خوب تا اینجا آقایان اخباریه را رد کردیم نعم از اینجا میخواهیم آقایان متجددین را رد کنیم. سوال: استاد: ... بله دیگر آنها برای خودشان مسلم است قول و فعل و تقریر معصوم حجت است این حرفی درش نیست ولی اینها میخواهند بگویند که آن فعل را باید ببینیم و آن قول را هم باید بشنویم میگوییم نه آن قولی که میگوییم قول معصوم حجت است از هر راهی به دست بیاوریم خوب وقتی که میبینید آقا این الا ان یدع را با این لکن عرفت دو تا کلمهاش را میکنیم، الا ان یدعی میگوید چی؟ میگوید آقا سماع موضوعیت دارد ما باید بشنویم. جواب چی؟ میگوییم سماع موضوعیت ندارد، طریقیت دارد ما که میگوییم باید از ائمه بشنویم برای اینکه به واقع برسیم حالا اگر از یک راه دیگری ما به واقع رسیدیم و از آن راه فهمیدیم امام معصوم این را گفته چه فرقی میکند؟ تمام اینهایی را که خواندیم ما دو تا کلمهاش کنیم، الا ان یدعا میگوید چی؟ میگوید آقا سماع موضوعیت دارد یعنی باید امام بگوید من هم بشنوم والا که غیر از این باشد این حکم به درد نمیخورد. جواب میگوییم چی؟ میگوییم آقا سماع موضوعیت ندارد ما اگر میگوییم از ائمه بشنویم برای اینکه از راه شنیدن به واقع برسیم حالا اگر از طریق دیگری ما فهمیدیم امام این را فرموده باز هم به واقع میرسیم.... سوال و پاسخ استاد: فرقی نمیکند عدم حکم هم حکم است دیگر... یعنی حکم شرعی میخواهیم بگوییم دیگر. شرعا زکات صائمة واجب است، شرعا زکات معلوفه واجب نیست هر دوش حکم الله است البته اینجا یک اشکالی میشود که آیا حکمهای عدمی هم حکم است یا نه؟ آن باشد در کفایة در جای خودش. ولی فعلاً اینجوری شما بپذیرید هم وجوب زکات در صائمة حکم شرعی است و هم عدم وجوب زکات در معلوفه حکم شرعی است، منتهی آن حکم شرعی را شنیدیم این را از راه مقدمه عقلی درست کردیم. خُب تا اینجا آقا، آقایان متحجرین را رد کردیم. از اینجا میخواهیم برویم سراغ آقایان متجددین، [مطالبی در مورد آقای استرآبادی و رد بر اصولیین] من این تعبیر را عرض میکنم من چون برخورد داشتم با اینها واقعا یک افکار عجیبی بعضی از اینها دارند همین آقای استرآبادی که حالا خیلی هم مهم است، آقا ایشان حمله میکند اینها را من میگویم میدانم ده دقیقه وقتمان میگذرد از درس کم میشود و خیلی ما از نظر کمیت واقعا کم میکنم ولی خوب من رفقا را حس کردم که خلاصه تحمل میکنند، یعنی تا حالا هم کسی به ما اعتراض نکرده ما دورههای قبلی خیلی به ما اعتراض میکردند که شما خیلی کم میخوانی ولی اکثر رفقا با اینکه خواندن اینجاها را من میدانم ولی مع ذلک حوصله به خرج میدهند باز هم گوش میدهند لذا این باعث شده ما یک خرده متفرقه میگوییم، علی کل حال متفرقاتش هم به دردتان میخورد اینجور نباشد آقا شما رسائل را صفحه به صفحه نخوانید، ما خودمان رسائل را صفحه به صفحه خواندیم بعد هم دیدیم سوادی نداریم، رسائل را باید خط خط بخوانید رسائل و کفایة باید خط خط خوانده بشود نه صفحه صفحه، لذا اگر ما یک خرده اینطرف و آنطرف میرویم میخواهیم مطالبی که میگوییم یک قدری بهتر روشن بشود.
