعنی شبهه حکمیه، این اصول در شبهه حکمیه منافی است با آن نفس حکم الله واقعی که المعلومُ اجمالاً لا مخرجهٌ عن موضوعه، درست است مثل ماقبلی نیست مخرج موضوع نیست الّا یعنی در اولی که اصلاً مخالفت التزامی نبود در این دومی مخالفت التزامی تصور می‏شود الّا اینکه این هم عیبی ندارد. چرا عیبی ندارد؟ آن حکم الله واقعی برای چیه؟ برای اینکه مردم اطاعت کنند از او عصیان نکنند فرض این است که این هم عصیان نکرده بالاخره یا دفن کرده یا دفنش نکرده. ایشان می‏فرمایند درست است این با او فرق دارد یعنی بوسیله اصل الان شما با حکم الله واقعی دارید مخالفت می‏کنید چون حکم الله واقعی یا وجوب است یا حرمت است شما که می‏گویید نه وجوب است نه حرمت است دارید با حکم الله واقعی مخالفت می‏کنی، اما آن حکم الله واقعی چه اثری دارد؟ اثری که بر او دارد وجوب اطاعت است. یعنی شما باید اطاعت بکنید حکم الله واقعی را، و حرام است معصیت بکنی و فرض این است که در ما نحنُ فیه هم ما معصیت نکردیم. درست است گفتند نه واجب نه حرام اما عملاً چه کار کردند؟ یا انجام دادند یا انجام ندادند. پس در شبهه موضوعیه اصلاً احتمال مخالفت التزامیه هم حتی نیست در اینجا هم مخالفت التزامی هست چون من دارم بر خلاف آن حکم الله واقعی که در لوح محفوظ است الان اباحه دارم جاری می‏کنم ولی شما حسابش را بکن آن حکم الله واقعی اثرش چیه؟ چرا خدای متعال در لوح محفوظ یک حکمی جعل کرد؟ برای اینکه مردم اطاعت کنند. برای اینکه عصیان نکنند اینجا هم عصیان نشده، عصیان این است که انسان هم دفن بکند و هم دفن نکند اینکه امکان ندارد که من هم دفنش بکنم و هم دفنش نکنم. پس بالاخره یا می‏کنم یا نمی‏کنم عصیان محقّق نمی‏شود مخالفت التزامیه هست بر خلاف آن حکم الله واقعی است ولی اثر آن حکم الله واقعی چیه؟ می‏گویم اثرش این است که مردم اطاعت بکنید معصیت نکنید و حال آنکه واو حالیه، و حال آنکه فرض این است که لایلزم من اعمال الاصول مخالفة عملیة، و فرض ما این است با این اباحه‏ای که ما جاری کردیم مخالفت عملیه پیش نمی‏آید، لیتحقق المعصیة تا اینکه معصیت محقق بشود. تمام شد.

[رد کلام غیر مشهور در وجوب التزام به حکم واقعی با قطع نظر از عمل خارجی]

