درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۷: قطع حاصل از مقدمات عقلیه ۸

 
۱

خلاصه درس گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم.

صحبت بر سر این است که استدلال کرده بودند که منحصرا حکم به سماع عن المعصوم خارج می‏شود، اگر حکم مسموع از معصوم بود آن واجب الامتثال است، والا اگر از راه غیر سمع شما یک حکمی را کشف کردید آن وجوب اطاعت ندارد. نتیجتا اگر در یک مسئله‏ای عقل یک چیزی می‏گفت، یعنی سمع یک چیزی می‏گفت و عقل چیز دیگری می‏گفت و نمی‏شد بینهما جمع کنید آن معقول را باید بگذارید کنار به آن مسموع عمل بکنید. این روایات را بر این معنا حمل کردند. ایشان فرمودند اولاً وجوب اطاعت مشروط به سماع نیست، وجوب اطاعت یک حکم عقلی مستقل است اگر هم شارع تو قرآن فرموده اطیعوالله اطیعوا الرسول آنها ارشادی است والا اگر شارع این را هم نمی‏فرمود عقل می‏فرمود اطاعت واجب است پس نتیجتا وجوب اطاعت مشروط به سماع عن المعصوم نیست. شما اگر قطع پیدا کردی که این کار مطلوب مولی است مثل همان مثالی که زدیم اگر قطع پیدا کردید که این کار مطلوب مولی است عقل به شما می‏گوید که حتما حتما این را باید بیاوری، ولو اینکه مولی هم این مطلب را نفرموده باشد. پس سماع شرط نیست وجوب اطاعت مشروط به سماع عن المعصوم نیست. و اگر این روایات را اینجوری بخواهیم معنا کنیم مستلزم لغویت است، یعنی اگر بخواهیم آنطوری معنا کنیم بگوییم سماع اگر بخواهد واجب باشد اطاعت مشروط به سماع است اگر سمع یک چیزی می‏گفت، عقل یک چیزی می‏گفت با هم جمع نمی‏شد باید معقول را بگذاری کنار مسموع را عمل کنی این مستلزم لغویت است. چرا؟ برای اینکه ما نداریم مسئله‏ای که عقل و نقل با هم تعارض بکنند در آن مسئله و نشود بینشان جمع کرد. خوب وقتی نداریم آنوقت این همه روایات را بیاییم حملش کنیم بر یک معنایی که وجود خارجی ندارد این مستلزم لغویت است. پس چه بکنیم؟ می‏گوییم این روایات چیز دیگری می‏خواهد بگوید، این روایات تو حال و هوای دیگری است می‏خواهد امثال ابوحنیفه ‏ها، امثال قتاده‏‌ها را می‏خواهد محکوم کند چون آنها مستبد به رأی بودند و در زمان امام صادق سلام الله علیه خیلی این کار شایع بوده با عقلشان با قیاس و استحسان خلاصه احکام را به خورد مردم می‏دادند، تحمیل می‏کردند که حکم الله این است و حال آنکه اساس کتاب و سنتی نداشت فقط صرفا قیاسی بود که آقای ابوحنیفه مثلاً کرده بود پس این روایت اصلاً ربطی به این کار ندارد، این روایات غرضش محکومیت استبداد به رأی است و اصلاً در این وادی که شما می‏خواهی بگویید نیست. پس جواب از روایات داده شد.

می‏ماند یک دانه روایت آن را چه جوری جواب می‏دهیم با اینکه تصدق هم حسن فعلی دارد هم حسن فاعلی دارد چطور امام علیه السلام می‏فرماید اگر کسی تمام اموالش را بدهد ولی وساطت و راهنمایی حجت در آن نباشد یک ریال ارزش ندارد اصلاً ثوابی بر آن مترتب نیست. آن را چی جواب می‏دهیم خوب ایشان می‏گوید اگر این روایت را به ظاهرش بخواهیم معنا کنیم هم به ضرر ماست و هم به ضرر شماست. اما به ضرر ما، ما برای اینکه می‏گوییم وساطت معصوم شرط نیست اگر کسی دیگر هم مثل عقل گفت این کار خوب است دیگر خوب است پس این حدیث الان بر ضرر ماست که می‏گوید حتما وساطت معصوم در حسن تصدق دخالت دارد. پس این حدیث بر ضرر ماست خوب بر ضرر شما هم هست برای اینکه این حدیث دارد انکار می‏کند خلاصه حکم عقل فطری را عقل فطری می‏گوید تصدق از مصدایق احسان است و احسان هم که به حکم عقل فطری خالی از شوائب و اوهام قطعا محبوب است قطعا ارج بر آن هست و حال آنکه این حدیث می‏گوید نخیر حسن فطری هم، عقل فطری هم این حسن را قبول ندارد. پس نتیجتا و حال آنکه آقای بحرانی فرمودند عقل فطری خالی از شوائب و اوهام حجج من الملک العلام و کل ما حکم به عقل فطری سلیم حکم به الشرع، پس نتیجتا این حدیث اگر بخواهد به ظاهرش باقی بماند نه به درد ما می‏خورد نه به درد شما هم بر ما اشکال است و هم بر شما. قطعا مجبوریم رفع ید کنیم از ظاهرش آن سه تا معنایی که ایشان می‏کنند ممکن است شما ایراد بکنید که این معناها را از کجا آوردید می‏گوییم بله خلاف ظاهر است ولی چاره‏ای نداریم این حدیث اگر بخواهد به ظاهرش باشد این گرفتاری را دارد مجبوریم خلاف ظاهر معنا کنیم. خلاف ظاهر یکی‏ اش این ببینید صدقه‏ای که حضرت فرمودند ثواب ندارد صدقه خاصی است یعنی یک صدقه مخصوص معینی بوده آن را ازش نفی ثواب کردند. مثل اینکه مخالفین تو خودشان صدقه به هم دیگر می‏دادند به اعتباری که بیشتر بغض با امیرالمومنین سلام الله علیه پیدا بکنند. خوب چنین صدقه‏ای بله ثواب ندارد و شما نگویید اینجا تخصیص در حکم عقل است این تخصصا خارج است چطور عقل می‏گویید صدقه‏ ای که دنبالش منّ و اَذی باشد به درد نمی‏خورد آن دیگر آیه قرآن است دیگر لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی پس اینجا شما بیا بگو تخصیص حکم عقل است می‏گویید نه عقل از آن اولی که می‏خواهد حکم بکند به حسن تصدق مشروط حکم می‏کند تصدقی حکم دارد که دنبالش من و اَذی نباشد والا عقل اصلاً نمی‏گوید حسن دارد. تخصصا خارج است اینجا هم همین‏جور عقل اگر بخواهد بگوید تصدق حسن است و کار خوبی است مشروط به اینکه مزاحم نباشد با مفسده دیگر و آن بغض امیرالمومنین چه مفسده‏ای بالاتر از آن. پس نتیجتا یک صدقه خاصی بوده هیچ منافاتی ندارد که یک صدقه خاصی بخاطر اینکه شرط صحتش موجود نبوده عقل گفته شرع گفته چنین صدقه‏ای ثواب ندارد. یا نه حملش می‏کنیم بر احباط که فرقش با قبلی این است در جواب قبلی اصلاً چنین صدقه‏ای اقتضای حسن درش نبود، در جواب دوم می‏گوییم نه اقتضای حسن درش هست ولی به مانع برخورده یعنی اگر این مانع نباشد اقتضای حسن درش هست و چون به مانع برخورده و آن قضیه بغض امیرالمومنین سلام الله علیه لذا چون به مانع برخورده ثواب ندارد این دو تا توجیه. توجیه سوم هم اینکه می‏گوییم بابا کنایه از اینکه می‏گوید ثواب ندارد یعنی درجات کاملی ندارد کسی که همه اموالش را در راه خدا داده ولی بدون راهنمایی ولی الله ثواب دارد حدیث می‏گوید ثواب ندارد یعنی ثواب کامل ندارد یعنی آن ترفیع مقام و آن درجاتی که باید به یک مومن بدهند بر آن صدقات آنها را نمی‏دهند والا ثواب فی ‏الجمله دارد پس نتیجتا آقا ادله را ایشان جواب دادند و ثابت کردیم که سماع عن المعصوم دخالت ندارد. شما اگر از غیر سمع عن الائمه هم یقین پیدا کردید حکم الله این است یجب الامتثال ولو اینکه شارع مقدس نفرموده باشد