[اشکال مرحوم استر آبادی به علامه و اصولیین]
این آقای استرآبادی آقا حمله میکند به علامه به اصولیین، این چه وضعی شماها درست کردید خبر بر دو قسم است: واحد، متواتر واحد هم یا صحیح است یا حسن است یا موثق است یا ضعیف است حسابی پرخاش میکند اینها را از کجا آوردید شماها؟ خب ببینید پدر مرحوم مجلسی جوابش را میدهد: پدر مرحوم مجلسی، این پدر و پسر واقعا برکتی هستند برای اسلام و تشییع، پدر در کتاب روضه المتقین حسابی علامه را تأیید میکند میگوید آقا ما ناچاریم اخبار را تقسیم بندی بکنیم آخر بین ما و ائمه صدها سال فاصله شده ما باید یک مبانی در اختیارمان باشد ببینیم این خبر ضعیف است بگذاریم کنار آن خبر صحیح است عمل کنیم. میبینید میگویم متحجر برای اینکه این آقا میگوید این حرفها را از کجا آوردید؟ ائمه ما که نگفتند ما چند جور خبر داریم خوب نگویند آقا، عقلمان اقتضا میکند، هر چی ما فاصلهامان با ائمه زیادتر باشد احتیاجمان به این مسائل بیشتر میشود یا باید یک موازینی در اختیار ما باشد که بفهمیم این خبر ضعیف است بگذاریم کنار یک مبانی در اختیار باشد که بفهمیم این خبر صحیح است حسن است، موثق است خوب پدر مرحوم مجلسی حسابی ایشان را رد کرده. یا یک آقایی به خدمت شما عرض شود الان هم هست به عدد انگشتان ما هم یک مریدهایی دارد ایشان نمازش را اینجوری میخواند صراط من انعمت به جای الذین صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین، بهش میگویند آقا چرا اینجوری میخوانی؟ میگوید روایت ابن مسعود است، ابن مسعود نمازش را اینجوری میخوانده. آقا این به چه درد میخورد؟ ببینید مرحوم مجلسی تو بحار چه جوری رد میکند، مرحوم مجلسی میفرماید ما آقا قرآن متواتر باید تو نماز بخوانیم این قرائت شاذّه است حالا ابن مسعود بیاید بگوید امام صادق گفته غیرالمغضوب غیر الضالین این که قرآن درست نمیکند. قرائت شاذّه که قرآن درست نمیکند قرائت مشهوره قرائت متواتره در نماز معتبر است. خوب ببینید این آقا اینجوری میگوید: عرض کردم من به یکی از رفقا ده بیست سال پیش گفتم لااقل دو تا نماز بخوان چون بعدها پشیمان میشوی، بعدها میفهمی که این کارت اشتباه بوده، آنوقت سی، چهل سال باید نماز قضا بخوانی اتفاقا حرف ما را گوش داد و بعد هم پشیمان شد. یعنی الان آن آقا نمازش اینجوری است دیگر صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و الضالین علی کل حال اگر نمازش را همانجوری میخواند تمام این نمازها را باید اعاده میکرد ولی حرف ما را گوش داد آن موقعی که آنجوری بود هم آن نماز را میخواند و هم آن نمازی که ما میگوییم میخواند، حالا پشیمان شده که آن راه باطل بود. علی کل حال اینها یک تحجرهایی آقا دارند با یک روایت میخواهد قرآن درست بکند و بگوید نمازت را با این قرائت بخوان. و یک چیز دیگر الان یادم افتاد این آقایان میگویند آهن نجس است چیز عجیبی است واقعا من الان اگر دستم را به سگ بزنم دستم نجس نمیشود خشک است دیگر، اما تا بزنم به این میشود نجس. میگویم آقا دلیلت چی است؟ میگوید قال الصادق مَا طَهُرَتْ کفٌّ فِیهَا خَاتَمٌ مِنْ حَدِیدٍ، امام صادق فرموده، پریروز عرض کردم قال الصادق آقا به درد نمیخورد صادق چی مقصودشان است به درد میخورد، به چه درد میخورد قال الصادق؟! قال الصادقی که بفهمیم چی میخواهند بفرمایند، مَا طَهُرَتْ بله راست هم میگوید روایت است، مَا طَهُرَتْ کفٌّ فِیهَا خَاتَمٌ مِنْ حَدِیدٍ پاک نیست آن دستی که انگشتر آهنی توش باشد، پس معلوم میشود آهن نجس است. پس ببینید آقا چقدر تفاوت میکند، طهر پاکیزگی است نه پاک، پاک در مقابل نجس است پاکیزگی در مقابل آلودگی است، پاک نیست آن دستی که انگشتر آهنی توش باشد. شما در تیرماه در جزیره العرب یک انگشتر آهنی دستت بکن مشغول فعالیت هم بشو برو ببین چقدر آلودگی زیر این انگشت است یعنی آن عرقها با آن آهن آلودگی درست میکند آنوقت هم این مال آهن نیست که مال انگشتر است، اینها میگویند نه فرقی نمیکند. پس معلوم میشود آهن پاک نیست، پاکیزگی را با پاک قاطی میکنند بعد هم میگویند آهن نجس است تا دستگیره تاکسی را باز میکنی باید دستت را آب بکشی، تا اینکه دستت را با اینکه سگ اینجوری نیست من اگر دستم را به سگ بمالم هیچ طوری نیست اما تا به این بمالم دستم نجس میشود علی کل حال آقا یک قدری عنایت کنیم همانی که عرض کردم علیکم بالدرایة لا بالروایة همت العلماء ببینید این روایتها را مرحوم مجلسی جلد دو تو ذهنم است صفحه ۱۶۰، تمام این روایات را نقل میکند. یکی دیگر هم الان یادم افتاد یک موقعی به ما رسید گفت عمامه شما عمامه شیطانی است، گفتم چرا؟ گفت برای اینکه الطابقیة عمة الابلیس، عمامه طابقی عمامه ابلیس است. عمامه را باید باز کرد تنکش را اگر باز نکنی طابق است پس عمامههای شما طابقی است طابقی هم عمة ابلیس. گفتم آقا برو مرحوم فیض را نگاه کن همان موقع من یادم بود مرحوم فیض را من سی سال پیش تقریبا دیدم در کتاب وافی ایشان میگوید آقا زمان اول اسلام، ببینید چقدر فرق میکنم علیکم بالدرایة لا بروایة، همانطوری که قرآن شأن نزول دارد اخبار هم شأن صدور دارد ببینید پیامبر کی این حرف را زدند در اوایل اسلام هم یهودیها ریش داشتند، هم مسلمانها، هم یهودیها عمامه داشتند هم مسلمانها، پیغمبر دستور دادند مسلمانها حنا ببندند به محاسنشان، تحت الحنک هم آویزان کنند که معلوم بشود این آقای ریشدار عمامه مسلمان است چه دخلی به زمان ما دارد؟! ببینید مرحوم فیض علیکم بالدرایة را رعایت کرده یعنی تندی نگفته قال الصادق مثل این آقا، که عمامه شما عمامه شیطانی است برای اینکه حنکش را باز نمیکنی. مرحوم صدوق شأن نزول حدیث را شأن صدور حدیث را در نظر میگیرد آنوقت حدیث را معلوم میکند.
علی کل حال تا اینجا این آقایان متحجرین را رد کردیم. حالا میخواهیم آقایان متجددین، آقایان روشنفکر را میخواهیم رد کنیم یک روزی عرض کردم این فقها و اصولیین گیر کردند بین اخباریین و روشنفکرها، اخباریین میگویند اینها دین ندارند، روشنفکرها میگویند اینها مرتجع هستند فناتیک حرف هزار سال پیش را میزنند، نه بابا فناتیک هم نیستیم، مرتجع هم نیستیم حرفها را هم خوب میفهمیم خلاصه مطلب اینی که الان میخواهیم بگوییم این است، ایشان میگوید نه آن طرف و نه این طرف، اینطرف چه کار میکنند؟ اینها اول با عقلشان مناطات احکام را در نظر میگیرند چرا شارع گفته انگشتر طلا الان یادم افتاد این مثال را، چرا شارع گفته انگشتر طلا حرام است؟ به علت اینکه تمرکز ثروت میشود، یک انگشتر طلا اگر آدم دستش کند این تمرکز ثروت است آنوقت شارع راضی نیست برای این حرام کرده،... داریم یک انگشتر پانصد تومانی طلا شما دستت کنی حرام است نمازت هم باطل است اما یک انگشتر نقره ده هزار تومانی دستت کنی هیچ عیبی هم ندارد. پانصد تومان کجاش تمرکز ثروت است این حرفها چیه میزنید؟ شارع مقدس فرموده آقا انگشتر طلا حرام است حالا میخواهد تمرکز ثروت بشود دو میلیون بیارزد یا این انگشتر صد تا یک تومانی بیارزد همینقدر که انگشتر طلا است حرام است، انگشتر نقره هم با یک نگین فیروزه خیلی جالب، البته اینکه حالا میگویم آن هم نه اینکه باید در حد اشخاص است هر کسی یک شئوناتی دارد، من که شأنم نیست الان یک انگشتر بیست هزار تومانی، پنجاه هزار تومانی دستم بکنم ولی میخواهم بگویم یک انگشتر طلای پانصد تومانی برای من حرام است اما یک انگشتر نقره پنج هزار تومانی عیبی ندارد. علی کل حال این آقایان چه کار میکنند حکمهایی که میشنوند اول میروند سراغ لمّش، لمّ یعنی علت،
[انواع علت]
ما دو جور علت داریم، دلیل انّی، دلیل لمّی، دلیل لمّی آنی است که از علت پی به معلول میبریم، دلیل علی این است که از معلول پی به علت میبریم. اینها اول میبرند سراغ لمّ حکم، ببیند شارع چرا گفته طلا حرام است برای مرد، آنوقت آن لمّ حکم را که به دست میآورند چی است؟ تمرکز ثروت، از آنجا میآیند اینطرف میگویند نخیر اگر انگشتر نقره هم قیمتش زیاد باشد آن هم تمرکز ثروت است و حرام است پس خلاصه کار اینها هم ممنوع است. عقل آقا چقدر اعتبار دارد، تا همان مقداری که خود شارع فرموده تا آن مقداری که حالیش میشود، عقل خبر از واقعیات ندارد عقل خبر از مناطات احکام ندارد شارع میفرماید طلا حرام است علتش چی است؟ نرو دیگر سراغ لمّش، بعد از آنجا برگرد به اینجا بگو حالا که علت آن حکم این است پس مثلاً حکم این است.
ایشان میفرماید نعم، بله قبول داریم انصاف این است که عقلمان را تو علل نباید به کار بندازیم، ما تا حالا به این آقایان میگفتیم، آقایان اخباریین میگفتیم عقل معتبر است حرفهاش اما حالا میخواهیم بگوییم چی؟ معتبر است بر استکشاف احکام نه در فهمیدن علل احکام نخیر علل احکام همین کاری که آقایان روشنفکرها میکنند میگویند شارع این را گفته علتش این است علت را که با عقل خودشان به دست میآورند از آنجا برمیگردند یک حکم شرعی درست میکنند. انصاف مطلب این است این کاری هم که روشنفکرها میکنند درست نیست، چه کار میکنند؟ رکون میکنند، یعنی اعتماد میکنند به عقل فی ما یتعلّق بادراک مناطات احکام، مناطات همان علل واقعیه را میگویند همان لمّ حکم را میگویند عقلشان را به کار میاندازند در علل احکام لینتقل منها از آن مناطات تا اینکه ذهنشان یعنی از علت پی به معلول میبرند لینتقل از آن مناطات به ادراک نفس احکام. ایشان میفرمایند این رکون موجبٌ، موجبٌ خبر رکون است، این رکون به عقل اعتماد به عقل در علل احکام این موجب خطای کثیر است فی نفس الامر، نفس الامر یعنی واقع یعنی آدم علل حکم را با عقل خودش درست بکند کثیرا ما در امور واقعیه به خطا میافتد. ان لم یحتمل ذلک عند المدرک، آن آقایی که الان دارد علت حکم را نگاه میکند آن احتمال خطا نمیدهد ولو آن الان برای