این و وجوب الالتزام آقا می‏خواهد غیر مشهور را رد بکند حرفهایی که دیروز زدم دیگر ثمره‏اش دارد یواش یواش ظاهر می‏شود، این و وجوب آدم دنبال عبارت می‏خواند یک دعوا بگذارید سرش این که من می‏گویم یک دعوا بگذارید از خودم نمی‏گویم اواخر صفحه ۲۳۶، را نگاه کنید با این کتابهایی که دست من است اواخر صفحه ۲۳۶ را ببینید یک دعوایی کردند غیر مشهور دعوایشان چیه؟ آنها می‏گویند غیر از موافقت عملی موافقت التزامی هم شرط است یعنی قطع نظر از عمل مسلمان قطع نظر از عمل باید در دل هم ملتزم به احکام باشد احکام فرعیه باید مسلمان در دلش احکام فرعیه را ملتزم بشود مثلاً باید ملتزم بشود در دل که دفن میت مسلمان واجب است در خارج هم علم بکند. ما می‏خواهیم این را رد کنیم پس ببینید آقا آن دعوایی که ایشان آنجا می‏گویند اواخر صفحه ۲۳۶ را بیاورید ایشان می‏فرمایند بعضی‏ها دعوا کردند کی هستند آن بعضی‏ها؟ غیرمشهور، همانهایی که دیروز در مسأله چهارم گفتیم آیا مخالفت التزامیه احکام فرعیه توصلیه حرام است؟ آنها می‏گفتند بله، ما می‏گفتیم نه. ما می‏گوییم اگر شما یک میت مسلمان که واجب توصلی است در دلم ملتزم نشوی به وجوبش همین قدر زیر خاکش بکنی بس است، شما کار حرامی نکردید. آنها می‏گویند نه غیر از عمل خارجی باید در دل هم ملتزم بشوی و دعوا اگر آن دعوا را نگذارید رویش آقا عبارتهای قبلی آدم خیال می‏کند دنباله آن است، آن تمام شد ما تا اینجا حرف خودمان را زدیم که ما می‏گوییم یک میت مسلمان را شما اگر دفنش کردید بخاطر ترس از مرده ولو اینکه در دل هم ملتزم نباشد ما گفتیم عیبی ندارد. و دعوا ولی بعضی‏ها آمدند ادّعا کردند که همان غیر مشهورند ادّعا کردند وجوب التزام به حکم واقعی با قطع نظر از عمل خارجی، یعنی نه تنها مسلمان باید عمل خارجی انجام بدهد باید در دل هم ملتزم بشود. این دعوا غیر ثابتٍ چنین دعوایی ثابت نیست ما قبول نداریم در احکام فرعیه توصلیه اگر در تعبّدیه‏اش هم در مسأله سوم در تعبّدیه‏اش هم اگر دیروز گفتیم التزام لازم است برای چی گفتیم؟ مقدمه عمل باشد چون نماز قصد قربت می‏خواهد و قصد قربت بدون التزام قلبی محقق نمی‏شود، والّا در عبادتش هم ما نمی‏گفتیم. پس اگر ما در احکام فرعیه مثل نماز اگر هم می‏گوییم التزام لازم است آن برای اینکه مقدمه بشود من بتوانم عملم را به قصد قربت بیاورم. والا در میت مسلمان که اصلاً اینجا قصد قربت هم نمی‏خواهد.

ـ سؤال:...

ـ آنها اینجور می‏گویند دیگر می‏گویند عرض کردم همان عبارت آقای آخوند را ببینید ایشان یعنی این آقایان عقیده‏اشان این اس لکلّ حکمٍ فرعی انفصالان، یجب اطاعتان یعنی غیر از اینکه من در خارج یک اطاعت می‏کنم این میت مسلمان را دفن می‏کنم یک اطاعت هم باید در قلب بکنم. اگر فقط دفنش کنم می‏گویند عقوبت دارد یعنی در دل اگر ملتزم نشود ولو در عمل خارجی هم انجام بدهد می‏گویند عقوبت دارد، ولی ما می‏گوییم نه ایشان می‏فرماید و دعوا ادّعا آقایان غیر مشهور که آمدند التزام به حکم واقعی را قطع نظر از عمل خارجی می‏گویند التزام قلبی هم می‏خواهد، این را ما قبول نداریم چرا؟ لانّ الالتزام بالاحکام الفرعیة اگر ما در نماز هم به شما می‏گوییم التزام لازم است یجب مقدّمةً للعمل یعنی اگر در عبادت ما می‏گوییم مسأله سوم این بود دیگر مخالفت التزامی حکم فرعی تعبّدی حرام است، یعنی شما باید ملتزم بشوی به یک حکم فرعی مثل نماز، اما آن التزامی که ما گفتیم اولاً و بالذّات نیست آن اصول و عقاید است که اولاً و بالذّات شما باید در دل ملتزم بشوی. والّا اگر در نماز هم ما به شما می‏گوییم التزام لازم است برای اینکه بتوانی عمل به قصد قربت بیاوری و فرض این نیست که میت مسلمان که اصلاً قصد قربت نیست، ولی آن آقا می‏گوید فرقی نمی‏کند. خلاصه عنایت کنید آن آقا می‏گوید نماز با دفن میت مسلمان فرقی ندارد. شما هر دو را اول باید یک اطاعت قلبی بکنید در دل بگویی نماز واجب است در خارج هم نماز بخوانی، در دل باید ملتزم بشوی به دفن میت مسلمان، در خارج هم انجام بدهی. ایشان می‏گوید ما اینها را قبول نداریم ما اگر در مورد نمازش هم می‏گوییم التزام بخاطر اینکه مقدمةً للعمل باشد والّا در توصلی که آن هم نیست پس نمی‏خواهد.

ـ سؤال:...

ـ آخر عرض کردیم اگر اعتقاد نداشته باشم نمی‏توانم قصد قربت بکنم. خدایا آنی را که گفتی اصلاً قبولش ندارم الله اکبر نمی‏شود،

ـ ...