۲

جواب دوم مرحوم شیخ به اخباریین

ثانیا سلّمنا (جواب دوم مرحوم شیخ به اخباریین)، حالا بر فرض قبول بکنید توسیط حجت را، توسیط حجت یعنی صدور عن الحجة، بر فرض هم قبول کنیم که توسیط حجت معتبر است یعنی صدور عن المعصوم هم حتما لازم است موضوعیت دارد بر فرض هم این را بپذیریم لکنّا ننمنع تلازم بین توسیط و السماع نهایتش ما توسیط را پذیرفتیم یعنی نهایتش ما بپذیریم که باید حکم صادر عن المعصوم باشد اما صدور عن المعصوم منحصر به سماع نیست ما از راه دیگر هم می‏توانیم صدور عن المعصوم را ثابت کنیم عنایت کردید لکنا همین بود عبارت دیگر، لکنّا نمنع تلازم بین توسیط و السماع توسیط یعنی صدور از حجت خیلی خوب پذیرفتیم، پذیرفتیم که توسیط معتبر است یعنی حکم معتبر است کی؟ آنموقع که صدور عن الحجة باشد، باشد پذیرفتیم اما این صدور عن الحجة ملازمه ندارد منحصر نیست به راه سماع از راه دیگری هم اگر ما این صدور عن الحجة را درستش کردیم، درست می‏شود دیگر. پس ما نهایت صدور عن الحجة می‏خواهیم، توسیط می‏خواهیم، اما نه اینکه حتما آن صدور عن الحجة از راه سماع باشد اگر از راه دیگری هم ما توانستیم ثابت بکنیم که این حکم صادر عن الحجة است درست است خُب برای این مطلب آقا من مجبورم می‏توانیم ترجمه بکنیم و در عرض پنج شش ثانیه عبارت را معنا کنیم و برویم جلو ولی یک عموم بلوا ایشان دارد بلوی یعنی احتیاج یک مسئله عام البلوی یعنی یک مسئله‏ای که همه بهش احتیاج دارند ایشان عبارتشان همین است ما اگر همین را ترجمه بکنیم برویم جلو شما هم دیگر چیزی طلبکار نیستید.

[مثال برای مساله عموم بلوی]

اما اجازه بدهید یک مثال فقهی بزنم هم یک مسئله شرعی بلد می‏شویم و هم عبارت را با ترجمه نمی‏خوانیم، عبارت را واقعا معنا می‏کنید که شیخ چی می‏خواهد بفرماید قبل از اینکه وارد کتاب بشویم این مثال را عرض می‏کنم، می‏دانید بعضی از احکام و مسائل عام البلوی است که یعنی همه مردم همه مسلمانها دچارش هستند حالا می‏خواهد شهری باشد می‏خواهد دهاتی می‏خواهد شیعه باشد می‏خواهد سنی، می‏خواهد عالم باشد می‏خواهد جاهل مسلمان بعضی از احکامش عام البلوی است. یعنی همه بهش احتیاج دارند. خوب اینجور مسائل عام البلوی که حالا مثالش را می‏زنم اگر یک مسئله عام البلوایی ما داشتیم که مورد احتیاج همه روزمان بود ولی تو ادله هم پیدا نکردیم حکمش را این را چه کار باید بکنیم؟

[تعریف قصد و قربت و قصد وجه]