خودش احتمال خطا نمیدهد حالا قطع هم برایش پیدا شده ولی ما این را میدانیم که عقل ما دیگر آنجاها کاربرد ندارد که علل واقعیه احکام را بدانیم این آقای مُدرِک یعنی اینکه میخواهد احکام واقعی را علتش را با عقل خودش درک بکند اگر چه احتمال این خطا را نمیدهد ذلک به خطا برمیگردد اگر چه احتمال خطا عند المدرک نیست، اما بالاخره ما میدانیم احتمال خطا زیاد است کما یدلّ علیه اخبار الکثیره و ما اخبار کثیره بر این مطلب داریم کدام مطلب؟ حرمت رکون، حرام است آدم رکون بکند، اعتماد بکند به مناطات احکام و با عقل خودش بخواهد مناطات را به دست بیاورد روایات زیاد داریم یکیش همانی است که جلسه قبل خواندیم، دین الله لایصاب بالعقول الناقصة و الاراء الباطلة و المقائیسة الفاسده، معنایش این است یعنی با عقل ناقصت شما نمیتوانی علل احکام را بفهمی و بگویی علت حرمت طلا برای مرد تمرکز ثروت است اینها حرفهای زیادی است. دوباره روایتی دیگر، لاشیء ابعد عن دین الله من عقول الناس، این روایت را آقا ایشان تو کتاب انسداد هم نقل میکند صفحه ۱۵۸ به جای الناس رجال دارد صفحه ۱۵۸ با این کتابها آنجا همین حدیث را ایشان نقل میکند لاشیء ابعد به جای ناس، رجال دارد یعنی مردم یا همه مردم یا مردها اینها عقلشان از دین خیلی دور است. یعنی انسان با این عقلها نمیتواند دین درست بکند. یعنی مقصود دین واقعی که با عقلش بخواهد علت برای احکام درست کند. ولی من تا حالا این روایت را پیدا نکردم نه با تعبیر ناس که اینجاست نه با تعبیر رجال که در اینجاست صفحه ۱۵۸ آن که تو وسائل دارد جلد ۱۸، صفحه ۱۴۹، حدیث ۶۱، این است: لیس شیءٌ به جای لا، لیس است فرقی نمیکند به جای دین هم قرآن است باز هم فرقی نمیکند دین خدا همان قرآن است قرآن هم همان دین خداست معنا فرقی نمیکند ولی میخواهم عرض بکنم این لفظی که ایشان نقل کرده حالا یا الناس در اینجا یا الرجال در آنجا تو روایات من پیدا نکردم اگر پیدا کردید به ما خبر بدهید. اما آنی که تو روایت است به جای الناس و الرجال قرآن است یعنی به جای دین قرآن است به جای ناس رجال است علی کل حال اگر خواستید به وسائل مراجعه کنید جلد ۱۸، صفحه ۱۴۹، حدیث ۶۱، اینجوری است: لیس شیء به جای لاشیء، ابعد عن عقول الرجال من تفسیر القرآن، من قرآن هم نیست من تفسیر قرآن است. یعنی عقل مردم از تفسیر قرآن خیلی به دور است عقلهای معمولی نمیتوانند تفسیر کنند قرآن را، در حالی که ما خیلی میبینیم این آقایان روشنفکرها میگویند نه من برداشتم از این آیه این است، خوب خیلی حرف خطرناکی است من برداشتم خوب شما کی هستی؟ استاد دانشگاه، خوب باشد استاد دانشگاه روی چشم ما ولی تو کار خودت. من برداشتم از این آیه این است، این خیلی غلط است. این روایت طبق آن مدرکی که من دیدم این است، عقلهای مردم از تفسیر قرآن خیلی به دور است یعنی اگر بخواهند تفسیر قرآن کنند باید سراغ ما بیایند ما ببینیم آیه را چه جوری تفسیر میکنیم آنجوری تفسیر بکنند. پس نتیجتا این هم یک روایت
و اوضح من ذلک روایت ابان که آن روز بشارتش را دادیم که آقای ابان یک روایتی نقل میکند این دیگر خیلی به جا روشن میکند قضیه را روشن میکند که ما اصلاً با این عقول معمولی مناطات احکام را نمیفهمیم.