ـ وجوب نه قصد امر، شما مستحب هم که بخواهید بخوانید باید قصد قربت بکنید دیروز اشکال کردند آقایان، الان شما می‏خواهید غسل جمعه بکنید خوب باید قصد استحباب بکنی و کی می‏توانی قصد استحباب بکنی؟ آنموقع که حکم شارع را در دل ملتزم بشوی. خلاصه که اینها خیلی با هم فرق دارد خلاصه این آقا می‏گوید نماز با دفن میت مسلمان فرقی ندارد اینها هر کدام دو تا اطاعت می‏خواهد یک اطاعت قلبی و یک اطاعت خارجی. ما می‏گوییم نخیر اصلاً نمی‏خواهد اگر هم در نماز به شما می‏گوییم می‏خواهد برای اینکه مقدمه باشد بتوانی به قصد قربت بیاوری خوب در دفن میت مسلمان که دیگر قصد قربت هم احتیاجی ندارد.

عنایت بفرمایید ایشان می‏فرمایند که در اینجایی که شما این حرف را می‏زنید اصلاً ما قبول نداریم این مطلب را. لذا ایشان می‏فرمایند غیر ثابت است برای اینکه التزام به احکام فرعی اصلاً لازم نیست آنی که التزام می‏خواهد اصول اعتقادی است اگر هم یک جا ما به شما در مورد عبادت که حکم فرعی است می‏گوییم التزام می‏خواهد آن هم از باب مقدمه عمل است به قصد قربة چون اگر ملتزم نباشید قصد قربت نمی‏توانی بکنی. التزام به احکام فرعیه یجب مقدمةً للعمل به نماز می‏خورد، یعنی در نماز هم که یک حکم فرعی است اگر ما به شما می‏گوییم التزام لازم است برای اینکه مقدمه عمل باشد والّا التزامی لازم نیست. لیست کالاصول الاعتقادیة، رفتیم سراغ مسأله دوم: مسأله دوم چی بود؟ در مسأله دوم گفتیم مخالفت التزامیه اصول عقاید حرام است یعنی شما باید موافقت التزامیه بکنید در دل باید معتقد بشوی به مبدأ و معاد، آن است که حتما التزام درش معتبر است والّا احکام فرعیه التزام درش نمی‏خواهد اگر هم در نماز به شما می‏گوییم می‏خواهد آن هم برای اینکه شما بتوانی در اثر آن التزام قلبی بتوانی قصد قربت بکنی. عنایت بفرمایید عبارت را، ایشان می‏فرماید: اصول احکام فرعیه لیست کالاصول الاعتقادیة آن اصول اعتقادیه است که التزام قلبی می‏خواهد آن هم یطلب فیها الالتزام و الاعتقاد من حیث الذات. که من دیروز گفتم اولاً و بالذات، یعنی در اصول عقاید اولاً و بالذات شما باید در دل ملتزم بشوید اگر ما در یک حکم فرعیه هم مثل نماز گفتیم آنجا التزام می‏خواهد آن ثانیا و بالعَرَض است یعنی چون نماز قصد قربت می‏خواهد و قصد قربت موقوف است به التزام قلبی آنجا گفتیم والّا احکام فرعیه اصلاً قصد قربت نمی‏خواهد یعنی التزام نمی‏خواهد فقط آن اصول عقاید که التزام می‏خواهد. اگر هم در یک حکم فرعی ما گفتیم التزام می‏خواهد مقدمتا للعمل است.

[بر فرض صحت کلام غیر مشهور]