مثال قصد وجه نمی‏دانم شنیدید یا نه ما یک قصد قربت داریم یک قصد وجه داریم. قصد قربت این است یعنی عبادات بدون قصد قربت باطل است. پس قصد قربت مسلم در عبادات شرط است که اگر شما هزار سال نماز بخوانی بدون قصد قربت هیچ ارزشی ندارد. خوب این که روشن است. قصد وجه چی است؟ قصد وجه کدام است؟ قصد وجه این است که نمازهای روزانه را که می‏خواهم بخوانم قصد واجب بکنم، اگر نماز شب بخواهم بخوانم قصد استحباب، ما چهار پنج نفر عالم داریم یکی‏شان یادم می‏آید سید رضی، سید مرتضی، علامه حلی، احتمالاً آقای میرزای قمی یک پنج شش نفرند که به عدد انگشتان دست قطعا نمی‏رسند این پنج شش تا بزرگوار گفته‏ اند غیر از اینکه در عبادات قصد قربت معتبر است قصد وجه هم معتبر است. یعنی الان شما بخواهی نماز صبح بخوانی تو عوام قصد وجه می‏کنند می‏گویند دو رکعت نماز صبح واجب به جا می‏آورم قربة الی الله این واجب قصد وجه است یعنی نماز شب بخواهد بخواند می‏گوید دو رکعت نماز شب مستحب به جا می‏آورم قربة الی الله قصد وجوب و قصد استحباب را بهش می‏گویند قصد وجه. این چهار پنج نفر بزرگوار می‏گویند غیر از اینکه در عبادات قصد قربت معتبر است عمل باید برای خدا باشد قصد وجه هم معتبر است یعنی اگر می‏خواهید نماز صبح بخوانید باید بگویی دو رکعت نماز صبح واجب به جا می‏آورم قربة الی الله، اگر می‏خواهی نماز شب بخوانی بگویی دو رکعت نماز شب مستحب به جا می‏ آورم قربة الی الله. خوب این چهار، پنج نفر قصد وجه را معتبر می‏دانند این چهار پنج تا را بگذارید کنار یک نفر این حرف را قبول ندارد تمام علما بالاتفاق شیعه یا سنی می‏گویند قصد وجه در اعمال معتبر نیست شما لازم نیست بگویی نماز واجب، نماز می‏خوانم برای خدا دیگر واجب و مستحبش لزومی ندارد بگویی خب حالا ایشان می‏فرماید این مسئله عام البلوی است. چرا عام البلوی ست؟ الان یک چهارم جمعیت کره زمین می‏گویند مسلمانها هستند دیگر یک چهارم جمعیت کره زمین مسلمانها هستند اعم از شیعه و سنی خوب حالا این میلیاردها یا مثلاً یک میلیارد دو میلیارد مسلمانی که هستند روزی پنج بار لااقل با این سر و کار دارند دیگر دیگر لااقل پنج تا نماز واجب را که دیگر مسلمانهای مومن می‏خوانند پس مسلمانها اینهمه صدها میلیون مسلمان روزی چند بار با این عمل سر و کار دارند یعنی با نماز و نمی‏دانند بالاخره که قصد وجه معتبر است یا معتبر نیست چه کار بکنیم؟ این مسئله می‏شود عام البلوی بعضی از مسائل هست خوب عام البلوی نیست. ولی این قصد وجه چون مربوط به نماز است و نماز هم لااقل روزی پنج بار خوانده می‏شود این می‏شود مسئله عام البلوی. که آیا قصد وجه هم مثل قصد قربت اعتبار دارد در عبادات یا اعتبار ندارد خب ما از راه قاعده لطف از راه اینکه یقین داریم شارع مقدس تا قیامت مسلمانها را مهمل نمی‏گذارد ما می‏دانیم اگر این واجب بود حتما به دست ما می‏رسید، لو کان لشتهر بان اگر یک همچنین چیزی واجب بود لااقل یک روایت ضعیف شما پیدا کنید بگردید اگر شما تو آیات تو روایات ولو تو روایات ضعیف امکان ندارد شما یک دلیلی ولو ضعیف پیدا بکنید که امام فرموده باشد قصد وجه در نماز معتبر است، لو کان لشتهر بان، اگر چه این چیزی بود چون مسئله عام البلوی است دیگر تا قیامت همه مسلمانها هر روز باهاش سر و کار دارند اگر این مسئله عام البلوی یعنی اعتبار قصد وجه لازم بود حتما حتما شارع می‏فرمود. شارعی که لطف دارد با بندگان نمی‏خواهد واجبات واقعی از دستشان برود اگر چنین چیزی واجب بود حتما شارع می‏فرمود ولی ما اصلاً پیدا نکردیم. حالا چرا آن چهار پنج نفر بزرگوار گفتند آن باشد فعلاً بعدها می‏خوانیم. غیر از این چهار پنج نفر می‏گویند واجب نیست برای همین است. می‏گویند اگر واجب بود لااقل به دست ما می‏رسید چرا؟ برای اینکه عام البلوی است و عقل به ما می‏گوید چی؟ می‏گوید خاطر جمع باش من عقل متسقل حکم می‏کنم به اینکه قصد وجه معتبر نیست، می‏بینید حالا می‏خواهیم چه کار کنیم پس در مسائل عام البلوی عقل مستقل می‏گوید آقا چنین چیزی وجود ندارد اگر داشت حتما به دست ما می‏رسید چون عام البلوی است یک مسئله‏ای نیست که در طول عمرش انسان یک بار برایش اتفاق بیفتد شارع مقدس هم که لطف دارد با بندگان نمی‏شود یک چیزی واجب باشد و هر روز هم باهاش سر و کار داشته باشند و دلیل وجوبش را نگوید عقل می‏گوید چی؟ عقل می‏گوید من حکم می‏کنم عدم اعتبار قصد وجه یعنی قصد وجه اعتبار ندارد حکم بذلک العقل المستقل بخواهید صغری و کبری هم درست بکنید می‏شود. عدم اعتبار قصد وجه این صغری عدم اعتبار قصد وجه حکم به العقل المستقل، و کلما حکم به العقل المستقل قطعنا بصدوره عن الحجة وقتی عقل مستقل به ما می‏گوید قصد وجه معتبر نیست ما یقین می‏کنیم که معصوم هم این حرف را زده ببینید صدور عن الحجة را درست کردیم. یعنی الان قصد قربت واجب است صدر عن الحجة به طریق سماع، قصد وجه معتبر نیست این هم صدر عن الحجة، ولی از راه غیر سماع. دقت کردید قصد وجه با قصد قربت فرق دارد هر دو صدر عن الحجة است اما اعتبار قصد قربت صدر عن الحجة من طریق سماع یعنی از ائمه از خدا شنیدیم که باید اعمال عبادی قصد قربت داشته باشد پس قصد قربت اعتبار قصد قربت صدر من الحجة من طریق سماع. عدم اعتبار قصد وجه آن هم صدر من الحجة ولی نه من طریق سماع، من طریق عقل یعنی عقل به ما می‏گوید این عام البلوی است اگر عام البلوی شد اگر واجب بود حتما شارع می‏گفت. حالا که شارع نفرموده پس واجب نیست. حالا که واجب نیست پس معلوم می‏شود معصوم هم گفته واجب نیست. ببنیید نمنع التلازم بین التوسیط و السماع نهایتش توسیط می‏خواهیم، نهایتش صدر عن المعصوم می‏خواهیم اما کی گفت حتما از راه سماع ما از راه غیر سماع یعنی از راه عقل هم می‏توانیم ثابت بکنیم که همین عدم اعتبار قصد وجه این هم صدر عن المعصوم منتها نه از راه سماع اعتبار قصد قربة صدر عن المعصوم از راه سماع. عدم قصد وجه آن هم صدر عن المعصوم ولی لا من طریق سماع از راه عقل چون مسئله عام البلوی است، چون شارع لطف دارد با بندگان، نمی‏خواهد بندگان محروم باشند از یک امر واجب اگر بود هر روز مسلمانها بهش احتیاج دارند اگر واجب بود حتما می‏فرمود حالا که نفرموده عقل حکم می‏کند به اینکه واجب نیست و کل ما حکم عقل المستقل به اینکه قصد وجه واجب نیست، قطعنا علمنا اجمالاً که شارع فرموده قصد وجه معتبر نیست منتها لا به سماع، یعنی شارع به سماع نگفته قصد وجه معتبر نیست بلکه ما از این راه عقلی. حالا روشن شد آن لکنا نمنع التلازم ما قبول نداریم تلازم بین توسیط و سماع را نهایتش توسیط حجة لازم باشد نهایتش صدور عن الحجة لازم باشد منحصر به سماع نیست صدور عن الحجة از راه غیر سماع هم می‏توانیم ثابت بکنیم در مسائل عام البلوی، چون در مسئله عام البلوی عقل مستقلاً چنین حکمی می‏کند. حالا عنایت بفرمایید [تطبیق] ایشان می‏فرمایند ثانیا ما که گفتیم وجوب اطاعت مشروط به توسیط حجة نیست حالا سلّمنا، سلّمنا که مشروط است یعنی تبلیغ و توسیط حجت دخیل در وجوب اطاعت است لکنا نمنع تلازم بین توسیط و السماع، نهایت توسیط و تبلیغ و اینها همه یکی است نهایتش تبلیغ حجة معتبر، نهایتش صدور عن الحجة معتبر اما منحصر نیست به سماع از راه غیر سماع هم ما می‏توانیم ثابت بکنیم که این حکم از حجت صادر شده لکنا اذا علمنا اجمالاً، ما الان اجمالاً می‏دانیم حكم الواقعة الفلانية عدم اعتبار قصد وجه، واقعه فلانیه یعنی عدم اعتبار قصد وجه لعموم الابتلاء بها، یعنی عام البلوی است مورد احتیاج همه مسلمانهاست تا انقراض عالم آن هم روزی چند بار همه بهش احتیاج دارند. خُب آیا در این مسئله عام البلوی می‏شود یک چیزی واجب باشد واقعا شرط صحت نماز باشد و ائمه نفرموده باشند؟ امکان ندارد. حالا که نفرموده ‏اند عقل مستقل می‏گوید قصد وجه در نماز اعتبار ندارد. وقتی عقل مستقل این حرف را زد علمنا که شرع هم همین حرف را می‏زند پس می‏بینید کأنه الان ما اعتبار قصد قربت را صدر عن الحجة حکمش، ولی من طریق سماع، عدم اعتبار قصد وجه آن هم صدر عن الحجة ولی لا من طریق سماع، از راه دیگر از راه صغری و کبری منطقی ثابت کردیم حتما حتما شارع مقدس به ما فرموده که قصد وجه در عمل معتبر نیست. لذا می‏فرماید حکم واقعه فلانیه سوال: استاد:... آن قاعده لطف است که در اجماع شیخ طوسی می‏گوید آن را قبول ندارند نوعا این غرض غیر از آن است. ما می‏دانیم شارع مقدس نمی‏شود یک واجب همه روزه بر ما، این قاعده لطف را حالا نیاوریم، ما می‏دانیم شارع مقدس یک تکلیفی بر عهده میلیاردها مسلمان از روز اول تا انقراض عالم گذاشته و این واجب که به عهده اینها گذاشته مشروط است صحتش به یک چیزی و او چیزی نفرموده. خوب ما یقین داریم اگر آن چیز واجب بود حتما حتما شارع می‏فرمود. از اینی که نفرموده عقل مستقل می‏گوید آقا من حکم می‏کنم که قصد وجه در عمل اعتبار ندارد وقتی عقل مستقل، بنا شد قانون ملازمه را قبول کنیم دیگر، آقای بحرانی هم قبول کرد قانون ملازمه را در عقل فطری. وقتی عقل فطری مستقل حکم کرد با این بیانی که من عرض کردم که قصد وجه معتبر نیست کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، یقین می‏کنیم که شارع هم همین حکم را کرده پس صدر عن الحجة درست شد، توسیط عن الحجة درست شد ولی منحصر به سماع نیست لذا ایشان می‏فرماید که نتیجتا ما می‏دانیم این عدم اعتبار قصد وجه به خاطر عام البلوی بودنش که عقل می‏گوید واجب نیست قطع پیدا می‏کنیم که صدر یقینا من الحجة ببینید این صدور از حجة همان توصیت است یعنی خلاصه با آن بیان عقلی صدور عن الحجة آن توسیط و تبلیغ حجت صادر شد. مضافا به اینکه سوال: استاد:... بله دیگر همین پس ما می‏گوییم همین‏قدر که نگفتند، واجب نیست. پس معلوم می‏شود شارع گفته نه صحت عمل مشروط به قصد وجه نیست، مشروط به قصد قربت است والا اگر صحت عمل مشروط به قصد وجه بود آن را هم می‏گفتند. پس معلوم می‏شود حالا که نگفتند با اینکه مسئله عام البلوی است معلوم است واجب نیست. خب ایشان می‏گویند مضافا تایید همه ما می‏آوریم مضافا به اینکه حدیث غدیر یعنی حدیثی که پیغمبر سوال: استاد:... خب آن ابتلاء به آن حکم واقعه فلانیه است دیگر سوال: استاد:... خب آیا لازم است من قصد وجوب بکنم نماز صبح واجب است اما من تو نیتم باید قصد بکنم نماز واجب می‏خوانم نه دیگر قصد وجه که اعتبار ندارد همین را داریم عرض می‏کنیم. خلاصه آنی که معتبر است قصد قربت است قصد وجه اگر معتبر بود آن را هم می‏گفتند. حالا که نگفتند عقل می‏گوید پس یقینا واجب نیست حالا که عقل می‏گوید یقینا واجب نیست می‏فهمیم که شارع هم گفته یقینا واجب نیست می‏بینیم که الان توسیط حجت درست شد ولی نه از راه سماع بلکه از راه عقل. حالا ایشان می‏گوید مضافا الی ما ورد مؤید هم دارد این حرف ما. ما الان یک حدیثی می‏خوانیم که نه تنها عام البلوی‌ها را گفتند بلکه غیر عام البلوی‌ها را هم همه را گفتند. پیغمبر در حجه‏ الوداع فرمودند: آنچه که شما را بهشتی می‏کرد گفتم انجام بدهید آنچه را که شماها را جهنمی می‏کرد گفتم انجام ندهید چیزی فروگذار نکردم ما من شی‏ء می‏دانید که نکره در سیاق نفی افاده عموم می‏کند یعنی چیزی نیست که من بر شما نگفته باشم، پس این هم مؤید حرف ما. که حتما حتما اگر واجب بود طبق این حدیث می‏فرمود. پس این حدیث غدیر هم یعنی حدیث حجه‏ الوادع پیغمبر هم این مؤید این است که ما گفتیم، که اگر چیزی را ما پیدا نکردیم می‏فهمیم واجب نیست والا اگر واجب بود می‏فرمودند. حالا عنایت بفرمایید مضافا الی ما ورد، [باب ۱۲ از ابواب مقدماتها] وسائل جلد ۱۲ ص ۲۷ حدیث ۲ بحار و اینها هم نقل کردند اما چون عبارتهایش یک خرده با کتاب ما یعنی با حدیثی که ایشان نقل می‏کند چون یک قدری عبارتها مختلف است من از بحار آدرس نمی‏دهم همین به وسائل مراجعه کنید جلد ۱۲ این وسائ لهای ۲۰ جلدی ص ۲۷ حدیث ۲، مضافا الی ما ورد من قوله علیه السلام حدیث اینجوری است عن ابی حمزة ثمالی عن ابی جعفر علیه السلام امام پنجم قال: خطب رسول الله فی حجه‏ الوداع، عنایت کردید حدیث را عن ابی حمزة ثمالی عن ابی جعفر باقر علیه السلام قال خطب رسول الله فی حجه ‏الوداع می‏فرمودند: معاشر الناس البته حدیث یا ایها الناس است معاشر الناس تو حدیث نیست ایها الناس است، ایها الناس ما من شی‏ء یقربکم الی الجنة ببینید این شی‏ء نکره است در سیاق نفی است یعنی هیچ چیز را فروگذار نکردم نبوده چیزی که شماها را نزدیک به بهشت بکند و دور بکند شما را از آتش الا امرتکم به، یعنی هر چه که شما را به بهشت نزدیک می‏کرد و از جهنم دور می‏کرد من گفتم انجام بدهید. و ما من شی‏ء به عکسش چیزی نبوده که شما را نزدیک به نار بکند و دورتان بکند از بهشت الا وقد نهیتکم عن، یعنی هر چیزی هم که شماها را جهنمی می‏کرد آنها را هم گفتم خوب ببینید این حدیث می‏گوید امکان ندارد چیزی باشد در حکم الله و من برای شما نگفته باشم تازه پیغمبر دارند می‏گویند حالا چقدر چیزها را ائمه بعدی گفتند که دیگر به طریق اولی، این مؤید این است که اگر ما دلیل پیدا نکردیم بر اعتبار قصد وجه می‏فهمیم که حتما واجب نیست و می‏فهمیم هم که معصوم فرموده واجب نیست. نتیجتا این حدیث هم موید این است که امورات عام البلوی اگر دلیل بر اعتبارش نداشتیم معلوم می‏شود واجب نیست ما هم که همین را گفتیم یعنی الان از راه عقل مستقل ما به دست آوردیم که امام معصوم فرموده قصد وجه معتبر نیست اما نه از راه سماع از راه عقل فهمیدیم که معصوم چنین چیزی گفته پس بر فرض هم صدور عن الحجة لازم باشد منحصر به سماع نیست از راه غیر سماع هم ما می‏توانیم صدور عن الحجة را ثابت کنیم. سوال: استاد:... آنکه شبهه است در شبهات وجوبی شک در تکلیف باشد این مؤید اتفاقا، نمی‏دانم آیا قصد وجه معتبر است و سوال: استاد: ... عرض کردیم خیلی خوب حالا حدس بفرمایید شما عرض کردیم اصل هم بگویید عیبی ندارد. ما می‏خواهیم صدور عن الحجة درست کنیم حالا یا از راه اصالت برای شما مؤید است یعنی مخالف با من نیستید ما می‏خواهیم صدور عن الحجة می‏خواهیم در احکام مان این صدور عن الحجة از راه سماع باشد، باشد از راه عقل است باشد، از راه اصالت البرائة است باشد، علی کل حال ما که از راه اصالة البرائة می‏خواهیم بگوییم توتون حرام نیست یعنی معصوم فرموده ظاهرا توتون حرام نیست علی کل حال آنهم مؤید است ما می‏خواهیم بگوییم صدور عن الحجة منحصر به سماع نیست راههای دیگر هم دارد که ما صدور عن الحجة را درست بکنیم و حال آنکه سماع هم نباشد. عنایت کنید آقا سوال: استاد:... عرض کردم نمی‏رسد، خوب حالا رسید یعنی هم آن را جاری کنید و هم آن را عیبی ندارد. سوال: استاد: ... آخر عرض کردیم فرق عقل با اصل این است، اصل حکم ظاهری ثابت می‏کند، ولی عقل حکم واقعی خیلی فرق دارد چطور به آنجا نمی‏رسد. ما اصلاً نمی‏دانیم واقعا آیا قصد وجه معتبر است یا نه؟ عقل می‏گوید واقعا واجب نیست کی اصل همچنین کاری ازش می‏آید؟ اصل نهایت است اگر هم بگوید واجب نیست می‏گوید ظاهرا واجب نیست اصلاً خاصیت اصول همین است، ولی برخلاف عقل که می‏گوید واقعا واجب نیست. آقایان اشکالهای حسابی بکنند. سوال: استاد:.. بله دیگر صادر شده است از شارع، صادر شده که قصد وجه معتبر نیست می‏گوییم کجا صادر شده با این بیان عقلی که گفتیم