[شخصیت ابان بن تغلب]
اول بدانید ابان بن تغلب از نظر علمی کی بوده و از نظر تسلیمش در مقابل ائمه ما کی بوده، انقدر ایشان تسلیم ائمه است که حضرت صادق میگوید: آقا یک انار یا یک سیب را اگر دو نیم بکنی بگویی این نیمش حرام است آن نیمش حلال است من این نیم را میگذارم کنار آن نیمش را میخورم، با اینی که عقلاً اگر حرام باشد همهاش حرام است، اگر حلال باشد همهاش حلال است ولی اینطوری که تسلیم است، میگوید من اینجوری تسلیم شما هستم که اگر این میوه را دو قسم بکنی بگویی این حرام است، این حلال است من فقط از نصفش مصرف میکنم. این از نظر اعتقادش و تسلیمش در مقابل ائمه. از نظر علمی هم آنقدر شخصیت دارد حضرت میفرمایند: یا ابان احبُّ، من دوست دارم اَن تجلسَ المسجد و تفتی الناس، من دوست دارم مثل شماها تو مسجد بنشینید و برای مردم فتوا بدهید [قال له الباقر علیه السلام: اجلس فی مسجد المدینة و أفت الناس، فإنی أحب أن یری فی شیعتی مثلک.] این حالا معلوم میشود آدم ملّایی بوده خلاصه یک آدمی بوده سر و کار داشته با حقایق مطالب که حضرت دستور میدهند تو صلاحیت فتوا دادن داری. حالا این آقا در طول عمرش یکجا روشنفکر شده یک خبری یک جا همین یک جا هم داریم، که حضرت هم توبیخش میکنند میگویند: مهلا یا ابان ساکت شو السنة اذا قیست محق الدین، دین را اگر بخواهی، فقط یکجا فقط در یک جا یک مقداری روشنفکر شده، و آن این است میگوید آقا ما تو شهرمان که بودیم عراق به ما این روایت را میگفتند من میگفتم این حکم شیطانی است و رد میکرد روایت را. حضرت فرمودند کدام حکم؟ گفت: یک آقایی اینجوری نقل میکرد که اگر مرد یا زن یک دانه انگشتش را خطاءً کسی قطع بکند باید ده تا شتر بده چون اگر عمدا قطع بکند که آن مجنی علیه حق دارد قصاص بکند یا دیه بگیرد، حالا اگر بخواهد دیه بگیرد چه مرد چه زن یک انگشتش را اگر کسی سهوا اشتباها قطع کرد باید ده تا شتر بدهد، دو تا انگشت را قطع کرد چه مرد چه زن باید بیست تا شتر بدهد، سه تا انگشت را قطع کرد چه مرد چه زن باید سی تا بدهد، چهار تا انگشت را قطع کرد مال مرد باشد چهل تا مال زن باشد بیست تا، این گفت سبحان الله ما این اتفاقا میشنیدیم چهار تا انگشت زن با دو تا انگشت زن قیمتش یکی است؟ یعنی همانطور که دو تایش بیست تا شتر است قیمتش و دیهاش، چهار تایش هم بیست تا شتر است آنوقت حضرت فرمودند ساکت شو برای اینکه زن تا موقعی که به ثلث نرسیده دیه با مرد یکسان است آخر میدانید که دیه کامل صد تا شتر است یا دویست تا گاو است یا هزار مثقال طلا یا ده هزار مثقال نقره، غرض صد تا شتر یکی از دیههای کامله است. خوب ثلثش چند تا میشود؟ سی و دو سه تا است حضرت میفرمایند تا سه تا با مرد یکی است یعنی تا سه انگشت چون میشود ثلث دیه هم مال آن سی تا شتر است هم مال این سی تا شتر است. یعنی هم او سی تا و هم این سی تا، اما چهار تا که شد از ثلث میگذرد آنجاست که دیگر مال مرد هی ده تا ده تا میرود بالا که ده تا انگشتش قیمت یک انسان کامل دارد ولی مال زن اینجوری نیست، مال زن به ثلث که میرسد یعنی به سی و دو سه تا که میرسد برمیگردد میشود نصف یعنی چهل تا میشود نصف. این همان عرض کردم این همان حکمی است که آن دختر سبک اسمش را نمیخواهم بیاورم تو روزنامه اش مسخره کرده بود، که خلاصه این حرفها چیه اینها بیاحترامی به زن است خوب منتها باباش از شخصیتهای مملکت است و روزنامهاش را هم که نمیشود تعطیل بکنیم و هر غلطی که دلش میخواهد میکند. یکی هم نیست بگوید آقا شما دوچرخه سواریت را بکن شما چه کار داری به این حرفها اینها را واقعا عرض میکنم آخر چرا اینجوری دخالت میکنند در احکام شرعیه؟! علی کل حال این آقا آمده این خانم یعنی آمده این حکم را مسخره کرده و گفته اینجوری نیست باید زن و مرد همه یکسان بشوند. و حال آنکه اینها قیمت جسمی است از نظر جسم شارع مقدس فرموده قیمت او انقدر است، قیمت این هم انقدر، این منافات ندارد با اینکه روحش مثل حضرت زینب باشد یک حضرت زینب به قدر همه مردهای دنیا میارزد. بله یک حضرت زینب از نظر روحی به قدر همه مردهای دنیا میارزد. این عمده است حالا از نظر جسمی شارع مقدس گفته از ثلث به بالا قیمت این نصف است و قیمت آن دو برابر است اینها را که دیگر انسان نباید خلاصه به حساب پوزخند بزند و اسلام را با این جور احکام بیاید خلاصه زیر سئوال ببرد.