خوب حالا ایشان می‏فرماید لو فرض ما که گفتیم ثابت نیست حالا لو فرض ثبوت چون این آقایان عرض کردم یک دلیلهای عقلی دارند یک دلیلهای نقلی دارند غیر مشهور، اینها چند تا دلیل دارند دلیل عقلی‏اشان این است: می‏گویند عبد کامل عبدی را می‏گویند که هر چی مولایش می‏گوید غیر از عمل خارجی در دل هم قبول داشته باشد اصلاً عبد شایسته اینها می‏گویند اینها که می‏گویند موافقت التزامیه هم لازم است، می‏گویند عبد شایسته عبدی است که غیر از اینکه اوامر مولی را در خارج انجام می‏دهد در دل هم باید ملتزم باشد. عقل می‏گوید عبد شایسته این است پس بنابراین من تمام احکام فرعیه حتی دفن میت مسلمان را هم باید در دل بهش ملتزم بشوم و بعد هم بهش عمل کنم، این دلیل عقلی‏شان. دلیل نقلی‏اشن هم آیه دارند و هم روایت دارند که فعلاً جایش اینجا نیست یک آیه‏ اش همان بود یا ایها الذین آمَنوا مثلاً بالسنتکم آمِنوا بقلوبکم ای کسانی که به زبان می‏گویید ما ایمان داریم در دل هم باید ملتزم بشوید یعنی هر چی ما به شما گفتیم من پیغمبر اسلام هر چی به شما گفتم غیر از اینکه در ظاهر می‏پذیرید در دل هم باید بپذیرید. هم دلیل عقلی دارند و هم دلیل نقلی، ایشان می‏گوید این دلیل‌ها هیچ به درد ما نمی‏خورد این وجوب و التزام با این دلیل‌های عقلی یا نقلی که این آقایان آوردند ثابت نیست لذا می‏فرماید حالا لو فرض، لو امتناعیه ما که قبول نداریم، لو فرض ثبوت ما که گفتیم ثبوتی ندارد، ولی بر فرض هم بپذیریم که این دلیل عقلی و نقلی شما آقایان غیر مشهور که دلیل اقامه کردید بر وجوب التزام هم عقلاً و هم نقلاً می‏گویید آدم باید ملتزم بشود به حکم الله واقعی لم ینفع فی ما نحن فیه، این فی ما نحن فیه را هم بگذارید بد نیست، یعنی در ما نحن فیه به درد نمی‏خورد. یعنی حرف ما نحن فیه کجاست؟ میت منافق است، آخه ما، ما نحن فیه‏ مان میت منافق است دیگر یعنی لم ینفع بالمیت المنافق، والّا این حرفی که شما می‏زنید بله در مورد میت مسلمان می‏توانیم قبول کنیم. اولاً که ما قبول نمی‏کنیم التزام لازم است، بر فرض هم لازم باشد طبق آن دلیل عقلی و نقلی در آنجاهایی می‏پذیریم و نافع است که حکم معلوم بالتفصیل باشد مثل دفن میت مسلمان، اما میت منافق که معلوم بالاجمال است آنجا دیگر اصلاً هیچ دلالت ندارد.

پس اولاً ما قبول نداریم آن ادله ‏ای را که عقلی و نقلی شما اقامه کردید بر وجوب التزام این اولاً. حالا لو فرض بر فرض هم بپذیرم ینفع در معلوم بالتفصیل می‏خواهید بنویسید عبارت روشن‏تر باشد، ینفع فی المعلوم بالتفصیل کالمیت المسلم و لا ینفع فی میت المنافق که اجمالاً نمی‏دانیم واجب است یا حرام است، اینها را دارم عرض می‏کنم برای توجیه، اولاً ما این دلیل‌های شما را قبول نداریم در جای خودش جوابش را خواهیم داد، اما بر فرض هم بپذیریم این دلیلها را ینفع فی المعلوم بالتفصیل کالدفن میت المسلم و لا ینفع فی ما نحن فیه که دفن میت منافق است. ایشان می‏گوید بر فرض هم آن حرف شما را ما قبول بکنیم بگوییم التزام لازم است نسبت به کجاها لازم است؟ نسبت به آنهایی که معلومُ بالتفصیل است مثل میت مسلمان. خیلی خوب پذیرفتیم از شما پذیرفتیم از شما که میت مسلمان شما در دل باید ملتزم به وجوبش باشید عملاً هم عمل بکنید اما ما نحن فیه آن نیست، ما نحن فیه ما میت منافق است که علم اجمالی داریم آیا دفنش واجب است یا حرام است دیگر التزام در اینجا کافی نیست. لم ینفع این دلیل شما برای ما نحن فیه که علم اجمالی داریم آیا واجب است یا حرام است لانّ الاصول تحکم فی مجاریها، این مجاری همان مصداقش میت منافق است، این اصولی که ما جاری می‏کنیم در مجاریش یعنی در میت منافق به انتفاء حکم واقعی است یعنی ما می‏آییم با این اصل آن حکم واقعی این میت منافق را برمی‏داریم. فهی این مثال اینجا هم کالاصول می‏شود فی الشبهة الموضوعیة، ایشان می‏گوید اگر قدری دقت کنید این هم برگشتش به شبهه موضوعی است. ولو الان میت منافق شبهه حکمیه است نمی‏دانم دفنش شرعا واجب است یا حرام ولی همین را هم می‏شود برگردانیم به شبهه موضوعی. بگویم من که نمی‏دانم آیا باید ملتزم بشوم به وجوبش یا نمی‏دانم باید ملتزم بشوم به حرمتش؟ برمی‏گردد به شهبه موضوعی این هم مثل آن اولی می‏شود اصلاً مخالفت درش متصوّر نیست لذا می‏فرماید فهی، هی یعنی شبهه حکمیه، این شبهه حکمیه مثل همین دفن میت منافق کالاصول در شبهه موضوعیه مخرجةٌ یعنی اگر اصل را اینجا جاری بکنی مخرج مجاری می‏شود از موضوع ذلک الحکم، آن حکم کدام است؟ وجوب اخذ به حکم الله، هذا سر مطلب است باشد فردا انشاءالله.