عنایت کنید آقا ایشان اینجا خوب جوری حرف زدند ایشان می‏فرمایند این حدیث مال حجه‏ الوداع است. در آخر کتابشان می‏گوید این حدیث مال غدیر حجه ‏الوداع است اشتباه است می‏بینید آخر صفحه ۴۵۶ ده پانزده صفحه مانده کتاب تمام بشود با این نسخه‏‌ها اواخر صفحه ۴۵۶ را می‏بینید همین حدیث را ایشان نقل می‏کند، اما چه جوری نقل می‏کند؟ می‏گوید این حدیث در خطبه غدیریه حجه‏ الوداع است این اشتباه است. اینجا درست می‏گویند پیغمبر در حجه ‏الوداع سه ماه مانده بود به عمرشان دیگر خیلی سخنرانی داشتند دیگر ایشان هم می‏دانستند مرگشان نزدیک است از همان اول که راه افتادند همین‏طور سخنرانیهای مختلف به مناسبتهای مختلف آن روز غدیر دیگر مهمش بوده دیگر سنگ تمام گذاشتند فرمودند: الیوم اکملت لکم دینکم بخاطر اینکه امیرالمومنین ولی شد تا آن روز دین ناقص بود خوب می‏بینید آن خطبه غدیریه مال یک روز معینی است ولی از اولی که اینها راه افتادند یعنی پیغمبر همین‏طور به مناسبت صحبت کردند اسمش چی است؟ خطبه‏‌های حجه‏ الوداع، آنی که مال غدیر است این نیست که آنی که مال غدیر است این جمله است من یادم است یک موقعی شمرده بودم نمی‏دانم شصت تا هفتاد تا، شصت هفتاد تا معاشرالناس پیغمبر دارند، روز غدیر، عرض کنم شاید هم کمتر باشد بین پنجاه و شصت و هفتاد، چند سال است نشمردم دیگر علی کل حال تو حدیث غدیر پیغمبر روزی که چند ساعت سخنرانی فرمودند شصت هفتاد مرتبه فرمودند معاشر الناس اینکه عرض کردم اینجا معاشر الناس نیست اینجا ایها الناس است. معاشر الناس فقط مال روز غدیر است، تو آن شصت هفتاد مرتبه یک بارش این است معاشر الناس کل حلال دللتکم علیه و کل حرام نهیتکم عنه این است مال حدیث غدیر. شما اشتباه کردید آنجا عرض کردم این حرفها مال اینجا نیست ولی احتمال می‏دهم من مرده باشم شما برسید به آنجا و ندانید که ایشان آنجا اشتباه کرده. از الان می‏گویم که رفقا وقتی به آنجا رسیدند بدانند که آنجا اشتباه کردند، اینجا درست فرمودند. اینجا فرمودند در حجه ‏الوداع،