حالا عنایت بفرمایید اوضح من ذلک واضحتر از همه این روایات، روایت ابان بن تغلب است عن الصادق علیه السلام:
قال: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ کمْ فِیهَا یک مردی انگشت یک زنی را البته خطئا عرض کردم میگوید در تقدیر است خطئا اشتباها والا اگر عمدا باشد که هم میتواند دیه بگیرد و هم میتواند قصاص بکند، یک کسی خطئا انگشت یک زنی را قطع میکند، کم فیها من الدیه، دیه اش چی است؟ «قَالَ عَشَرَةٌ مِنَ اَلْإِبِلِ» ده تا شتر، «قُلْتُ قَطَعَ اِثْنَینِ» دو انگشت از زن را قطع میکند، «فَقَالَ عِشْرُونَ» بیست تا «قُلْتُ قَطَعَ ثَلاَثاً»، «قَالَ ثَلاَثُونَ»، «قُلْتُ قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ»، گفتم چهار تا انگشت زن؟ فرمودند عین دو تا است. قلت سبحان الله اینجا تعجب کرد. حالا امام دارد برایش میگوید باز هم میگوید سبحان الله، در مقام تعجب میگوید چطور میشود؟ یقطع ثلاث فیکون علیه ثلاثون، آنوقت یقطع اربع فیکون علیه عشرون، و کان یبلغنا هذا این حکم به گوش ما رسیده بود و نحن فی العراق آنموقع که ما در عراق بودیم این حکم را شنیده بودیم ولی میگفتیم ان الذی جاء به شیطان ان الذی جاء به شیطانٌ ولی ما در عراق که بودیم این حدیث را میشنیدیم میگفتیم اینها حرفهای شیطانی است. قال علیه السلام مهلاً یا ابان، ساکت شو یا اصبر، صبر کن خیلی عجله نکن هذا حکم رسول الله این دیگر از آن روایتهایی است که مسلّم است، آدرسش را هم ندادم ظاهرا بله جاهای دیگر آقا تو کافی نقل شده، ولی عبارتهایش فرق دارد، وسائل را بنویسید وسائل جلد ۱۹، صفحه ۲۶۸، حدیث اول، طرف میگوید اگر مراجعه کنید کلماتش کاملاً با این تطبیق میکند. من کافی را هم مراجعه کردم ولی دیدم بعضی از کلماتش فرق دارد هذا حکم الرسول الله ان المرأة تعاقل الرجل، تعاقل یعنی تساوی ان المرأة تساوی الرجل الی ثلث دیه، زن تا ثلث دیه مساوی با مرد است یعنی تا سی و دو سه تا فأذا بلغت الثلث که اگر شد چهل تا از ثلث رفت به بالا اذا بلغ الثلث رجعت الی النصف یعنی دیگر از اینجا به بعد برمیگردد نصف میشود. یا ابان انک اخذتنی بالقیاس تو میخواهی من را به قیاس اخذ بکنی یعنی اراده کردی من متلبس بشوم به لباس قیاس و مطابق قیاس و عقل تو حرف بزنم و حال آنکه السنة اذا قیست محق الدین، سنت اگر بخواهد با قیاس و با این عقلهای ناقص ما حل بشود دین نابود میشود. خوب یک اشکال دیگری هم یک نفر دیگر کرده، که خوب اینکه چه دلالتی دارد شما بنا شد یک روایتی بیاورید که چی بگوید؟ بگوید با عقلت علل احکام را ملاحظه نکن اینکه دلالتی بر او ندارد؟ حضرت توبیخ دارد میکند ابان را چرا سبحان الله گفتی چرا گفتی این حکم شیطانی است چرا آمدی خبر ظنیه را با عقلت حساب کردی؟ حضرت همش دارند این را توبیخ میکنند نگفتند که عقلت را به کار نینداز آخر این روایت را برایی چی ما آوردیم؟ ما این روایت را آوردیم که بگوییم مقصود چیه؟ حضرت میخواهند بفرمایند لمّ حکم را نگاه نکن مناطات حکم را با عقلت نگاه نکن ما این روایت را برای این آوردیم کی حضرت همچنین حرفی را زدند؟ ایشان میگویند که بله ظاهرش این است که حضرت دو تا توبیخ کردند یکی اینکه چرا این روایت را رد کردی چرا گفتی این روایت شیطانی است؟ اما واقعش را یک کمی دقت کن در حقیقت حضرت میخواهند بفرمایند چرا عقلت را بردی تو مناطات احکام؟ دقت کردید ولو ظاهرش حضرت این را نمیگوید اما اگر خوب دقت کنید حضرت میخواهند به ابان همین را بگویند تو که همیشه تسلیم ما بودی چرا در این مسئله عقلت را بردی روی مناطات واقعیه و از آنجا میخواهی حکم بکنی، این حکم شیطانی است، این هی قلت استها ان قلت، ان قلت را در تقدیر میگیری، ان قلت این روایت شاهد ما نشد شما بنا شد یک روایتی بیاورید که چی بگوید؟ آن روایت بگوید عقلت را به مناطات به کار نینداز، بنا شد شما یک همچنین روایتی بیاوری اینکه آن نیست، قلت هی این روایت و ان کانت ظاهرة فی توبیخ ابان درست است ظاهرش همین است که حضرت دارند ابان را توبیخ میکنند بر رد روایت ظنیهای که سمعها فی العراق به مجرد استقلال عقله بخلافه عقل این آقای ابان خلافه باید خلافها باشد که به روایت برمیگردد ولی هر چی نسخه من دیدم همه ضمیرها مذکر است پس برگردانیم به مضمون روایت، بله آقا، مضمون حالا مضمون باشد یا حکم باشد فرقی نمیکند، غرض اگر بخلافها بود که خیلی خوب بود ضمیر به روایت برمیگشت اما حالا که همه نسخه ها ضمیر مذکر است به خلاف مضمون روایت یا به قول ایشان به خلاف حکم، نه فرقی نمیکند میخواهیم یک مذکر درست کنیم دیگر حالا یا حکمش را ایشان بگوید یا مضمونی که، شما میگویید مضمونی که من میگویم، علی کل حال این یک توبیخ که حضرت میفرمایند چرا عقل مستقلت را بر خلاف این روایت، این یک توبیخ.
أو علی یعنی حضرت توبیخ کردند این توبیخ دومی است این روایت و ان کان ظاهرةً در اینکه توبیخ کردند حضرت ابان را علی تعجبه، تعجبش قلت سبحان الله بود علی تعجبه مّما حَکمَ به الامام من جهت مخالفته لمقتضی القیاس درست است ظاهر این روایت ابان را توبیخ کرده که چرا آن روایت را رد کردی؟ چرا سبحان الله گفتی؟ الا اما خوب دقت بکن کأنّه حضرت میخواهند چی بگویند؟ میگویند چرا عقلت را بردی آنطرفها چرا عقلت را بردی تو مناطات احکام تا بیایی بگویی با عقل سازگار نیست چهار تا انگشت بیست تا شتر، دو تا انگشت هم بیست تا شتر؟ الا ان مرجع الکل، این الکل الف و لامش عوض از مضاف الیه است یعنی مرجع کل من التوبیخین، درست است حضرت دو تا توبیخ کردند الکل یعنی کل من التوبیخ الف و لام عوض از مضاف الیه است مرجع این دو تا توبیخ را اگر خوب دقت کنید برگشتش به توبیخ بر مراجعه عقل است در استنباط احکام، یعنی کأنه حضرت توبیخشان در حقیقت این است چرا میخواهی با عقلت آن احکام واقعیه را شما بفهمی فهو توبیخ علی المقدمات المقتضیة الی مخالفة الواقع، پس حضرت در حقیقت میخواهند توبیخ بکنند آن مقدماتی که منجر به این تعجب شده آن را میخواهند محکوم کنند. ولو در ظاهر میگوید چرا تعجب کردی ولی در واقع حضرت میخواهند بگویند آن مقدماتی را که تو طی کردی و به این نتیجه رسیده، آن مقدمات کار بدی است.
والسلام علیکم و رحمة الله.