والسلام علیکم و رحمة الله.

زماني الوجوب والحرمة ، وكالالتزام بإباحة موضوع كليّ مردّد أمره بين الوجوب والتحريم مع عدم كون أحدهما المعيّن تعبّديا يعتبر فيه قصد الامتثال ؛ فإنّ المخالفة في المثالين ليست (١) من حيث العمل ؛ لأنّه لا يخلو من الفعل الموافق للوجوب والترك الموافق للحرمة ، فلا قطع بالمخالفة إلاّ من حيث الالتزام بإباحة الفعل.

الثاني : مخالفته من حيث العمل ، كترك الأمرين اللذين يعلم بوجوب أحدهما ، وارتكاب فعلين يعلم بحرمة أحدهما ، فإنّ المخالفة هنا من حيث العمل.

وبعد ذلك ، نقول (٢) :

جواز المخالفة الالتزاميّة للعلم الإجمالي

أمّا المخالفة الغير العمليّة ، فالظاهر جوازها في الشبهة الموضوعيّة والحكمية معا ، سواء كان الاشتباه والترديد بين حكمين لموضوع واحد كالمثالين المتقدّمين ، أو بين حكمين لموضوعين ، كطهارة البدن وبقاء الحدث لمن توضّأ غفلة بمائع مردّد بين الماء والبول.

أمّا في الشبهة الموضوعيّة ؛ فلأنّ الأصل في الشبهة الموضوعيّة إنّما يخرج مجراه عن موضوع التكليفين ، فيقال : الأصل عدم تعلّق الحلف بوطء هذه وعدم تعلّق الحلف بترك وطئها ، فتخرج المرأة بذلك عن موضوع حكمي التحريم والوجوب ، فيحكم (٣) بالإباحة ؛ لأجل الخروج عن موضوع الوجوب والحرمة ، لا لأجل طرحهما. وكذا الكلام في

__________________

(١) كذا في (ت) ، وفي غيرها : «ليس».

(٢) في غير (ت) و (ه) : «فنقول».

(٣) في (ت) ، (ص) ، (ل) و (ه) : «فنحكم».

الحكم بطهارة البدن وبقاء الحدث في الوضوء بالمائع المردّد.

وأمّا الشبهة الحكميّة ؛ فلأنّ الاصول الجارية فيها وإن لم تخرج مجراها عن موضوع الحكم الواقعي ، بل كانت منافية لنفس الحكم (١) ـ كأصالة الإباحة مع العلم بالوجوب أو الحرمة ؛ فإنّ الاصول في هذه منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا ، لا مخرجة عن موضوعه ـ إلاّ أنّ الحكم الواقعي المعلوم إجمالا لا يترتّب عليه أثر إلاّ وجوب الإطاعة وحرمة المعصية (٢) ، والمفروض أنّه لا يلزم من إعمال الاصول مخالفة عمليّة له ليتحقّق المعصية.

ووجوب الالتزام بالحكم الواقعي مع قطع النظر عن العمل غير ثابت ؛ لأنّ الالتزام بالأحكام الفرعيّة إنّما يجب مقدّمة للعمل ، وليست كالاصول الاعتقادية يطلب فيها الالتزام والاعتقاد من حيث الذات.

ولو فرض ثبوت الدليل ـ عقلا أو نقلا ـ على وجوب الالتزام بحكم الله الواقعي ، لم ينفع ؛ لأنّ (٣) الاصول تحكم في مجاريها بانتفاء الحكم الواقعي ، فهي ـ كالاصول في الشبهة الموضوعيّة ـ مخرجة لمجاريها عن موضوع ذلك الحكم ، أعني وجوب الأخذ (٤) بحكم الله.

__________________

(١) في (ظ) و (م) زيادة : «الواقعي».

(٢) في (ظ) و (ه) ونسخة بدل (ص) : «وجوب الموافقة وحرمة المخالفة».

(٣) وردت في (ل) و (م) بدل عبارة «... الواقعي لم ينفع لأنّ» عبارة : «... الواقعي إلاّ أنّ» ، نعم وردت العبارة في نسخة بدل (م) كما في المتن.

(٤) في نسخة بدل (ص) بدل «الأخذ» : «الالتزام».