فردا ولادت امام حسین سلام الله علیه است به روح ایشان صلواتی ختم بفرمایید.

پس خلاصه آقا آن حدیث سوال: استاد:... حالا که ما آنجا نیستیم داریم حدیث غدیر را توضیح می‏دهیم می‏خواهم بگویم ایشان اینجا که فرمودند خطبه غدیریه این نیست، آخر عین این حدیث را آنجا نقل می‏کنند اینجا که فرمودند در حجه‏ الوداع است خوب است یعنی پیغمبر تو سال آخر عمرشان این فرمایشات را فرمودند، اما نه روز غدیر، روز غدیر پس چی فرمودند معاشر الناس کل حلال دللتکم علیه و کل حرام نهیتکم عنه و لا ارجح و لا عبد من محرمات را همه را گفتم حلالها را هم گفتم حرف مرد هم یکی است و لا ارجح و لا عبده من دیگر برنمی‏گردم غرض آنجا ایشان اشتباه کردند، این حدیث را آنجا نقل کردند آنوقت می‏گویند پیغمبر این را در روز غدیر فرموده، آنی را که در روز غدیر فرموده این است که من می‏خوانم احتجاج جلد اول آخر صفحه ۸۱، احتجاج طبرسی را اگر داری البته چاپ قم مال آقای مصطفوی آن چاپ را من دارم جلد اول احتجاج، آخر صفحه ۸۱ تو جلد معاشر الناس روز عید غدیر فرمودند معاشر الناس و کل حلال قد دللتکم علیه و کل حرام قد نهیتکم عنه و لا ارجح و لا عبد و این حدیث هیچ ربطی به قضیه روز غدیر ندارد همین‏طوری که اینجا فرمودند از احادیثی است که در حجه ‏الوداع فرمودند یعنی حدیث مستقلی است یک سخنرانی یک دقیقه‏ای مستقل این جمله را تو حجه‏ الوداع گفتند. حجه‏ الوداع اعم است غیر از غدیر روز حجه‏ الوداع است آنی که تو حجه ‏الوداع گفتند همانی است که از احتجاج من نقل کردم. حالا شما بفرمایید، سوال: استاد:... نخیر پیغمبر کلیات را فرمودند ائمه تقریبا حالا می‏خوانیم بعدها دیگر حالا خیلی عجله نداشته باشید. پیغمبر کلیاتی را فرمودند درست هم فرمودند هر چی بوده من گفتم اما این هر چی بوده من گفتم را ائمه متوجه می‏شوند و ائمه هر چی می‏گویند نوعا هم غالبا خیلی جاها داریم که می‏گویند قال رسول الله برای اینکه از همان حدیث غدیر استفاده می‏کنند که پیغمبر همه احکام را فرموده‏ اند منتها ما که در خط پایین هستیم خوب متوجه نمی‏شویم ائمه از همان کلیاتی که پیغمبر فرمودند و ادعا هم کردند چیزی را من فروگذار نکردم احکامی را استخراج کردند و برای ما نقل کردند.

حالا عنایت بفرمایید مضافا به اینکه این حدیث هم پس مؤید حرف ماست ما تازه گفتیم عموم البلوی‌ها اینجور این حدیث می‏گوید نه غیر عام البلوی هم ما هر چی بود برای شما گفتیم یعنی هر چیزی برای شما واجب بود ما گفتیم. و ما می‏گردیم نه تو کلمات ائمه، نه تو کلمات پیغمبر اصلاً دلیلی بر وجوب قصد وجه پیدا نمی‏کنیم. عقل مستقل می‏گوید حالا که پیدا نکردید و چون عام البلوی است اگر بود حتما باید به ما می‏رسید حالا که به دست ما نمی‏رسد و نرسیده معلوم می‏شود که نفرموده‏ اند، حالا که نفرموده ‏اند عقل مستقل می‏گوید من حکم می‏کنم به اینکه قصد وجه معتبر نیست این صغری. و کل شی‏ء حکم العقل المستقل به اعلمنا یا قد قطعنا بعدم صدوره، یعنی عین همان او که صادر می‏شود، از حجت هم صادر شده با این بیان عقلی ما ثابت کردیم که قصد وجه صادر شده عن الحجة ولی نه از راه سمع بلکه از راه عقل،

ثم ادرکنا ذلک ایشان می‏گوید حالا ذلک الحکم یعنی همان حکم عن الحجة، ثم ادرکنا آن حکم صادر عن الحجة یا ما از راه عقل مستقل به دست می‏آوریم مثالش چی؟ همان که من گفتم که عقل مستقل می‏گوید این امر عام البلوا اگر واجب بود حتما شارع می‏فرمود از راه عقل مستقل این حکم صادر عن المعصوم را به دست آوردیم و اما بواسطة مقدمة عقلیه.

[مثال]

یک مثال دیگر هم باید برای اینجا بزنیم، پنج دقیقه باید معطل بشوید، یک وقت هم آقا صدور عن الحجة از راه یک مقدمه عقلیه به دست می‏آوریم یعنی حکم عقل بود حالا یک مقدمه عقلی است. ببینید آقا ما حدیث داریم فی الغنم السائمة زکاة، سائمة با سین می‏دانید یعنی چی؟ سائمة با سین، یعنی حیوان‌هایی که توی بیابان می‏چرند. فی الغنم السائمة زکاة گوسفندهایی که سائمة هستند وصف سوئم دارند یعنی تو بیابان می‏چرند مال خدا را می‏خورند از اموال عمومی استفاده می‏کنند باید زکاتش را بدهند. هر چهل تا گوسفندی مثلاً یک دانه باید زکات بدهند. خب می‏بینید از این ما چی می‏فهمیم صدر عن الحجة یعنی حجت فرموده گوسفندهای بیابان چر اینها زکات دارند ما از آن چی می‏فهمیم؟ انتفاع حکم عند انتفاع وصف، حالا اگر من چهل تا گوسفند تو خانه‏ام علف بهش می‏دهم من که نباید زکات بدهم تو رساله‏‌ها هم دارند از خودم نمی‏گویم. فقط یک مسئله‏ای است مسلم است گوسفند معلوفه زکات ندارد. یعنی اگر من چهل تا گوسفند خودم دارم خرجشان را می‏دهم از مال خودم دارم خرج می‏دهم این دیگر زکات ندارد. خوب سائمة فقط زکات دارد، الان وجوب زکات نسبت به سائمة صدر من الحجة من طریق سماع، عدم وجوب زکات راجع به معلوفه آن هم صدر من الحجة ولی لا من طریق سماع از راه مقدمه عقلی، مقدمه عقلی کدام است؟ عقل می‏گوید ببین امام فرموده فی السائمة زکاة مفهومش چی است؟ یعنی اگر معلوفه بود یعنی اگر سائمة نبود آن حکم نیست، انتفاع حکم عند انتفاع وصف. آخر حکم یعنی وجوب زکات رفته به چی به وصف سوئم. فی الغنم السائمة زکاة، این زکاة حکم است وجوب زکات وصل به وصف سوئم مفهومش چی است؟ انتفاع الحکم عند الانتفاع الوصف، خوب اگر این وصف نبود، سائمة نبود، یعنی معلوفه بود زکات ندارد. خوب پس می‏بینید گوسفند سائمة زکات دارد یقینا، گوسفند معلوفه زکات ندارد یقینا هر دوشان صدر عن الحجة منتها گوسفند سائمة زکات دارد صدر من الحجة سماع، گوسفند معلوفه زکات ندارد آن هم صدر من الحجة منتها از راه مقدمه عقلیه. یعنی امام نفرموده معلوفه زکات ندارد. ما به حکم عقل می‏گوییم اگر این سائمة دخالت نداشت نمی‏فرمود امام معصوم. امام که الان قیدی آورده برای وجوب زکات گفته قیدش این است که سائمة باشد معنایش این است که انتفاع الحکم عند انتفاع الوصف، یعنی اگر وصف سوئم از بین رفت و گوسفند معلوفه شد زکات ندارد عین همان قبلی است. قصد قربة وجوبش صدر من الحجة من طریق سمع، عدم قصد قربة صدر من الحجة من طریق سمع. عدم قصد وجه آن هم صدر من الحجة من طریق عقل مستقل در اینجا وجوب زکات در سائمة صدر من الحجة من طریق سمع، عدم وجوب زکات در معلوفه آن هم صدر من الحجة منتها از راه مقدمه عقلی. روشن شد آقا دو تا مثال.

خلاصه آن اولی از راه عقل مستقل بود که صدور عن الحجة را کشف کردیم، دومی عقل مستقل نیست از راه لغویت است که اگر این وصف مفهوم نداشته باشد لغویت لازم می‏آید. خوب پس نتیجتا اعتبار قصد قربة صدر من الحجة من الطریق سمع، عدم اعتبار قصد وجه آن هم صدر من الحجة ولی لا من طریق سمع از راه عقل مستقل، این مثال. وجوب زکات در سائمة صدر من الحجة من طریق سمع، عدم وجوب زکات بر معلوفه آن هم صدر من الحجة منتها از طریق مقدمه عقلیه. عنایت بفرمایید ایشان می‏گوید آن حکم ذلک الحکم کدام است، حکم صادره از معصوم ادرکنا، آن حکم صادره از معصوم را یا ما با عقل مستقل کشف می‏کنیم مثل مثال اولی در قضایای عام البلوی، یا از راه مقدمه عقلیه، مقدمه عقلیه چی است؟ عقل می‏گوید آقا اگر این سوئم دخالت نداشت در وجوب زکات امام نمی‏فرمود. حالا که وصف سوئم آورده معلوم می‏شود این دخیل در وجوب سوئم است اگر این وصف نبود یعنی گوسفند معلوفه بود زکات ندارد. آن اولی از راه عقل مستقل دومی از راه مقدمه عقلیه سوال: استاد:.... بله بله مفهوم... حتما حجت است.... مفهوم شرط حتما حجت است، مفهوم وصف حتما حجت است آن اختلافی‌ها مفهوم عدد است مفهوم لقب است فقط آنها اختلافی است عرض کردم حالا اگر یکی دو نفر هم قبول نداشته باشند، مشهور قبول دارند که مفهوم وصف حتما حجت است والا اگر حجت نباشد یلزم... لغویت، لذا ایشان می‏فرماید نجزم این اگر دقت کنید نتیجه است، یعنی الان ما یک صغری و کبرایی در خلال حرفهایمان زدیم، ادرکنا این صغری ما درک کردیم عدم وجوب زکات را در معلوفه، درک کردیم عدم قصد وجه را از راه عقل مستقل و کل حکمی که عقل مستقل بگوید قطع پیدا می‏کنیم صدور عن المعصوم ثم نجزم فقط اگر عبارت را بخواهیم با منطق هم تلفیقش بکنیم بد نیست، این ادرکنا می‏شود صغری، آن علمنا اجمالاً که اول گفتیم می‏شود کبری، این نجزم می‏شود نتیجه. غرض عبارت کتاب را بخواهیم با یک کبری و صغرای منطقی هم ترکیبش بدهیم مناسبت دارد نجزم من ذلک ما جزم پیدا می‏کنیم از این مطلب به اینکه ما استکشفناه بعقولاً چی بود ما استکشفناه؟ عدم اعتبار قصد وجه، عدم وجوب زکات در معلوفه اینها را استکشاف کردیم دیگر معصوم که نفرموده بود، ما استکشفناه بعقولنا صادر عن الحجة، این توصیت است یعنی این که ما با عقلمان با این مقدمات استکشاف کردیم ثابت می‏شود که اینها را حتما حتما معصوم فرموده فیکون الاطاعة بواسطة الحجة، پس اگر شما اینها را اطاعت بکنید وساطت حجت درش شده. خوب حالا ایشان سوال: استاد:.... از طریق امر شارع، امری نبود اینجا چرا سوال: استاد:... خوب بله اینکه نگفت شارع واجب نیست قصد وجه ما همین را داریم می‏گوییم ما می‏گوییم دو تا حکم استفاده کردیم اعتبار قصد قربة حتما از طریق سماع، یعنی صدور قصد قربة عن الحجة از طریق سماع، عدم اعتبار قصد وجه آن هم صدر عن الحجة منتها نه از طریق سماع همین را ما داریم می‏گوییم یعنی آن را از طریق سماع فهمیدیم خلاصه ما در احکام صدور عن الحجة می‏خواهیم این صدور عن الحجة یک وقت از راه سماع است مثل اعتبار قصد قربة، مثل وجوب زکات در سائمة، یک وقت این صدور عن الحجة را از راه سماع نمی‏فهمیم از راه عقل و مقدمات عقلیه می‏فهمیم.

الاهتمام به في هذه الأخبار الكثيرة ، مع أنّ ظاهرها ينفي حكومة العقل ولو مع عدم المعارض (١). وعلى ما ذكرنا يحمل ما ورد من : «أنّ دين الله لا يصاب بالعقول» (٢).

وأمّا نفي الثواب على التصدّق مع عدم كون العمل (٣) بدلالة وليّ الله ، فلو ابقي على ظاهره دلّ على عدم الاعتبار بالعقل الفطري الخالي عن شوائب الأوهام ، مع اعترافه بأنّه حجّة من حجج الملك العلاّم ، فلا بدّ من حمله على التصدّقات الغير المقبولة ، مثل التصدّق على المخالفين لأجل تديّنهم بذلك الدين الفاسد ـ كما هو الغالب في تصدّق المخالف على المخالف ، كما في تصدّقنا على فقراء الشيعة ؛ لأجل محبّتهم لأمير المؤمنين عليه‌السلام وبغضهم لأعدائه ـ ، أو على أنّ المراد حبط ثواب التصدّق ؛ من أجل عدم المعرفة لوليّ الله ، أو على غير ذلك.

وثانيا : سلّمنا مدخليّة تبليغ الحجّة في وجوب الإطاعة ، لكنّا إذا علمنا إجمالا بأنّ حكم الواقعة الفلانية لعموم الابتلاء بها قد صدر يقينا من الحجّة ـ مضافا إلى ما ورد من قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله في خطبة حجّة الوداع (٤) : «معاشر الناس ما من شيء يقرّبكم إلى الجنّة ويباعدكم عن النار إلاّ أمرتكم به ، وما من شيء يقرّبكم إلى النار ويباعدكم عن الجنّة إلاّ وقد

__________________

(١) لم ترد عبارة «مع أنّ ظاهرها ـ إلى ـ المعارض» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٢) كمال الدين : ٣٢٤ ، الحديث ٩ ، وعنه في البحار ٢ : ٣٠٣ ، الحديث ٤١ ، وفيه : «بالعقول الناقصة».

(٣) في غير (م) : «العمل به».

(٤) لم ترد عبارة «في خطبة حجّة الوداع» في (ظ) و (م).

نهيتكم عنه» (١) ـ ثمّ أدركنا ذلك الحكم إمّا بالعقل المستقلّ وإمّا بواسطة مقدّمة عقليّة ، نجزم من ذلك بأنّ ما استكشفناه بعقولنا صادر عن الحجّة صلوات الله عليه ، فيكون الإطاعة بواسطة الحجّة.

إلاّ أن يدّعى : أنّ الأخبار المتقدّمة وأدلّة وجوب الرجوع إلى الأئمة صلوات الله عليهم أجمعين تدلّ على مدخليّة تبليغ الحجّة وبيانه في طريق الحكم ، وأنّ كلّ حكم لم يعلم من طريق السماع عنهم عليهم‌السلام ولو بالواسطة فهو غير واجب الإطاعة ، وحينئذ فلا يجدي مطابقة الحكم المدرك لما صدر عن الحجّة عليه‌السلام.

لكن قد عرفت عدم دلالة الأخبار (٢) ، ومع تسليم ظهورها فهو أيضا من باب تعارض النقل الظنّي مع العقل القطعي ؛ ولذلك لا فائدة مهمّة في هذه المسألة ؛ إذ بعد ما قطع العقل بحكم وقطع بعدم رضا الله جلّ ذكره بمخالفته ، فلا يعقل ترك العمل بذلك ما دام هذا القطع باقيا ، فكلّ ما دلّ على خلاف ذلك فمؤوّل أو مطروح.

عدم جواز الركون إلى العقل فيما يتعلّق بمناطات الأحكام

نعم ، الإنصاف أنّ الركون إلى العقل فيما يتعلّق بإدراك مناطات الأحكام لينتقل منها إلى إدراك نفس الأحكام ، موجب للوقوع في الخطأ كثيرا في نفس الأمر ، وإن لم يحتمل ذلك عند المدرك ، كما يدلّ عليه الأخبار الكثيرة الواردة بمضمون : «أنّ دين الله لا يصاب بالعقول» (٣) ، و «أنّه لا شيء أبعد عن دين الله من عقول

__________________

(١) الوسائل ١٢ : ٢٧ ، الباب ١٢ من أبواب مقدّمات التجارة ، الحديث ٢.

(٢) راجع الصفحة ٦٠.

(٣) تقدّم الحديث في الصفحة السابقة.